ب : ارزش از دیدگاه مشتری
اخیرا در بین محققان مدیریت گرایش عمده ای به سمت ارزش از دید مشتری به چشم می خورد و این مسأله از جنبه های متعددی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. مفهوم ارزش یکی از پر کاربرد ترین مفاهیم در علوم اجتماعی به طور عام و در ادبیات مدیریت به طور خاص است. این مفهوم در متون حسابداری و مالی، اقتصاد، مدیریت، سیستم های اطلاعاتی، علم اخلاق و … هم مورد استفاده قرار گرفته است. ولی در متون بازاریابی در مباحثی تحت عناوین بازاریابی رابطه ای، سیاست های قیمت گذاری و رفتار مصرف کننده بیش از بقیه مطرح شده است. مسأله مهم این است که ارزش از دید مشتری در بازار و به وسیله ادراک مشتری از آنچه می پردازد و آنچه دریافت می کند، تعیین می شود و نه در کارخانه و از طریق تمایلات و مفروضات عرضه کننده. ارزش آنچه تولید می شود نیست بلکه آن چیزی است که مشتری به دست می آورد. (هوبر و همکاران[۱۰۵]، ۲۰۰۱)
ج : گروه های ارزش
بررسی ادبیات مدیریت، سه گروه عمده ارزش را به این شرح نمایان می سازد: ارزش از دید سهام دار که اقتصاددانان و کارشناسان مالی طرفدار آن هستند، ارزش از دید مشتری که بازاریابان به آن می پردازند و ارزش از دید ذی نفعان سازمان.
مفهوم ارزش از دید سهام دار در متون مالی و حسابداری تحت عنوان افزایش قدرت و تأثیر بازار های مالی مطرح شده است. راه کار ارزش از دید سهام دار در انتخاب استراتژی شرکت و استراتژی تجاری بر مبنای این عقیده است که استراتژی هایی که خالق برترین ارزش از دید سهامداران شرکت باشند، بیشترین مزیت رقابتی پایدار را برای آن سازمان رقم خواهند زد. (سالم خلیفا[۱۰۶]، ۲۰۰۴)
اما در تجزیه و تحلیل نهایی، افزایش ارزش از دیدگاه سهام دار از روابط سودمند با مشتری حاصل می شود و نه مبادله سهام. منافع و عواید حاصل از رابطه با مشتری حتی پس از پایان دوره زمانی ارتباط با او بر عملکرد مالی سازمان تأثیر قابل ملاحظهای میگذارد که خواه ناخواه بر ارزش سهام سازمان می افزاید. (گرانروس[۱۰۷]، ۲۰۰۰)
طرفداران ارزش از دید ذینفعان، سازمان ها را مسئول خلق ارزش برای همه ذینفعان آن شامل پرسنل سازمان، مشتریان سازمان و جامعه دانسته و مشارکت در تعیین جهت یابی های آتی سازمانی که در آن منافعی دارند را حق مسلم آنان میدانند. در تحقیقات انجام شده در زمینه خلق ارزش برای ذینفعان رابطه مستقیم و قوی بین سودآوری و رشد سازمان، وفاداری مشتری، رضایت مندی مشتری، ارزش کالا ها و خدمات ارائه شده به مشتری، کیفیت و بهره وری خدمات و نیز قابلیت ها، توانمندی ها، رضایت مندی و وفاداری پرسنل سازمان وجود دارد (سالم خلیفا[۱۰۸]، ۲۰۰۴)
۲-۲۱ برنامه های وفاداری
برنامه های وفاداری در بسیاری از سازمان ها وکارخانه ها در نقاط مختلف جهان، توجه های زیادی را به خود جلب کرده است و بیشتر تحقیقات به سمت بررسی اینکه چگونه این برنامه ها در عملکرد مالی و بازار شرکت تأثیر می گذارند، هدایت شده است و به دنبال این هستند که مشخص کنند این برنامه ها چه مقدار بر تحریک مشتریان تأثیر می گذارند. (لارس میر[۱۰۹]، ۲۰۰۶)
برنامه های وفاداری، برنامه هایی هستند که شامل یک استراتژی بازاریابی و بر مبنای پیشنهاد یک محرک با هدف حفظ مشتریان برای شرکت می باشند که موجب افزایش سود دهی شرکت می شوند.
مهمترین نتایج به دست آمده از برنامه ی وفاداری عبارتند از:
حفظ سطح فروش، سود و حاشیه فروش
افزایش وفاداری و ارزش بالقوه مشتریان
تحریک شدن برای خرید محصول دیگر از شرکت. (مایرون گابل[۱۱۰]، ۲۰۰۶)
البته باید توجه داشت که این نتایج بدست آمده به بازار هدف خاصی اشاره می کند. هدف اصلی از برنامه های وفاداری مشتری، خلق یک موقعیت برد-برد برای مشتریان شرکت است. در برنامه های وفاداری، مشتری سازمان مزایای پولی و غیر پولی دریافت می کند که این به علت وفادار بودنشان می باشد. (ایرنه گیل[۱۱۱]، ۲۰۰۸)
نتایج برخی از تحقیقات نشان می دهد افرادی که در برنامه های وفاداری مشارکت دارند، نسبت به آنهایی که در این برنامه ها مشارکت ندارند، وفاداری رفتاری و عاطفی بیشتری دارند. با این حال بیشتر مشتریان رفتار خرید خود را پس از سهیم شدن در یک برنامه وفاداری تغییر نمی دهند. البته تحقیقات نشان می دهند که روش خاص و مشخصی برای افزایش وفاداری مشتریان وجود ندارند.
یعنی مشتریان از همدیگر متفاوت بوده و برای وفادار ساختن آنها باید از عوامل مختلفی که بر وفاداری تأثیر دارند، استفاده کرد و تأثیر این عوامل وابسته به سطح وفاداری مشتریان متفاوت است. با بهره گرفتن از یک سری تحقیقات نشان داده شده که چگونه مشتریان ترجیح می دهند محصول را با توجه به ویژگی های شخصیتی خود برگزینند که بیشترین انطباق و سازگاری را با رفتار های شخصیتی که خود برای خود طراحی کرده اند، داشته باشد. (یان لیو[۱۱۲]، ۲۰۰۸)
۲-۲۲ نتایج رفتاری وفاداری مشتریان بعد از شکایت
تاثیرات وفاداری مشتری بر روی رفتار شکایتی به ندرت مورد مطالعه قرار گرفته است. به هر حال دانستن این نکته که چه مشتریانی بعد از نارضایتی شرکت را ترک می کنند و چه کسانی از این نارضایتی شکایت می کنند، برای شرکت مهم است. به طور واضحی مشخص شده است که مشتریانی وفادار به جای ترک شرکت از نارضایتی بوجود آمده شکایت می کنند. این در حالی است که مشتریان بدون وفاداری شرکت را ترک می کنند. اگر چه بسیاری از مدیران هنوز به ارزش مشتریانی که شکایت می کنند، پی نبرده اند؛ ولی با این وجود مشتری شکایت کننده دارایی با ارزش برای سازمان بوده و در واقع این شکایت او به عنوان هدیه ای برای مدیر است. (آلکساندرا ژاگ[۱۱۳]، ۲۰۰۶)
تحقیقات نشان می دهد که مشتریانی که دست به شکایت می زنند و شرکت به شکایت آنها رسیدگی می کند، بعد از این اتفاق وفاداری آنها به شرکت بیشتر می شود. همچنین علاوه بر آن، اطلاعات بدست آمده از شکایت به شرکت کمک می کند تا منبع نارضایتی را شناسایی کرده و آن را رفع نماید و شرکت از این اطلاعات برای مدیریت کیفیت جامع(TQM) استفاده می کند. (آلکساندرا ژاگ، ۲۰۰۶)
۲-۲۳ برخی موارد برای وفاداری مشتریان در آینده
مشتریان، صداقت و درستی را جستجو می کنند. آنها نیاز به احساس راحتی و دلگرمی با شرکت هایی که با آنها رابطه تجاری دارند، دارند. مشتریان به طور فرایندی اطلاعات خود را به صورت محرمانه نگه می دارند، مگر در مقابل شرکت هایی که با آنها اطمینان کامل داشته و با آنها تجارت می کنند. همه تلاش های بازاریابی و به خصوص کلیه تلاش های آنان برای ایجاد وفاداری باید واقعی و قابل ملموس باشد. آنها بایستی یک حسی در مشتری نسبت به وفاداری ایجاد کنند. شرکت هایی که به دنبال خشنود ساختن مشتریان خود هستند، احتمال بسیار زیادی دارد که مشتریان وفادار تر شوند.
