۴-۱-۶. افزایش شهریه دانشگاه ها
گروهی از معترضین در انتقاد به دولت، ادعا میکنند که دولت مانند گذشته برای مقابله با رکود اقتصادی، در صدد کاهش بودجهی دانشگاههای دولتی است. این باور وجود دارد که دولت حامی کاهش مالیات قشر ثروتمند و حفظ منافع شرکتها بوده و تصمیم به افزایش قابل ملاحظهی شهریهی دانشگاهها گرفته است.
بعنوان مثال، دانشجویان دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، ممکن است مجبور شوند که تا سال تحصیلی ۲۰۱۵-۲۰۱۶ (۱۳۹۴-۱۳۹۵) مبلغ شهریهی پیشنهادی برابر با ۲۳۰۰۰ دلار را بپردازند. همچنین، شهریه سال ۲۰۱۱ (۱۳۹۰) برابر با ۱۱۱۶۰ دلار می باشد که به نوبه ی خود، بیش از شهریهی ۲۷۱۶ دلاری سال تحصیلی ۲۰۰۱-۲۰۰۲ (۱۳۸۰-۱۳۸۱) بوده است. شهریهی دانشجویان دورهی کارشناسی ساکن کالیفرنیا نسبت به ده سال پیش، حدود چهار برابر افزایش داشته است.
بیشتر تظاهرات خیابانی دانشجویان، متمرکز بر اعتراضها به افزایش چشمگیر شهریهها و مدت طولانی بازپرداخت وامهای دانشجویی بوده است، در حالی که ثروتمندان ثروتمندتر شدهاند و مالیاتهای آنها کاهش یافته است. یکی از اهداف اصلی جنبش تسخیر وال استریت، مبارزه با خصوصی سازی در بخش آموزش عالی و کاهش کمکهای دولت به پرداخت شهریههای دانشجویان نیازمند است. (Ralph Nader ، (December 2011
۴-۱-۷. پدیده باز فئودالی حاصل انباشت ثروت در طبقه بالا
تمرکز ثروت در دستان شمار کمی از مردم نه تنها منجر به افزایش نابرابری شده؛ بلکه مانند دهه ی۱۹۲۰ میلادی پیامدهای فاجعه باری را برای جامعه ی امریکایی به ارمغان آورده است و کیفیت زندگی عموم مردم و عملکرد دموکراسی را به خطر انداخته است که در آن اغنیا حمکرانی می کنند.
با توجه به اینکه ایالات متحده دارای بیشترین شمار میلیاردرها در جهان است، اما بالاترین نرخهای مرگ و میر نوزادان و جرم و جرائم، کوتاه ترین امید به زندگی، پایین ترین میزان تحرک اجتماعی و کمترین نرخ مشارکت سیاسی را در بین کشورهای توسعه یافته دارا می باشد.
(Linda McQuaig and Neil Brooks. Billionaires;2012)
ایالات متحده به جامعه ای بسیار نابرابر تبدیل شده است. سطح نابرابری در ایالات متحده در مقایسه با سایر کشورهای پیشرفته بالا است؛ به طوریکه، درآمد۳۰۰.۰۰۰ نفر از ثروتمندترین امریکایی ها اکنون به اندازه ی درآمد ۱۵۰ میلیون نفر از کم درآمدترین شهروندان این کشور است. این سوپر میلیاردرها طبقه ی فوق العاده ثروتمند و قدرتمندی را تشکیل می دهند که موسوم به پلوتوکرات های فعلی امریکایی هستند و بسیار مشابه پلوتوکراسی قدرتمندان مالی می باشند که این کشور را در دهه ی ۱۹۲۰ زیر سلطه خود قرار داده بودند. بازگشت امریکا به حکومت اغنیاء(بازگشت به نظام تبعیض آمیز فئودالی) بیشتر جلب توجه می کند، زیرا بین دو دوره ی نابرابری شدید دهه ی ۱۹۲۰ و زمان حاضر، امریکایی ها توانسته بودند که به توزیع عادلانه تر و برابری خواه درآمد دستیابی پیدا کنند. از دهه ی ۱۹۸۰ میلادی به تدریج امریکایی ها شاهد احیای حکومت ثروتمندان بوده اند که باعث تغییر ماهیت جامعه ی امریکایی شده است. در حالی که این دگرگونی مهم در حال وقوع بود، مساله نابرابری و پیامدهای منفی آن تا حد زیادی در ذهن عموم مردم مطرح نشده بود، تا این که در پاییز سال ۲۰۱۱ جنبش تسخیر وال استریت توانست نابرابری غیرمعقول و عواقب اقتصادی- اجتماعی و سیاسی را در امریکا پدیدار کند.( لطفیان، ۱۳۹۰)
برخی از نظریه پردازان، از توزیع ثروت و درآمد در ایالات متحده به عنوان شاخص های قدرت استفاده می کنند. (William Domhoff, Wealth, Income, and Power;2012)
