تزریق icv، AGRP
دریافت غذا ، وزن بدن ، هزینه انرژری
مدل های فاقد AGRP
رفتار دریافت غذا و اکتساب وزن طبیعی ، تفاوت اندکی در MCH
مدل های بدونNPY/ AGRP
رفتار دریافت غذاو اکتساب وزن طبیعی، عدم پاسخ دهی به تزریق گرلین
تزریق AGRP RNAi به داخل هیپوتالاموس
مهار ۵۰ درصدی بیان AGRP، میزان متابولیک، وزن بدن،
دریافت غذا طبیعی
موش های تراریخته که دارای تظاهر بالای AGRP می باشند، چاقی شدید، افزایش طول بدن، افزایش انسولین، تاخیر درشروع افزایش قند، هایپرپلازی سلولهای پانکراس و کاهش سطح کورتیکوسترون را بروز می دهند.
این مشاهدات حاکی از آن است که افزایش سطح AGRP مشاهده شده متعاقب ناشتایی یا در پاسخ به سیگنال های هورمونی، رفتار دریافت غذا، را تحریک می کند. جالب اینکه موش های فاقد AGRP (-/- AGRP ) قابلیت تولید مثل داشته واختلالات هیستولوژیک یا پاتولوژیک خاصی را بروز نداده و سطوح سرمی گلوگز، لپتین ، تری گلیسیرید و اسیدهای چرب قابل مقایسه ای با همتایان طبیعی خود دارند. موش های -/- AGRP ، -/- NPY و موش های فاقد NPY /AGRP کمبود وزن بدن و اختلال تغذیه ای نداشته و پاسخ طبیعی به گرسنگی نشان می دهند.
در موش های -/- AGRP بیان MC3R ، MC4R یا NPY قابل مقایسه با موش های طبیعی می باشد. این اطلاعات بیان می کنند که فقدان دائمی[۷۶]AGRP می تواند منجربه ایجاد مکانیسم های جبرانی شود.
در یک تحقیق دیگر به جای حذف کامل ژن از RNA مداخله گر (RANi ) در ARC برای کاهش تظاهر AGRP استفاده شد این روش احتمالا از لحاظ فیزیولوژیکی روش مناسب تری به نظر می رسد.RNAi باعث مهار ۵۰ درصدی پیام AGRP در هیپوتالاموس شد که با افزایش میزان متابولیک و کاهش وزن بدن بدون هیچ تغییری در دریافت غذا همراه بود(۴۸).
این یافته مطابق نتیجه تحقیقی بود که در آن از حیوانات تحت درمان با AGRP استفاده شد که در آنها BAT UCPI و توده چربی و سطح لپتین افزایش یافت، که همه این عوامل به طور بالقوه هزینه انرژی کلی بدن را تنظیم می کنند. بنابراین روشی که به طور متوسطی سطح بیان AGRP را کاهش دهد می تواند ابزار را برای شناسایی تنظیم وزن بدن و افزایش هزینه انرژی بدست دهد.
۲-۴-۹ مدل های ژنتیکی انسانی AGRP
علاوه بر مدل های حیوانی که به وضوح دخالت AGRP را در تنظیم تعادل انرژی نشان می دهند ، مطالعات بر روی انسان ها ارتباط نوید بخش پلی مورفیسم های نوکلئوتیدی منفرد AGRP (SNPS )[77] را با مقاومت در برابر چاقی و شاید دیابت نوع دو در آفریقائی های سیاه [۷۸] نشان می دهد.
سطح AGRP پلاسما در افراد چاق بالا می رود که با اطلاعات موجود در مورد حیوانات ،که در حین ناشتایی سطح آن بالا می رود، همخوانی دارد(۴۹). مطالعه ای دیگر نشان می دهد که ۶ روز ناشتایی در افراد لاغر، نه در افراد چاق باعث افزایش سطح AGRP می شود.بررسی جهش ها چندین SNPs عملکردی را در AGRP مشخص کرده است که با فنوتیپ های متعدد لاغری [۷۹] همراه می باشند. آلل T از >T SNP38C- در مردم سیرالئون همراه با لاغری و کاهش چربی در سیاه پوستان در مطالعه خانوادگی هریتیج [۸۰]همراه بود. بعلاوه تمام دیابت های (T2DM ) ثبت شده در سیرالئون هموزیگوس CC ( برای >T SNP38C ) بودند که بیانگر آن است که آلل T نه تنها مستعد کننده مقاومت در برابر چاقی در دو طرف اقیانوس اطلس است بلکه می توانند همچنین مکانیسم حمایتی را در برابر ابتلا به T2DM در آفریقایی های سیاه به وجود آورد. دو جهش خاموش در ناحیه کدگذاری [۸۱] با فنوتیپ چاقی همراه نبود.
SNP دیگر در ناحیه کدگذاری که آلانین را در موقعیت ۶۷ با یک ترئونین عوض می کند همراه با چاقی نبود اما بی اشتهایی عصبی را در پی داشت. جالب اینکه این SNP فقط در سفیدپوستان دیده شد. در مقابل دو پروموتر SNPs (>T38C– و -۳۰۱۹G>A) که فقط در سیاهپوستان بافت شد. مطالعات بعدی نشان داد که هتروزیگوت برای Ala67Thr در برابر تاخیر شروع چاقی مقاوم است و این یافته بعدا در مطالعه دیگری که افراد نادر هموزیگوت برای آلل ترئونین کاهش چربی بدن را به همراه داشتند تایید شد.
این یافته ها در مجموع بیان می کنند که SNPsAGRP درانسان بر فنوتیپ های متابولیک اثر می گذارد به طوری که افرادی که آلل های کمتررایج را حمل می کنند ( یا در افراد سفید پوست یا سیاهپوست ) به طور بالقوه از ابتلا به چاقی در محیط های مستعد به چاقی محافظت می شوند(۱۲).
۲-۴-۱۰ اثرات طولانیمدتAGRP بر دریافت غذا
هرچند اثر کوتاهمدتAGRP بر روی رفتار دریافت غذا میتواند بواسطه اثر مهارکنندگی آن روی گیرندههایMC3 وMC4 باشد ولی مکانیسمهای دیگری در فعالسازی و حفظ اثرات طولانیمدت روی اشتها درگیر میباشند.
مطالعه هاگان و همکارانش در سال ۲۰۰۰ نشان داد که فقط یک دوز تزریقAGRP اثر تحریککنندگی خود را بر روی دریافت غذا تا یک هفته حفظ میکند و مؤثرترین دوز تزریقی برابر با یک و پنج نانومول میباشد. این مسئله ویژگی مهمAGRP در برابر سایر نروپپتاییدهای اشتهاآور را نشان میدهد و آن را متمایز میکند. یکی از فرضیهها در مورد اثر طولانیمدت و قویAGRP روی دریافت غذا این است که آن در تمام مدت گیرندههایMC3 وMC4 را اشغال نموده و بنابراین سیگنالینگMC را مسدود می کند.
۲-۴-۱۱ ریتم شبانهروزی AGRP
بنظر می رسد که AGRP ریتم شبانه روزی منحصر بفردی دارد و این ریتم با تغییرات برخی دیگر از هورمون ها و رفتار دریافت غذا همسو میباشد. محققین برای شناسایی این ریتم تغییرات شبانه روزی آن را بررسی کردند.شکل ۲-۲۷ تغییرات شبانهروزیAGRP mRNA در هیپوتالاموس را در ۶ زمان مختلف در چرخه روشنایی – تاریکی نشان میدهد.
شکل۲-۲۷ نیمرخ تغییرات روزانه AGRP mRNA در هستههای کمانی هیپوتالاموس. متوسط بیان AGRP mRNA در چرخه تاریکی از ساعت ۱۸ تا ۲۰ به طور معنیداری بیشتر از چرخه روشنایی از ساعت ۶ تا ۱۴ میباشد.
تجزیه و تحلیل تظاهر AGRP mRNA یک نقطه اوج را در ریتم شبانهروزی نشان میدهد. کمترین بیان AGRP mRNA در ساعت ۱۰، یعنی ۴ ساعت پس از روشنشدن چراغ اتفاق میافتد و ۴ ساعت پس از خاموش شدن چراغ یعنی در ساعت ۲۲، سطح AGRP mRNA افزایش یافته و به اوج خود میرسد. پس از آن سطح AGRP mRNA به تدریج کاهش مییابد قبل از اینکه چراغ روشن شود.
شکل ۲-۲۸ ارتباط بین ریتم شبانهروزی AGRP با کورتیکوسترون و دریافت غذا
در شکل ۲-۲۸ ریتم شبانهروزی AGRP mRNA با منحنی دریافت غذا و سطح کورتیکوسترون مطابقت داده شده است. دریافت غذا در طی ۲۴ ساعت، هر دو ساعت اندازهگیری شد. مجموع غذای دریافتی در ۲۴ ساعت ۳۵ گرم بود. مصرف غذا در مرحله روشنایی کم و برابر ۴/۱۵ درصد کل غذای مصرفی بود.
افزایش مشهودی در مصرف غذا پس از شروع مرحله تاریکی (در ساعت ۱۸) مشاهده شد و مصرف غذا از ساعت ۱۸ تا ۲۴ به طور فعالی ادامه داشت. پس از آن مصرف غذا تا ساعت ۴ کاهش یافت. یک افزایش سریع و تند در مصرف غذا بین ساعت ۴ تا ۶، یعنی ۲ ساعت قبل از شروع مرحله روشنایی مشاهده شد به طوری که ۲۳ درصد مجموع غذای مصرفی روزانه در این دوره ۲ ساعته رخ داد.
البته باید یادآوری کرد که سطح AGRP mRNA لزوماً همیشه مطابق با الگوی غذا خوردن نیست به طوری که موشها ۲۳ درصد کل غذای مصرفی روزانهشان را ۲ ساعت قبل از روشن شدن چراغ انجام دادند درحالیکه در این زمان سطح AGRP کاهش داشت( ۵۰).
۲-۴-۱۲ فرایند پس از ترجمه AGRP [۸۲]
یکی از فرضیات این است که AGRP پس از ترجمه تقسیم شده و چندین پپتایید مختلف AGRP تولید می شوند که هریک نقش متفاوتی داشته و بنابراین اثرات فیزیولوژیکی آن مستقل از سیستم ملانوکورتین است. به عنوان مثال تعامل بخش پایانی N با سیندکان ۳ مسیرهای سیگنالی داخل سلولی را به وجود میآورد که در هموستاز انرژی دخالت دارد. مطالعات نشان میدهند که اشکال متعددی از AGRP ترشح شده و بنابراین در فرایند پس از ترجمه AGRPهای متعددی میتوانند تولید شوند(۵۱).
آنالیز رادیوایمونوسیAGRP در بافتهای موش صحرایی نشان داد که این شکافها (تقسیمها)[۸۳] در محلهای مختلفی از AGRP میتواند اتفاق بیفتد (۴۴). در این مطالعه نشان داده شد که گونههای AGRP هم در هیپوتالاموس و هم پلاسما قابل تشخیص است جالب اینکه در این تحقیق AGRP دارای طول کامل مشاهده نشد که نشاندهنده این مسئله است که بیشتر AGRP پس از فرایند پس از ترجمه و قبل از ترشح تقسیم و شکافته میشود.
این تقسیم احتمالاً در گرانولهای ترشحی مسیرهای تنظیمی اتفاق میافتد، چرا که دپلاریزاسیون هیپوتالاموس توسط KCL باعث ترشح بسیار زیاد بخش پایانی حاوی C شود.
در حال حاضر محققین سرگرم مطالعه روی این موضوع هستند که این تقسیم و شکاف در چه محلی از AGRP اتفاق میافتد. مطالعات اولیه نشان داده است که شکاف در Arg19-x-x-Arg 82 روی داده و بنابراین پپتاید AGRP83-132تولید میشود.