با وجود همه اینها بسیاری از شرکت هایی که در حال حاضر ارتباطات بسیار خوبی را با مشتریان خود دارند، بوسیله فراهم آوردن محصولات و خدمات خوب، در واقع جلوی از دست دادن مشتریان خود یا نارضایتی را بوسیله ایجاد برنامه های وفاداری می گیرند. تغییرات در اساس شرکت و افق بازاریابی شرکت باعث به چالش کشیده شدن بازاریابان به خاطر از دست دادن وفاداری مشتریان می شود.
تلاش های سطحی برای ایجاد وفاداری در مشتریان کارساز نیست و این تلاش ها برای مشتریان بسیار آشکار هستند و به علت اینکه باعث حس عدم اعتماد و شک گرایی در مشتریان می شود. شرکت های بزرگ برند هایی می سازند که باعث وفاداری می شود، اما این وفاداری به صورت طبیعی و به مرور زمان بوجود آمده و بوسیله برنامه های بازاریابی که هر روز تغییر می کنند و یکی بعد از دیگری ساخته می شود، نمی تواند بوجود آید.
شرکت بایستی مشتریان متفاوت را شناخته و با توجه به سوابق و سلیقه و خواسته های آنها عمل کند تا بتواند مشتریان دلشادی را به دست آورد.
۲-۲۴ رابطه بین وفاداری مشتریان و منافع سازمانی
مطالعات، ارتباط مثبت بین وفاداری مشتری و منافع سازمانی را نشان می دهد. البته همه مشتریان وفادار موجب منفت سازمانی نمی شوند. سودآوری مشتریانی که خریدهای خود را تکرار می کنند (مشتریان وفادار)، بسیار بالاتر از مشتریان دیگر است. از آنجائیکه ماندگاری و تکرار خرید مشتریان بسیار با اهمیت و سودمند است، شرکت آنها را به روش های گوناگون از جمله ارسال کارت تبریک، هدیه تولد، هدیه به مناسبت های دیگر و عوامل دیگر به خود وابسته کرده و علاقمند می نمایند. همانطور که گفته شد، وفاداری واکنشی است که مشتری ممکن است در مقابل برند، خدمات یا فروشگاه ها و طبقه بندی محصول و یا فعالیت ها نشان بدهد. (آندرس لورین[۱۱۴]، ۲۰۰۵)
در بسیاری از مطالعات وفاداری را در دو بعد نگرشی و رفتاری در نظر می گیرند. امروزه با پیچیده تر شدن هر چه بیشتر بازارها، بسیاری از شرکت ها به اهمیت وفاداری مشتریان می پردازند و فعالیت های بسیاری را برای بهبود این امر شروع کرده اند.
یکی از این فعالیت ها، برنامه های وفاداری مشتریان است که شرکت برای وفادار ساختن هر چه بیشتر مشتریان انجام می دهد و به نوعی مشتریان را تحریک به وفاداری می کند. همانطور که بحث شد نتیجه تحقیقات یک رابطه مثبتی را میان وفاداری و رضایت مشتریان اثبات کرده اند. یعنی هر چه رضایت مشتریان از محصول یا برند یک سازمان بیشتر باشد، وفاداری آنها به آن برند یا محصول بیشتر خواهد شد. امروزه شرکت ها تلاش می کنند تا مشتریان فعلی خود را حفظ کنند و سهم خود را از آنها افزایش دهند، زیرا به این حقیقت پی برده اند که هزینه جذب یک مشتری جدید بسیار بیشتر از هزینه حفظ و نگهداری مشتری فعلی است.
به طور کلی سازمان ها بایستی به یک سری از عوامل در مورد مشتریان توجه کنند:سازمان ها بایستی آنچه را که باعث به وجود آوردن ارزش و خشنودی برای مشتریان می شود را درک کنند، زیرا مشتریان خوشنود وفادار تر می شوند؛ عواملی را که باعث می شود تا مشتریان از ما روی بگردانند، بایستی شناسایی شوند؛ باید برای مشتریان متفاوت پیشنهاد های متفاوتی ارائه دهیم(آندرس لورین، ۲۰۰۵)
ربیعی (۱۳۸۳) در تحقیق خود تحت عنوان “بررسی تأثیر استراتژی تعمیم نام تجاری بر نگرش مصرف کننده از محصول جدید"، به بررسی نگرش مصرف کنندگان شمال شهر تهران نسبت به محصولات جدید با نام های تجاری منتخب که از راهبرد تعمیم نام تجاری استفاده می کنند، پرداخته است. به علاوه این پژوهش عوامل مؤثر بر این نگرش و میزان تأثیر هر یک را مورد بررسی قرار می دهد.تحقیق یاد شده از نظر روش توصیفی و از نوع پیمایشی و روش نمونه گیری نیز از نوع طبقه ای بوده است.
برخی از مهم ترین یافته و پیشنهادهای این تحقیق عبارتند از: مصرف کنندگان به ویژگی های کارکردی محصول مانند کیفیت، مزایای کارکردی وغیره توجه می کنند و به ویژگی های غیر کارکردی مانند قیمت و ویژگی های نمادین اهمیت کمتری می دهند بنابراین باید در پیام های تبلیغاتی تأکید بیشتری بر این ویژگی ها داشت.
گنجی نیا در مقاله ای تحت عنوان نقش شخصیت برند بر رفتار مصرف کننده و چالش های برندسازی بیان می کند که یکی از مطلوبیت های مشتری در انتخاب یک محصول، برند معتبر است. ارزش نشان تجاری یک ” اسم ، عبارت، طرح، نشانه یا ترکیبی از اینعناصر می باشد که تعیین کننده هویت یک سازمان خدماتی و متمایز کننده آن از سایر رقبایش می باشد.” و توسط عقل ، منطق ، حواس و احساسات مشتریان مورد قضاوت قرارمی گیرد. برند یک حرکت ذهنی و روحی است که باید در ذهن مصرف کنندگان، خریداران، سهامداران، کارکنان و کاربران قرار گیرد. برندها دارای ماهیت اجتماعی هستند وآن برندی موفق است که افراد اجتماع نسبت به آن حس تعلق و مالکیت داشته باشند وآن برند را از آن خود بدانند در بسیاری از بازارها، برند هویت ویژه ای برای یکمحصول می آفریند و آ نها را به گروه خاصی از جامعه پیوند می دهد، در دنیای امروزو با گسترش اطلاع رسانی هر حرکت و تصمیم گیری سازمان توسط برند آن سازمان موردارزیابی قرار می گیرد.
سعید نیا در مقاله ای تحت عنوان تاثیر برند خدمات بر وفاداری مشتری بیان می کند که استفاده از نام برند توسط مشتریان بالقوه و بالفعل معیاری برای کیفیت و برتری آن محصول یا خدمت است و نکته مهمی که به آن باید توجه کرد این است که برند خدمات به معنای نام گذاری خدمات نیست و در این تحقیق چهار بعد برند ،یعنی تصویر برند، تصویرشرکت، اعتبار شرکت، و اعتبار کارکنان و تاثیر آنها بر وفاداری مشتریان مورد بررسی قرار می گیرد و مبنای این تحجقیق فهم نظری و عملیاتی برند در حوزه خدمات است و اینکه چگونه ادراکات مشتری از یک برند وی ارزش و وفاداری مشتری اثر می گذارد.