در ایالات متحده، ثروت در دست شمار اندکی از افراد متمرکز شده است. در سال ۲۰۰۷، ۱% از خانوارهای پردرآمد (طبقه بالا) صاحب ۳۴.۶% از کل ثروت غیردولتی بودند و ۱۹% بعدی (طبقه مدیریتی، حرفه ای و تجاری کوچک) دارای ۵۰.۵% بودند و این بدان معنا است که تنها ۲۰% از مردم امریکا ۸۵% از ثروت کشور را در اختیار داشتند و ۸۰% بقیه، تنها صاحب ۱۵% از ثروت بودند (جداول ۲.۴ و ۲.۵ و نمودارهای ۲.۱۰ و ۲.۱۱ را ببینید). از لحاظ نوع ثروت مالی، یک درصد بالایی خانوارها دارای ۳۸.۳% از کل سهام بخش خصوصی، ۶۰.۶% از اوراق بهادار مالی و ۶۲.۴% از سهام تجاری هستند. گروه ۱۰% بالایی، صاحب ۸۰ تا ۹۰ درصد از سهام، اوراق قرضه، وجوه پس انداز بلندمدت و سرمایه تجاری و بیش از ۷۵% از املاک و مستغلات (غیر از خانه) می باشند. با توجه به اینکه ثروت مالی به عنوان دارایی های ایجاد کننده ی درآمد مهم است، گفته شده است که تنها ۱۰% از مردم، صاحب ایالات متحده امریکا هستند. (همان)
جدول ۱.۴- توزیع ثروت خالص در ایالات متحده آمریکا در بازه زمانی ۱۹۸۳-۲۰۰۷ | |||
یک درصد بالاترین گروه درآمد (بر حسب درصد) | ۱۹ درصد گروه بعدی درآمد (بر حسب درصد) | ۸۰ درصد گروه درآمد کمتر (بر حسب درصد) | |
۱۹۸۳ | ۳۳.۸ | ۴۷.۵ | ۱۸.۷ |
۱۹۸۹ | ۳۷.۴ | ۴۶.۱ | ۱۶.۵ |
۱۹۹۲ | ۳۷.۲ | ۴۶.۶ | ۱۶.۲ |
۱۹۹۵ | ۳۸.۵ | ۴۵.۴ | ۱۶.۱ |
۱۹۹۸ | ۳۸.۱ | ۴۵.۳ | ۱۶.۶ |
تولید: مرحله ای که ایده خلاق در شکل نهایی قرار می گیرد ،جزئیات کنار گذاشته می شود ،و ایده تبدیل به یک موضوع ارزشمند می شود.(الهیاری،۱۳۹۲)ودر نتیجه باعث نوآوری محصول می شود.
سازمانی که از ظرفیت جذب دانش بالایی برخوردار است ، اتصالاتی با منابع دانش خارجی ایجاد می کند که به مثابه کانالهایی برای انتقال افکار نو به درون سازمان عمل می کنند . بنابراین ظرفیت جذب دانش از طریق شناسایی دانش خارج از سازمان می تواند نقش مؤثری در مرحله نخست نوآوری داشته باشد . اجزای دیگر ظرفیت جذب دانش از قبیل جو ارتباطات و دانش مرتبط قبلی مراحل بعدی فرایندی نوآوری ، یعنی حمایت ، بهبود و استقرار را تقویت و تسهیل می کنند ( حسینی و حاجی پور ، ۱۳۸۷ ، ص ۱۶۱ ).
هر چند نوآوری به عنوان یک عامل کلیدی در موفقیت سازمانی است اما الگویی مهم در سازمان تبدیل شده است . نوآوری مدیریت همانند سایر فرایندهای مدیریتی در ارتباط با روش های و ایده های جدیدی است که از طریق شناسایی و معرفی اشکال متنوع تغییر سازمانی به بار می آیند . جالب اینکه این قبیل فرایندها ، هم تراز با گروه ها و افرادی است که از ویژگی ها ، جهت گیری ها یا مهارت هایی متناسب با سازمان برخوردار هستند . عوامل تغییر مانند مشاوران مدیریتی اغلب به عنوان یک منبع محوری نوآوری به شمار می آیند ، آنها نقش بسزایی را در موقعیت یابی و به چالش کشیدن هنجارهای فعلی از طریق نوآوری ایفاء می کنند . باید خاطر نشان کرد که مجموعه ای از فاکتورهای فرهنگی و ساختاری در سازمان های بزرگ دیده می شوند که توصیف کننده علت تمایل مدیران به نوآوری تدریجی در کوتاه مدت است(پورمحمد،۱۳۹۱) .
استونر[۶۳] ( ۱۹۹۶ ) سازمان هایی که دانش را به طور مؤثر و کارآمد مدیریت و توسعه می دهند در تبدیل سرمایه فکری خود به محصولات و خدمات نوآورانه بهتر و برتر می باشند ، شرکت ها از طریق مدیریت مؤثر دانش میتوانند ایجاد ، پذیرش و اجرای نظریات جدید ترغیب کننده تا فعالیتهای نوآورانه برانگیخته شوند .
نوآوری نوعی تغییر ایجاد می کند ، اما هر تغییری را نمی توانیم نوآوری بنامیم . نوآوری تغییری بدیع و تازه است که بر اساس اندیشه ای نو که سابقۀ قبلی ندارد ، به وجود می آید و از این رو اگر چه نوآوری تغییری است اما هر تغییری نوآوری نیست ( الوانی ، ۱۳۸۵ ) .
۲-۲-۳ ) سیر تحول نوآوری
صاحبنظران در تحقیقات مختلف بسته به نوع سازمان و نوع مطالعه انواع مختلفی از نوآوری را به کار بسته اند جدول شماره (۲-۳)دانشمندانی که انواع نوآوری را به کار برده اند به طور خلاصه نشان می دهد (رضوانی نژاد،۱۳۹۰،ص۲۳).