در مجموع اطلاعات حال حاضر ما بیان میکنند که AGRPپس از فرایند نسخهبرداری شکافته شده و AGRP83-132 را و یا یک یا چند جزء پایانی حاوی N را تولید میکند (شکل ۲-۲۹)
شکل۲-۲۹ مدل بازبینی شده عملکرد AGRPدر هیپوتالاموس. AGRPبه داخل مسیرهای ترشحی تنظیمی وارد میشود. حداقل یک تقسیم (شکاف) پروتئولیتیک برای تولید AGRP83-132 و حداقل یک جزء حاوی بخش پایانی N اتفاق میافتد. AGRP83-132 به عنوان آنتاگونیست رقابتی MC4R عمل کرده، اما همچنین میتواند فعالیت آگونیست معکوس هم داشته باشد. AGRP83-132 باید بر گیرندههای دیگری هم اثر کند تا اثر طولانی مدت منحصر به فرد خود را بر روی دریافت غذا اعمال نماید. بعید است که MC3R بتواند به تنهایی این پدیده را توضیح دهد.
احتمالاً فراوری AGRPبیش از یک نوع پپتاید بیواکتیو را با نقشهای متفاوت بر روی رفتار دریافت غذا تولید میکند. AGRP83-132 نقش قوی و درازمدت بر روی دریافت غذا داشته و باعث افزایش وزن بدن میشود. جالب اینکه هم AGRP25-51 و هم AGRP54-82 پس از ۲۴ ساعت وزن بدن را به طور معناداری افزایش میدهند، که علت آن احتمالاً به سبب کاهش میزان متابولیک است و نه دریافت غذا، چرا که هم حرارت مرکزی و هم مصرف اکسیژن به طور معناداری کاهش مییابد(۵۱).
محققین عقیده دارند که AGRPبا طول کامل قدرت مهاری کمتری نسبت به AGRP83-132 دارد. به عنوان مثال اولمن و همکاران[۸۴] در سال۱۹۹۷ دریافتند که قدرت طول کامل AGRPتقریباً ۱۰ برابر کمتر از جزء با بخش پایانی C در ملانوفورها میباشد.
در اصل دو قانون اساسی عبارت «یکسان در حمایت قانون» نیز صرفاً بیان میدارد که زنان و مردان در حمایت قانونی شرایط یکسانی دارند و به گفته خود قانونگذاران این به معنای حقوق یکسان داشتن و عدم تبعیض نیست.
در اصل بیست قانون اساسی آمده است که: همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند. این اصل با ابهامی که دارد دست شورای نگهبان را، که وظیفه آن تطبیق موارد قانونی با مباحث فقهی است، باز میگذارد و شورای نگهبان میتواند تفسیر شخصی خود را در تصویب قوانین دخیل نماید. و اینگونه است که بر اساس هر تفسیر تبعیض آمیز، قوانین تبعیض آمیزی نیز ایجاد میشود که با توسل به آنها از زن سلب حقوق میشود.
نکته حائز اهمیت دیگر این است که در قانون اساسی سلسله مراتب قدرت به هم گره خوردهاند. با توجه به واژه رجال در اصل یکصدو پانزده قانون اساسی، ریاست جمهوری سمتی دارای ابهام است که تاکنون هیچ زنی به آن نرسیده است. در نتبجه دسترسی به حقوقی که خاص این جایگاه و مقام است (اصول یکصد و بیست و چهار، یکصد و بیست و پنج، یکصد و بیست و شش، یکصد و بیست و هفت، یکصد و بیست و هشت، یکصد و بیست و نه، یکصد و سی و سه، یکصد و سی و چهار و یکصد و سی و شش قانون اساسی) نیز از زن سلب میشود. و زمانی که هیچ زنی به این پست نایل نمیشود در نتیجه بسیاری از جایگاههای مدیریتی در انحصار مردان باقی میماند. در مورد پستهای قضاوتی نیز چنین است. و هم چنین در مورد شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام که همگی در انحصار مردان بوده و هیچ زنی تا به حال به این پستها نائل نشده است. در نتیجه میبینیم که تمام امور مدیریتی و تصمیم گیری در انحصار مردان است. در نتیجه یک نگاه مردسالارانه و به تبع آن یک مدیریت جنسیتی در امور حاکم میشود که خواه نا خواه روی قوانین و برنامه ریزیها و تصمیم گیریها میتواند تصمیمگذار باشد. گره خوردن مسائل حقوق زنان با مسائل فقهی، شرعی و سیاسی تصمیم گیری درباره طرحها و قوانین را با مشکل مواجه میکند و نتیجه همان میشود که میبینیم؛ سلطه پدر، همسر قانون، عرف، فقه و خانواده بر زن در راستای تحکیم بنیان و کیان خانواده. یعنی یک نگرش شدیداً تفاوتمحور جنسیتی بر قانون اساسی ما حاکم است و این مغایر است با آنچه که رهبر کبیر انقلاب در نظر داشتند که در یک جامعه و حکومت اسلامی در حق زنان اعمال گردد.
چنانچه گذشت امام خمینی بر احقاق حقوق زنان و رشد و تعالی آنها نه تنها در خانواده بلکه در تمام عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و … برابر با مردان تأکید داشتند. خصوصاً از نظر ایشان زنان نه تنها حق رأی دادن بلکه حق رأی گرفتن و حضور در تمام پستهای سیاسی و مدیریتی کلان جامعه را نیز دارا میباشند. و ایشان به کرات در دیدگاه و سخنرانیهای خود بر این حقوق تأکید داشته و هرگز حضور زنان در به ثمر رسیدن انقلاب و تداوم تکامل آن نادیده نگرفتند.
لکن با بررسی قانون اساسی و مقایسه آن با دیدگاه این رهبر بزرگ در مییابیم حقوق مورد نظر ایشان در مورد زنان اعطا نشده است و برعکس با یک سری قوانین و مقررات سعی در خانه نشینی زنان شده و نگاهی زن ستیزانه در قانون حاکم شده که این با افق گستردهای که امام خمینی برای رشد زنان در یک حکومت اسلامی ترسیم نموده بودند، منافات دارد.
در این فصل پژوهشگر بنا دارد ابتدا جایگاه زن را در مصوبات مجلس ششم و نظرات و دیدگاههای موافقان و مخالفان طرحها و لایحههای پیشنهادی به مجلس در حوزه زنان، مورد بررسی قرار داده و ببینیم نگرش و دیدگاه غالب بر مبنای دستهبندی مذکور چه بوده و این طرحها و لایحهها بر چه مبنایی به تصویب رسیدهاند و چه اهدافی از تصویب آنها مدنظر قانونگذاران بوده است؟
در ادامه سعی خواهیم کرد با توجه به دو فصل قبل بررسی کنیم ببینیم که آیا این مصوبات موید منظور نظر قانون اساسی و رهبر انقلاب بودهاند؟ و آیا این مجلس گامی در راستای بهبود وضعیت زنان و خلاء های قانونی برداشته است یا نه؟ و این خلاء ها کجاها مشهودتر بوده است؟برای این منظور سعی شده است مشروح مذاکرات مجلس ششم اختصاصاً در حوزه زنان مورد بررسی قرار گیرد.
گفتنی است صرفاً طرحها و لوایحی مورد بررسی قرار گرفتهاند که به تصویب مجلس رسیدهاند و سایر طرحها و لوایح مسکوت یا مسترد شده از سوی مجلس تنها با عنوان اسم برده شدهاند، چرا که قدرت و موفقیت هر مجلسی را از قوانینی که به تصویب رساندهاند میتوان محک زد. مصبات و طرحها و لوایح، بر مبنای همان سه دیدگاه مذکور تقسیمبندی شده و سپس بر مبنای سه محور موضوعی اجتماعی- فرهنگی، خانوادگی و سیاسی طبقهبندی شدهاند. گفتنی است گاهی طرحها و لوایح پیشنهادی به قدری بدیهی و قابل درک بوده و اتفاق نظر عموم مجلسیان در مورد آنها وجود داشته و به قدری فوریت آنها درک شده که در همان شور اول یا بعضاً در شور دوم بدون فوت وقت یا مخالفی به تصویب رسیدهاند لذا موافقان و مخالفان به چانه زنی با یکدیگر نپرداختهاند از این جهت برای برخی مصوبات ما نظرات مخالفی نداشته و نظرات موافقان از چندین سطر تجاوز نکرده است.
در این مبحث بر قوانین و مصوبات و طرحها و لوایحی که در آنها بر زن جدای از خانواده توجه شده و شخصیت مستقل زن مورد تأکید میباشد، توجه شده است.
در این گفتار طرحها و لوایحی که به مجلس وصول شده و طی شورهای اول و دوم مورد بررسی قرار گرفته و موافق و مخالف در موردشان به چانهزنی پرداخته و در نهایت با اکثریت آراء در موردشان توافق حاصل شده و به تصویب رسیدهاند، بررسی شدهاند.
در این بند به موادی که زن را در حوزه اجتماع و فرهنگ حمایت کردهاند پرداخته شده است.
الف) تصویب کلیات طرح حذف تبصره ۱ ماده ۳ قانون اعزام دانشجو به خارج از کشور مصوب ۱۳۶۴[۱۳۵]
«ماده ۳- اعزام دانشجویان پسر، که دارای مدرک تحصیلی لیسانس و بالاتر هستند با در نظر گرفتن ظرفیت دانشگاههای کشور و امکانات ارزی، رشتههای مورد نیاز و کاملاً ضروری صورت خواهد گرفت. وزارت هر سال یک بار این موارد را تعیین خواهد کرد. در شرایط مساوی اولویت با لیسانسیههای متأهل میباشد.
تبصره ۱- زنان لیسانس و بالاتر با توجه به سایر ضوابط مندرج در این قانون، تنها در صورتی که ازدواج کرده باشند و در معیت همسر خویش میتوانند داوطلب اعزام شوند».[۱۳۶]
۱) دیدگاه امام خمینی و قانون اساسی
امام خمینی به کرات در دیدگاه و سخنرانیهای خود بر فراهم آوردن زمینههای مساوی برای زن و مرد برای آموزش و تحصیل تاکید میکردند. ایشان بارها و بارها در پاسخ به خبرنگاران داخلی و خارجی در مورد آزادی تحصیلی زنان فرمودهاند که زنان نیز همچون مردان در تحصیل و آموزش آزادند علاوه برآن ایشان همیشه تاکید داشتند زنان به عنوان معلمان بزرگی که قرار است فرزندان این مرز و بوم را تربیت و پرورش داده و قرار است انسانهای بزرگی در دامن آنها رشد کنند باید ابتدا خود به رشد و پرورش شان بپردازند.
علاوه برآن اصل سوم قانون اساسی تاکید بر ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی، آموزش و پرورش…،رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه را دارد. در اصل بیست، بر برابری در حمایت قانونی زنان و مردان اشاره شده و در اصل بیست و یک، بر ایجاد زمینههای مساعد برای رشد شخصیت زن، اصل سی، بر آموزش و پرورش رایگان تا سطح تحصیلات عالی تاکید شده است.
۲-۱- دیدگاه موافقان طرح
احمد شیرزاد از موافقان این طرح ابراز میدارد که:
در آن قانون تبصرهای داریم در ماده ۳ که ذکر میکند اعزام دانشجویان دختر به شرطی که مجرد باشند ممنوع است و متأهلین در اولویت هستند و خواهان حذف لفظ «پسر» میباشند که در واقع دختران هم آزاد بشوند و اینگونه ادامه میدهد که قبلا بحث بر این بود که اعزام شدن دختران بدون اذن ولی ممکن است مشکل ایجاد بکند لذا در ذیل ماده واحده یک تبصرهای به عنوان تبصره (۱) اضافه شد، اعزام دختران مجرد برای ادامه تحصیل به خارج از کشور منوط به اذن پدر یا ولی قانونی وی خواهد بود. ولی الآن این نگرانی با توجه به کاهش تعداد دختران اعزامی به صفر رسیده و اینکه کشور به تخصص خانمها در برخی رشتهها نیازمند است لذا اعزام این تعداد اندک از دانشجویان ضروری بوده و جای نگرانی هم نمیباشد و در نهایت خواستار موافقت با این طرح شدند.
