اما به نظر یانگ انسجام گرایان میتوانند مقدمه «۴» اشکال واکر را پاسخ دهند تا از این رو استدلالی که ایشان برای تکمیل اشکال راسل، انجام دادند، عقیم شود و باز پاسخ به استدلال راسل مصون از اشکال باقی بماند. لذا این گونه به واکر پاسخ می دهند که ما میتوانیم بدون اینکه به شروط صدق عینی خارجی مترصد شویم، هم توجیهای بر صدق باور واقعی و طرد کردن نظامهای معین بدیل ارائه کنیم و هم به تسلسل دچار نگردیم.[۱۹۴]
ایشان میگوید انسجام گرایان با خوشحالی قبول می کنند که واقعیاتی در باب اینکه کدام نظام را باید قبول کنند، وجود دارد؛ اما این کار ایشان با دیدگاه آنها در تعارض نیست؛ چرا که همچنانکه در استدلال یانگ بر انسجام گرایی توضیح دادیم ایشان میگویند که ولو اینکه واقعیت خارجی باشد، اما شروط صدق گزارهها، شروطیاند که در تحت آنها این گزارهها در انسجام با نظام معین در میآیند که از زمره همین گزارهها، گزارههای در باب اینکه کدام نظام، نظام معین میباشد، هستند. ما بین واقعیات و شروط صدق آنها تمیز قائل میشویم و با این کار اشکال تعیین به تقریر واکر، حل می شود؛ چرا که مغالطه ایشان این است که صدق نظریه مطابقت را بسیار با ظرافت و دقت، ایشان پیش فرض گرفتند. واکر بسیار موشکافانه فرض می کند که واقعیات عینی شروط صدق همه گزارهها هستند و از آنجا که ما قبول میکردیم یک واقعیتی در باب آنچه مردم به آن اعتقاد دارند، هست؛ یعنی یک واقعیت در باب نظام مورد قبول ما است، آنگاه به نظر میرسید که ما چارهای جز قبول نظریه مطاقبت نداریم و برای اثبات باور واقعی بودن آن باید متوسل به شروط صدق عینی بشویم؛ اما نظریه انسجام صدق، همچنانکه گفتیم، میگوید که واقعیات شروط صدق گزارهها نیستند.
یانگ میگوید این تبیین ما ولو منجر به تسلسل می شود، اما این تسلسل لازمهی درستی برای نظریه ما میباشد و انسجام گرایان مشکلی راجع به آن ندارند؛ چرا که این تسلسل از نوع تسلسل باطل نیست و حتی نظریه مطابقت صدق نیز با مشابه همین مشکل تسلسل روبروست. بیان مشکل تسلسل این است که اگر ما بگوییم که الف صادق است اگر و تنها اگر که آن در انسجام با مجموعه معینی از گزارهها باشد، ما میتوانیم این پرسش را در خود این شروط صدق ببریم و بپرسیم که شروط صدق خود این« الف در انسجام با مجموعه معین از گزارهها میباشد» چیست؟ روشن است که چنین پرسشی نقطه شروع یک تسلسل را برای ما رقم میزند اما چنان که گفتیم جای نگرانی برای این تسلسل نیست. میتوان با فرض اینکه نظریه انسجام، تبیینی از شروط صدقِ همه گزارهها را بدهد، احتمال این تسلسل را در نظر داشت. چنانکه گفتیم، نظریه مطابقت نیز با تسلسل غیر محالی مشابه این نیز مواجه میباشد؛ چرا که این نظریه بیان می کند که یک گزاره صادق است، اگر و تنها اگر که آن مطابق با شرایط واحوال عینی خاصی باشد. حالا میتوانیم بپرسیم شروط صدق این گزاره« الف مطابق با شرایط و احوال عینی خاصی است» چیست؟ ایشان باید بگویند که گزاره« الف مطابق با شرایط و احوال عینی خاصی است» صادق است اگر و تنها اگر آن مطابق با شروط عینی خاصی باشد و همین طور … ؛ اما این مشکل زا برای نظریه صدق نیست. ( Young, 2001, pp 97-98)
۱-۴-۷-۳٫ استدلال بر عدم امکان فرض نظامهای متعارضِ منسجم از منظر شناسا
اما هنوز پاسخ ما به واکر در باب اینکه چگونه شما به این باور واقعی دست پیدا میکنید، تکمیل نشده است. ما باید بگوییم گزارههای کدام نظام معین، به چه دلیلی درست میباشند و گزارههای نظامهای معین دیگر، به چه دلیل کاذب میباشند و خلاصه، معیار انتخاب ما برای یکی از این دو دسته نظام چیست؟ پاسخ کوتاه این است که بگوییم نظریه انسجام صدق، همان تبیینی را که راجع به صدق گزارههای دیگر میدهد، راجع به این گزارههای مورد بحث نیز میدهد. اما اشکالِ خفی، اینجا است که میگوید بالاخره گزارههایی هستند که در انسجام با نظامهایی میباشند که هیچ کس عقیده ندارد که آنها نظام معین باشد و شما معیاری برای زدودن این گزارها و این نظامها ندارید. یانگ در پاسخ میگوید[۱۹۵] راه حل این است که بگوییم تشخیص همه داوریها در باب صدق یا کذب گزارهایی که در انسجام با نظام معینی هستند: از نظرگاه و منظر[۱۹۶] یک نظام انجام می شود یا نظامهای مختلف. اگر از منظر چند نظام بخواهیم در نظر بگیریم، میگوییم که این فرض محال است و امکان ندارد. در ذیل علت این امر را تبیین خواهم کرد. اما اگر از منظر یک نظام بخواهیم نگاه کنیم، باید بگوییم از نظرگاه هر نظامی، نظامهای دیگر، نظام معین نیستند. پس در دو حالت اشکال واکر جواب داده می شود و ما براحتی تعیین میکنیم که چه نظامی، نظامِ معین میباشد؛ چرا که به هرحال، یک نظام معین بیشتر نداریم و همان را اخذ میکنیم و فرض دو نظام معینی که چنین گزارههای متعارضی را بخواهند توجیه کنند، فرضی است که مصداق خارجی امکان ندارد که داشته باشد.
اما اول بپردازیم به تبیین مدعای دوم که از نظرگاه هر نظامی، نظامهای دیگر، نظام معین نیستند. اجمال مطلب این است که فرض کنید ما میخواهیم ببینیم که یک نظامی، نظام معین میباشد یا نه. ما نظرگاه یک نظام را، قبول میکنیم که آن را نظام ۱ مینامیم. وقتی بقیه نظامها از نظرگاه نظام ۱ ملاحظه کنیم، دو فرض به وجود می آید: فرض اول اینکه از نظرگاه نظام ۱، نظام دیگر عبارت از برخی گزار ههای صرفاً خیالی میباشد که هیچ کس به آنها اعتقادی ندارد. فرض دوم این است که از نظرگاه او نظام دیگر نظامی خیالی نیست و برخی افراد به آن باور دارند، اما باور آنها به آن نظام برخطا میباشد؛ اما در هر دوی این فرض ها، نظام ۱ که نظرگاه خود او است، نظام معین است؛ چرا که او هیچ کدام از این دو نظام دیگر را نمیپذیرد و از منظر او ناسازگارند.
علت سخن مذکور را با استدلال، در ذیل نشان میدهیم که از نظرگاه هر نظامی، نظامهای دیگر، نظام معین نیستند. فرض کنید که دو نظام وجود دارد: نظام ۱ و نظام ۲ (که به اختصار ن ۱ و ن ۲ آنها را مینامم) در حالی که ن ۲ حاوی حداقل یک گزارهای میباشد که ناسازگار با گزارههای ن ۱ است. (چون اگر ناسازگار نباشد که مشکلی نداریم و از فرض اشکال خارج میشویم) حالا فرض کنیم که ن ۱ حاوی یک نظامی از گزارهها است که تصویر جامعی از جهان را ارائه می کند. ن ۱ شامل گزارههایی از ن ۲ نیز هست. حال برای ن ۱ دو فرض راجع به این گزاره امکان دارد: فرض اول اینکه ن ۱ گزارههایی که ن ۲ دارد را حاصل تخیل بداند که هیچ کس به آن اعتقاد ندارد. فرض دوم اینکه ن۱ شامل گزارههایی بشود که به نظر فاعل شناسا برخی از گزارهها در ن ۲ ناسازگار با شواهد در دسترس او میباشند و محصول روش شناسی معیوب یا خطاهای دیگری میباشند؛ هرچند که از منظر ن۱ برخی افراد، با این وجود، به این گزارها اعتقاد هم دارند. اما به هر حال، در هر دو صورت، این گزاره که ن ۲ نظام معین است در انسجام با نظرگاه ن ۱ نیست. پس ن ۲ نمیتواند نظام معین باشد؛ چرا که از منظر ن ۱، ن ۲ نظام سازگار که فرض ما در نظام معین بود، نیست؛ اما ن ۱ نظام معین است؛ چرا که از منظر او این نظام، نظام معین و درست میباشد.