حیدرزاده در مقاله ای تحت عنوان تاثیر تبلیغات و شخصیت برند بر تصمیم خرید بیان می کند که یک عقیده رایج در میان مدیران شرکت های چند ملیتی است که تبلیغات نقش محوری در ایجاد برند بازیمی کند. توسعه یک برند قوی نیازمند تفکر استراتژیک به طوری که ابزارهای برند ادراک وعده داده شده برای مشتریان را انتقال می دهند و سپس اطمینان حاصل می کنند که وعده داده شده عملی می شود. ساختن یک برند قدرتمند نیازمند تعیین ویژگیهای منافع ملموسی که برند با خود حمل می کند و مزایای مشتریان از افزوده شدن آن منافع و مزایای روانی یا احساسی محصول است. این مفهوم ممکن است برای یک مشتری وفادار تحت عنوان ارزش معنی شود. در بازار انبوه عموما استعداد خرده فروشی به عنوان یک منبع ارزشمند جهت ساختن برند می باشد به طوری که کیفیت خدمات ارائه شده توسط خرده فروشان به افتخارات برند افزوده می شود. ممکن است شرکتها خود را برای بازار انبوه جایگاه یابی کنند به وسیله فراهم کردن تعاملات با مشتریان مهمی که منافع و ارزش های برند را بهینه می کنند. بحث در این مقاله تاثیر شیوه های تبلیغاتی در توسعه شخصیت برند و تاثیر آنها بر رفتار خرید مصرف کنندگان را تجزیه و تحلیل می کند. بحث ها را در این مقاله پیرامون مسائل مربوط به تبلیغات به عنوان محرک های برند ، نوع شناسی برند، رابطه شناختی بین رفتار مصرف کننده، ارتباط و ادرکات برند می باشد. این مقاله همچنین برای هماهنگ کردن پیشنهادات به عنوان مفاهیم مدیریتی برای شخصیت برند با در نظر گرفتن متغیر های شناختی متقابل رفتار مصرف کننده تلاش می کند.
ملکا خلاق در تحقیق با عنوان تعیین و ارتقاء جایگاه استراتژیک برند به منظور ایجاد وفاداری در مشتریان بیان می کند که امروزه برخورداری از برند تجاری قوی یک مزیت رقابتی محسوب میشود. برند معروف می تواند مزایای مادی و غیر مادی برای شرکت به ارمغان آورد. برند تجاری یک دارایی استراتژیک محسوب می شود و لازم است هم در داخل و هم در خارج از سازمان مدیریت شود. برند دارایی نامشهود هر شرکت است که می تواند ارزش های بسیاری برای شرکت خلق کند. در دنیای کسب و کار به شدت رقابتی امروز، آنچه برندهای قوی به طور مشترک دارا هستند، همانا در نظر گرفتن آنها به عنوان یک دارایی برای استراتژی بلند مدت شرکت و ابزاری استراتژیک برای خلق ارزش و ایجاد وفاداری برای محصولات شرکتها است.
سالیناس و پرز[۱۱۵] (۲۰۰۸) در تحقیق خود تحت عنوان “تأثیر منفی توسعه نام تجاری بر تصویر ذهنی از نام تجاری مادر” به بررسی تأثیر منفی استفاده از توسعه نام تجاری بر تصویر ذهنی اولیه از نام تجاری می پردازند. نتایج حاصل از آزمون فرضیات به شرح زیر می باشد:
۱)تصویر ذهنی نهایی از نام تجاری تحت تأثیر تصویر ذهنی اولیه از نام تجاری است.
۲)اگر بین محصول جدید و محصول مادر تطبیق کمی وجود داشته باشد به احتمال زیاد تصویر ذهنی نهایی از نام تجاری صدمه خواهد دید.
۳)اینکه مصرف کننده دریابد تولید محصول جدید چندان دشوار نبوده است، تأثیری بر تصویر ذهنی نهایی از نام تجاری نخواهد داشت.
مارتینز[۱۱۶] و دیگران (۲۰۰۸) در تحقیقی تحت عنوان “تأثیر راهبردهای توسعه نام تجاری بر تصویر ذهنی از نام تجاری، )مطالعه تطبیقی بازارهای انگلیس و اسپانیا( ” برای اندازه گیری تصویر ذهنی چهار مقوله ارزش، شخصیت نام تجاری، تداعیات سازمانی و تمایز را مورد توجه قرار داده اند.
نتایج حاصل بیانگر این مطلب است که راهبرد توسعه نام تجاری تصویر ذهنی از نام تجاری را تضعیف می نماید. نتیجه دیگر نشان می دهد تصویر ذهنی قبل از توسعه نام تجاری و تطبیق اثر مثبت بر تصویر ذهنی بعد از توسعه دارد.
زیمر و بهات[۱۱۷] (۲۰۰۴) در تحقیقی با عنوان “تأثیر متقابل کیفیت و تطبیق توسعه نام تجاری بر نگرش نسبت به نام تجاری” به ارزیابی اثر متقابل توسعه نام تجاری و نگرش نسبت به نام تجاری با در نظر گرفتن سه عامل کیفیت توسعه نام تجاری، تطبیق بین نام تجاری و در نهایت تسلط نام تجاری مادر در طبقه محصولی که در آن قرار دارد، پرداخته اند.
گوناریز و استاثاکوپولوس در سال ۲۰۰۴ در تحقیقات که انجام دادند نشان دادند که وفاداری نگرشی ممکن است به افزایش وفاداری رفتاری منجر شود. وفاداری به برند تجاری، هدف غایی شرکتی است که دارای محصولی با علامت تجاری ویژه است. اولویتیا ترجیح خریدیک برند خاص در یک قفسه محصول توسط مشتری، وفاداری به برند نام دارد. مشتریان دریافته اند که مارک تجاری مورد نظرشان به آنها طرح و ترکیب محصولی سالم، دارای سطوحی از کیفیت با قیمت مناسب عرضه می کند. این ادراک مشتری پایه و اساسی برای تکرار خریدهای جدید می شود. وفاداران به یک برند تجاری تفکری این چنین دارند: نسبت به برند متعهد هستند، به دادن پول بیشتر برای یک برند خاص نسبت به دیگر برندها تمایل دارند و مهمتر از همه برند مورد نظر را به دیگران توصیه می کنند.
دیوید آکر (۱۹۹۱) در تحقیقات خود بر چگونگی فرایند ایجاد برند با تمرکز بر مفهوم شناسایی (هویت) برند تاکید دارد. به عبارت دیگر ، او معتقد است که شناسایی برند پایه و اساس ایجاد یک برند قوی می باشد. آکر اظهار نموده است که شناسایی برند یک مجموعه منحصر به فرد ار تداعی های برند است که استراتژیست برند میل به ایجاد، حفظ و نگهداری آن ها دارد.
کلر(۲۰۰۳) وفاداری به برند را تحت اصطلاح طنین برند تجاری مورد بررسی قرار می دهد که به ماهیت روابط مبتنی بر مشتری و حدی که مشتریان احساس همسازی و جور بودن با برند می کنند، باز می گردد. به کمک طنین برند درست و دقیق مشتریان بسیار وفادارند، فعالانه در تعامل با برند هستند و در تجارب خود با دیگران سهیم می شوند. این تعاریف از وفاداری به برند رابطه مستقیمی را بین وفاداری به برند و ارزش ویژه ی برند خاطر نشان می سازد.
هدف این نوع پژوهش، توسعه و گسترش نظریه ها (دانش نو) از طریق کشف ویژگیهای عمومی و مشترک یا اصول کلی است. نظیر تحقیقاتی که «چامسکی» در مورد زبانهای مختلف موجود در جهان انجام داد و نتیجه گرفت که این زبانها دارای ویژگی های عمومی مشترکی هستند. در این نوع تحقیقات به علت تعمیم نتایج و یافته ها، روش نمونه گیری دقیق، اساس کار است. محققان در این نوع پژوهش توجه زیادی به استفاده یا کاربرد نتایج در مسائل واقعی زندگی یا به مسائل خارج از حوزه مورد علاقه خودشان ندارند. معمولا این نوع پژوهش توسط روان شناسان و در موقعیت های آزمایشگاهی و اغلب بر روی حیوانات صورت می گیرد.
تحقیق کاربردی
هدف پژوهش در جهت رشد و بهتر کردن یک محصول یا روال یک فعالیت و خلاصه آزمودن مفاهیم نظری و مجرد «ذهنی» در موقعیت های واقعی و زنده است. بیشتر تحقیقات ما در آموزش و پرورش از نوع کاربردی می باشد و هدف آنها آزمودن نظریه های تربیتی در مورد چگونگی رفتار دانش آموزان در یک موقعیت آموزشی ویژه است.
(روش های تحقیق و چگونگی ارزشیابی آن در علوم انسانی تألیف دکتر عزت اله مادری – مریم سیف نراقی ص ۳۴-۳۳)
منابع و مراجع برای انتخاب موضوع تحقیق
۱- استفاده از تجارب: برای محقق تازه کار، یکی از مفیدترین منابع تهیه موضوع تحقیق - تجارب شخصی او به عنوان یک عضو از نظام آموزشی یا به طور کلی عضوی از اجتماع است. اگر به عنوان معلم با دقت به اطراف خود بنگریم، ملاحظه خواهیم کرد که دائما در معرض اتخاذ تصمیمهای راجع به چگونگی تاثیرات تجارب آموزشی بر رفتار دانش آموزانیم.