فاطمه راکعی نیز به عنوان یکی دیگر از موافقان طرح اعزام دانشجو به خارج از کشور میگوید:
به زعم ما، گذاشتن هر نوع قیدی اعم از قید ازدواج یا اذن ولی برای اعزام دختران جهت ادامه تحصیل در سطوح عالی نه مبنای شرعی لازم را دارد نه بر طبق مصالح نظاممان است و هر نوع محدودیت فراتر از حدود شرع و نظر اجماع فقها موجب سلب حقوق طبیعی و قانونی و حتی شرعی یک بخش از جامعه میشود و تا آنجایی که ما میدانیم خروج از کشور برای زن متأهل باید با اذن همسر باشد که در قانون گذرنامه هم پیشبینی شده و اذن ولی در مورد دختران، صرفاً در مورد ازدواج دختران باکره در دیدگاه فقهی اکثریت فقها آمده، اما هیچ فقیهی در مورد سفر دختران اظهار نظر منوط به اذن ولی نداشته است. جالب است که چه در قید قبلی دایر بر لزوم ازدواج به خاطر اعزام و قید کنونی یعنی اذن ولی که اکنون مطرح میشود، تنها این شرط در مورد یک لایه میانی به لحاظ سنی مطرح میشود و تنها در مورد تعداد محدودی از دختران ما که اتفاقاً همه شرایط علمی و اخلاقی و سن رشد و کمال را هم دارند و از کانالهای گزینشی دیده شده در قانون اعزام گذشتهاند و بناست برای تحصیلات در سطح فوق لیسانس و دکترا آن هم در رشتههای مورد نیاز کشور که عموماً هم در داخل دورههای بالا را ندارد، مطرح میشود.[۱۳۷]
خانم راکعی در مورد تبعیضآمیز بودن این قانون اشاره میکند به مغایرت برخی از بندهای اصول قانوناساسیبا برخی اصول این قانون و معتقد است:
این تبصره به این شکلی که ارائه شد مغایر است با بند ۶ اصل دوم قانون اساسی که جمهوری اسلامی را نظامی تعریف میکند بر پایه ایمان به کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسئولیت او در برابر خدا. همینطور مغایر است با بند ۹ اصل سوم که میگوید: « دولت موظف است همه امکانات خود را برای رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینههای مادی و معنوی بکار برد». باز با اصل بیستم مغایرت دارد که میگوید: « همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی و اقتصادی و غیره با رعایت موازین اسلامی برخوردارند». و بالاخره مغایر با اصل ۲۱ است که میگوید: « دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید و زمینههای مساعد را برای رشد شخصیت او و احیای حقوق مادی و معنوی بکار برد» و اینگونه ادامه میدهد که ابراز نگرانی کلی و عمومی نسبت به احتمال فساد در مورد دختران اعزامی آن هم با شرایط و در سنی که گفته شد، نوعی اهانت به جنس زن است و این بیان خود را با این سوال که :«چه کسی گفته که اساساً زنان نسبت به مردان از نظر اعتقاد یا اخلاقی بنیه ضعیفتری دارند؟» ادامه میدهد و میگوید: « اگر اینگونه قیدها به خاطر نگرانی برای مسایلی از این قبیل است، باید پرسید پس چرا پسران خود را برای تحصیل به خارج از کشور میفرستید در حالی که میدانیم دختران به دلایل عدیده اجتماعی هم که شده در حفظ شؤونات و رعایت مسایل اخلاقی بسیار منضبطتر و محتاطانهتر عمل میکنند؟[۱۳۸]
فاطمه حقیقتجو موافق دیگر این طرح در تصدیق دیدگاه راکعی میگوید:
نکته دوم و اساسی و مهم که متأسفانه عمدهترین عامل محرومیت زنان و استضعاف زنان و ظلم به زنان در طول تاریخ بوده و متأسفانه در جامعه ما با استنادات غلط به بعضی از روایات ضعیف تأکید شده، آن پیش داوریها و قالبهای ذهنی منفی در خصوص زنان است یک مبنای ذهنی در پس ذهنهاست و آن این است که اصولاً قائل نیستیم که زنان ما رشد یافته هستند، قائل نیستیم که زنان ما از توانایی لازم برای دفاع و حمایت از خودشان برخوردار هستند و معمولاً تربیت خانوادگی دختر در کوچکی تا بزرگ شدن، یک نوع تربیت وابسته و منفعلانه است. بر همین مبنا چون ما در زمان تجرد، دخترانمان را منفعل و وابسته تربیت کردیم بعد از ازدواج هم این خانمها غالباً متکی به همسرانشان هستند، لذا میبینیم در جامعه امروز وقتی منبع حمایتی از بین میرود زنان ما در معرض آسیبهای شدید اجتماعی قرار میگیرند و آمار بزهکاری در آنها (آمار بعضی از انواع بزه) بالاست به دلیل اینکه متأسفانه شما آقایان و کلا خانوادههای ما نمیخواهند یک نوع تربیت مستقلانه و فعالانه را برای زن قائل باشند و معتقدند که شرایطی از این نوع، این تلقی و نگرش منفی را تقویت میکند. نکته سومی که مورد توجه قرار میدهند اشاره به آثار روانی این طرح است و میگویند که برخی اشاره کردند که این طرح شامل چند نفر بیشتر نمیشود و ادامه میدهند که درست است که ممکن است به لحاظ کمّی، گستره این طرح پایین باشد، اما توجه بکنید تصویب این طرح چه آثار روانی را در دختران ما دارد؟ همینکه دختران ما احساس بکنند که جامعه اسلامی در سایه اسلام زمینه رشد آنها را تا هر جایی که دلشان بخواهد فراهم میکند، بیشترین اثر روانی را در دختران دارد کما اینکه در فاصله شور اول و شور دوم تمام فیدبکها (Feedbacks) و بازخوردهایی که به ما دادند حکایت از یک نوع حس بالندگی است. خانم حقیقت جو معتقد بودند که یکی از مشکلات اساسی زنان ما در جامعه امروز عدم خودباوری است، اگر ما میخواهیم در توسعه همهجانبه تمام زنان و مردان ایرانی شریک و سهیم باشند باید زمینههای خودباوری را در آنها فراهم بکنیم، تصویب قوانینی از این دست این زمینه را فراهم میکند و نکته چهارم را اینگونه ادامه میدهند که برای دوستانی که از منظر مذهب با این طرح مخالفت میکنند و یا این شرط را قائل هستند میخواهم بپرسم آیا حدیث نبوی در خصوص «اطلبوا العلم ولو بالسین« جنسیتی قائل شده؟ آیا پیامبر فرمودند که این علم آموزی ولو خارج از دایره عربستان قبلی فقط ویژه مردان است یا شامل همه اقشار جامعه میشود، هم زنان و هم مردان؟! و در ادامه ابراز میدارند که شایسته مجلس اصلاحات این است که به دور از فشارهایی که بر مجلس اصلاحات وارد میشود، به دور از ترسها… آن چیزی که برازنده مجلس اصلاحات هست این است که تحت تأثیر تبلیغات سوء قرار نگیرد.[۱۳۹]
۲-۲- دیدگاه مخالفان طرح
اگر از دیدگاه موافقان طرح بگذریم میرسیم به دیدگاه مخالفان طرح از جمله علی حسینی که اینگونه بحث را پی میگیرند که:
اینکه خواهر محترمه اصولی از قانون اساسی را قرائت فرمودند مبنی بر اینکه رعایت عدالت، رعایت تساوی، حقوق زن، من میخواهم خدمت ایشان عرض کنم همچنان که قانون اساسی در بسیاری از بندها در رابطه با حقوق زن و بلکه اصولاً در مکتب اسلام جایگاه ویژهای برای زنان قائل شده است. اینکه میفرمایید این مصوبه کمیسیون به اصطلاح نه مبنای شرعی دارد و نه به مصلحت نظام است و یا آن جا که میفرمایید لزوم ازدواج را برای رفتن به خارج هیچ کجای این قانون نگفته کسی که میخواهد خارج برود باید ازدواج کند، قانون هست! همان طوری که اشاره فرمودید طبیعی است اگر مزدوج باشد باید رضایت همسر را داشته باشد و اگر نباشد باید به اذن پدر و یا ولی شرعی باشد که شما میفرمایید، به اصطلاح جنبه شرعی ندارد. طبیعی است برای اینکه مساله جنبه شرعی پیدا بکند، کمیسیون آمده اذن پدر و یا ولی قانونی و شرعی آن را قرار داده برای اینکه دنبال این کار برود، دنبال تحصیل و یا کسب علم برود، هم نظر شما تأمین است و هم مساله شرعی رعایت شده و هم در شرایطی که این همه تبلیغات علیه مجلس از تریبونهای مختلف صورت میپذیرد بهانهای دست کسی داده نمیشود که علیه مجلس اینگونه سخنان را ادامه بدهند.[۱۴۰]
در پایان ماده ۳ قانون اعزام دانشجو به خارج از کشور مصوب ۱۳۶۴ طی جلسه ۸۹ به تاریخ ۱۴/۱۲/۱۳۷۹ اینگونه اصلاح و به تصویب میرسد:
ماده واحده - از تاریخ تصویب این قانون تبصره ۱ ماده ۳ قانون اعزام دانشجو به خارج از کشور مصوب ۲۵/۱/۱۳۶۴ حذف و متن ماده ۳ به شرح زیر اصلاح میگردد:
»ماده ۳- اعزام دانشجویانی که دارای مدرک تحصیلی لیسانس و بالاتر هستند با در نظر
گرفتن ظرفیت دانشگاههای کشور و امکانات ارزی، رشتههای مورد نیاز و کاملاً ضروری و
با رعایت مفاد ماده ۱۸ قانون گذرنامه مصوب ۱۰/۱۲/۱۳۵۱[۱۴۱] و اصلاحیه مصوب ۲۳/۵/۱۳۷۰صورت خواهد گرفت.
وزارت هر سال یکبار این موارد را تعیین خواهد کرد. در شرایط مساوی اولویت با داوطلبان متأهل میباشد».[۱۴۲]
آنچه که در مشروح دیدگاه مخالفان طرح آمده، ایشان بیشتر تمایل بر کنترل زنان داشته و به قول راکعی کسانی همچون ایشان همیشه معتقدند که زنان دارای آنچنان رشدی نیستند که بتواند از پس مسایل و مشکلات خود برآیند و اصولاً زنان را دارای شخصیت مستقل و رشد یافتهای نمیبینند. مخالفان طرح تمایل دارند مثل همیشه اهرمهای بازدارندهای را در برابر رشد و پیشرفت زنان قرار دهند و به نوعی محدودیتهایی را برای زنان ایجاد کنند و بر احتمال فساد زنان در اینگونه سفرها تاکید دارند به خصوص که مخالفت با این مساله هیچ پایه و مبنای فقهی نیز نداشته و صرفاً غرضها و ذهنیهای مردسالارانه بر این امر سایه افکنده است. اما آنچه که از دیدگاه موافقان و پیشنهاد دهندگان طرح برداشت میشود این است که آنها به دنبال ایجاد شرایط برابر برای دختران و پسران در امر تحصیل بوده تا دختران نیز همپای پسران از تسهیلات برابر برای ادامه تحصیل بهرهمند شوند لذا میتوان گفت چه در متن خود اصلاحیه و چه در لحن طراحان این اصلاحیه نگرشی تساوی طلب غالب بوده و سعی شده است زن را یک انسان مستقلی پنداشته که توانای رشد پیشرفت را داشته است. با مقایسه مشروح مذاکرات با محتوای دیدگاه امام خمینی و قانون اساسی میتوان اینگونه برداشت کرد که مجلس در راستای رفع خلاء قانونی برای آموزش زنان گامی مثبت برداشته است.