جدول (۲-۳) طبقه بندی نظرات صاحب نظران بر اساس انواع نوآوری سازمانی( رضوانی نژاد،۱۳۹۰)
ردیف | نام محقق | سال | انواع نوآوری |
۱ | کانگ یین ،زاسکویچ | ۱۹۹۸ | نوآوری محصول ،فرایند |
۲ | ماواندو ،چیمهانزی،استوارت | ۲۰۰۵ | محصول ، فرایند ، اداری |
۳ | ورواردنا ،چیمهانزی،استوارت | ۲۰۰۶ | محصول ، فرایند ، مدیریتی،بازار |
۴ | اک ،بروک ،میرز | ۲۰۰۷ | محصول ، فرایند ، خدمات |
۵ | جیمنز ، سانزواله ، اسپیلاردو | ۲۰۰۸ | محصول ،فرایند ، اداری |
۶ | لیانو ، چن فی ، تانگ لیو | ۲۰۰۸ | اداری (برنامه ریزی ، سازماندهی ، کارکنان ، رهبری مدیریت وخدمات )،فنی (محصول ، تولید و تسهیلات) |
لازم است، قبل از ورود به بحث تناسخ و بیان اقسام آن، به آراء و عقایدی که درباره معاد بیان شده است بپردازیم.
۱- دهریون و مادیون و عدهای از اطباء، منکر معاد هستند زیرا به زعم این افراد، حقیقت انسان جز هیکل ظاهری و محسوس او چیز دیگری نیست و با مرگ همه اینها از بین رفته و نابود میشود، بنابراین سعادت و شقاوت انسان هم منحصر در همان لذات و آلامی است که در دنیا چشیده است.
۲- عدهای از متکلمین و فقها و اهل حدّیث فقط به معاد جسمانی معتقدند.
۳- مشائیان و جمهور فلاسفه نیز تنها به معاد روحانی اعتقاد دارند زیرا بدن بعد از مرگ از بین میرود اما نفس، جوهر مجردی است که نابود نمیشود.
۴- عده زیادی از بزرگان حکما و عرقا و متکلمین مثل غزالی، راغب اصفهانی، شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی علم الهدی و علامه طوسی و … هم به معاد جسمانی اعتقاد دارند و هم به معاد روحانی، این عده معتقدند که ارواح به ابدان برمیگردند اما در عالم قیامت و معاد نه در عالم دنیا.
۵- عدهای قائل به تناسخ هستند. این افراد، منکر معاد به معنای پاداش و کیفر در عالم دیگرند و میگویند:
ارواح بعد از رهایی از بدنهای خود، به عالم دیگر منتقل نشده بلکه در همین دنیا به بدن دیگر وارد میشوند و به این ترتیب عالم آخرت و معاد مصطلحی که ادیان از آن گفتگو میکنند و همچنین بهشت و جهنم جسمانی را انکار مینمایند.
از این عقیده، عدّهای نفوس و ارواح را دائماً در حال تردّد از یک بدن به بدن دیگر دانسته و به عالم معاد اعتقاد ندارند. (صدرالدین شیرازی، ۱۳۵۴، صص۳۷۵-۳۷۳)
صدرالمتألهین نیز تعداد معتقدین به این گونه تناسخ را گروهی اندک میشمارد که از تحصیل و تحقیق بیبهره هستند و دامان فلاسفهای همچون سقراط، فیثاغورث، آغاثاذیمون و انباذقلس را از اعتقاد به تناسخ بری دانسته و حقیقت عبارات آنان را به حشر اخروی عمل میکند. (صدرالدین شیرازی، ۱۳۷۹، صص۷-۶)
واژه تناسخ از ماده نسخ به معنای «نقل» است. (وجدی، ۱۹۷۱، واژه نسخ)
و در اصطلاح کلامی و فلسفی عبارت است از:
اینکه نفس روح بعد از مرگ و رهایی بدن خود، به بدن انسان دیگر یا حیوان، نبات و یا جماد تعلّق گرفته و به نشئهای غیر از عالم دنیا رجوع ننماید.
نفس بر حسب اینکه بر بدن انسان، حیوان و یا جماد تعلّق بگیرد، نامهای متفاوتی دارد که در فصل قبل به آن اشاره کردیم اما برای یادآوری مجدداً در این فصل نیز به آن اشاره میکنیم اما قبل از بیان آن معنای دیگری از تناسخ را مطرح میکنیم:
«تناسخ» در بیان کسانی که بدان قایلند، عبارت است از:
انتقال نفس از بدنی عنصری یا طبیعی به بدن غیر اوّلی. (صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۸، ص۴)
روشن است که این تعریف فقط تناسخ در روح انسانی را شامل نمیشود بلکه روح سایر حیوانات و حتی گیاهان را هم شامل میشود. از این رو، تعریف مزبور نظر کسانی است که هر نوع تناسخی را ممکن و قابل قبول میدانند.
اما کسانی که تناسخ را فقط در دایره روح انسانی پذیرفتهاند آن را این گونه تعریف کردهاند:
انتقال نفس انسانی، که مبدأ پیدایش صورت یک انسان خاص مثل «زید» بوده (پس از مردن زید) به بدن انسان دیگری به عنوان مبدأ پیدایش آن انسان دوم. (حلّی، ۱۳۷۳، ص۲۰۳)
با توجه به این دو تعریف، باید گفت: همه قایلان، تناسخ قسم دوم را قبول دارند، ولی بر سر قسم نخست اختلاف است؛ یعنی انتقال روح انسانی به بدن انسان دیگر برای همه آنها مقبول و مسلم است، اما انتقال آن به جمادات و نباتات محل اختلاف است که آیا این نوع انتقال جایز است یا نه؟
این دو تعریف دارای یک نتیجه هستند و آن عبارت است از:
جابهجایی روح انسان در بدنهای متعدد بدون انتقال به عوامل مجرد از ماده.