۲- استنتاج از نظریه ها: پژوهشگران علوم تربیتی و رفتاری می توانند از نظریه های فراوانی که در این زمینه ها وجود دارد مانند نظریه های مختلف یادگیری – شخصیت و … استنتاج کنند و به تحقیق و مطالعه آنها بپردازند.
۳- استفاده از متون مربوط به موضوع:
اگر پژوهشگر نتوانست با بهره گرفتن از دو مأخذ ذکر شده موضوع تحقیق خود را انتخاب و تعیین کند می تواند از طریق مطالعه نوشته های موجود و تحقیقات انجام شده در زمینه مورد علاقه اش، موضوع تحقیق خود را برگزیند. این روش از موضوع یابی، نه تنها محقق این فرصت را می دهد که موضوع جالبی را برای تحقیق خود انتخاب کند، بلکه او را با تحقیقات و موضوعات مختلف در حوزه مورد علاقه اش آشنا می کند و چه بسا که در اثر مطالعه پژوهشهای دیگران نیاز به کاوش بیشتری را در زمینه ای احساس کند یا علاقمند شود که تحقیق ویژه ای را در موقعیت مشابه یا در شرایط دیگری انجام دهد.
۴- تفکر یا تخیل خلاق: این مرجع از موضوع یابی برای تحقیق که مرجه بدیع سازی و نوآوری است. در واقع زمانی مفید و مثمر است که بر پایه سه مرجع دیگر استوار باشد، زیرا تفکر یا تخیل بدون پایه و اساس واقعی چیزی جز وهم، پندار و هذیان نیست.
(روش های تحقیق و چگونگی ارزشیابی آن در علوم انسانی – تألیف: دکتر عزت اله نادری – دکتر مریم سیف نراقی ص ۵۰)
(روش های تحقیق در علوم انسانی – دکتر سیاوش خلیلی – شورنی ص ۶۶)
۳- تئوری سیستمی مدیریت
کنگره
اجتماعی است متشکل از افراد برای تبادل افکار درباره مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و دستاوردهای علمی، کنگره ها با توجه به موضوع خود، از نمایندگان سیاسی، مجلسی و صاحب نظران فرهنگی و علمی تشکیل می شوند.
اصول مدیریت زمان
در صفحات قبل مطالبی را در خصوص مدیریت زمان بیان کردیم. یادآور شدیم که چه عواملی استفاده مفید از زمان را دچار مشکل می کند. در این قسمت از بحث برای استفاده مفید زمان، اصول مدیریت زمان را بیان می داریم:
اصل اول – آگاهی استفاده از زمان
آگاه بودن از اموری که باید انجام شود، موجبات تخمین و بررسی توان و امکان اجرایی آن را فراهم می آورد. بدین معنی که شناخت امور و ایجاد تعادل آن با امکانات، تصمیم گیری را ممکن، و برنامه ریزی را آسان می کند. در نتیجه، اجرای برنامه زمان بندی شده میسر می شود، مسئول اجرایی هر فرد مشخص، و زمان مربوط به روز، هفته و ماه و … تنظیم می شود. می بینیم که بدین منوال، رفتار سازمانی مطلوب که از نظم اجرایی ناشی می شود، به وجود می آید.
اصل دوم – قانون ۸۰ روی ۲۰
هر کس اصل را بر این قرار دهد که از ۲۰ درصد فعالیت خود، ۸۰ درصد نتیجه عاید کند. سعی بر این اساس استفاده مفید از زمان را عاید می کند.
اصل سوم – حسابداری زمان
طبق این اصل لازم است هر فرد سازمانی، برای اجرای هر کاری زمانی را مشخص کند. بدین گونه مدتی را که عضو در سازمان است، طبق تخصیص مدت زمانی برای اجرای کار بخصوصی، اموری را که در مدت حضور در سازمان باید انجام دهد، مشخص می سازد که خود، تعادل بین زمان اجرا، نوع و مقدار فعالیت را معلوم می کند. مکمل این امر، تفاوت گذاشتن بین ساعات انجام کار است، بدین معنی که ساعات اولیه آغاز کار با ساعات پایانی آن فرق دارد. چونکه اول وقت فرد دارای انرژی است، به مرور خسته و کم انرژی می شود، بنابراین بهتر است که امور مشکل نیازمند به تفکر در ساعات اولیه کار انجام شود.
اصل چهارم – انجام هر کار در زمان خود
مدت زمانی که به هر کاری اختصاص می یابد، لازم است در بعد زمانی خود انجام شود تا از تداخل امور در اوقات اجرایی که اغلب موجب عدم اجرای بعضی از آنها می شود، جلوگیری شود.
اصل پنجم – اولویت بندی امور اجرایی
رعایت این اصل الزام می دارد که فرد قبلا تصمیم بگیرد که کدام وظایف روزانه مقدم بر دیگری است. به طور مثال، امور مربوط به ملاقات با فرادست یا پاسخ به ارباب رجوع، در این رابطه لازم است ماهیت سازمان مورد شناسایی قرار گیرد.
اصل ششم – برنامه ریزی استفاده از زمان
در این رابطه لازم است به نکات ذیل توجه شود:
- امور اجرایی شناسایی شود.
- امور بر حسب اهمیت و فوریت اجرایی، اولویت بندی شود.
- هدف اجرایی هر کاری تعیین شود.
- وظایف اجرایی در رابطه با هر کاری مشخص شود.
- مسئولین اجرایی هر کاری معلوم شود.
- برنامه اجرایی که زمان مربوط به هر کاری را جزءبه جزء معلوم می کند، مشخص شود.
- امکانات اجرایی هر کاری مشخص و تأمین شود.
- برنامه اجرا شود.
اصل هفتم – مدیریت اجرای برنامه
این اصل بیانگر به کارگماری افرادی است که اجرای برنامه تنظیمی، طبق وظایف مربوط به برنامه برای آنها تعیین می شود. اجرای این امر به وسیله مدیران متعدد و مختلف امکان پذیر است، بنابراین لازم است:
- امور نیازمند به هدایت مشخص شود.
- اشخاص قادر به هدایت (مدیران) مشخص شوند.
- کنترل مدیران پیش بینی شود.
- موارد هدایت مدیران مشخص و مکتوب شود.
اصل هشتم – کنترل زمان
کنترل، در مدیریت زمان، یعنی اندازه گیری پیشرفت نتایج با وظایف انجام شده در مدت زمان پیش بینی شده در برنامه. هدف کنترل زمان، کمک به عاملان اجرایی جهت مفید ساختن وقت است. چون منابع، اعم از انسانی و مادی در زمان صرف می شود، بنابراین اثربخشی به وسیله کنترل زمان بهتر عاید می شود.
برای کنترل زمان لازم است:
- ملاک اندازه گیری عملکرد در یک زمان، مشخص شود.
- ملاک مقایسه فعالیتهای معلوم شده یا استانداردها مشخص گردد.
- وسیله اندازه گیری زمان های هدر رفته، تهیه شود.
- از زمان های به هدر رفته، تجزیه و تحلیل به عمل آید.
- اندازه گیری صحیح از عملکردها، جهت قضاوت منطقی به عمل آید.
کنترل بهتر است:
- قبل از اجرا، درباره عوامل و عناصر کنترل اعمال شود،
- در حین اجرا به عمل آید.
- پس از اجرا به عمل آید.
تنظیم یک جدول زمانی روزانه به امر کنترل کمک می کند. این جدول از موارد ذیل تشکیل می شود:
- اهمیت تأخر مشخص می شود.
کانت در این محدوده به نقطهی قابل توجهی گام نهاده بود که عملاً در مطالعات بعدی نادیده گرفته شد، این مسئله که زیبایی و ادراک زیباییشناسانه رویکردی سوبژکتیو است و در ذات اشیا رخنه ندارد، یا به عبارت روشنتر زیبایی ماهیتی ذهنی است که ارتباطی با عالم خارج ندارد. این واقعیت در فضای تعین باور آن زمان نمیتوانست وجهی از حقیقت را به خود اختصاص دهد همچنانکه در دوران مدرن نیز توجهی به آن نشد، تا آن که از سوی مارسل دوشان مورد بازنگری قرار گرفت.(تابعی،۱۳۸۴) البته این مبحث احتیاج به بررسی بسیار بیشتری دارد و فقط جهت اشاره به اهمیت دوشان در برخورد با اندیشهی ذاتی بودن زیبایی و از آن مهمتر «هنری بودن» در اثر هنری مطرح شده است. کمااینکه آثار او در تضاد با اندیشهی کانتی مبنی بر محوریت ذوق در حکم زیباییشناسانه قرار میگیرد.