اشکال واضحی که به این استدلال می شود گرفت این میباشد که ممکن است بگویید که ما میتوانیم نظرگاههای مختلفی از نظامها را داشته باشیم که از جمله آن نظرگاهها، آن نظامی که در برگیرنده گزارههای خیالی ن ۲ هم می شود، هست. اگر این امر ممکن باشد، دیگر انسجام گرایان راهی ندارند که بگویند « ن ۲ یک نظام معین است» کاذب است، درحالی که « ن ۱ نظام معین است» صادق میباشد. من گفتم که ما میتوانیم بگوییم که ن ۲ نظام معین نیست؛ چون من فرض کردم که از منظر ن ۱، آن یک مجموعه خیالات یا چیزهای دیگری از این سنخ است که به آن باور ندارم؛ اما یک کسی میگوید که از منظر ن ۲، ن ۲ یک نظام کاملاً دقیقی است، مثلاً آن از گزارههایی که ناشی از تحقیقات علمی هستند، ناشی شده است. ما برای اینکه این فرض را قبول کنیم و بگوییم که ن ۲ نظام معین است، صرفاً نیاز داریم که نظرگاه این نظام را قبول کنیم.
اما در پاسخ به این فرض میگوییم که شما در این صورت یا فقط این نظرگاه دوم را قبول داری که بازگشتت به همین فرض [ اول] است؛ چون از این نظرگاه داری نگاه میکنی و تحلیل پیش گفته مدعای ما را باز ثابت می کند یا میگویی که در عین قبول ن ۲ ، ن ۱ را هم قبول داری که این همان فرض دومی است که در فوق مطرح کردیم و در ذیل به آن میپردازیم.
ایشان میگوید که این فرض دوم امکان پذیرنیست؛ نمی شود چند نظرگاه داشت و از منظر نظامهای مختلف به باورها نگاه کرد؛ چرا که فاعل شناسا نمیتواند همین طور دلبخواهی و گطرهای نظامهای مختلف را مورد پذیرش قرار دهد. ایشان میگوید برای اینکه به صدق این ادعا پی ببریم، باید به این نکته توجه کنیم که از نظرگاه یک نظام، نظام دیگر، به ضرورت محتوای خاصی دارد؛ چون اگر عین همان بود که یک نظام میشدند. او خلاصه براساس نظامی از باورها را که داشته است، در مورد باورها و نظامهای دیگر دست به سنجش میزند، لذا نمی شود چند نظامِ باورِ مختلف داشته باشد؛ از این رو که نظام دیگر را یا سازگار با باورهای قبلی خود میبیند که آنرا اخذ می کند، و یا سازگار نیست که طرد می کند؛ پس او هر باوری را با باورهای قبل خود مورد تأمل قرار میدهد، اگر سازگار بودند، آنها را اخذ می کند و اگر نبودند اخذ نمیکند. از منظر ن ۱ حداقل برخی از گزارههای ن ۲ یا در رده خیالات معیوب جا میگیرند یا اینکه محصول پژوهشی معیوب قلمداد میشوند؛ چرا که اگر هیچ فرقی نداشته باشند، در حقیقت یک نظام میباشند و این خلف فرض ما است. در نتیجه از منظر ن ۱، ن ۲ ناسازگار با گزارههای نظام وی است؛ اما از آنجا که سازگاری شرط لازم نظام معین میباشد، پس ن۲ نظام معین نیست و آنرا ن ۱ اخذ نمیکند ولو اینکه برخی از گزارههای آن نیز درست باشد؛ اما خود آن گزارههای صادق هم از نظرگاه ن ۱ صادق شدند و با این کار نظام معین همین ن ۱ می شود.
اگر اشکال کنید که این سخن شما مبتنی بر پیش فرض شماست؛ چرا ما همیشه با نظام باورهای خود به سراغ نظامهای دیگر برویم و از این رو با توجه به باورهای قبلی خود مجبور به اخذ نظامِ سازگار و طرد ناسازگار با آن نظام باشیم، بلکه میگوییم که ما اصلاً قبل از ن۲ نظام قبلی- در مثال ما ن۱- را قبول نکنیم. ما لابشرط نسبت به نظامها باشیم. ایشان در پاسخ به این اشکال، میگوید که چنین فرضی امکان ندارد؛ چرا که ما هیچ وقت بدون باور نمیتوانیم باشیم، ما محصور باورهای خویش هستیم و خود را نمیتوانیم به کلی رها از باورهای خود بسازیم؛ ایشان از استعاره نویرات برای تبیین این مطلب استفاده می کند و بیان میدارد که ما نمیتوانیم از باورهای خود خالی شویم، مثل کشتی وسط دریا، فرض اینکه زمانی ما هیچ نظرگاهی نداشته باشیم، مقبول نیست و از نظر روانی محال است که انسان خودش را از تمام باورهای خویش رها سازد؛ لذا همیشه ما با یک نظام و باورهایی به سراغ باورها و نظامهای دیگر میرویم و مانند آن کشتی در عین استفاده از آن کشتی، آنرا تعمیر میکنیم.
اما یانگ در آخر متذکر می شود، به فرض اینکه نظریه انسجام صدق درست باشد، دیگر راهی نداریم که صد در صد بگوییم که فلان نظام، نظام معین است؛ از آنجا که ما تشخیص میدهیم همه گزارههای صادق من جمله گزارههای که در آنها نظامهای گزارهها، نظامهای معین هستند، فقط در محتوای نظام گزارهها، صادق هستند و نظامهایی که نظام معین میباشند، همیشه از نظرگاه یک نظام ارزیابی میشوند و روشن است که انسجام گرایان میگویند که هیچ نظامی جز نظام خود ایشان نظام معین نیست، بدون اینکه این گفته انسجام گرایان با دیدگاه ایشان در تعارض باشد. ( ibid, pp 98-100)
۸-۳٫ مخالفت با فهم عرفی
این اشکال بسیار بر علیه نظریه انسجام صدق مطرح شده است. مفاد این اشکال این است که نظریه انسجام صدق، آن قدر برخلاف طریق متعارف تفکر و صحبت نمودن روزمره ما است که باید حکم به محال بودن این نظریه و یا دست کم به بی معنایی آن کنیم؛ «چرا که این نظریه در پی این میباشد که به واژگان روزمره ما معنایی را بدهد که آنها نمی توانند چنین مفاد و معنایی را بدهند؛ [ چرا که ] صدق تابع باورها، نیست، بلکه مربوط به مطابقت [ باورها با] واقعیت خارجی است.» (Walker, 2001, p 131) و به خاطر پیوندی است که گزاره با واقعیت تجربی دارد و ما آن را این گونه به کار میبریم: وقتی ما در باب هستی درختان و دایناسورها سخن میگوییم، هستی اینها کاملاً مستقل از باور ما است، دایناسورها حتی زمانی که کسی نبود که باور و اندیشهای راجع به آنها داشته باشد، موجود بودند. این واقعیت که درختانی پیرامون ما، امروزه وجود دارد منوط به وجود ما انسانها نیست که باوری راجع به آنها داشته باشیم تا وجودشان صادق باشد.
۱-۸-۳٫ پاسخ واکر
واکر در پاسخ به این اشکال میگوید که این اشکال به انسجام گرایان وارد نیست. به عقیده ایشان، این اشکال تصویری کاریکاتوری از آنچه انسجام گرایان میگویند، به دست میدهد. خود ایشان در حالی که از منظر واکر مدعی این هستند که گزاره صادق، گزارهای است که مطابق با واقعیات خارجی باشد، به این نیز معتقدند که نظام منسجم باورها است که آنچه واقعیات فی نفسه هستند را معین می کند. انسجام گرایان نیز میتوانند بگویند که جهان به عنوان واقعیت عینی که مستقل از باور ما نسبت به آن است، وجود دارد. آنچه انسجام گرایان میگویند نیز همین مطلب است که توجه به آن، ما را به فهم آنچه انسجام گرایان میگویند، میرساند که اشیاء فی نفسه، امکان دارد متمایز از نحوهای که بر ما پدیدار میشوند، باشند. آنچه انسجام گرایان میگویند این است که ماهیتِ واقعیت عینی را ، نظام منسجم باورها معین می کند که این گفته ایشان با اینکه با نگرش فهم عرفی درباره اشیاء، مغایر میباشد، اما مسلماً به نحوی که مستلزم امر محالی باشد، آنچنانکه مستشکل فرض کرده است، نیست.