ماده۳- مرخصی زایمان تا سه فرزند برای مادرانی که فرزند خود را شیر میدهند در بخشهای دولتی و غیر دولتی چهار ماه میباشد.[۱۴۴]
تبصره ۱- مادران شیرده بعد از شروع به کار مجدد در صورت ادامه شیردهی میتوانند حداکثر تا ۲۰ ماهگی کودک روزانه یک ساعت از مرخصی(بدون کسر از مرخصی استحقاقی) استفاده کنند.
تبصره ۲- امنیت شغلی مادران پس از پایان مرخصی زایمان و در حین شیردهی باید تأمین شود.
اختلافی بین کارگران زن و کارمندان زن در خصوص مرخصی و مرخصیهای دوران بارداری و شیردهی بود که برای مادران کارگر ۶۹ روز و برای مادران کارمند ۹۰ روز مرخصی زایمان در نظر گرفته شده بود.
امام خمینی همیشه بر نقش مادری زنان تأکید داشته و این را از مهمترین وظایف زنان برشمرده و بر حمایت مادران در راستای تربیت کودکان نیز سفارش میکرده اند. در قانون اساسی نیز در دو اصل بیست و نه که بر برخورداری از تأمین اجتماعی از نظر بهداشتی و درمانی و مراقبتهای پزشکی و به خصوص در اصل بیست و یک بر حمایت از مادران در دوران بارداری سفارش اکید شده است.
۲) مذاکرات مجلس
سازمان ترتیب منظم دستیابی به اهداف مشخص است. در عصر حاضر تقریباً جایی که فاقد سازمانی باشد نمیتوان یافت. و غلبه سازمانها بر تمام شئون زندگی یک دلیل اهمیت آنها است. مطالعات نشان داده موفقیت هر سازمان مستقیماً به رهبری موثر منابع انسانی آن وابسته است. بدیهی است تحقق اهداف سازمان در گرو همکاری و هماهنگی تمام عواملی است که تعامل نظاممند آنها با یکدیگر به وجود سازمان معنا میبخشد و یکی از آن عوامل، نیروی انسانی در تمام سطوح سازمان است که راهبُردیترین منبع هر سازمان است. بر حسب نظر بندورا (۱۹۹۳) وقتی فرد باور داشته باشد که توانایی پیشرفت و کسب موفقیت را داراست به خودکار آمدی دست یافته است. الگوی فکری، انگیزش، واکنشهای هیجانی و برداشت انسان از خودکار آمدی خود از طریق انتخاب فعالیتها، میزان تلاشی که برای یک موقعیت صرف میکند، هنگام انجام یک فعالیت بر عملکردش تأثیر دارد. بنابراین شخص با خودکارآمدی قوی با انگیزه بالاتر و پافشاری بیشتر با موانع روبرو شده و کارآیی بیشتری از خود نشان خواهد داد. پارسونز تعهد سازمانی را وفاداری به ارزشها، انتظارات و هدفهای سازمان و تعهد حرفهای را داشتن احساس مسئولیت و علاقه نسبت به حرفهای خاص و اجتماع حرفهای میداند. لذا تعهد سازمانی موجب حضور فعال فرد در سازمان شده؛ میزان تمایل به ادامه فعالیت فرد در موسسه افزایش داده و در نهایت بازده عملکرد شغلی او بیشتر میشود.جوّ سازمانی ویژگی نسبتاً پایدار از سازمان است که موجب تمایز آن از سایر سازمانها میشود و متضمن ادراک جمعی متجلی شده در عواملی چون استقلال، اعتماد و پیوستگی، حمایت، هویت، شناسایی، ابداع و بیطرفی است و از طریق تعاملهای بین اعضاء ایجاد میشود. به عنوان مبنایی جهت تغییر موقعیت، مورد استفاده قرار میگیرد و منعکسکننده هنجارها، ارزشها، طرز تلقیها و نگرشها از فرهنگسازمانی است. همچنین به عنوان منبعی مؤثر و بالقوه جهت شکلدهی رفتار عمل میکند. (پور سیف، ۱۳۸۵،۴)
بنابراین برای توجه و تقویت این ویژگیهای مهم، شناسایی و مطالعه متغیرهای مذکور بر روی کارکنان گمرک ایران[۱] )ستاد مرکزی گمرک ایران( مد نظر قرار گرفت. با نگاهی دقیق مشخص میشود کارآیی و اثربخشی آن به منابع انسانی خوب آن وابسته است. به نظر میرسد در سالهای اخیر کارکنان مورد بیتوجهی از سوی مسئولین قرار گرفتهاند و این امر سبب بروز رفتارها و عملکردهای متفاوت کارکنان گردیده است. با توجه به مراتب ذکر شده فوق تحقیق حاضر به بررسی وضعیت کنونی خودکارآمدی و تعهد سازمانی کارکنان و رابطهشان با جوّسازمانی پرداخته است.
۱-۲- بیان مسئله تحقیق
امروزه مدیران دریافتهاند که پرورش نیروی انسانی کارآمد و توسعه منابع انسانی راهی است میانبر که میتواند سازمانها را در جهت تحقق هرچه بهتر اهداف یاری کند. در این برهه از زمان مزیتی که سازمانها برای پیشی گرفتن از یکدیگر دارند تنها بهکارگیری فنآوری جدید نیست، بلکه در افزایش اعتمادبهنفس و میزان تعهد و وابستگی کارکنان به اهداف سازمانی است. اکنون در موقعیتی قرار داریم که داشتن کارکنان پر انرژی خلاق و سرمایه انسانی متعهد یکی از مهمترین منابع در نظر گرفته میشوند (ایراننژاد پاریزی،۱۳۸۵)
بنابراین راهبُردیترین منبع هر سازمان، نیروی انسانی است و عملکرد سازمان به عملکرد افرادش وابسته است. هر یک از افراد دارای ویژگیهای منحصر به خود هستند که آنها را با خود به سازمان میآورند و آن را تحت تأثیر خود قرار میدهند. از مهمترین خصوصیات افراد خودکارآمدی آنهاست. خودکارآمدی فرد به باور فرد نسبت به توانایی انجام وظایف محوله اشاره دارد. و بر این موضوع دلالت دارد که نحوه اندیشه، باور و احساس افراد بر رفتار آنها اثر میگذارد. به عبارت دیگر خودکارآمدی فرد ممکن است عملکرد او را تقویت یا تضعیف کند، همچنین بر نوع فعالیتها و محیطهایی که شخص انتخاب میکند اثر گذارد.
به زعم بندورا[۲] (۱۹۷۶) افرادی که از نظر انتظار بازده در سطح بالایی هستند، هنگام تعقیب اهداف، خودکارآمدی آنها فعال خواهد ماند و این افراد هنگام مواجه با چالش بر انجام وظایف پافشاری میکنند، اهداف شخصی عالیتری برای خود تعیین کرده و تعهد بیشتری به تحقق اهداف و سازمان از خود نشان میدهند (مختاری، ۱۳۸۶).
تعهد و پایبندی مانند رضایت، دو طرز تلقی نزدیک به هم هستند که به رفتارهای مهمی مانند جابجایی و غیبت اثر میگذارند. همچنین تعهد و پایبندی میتواند پیامدهای مثبت و متعددی داشته باشند، کارکنانی که دارای تعهد و پایبندی هستند، نظم بیشتری در کار خود دارند، مدت زمان بیشتری در سازمان میمانند و بیشتر کار میکنند. مدیران باید تعهد و پایبندی کارکنان را به سازمان حفظ کنند و برای این امر باید بتوانند با بهره گرفتن از مشارکت کارکنان در تصمیمگیری و فراهم کردن سطح قابل قبولی از امنیت شغلی برای آنان، تعهد و پایبندی را بیشتر کنند. گرینبرگ و بارون[۳] مفهوم تعهد سازمانی را درجه درگیری افراد با سازمان و علاقه آنها به ادامه کار در سازمان میدانند (کرمانی،۱۳۸۷). از این رو مشاهده میشود که تعهد سازمانی، تحت تأثیر عوامل محیط کاری است.
اهمیت مطالعه جو و فرهنگ واحدهای اجتماعی بر نمونه کلاسیک لوین[۴] (۱۹۶۳) استوار است که در آن اشارهشده که رفتار در نتیجه تعامل بین فرد و محیطش شکل میگیرد. معمولاً فرد بر مبنای ادراک شخصیاش از یک موقعیت به آن واکنش نشان میدهد. موقعیت کاری یا محیط سازمان، فضایی را ایجاد میکند که رفتار اعضای سازمانی را تحت تأثیر قرار میدهد.
جوّ سازمانی همچنین احساسی که به افراد منتقل میشود و نحوه تعامل اعضای سازمان باهم و با اربابرجوع و مراجعهکنندگان است. هوی و ولفولک[۵] (۱۹۹۳) بر این باورند که پژوهشهای اندکی رابطه خودکارآمدی و جو´سازمانی را مورد مطالعه قرار دادهاند.
بنابراین برای تقویت و توجه به این ویژگیهای فوق الذکر این پژوهش بدنبال بررسی تاثیر جوسازمانی بر خود کارآمدی و تعهد سازمانی درستاد مرکزی گمرک ایران و پاسخ به سوالات زیر می باشد:
۱) آیا بین جوّ سازمانی در گمرک با خودکارآمدی و تعهد سازمانی کارکنان گمرک ایران رابطه وجود دارد؟
۲) آیا بین متغیرهای جمعیتشناختی با جوّ سازمانی ، خودکارآمدی و تعهد سازمانی رابطه وجود دارد؟
۱-۳- اهداف تحقیق
۱) تعیین رابطه جوّ سازمانی با خودکارآمدی کارکنان ستاد مرکزی گمرک ایران.
۲) تعیین رابطه جوّ سازمانی با تعهد سازمانی کارکنان ستاد مرکزی گمرک ایران.
۳) تعیین رابطه بین تعهد سازمانی وخودکارآمدی کارکنان ستاد مرکزی گمرک ایران.
۴) تعیین رابطه بین متغیرهای جمعیتشناختی (جنسیت، سابقه کار، نوع استخدام، تحصیلات، سن) با جوّ سازمانی ستاد مرکزی گمرک ایران.
۵) تعیین رابطه بین متغیرهای جمعیتشناختی (جنسیت، سابقه خدمت، نوع استخدام، تحصیلات، سن) با خودکارآمدی کارکنان ستاد مرکزی گمرک ایران.
۶) تعیین رابطه بین متغیرهای جمعیتشناختی (جنسیت، سابقه خدمت، نوع استخدام، تحصیلات، سن) با تعهد سازمانی کارکنان ستاد مرکزی گمرک ایران.
۷) تعیین میزان تعهد سازمانی، خودکارآمدی کارکنان و میزان جوّ سازمانی
۸) تعیین رابطه بین جوّ سازمانی با خودکارآمدی و تعهد سازمانی کارکنان ستاد مرکزی گمرک ایران.
۱-۴- فرضیههای تحقیق
۱- بین جوسازمانی و خودکارآمدی کارکنان رابطه معنیداری وجود دارد.
۲- بین جو سازمانی و تعهد سازمانی کارکنان رابطه معنیداری وجود دارد.
۳- بین تعهد سازمانی و خودکارآمدی کارکنان رابطه معنیداری وجود دارد.
۴- بین متغیرهای جمعیتشناختی (جنسیت، سابقه کار، نوع استخدام، تحصیلات، سن) و جوّ سازمانی رابطه معنیداری وجود دارد.
۵- بین متغیرهای جمعیتشناختی و خودکارآمدی رابطه معنیداری وجود دارد.