ردّ کیفیت خاص زیباییشناسانه اثر هنری مسئلهای بحثبرانگیز است. این مسئله که هر چیزی می تواند یک اثر هنری باشد اگر بعنوان اثر هنری دریافت شود و اگر در جایگاهی هنرمندانه قرار گیرد، ماهیت هنر را تهدید می کند. ( Goldsmith, 1983, P.200) خطر همه چیز هنر شدن یا هیچ چیز هنر نبودن، که البته رویکرد دوشان بنا بر برخی اظهارات خود وی با مورد دوم یعنی هیچ چیز هنر نبودن نزدیکتر است. دوشان میگوید:« همه چیز را انتخاب میکنید. هنر وجود ندارد. اساس کار یک انتخاب است».(Ibid,P205)
۲-۴-۱حساسیت منحصر به فرد هنرمند
تصوری که از زمان رمانتیستها شکل گرفته و در دوران مدرن به اوج خود رسیده بود، انگاشتی که هنرمند را نابغه و اثر هنری را چیزی باارزش، مستقل، و خودآیین قلمداد میکرد. این مسئله توسط دوشان و با ارائه آثار حاضرآماده به چالش کشیده شد. تاثیر وی تا حدی است که جوزف کاسوت تاریخ هنر را به دو مرحله قبل و بعد از مارسل دوشان تقسیم می کند. در واقع دوشان با ارائه حاضرآمادهها، فعل خلاقهی هنرمند را که عاملی برای ارزیابی اثر بود به یک فعالیت خام و بدوی تبدیل کرد و تا حد یک تصمیم گیری فکری و عمدتاً تصادفی که بر مبنای آن این یا آن شی، یا کنش هنر نامیده میشد، تنزل بخشید. دوشان اعتقاد داشت که هنر می تواند مستقل از ابزار و رسانههای مصنوع دست انسان مانند نقاشی و یا مجسمهسازی، و ورای ملاحظات مربوط به ذوق و سلیقه وجود داشته باشد؛ حرف دوشان این بود که هنر بیشتر با انگیزههای هنرمند مرتبط است تا کاری که با دستانش انجام میدهد یا احساسی که شخص هنرمند درباره زیبایی دارد. به زعم او، تصور و معنا مقدم بر فرم تجسمی انگاشته میشد، همچنانکه تفکر بر تجربه حسی تقدم داشت.
در واقع تا قبل از دوشان، هنگام صحبت از استقلال حوزه زیباییشناسی، تمام قواعد آن (زیباییشناسی) به نظامهای صوری درون حوزه هنر فرو کاسته میشد. یعنی همه دریافتها، درباره زیبایی و هنر به قضاوتهای ذوقی از مناسبات درونی حوزه های مختلف هنری مربوط میشد. تمام حرکتهای فرمالیستی در مطالعات هنری یا زیبایی شناسی فرمالیستی، زیبایی را کاملا صوری و در خود اثر جستجو می کرد و این جریان در مدرنیسم به اوج خود رسید. یکی از ویژگیهای برجسته هنر مدرن استقلال هر حوزه، و در نتیجه تلاش در جهت نزدیک شدن به هنر ناب و به تبع آن حرکت به سمت انتزاع بود. حال اگر چنین تقسیم بندی شود، مدرنیسم نگاهی قالبی و به لحاظ زیبایی شناختی رویکردی فرمالیستی تلقی خواهد شد. دوشان در مخالفت با این سنت که به نحو روزافزونی فرمالیستی و انتزاعی میشد و هنرمندان معاصرش چون پیکاسو، ماتیس، موندریان و مالویچ، شکلدهندگان اصلی آن بودند (جنبش هنر برای هنر)، آثار حاضرآماده (هنر به عنوان اندیشه) را عرضه کرد.
دوشان علاوه بر به چالش کشیدن مفاهیم بنیادین زیباییشناسی، با برخی از سنتهای حاکم بر دنیای فاخر هنر همچون یگانگی اثر هنری و به تبع آن ارزش اقتصادی بالای آن و یا موزهای بودن آثار هنری نیز به مقابله پرداخت. اگرچه در نهایت آثار او نیز با قیمتهای گزاف به فروش رسید و برای نمایش و نگهداری به موزهی فیلادلفیا سپرده شد. دوشان در مورد واکنش حاضرآمادهها نسبت به موزهها و موزهای شدن خود آنها میگوید:
«یک تناقض کامل وجود دارد و همین خودش خوشایند است… این خودش باب کردن ایده تناقض است، حس تناقض چیزی است که هرگز به قدر کافی از آن بهره برداری نشده است. البته این بهره برداری به راه دوری هم نمیرود»!(کولن،۱۳۸۱،ص۱۲)
هاپکینز میگوید :« … شاید اینگونه به نظر برسد که علیرغم میل دوشان برای قرارگرفتن در موقعیتی نامعلوم میان جدال «ضد» و «طرفدار» تاریخ اینگونه مقرر کرده بود که وی سرانجام هنر را با نیروی نفی تایید کند.(Hopkins,2002,P255)
همانگونه که گفته شد در میان آثار حاضرآماده، چشمه از موقعیتی خاص برخوردار است. اکثر مباحث فلسفی در مورد رویکرد دوشان حول محور چشمه میچرخد و بسیاری از نظریات متاخر این اثر را بعنوان نقطهی آغاز یا تایید مدعای خود انتخاب نموده اند.
چشمه در هنگام ارائه دیده نشد ولی شاید همانگونه که خود دوشان درپی آن بود شنیده شد، به عبارت دیگر چنین اقدامی واکنش جامعه هنری آنزمان نیویورک را برانگیخت، از سوی دیگر یک شماره مخصوص از نشریهی مرد کور ، نشریهی دادا که تنها در دو شماره در همان سال ۱۹۱۷ در نیویورک به چاپ رسید، نیز باعث شد تا این اثر به صورت کنشی جنجالی و شاید اعتراضآمیز دیده شود. به هر حال تلاش برای کشف آنچه واقعیت حضور این اثر بود طیف وسیعی از آثار فلسفی و همچنین نقادیهای هنری را ایجاد نمود.
«در آثار موسیقی و ادبیات کیفیات غیرمنتظره بودن، شگفتانگیز بودن، و ابتکاری بودن وجود دارد که تاثیرات آنها را بارها و بارها حس میکنیم. چنین کیفیاتی ذاتی خود اثرند و با آن نوآوری که صرفاً از لحاظ تاریخی مطرح باشد و قبل از آن به فکر کسی خطور نکرده باشد، تفاوت دارد. نوع اخیر نوآوری که در آثاری مانند لگن [چشمه] برجستگی دارد، چیزی نیست که هربار که دربارهاش تامل کنیم نو بودنش را احساس کنیم. اهمیت چنین آثاری بیشتر به بحثهای نظری درباره هنر مربوط می شود تا به نقش و موجودیت خود آنها به عنوان هنر».( هنفلینگ، ۱۳۸۶، ص۵۸)
فصل دوم
(مروری بر نظریات فلسفی در مورد حاضرآمادهها)
۱-۲ آثارحاضرآماده به مثابهی مفهوم
همانگونه که بحث اهمیت هنری نیز گفته شد چرخش از فرم به مفهوم یکی از مولفههای اصلی ورود به عرصه هنر پستمدرن است. این چرخش که تقریبا در دهه شصت اتفاق میافتد، نخستین بار به صورت تجربهها و تحلیلهای فلسفی و هستیشناسانه، در خصوص آثار دوشان و دادائیستها مطرح شد و پس از آن در بحث در باب هنرپاپ در نیمهی دوم قرن به کمال رسید.(تابعی، ۱۳۸۴)
در باب اهمیت آثار حاضرآماده در چرخش از فرم به مفهوم در زمینه جریانات هنری صحبت شد، اما این مبحث محدود به جریانهای هنری نمی شود و واکنشهای بسیاری را نیز در مباحث نظری باعث می شود. خلق یک اثر هنری برمبنای یک ایده خاص و در جهت انتقال معنا را برخی از منتقدین همچون هنری تعریف کرده اند که هنرمند میخواهد به وسیله آن مفهومی را برساند نه آنکه یک اثر هنری بیافریند. این نظر که باعث تفکیک اثر هنری از اثر معنادار می شود به عنوان یک نقد مهم به موازات شکل گیری هنر مفهومی و قبل از آن در تفسیر آثار حاضرآماده وجود داشته است و رویکرد مفهومی همواره در پی برداشتن فاصلهی مذکور بوده است.