انسجام گرایان مشکلی با وجود دایناسورها قبل از اینکه اندیشه و باوری راجع به آنها باشد، هم ندارند؛ چرا که وجود دایناسورها قبل از انسانها، یک واقعیت علمی بوده و نظیر واقعیات دیگر علمی صادق است؛ به این جهت که آن با نظامی از باورهای علمی منسجم است. آنچه سبب اشتباه شده است، این فهم غلط است که با اندک مسامحهای میتوان آن را چنین تقریر کرد که برخی چنین تلقی کرده اند که انسجام گرایان وقتی در باب واقعیات من جمله واقعیتی مثل دایناسور سخن میگویند، مرادشان این است که این واقعیات را نظام باورهای ایشان ایجاد می کند و از این مطلب چنین نیتجه میگیرند که خوب حال که چنین است این واقعیات نمی توانند قبل از باور انسانها وجود داشته باشند؛ اما این تلقی از نظر انسجام گرایان غلط است؛ چرا که از منظر ایشان، نظام منسجم باورها، صدق هرگونه گزارهای راجع به گذشته را معین می کند بدون اینکه بگویند که آن باور واقعیت را تشکیل میدهد که از جمله این گزارهها، همین گزاره است که دایناسورها قبل از انسانها وجود داشته اند. (Walker, 2001, pp 131-132)
۹-۳٫ اشکال تاگارد
پال تاگارد[۱۹۷] در اول مقاله خویش برای اینکه استدلال کند که صدق، صرف انسجام نیست، استدلالی را ذکر می کند. ایشان میگوید اشکالات متعددی بر ضد نظریه انسجام صدق مطرح شده است که قصد بازگویی آنان را ندارم. اما برای رد اینکه صدق عبارت از انسجام نیست، یک استدلال بدیع مطرح میکنم. ایشان نظریه انسجام را چنین تعریف می کند که صدقِ یک بازنمود ( مرادشان گزارهای است که حکایت گری می کند ) عبارت از انسجام آن با بازنمودهای[۱۹۸] دیگر میباشد و نه مطابقت آن با جهان غیر ذهنی. ایشان در مقدمه مقاله خویش میگویند شواهد علمی محکمی مبنی بر این داریم که عالم بیشتر از ۱۰ بیلیون سال قبل وجود داشته است. اما بازنمایی آن از حدود کمتر از یک میلیون سال قبل با خلقت انسان ، به وجود آمده است؛ پس ما میتوانیم نتیجه بگیریم که جهان مستقل از هر بازنمود انسانی از بیلیونها سال قبل بوده است. ایشان در ادامه میگوید با توجه به این مقدمه میتوانیم اشکال خود را به این طریق بازگو کنیم :
« اگر جهان مستقل از بازنمودهای آن وجود داشته باشد، همچنانکه شواهد و قرائن تاریخی دال بر این امر میباشند آنگاه هدف از بازنمایی میباید توصیف جهان باشد و صرفاً مربوط به بازنمودهای دیگر نیست. استدلال من نظریه انسجام را رد نمیکند، بلکه نشان میدهد که نظریه انسجام به طرز غیر معقولی به اذهان جایگاه بسیار وسیعی در تشکیل صدق داده است. از این رو صدق باید عبارت باشد از گونه ای ارتباط میان بازنمودهای که در اذهان انسان […] و جهان، یافت می شود. » (Thagard, 2007, pp 29-30)
میتوان استدلال ایشان را این چنین تقریر کرد:
ایشان میگوید این استدلال فی نفسه نشان نمیدهد که صدق عبارت از ارتباطی میان بازنمودها نیست؛ زیرا مدافع نظریه انسجام، خیلی راحت بر ضد استدلال ما میگوید که بازنمودی قبل از ایجاد انسان نبوده است و از این رو بازنمود صادقی نیز قبل از او نبوده است، لذا ایشان میگویند تنها راهی که انسجام گرایان میتوانند بدان شیوه ، این استدلال را رد بکنند، قبول گونه ای ایدهآلیسم است که ایشان با اشاره به برخی راه حلها آنها را ناتمام میدانند. پس با توجه به استدلال ایشان، تنها آنها میتوانند مقدمه اول استدلال را با تغییر و دگرگونی آن رد کنند و الا ملزم به پذیرش این لازمه هستند که گزارهها جهان را بازنمود می کنند و معنی این سخن با توجه به مقدماتی که ارائه کردیم این است که گزارهها حداقل حاوی برخی شروط صدقی باشند که نظریه مطابقت علی الادعا دارا میباشد. البته تنها راه قبول ایدهآلیسم میباشد، به شرطی که ما مقدمه « ۷» را قبول کنیم و الا اگر ما این مقدمه را حل کنیم و بیانی ارائه بدهیم که در عین اینکه حاوی نظریه انسجام صدق باشد، اما سبب گسست باور با واقعیت نباشد؛ یعنی با مقدمه « ۴» در تعارض نباشد، میتوانیم جواب این اشکال را بدهیم.
۱-۹-۳٫ پاسخ یانگ به اشکال تاگارد
یانگ به جای تکیه بر حل مشکل جدایی باور با واقعیت در نظریه انسجام، این اشکال را با رد مقدمه و فرض اول ایشان پاسخ میدهد و از این رو، استدلال تاگارد را عقیم می کند ( Young, 1996, ¶ ۴): ایشان نخست اشاره می کند که او در مقدمه اول میگوید بازنمودهای جهان « میباید باشند»، اما این استدلال با اضافهی این فعل کمکی مخدوش می شود؛ از این رو که محتمل می شود این گونه که ایشان ادعا می کند، باشد اما به هرحال، انسجام گرایان میتوانند در رد این مقدمه به ایشان چنین پاسخ بدهند که ما منکر این هستیم که گزارهها بازنمودهای جهان مستقل از ذهن ما باشند و معنای اینکه یک گزاره صادق است، این است که آن با نظام مشخصی از گزارهها حمایت و پشتیبانی می شود و لازمهای که مد نظر شما است، از صدقِ گزاره لازم نمیآید؛ از این رو، انسجام گرایان میتوانند بگویند که گزارهها بازنمودِ نظام باورها میباشند و آنها بازنمود جهان مستقل از ذهن نیستند. تصدیق به این هم که گزارهای وجود دارد، همان طور که الان گفتیم، بدین معنا است که نظامی از باورها مستلزم آن گزاره میباشند؛ به عبارت بهتر، « انسجام گرایان معتقداند ولو اینکه جهان مستقل از ذهنی وجود داشته باشد، لازمهی آن این نیست که « محل» بازنمودها گزارها، بازنمایی این جهان خارج از ذهن باشد.» ( ibid)؛ چرا که اگر انسجام گرایان به دلایل معرفت شناختی این نظریه را اتخاذ کرده باشند، ایشان میگویند که ما اصلاً نمیتوانیم از نظام باورهایمان «بیرون برویم». اگر ما نتوانیم به بیرون از نظام باورهایمان برویم، آنگاه فهم اینکه چگونه ما میتوانیم بگوییم که این گزارهها، بازنمود جهان مستقل از ذهن ما هستند، بسیار مشکل خواهد بود؛ پس به نظر یانگ، ما فکر میکنیم که این باور، دارد جهان خارج را بازنمایی می کند؛ اما در حقیقت این فکر و باور ما، خود یک باور دیگری است که ما داریم و از این رو چون هر باوری که فکر میکنیم بازنمایی از عالم خارج می کند، در حقیقت خود یک باور است، پس دیگر ما نمیتوانیم بگوییم که عالمی نفس الامری داریم که این باورها بازنمای آنها هستند.
۱۰-۳٫ اشکال تعالی
اشکال تعالی[۱۹۹] با نشان دادن اینکه نظریه انسجام صدق قادر به تبیین اینکه برخی گزارهها صادق میباشند، درحالی که با هیچ مجموعه ای از باورها در انسجام نیستند، به این دیدگاه حمله می کند. از منظر این اشکال راه رفع این اشکال این است که صدق یک گزاره در پیوند آن با واقعیت خارجی باشد تا حتی اگر صدق آن گزاره را شناسا نتواند فهم کند؛ اما در واقعیت آن رابطه صدق برقرار باشد. اما در نظریه انسجام چنین پیوندی ملحوظ نمی شود، پس این نظریه نمیتواند این اشکال را پاسخ گوید.