نامهای مختلفی که در مورد تناسخ در فصل قبل اشاره کردیم عبارتند از اینکه:
اگر نفس بعد از رهایی بدن خود، به بدن انسان دیگر (به عنوان مثال جنین انسان) تعلّق گیرد به آن «نسخ» گفته میشود و اگر به بدن حیوان تعلّق گیرد «مسخ» و در صورتی که نفس انسان بعد از مرگ وارد بدنه نبات شود «فسخ» و در صورت تعلّق به جماد «رسخ» گفته میشود.
به علاوه اینکه نوعی دیگر از تناسخ که ملاصدار در پی اثبات آن اقامه دلیل میکند که آن را تناسخ ملکوتی میگوییم. در واقع همان تجسم اعمال است چه در این دنیا چه در عالم پس از مرگ.
پس اقسام تناسخ به شرح ذیل میباشد:
۱- تناسخ مُلکی: انتقال روح از یک بدن به کالبد دیگر. این نوع تناسخ تناسخی معروف است که تناسخیه به آن معتقد هستند.
۲- تناسخ ملکوتی: این نوع از تناسخ عبارت است از انتقال نفس از بدن دنیوی به بدن اخروی مناسب با اوصاف و اخلاقی است که در دار دنیا کسب کرده است. چنین نفسی در آخرت به صورتی زشت و ناپسد و یا زیبا و پسندیده که صفات نفس وی در آن صورت غالب خواهد بود، ظاهر میشود.
صدرالمتألهین اذعان دارد که صحت این مسأله در بحث معاد جسمانی خود ثابت میکند و صاحبان کشف و شهود با رؤیت ملکوتی خود آن را شهود کردهاند که افراد حاضر در همین دنیا دارای صور و کالبدهای مثالی متناسب با اعمال و نیّاتشان دارند که برای همه قابل رؤیت و شهود نیست. (صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۶، ص۳۴۲)
صدرالمتألهین میفرماید:
«ما من مذهب الاّ و للتناسخ فیه قدم راسخ»
آیاتی از قرآن کریم که به نحوی بر تغییر صورت دلالت دارد، بر این معنا از تناسخ تفسیر و توجیه میگردد. صدرالمتألهین میفرماید: به نظرمن اصرار و تأکید بر ثبوت تناسخ از ناحیه اساطین و بزرگان حکمت، مثل افلاطون و قدمای او درباره همین قسم از تناسخ است. پس این نوع از تناسخ در واقع همان تجسم اعمال است و صدرالمتألهین نه تنها به آن اذعان کرده بلکه درصدد اثبات آن است. (صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۶، ص۳۴۲)
ملاصدرا در کتاب خود «شواهد الربوبیه» اقسام تناسخ را از دیدگاه خود توضیح میدهد:
ان التناسخ عنده یتصور علی ثلاثه انحاء”
احدّها: انتقال نفس من بدن الی بدن مباین له منفصل عنه فی هذه النشأه بان یموت حیوان و ینتقل نفسه الی حیوان آخر او غیر الحیوان سواء کان من الأخس الی الأشرف او بالعکس و هذا مستحیل بالبرهان.
و ثانیها: انتقال النفس من هذا البدن الی بدن اخروی مناسب لصفاتها و اخلاقها المکتسبه فی الدنیا فیظهر فی الآخره بصوره ما غلبت علیها صفاته …
و ثالثها: ما یمسخ الباطن و ینقلب الظاهر من صورته … و اما مسخ صوره الباطن دون الظاهر …
(صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۰، ص۲۳۳-۲۳۲)
«تناسخ در نزد ما سه قسم تصور میشود:
۱- قسم اول عبارت است از انتقال نفسی در این عالم از بدنی به بدن دیگر مباین و جدا از او، بدین نحو که حیوانی بمیرد و نفس او به بدن حیوان دیگری و یا به بدنی غیر از حیوان، منتقل گردد، خواه (انتقال نفس از بدنی به بدن دیگری) انتقال از موجود اخس به موجود اشرف باشد (مانند انتقال نفس اسب مثلاً به بدن انسان) و یا بالعکس (مانند انتقال نفس انسان به بدن اسب و یا به جسم جمادی)، و این قسم از تناسخ با برهانی که به زودی بیان خواهیم کرد محال و ممتنع است.
۲- قسم دوم عبارت است از انتقال نفس از این بدن دنیوی به بدن اخروی که مناسب با اوصاف و اخلاقی است که در دنیا کسب کرده است و چنین نفسی در آخرت به صورت حیوانی که صفات وی در آن نفس غلبه نموده است ظاهر میگردد، چنانکه صحت این مطلب در مبحث معاد جسمانی روشن خواهد شد و این امری است که در نزد بزرگان اهل کشف و شهود ثابت و مسلّم گردیده و از ارباب شرایع و ادیان و ملل نیز نقل شده است.