این نقد که بازتاب باور هنر برای هنر است به نوعی امتداد همان تقسیم بندی کانت و ناکارآمدی هنر در کمک به شناخت دیگر مقولات است. بر این اساس هنر به عنوان تجربه لذتی بیغرض و در جهت احکام زیباییشناسانه قرار میگیرد و هیچ ارتباطی میان هنر و مقولات مفهومی وجود ندارد. در واقع این مان موردی است که دوشان با ارائه آثار حاضرآماده سعی در به چالش کشیدن آن دارد. اما این مفهومگرایی و تقدم ایده بر فرم خود ضامن ایجاد چالشها و تناقضاتی در بررسی نظری آثار حاضرآماده است که در طی این مبحث به آن پرداخته می شود.
۱-۱-۲ چالشهای تقدم مفهوم
در مورد آثار حاضرآماده و تفسیرهای فرمالیستی یا معناگرایانهی آنها نظرات و استدلالهای فراوانی وجود دارد. همچون دیگر مفاهیم مربوط به این آثار در این مورد نیز با تناقضهای فراوان روبرویم. بعضی ارزش آنها را در معنای مسلط به فرمشان دانسته اند و برخی بر این باورند که این آثار حتی اگر حامل معنای خاصی باشند و مفهومی یگانه و بدیع را عرضه کنند، بواسطهی فرم معمولی و روزمرهشان، قابلیت زیباییشناسانه ندارند و باعث اغتشاش در آن چیزی میشوند که آن را هنر مینامیم.
مورس پکهام حضور این آثار در عرصه هنر را ملازم خطر برای هنر میداند؛ «کشف اینکه هر چیزی می تواند یک اثر هنری باشد اگر آن را به عنوان اثر هنری دریافت کنید و اینکه می تواند بیانیهای عمومی ارائه دهد اگر در جایگاهی هنرمندانه قرارش دهید، ملازم خطر برای هنر است».(Pechham,1965,P69) استیون گلداسمیت در مقاله خود با توجه به این نظر پکهام یک راه برای گذر کردن از خطر ایجاد شده توسط آثار حاضرآماده را نادیده گرفتن یا محدود کردن پتانسیل فرمال و توجه به پتانسیل نمادین و ذهنی[۹] آنها میداند.
وی میگوید: «اهمیت چشمه به عنوان یک شی قائم به ذات نیست، بلکه به عنوان یک وضعیت یا ایده مورد توجه است که از جذابیتهای زیباییشناسی افسونزدایی می کند و بیش از آنکه در پی تخریب هنر آکادمیک باشد به وجود آورندهی طیف وسیعی از آثار مفهومی است که در پرسشی فلسفی، از طبیعت خود به عنوان وجودی هنری سئوال می کنند». (Goldsmith, 1983,P200)
البته در اظهار نظر پکهام نیز ما با چیزی ورای اعتراض به مفهومگرایی صرف روبرو نیستیم، یعنی آنچه که پکهام به آن اعتراض دارد و آن را برای هنر خطرناک میشمارد با راهحلی که از سوی گلداسمیت برای غلبه بر آن ارائه می شود، حل شدنی نیست. وی در واقع ارزشگذاری به واسطه مفهوم و بی توجه به اهمیت فرمال یک اثر را نقد می کند. این توجه مفرط به مفهوم و یا آنگونه که گلداسمیت میگوید کمرنگ کردن پتانسیل فرمال در ارزیابی آثار، خود به نوعی خطر یادشده را تقویت می کند. گلد اسمیت در جایی دیگر بدون آنکه این فرایند را به عنوان خطر تلقی نماید آن را متذکر می شود.
«تمام چیزها [اشیا] تبدیل به آثار هنری شدند همانگونه که آثار هنری تبدیل به اشیا غیرخاص و معمولی شدند. اگر یک آبریزگاه را در موزه مشاهده کنید و متوجه فرم و تواناییهای فرمال آن به عنوان هنر شوید، پتانسیلهای فرم آن تفاوتی با اثر برانکوزی یا مور ندارد. چیزی برای متوقف کردن شما از تلقی یک آبریزگاه مشخص در کتابخانهی فون پلنت به عنوان هنر وجود ندارد».(Ibid,P199)
خود دوشان بر این تسلط ایده بر فرم تاکید می کند و همانگونه که گفته شد توجیه وی در مورد چشمه، بخشی به این واقعیت که آر موت (هنرمندی که شیء به وی نسبت داده میشد) بیش از آنکه شی را با «انتخاب» آن ساخته باشد، با فرایند «یک ایده جدید برای آن شیء» آن را خلق کرده است، بازمیگشت.
مطابق نظر مفهومگرای آمریکایی جوزف کاسوت[۱۰]، حاضرآمادههای دوشان ماهیت هنر را از سئوال در مورد ساختار [چگونگی] به سئوال در مورد کارکرد [چیستی] تغییر داد. این تغییر – ابتدا از «ظاهر» به «مفهوم»- آغاز هنر «مدرن» و آغاز هنر «مفهومی» بود . کاسوت در مناظرهای با کلمنت گرینبرگ در مورد اصالت زیباییشناسی مدرنیستی مورد سئوال قرار گرفت. به هر حال احتمالاً وی برای بهسادگی جایگزین کردن قواعد فرمالیستی با نمونههای مفهومی متهم می شود. دیوید هاپکینز اعتقاد دارد که:
«نمونه ساده شده قاعدهی وی، (که در اصل توسط کاسوت به دونالد جاد نسبت داده شده است) عقیدهی اگر کسی “این را هنر نامید، این هنر است” نهایتاً سست شدن معیارهای ارزیابی را که، در بدترین حالت، به سوی نوعی از هرج و مرج رهنمون می شود درپی دارد».(Hopkins,2002,P255)
۲-۱-۲ فهم آثار حاضرآماده به واسطه معنا
این توجه به معنا از سوی خود دوشان نیز تقویت می شود، اما اینکه در راه توجه به مفهوم به کلی فرم اثر را نادیده بگیریم، حتی اگر خود دوشان اینگونه خواسته و از این نظر دفاع کرده باشد، به نوعی بیتوجهی به تمامیت این آثار در آنچه واقعا هستند به نظر میرسد. برای مثال روشی که پاز برای دفاع از این آثار اتخاذ نموده بود در عین حال که رهیافتی موثر به سوی فهم چیستی حاضرآمادهها را مطرح مینماید اما با نادیده انگاشتن پتانسیل فرمال آنها کلیت خود را از دست داده است. وی میگوید:
«احمقانه است که درباره زیبایی یا زشتیشان بحث شود، در واقع آنها فراتر از زیبایی و زشتیاند، آنها دیگر اثر نیستند، بلکه علامتهای سئوال یا نفیاند در برابر آثار. حاضرآماده یک ارزش تازه را باب کرد: سئوالی شد در مقابله با چیزی که ما آن را معتبر میدانیم. یک نقد فعال.»(کابان،۱۳۸۰،ص۱۲)
یا کارستن هریس که در این باره میگوید:« اهمیت چشمه در جایی بیرون از حضور فیزیکی اشیاء قرار دارد».(Harries,1982,P24) ناگفته نماند که حتی در تندروترین بیانیههای موجود در مورد حاضرآمادهها نیز فرم بطور کلی حذف نشده است بلکه توجه به آن کمتر از چیزی است که بتواند راهگشا باشد، در واقع فرم تنها به عنوان حاملی برای معنا در نظر گرفته می شود، و با توجه به نقدهایی که در آنزمان بر آثار دوشان و بیارزشی آنها بواسطهی فرم روزمرهشان وارد میشد اینگونه تفسیرها در جانبداری از رویکرد دوشان قابل فهم است. اما در حال حاضر با سپری شدن این وقایع و تجربه هنرهای مفهومی و شاخه های دیگر منشعب از آن، دیگر بیش از مروری برآنها به عنوان گونه هایی از تفسیرهای موجود در مورد آثار حاضرآماده ارزش راهگشای دیگری ندارند. نکتهی قابل تأمل این است که توجه به زیبایی یا زشتی حاضرآمادهها دقیقاً همان کاری است که در رهیافت کانتی و نظریه نهادی درباره آن صحبت می شود و درواقع فهمی تازه از این آثار را باعث می شود.