۶- بین متغیرهای جمعیتشناختی و تعهد سازمانی رابطه معنیداری وجود دارد.
۷- بین جو سازمانی با خودکارآمدی و تعهد سازمانی کارکنان رابطه معنیداری وجود دارد.
۱-۵-قلمرو پژوهش
۱-۵-۱ قلمرو موضوعی
قلمرو موضوعی تحقیق در حقیقت تاثیر جوّسازمانی باخودکارآمدی و تعهد سازمانی می باشد
۱-۵-۲ و قلمرو مکانی
همچنین قلمرو مکانی تحقیق نیز ستاد مرکزی گمرک جمهوری اسلامی ایران می باشد.
۱-۵-۳ و قلمرو زمانی
. قلمرو زمانی تحقیق نیز شش ماهه اول سال ۱۳۹۳ می باشد.
۱-۶- تعاریف نظری و عملیاتی (مفهومی و عملیاتی):
۱-۶-۱-جوّ سازمانی:
الف -تعریف مفهومی:
-جو سازمانی عبارت است از: «مجموعه ای از حالات، خصوصیات یا ویژگیهای حاکم بر یک سازمان که آن را گرم، سرد، قابل اعتماد، غیرقابل اعتماد، ترس آور یا اطمینان بخش، تسهیل کننده یا بازدارنده می سازد واز عواملی مانند:رضایت شغلی، شخصیت، رفتار، سوابق، نوع مدیریت، فرهنگ سازمانی، روحیه، انگیزش، ساختار، تکنولوژی و غیره بوجود می آید و سبب تمایز دو سازمان مشابه از هم می شود.»(طوسی،۱۳۷۲ به نقل از نکوکار، ۱۳۸۸).
- جوّ سازمانی را به کیفیت درونی سازمان، آن گونه که اعضای سازمان این کیفیت را تجربه و ادراک میکنند تعبیر میکنند و جو را دلالت بر ادراک کارکنان سازمان که بازتاب هنجارها، مفروضات و باورهای سازمانی است، میدانند (علاقهبند،۱۳۸۲، ۱۸۳).
ب-تعریف عملیاتی:
در این پژوهش منظور از جوّ سازمانی ویژگیهای درونی که یک سازمان را از سازمان دیگر متمایز میکند یا بر روی رفتار آن اثر میگذارد و همچنین ادراک کارکنان و توصیفهای آنها از ویژگیهای درونی سازمان است که از طریق پرسشنامه بسته استاندارد هالپین وکرافت (۱۹۸۲) سنجیده میشود.
۱-۶-۲- تعهد سازمانی:
الف-تعریف مفهومی:
-عبارت است از نگرشهای مثبت یا منفی افراد به کل سازمانی که در آن مشغول به کارند. شخص نسبت به سازمانی که در آن کار میکند احساس وفاداری قوی داشته و از این طریق خود را مورد شناسایی قرار میدهد. به عبارت دیگر فردی که متعهد شده است هویت خود را از سازمان میگیرد، و در سازمان مشارکت دارد و در آن میآمیزد و از عضویت در آن لذت میبرد. (ساروقی، ۱۳۷۵،۶۵)
جرم،اشخاصیهستندکهاقدامی دراصل عمل یا شروع آن نکرده باشند،…»۸۴
«چون کمک کردن و یاری رساندن دارای مصادیق متعدد است غالباً معاونت تعریف نمی شود بلکه قانونگذار با احصای موارد و نشان دادن مصادیق معاونت، آن را مشخصکردهاند»۵۴حقوقدانان ایران تعاریفی از معاونت درجرم و معاون جرم بیان نموده اند،که دراینجا به ذکرچند نمونه از این تعاریف می پردازیم:
دکتر محسنی معاونت را چنین تعریف نموده: «معاونت در جرم آن است که شخص بدون آنکه مستقیماً و راساً در عملیات اجرایی جرم شرکت نموده باشد، براثر تحریک یا تطمیع یا نیرنگ و فریب، دیگری را وادار به ا رتکاب جرم مینماید و یا با علم و اطلاع وسیله ارتکاب جرم را برای مباشر اصلی تهیه و تسهیل مینماید و یا آنکه طریق ارتکاب جرم را به مجرم اصلی ارائه می دهد.» ۱
دکترمیرمحمد صادقی معاونت را چنین تعریف میکند: «معاونت درجرم عبارت از این است که کسی بدون آنکه خودش درعملیات اجرایی تشکیل دهندهجرم شرکت کند یا اینکه بتوان گفت که جرم مستند به عمل اوست، به ارتکاب جرم کمک کند».۲
دکترحمیدی درتعریف معاونت در جرم نوشته است: «یکی از اشکال شرکت و همکاری این است که همکاریا همکارآن مجرم به هیچ وجه راساً دخالتی درعمل یا عملیات تشکیل دهنده جرم ندارند بلکه صرفاً مصدراعمال مقدّماتی جرم مورد نظرقرار میگیرند، دراین مورد همکاران مجرم اصلی را معاون جرم وفعل منتسب به ایشان را معاونت می نامند»۳
دکترگلدوزیان،درتعریف معاون جرم نوشته است که: «تمام کسانی که رفتارشان تنها جنبه کمک به مباشر یا شرکای جرم در تدارک یا ارتکاب مادی جرم داشته است و به صورت غیر مستقیم یا تبعاً در وقوع جرم مشارکت داشتهاند، معاون جرم به حساب می آیند.» ۴
«درجرم معاونت مرتکب بیآنکه شخصاً عملیات مادی جرم را انجام داده باشد، با تهیه وسایل یا تحریک وترغیب دیگری و سایراقدامات مصرح درقانون، مباشرجرم معینی رایاری وکمک میکند».۵
مؤلفکتاب ترمینولوژی حقوق، معاونت درجرم را «یاری مباشر از سوی غیر مباشر، تحریک او یا تهیه مقدّمات کارمجرم ویا دخالت در لواحق جرم و … میداند. ۶
درقانون مجازات لبنان به جای معاونت از واژه های محرّض و متدخّل استفاده میشود. کلمه محرّضاسم فاعل ثلاثی مزید«حرض» از باب تفعیل است به معنای«تحریک کرد،برانگیخت» میباشد و محرّض به معنای «محرک،مشوق» میباشد ومصدرآن «تحریض» به معنای«تحریک»، برانگیختن» است. کلمهمتدخّلاسم فاعلثلاثیمزید«تدخل» از بابتفعل است به معنایدخالت کرد و مداخلهکرد ومتدخّل بهمعنای«مداخلهکننده،میانجی» میباشدومصدرآن«تدخل»بهمعنای«مداخلهدخالت-پادرمیانی» است. ۷
«کلمه محرّض بهمعنای فتنه برانگیز، برانگیزنده،کسی که منکرات را تشویقکند.
کلمه متدخّل بهمعنایدخالت کننده-«تدخل فی الامور» به معنایخود را درآنکار دخالت داد، درآن کارها مداخلهکرد»۱
ب) معاونت در جرم از نظرگاه حقوقدانان لبنان
درحقوق لبناندرخصوص مشارکت ومداخله درارتکاب جرم اصطلاح«المساهمه الجرمیه» بیان شده است که این مشارکت ومداخله را ازدوجهت تقسیمبندی میکنند. ازیک جهت همکاری در ارتکاب جرم را به همکاری مادی ومعنوی واز جهت دیگر به همکاری اصلی وتبعی تقسیم مینمایند. دراین تقسیم بندی فاعل اصلی ومعاونین(متدخّلین)جرم را جزء همکاران مادی و تحریک کنندگان به ارتکاب جرم را که «محرّض» نامیده میشود،جزء همکاران معنوی میدانند.۲۱
اصطلاح دیگری که جهت معاونت درارتکاب جرم درحقوق این کشور بیان شده است. «المتدخّل فیالجریمه» میباشدودرخصوص معاون جرم نیز«المتدخّل » بهکار میرود[۱].۳۲ لازم به ذکر است که درحقوق لبنان متدخّلین درجرم به دوگروه «المتدخّل الاصلی»و«المتدخّل الفرعی» یعنی معاون اصلی و عادی قابل تقسیم هستند. ۳۲۴ ۳واژه دیگری تحت عنوان تحریض درحقوق لبنان کاربرد دارد که این واژه به معنای تشویق و وادار کردن دیگری به ارتکاب جرم است. ۵۴ ومترادف «تحریک» درحقوق ایران است.
درحقوق لبنان، تعریف مشخصی ازمعاونت درجرم درمتون قانونی ارائه نشده است بلکه تنها به مصادیق معاونت (متدخّل) آن هم به طور حصری اکتفاء نموده است. همانگونه که بیان گردید درحقوق لبنان معاونین جرم به دو گروه معاونین اصلی و معاونین عادی تقسیم میشوند.۶۵۴[۲] ماده ۲۲۰ قانون مجازات لبنان در تعریف معاون اصلی جرم مقرر میدارد: «او کسی است که اگرمساعدت و همکاری او نبود، جرم ارتکاب نمییافت و همانند فاعل اصلی مجازات میگردد، گویی که خودش فاعل اصلی جرم است…» درمورد معاون عادی هیچ تعریفی در قانون مجازات این کشور به چشم نمی خورد. از خلال مفهوم ضمنی ماده۲۱۲ ق.م که درتعریف فاعل اصلی جرم مقرر می دارد: «فاعل اصلی جرم کسی است که عناصر تشکیل دهنده جرم را خود به تنهایی انجام داده و مستقیماً دست به ارتکاب جرم میزند» میتوان اینگونه استنباط نمود که معاون عادی جرم کسی است که اقدام وی مکمل اقدام فاعل اصلی جرم بوده و در اجرای جرم به طور غیر مستقیم همکاری نماید».۷۵ ۱
ملاحظه میشود که در حقوق این کشور نیز تعریف دقیق و کامل از معاونت در جرم وجود ندارد. لذا به منظور ارائه تعریفی مشخص در این خصوص به نظریات صاحب نظران حقوقی این کشور مراجعه شده و با مطالعه و بررسی کتب حقوقی تعاریفی در این مورد بدست آمده که در ذیل به برخی از آن اشاره میکنیم.