زیرا ایشان بصیرت و فروغ کشف و شهود باطن نفوس و آن صوری را که بر طبق نیات و اعمالشان بدان صور، محشور میشوند را مشاهده کردهاند که اعمال و افعال آنان در نظرشان مجسّم میشوند. و نیز با همین چشم ملکوتی دیدهاند که چگونه در دار دنیا برای نفوس اشخاص به علت تکرار اعمال و افعال جسمانی، ملکاتی مناسب با آن اعمال و افعال پدید میگردد، تا بدان حدّ که صدور آن اعمال و افعال از آنان پس از حصول ملکات سهل و آسان میگردد.
(لذا وجود و رسوخ آن ملکات باعث میشود که شخص در عالم آخرت به صورت حیوانی ظاهر گردد که آن اوصاف در وی غلبه دارند) و چون ایشان به این مرتبه از کشف و شهود نایل شده بودند، لذا صریحاً قائل به تناسخ شدند و معنای این تناسخ، حشر نفوس است به صوری که مناسب با اوصافی است که بر آنها غلبه نموده است. (صدرالدین شیرازی، ۱۳۸۳، صص۳۴۴-۳۴۱)
۳- یکی دیگر از اقسام تناسخ ارواح و تحول و انقلاب، مسخ است و آن بر دو قسم است یکی مسخ باطنی بدون تغییر صورت. و اما مسخ بدون ظاهر، شاهد و گواه بر صحت آن گفتار پیامبر است درباره گروهی از امت خویش، که میفرماید ایشان در علانیه و آشکار، برادران و دوستداران شمایند، ولی در باطن و پنهان دشمنان شمایند و زبانهایشان در مقام گفتار از عسل شیرینتر است ولی دلهایشان دلهای گرگ خونخوار. آنان برای فریب مردم و نشان دادن نرمی و شفقت، لباس میش بر قامت خویش میپوشند و خویشتن را به سان میش، شخصی نرم و رئوف و عاری از خطر جلوه میدهند.
این است مسخ باطن که قلب او گرگ و صورت انسان است. امید است که خداوند متعال ما را از شراین افراد و از این نابکاریهای درهمشکننده روح و جسم رهایی بخشد.
پس این مسخ، مسخ باطنی است بدون آن که صورت تغییر کند و اثری از صورت مسخ شده در ظاهر آشکار گردد، بدان گونه که صورتهای اشخاص در باطن مسخ شده را به صورت انسان مشاهده کند ولی آنها در باطن خویش موجود دیگری هستند به نام “ملک” (اگر از سنخ اولیاء و مقربین درگاه الوهیت باشند) و یا به نام شیطان (اگر رانده و مردود و اهل فسق و فجور و ریا باشند) و یا به نام کلب و خنزیر و یا شیر و یا حیوان دیگری که مناسب با باطن آنان است (اگر صفت آنها در آنان رسوخ کرده باشد)
ناگفته نماند که مسخ باطنی بدون تغییر صورت ظاهری در این زمان معاصر بسیار است و کسانی را میشناسیم که به ظاهر انسان هستند، ولی در باطن حیوانی درنده و یا حشرهای گزنده و دشمن انسانهای واقعی هستند.
۴- دیگری مسخ باطنی با تغییر صورت که در ذیل به بیان آن خواهیم پرداخت:
و اما از قسم سوم (به نظر میرسد چهارم باشد) از اقسام تناسخ که ما آن را مسخ یا تغییر صورت نامیدیم، آن است که باطن انسان مسخ شود و ظاهر او نیز از صورت اولی انسانی که قبلاً داشت به صورت باطنی وی که بدان صورت مسخ شده است، انتقال یابد.
و این مسخ که در حقیقت بدترین اقسام تناسخ و رسواکننده است، به علت طغیان و غلبه قوه نفسانیه است، تا به حدّی که مزاج و شکل او را از مزاج و شکل آدمی به مزاج و شکل حیوانی مناسب با صفت باطنی او تغییر و تبدیل میدهد. این قسم از تناسخ و مسخ از نظر علمی و فلسفی جایز و ممکن است، بلکه در مورد گروهی از کفار و فساق و فجار، که شقاوت نفس در آنها غالب و نیروی عقل و درایتشان ضعیف و قاصر بوده است، به وقوع پیوسته است.
همانطور که مسخ باطنی توأم با مسخ ظاهری و خروج از صورت انسانی، طبق آیات قرآنی در طایفه بنیاسرائیل روی داده چنانکه خدای متعال در قرآن مجید میفرماید:
۱-۹ اهمیت مرگ و مرگ اندیشی
مرگ حقیقت اسرار آمیزی است که از آغاز طلیعه تاریخ بشر تا هم اکنون و تا ورای مرزهای آینده مهمترین واقعه و حادثه زندگی بشر محسوب می شود. حادثه ای که وقتی واقع می شود از شدت عظمت و اهمیت، طومار همه دیگر حوادث زندگی را درهم می پیچد و همه وقایع زندگی در برابر این واقعه، کوچک و محو می شود و انسان با حقیقتی مواجه می گردد که همه هستی اش را در آن غوطه ور می بیند و در می یابد که از این حادثه هیچ راه گریزی نداشته و ناگزیر باید در برابر آن تسلیم گردد.
اهمیت مرگ آن سان است که باور به آن و نصب العین قرار دادن آن سبب می شود انسان راه رستگاری را بپیماید و حیات دنیوی خویش را در راستایی قرار دهد که هنگام مرگ از حیاتش نادم نباشد و مرگ را نیز مانند دیگر حوادث زندگی بر حق بداند و خود را در برابر آن بیمه نماید بطوری که به حیاتی برسد که دیگر مرگ در آن راهی نداشته و جاوید و حی ابدی گردد.