این اشکال این پیش فرض را دارد که صدق از حد هر مجموعه ای از باورها فراتر میرود. برای نشان دادن این مطلب میتوان چنین استدلال کرد: این مثال را در نظر بگیرید: گزاره « جان آستِن ده جمله در هفدهم نوامبرِ ۱۸۰۷ نوشت» یا صادق است و یا کاذب. اگر بگویید که آن کاذب میباشد، گزارهای دیگر در باب اینکه چه تعداد جمله ایشان در آن روز نوشته صادق میباشد، اما اگر این را بگوییم هیچ گزارهای در باب اینکه دقیقاً چه تعداد جمله آستِن در آن روز نوشته است، نمیتواند در انسجام با هیچ مجموعه ای از باورهای ما باشد، و ما همیشه با اطمینان خاطر میتوانیم فرض کنیم که هیچ یک از صور، در انسجام با مجموعه ای از باورهای ما قرار ندارد، اما در واقع یکی از آنها با واقعیت مطابق و دمساز است، اما در نظریه انسجام، چون باور با واقعیت چنین پیوندی را نمیتواند برقرار کند، لذا بر این اساس مخالفین نظریه انسجام چنین نیتجه میگیرند که دست کم یک گزارهی صادقی وجود دارد که در انسجام با هیچ مجموعه ای از باورها وجود ندارد ( Young, 1996, ¶ ۴)یا مثالی دیگر، هرگونه حقیقت مشخص درباره دیناسورها را که ما هیچ گاه نمیتوانیم بررسی کنیم و حتی به آن باور بیاوریم، در نظر بگیرید: مثلاً تعداد کل دایناسورها عدد فلان است، در این مورد، خلاصه یک عددی است که صادق است که به آن تعداد دایناسورها بوده اند؛ اما راجع به صدق این جمله، انسجام گرایان چیزی نمی توانند بگویند؛ چرا که در انسجام با هیچ مجموعه ای از باورهایمان نمیتواند باشد.
۱-۱۰-۳٫ پاسخ واکر
واکر میگوید که انسجام گرایان متعهد به این نیستند که صدق را منوط به جایی کنند که امکان بررسی آن گزاره زمانی باشد. ( هرچند برخی نظریات این کار را کرده اند) اما اگر نخواهیم این جواب را بدهیم که نظام منسجم عبارت از باورهای خدا هست؛ چرا که این تقریر دچار اشکالاتِ خاص خود میباشد، میتوانیم این را بگوییم که صدق عبارت از آنچه که با بهره گرفتن از بهترین اصول استدلال و استنتاج علمی به آن میرسیم، است و این برای معین کردن تعداد دایناسورها حتی اگر هیچ یک از ما هیچ گاه نتوانیم آن را معین کنیم، کفایت می کند.
پس حتی اگر تقریر واکر را هم در پاسخ به آن لحاظ نکنیم، این اشکال به همه تقریرهای نظریه انسجام وارد نمی باشد: تقریری که بیان می کند صدق عبارت از انسجام با باورهای موجود دانای کل و واقف به همه چیز است، مصون از این اشکال است؛ چرا که هر صدق و هر حقیقتی در انسجام با مجموعه ای از باورهای موجود دانای کل میباشد و لذا صدق فراتر از آن مجموعه نمیرود؛ اما غیر از این تقریر، همه تقریرهای دیگر نظریه انسجام مثل این سنخ از تقریرها که میگویند: صدق عبارت است از انسجام با مجموعه ای از گزارههای مورد اعتقاد فاعل شناسا با توجه به محدودیت علمیاش، به این اشکال دچار میگردند؛ چرا که از آنجا که موجودات محدود با توجه به محدودیت بررسی و پژوهش خود نمی توانند هر مسئله و پرسشی را حل کنند، ممکن است که صدق از حد آنچه در انسجام با باورهای ایشان است فراتر رود و ایشان دسترسی معرفتی شان به آن کوتاه باشد. (Walker, 2001, p 132)
۲-۱۰-۳٫ پاسخ یانگ
اما به نظر یانگ انسجام گرایان میتوانند براحتی از دیدگاه خویش بر ضد این اشکال دفاع کنند، بدین نحو که بگویند این اشکال مبتنی بر مصادره به مطلوب میباشد و از این رو که دچار این مصادره است به دیدگاه ما لطمهای وارد نمیکند. در تبیین اینکه چگونه این اشکال مصادر به مطلوب میباشد انسجام گرایان میتوانند بگویند که این اشکال از سوی طراحانش نوعاً بدون استدلال، بدینگونه طرح شده است که فرض کرده اند ممکن است که برخی از گزارهها صادق باشند چون به هر حال، در ارتباط با واقعیت عینیاند؛ اما آن گزارهها، در عین حال، در انسجام با هیچ مجموعه ای از باورها نیستند؛ اما پرسش اصلی انسجام گرایان این است که این فرض را شما از کجا آوردید؟ این فرض دقیقاً همان چیزی است که ما در نظریه انسجام منکر آن هستیم. ما وقتی صدق یک گزاره، را به انسجام یک باور با باورهای دیگر دانستیم، دیگر امکان ندارد که صدق یک گزارهای از محدودی باورهای ما فراتر برود که شما بر طبق آن به ما اشکال بکنید. پس مدافعان این سخن که صدق نمیتواند از انسجام با مجموعه ای از باورها فراتر رود، برای این دیدگاه خویش، بر ضد استدلال ما، که صدق فراتر از انسجام با مجموعه باورها نمیرود، باید با استدلال تحدی کنند، نه اینکه صرفاً این فرض را مطرح کنند که صدق نمیتواند از حد آنچه در انسجام با نظام مشخص است، فراتر برود! ( Young, 1996, ¶ ۴)
۱۱-۳٫ اشکال مک گین
کولین مک گین[۲۰۰] اشکال جدیدی را به نظریه انسجام گرایی وارد نموده است. او با پذیرش بطلان ایدهآلیسم با برهان خلف به نظریه انسجام گرایی اشکال وارد کرده است. البته ایشان این اشکال را هم زمان به عنوان ردی بر نظریه انسجام گرایی صدق و عمل گرایی صدق آورده است که ما فقط به تبیین ایشان در باب رد انسجام صدق اشاره میکنیم. ایشان ادعا می کند که لازمهی انسجام گرایی به دلیل گسست آن با واقعیت تجربی و عدم توجیه آن، قبول نوعی ایدهآلیسم میباشد و از آنجا که ایدهآلیسم باطل میباشد پس انسجام گرایی باطل است. (McGinn, 2002, pp 194-195)
تقریر استدلال ایشان در قالبِ مثالِ خودشان این چنین است که:
. أبو الفداء، إسماعیل بن محمد(م ۱۱۶۲ق)، کشف الخفاء ومزیل الإلباس، تحقیق عبد الحمید بن أحمد بن یوسف بن هنداوی، چاپ اول، بی جا، المکتبه العصریه، ۱۴۲۰ق، ج۲، ص ۶۲ ↑
. عسقلانی، ابن حجر، التلخیص الحبیر فی تخریج أحادیث الرافعی الکبیر، چاپ اول، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق، ج۴، ص ۱۲۱ ↑
. حلبی، علی بن إبراهیم (م ۱۰۴۴ق)، السیره الحلبیه، چاپ دوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۷هق،ج۱، ص ۳۹ ↑
. برای نمونه ر.ک: شافعی أبو عبد الله (م ۲۰۴ق)، مسند الإمام الشافعی، تحقیق ماهر یاسین فحل، چاپ اول، کویت، شرکه غراس للنشر والتوزیع، ۱۴۲۵ق، ج۴، ص ۵۲-۵۴ ↑
. ابراهیم بن سعد کسی است که در طریق روایت وجود دارد لکن تضعیف شده است. ر.ک: جرجانی، أبو أحمد بن عدی (م۳۶۵ق)، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق عادل أحمد عبد الموجود-علی محمد معوض، چاپ اول، بیروت، الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق، ج۳، ص ۱۷۱٫ ↑
. سجستانی، أبو داود سلیمان بن الأشعث (م ۲۷۵ق)، مسائل الإمام أحمد روایه أبی داود السجستانی، تحقیق أبی معاذ طارق بن عوض الله بن محمد، چاپ اول، مصر، مکتبه ابن تیمیه، ۱۴۲۰ ق، ج۱، ص ۳۸۶ ↑
. زرقی، عادل بن عبد الشکور، قواعد العلل وقرائن الترجیح، چاپ اول، بی جا، دارالمحدث للنشر والتوزیع، ۱۴۲۵ ق، ج۱، ص ۹۴ ↑
. خطابی، أبو سلیمان(م ۳۸۸ق)، غریب الحدیث، تحقیق عبد الکریم إبراهیم الغرباوی, بی جا، دار الفکر، ۱۴۰۲ق، ج۱، ص۳۶۳ ونیز ر.ک: دارقطنی، أبو الحسن(م ۳۸۵ق)، العلل الوارده فی الأحادیث النبویه، تحقیق وتخریج محفوظ الرحمن زین الله السلفی، چاپ اول، ریاض، دار طیبه، ۱۴۰۵ ق، ج۱۲، ص ۱۹ ↑
. ابن الملقن، سراج الدین(م۸۰۴ق)، تذکره المحتاج إلى أحادیث المنهاج، تحقیق حمدی عبد المجید السلفی، بیروت، المکتب الإسلامی، ۱۹۹۴م، ج۱، ص ۱۹ ↑
. دارقطنی، العلل، ج۳، ص ۱۹۸ ↑
. ابن الملقن، تذکره المحتاج إلى أحادیث المنهاج، ج۱، ص ۱۹ ↑
. واقدی، الرده، ج۱، ص ۴۶ ↑
. همان، ص ۴۷ ↑
. همان ↑
. سید رضی، نهج البلاغه(صبحی صالح)، ص۹۹ ↑
. سید رضی، نهج البلاغه(صبحی صالح)، ص۲۰۲ ↑
. مراد وی از قرآن آیه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» حجرات:۱۳ ↑