۳-۱-۲ اعتراض به استیلای فرم
مولفهی بسیار مهمی که در این زمینه باید به آن توجه شود این است که آنچه دوشان به شخصه با آن سر جنگ داشت «فرم محض» بود، همان چیزی که در هنر مدرن حرف اول را میزد و با تمام قدرت از آن دفاع میشد. وی به صراحت اعلام می کند که هنر آبستره را به دلیل آنکه تنها در پی تأثیر بصری است دوست ندارد. از نظر دوشان تا قبل از هنر مدرن، در هر دورهای هنر مبیّن موضوعی بوده است. آثار مذهبی، تاریخی، و یا حتی صحنههای جنگ و مناظر طبیعت، هرکدام بههرحال نشان دهنده و انتقال دهنده معنای خاصی در مورد موضوع خود بوده اند، حالآنکه تابلوی آبستره هیچچیز جز فرم محض نیست و تنها در پی خوشامد «شبکیه»ی مخاطب است.(کولن،۱۳۸۱،ص۸) از سوی دیگر دوشان از اعطای یک معنای قاطعانهی رضایتبخش به اثر هنری نیز خودداری کرده، به زعم وی معنا هرگز مقرر و معین نیست، به خودی خود وجود ندارد و نمی توان آن را بازنمود.
در واقع آنچه که به صورت خاص در بخش اهمیت مولف و مخاطب پیگیری می شود، یعنی همان ایده «اثر دست» معروف دوشان که آن را به عنوان یکی از معضلات هنر معرفی می کند، و از سوی دیگر مسئله «هنر شبکی» به عنوان یکی دیگر از نقدهای دوشان به هنر مدرن را میتوان دلائل اصلی دوشان برای روی آوردن به انتخاب تصادفی یک شی روزمره و همچنین دخالت نداشتن در تولید چیزی به عنوان اثر هنری و کمرنگ کردن اهمیت فرمال آثار برشمرد، وی با بیاهمیت جلوه دادن فرم یک اثر هنری سعی در نقد کردن اهمیت بیش از اندازه هنرمند به عنوان خالق یکتای اثر هنری و یگانگی فرم این مخلوق دارد. با نقد کردن ایده ساخت، دوشان بر آن نیست که فرم را از محتوا جدا کند.
«در هنر، تنها چیزی که به حساب می آید فرم است، یا درستتر بگوییم: فرمها بیانگر معانیاند. فرم معنا را به نمایش می گذارد و وسیلهای است برای معنی کردن. اما معانی نقاشی شبکی بیمعنایند: تاثرها، حسها، تراوشها، انزالها. حاضرآماده، با بیطرف بودن و بیمعنا بودنش، در تقابل با این بیارزشی است. به همین دلیل است که نباید یک شی خوشآمدنی، زیبا، زننده، یا حتی جالب باشد»(کابان،۱۳۸۰،ص۱۴)
۴-۱-۲ حضور متناقض معنا
به هر حال این توجه به معنا در زمان خود بسیار بدیع مینمود، و تا سالها بعد به درستی به آن پرداخته نشد یا به عبارتی به واسطه ذهنیت حاکم بر دوران دیده نشد. توجه به معنا یا مفهومگرایی در مورد آثار حاضرآماده همچون بسیاری موارد دیگر حامل نوعی تناقض در خود است، این تناقض را چه برآمده از آنچه دوشان قصد داشته است و تناقضگوییهای خود وی بدانیم، چه به دلیل خوانشهای متفاوت، چیزی است که اگر با دقت به تفسیرهای موجود، حتی در یک رهیافت مشخص و در نزد تنها یک مفسر نگاه کنیم، حضور دارد. برای مثال از نظر گلداسمیت هنگامی که برای بررسی حاضرآمادهها به مفهوم آنها توجه کنیم یعنی درواقع به ایدهای که باعث شده است این یک اثر هنری باشد، به دنیای زیباییشناسی سنتی روی آوردهایم. مورد مبهمی که میبایست در رویکرد گلداسمیت به آن پرداخت منظور او از زیباییشناسی سنتی است. مفهوم زیباییشناسی سنتی می تواند به دو پارادایم متفاوت ارجاع داده شود؛ ۱٫ پارادایم پیش از مطرح شدن زیباییشناسی سوبژکتیو یا به عبارتی دوران تلقی هنرمند به مثابهی یک صنعتگر. ۲٫ دوران خود آیینی هنر که محوریت هنرمند به عنوان خالق یکتای اثر یکی از مولفههای اصلی آن است.
به این معنا، دوشان برخلاف میل خود در جایگاه هنرمند ایستاده است که به اعتبار مرتبهی اجتماعی آنگونه که دانتو میگوید با انتخاب خود رأی بر اثرهنری بودن یک شی میدهد و معنایی را هرچند بیمعنا بر آن بار می کند.
۲-۲ اهمیت مولف و مخاطب
۱-۲-۲ مولف
اهمیت نقش هنرمند به عنوان پدیدآورندهی اثر چالشی بحث برانگیز است که مدافعان و مخالفان آن هرکدام با دلایلی قابل تعمق به رد یا قبول آن میپردازند. البته شایان ذکر است که منظور از اهمیت مولف دیگر به هیچ روی آن رویکرد رمانتیستی نیست که جست وجو در زندگی و احوالات هنرمند را تنها راهگشای فهم اثر تلقی میکرد. در جریانات متاخر مدافعان اهمیت مولف، تمامیت معنا را در اختیار هنرمند نمیدانند بلکه وی را به عنوان یکی از مولفههای دریافت معنا لحاظ می کنند. دو جریان عمده در این زمینه با نظریات میشل فوکو و آرتور دانتو قابل پیگیری است.
دانتو که در فصل بعد به طور مفصل در مورد رویکردش بحث خواهد شد، با ارائه نظریه عالم هنر، جایگاهی خاص برای هنرمند به عنوان آفرینندهی اثر در نظر گرفت. وی یکی از عوامل تلقی چیزی به عنوان اثر هنری را اعلام هنرمند مبنی بر اثر هنری بودن شی مذکور میداند و بر این باور است که شأن هنری یک اثر در وهلهی اول معطوف به انتخاب آن توسط هنرمند است، به عبارت دیگر مصنوع بودن که شرط اول یک اثر هنری است ناشی از حضور یک خالق به عنوان هنرمند است. البته این شرط، ضمائم دیگری هم دارد که برای پیوستگی بحث در بخش نظریه نهادی بررسی می شود.