معاون جرم(متدخّل)کسی استکهارتکابجرم را تسهیل میکند یاکمک به ارتکاب آن میکند، بدون اینکه به صورت مادی در اجرای افعال مجرمانه مشارکت داشته باشد. پس معاون دور از عمل اجرایی است وتنها با طرق مختلفی که درماده ۲۱۹ ق.م. ل آمده، برای او فراهم و تهیه میکند.۱ ۲
معاونت درجرم عبارت است از اقدامیکه با فعل مجرمانه ونتیجه آن، نوعی رابطه سببیت داشته باشد بدون اینکه متضمن انجام جرم یا اجرای نقش اصلی در جرم باشد.۲ ۳
قانون مجازات لبنان معاون را به نسبت فاعل و شریک و محرّض تعریف نکرده است. قانون جدید فرانسه معاون را شخصی میداند که ارتکاب جنایت یا جنحه را با مساعدت و یاری نمودن، تسهیل میکند و یا کمک به ارتکاب آن میکند (ماده ۷-۱۲۷ قانون جدید فرانسه) و قانونگذار تنها به بیان حالت تدخل اکتفا نموده است. بدین ترتیب معاون (متدخّل ) از فاعل اصلی که رکن مادی جرم از او سر می زند کاملاً متفاوت است و نیز از شریک که فعل تشکیل دهنده رکن مادی یا جزئی از آن را انجام می دهد یا نقش اجرایی اصلی در جرم را ایفاء می کند فرق دارد.۳۱ همانگونه که سابقاً ذکر شد درحقوق لبنان برای عبارت معاونت در جرم گاه عنوان «همکاری تبعی» (المساهمه التبعیه) به کار برده میشود که در تعریف آن میگویند: «همکاری تبعی، اقدامی است که از طرف دیگری جهت همکاری در ارتکاب جرم صورت گرفته و مرتبط با فعل اصلی و نتیجه آن بوده و بدون اینکه معاون در تحقق عناصرتشکیل دهندهجرم دخالت داشته باشد ویا دراجرای جرم بطور مستقیم نقش داشته باشد.۴[۳]
معاونت قانوناً جرم مستقلی محسوب نمیشود. بلکه وصف خاصی است برای برخی از اشکال همکاری جنایی درافعال مجرمانه ارتکابی ومعاون جرم به صورت فیزیکی ومستقیم در ارتکاب جرم مشارکت نمیکند،بلکه بهطورغیرمستقیم وقوع جرم راتسهیل نموده و درارتکابآن همکاری مینماید.۵[۴]
بنابراین ممکن است تعریف متدخّل در جرم این باشد که کسی کمک به ارتکاب جرم میکند و عمل او از ارکان مادی جرم یا عملیات اجرایی و مؤثر درجرم نباشد.۶ [۵]
معاونت تنها درجنایات وجنحه محقق میشود. همانطور که بند ۱ ماده ۲۱۹ قانون مجازات تصریح نموده است. پس معاونت در امور خلاف مجازاتی ندارد، مگر زمانی که به آن تصریح شده باشد. مانند ماده ۷۵۸ قانون مجازات که بیان میکند: ایجاد کننده سروصدا در هنگام شب، و نیز کسانی که دراین امرخلاف همکاری و دخالت میکنند مجازات می شوند.۱[۶]
چنانچه قبلا بیان شد، عمل فاعل یا شریک ذاتا دارای وصف مجرمانه و مستقل است و وابسته به هیچ عملدیگری نیست. برخلاف عمل معاون که بعد از عملیات مجرمانه مصداق پیدا میکند و اگر رابطهاش با عمل فاعل و به عاریت گرفتن وصف نامشروع آن نبود، مجازاتی به خاطر آن داده نمیشد. به معنای دیگر طبق قانون،وقتی فاعل برای مجازاتش نیازی به وجود معاون ندارد، پس قانونا وجود معاون تنها با فاعل متصور است.۲[۷]بنابراین معاون، شریک تبعی و وابسته درجرم نامیده می شود.۳[۸]
گفتار دوم: تمییز معاونت درجرم از مفاهیم مشابه
دراین گفتار به مقایسه معاونت از مباشرت و مشارکت در جرم و همچنین مقایسه آن با شرط سبب و علت جرم خواهیم پرداخت.
بند اول: تمییز معاونت از مباشرت درجرم
«ماده ۴۳ ق.م.ا ضمن بیان مصادیق معاونت در جرم برای تعیین کیفر معاون بدون تعیین نوع مجازات (حبس یا جزای نقدی و شلاق) و میزان آن مقرر میدارد: «معاونین جرم با توجه به شرایط و امکانات خاطی و دفعات و مراتب جرم و تادیب از وعظ و تهدید و درجات تعزیر، تعزیر می شوند، لذا در حالی که کیفر شریک جرم مجازات مباشر و فاعل مستقیم جرم است، ضرورت دارد و مفید است که تفاوت مباشر جرم از معاون جرم مشخص شود تا امکان تعیین کیفر مناسب به رغم ماده ۷۲۶ ق.م.ا کهمجازاتمعاون را درجرایم تعزیریحداقلمجازات مقرردرقانون برای همان جرم میداند،فراهم شود»۴۲ برای تشخیص فاعل اصلی از معاون جرم دو ضابطه عینی۵[۹] و ذهنی۶[۱۰] ارائه شده است.
درنظریه عینی یا موضوعی بر نحوه عمل و کیفیت مداخلهی مجرمین اصلی و معاونین آن ها در ارتکاب جرم توجه نموده و اگر آن قسمت از اعمال انجام شده داخل در تعریف قانونی جرم یا یکی از عناصر تشکیل دهندهآن باشد، اعم از آن که فعل ارتکابی تام یا شروع به اجراء تلقی شود، مرتکب، فاعل اصلی یا مباشرجرم است و در صورتی که عمل انجام شده صرفاً به شکل تهیه مقدّمات یا به یکی ازصور معینه قانونی، محدود به تشویق ترغیب و تسهیل و … باشد به طوری که ارتباطی به عنصر مادی سازندهی جرم نداشته باشد، مرتکب معاون جرم محسوب میشود. ۱
«اگرفعل مباشر اصلی به استناد نص صریح قانون جرم نباشد(هرچند به موجب احکام شرع قابل مجازات باشد) معاونت در ارتکاب فعل مذکور جرم نخواهد بود. مثال بارز آن خودکشی است. خودکشی در نظام کیفری ما به موجب قوانین موضوعه جرم نیست» ۲
«برابر نظریه ذهنی یا شخصی به وضعیت ذهن و روان مجرم توجه می شود، لذا کلیه افرادی که عمل آنها بهطور مسلم بیانگر قصد ارتکاب جرم بوده و می خواهند در تحقق اعمال مادی جرم همکاری یا شرکتکرده و عامل اصلی قرار گیرند، فاعل اصلی یا مباشر نامیده میشوند و برعکس کسانیکه بخواهند تنها نقش مساعدت و کمک داشته باشند نه نقش موثر و قاطع، آنها معاون جرم محسوب میگردند» ۳
بااین معیار مباشر،شخصیاستکه تحقق تمامیعناصرمادی ومعنوی جرم در او قابلاحراز است.
«به عبارت دیگر مباشرشخصی است که شخصاً اعمال مادی تشکیل دهنده جرم را به مورد اجراء گذارده باشد. در مقابل کسیکه شخصاً در تحقق عناصر متشکله جرم نقش نداشته و تنها در ارتکاب جرم از طریق رفتار مادی (ولی متمایز از عنصر مادی نفس جرم) با قصد مجرمانه همکاری داشته است، معاون جرم محسوب میشود»۴
از مطالعه مقررات مربوطه درحقوق ایران میتوان دریافت، قانونگذار ایران همیشه نظریه عینی را بر نظریه ذهنی ترجیح داده و درتفکیک میان مباشر و معاون برنوع عمل آنها تأکید نموده است.
تفاوتهایی میان مباشرومعاون وجود دارد از آن جمله: در جرایم تعزیری گرچه مجازات معاون، مجازات فاعل است اما مجازات معاون از میزان مجازات مباشرجرم کمتر است علاوه بر این مجازات معاونت درجرایم مستوجب حدود و قصاص لزوماً مجازات تعزیری است که از حداقل مجازات کمتراست.
«از دیگر وجوه افتراق معاون و مباشر یا شریک جرم آن است که در شرکت در جرم، مسئولیت هر شریک جرم مستقلاً تحقق پیدا میکند، درحالی که مسئولیت معاون تنها وقتی قابل تصور است که برمباشریا شریک جرم اصلی مجازاتی مقرر شده باشد»۵
در حقوق لبنان فاعل یا مباشر جرم کسی است که ارکان تشکیل دهنده جرم را بوجود آورد و مستقیماً در اجرای جرم نقش داشته باشد و شخصی که دیگری را به هر وسیله وادار به ار تکاب جرم میکند یا برای این کار تلاش مینماید محرّض نامیده میشود. مسئولیت محرّض (وادار شده) به ارتکاب جرم، مستقل از مسئولیت محرّض (وادار کننده) میباشد.
محرّض تاثیر روانی بر فاعل میگذارد و او را وادار به ارتکاب جرم میکند. اما محرّض در عملیات مادی و ارکان مشکله جرم نقش اجرایی ندارد و فقط از لحاظ روانی باعث تحریک فاعل و تمایل او به جرم میشود.
مسئولیت محرّض (وادار کننده) به جرم، مستقل میباشد. وتحریض به ارتکاب امور خلاف، جرم تلقی میشود و طبق ماده ۲۱۸ قانون مجازات لبنان: «وادار کننده به ارتکاب جرم در معرض مجازاتی قرار می گیرد که برای جرم مورد نظر او تعیین شده است اعم از اینکه جرم، تام یا شروع شده یا ناقص باشد. هرگاه وادار کردن به جنایت یا جنحه منتهی به نتیجه نشود، مجازات به نسبتی که در بند دوم و سوم و چهارم ماده ۲۲۰ بیان شده است تخفیف می یابد…» ۱
درقانون جزای لبنان «ممکن است تعریف معاون (متدخّل) درجرم این باشد که کسی کمک به ارتکابجرم میکندبهطوریکه عملاوازارکان مادیجرمیاعملیاتاجرایی ومؤثرواصلی درجرم نباشد» ۲
«بدین ترتیب معاون از فاعل اصلی که رکن مادی جرم از او سر میزند کاملاً متفاوت است. عمل معاون به دور از عملیات مجرمانه فاعل و شریک است، درحالی که عمل فاعل یا شریک بیانگر تمام یا بخشی از عملیات اجرایی میباشد. بنابراین عمل فاعل و شریک ذاتاً دارای وصف مجرمانه مستقل است و وابسته به هیچ عمل دیگری نیست. برخلاف عمل معاون که بعد از عملیات مجرمانه مصداق پیدا میکند واگر رابطهاش با عمل فاعل و به عاریت گرفتن وصف نامشروع آن نبود، مجازاتی به خاطر آن داده نمیشد. به معنای دیگرطبق قانون وقتی فاعل برای مجازاتش نیازی به وجود متدخّل ندارد، پس قانوناً وجود متدخّلتنها با فاعل متصور میباشد و بنابراین متدخّل، شریک تبعی و وابسته درجرم نامیده می شود» ۳
درحقوق لبنان تمییز معاون از مباشر جرم، باعث تفکیک مجازات معاون از شریک شده که در ماده ۲۱۳ قانون مجازات، به مجازات شریک اشاره نموده است و در ماده ۲۲۰، مجازات معاون را از مجازات فاعل اصلی خفیفتر دانسته به جز حالتی که اگرمساعدت معاون نمیشد، جرم اتفاق نمی افتاد که تنها در این صورت مجازات معاون همچون مجازات فاعل اصلی است.
بند دوم: تمییز معاونت از مشارکت درجرم
گاهی اوقات تشخیص اینکه فعالیت بعضی از افراد که در ارتکاب جرم همکاریداشتهاند، تحت عنوان مشارکت یا معاونت مصداق پیدا میکند، مشکل به نظر میرسد. و این امر مخصوصاً وقتی حاصل میشود که از نظرزمانی، معاونت مقارن با ارتکاب جرم صورت گرفته باشد. برای تشخیص این امر ضابطه معینی درحقوق جزا وجود دارد و آن اینکه علی الاصول، شریک جرم کسی است که شخصاً اعمال مادی تشکیل دهنده جرم را به مورد اجراء می گذارد، در حالی که معاون کسی است که شخصاً در تحقق عناصر متشکله جرم نقش نداشته و فقط در ارتکاب جرم از طریق رفتار مادی نظیر تحریک، اغواء، تطمیع،وغیرهولیمتمایزازعنصرمادی نفسجرم، با قصدمجرمانه همکاری داشته باشد. ۱
ماده ۴۲ ق.م.ا مقرر میدارد: «هر کسی عالماً و عامداً با شخص یا اشخاص دیگر در یکی از جرایم قبل تعزیر یا مجازات های باز دارنده مشارکت نماید و جرم مستند به عمل همه آن ها باشد خواه عمل هریک به تنهایی برای وقوع جرم کافی باشد خواه نباشد و خواه اثر کار آن ها مساوی باشد خواه متفاوت، شریک در جرم محسوب و مجازات او مجازات فاعل مستقل آن جرم خواهد بود…»
در تعریف معاونت آمده است: «هرگاه کسی بدون اینکه مستقیماً در عملیات تشکیل دهنده جرم شرکت کند یا اینکه بتوان گفت که جرم مستند به عمل اوست با انجام یکی از مصادیق احصاء شده در ماده ۴۳ ق.م.ا به ارتکاب جرم کمک کند.» ۲
درشرکت در جرم لازم است علم و عمد هر یک از مشارکت کنندگان عمل مجرمانه احراز شود. چرا که ماده ۴۲ که در ابتدای این گفتار به آن اشاره شده، مقرر میدارد. «هر کس عالماً و عامداً …» بنابراین شرط است که شریک عنصر روانی داشته و از ماهیت جرم علم و اطلاع داشته باشد. علاوه براین شریک باید هم سوء نیت عام (عمد در فعل) و هم سوء نیت خاص (قصد نتیجه) داشته باشد. در غیراین صورت تحت عنوان شریک، قابل پیگرد نخواهد بود»۳
در بعضی موارد به دلیل وجود مرتکبین متعدد مقام رسیدگی کننده موظف است حدود و نحوه ی مداخله تک تک مجرمین را در به ثمر رسانیدن عمل مجرمانه مشخص نموده و با تعیین میزان مسئولیت هریک از ایشان حکم مقتضی را صادر نماید، اینجاست که دو تاسیس جزایی تحت عناوین معاونت و مشارکت در ارتکاب جرم مطرح میشود. مفهوم این دواصطلاح بسیار به هم نزدیک می باشد و تفکیک متهمین به عنوان شریک یا معاون جرم حائز اهمیت خاص است.