. وی در این زمینه روایت «أن الله اصطفی کنانه من ولد اسماعیل، اصطفی قریش من کنانه و اصطفی من قریش بنی هاشم و اصطفانی من بنی هاشم» را آورده و در مقابل خبر واحد «الأئمه من قریش» آن را صحیح دانسته است. ↑
. طرسوسی، إبراهیم بن علی(م ۷۵۸ق)، تحفه الترک فیما یجب أن یعمل فی الملک، تحقیق عبد الکریم محمد مطیع الحمداوی، چاپ دوم، [بیجا]، [بینا]، [بیتا] ↑
. خلاف، عبد الوهاب خلاف(م ۱۳۷۵ق)، السیاسه الشرعیه فی الشئون الدستوریه والخارجیه والمالیه، بی جا، دار القلم، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص ۳۳ ر.ک: ↑
. همان، ص ۶۲ ↑
. این روایت در بصائر الدرجات در بابی که مورد ائمه عدل و جور آمده است با مضمونی مشابه طریق روایت حضرت علی ع در اهل سن تآمده است که به این گونه استک لَا یُصْلِحُ النَّاسَ إِلَّا إِمَامٌ عَادِلٌ وَ إِمَامٌ فَاجِرٌ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ قَالَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ. ر.ک: صفار، محمد بن حسن(م۲۹۰ ق)، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم، تحقیق محسن بن عباسعلى کوچه باغى، چاپ دوم، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ ق، ج۱، ص ۳۴ ↑
. عوده، عبد القادر (م ۱۳۷۳ق)، الإسلام وأوضاعنا السیاسیه، بیروت، مؤسسه الرساله للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۰۱ ق، ج۱، ص ۱۴۴ ↑
. خلاف، السیاسه الشرعیه، ج۱،ص ۳۳ ↑
. ابن خلدون، تاریخ، ج۱، ص۲۴۴ ↑
. پیش از این در عنوان «ریاست در جاهلیت» به آن پرداختیم. ↑
. زیدان، عبد الکریم، أصول الدعوه، چاپ نهم، [بی جا]، مؤسسه الرساله، ۱۴۲۱ق، ج۱، ص۲۱۴ ↑
. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص ۸۸ ↑
. همان ↑
. طیالسی، مسند، ج۲، ص ۱۲۷؛ ابن جعد، مسند، ج۱، ص ۳۹۰؛ احمدبن حنبل، مسند، ج۳۴، ص ۴۱۳، ۴۲۸؛ مسلم، صحیح، ج۳، ص ۱۴۵۲؛ ابن بابویه، الخصال، ج۲، ص ۴۷۰ در روایتی دیگر گفته شده است که سمره این روایت را در مسجد شنیده است: کُنْتُ مَعَ أَبِی فِی الْمَسْجِدِ وَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَخْطُبُ فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ یَکُونُ مِنْ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ أَمِیراً ثُمَّ خَفَضَ مِنْ صَوْتِهِ فَلَمْ أَدْرِ مَا یَقُولُ فَقُلْتُ لِأَبِی مَا قَالَ ص فَقَالَ قَالَ کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ. ر.ک: ابن بابویه، الخصال، ج۲، ص۴۷۳ ↑
. نعیم بن حماد، الفتن، ج۱، ص ۹۵ ↑
. ابن جعد، مسند، ج۱، ص۳۹۰؛ ابن حبان، صحیح، ج۱۵، ص ۴۳ ↑
. احمد بن حنبل، مسند، ج۳۴، ص ۴۲۱ ↑
. بخاری، صحیح، ج۹، ص ۸۱؛ ابن أعرابی، معجم، ج۱، ص ۳۵۲ ↑
. در فصلهای بعدی از این جایگزینی سخن خواهیم گفت که معاویه در ابتدای خلافت خویش تاکید نمود: «أنا اول الأمراء» ↑
. کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۳۴ ↑
. همان، ص۵۳۱ ↑
. همان، ص۵۳۳ ↑
. خزاز رازى، على بن محمد(قرن۴)، کفایه الأثر فی النصّ على الأئمه الإثنی عشر، تحقیق عبد اللطیف حسینى کوهکمرى، قم، بیدار، ۱۴۰۱ ق، ص ۳۵ ↑
. طبری، أبو العباس(م ۶۹۴ق)، الریاض النضره فی مناقب العشره، چاپ دوم، [بیجا]، دار الکتب العلمیه، [بیتا]، ج۱، ص ۲۰۰؛ ذهبی، شمس الدین(م ۷۴۸ق)، تذکره الحفاظ، چاپ اول، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق، ج۱، ص ۱۱ ↑
. ذهبی، تذکره الحفاظ، ج۱، ص ۹ ↑
. همان ↑
. ر.ک: معارف، مجید، تاریخ عمومی حدیث، تهران، کویر، ۱۳۸۸ش، ص۷۱ ↑
. ابو داوود، سنن، ج۴، ص۲۰۰؛ مروزی، أبویعقوب(م ۲۵۱ق)، مسائل الإمام أحمد بن حنبل وإسحاق بن راهویه، چاپ اول، المملکه العربیه السعودیه، عماده البحث العلمی، الجامعه الإسلامیه بالمدینه المنوره، ۱۴۲۵ق، ج۱، ص ۷۰؛ طبرانی، أبو القاسم(م ۳۶۰ق)، مسند الشامیین، تحقیق حمدی بن عبدالمجید السلفی، چاپ اول، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۱۳۷؛ خطیب بغدادی، الکفایه، ج۱، ص۸؛ ابن حجر العسقلانی، أبو الفضل أحمد بن علی بن محمد بن أحمد(م ۸۵۲ق)، لسان المیزان، تحقیق دائره المعرف النظامیه – الهند، چاپ دوم، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۳ ↑
. سید نجم، عبد المنعم، تدوین السنه ومنزلتها، المدینه المنوره، الجامعه الإسلامیه، ۱۳۹۹ق، ص۲۹ ↑
. عمر الحاجى، محمد، موسوعه التفسیر قبل عهد التدوین، چاپ اول، دمشق، دار المکتبى، ۱۴۲۷ق، ص ۴۸ ↑
تکنیکی
TV – ۲
تخمین استانداردهای تکنولوژی
پشتیبان
وجود چالشها و مشکلات در متدلوژیها و چارچوبهای رایج معماری سازمانی سبب میگردند تا فرایند معماری سازمانی بسیار کند و شکننده باشد و معماری در قالب چارچوب حبس گردد. متدلوژیها و چارچوبهای رایج معماری سازمانی اغلب به سازمان به چشم یک ماشین در طراحی آن نگاه میکنند و این در حالی است که سازمان به عنوان یک موجود زنده و پویا دارای ابعاد فرهنگی و اجتماعی نیز میباشد. همچنین معماری مستقل از برنامه ریزی راهبردی تعریف میشوند. در حالی که این دو کاملاً به هم وابسته هستند و گاه به موازات هم انجام میشوند. ایدههای معماری در برنامه ریزی استراتژیک و تعیین مأموریتها و استراتژیهای سازمان هم موثرند. یکی دیگر از مشکلات و چالشهای بزرگ متدلوژیها و چارچوبهای رایج معماری سازمانی فرایند خطی آنها میباشد. در صورتی که اگر به صورت موازی و تکرار پذیر انجام شوند هم سرعت اجرای آنها بیشتر میشود و هم بهتر میتوانند تغییرات را مدیریت نمایند. این مسأله منجر به طولانی شدن زمان آماده شدن معماری میگردد، که ممکن است سازمان در این مدت دچار تغیر شده و معماری در شرایط جاری به صورت کامل قابل اجرا نیست. مستندات به روز نیستند و بسیار حجیم هستند و اگر در به روز کردن و اجرای مو به موی معماری در سازمان پافشاری شود، مطلوبیت خود را از دست میدهد. چارچوبها و متدلوژیهای کلاسیک معماری سازمانی خود را در قالب بندیها و مدل سازیهای کلیشهای محصور نموده و این محصور شدن در مدل سازی کلیشه شده چارچوبهای موجود، اجازه انتقال ساده مفاهیم را ازمعمار سلب میکند. همیشه مدلها برای نمایش سیستمهای کاربردی گویا و کاملاً شفاف نیستند. یکی دیگر از مشکلات و چالشهای بزرگ متدلوژیها و چارچوبهای رایج معماری سازمانی این است که جایی را برای نظریه پردازی در معماری در نظر نمیگیرند. چارچوبهای رایج تجزیه گرا هستند. آنها با الزام برای شکستن مدلهای معماری در جداول و نمودارهای کاملاً متمایز شده، انسجام طرح را در انتقال روح تضعیف میکنند. شخصی که مستندات معماری را مشاهده میکند. مدت زیادی باید وقت صرف کند که روح حاکم بر نظام مورد نظر معمار را درک کند. چارچوبها از این جهت غلط اندازند که اگر حتی معمار به یک روح منسجم هم دست پیدا نکرده باشد، میتواند مستندات توصیف معماری را به گونهای ارائه کند که از نظر کیفیت، مطلوب ارزیابی شود[۱۱]. از مهمترین مشکلات روشهای رایج معماری سازمانی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
یکی از بزرگترین مشکلات روشهای کلاسیک معماری سازمانی فرسایشی بودن زمان برنامه ریزی معماری سازمانی است. روشهای کلاسیک به صورت آبشاری و ترتیبی هستند، تا اینکه تکرار پذیر و تکاملی، بدین ترتیب دارای چرخههای طولانی بوده و تولید فرآوردهها در آنها بسیار زمان گیر و مشکل است. بر این اساس در صورت بروز تغییرات سازمانی، معماری دچار شکنندگی شده و در نتیجه مدلها و روشهای تولید شده کارایی لازم را نداشته و به روز رسانی آنها نیز زمان و هزینه زیادی را به دنبال خواهد داشت.