مرگ اندیشی، حقیقتی است که تاریخچه آن به سپیده دم تاریخ بشریت بازمی گردد و در اکثر ادیان سالفه ، منقرضه و زنده دنیا درباره حقیقت مرگ و احتضار و توصیه به مرگ اندیشی، آموزه ها و گزاره های ارزشمندی وجود دارد، این امر خود نشان دهنده نگاه ویژه همه مکاتب و ادیان به این امر و البته اهمیت توجه به آن در همه زمان هاست.
مرگ از چشم اندازهای مختلف می تواند مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد و از هرچشم اندازی که به مرگ نگریسته شود افق های وسیعی در پیش روی چشم متأملان آشکار می شود.
۱-۹-۱ چشم انداز فلسفه و عرفان اسلامی به مرگ
مرگ از چشم انداز مکانب مادی، پایان حیاتی پر از شور و نشاط و حرکت و از چشم انداز مکاتب الهی، آغاز حیاتی بزرگتر و وسیع تر است. به تناسب نوع نگاه به حیات مادی این دنیایی مرگ معنای متفاوتی خواهد داشت. در حقیقت آندسته از مکاتب که دنیا را منتهای آمال انسان می دانند و او را منحصر در ماده می کنند، مسلما مرگ، پدیده ای ناگوار و تاریک است. اما در مقابل تفکر وحیانی و دینی، با معبر دانستن دنیا به سوی سرای جاوید، مرگ آخرین پله صعود به عالم نور و حیات معرفی می نماید.
مرگ اندیشی با دوسویه ی نگاه وجودی و عدمی به مرگ در دوزاویه متقابل مطرح می گردد. دیدگاه های فلاسفه و فراتر از آن دیدگاه های عرفا به مرگ، والاترین افق های معرفت و برترین چشم اندازهای حکمت را در روبروی انسان می گشاید.
در فلسفه و عرفان اسلامی همه جهان هستی جلوه گاه تجلیات خداوند است و به سوی او باز می گردد و لذا تفسیر سیمای مرگ در چنین جهان بینی ای ، نوعی بازگشت به سوی خدا و ابدیت است لذا مرگ در این دیدگاه پیوند با ابدیت، خروج از ظلمات کثرت، رهایی از خاکدان طبیعت، بازگشت به سوی حقیقت، رجعت به سوی خداوند، برگشت در قوس سعود، رهایی از قفس تن، انتقال از نشئه ملک به نشئه ملکوت، سفر از جهان خاک به سوی فراسوی جهان افلاک، گذر از ماده به سوی مجردات، عبور از عالم کثرت به سوی عالم وحدت و فرار از عالم ظلمت به سوی عالم نور، و رهایی از جهات و ابعاد و پرواز در جهان بی قید و بی تعین و سیر از جهان کوچکتر به جهانی بزرگتر و اوج گرفتن به قله زندگی و پرگشودن در آغوش بی کرانگی رحمت خداوند است.
بنابراین زیباترین پردازش ها و تصویر سازی ها درباره مرگ را می توان در لابه لای کتب فلسفی و براساس مبانی دیدگاهی فلاسفه و عرفا یافت.
۱-۹-۲ چارچوب های نظری بحث از نگاه ملاصدرا و امام
مبانی امام و ملاصدرا ، قله رفیعی را بنا می نهد که با صعود بر آن می توان مرگ را در زیباترین جلوه هایش به تماشا نشست.
برخی از این مبانی عبارتند از :
حقیقت روح انسان، دارای تجرد است، و آنچه انسانیت انسان بدان معنا می شود همان نفس یا روح اوست، که مجرد و دارای حیاتی برتر از ماده است.
رابطه بدن انسان و روح او نوعی رابطه علی و معلولی است، به طوریکه نفس، بدن را انشاء می نماید و آن را مدیریت می کند و بدن برای نفس به منزله مرکب است، که با به سر آمدن حیات مادی، راکب (نفس) مرکب را وا می نهد.
جهان هستی محدود به جهان مادی نیست ، بلکه جهان ها و عوالم هستی بی کرانه اند و در یک دایره وجودی در قوس صعود و نزول، همه تجلیات هستی رو به سوی مبدأ بی انتهای عالم دارند.
همه کائنات در حرکتی ذاتی و جبلی رو به سوی مبدأ بی انتهای خویش دارند و حرکت جوهری حقیقتی است که در کنه عالم سریان داشته و هیچ ممکن الوجودی مستثنی از این قاعده نیست.
اصلی ترین عوالم هستی از دیدگاه امام و ملاصدرا عالم عقل، عالم مثال و عالم ماده است، که هر کدام دارای ویژگی ها و خصوصیات خاصی می باشند و البته متدرج و دارای مراتب هستند.
عالم احتضار در حقیقت خروج از عالم ماده و ورود به آستانه عالم برزخ و پایاین حرکت تدریجی نفس در عالم ماده است، که با ورود به این عالم نفس در نقطه ای از حیات قرار می گیرد که تمام اتفاقات گذشته خویش و آنچه پیش رو دارد را مشاهده می نماید.