و یا شناخت وجوه افتراق میان آنها حقوق متهمین بهتر رعایت میشود و امکان اجرای عدالت بیشتر میشود. به طور کلی تفاوتهای معاونت و مشارکت در جرم از چند جهت قابل بررسی است. مهمترین آنها اختلافاتی است که از مقایسه بین عناصر و ارکان تشکیل دهنده هر یک از آن ها روشن می شود از آن جمله:
تفاوت از نظر رکن قانونی: رکن قانونی مشارکت در جرم را ماده ۴۲ ق.م.ا و رکن قانونی معاونت د ر جرم را ماده ۴۳ ق.م.ا تشکیل میدهد. مجرمیت معاون جرم تبعی و استعارهای است. اما شرکاء بهدلیل برخورداری کامل از عناصرتشکیل دهنده جرم اصالتاً مجرم بوده و هر یک در حکم مباشر یا مرتکب اصلی میباشند. همین تفاوت باعث شده که اگر مرتکب اصلی از علل مانع مجازات برخوردار بوده و از مجرمیت مبری گردد، معاون جرم نیز به تبع وی ازمجرمیت و مجازات معاف باشد.
۲-۲-۴-۲- کاستی تعادل و جدیت
۲-۲-۴-۲-۱-ایجاد عدم تعادل و توازن بین اعصاب سمپاتیک
منشأ اضطرابهای گوناگون و فعالیتهای بی موقع وخوشی های نا گهانی، خندههای بی جا، پرحرفی و عصبانیت، سرگیجه و سردرد، مالیخولیا، نفخ معده و اختلال در جذب و دفع و هضم، اختلالات غدد داخلی خصوصاً تیروئید و تخمدان، آسم و تنگی نفس و… است (محمدی نیا، ۱۳۷۸، ص ۳۵۴).
۲-۲-۴-۳- مرض سیکلوتمی
مرض سیکلوتومی (نوعی بیماری روانی است که شخص بیمار گاهی میخندد و بعضی اوقات از خود ترشرویی نشان میدهد وگاهی گرفته و غمگین است)(همان).
۲-۲-۴-۴- تأثیرات موسیقى بر احساس
موسیقى یعنى سکوتِ آهنگین! آن گاه که در دستانِ نوازنده قرار مىگیرد و ارتعاشاتِ صوتى منظم و موزیکالیش در هوا موج مىافکند، روحِ آدمى لحظههاى سکوتِ طبیعت برایش تداعى مىشود. در این اوقات است که آرامش، در سلول سلول جسم و جان نفوذ مىکند و نیاز روحى انسان در کوتاهترین مدّت و با کمترین هزینه پاسخ داده مىشود.
با تدبر در گفته ی بالا مىبینید که انس با موسیقى را با حس زیبایىخواهِ انسان گره مىزنند. یعنى هم چنان که ما نمىتوانیم هر لحظه که بخواهیم در باغ قدم بزنیم، اما با ایجاد فضاى سبز مصنوعى (باغچه، گلدان و…) آن خواسته را بر آورده مىسازیم، به همین ترتیب نیز سکوتِ طبیعت را با آهنگ خاطرهآفرین موسیقى در محیط کوچکمان بازسازى مىکنیم. شاید بیانات گفته شده، مغز و ماهیت حرفِ موسیقىخواهان طبیعتگرا باشد. اما این گفتهها نیاز جدی به نقد دارد: وقتى شما بینِ «فضاى سبز وسیع مثلِ باغستان» و «فضاىِ سبز کوچک مثل باغچه و…» مقایسه مىکنید، چند چیز را مىیابید که مىتوانند «وجه شباهت و تناسب جهت برقرارى مقایسه» بین این دو مکان باشند. اما همین موارد یا مواردى از این قبیل نه تنها در دو عنوانِ «طبیعت و محیط زیست سالم» با «موسیقى» وجود ندارد، بلکه گاه عکس این حالات مشاهده مىشود. از این روست که مىگوییم مقایسه بین موسیقى و فضاى طبیعت بِکر، مقایسهاى است بىربط و همراه با فرسنگها فرق و فاصل عناصر به کار رفته در فضاى سبز وسیع همان عناصر به کار گرفته شده در فضاى گل خانه است. امّا عناصر به کار رفته در محیط طبیعت با عناصرِ استفاده شده در موسیقى و فضاى مصنوعى آن تفاوت دارد. ازاینرو، آهنگ طبیعت، شما را به تفکّر پیرامونِ ذاتِ آن آهنگ که پیامِ فطرت است سوق مىدهد، ولى امواجِ موسیقى شما را - ناخودآگاه - به تفکّر در مورد آن چیزى که مقصودِ خواننده یا نوازنده است وامىدارد. و هیچ ابزارى براى انتقالِ خواستهها و افکارِ پیدا و ناپیدا بهتر از موسیقى نیست. چون در آن واحد سه کار انجام مىدهد: لذّتآفرینى، هیجانافکنى، خیالسازى. و این سه پلى است براى آن چه در فکر و روح و خیالِ نوازنده یا خواننده مىگذرد.
یک پژوهشگر موسیقى مىگوید: «به وسیله موسیقى، معیارهاى شنوندگان تغییر داده مىشود و آنها را با تربیت والدینشان بیگانه مىکند (روزنامه اطلاعات، چهارشنبه، ۲ آبان ۱۳۸۰، صفحه ۲).
تفاوتِ دیگرى که بین لذّت بردن از فضاى سبز وسیع و کوچکِ خانهاى با طبیعتِ واقعى و فضاى طبیعتِ نماى موسیقى وجود دارد آن است که؛ براى لذت بردن از محیط طبیعت و چهچهی پرندگان و موسیقى ذاتىِ طبیعت، نیازى به تلقین به احساس بردن و تلاش براى ایجاد حسّ لذّتبَرى نیست! ولى آن گاه که مىخواهیم از کنسرت موسیقى و صداى خواننده لذت برده و در نهایت به اوجِ اُنس با موسیقى رسیده (که اثرش در هیجان انگیزى و خیالسازى برمَلا مىگردد) باید خود دست به کار شده و درون و بُرون را براى لذّت بردن آماده کنیم.
یعنى نوعى تلقینِ لذّتبرى. این جاست که ما مىگوییم براى لذت بردن از موسیقى، باید در حسّ زیبایى خواهى دست بُرد. دقیقاً مثل کسانى که براى خندیدن به بعضى جملات باید خود را به حالتِ خنده شبیه کنند.
۲-۲-۴-۴-۱- نظریه ی مورای شافر درمورد موسیقی
براى روشن شدنِ بیشتر این قسمت که در واقع، مهمترین بخش بیانِ تفاوت احساسات که بر
خاسته از موسیقى با احساسِ از طبیعت است، با هم، سخنانِ «موراى شافِر»، نویسنده، شاعرو آهنگ ساز کانادایى را مىخوانیم: «تقریباً هیچ صدایى در جهانِ مدرن نیست که به طور مصنوعی ایجاد نشده باشد و در تملّک کسى نباشد، مثلِ موسیقى، بوق اتومبیل و سر وصداى کارگاههای ساختمانى… و این صداهاى مصنوعى به تعبیرى برآیندِ خواست و ارادهى گروه هایى خاصاند که مىخواهند ارادهشان را اقشار دیگر جامعه تحمّل کنند… و در این هجوم بىامان صدا و فریاد و بوق، مجالى براى اندیشیدن و آرامش ذهن و فراغتِ تن و روان باق نمىماند».
اینک خود قضاوت کنید که با این وجود دیگر چه شباهتى میان طبیعت و صداى مصنوعىِ موسیقى وجود خواهد داشت تا در نتیجه موسیقى، پلى باشد میانِ انسان و طبیعت»؟! ).www.tebyan net. Ir(به نقل از سایت تبیان؛
این آهنگ ساز و شاعر و نویسنده، در ادامه ی سخنانش به پوچى و دور از واقعیتِ پاک بودنِ صداها و عدمِ ارتباطشان با طبیعت، مىپردازد و مىگوید: «آن چه براى ما ضرورى است، مراسمى است آرام و بىهیاهو که در آن جماعت گردآمده لحظاتى زیبا را با هم سپرى کنند، بىآنکه براى بیان احساساتِ خود به شیوههای منحط یا ویران گر متوسل شوند». دقت کنید و ببینید که: چرا آنها که مىگویند «موسیقى روح را پالایش مىکند» و «موسیقى یک ضرورت است» و «موسیقى رازگویى و نیایش انسانِ خاکى با خداست» آن قدر که با «تار» و «سه تار» انس دارند، آیا با قرآن و مناجات و طبیعت مأنوس هستند؟ چرا از خدا سؤال نمىکنند که براى نزدیکى و رسیدن به تو (عرفان) از چه راهى بیاییم؟ و آیا اساساً خدا این حق را ندارد که بگوید از چه راهى مىتوانید به من نزدیک شوید؟ (چرا به خدا، عملاً این حق را نمىدهند که به حال و هواى مصنوعى برخاسته از موسیقى را عرفانى و آرامشآور نداند؟ بلى، ما منکر نیستیم که موسیقى آن چنان دل و روح را مىلرزاند که اشک جارى مىشود. ولى بحث این جاست که این حالت، چقدر مورد تأیید خداست؟ چرا مىخواهیم «حالت مجازى و مصنوعى» را به جاى «حالت حقیقى و معنادار» حساب کنید؟ در ادامه ی گفتههاى آهنگ ساز و شاعرِ کانادایى به این موضوع پرداخته شده: «… توجه به آن چه هنگامِ اجراى کنسرتهاى موسیقى کلاسیک در غرب مىگذرد، خالى از فایده نیست. آن چه در این کنسرتها بسیار تعجببرانگیز است، جماعت شنوندهاى هستند که حاضرند نفس را در سینه حبس کرده و به اصواتى که هوا را به ارتعاش درآورده، گوش بسپارند. شاید این نهایتِ موفقیت در اجراى یک قطعه موسیقى باشد. اما باید یادآور شد که چنین سکوتى بیشتر از عادت ناشى مىشود تا از قدرتِ زیبایى». جهتِ شناخت و فهم فزونتر این کلام، به ادامه ی گفتههاى «موراى شافر» (آهنگساز و شاعر کانادایى) توجه فرمایید، شافِر پس از آن که تأثیر عادت و تلقین در توجّه به موسیقى را علّتِ نهفته در رازِ گوشسپارى شنوندگانِ کنسرتها مىداند، اضافه مىکند که: «من بارها از خود پرسیدهام آیا ممکن نیست که شبیه چنین مراسمى را در موقعیتهاى دیگرى مثلاً گوش سپارى مشترک به آواز پرندگان و یا جشنهاى تابستانى برپا کرد»(همان).