یکی دیگر از مشکلات روشهای کلاسیک معماری سازمانی تولید حجم زیادی از مستندات و مدلها است. حجم انبوهی از مستندات هیچ گاه فرصتی برای اجرا نخواهند داشت. با بروز تغییرات مکرر و غیر قابل پیش بینی سازمانی که مدام مأموریتها و کسب و کار سازمان را دچار تغییر می کند، باید حجم عظیمی از مستندات به روز رسانی گردیده و در نتیجه زمان و هزینه زیادی را به سازمان تحمیل خواهد نمود. بر این اساس بیشتر وقت معماران صرف تولید مستندات و مدلهای غیر ضروری میگردد. این مسأله سبب میگردد تا مدیران پروژهها و توسعه دهندگان، معماران را افرادی خیال پرداز و غیر عملیاتی تلقی کرده و هرگز از توصیفهای معماری تبعیت ننمایند.
روشهای کلاسیک معماری سازمانی در مقابل تغییرات گسترده و غیر قابل پیش بینی سازمانی شکننده هستند. با تغییر پارادایم حاکم بر کسب و کار سازمانها تطبیق پذیری در مقابل تغییرات از اهمیت ویژهای برخوردار گردیده است. روشهای کلاسیک به دلیل رویکرد خطی و ترتیبی و تولید حجم عظیمی از مستندات قادر به پاسخگویی و اعمال تغییرات نبوده و در نتیجه معماری نتیجه لازم را نخواهد داشت. معماری با ید در طول زمان مورد بازبینی قرار گیرد تا بتواند نیازمندیها و رویکردهای جدید فناوری را جوابگو باشد. زمانی که معماری منسوخ میگردد و یا به نظر میرسد که چنین شده است، به صورت چشمگیری شانس پیروی از آن از سوی توسعه دهندگان به صورت چشمگیری کاهش مییابد.
روشهای کلاسیک معماری سازمانی محدود کننده هستند. این روشها بر اساس استانداردها و روشهای مشخص و تجویزی عمل نموده و امکان پویایی و خلاقیت را در معماران تضعیف میکنند. معماری ترکیبی از علم، تجربه و هنر است و روشهای کلاسیک امکان بهکارگیری روشهای هنری را از معماران سلب مینمایند.
در روشهای کلاسیک معماری سازمانی معماران خود را در مقابل توسعه سیستمهای اطلاعاتی پاسخگو نمیدانند. در این روشها معمار موظف به برنامه ریزی و مدلسازی با توجه به شرایط فعلی سازمان بوده و عمده وقت معماران صرف تئوریهای غیر قابل اجرا و تولید حجم عظیمی از مستندات میگردد. معماران خودشان را در فرایند توسعه سیستمهای اطلاعاتی که بخش مهمی از وضعیت مطلوب سازمان است کمتر درگیر کرده و به تدریج منزوی میگردند. این مسأله سبب میگردد تا مهندسان نرم افزار و توسعه دهنگان از معماری پیروی نکرده و وجود معماری را در اغلب پروژهها غیر مفید دانسته و برخی اوقات از برخی قسمتها استفاده کرده و بقیه بخشها را خود دوباره ایجاد نمایند. این مسأله باعث ایجاد مسائل دیگری خواهد شد. در این شرایط برخی توسعه دهندگان از معماری تبعیت میکنند اما با معماران کار نمیکنند زیرا راهنمایی در این زمینه بر ایشان وجود ندارد. معماران نیز از عدم بازخورد کافی و مناسب رنج میبرند و نمیدانند که آیا معماری طراحی شده در سیستمهای توسعه داده شده اعمال میگردد یا نه؟ دلایل زیادی برای تشریح این مشکل وجود دارد. معماران فکر میکنند که کدها و برنامههای نوشته شده از روی کارایشان تقلید میشود و تنها مدلها و مستندات برای انجام درست کار کافی به نظر میرسند، به همین دلیل هیچ نوع اهمیتی نمیبینند که با توسعه دهندگان و مهندسان نرم افزار ارتباط برقرار نمایند. در صورتی که تجربه نشان داده است که ارتباط از طریق مدلها و مستندات ضعیفترین نوع ارتباط به شمار میرود. از طرفی دیگر توسعه دهندگان نیز برای معماران اهمیتی قائل نیستند و آنها را افرادی میپندارند که تفکری صرفاً رویایی و دانشگاهی دارند. بنابراین در این وضعیت امکان یک ارتباط دائم و مستمر به ضعیفترین حالت خود میرسد.
یکی دیگر از مشکلات و چالشهای روشهای کلاسیک معماری سازمانی عدم وجود تمرکز در تعیین محدوده معماری سازمانی است. روشهای کلاسیک فرض را بر این میگذارند که زمان و هزینه کافی داریم و میتوانیم کلیه حوزهها و زیر بخشهای سازمان را مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم. بنابراین اولویت خاصی در تعیین محدوده معما ری وجود ندارد. بر طبق این روشها معماران کمتر به دنبال فرصت آفرینی یا کشف فرصتهای موجود برای ایجاد تحول هستند. در سازمانهای پرتلاطم و پر تغییر هرگز امکان این وجود ندارد که بتوانیم به یکباره کلیه بخشهای سازمان را در معماری دخیل نماییم. با اتخاذ روش تکاملی تدریجی، معماری به تدریج کامل خواهد شد. در روشهای چابک معماری سازمانی ضمن داشتن نگاه کلان، معماری از نقاط تحول آفرین که محدودتر و مهمتر هستند آغاز خواهد شد.
یکی دیگر از مشکلات روشهای کلاسیک معماری سازمانی عدم انطباق حوزه معماری سازمانی با راهبردهای سازمان است. بر این اساس معماری سازمانی مستقل از راهبردهای سازمانی بوده و این در حالی است که این دو به هم وابستهاند و گاه باید به موازات هم انجام شوند. همچنین نظرات معماران هم در تعیین استراتژیهای اثربخش سازمانی موثر است. با بررسی بیشتر چارچوبها و متدلوژیهای رایج معماری سازمانی در مییابیم که این روشها در سازمانهای متلاطم که تغییرات پیش بینی نشده زیادی بر آنها اثر گذارند دچار مشکلات و چالشهای دیگری نیز هستند. برخی دیگر از این مشکلات و چالشها عبارتند از:
به همه جوانب کار توجه نداشته و هرکدام روی جنبههای خاصی تکیه دارند. (مثلاً بیشتر جنبههای تکنیکی، بیشتر جنبههای برنامه ریزی، بیشتر طراحی و…)
بیشتری آبشاری و ترتیبی میباشند تا اینکه تکرار پذیر و تکاملی، بدین ترتیب دارای چرخههای طولانی بوده و تولید فرآوردهها در آنها بسیار زمانگیر و مشکل میباشد.
وابسته به ابزارهای خاصی بوده که این مسأله موجب سخت بودن اجرای فرایند میگردد.(عدم سهولت و سادگی(
بیشتر از اینکه روی افراد تکیه کنند بر روی دادهها یا فرآیندها و یا فرآوردهها تکیه دارند.
بر روی مدلسازی پویا و جنبههای رفتاری معماری کمتر متمرکز هستند.