مرگ حقیقت عدمی ندارد بلکه حقیقتی وجودی است و نوعی انتقال و مفارقت روح از بدن تلقی می شود و در حقیقت با مرگ تعلقات و محدودیت ها و حجب مادی می میرد و ابواب اراده و حیات بر نفس گشوده می شود.
۱-۱۰ بررسی مفاهیم
آنچه در هر پژوهشی از اهمیت والایی برخوردار است، معنای لغوی و اصطلاحی واژگان کلیدی آن می باشد؛ چراکه برداشت صحیح و دقیق از واژگان، در درک مقصود نویسنده و کمک به فهم درست و استفاده صحیح از مطالب، بسیار مؤثر است. لذا در ابتدای بحث به تبیین معانی لغوی و اصطلاحی واژگان کلیدی پژوهش می پردازیم و البته در هر بحث به تناسب آن ابعاد دیگر لغات را به بحث و بررسی خواهیم نشست.
۱-۱۰-۱ احتضار
«احتضار» مصدر ثلاثی مزید از باب افتعال و از ریشه «ح،ض،ر» می باشد و از نظر لغوی حضور و حاضر شدن است.[۱] در لغت عرب این واژه به این صورت ذکر نشده است، لذا برای روشن شدن معنا و مفهوم آن به بررسی ریشه لغت می پردازیم. اکثر لغتنامه های عرب واژه «ح،ض،ر» را به معنای «خلاف البدو» گرفته اند. «البدو» در لغت به معنای بیابان و روستا، و «خلاف البدو» یعنی در شهر بودن و در شهر حاضر بودن است و به بیان لسان العرب حاضر یعنی کسی که در شهر مقیم است.[۲] علاوه بر این معنا که عمومیت بیشتری دارد و برخی کتب لغت «حضر» را به معنای «ضد غایب شدن» هم نیز گرفته اند.[۳]
در زبان قرآن احتضار به معنای «جان کندن» و «حضور مرگ» است.[۴] مراد از حضور مرگ حضور اسباب و مقدمات آن می باشد. نکته اینکه واژه احتضار از باب افتعال یعنی «حاضر آمدن» است و محتضر یعنی کسی که مرگ او فرارسیده و وفات بر او حاضر شده است، بالجمله کسی را گویند که در حالت احتضار است.[۵] نامگذاری این حالت به احتضار از آن جهت است که ملائکه موکل یا بستگانش و یا مرگ بر او حاضر شده و حضور یافته اند.[۶]
۱-۱۰-۲ مرگ
مرگ به معنای موت و در زبان فارسی به معنای باطل شدن قوای حیوانی و حیات غریزی است، لذا عدم حیات است و لازمه آن زنده بودن است تا مرگ تحقق یابد.[۷]
در ارتباط با واژه «موت» باید بیان شود که اکثر قریب به اتفاق کتب لغت برای بیان معنای موت به «ضدالحیاه» اکتفا نموده و سعی در توضیح واژه «حیات» کرده اند.[۸] برای نمونه کتاب التحقیق در بیان معنای موت می نویسد: موت ضد حیات است و انواع موت بر حسب انواع حیات می باشد. موت انتفاء حیات است و حیات در هر شیئ به مقتضی ذات و خصوصیات وجودش می باشد.[۹]
به هرحال این واژه در لغت و معنای عرفی کاربردهای متفاوت آن بیشتر توصیف گر وجهه عدمی است و در لغت، فقدان و زوال را به همراه دارد. اما در فرهنگ قرآنی این لفظ به معنای زوال و زوال محض نیست. در زبان قرآن مرگ (یا همان موت) به معنای وفات است نه فوت، زیرا فوت به معنای زوال و نابودی است، ولی وفات به معنای أخذ تام و در اختیار گرفتن تمام و کمال یک حقیقت و انتقال آن به سرای دیگر است.[۱۰]
۱-۱۰-۳ أجل
«أجل» در اصل لغت به معنای «مدت معین»، «پایان مدت» است و شاید به استناد آیات قرآن، معنای «تمام مدت» برای آن پسندیده تر باشد.[۱۱]
در اصطلاح به حد پایانی معین شده برای زندگی انسان أجل می گویند.[۱۲]
۱-۱۰-۴ قبض روح
«قبض» در لغت به معنای «گرفتن» و «أخذ کردن» چیزی است و «روح» به ضم «ر» در عرف به معنای «روان» و «روح» است و در مقابل جسم و جوهر مجرد است و گاهی تعبیر به نفسی شده که بدن بدان حیات دارد.[۱۳]
لذا «قبض روح» به معنای گرفتن روح با همان حیات بدن است، لکن این ترکیب بدین صورت در قرآن ذکر نشده، تعبیر قرآن از این مسأله را می توان یک تعبیر دقیق تر و واضح تری دانست و آن «توفی» است.
«توفی» یعنی تحویل گرفتن به تمام و کمال –که البته در جای خود مفصلا خواهد آمد-[۱۴] یعنی فرشته روح را می گیرد و تعلق آن را نسبت به بدن قطع می کند.
فصل دوم
عالم احتضار
۲-۱ چیستی عالم احتضار
۲-۱-۱ معنای عالم احتضار و وجوه تسمیه آن
در تبیین معنای احتضار بیان شد که احتضار و حالت جان دادن به تعابیر مختلفی در کلام معصومین و قرآن بدان اشارهشده است. در حقیقت هریک از این تعابیر بیان بخشی از ویژگیها و روشنکننده جهاتی از این امر است. عالم احتضار سرآغاز سفر انسان به جهان آخرت و سرای ابدی و نهایت مرتبه سیر وجودیاش در عالم شهادت است، ساعت نزع -یعنی جان کندن- و به عبارتی لحظه تهی کردن قالب جسمانی که از این ساعت سخت و دشوار به سوق تعبیر شده است. این امر برای خود عالمی دارد که به آن عالم احتضار اطلاق میگردد.