به راستى چرا همان لذّتى را که مىخواهیم با شنیدن صداى مصنوعى موسیقى به دست آوریم با دل سپردن به طبیعت و نواى فطرت تحصیل نمىکنیم؟ در روزگار ما نه تنها رابطه انسان با انسان بسیار تیره است، بلکه رابطه انسان و طبیعت نیز نگرانآور است. اُنس با طبیعت یکى از خصایص انسانى است و زمانى که خصایص انسانى نابود گردد، حیات انسانى هم به دنبال آن از بین مىرود. اگر حسّ زیبایىخواهى و آسودهطلبى جوان را به موسیقى و طربناکى سوق مىدهد، پس چرا همین حسّ او را به محیط، طبیعت، زمزمه چشمههای کوهسار متمایل نمىکند؟ و یا چرا او را به این شدّت سمت و سو نمىدهد؟ کدام مفهوم موزیکالى پرمعناتر از حقیقتى است که در طبیعت و سایر زیبایىهاى فطرى نهفته؟
۲-۲-۴-۵- تأثیر موسیقى بر سیستم اعصاب
عُلماى علم «فیزیولوژى»، دستگاه عصبى انسان را به دو قسمت تقسیم کردهاند:
۱- سلسله اعصاب ارتباطى: شاملِ ستون مرکزى عصبى و نخاع، نیم کرههای مغز، اَعصاب محیطى.
۲ - سلسله اعصاب نباتى: شامل سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک.
وقتى که از خارج تحریکاتى بر روى اَعصاب شروع مىشود اعصاب سمپاتیک و یاپاراسمپاتیک به میزان تحریکات خارجى وارده تعادل از دست مىدهند. بدیهى است هر اندازه بین این دو سیستم عصبى، فاصلهها بیشتر شود به همان اندازه نیز نگرانىهاى روانى و اغتشاشات فزونتر مىگردد. و از جمله علل و عوامل تحریکاتِ خارجى، ارتعاشاتِ موسیقى است. موسیقى وقتى که با آهنگهای نشاط انگیز یا نوارهاى حزنآور همراه گردد (مخصوصاً اگر با ارتعاشاتِ عجیب و غریب سمفونیک اجرا گردد) به طور مسلّم تعادل لازمى را که بایستى بین دو دسته عصب نامبرده وجود داشته باشد را بر هم مىزند و در نتیجه اصولِ حساس زندگى (اعم از هضم، جذب، دفع، ترشحات، ضربات قلب و وضعِ فشار مایعات بدن مثل خون و…). را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتارىها و امراضى نزدیک مىسازد که طب جدید با تمامِ پیشرفتها
یش نمىتواند آسیبهای پیش آمده را درمان کند. مثل اغتشاشاتِ فکرى، اَمراض روانى (افسردگیها و حتى بىخیالىها)، سکتههای قلبى و مغزى (میرزا خانی،۱۳۷۲، صص ۳، ۶، ۲۶ و ۹۲ به بعد).
۲-۲-۴-۵-۱ نظر دانشمندان و روانشناسان غربی در مورد تأثیرات سوء موسیقی براعصاب
موسیقی آثاری مرموزی را در قوای مغز به جای میگذارد و آن اثر که از توجه غیر طبیعی حاصل میشود باعث تضعیف اراده میگردد؛ زیرا شنونده موسیقی تمام قوای خود را گویا در گوش متمرکز کرده و هیچ یک از اعضای بدن او در آن حال با اراده ی او حرکت نمیکنند لذا گاهی دست و پای شنونده طبق ارتعاشات صوتی و نوارهای موسیقی بنای حرکت کردن را میگذارد و خلاصه یک رقص خفیف بدون اراده شنونده انجام میگیرد.
در اثر فشار شدیدی که ارتعاشات موسیقی روی اعصاب وارد میکند، قوه ی اندیشه ی انسان در بین ارتعاشات موسیقی زندانی میگردد و به تدریج منجر به اغتشاشات فکری و سلب قدرت اندیشه و فکر و نگرانیهای روحی میشود، تا جایی که با موسیقی نیروی خود را فلج میکند و آثار جنون را در فرد پدید میآورد (هاشمی نژاد،۱۳۸۵، ص ۴۴۷).
۲-۲-۴-۵-۱-۱- نظر دکتر آرنولد فریدمانی پزشک متخصص بیمارستان نیویورک
او با کمک دستگاههای الکترونی تعیین امواج مغز و تجربیاتی که طی مراجعه هزاران بیمار بدست آورده ثابت کرده است یکی از عوامل مهم خستگیهای روحی و فکری و سردردهای عصبی گوش دادن به موسیقی رادیو است خصوصاً برای کسانی که به موسیقی دقت و توجه میکنند (محمدی نیا،۱۳۷۸، ص ۳۵۷).
۲-۲-۴-۵-۱-۲- نظر دکتر ربرت متخصص روانشناسی کودک در انگلیس
اطفال در رحم مادر تحت تأثیر موسیقی قرار میگیرند و اگر مادر حامله به موسیقی گوش دهد ضربان قلب طفل در رحم زیاد میشود این حالت از شش ماهگی به بعد است (همان).
۲-۲-۱-۴-۵-۱-۳- نظر هگل فیلسوف مشهور آلمانی
ذکر وعبادت مسلمانان در معابد و مساجد بی آلایش خود «فکر» میآورد و دعای مسیحیان در کلیسا با عربده نا قوس و نقش و نگار در و دیوار، تشویشِ خاطر و انصراف ناظر (محمدی نیا،۱۳۷۸، ص ۳۵۷).
۲-۲-۴-۵-۱-۴- تظریه ی پروفسور ولف آدلر
پروفسور «ولف آدلر» استاد دانشگاه کلمبیا ثابت کرده که، بهترین و دلکشترین نوارهاى موسیقى شومترین آثار را روى دستگاه اعصاب انسان باقى مىگذارد، مخصوصاً اگر هوا گرم باشد این تأثیر مخرب، شدیدتر مىشود. توجه دقیق به بیوگرافى مشاهیر موسیقى جهان نشان مىدهد که در دوران عمر به تدریج دچار ناراحتىهاى روحى گردیدهاند و عدهاى نیز مبتلا به بیمارى شدهاند. چنان که هنگام نواختن موسیقى درجه ی فشار خونشان بالا رفته و دچار سکته ناگهانى شدهاند (همان). از آن چه گفته شد، چنین به دست مىآید که هر نوع موسیقى، به ویژه آهنگهای احساسى برانگیزش، تحریکاتى در اعصاب «سمپاتیک» و «پاراسمپاتیک» به وجود مىآورد که در نتیجه، تعادلِ این اعصاب به هم خورده و انسان دچار ضعف اعصاب مىگردد. آن چه مهم است این که ضعف اعصاب نیز، خود امراضِ دیگرى از قبیل: اختلالِ حواس، پریشانى، جنون، ثقل سامعه (سنگینى گوش)، نابینایى، سل و… به وجود مىآورد. البته تصور نکنید که مشکل در همین چند مورد اختلال یاد شده خلاصه مىگردد.
۲-۲-۴-۵-۱-۵- نظریه ی دکتر الکسیس کارل
دکتر «الکسیس کارل»، زیست شناس و فیزیولوژیست فرانسوى مىنویسد: «کاهش عمومىِ هوش و نیروى عقل، از تأثیر الکل و سرانجام از بىنظمى در عادت ناشى مىشود؛ و بدون تردید سینما و رادیو در این بحران فکرى سهیماند». موسیقى نه تنها در شنوندگان اثرات منفى بر جاى گذاشته، بلکه در نوازندگان نیز تأثیرات خطرناکى داشته است.
«الکسیس کارل» دانشمند معروف در کتاب «راه و رسم زندگى» چنین مىنویسد: «رادیوسینما و ورزشهاى نامناسب، روحیه ی فرزندان را فلج مىکند». تجربه نیز ثابت کرده که اشخاص که زیاد سرگرم به موسیقى هستند، اغلب افرادى بىاراده و مسامحهکار و در مقام تعقل و تفکّر
). www.tebyan.net راکد و ضعیفاند (به نقل از؛
۲-۲-۴-۵-۱-۶- نظریه ی ویلیام جیمز
ویلیام جیمز در مورد مضرات موسیقی مبتذل میگوید: «ممکن است خداوند از گناهان ما بگذرد ولی ضعف اعصاب دست از سرما بر نمیدارد»(میرزای خانی،۱۳۷۲، ص ۱۹).
۲-۲-۴-۵-۲- تأثیر سؤء موسیقی و غنا بر روان و اعصاب از دیدگاه اندیشمندان اسلام
غنا و موسیقی یکی از عوامل تخدیر اغصاب است. توجه به بیوگرافی مشاهیر موسیقی دان نشان میدهد که در دوران عمر دچار ناراحتیهای روحی گردیده، ورفته رفته اعصاب خود را از دست داده وعده ای مبتلا به بیماری روانی شده وگروهی مشاعر خود را از دست دادهاند. نیز به گواهى برخى از پزشکان، غنا و موسیقى آثار زیانبارى بر روى اعصاب دارد (عکاس، بی تا، ص ۱۵۱). و در حقیقت یکى از عوامل مهم تخدیر اعصاب به شمار مىرود. مواد مخدر گاهى از راه دهان و نوشیدن وارد بدن مىشوند (مانند شراب)؛ زمانى از راه بوییدن (مانند هرویین)؛ گاه از راه تزریق (مانند مرفین) و از راه حس شنوایى به جان و روان آدمى منتقل مىشود (مانند: غنا و موسیقى). از این رو بعضى از آهنگها چنان افراد را در نشئه فرو مىبرد که حالتى شبیه به مستى به آنها دست مىدهد. البته گاهى به این حد و مرحله نمىرسد؛ ولى تخدیر خفیف ایجاد مىکند و در پى آن آثار زیانبارى روى اعصاب بر جاى مىگذارد و شخص را دچار افسردگى و مبتلا به فشار خون مىکند (مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج ۱۷، صص ۲۴- ۱۵۱(.
باید دانست که هر موسیقى و آهنگى شاید براى اعصاب زیانبار نباشد؛ بلکه موسیقى تند و استفاده زیاد و افراط در آن باعث تخدیر اعصاب مىشود؛ با وجود این پیامدهاى منفى معنوى آن حتى در سایر موارد نباید کوچک شمرده شود. از نظر آخرتی هم عذاب کسی که موسیقی حرام گوش میدهد را روایت این طور بیان میکند: پیامبر گرامی اسلام (ص) در این باره میفرمایند: «من استمع الی اللهو یذاب فی اذنه الانک؛ کسی که به موسیقی لهوی و حرام و غنا گوش دهد در گوشش سربِ مذاب ریخته میشود.» (نوری، ۱۴۰۴ ق، ج ۱۳، ص ۲۲۱).
۲-۲-۴-۵-۲-۱- نظر امام خمینی در مورد مضرات موسیقی
۲-۲-۴-۵-۲-۱-۱- غافل کردن از مقدرات
امام خمینی در بارهی موسیقی میفرمایند: «از جمله چیزهایی که مغزهای باز جوانان را مخدر و تخدیر میکند موسیقی است. موسیقی اسباب این میشود که مغز انسان وقتی چند وقت به موسیقی گوش کرد تبدیل میشود به یک مغز آن کسی که جدی باشد انسان را از جدیت بیرون میکند و متوجه جهات دیگر میکند. تمام این وسایل که در هر مسایلی رواج دارد همه برای این است که مملکت خودشان را از مقدرات الهی غافل کنند.
۲-۲-۴-۵-۲-۱-۲- بیرون آمدن از جدیت