دقیقاً منطبق بر یک چارچوب خاص نیستند. (با توجه به اینکه چارچوب قلب معماری سازمانی است.(
برنامه خاصی را جهت هماهنگی و تعامل بیشتر و بهتر بین تیم معماری سازمانی و تیمهای پروژهها ندارند.
بیشتر بر برنامهریزی تاکید داشته و مسائل را پیش بینی میکنند، این کار سبب افزایش انعطاف پذیری میگردد ولی آیا میتوان همه چیز را به یکباره پیش بینی کرد ؟!
حجم مستندات زیاد و فرایند تولید محصولات و فرآوردهها طولانی است.
امبلر از نظریه پردازان مشهور معماری سازمانی چابک معتقد است که روشهای غیر چابک یا سنتی معماری سازمانی در سازمانهای متلاطم دچار شکنندگی بوده و به این دلیل بین تیم معماری سازمانی و تیمهای پروژهها شکاف عمیقی وجود دارد، به صورتی که تیمهای پروژهها اکثراً نمیدانند که فرایند معماری سازمانی هم در حال اجرا است![۱۱]
سازمانهای امروزی موجودات پیچیدهای هستند که عدم توجه به معماری مناسب آنها باعث کاهش کارایی، انعطافپذیری و سرعت انتقال آنها
خواهد شد. از طرف دیگر سیستمهای اطلاعاتی که به مثابه شبکههای حسی و عصبی سازمانها عمل میکنند نیز وارث همان پیچیدگی هستند مه در سازمانها وجود داشته و انتظار میرود که قادر به دنبال کردن سریع تغییرات سازمانی باشند[۱۳]
منظور از معماری تعیین ساختار کلی از یک سیستم و روشهایی است که این ساختار را قادر به تأمین ویژگیهای کلیدی آن سیستم می کند. این ویژگیها عبارتند از: وظیفه مندی، کارایی، مسائل و محدودیتهای اقتصادی، نوع فناوری و یا مصالح مورد استفاده، وضوح طرح، قابلیت استفاده مجدد، قابلیت تغییر در سیستمهای بزرگ (پویایی)، قابلیت درک و جنبههای هنری.
معماری هم به جنبه ساختاری و هم به جنبههای رفتاری توجه دارد.برای معماری تعاریف متعددی وجود دارد اما بهترین تعریف از نگاه این تحقیق تعریفی است که متدلوژی چم آن را ارائه نموده است:
“معماری تبیین یک نگاه کل گرا و عقلانی بر یک نظام پیچیده است، که اجازه تمرکز بر مؤلفههای کلیدی و هم بندی و تعامل آنها را میدهد، و امکان پرهیز از ورود به جزئیات را فراهم میکند"[۱]
سازمانهای امروز از دیدگاههای مختلفی نظیر پیچیدگی، ابعاد، گستردگی، تنوع و غیره دارای شرایط اعمال یک نوع معماری خاص هستند. آنها موجودیتهای پیچیدهای به حساب میآیند که از اجزایی مختلف و متنوع تشکیل شدهاند. صرفنظر از ماهیت خاص اجزاء تشکیل دهنده یک سازمان نظیر افراد، داراییها، تجهیزات، قوانین، روشها، اطلاعات و… که ماهیتی متغیر دارند، عموماً شاهد روابطی پیچیده بین اجزاء آن هستیم که تحت تأثیر عوامل متغیری چون عادات فردی، آموزشهای اجتماعی، مذهب، قوانین اجتماعی، فرهنگ سازمانی و غیره قرار دارند که خود به خود سازمان را از سیستمی ساده و ساکن به یک سیستم پیوسته در حال تغییر مبدل میکنند. هدایت و کنترل صحیح"تغییرات سازمانی” نیازمند داشتن اطلاعاتی دقیق از وضعیت فعلی سازمان، دیدی صحیح نسبت به وضعیت مطلوب آن، و برنامهای روشن جهت حرکت از وضعیت فعلی به وضعیت مطلوب است. در واقع میتوان گفت که معماری سازمانی هنر مدیریت و هدایت تغییرات سازمانی است. معماری سازمانی مفهوم و پدیده پیچیدهای است که مأموریت مهم و دشواری را بر عهده دارد. به انجام رسیدن این مأموریت خطیر، با توجه به نوپایی و سابقه کوتاه این پدیده، و به تبع آن تجربه اندک معماران، و از سوی دیگر پیچیدگی ابعاد کار، مستلزم وجود ابزارهایی مناسب است. معماری سازمانی قادر به استفاده از مدلها و تکنیکهای مطرح شده در متدلوژیهای تحلیل و طراحی سیستمهای اطلاعاتی است، ولی محدود به آنها نبوده و هدف به مراتب بالاتری چون ایجاد زمینههای لازم جهت اعمال حاکمیت راهبردی در سازمانها و ایجاد هماهنگی بین لایههای مختلف سازمان را دنبال میکند. هدف اصلی از"معماری سازمانی” این است که"فناوری اطلاعات” را از حالت یک ابزار خارج کرده و به یکی از منابع سازمانی، در کنار سایر منابع (مالی، انسانی، دانش، تجربه و غیره) تبدیل نماید که در خدمت مأموریتهای سازمان بوده و بتواند هزینههای خودش را نیز باز گرداند.
معماری سازمانی چابک دارای مشخصات و ویژگیهای خاص خود است. معماری سازمانی چابک دارای فرایند چابک و چارچوب چابک است. بهکارگیری تجارب عملی چابک و وجود چرخهها و تکرارهای زیاد و کوتاه از دیگر مشخصات معماری سازمانی چابک است. معماری سازمانی چابک دارای یک فرایند تدریجی و تکاملی است که در طی آن تمامی تیمها با همدیگر در تعامل هستند. یکی از نظریهها و روشهای مطرح شده در حوزه معماری سازمانی مفهوم چابکی میباشد.چابکی به معنی تطبیق پذیر بودن در مقابل تغییرات مداوم و غیرقابل پیش بینی تجاری، فناوری و مأموریتی میباشد. معماری سازمانی چابک یک پارادایم طراحی و مدلسازی برای معماری سازمانی است و هدف آن تطبیق پذیری و مقاوم بودن در مقابل تغییرات مکرر و گسترده و غیرقابل پیش بینی مأموریتی و فناوری در یک محیط متلاطم میباشد. با توجه به مطالب گفته شده میتوان معماری سازمانی چابک را بدین شکل تعریف نمود:
معماری سازمانی چابک روشی است جهت توصیف کامل جنبهها و لایههای مختلف یک سازمان متلاطم، که تغییرات پیش بینی نشده مأموریتی و فناوری به صورت گسترده و زیاد بر آن تأثیرگذارند. این تغییرات گسترده به دلیل این که غیرقابل پیش بینی هستند نمیتوان برای آنها برنامه ریزی خاصی تدوین کرد و لذا هرچه قدر هم که انعطاف پذیری وجود داشته باشد ممکن است نتوان با آنها مقابله کرد. بدین منظور معماری سازمانی چابک قادر است با بهره گرفتن از مدلها و تکنیکها و روشهای خاصی اقدام به توصیف وضع موجود یا وضع مطلوب سازمان متلاطم نماید. علاوه بر آن معماری سازمانی چابک حاوی طرح خاصی موسوم به طرح گذار نیز هست که نحوه رسیدن از وضع موجود به وضع مطلوب یک سازمان متلاطم را مشخص میکند. معماری سازمانی چابک نتیجه گرا است و بیشتر بر روی خلاقیت و ابتکار افراد متمرکز است.
اهمیت و ضرورت معماری سازمانی چابک زمانی است که به دلیل بروز تغییرات پیش بینی نشده فناوری و مأموریتی بر یک سازمان متلاطم، روشهای موجود معماری سازمانی دچار مشکلات متعدد میشوند که این مسأله موجب عدم نتیجه گیری و حتی شکست معماری سازمانی میشود. در صورتی که در سازمانهای متلاطم که تغییرات پیش نشده مأموریتی و فناوری ز
یادی بر آنها اعمال میشود بخواهیم با روشی غیر از معماری سازمانی چابک فرایند معماری را انجام دهیم زمان، هزینه و منابع زیادی هدر رفته و فرایند اجرایی نتیجه مطلوب را نخواهد داد و حتی ممکن است با شکست مواجه شود.
با توجه به اصول تعریف شده برای توسعه نرم افزارهای چابک و مدیریت چابک و با توجه به اینکه معماری سازمانی چابک متأثر از آنها میباشد. در مییابیم که در معماری سازمانی چابک هم اصول مورد نظر صادق میباشد با این تفاوت که معماری سازمانی چابک دارای خصوصیات خاص خود میباشد و این به تفاوت مهندسی و مدیریت با معماری برمی گردد. در معماری علاوه بر اصول مهندسی بر هنر نیز تاکید بسیاری وجود دارد. همچنین در معماری هم بر جنبههای رفتاری تاکید وجود دارد و هم بر جنبههای ساختاری.