۲-۱-۱-۱ احتضار
همانطور که قبلاً اشاره شد هریک از این تعابیر وجهی داشته و واکاوی آن به شناخت حقیقت عالم احتضار کمک می کند. واژه «حضر» که معانی مختلف آن از نگاه لغویون تبیین گردید، در زبان قرآن کریم به معنای حاضر شدن حالتی خاص بر شخص و یا مشرف بودن شخص در مکان یا زمانی خاص است، این لغت چهار مرتبه به همراه موت بکار رفته است (حضر الموت) و مراد از آن حاضر شدن حالت مرگ بر شخص است. با عنایت به کاربردهای دیگر آن نیز میتوان همین معنای حضور و حاضر بودن را از آن درک کرد.
در همین رابطه حضرت علامه طباطبایی (قدس سره الشریف) در جلد هشتم کتاب نفیس المیزان، ذیل آیه شریفه «وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَهِ الَّتی کانَتْ حاضِرَهَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ…»[۱۵] میفرمایند: مقصود از «حاضر دریا بودن» در نزدیکى دریا و مشرف به آن قرار داشتن است.[۱۶] لغت «محتضر» نیز که در آیه ۲۸ سوره مبارکه قمر آمده است «وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَهٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَر»[۱۷]، به معنای حاضر شدن و مشرف شدن است قوم صالح را بر آب و صاحب تفسیر ارزشمند مجمع البیان ذیل آیه شریفه اشاره دارند که حضر و احتضر هر دو به یک معنا هستند.[۱۸]
در تفسیر ارزشمند جناب صدرالمتألهین (علیه الرحمه)، ایشان ضمن بیان توضیحاتی پیرامون آیات ۷ و ۸ سوره زلزال، اشاره لطیفی به وجه تسمیه احتضار می نمایند. ایشان معنای حضر در برخی آیات را حضور ذات شخص برای خودش معرفی می کنند و در همین ارتباط با اشاره به آیات سور مبارکه اعراف و آل عمران میفرمایند کسی که در غفلت از احوال نفس و روحش بوده هنگام کنار رفتن پرده ها و باز شدن دیدگانش و هنگامی که ذاتش برای او حاضر می شود در هنگامه برانگیخته شدن لب به سخن می گشاید و می گوید «ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَهً وَ لا کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرا»[۱۹] و نیز می گوید «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیدا».[۲۰]و[۲۱]
۴- ممتحن خارجی
جناب آقای / سرکار خانم دکتر ……………………………………
امضاء
۵- معاونت آموزشی و تحصیلات تکمیلی دانشکده
جناب آقای دکتر عماد روغنیان
امضاء
۲۹/۱۰/۱۳۸۷-۴۲۱۶
تاسیس ۱۳۰۷
دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی
اظهارنامه دانشجو
شماره:
تاریخ:
اینجانب علیرضا جندقیان دانشجوی کارشناسی ارشد رشته مهندسی صنایع گرایش مهندسی مالی دانشکده مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی گواهی مینمایم که تحقیقات ارائه شده در پایاننامه با عنوان پیش بینی قیمت سهام با بهره گرفتن از داده کاوی و شبکه های عصبی با راهنمایی استاد محترم جناب آقای دکتر امیرعباس نجفی، توسط شخص اینجانب انجام شده و صحت واصالت مطالب نگارش شده در این پایاننامه مورد تأیید میباشد، و در مورد استفاده از کار دیگر محققان به مرجع مورد استفاده اشاره شده است. بعلاوه گواهی مینمایم که مطالب مندرج در پایان نامه تا کنون برای دریافت هیچ نوع مدرک یا امتیازی توسط اینجانب یا فرد دیگری در هیچ جا ارائه نشده است و در تدوین متن پایاننامه چارچوب (فرمت) مصوب دانشکده مهندسی صنایع را بطور کامل رعایت کردهام. چنانچه در هر زمان خلاف آنچه گواهی نمودهام مشاهده گردد خود را از آثار حقیقی و حقوقی ناشی از دریافت مدرک کارشناسی ارشد محروم میدانم و هیچگونه ادعائی نخواهم داشت.
امضاء دانشجو:
تاریخ:
۲۹/۱۰/۱۳۸۷-۴۲۱۷
تاسیس ۱۳۰۷
دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی
حق طبع و نشر و مالکیت نتایج
شماره:
تاریخ:
۱- حق چاپ و تکثیر این پایاننامه متعلق به نویسنده آن میباشد. هرگونه کپی برداری بصورت کل پایاننامه یا بخشی از آن تنها با موافقت نویسنده یا کتابخانه دانشکده مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی مجاز میباشد.
ضمناً متن این صفحه نیز باید در نسخه تکثیر شده وجود داشته باشد.
۲- کلیه حقوق معنوی این اثر متعلق به دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی میباشد و بدون اجازه کتبی دانشگاه به شخص ثالث قابل واگذاری نیست.
همچنین استفاده از اطلاعات و نتایج موجود در پایان نامه بدون ذکر مراجع مجاز نمیباشد.