در معماری سازمانی چابک به دلیل اینکه با سازمان سروکار داریم لذا پیچیدگی و تلاطم در مسأله بیشتر وجود داشته و توجه به منابع انسانی از اهمیت بیشتری برخوردار است. در معماری سازمانی چابک نیاز فراوانی به مؤلفههای قابل استفاده مجدد پویا [۱۱] میباشد. همچنین در معماری سازمانی چابک، روشها، تجارب عملی و فرآیندها و افراد خاصی مورد نیاز میباشد.بدین منظور میتوانیم اصول معماری سازمانی چابک را چنین تعریف مینماییم:
نوآوری خدمات
S.INOV
عملکرد
O.PRF
۴ - ۵ – ۱ ) بررسی مدل تحقیق در حالت استاندارد
نمودار ۴ - ۷) آزمون مدل تحقیق (در حالت استاندارد)
نمودار (۴- ۷) نمایانگر میزان تاثیر متغیرهای تحقیق بر همدیگر است. همچنین از روی این نمودار میتوان گفت که نوآوری خدمات ۳/۲۴ درصد از متغیر عملکرد را تبیین می نماید. همچنین سه بعد ساختار یعنی، تمرکز، رسمیت و تخصص مجموعاً در حدود ۲/۴۳ درصد از نوآروی خدمات را تبیین و پیش بینی می کنند.
۴ - ۵ -۲ ) بررسی مدل تحقیق در حالت اعداد معنی داری
نمودار ۴ -۸) آزمون مدل تحقیق (حالت اعداد معنی داری)
با بهره گرفتن از این حالت میتوان به معنیدار بودن ارتباط بین متغیرهای تحقیق پی برد. در این حالت اعدادی معنی دار خواهند بود که خارج از بازه ( ۹۶/۱ و ۹۶/۱- ) باشند. به این معنی که اگر در آزمون t عددی بین ۹۶/۱ و ۹۶/۱- باشد بی معنا خواهد بود.
۴ - ۵ -۳)بررسی معیار نکویی برازش کلی مدل[۴۰]
مدل کلی شامل هر بخش مدل اندازه گیری و ساختاری می شود و با تائید برازش آن، بررسی برازش کلی مدل کامل می شود. معیار کلی که در روش pls برای بررسی برازش کلی مدل ارائه میگردد توسط تننهاوس[۴۱] و همکاران (۲۰۰۵) ارائه شده است و تنها معیار موجود در حال حاضر میباشد، به صورت زیر محاسبه میگردد:
که در آن منظور از عبارت است از میانگین مقادیر اشتراکی[۴۲] متغیرهای مکنون مدل و همچنین نیز عبارت از میانگین ضرایب تعیین متغیرهای مکنون تحقیق است. بنابراین میزان این آماره برای مدل تحقیق عبارت است از:
نحوه تفسیر معیار GOF:
با توجه به سه مقدار ۱/۰، ۲۵/۰ و ۳۶/۰ که به عنوان مقادیر ضعیف، متوسط و قوی برای GOF معرفی شده است (وتزلس[۴۳] وهمکاران، ۲۰۰۹) و حصول مقدار ۴۰/۰ حاکی از برازش بسیار مناسب مدل است.
۴-۶) تحلیل مسیرهای غیر مستقیم و مستقیم حاصل از مدل ساختاری تحقیق
همانطور که از خروجی نرم افزار از تخمینهای استاندارد و نیز اعداد معنیداری مشاهده می شود، جدول نتایج اثرات غیر مستقیم متغیرهای مدل در جدول زیر محاسبه شده است.
جدول ۴ - ۹ ) جدول اثرات مستقیم، غیر مستقیم و اثرکل بر وفاداری مشتریان
روابط علی
اثرات مستقیم
اثرات غیر مستقیم
اثر کل
تمرکز نوآوری خدمات عملکرد
۱۸/۰-
۱۸/۰-
رسمیت نوآوری خدمات عملکرد
۲۰/۰-
۲۰/۰-
تخصص نوآوری خدمات عملکرد
مسیر معنی دار نیست
این کار به کمک دستگاه اسپکتروفوتومتر و با بهره گرفتن از LB مایع بهعنوان blank جهت کالیبره کردن دستگاه به منظور جذب در طول موج ۶۰۰ نانومتر برای باکتریهای مورد استفاده انجام گرفت. OD لحاظ شده برای ۳ گونه باکتری مورد استفاده در این پژوهش، بین ۱-۴/۰ در نظر گرفته شد.
تکنیک Colony-PCR : غربالگری کلونیهای نوترکیب
به منظور اطمینان از انجام صحیح واکنش اتصال و همچنین ترانسفورماسیون، پس از رشد باکتری حامل سازهی نوترکیب روی محیط کشت انتخابی و پس از گزینش کلونهای مورد نظر این حامل جهت تایید فرایندهای مذکور و همچنین تکثیر ژن هدف انجام می گیرد. در این واکنش همانند PCR معمولی عمل کرده با این تفاوت که از کلونهای بهدست آمده بهعنوان الگو در واکنش PCR استفاده میشود. لازم به ذکر است که مقدار رسوب باکتری که با نوک سمپلر از پلیت برداشته میشود بسیار ناچیز میباشد که میبایست به خوبی ابتدا در آب واکنش PCR حل شده و سپس اجزای دیگر واکنش که در قالب محلول مادری آماده شده به آن اضافه گردد (جدول ۱۸-۲).
استخراج پلاسمید در مقیاس کم (Mini-Preparation)
در این پژوهش جهت استخراج پلاسمید از کیت مربوطه، تهیه شده از شرکت Roche و براساس پروتکل شرکت سازنده صورت پذیرفت (پیوست۵-۷) و در نهایت کمیت و کیفیت پلاسمید استخراج شده با هر دو روش اسپکتروفوتومتری و الکتروفورز بر روی ژل آگارز ۱% اندازه گیری و بررسی شد.
توالییابی
جهت تعیین توالی ژن به منظور اطمینان از صحت قطعه تکثیر شده و عدم وجود جهش کلونیهای حامل قطعهی مورد نظر که با واکنش Colony PCR و هضم آنزیمی تایید شدند، برای تعیین توالی به شرکت ژن فنآوران فرستاده شد. تعیین توالی ژنهای هدف با بهره گرفتن از آغازگرهای اختصاصی ژن انجام گردید. پس از دریافت نتایج تعیین توالی، توالی برای عدم وجود تغییرات نوکلئوتیدی با نرمافزارهای مربوطه مورد بررسی قرار گرفت.
انتقال پلاسمید نوترکیب pBI-hrpW و pBI-hrpG به سویههای آگروباکتریوم تومفاسینس با بهره گرفتن از روش ذوب و انجماد
پلاسمیدهای نوترکیب ساخته شده پس از تایید تعیین توالی از باکتری اشرشیاکلای استخراج شده و به باکتری آگروباکتریوم تومفاسینس سویههای LBA4404 و GV3101 با بهره گرفتن از روش ذوب و انجماد انتقال داده شدند (هافجن و ویل متیزر، ۱۹۸۸). بدین منظور ابتدا سلولهای مستعد از باکتری آگروباکتریوم تهیه شده و سپس عمل تراریزش این باکتری ها طبق پیوست (۵-۸) صورت پذیرفت. در نهایت این سویههای آگروباکترویوم تومفاسینس را بعد از تایید نهایی با واکنش زنجیرهای پلیمراز میتوان برای انتقال به گیاه هدف مورد استفاده قرار داد. لازم به ذکر است که قبل از انتقال به گیاه هدف عمل همانندسازی پلاسمید نوترکیب در این باکتری و بر روی محیط انتخابی و همچنین باColony PCR مورد تایید قرار گرفت (جدول۱۸-۲).
جدول۱۷-۲- چرخه حرارتی بهکار رفته برای واکنش کلونی PCR به منظور تایید همسانهسازی در وکتور بیانی
تعداد سیکل | زمان | دما | مرحله |
۱ | min 7 | ۹۵ | واسرشته سازی اولیه |
۴۰ | s 45 | ۹۵ | واسرشته سازی |
s 45 | ۶۳و۶۱ | اتصال | |
min 1 | ۷۲ | طویل شدن | |
۱ | min 7 | ۷۲ | طویل شدن نهایی |
جدول۱۸-۲ – ترکیبات محلول مادری واکنش زنجیرهای کلونی PCR جهت تایید عمل همسانهسازی در وکتورهای کلونینگ و بیانی.
ماده شیمیایی میزان لازم برای واکنش ۲۵ مایکرولیتری غلضت نهایی |
ddH2 lµ ۷/۱۵ _ |