۲-۲-۲ فوکو؛ اهمیت مولف
اندیشمند دیگر یعنی فوکو نام مولف را بر روی اثر تنها یک برچسب تزیینی نمیداند که بتوان گفت با حذف آن هیچ اتفاقی برای متن نخواهد افتاد. در نظر وی نام مولف پل رابطی است بین بسیاری از عوامل حاشیهای که در تعیّن معنایی آن دخیل بوده و آن را تحت تاثیر قرار می دهند. نام مولف کارکرد ویژهای را برعهده میگیرد، به واسطه نام مولف این امکان بوجود می آید که تعداد معینی از متون در یک گسترهی خاص از ارتباطات و مناسبات، با هم دستهبندی شوند و حدود و مرز آنها از متنهای دیگر تفکیک شود. این دستهبندی افزون بر مناسبات درونی در حد و مرز خود، کارکرد عمده و مهمی در نگرشهای تاریخی، گفتمانی، و بین متنی برعهده میگیرد. یک مولف تنها مولف اثر خود نیست، هنجارگریزیهای یک مولف گاه به وجودآورندهی نوعی گفتمان است که گروهی از آثار را به خود وابسته و پیوسته میسازد، همانطور که در مورد دوشان و آثار حاضرآماده شاهد آن هستیم. به طور کلی آثار در زنجیرهای از تاثیرگذاریها و تاثیرپذیریها نسبت به آثار دیگر به سر میبرند که نام مولف تعیّن و نظم این تاثرات را برعهده میگیرد. به نظر فوکو «مولف اصل صرفهجویی در تکثر معناست».(بودریار،۱۳۷۴،ص۲۱۲) تکثیر سرطانی و خطرناک دلالتها. نظر اکتاویو پاز در مورد آثار حاضرآماده به نوعی تایید مدعای فوکو است: «حاضرآماده یک اثر نیست، حرکتی است که فقط یک هنرمند می تواند آن را انجام دهد، و نه حتی هر هنرمندی، بلکه به طور مشخص مارسل دوشان».(کابان،۱۳۸۰،ص۱۲) یا همانگونه که گلداسمیت نیز میگوید:« هر شخص غیر حرفهای می تواند یک آبریزگاه را بر روی پایه به نمایش بگذارد ولی هنرمندی که این کار را می کند با دلیل آن را انجام میدهد و این دلایل تبدیل به مولفهی اصلی تمایز آن می شود».(Goldsmith,1983,P200)
۳-۲-۲ دوشان در نقش مولف
اما نکته اینجا است که خود دوشان به عنوان خالق آثار حاضرآماده با مهم قلمداد نمودن هنرمند به عنوان خالق اثر موافق نیست و همانگونه که قبلاً هم اشاره شد با انتخاب اشیا حاضری و روزمره به عنوان اثر سعی در کمرنگ نمودن نقش هنرمند دارد؛ «در واقع من به عملکرد خلاقهی هنرمند باور ندارم. او آدمی است مثل باقی آدمها، همین».(کابان،۱۳۸۰،ص۲۸) در ۱۹۵۷ وی بیانیهی معروف “این بیننده است که تصویر را میسازد” را اعلام کرد. پس از آن این موضوع را در سخنرانی مهم خویش «کنش خلاق» در ۱۹۵۷ در چهارچوب ناتوانی هنرمند برای وساطت میان «قصد بیان نشده و بیان شده بدون قصد» به دقت توضیح داد. مورخ هنر رزالیند کراوس چنین استدلال می کند که حاضرآمادهها، فرضیاتی درباره مقاصد بیانگرانهی یک هنرمند که اغلب رای زیباییشناسانهی ما را تنظیم می کنند نادیده میگیرند. (Hopkins,2002,P258)
نمودار ۱-۲ پیش بینی جهت احتمالی مذاکره(هلر،۱۳۸۳،۱۵)
ارزیابی طرف مقابل :
موضوع مذاکره طرف مقابل ، که قطعاٌ دارای نقاط قوت و ضعف است ، از هر نظر باید بررسی کنید . نقاط ضعف را شناسایی و از این طریق نقاط قوت مذاکره طرف مقابل را سست کنید . پس شناسایی نقاط ضعف طرف مقابل به اندازه ی دانستن نقاط قوت وی اهمیت دارد . به همان ترتیبی که اهداف خود را شناسایی کردید باید سعی کنید که اهداف طرف مقابل را نیز شناسایی کنید .
درک رقیبتان مهم است بنا بر این باید سعی کنید که خودتان را تو ذهنش جا بدهید و ببینید بایدها و مطلوب های او چه هستند . ( Deniels , 1998 , 56 )
برای انجام یک مذاکره موفق ،زمینه های بازاریابی بین المللی و فروش ، پس از تعیین هدف ، حیطه و حدود مطالب مورد بحث باید مشخص گردد از مذاکرات بازاریابی که بین شرکت های بزرگ دنیا صورت می گیرد نه تنها مسایل بازاریابی و فروش بلکه مسائل اقتصاد ملی ، اقتصاد جهانی ، مهندسی تولید ، تأمین مالی طرح های تولیدی ، حقوق و الزامات قانونی و … نیز مطرح می شود و بدیهی است که طرح مطالب فوق ، گردآوری صحیح و کامل اطلاعات لازم را می طلبد و حضور تیمی از کارشناسان و متخصصین را ضروری می نماید . ( حسینی ، ۱۳۸۳ ،۳۰ )
انتخاب استراتژی :
پس از مشخص شده هدف های خود و تجزیه و تحلیل وارزیابی طرف مقابل ، برای تحقق اهداف باید یک استراتژی تدوین کرد .
استراتژی یک سیاست کلی است برای دست یافتن به اهدافی مشخص تدوین می شود . استراتژی را نباید جای تاکتیک استفاده کرد ، چرا که تاکتیک روش اجرای استراتژی است .
استراتژی که انتخاب می شود به عوامل مختلفی از جمله شخصیت ، شرایط و موضوع مورد مذاکره بستگی دارد .
تهیه و پیش نویس دستور جلسه :
عناوین دستور جلسه به لحاظ اولویت و تقدم زمانی که برای آنها در نظر گرفته می شود محور استراتژی مذاکره را تشکیل می دهند پس برای انجام این کار باید به طور مشروح با اعضای گروه به بحث و گفتگو نشست .
دستور جلسه باید :
۱- با لحنی رسمی موضوع بحث را تعریف کند .
۲- از طریق اولویت بندی عناوین و به طور غیر مستقیم بر محتوی گفتگو تأثیر بگذارد .
تعیین محل مذاکره :
بهترین محل برای مذاکره محلی است که بتوانید کنترل خود را بر فرایند مذاکره به حداکثر برسانید . هر مذاکره کننده مجربی محیط هایی که باعث تقویت توانایی اش برای دستیابی به موفقیت در مذاکره می شود را می شناسد . در شروع هر معامله تجاری ، شما باید امتیازات و ضررهای ناشی از مذاکره در دفتر خود ، در دفتر رقیب یا دفتر شخص ثالثی را ارزیابی کنید . از آنجا که خوبیها و بدی های محل خاص ممکن است باتوجه به پیشرفت مذاکرات در جلسه ای خاص تغییر نماید ، اما شما هنگامی که مذاکرات در حال پیش روی هستند ،باید این مطلب را از نظر دور نگاه ندارید و هر چند گاهی موضوع را دوباره ازریابی کنید .
برای بعضی از افراد ، مذاکره در محل کار خود امتیازات زیادی در بر دارد . مذاکره در محل کار توانایی شما را برای مهار کردن عوامل مهمی مثل : مسافرت ، خستگی و محیط های فیزیکی را افزایش می دهد به علاوه ، این عمل باعث می شود که تیم شما به امتیازات بیشتری مثل حمایت کارکنان ، پرسنل ، بایگانی و افرادی که تصمیم گیری نهایی به عهده ی آنها می باشد ، دسترسی داشته باشند . ( هاریس ،۱۳۷۷ ، ۹۲ )
مذاکره کننده باید محیطی را که مذاکرات در آن اتفاق خواهد افتاد آماده و ایجاد نماید . بسیاری از خریداران پیشنهاد می کنند که مذاکرات در همان محل کار خود اتفاق بیفتد برای اینکه آنها احساس راحتی و اعتماد به نفس دارند . ( Ashcroft , 2004 , 231 )
محیط فیزیکی۱ مذاکره باید برای سازگاری با شما چیده شود ( Deniels , 1998 , 58 )
محیط مذاکره شامل ایجاد فضای مناسب ، انتخاب زمان مناسب و گزینش بهترین محل برای برگزاری مذاکره خواهد بود . بهترین محل مذاکره مکانی است که بیش از هر جایی دیگر در آن احساس آرامش و اطمینان حاکم باشد در صورتی که محیط مذاکره بی طرف باشد ، از هر گونه تعصبی در جلسه جلوگیری خواهد شد و محیط بی طرف نباید زمین حریف باشد و از قرار گرفتن در شرایط ناامن باید خودداری نمود . ( انواری رستمی ، ۱۳۸۲ ،۸۴ )
محیط فیزیکی محل مذاکره می تواند به همان اندازه شهری که می خواهند در آن مذاکرات را برپا نمایند از اهمیت برخوردار باشد عواملی مانند دکور ، دما ، جا ، نور وراحتی محل با توجه به خصوصیات شخصی و کاری می توانند تأثیر قابل ملاحظه ای بر محیط فیزیکی مذاکرات داشته باشند . با به کارگیری این عوامل قبل از اینکه رقیبتان این عوامل را بر علیه شما به کار گیرد شما ممکن است بتوانید امتیاز مهمی را در مذاکره نصیب خود نمایید . ( هاریس ، ۱۳۷۷ ، ۹۶ )
تشکیل جلسات در محل تعیین شده از جانب شما یا طرف مقابل ، فوایدی را برای هر دو طرف به همراه خواهد داشت .
فواید تشکیل در دفتر شما :
۱- احساس کنترل بیشتر بر روند مذاکرات
۲- هماهنگ کردن اوقات وقفه در جلسات
۳- حمایت در صورت نیاز
۴- توانایی انتخاب دفتر ، محل و تجهیزات آن
فواید تشکیل جلسات در دفتر حریف :
۱- امکان ارزیابی محل کار حریف
۲- دادن امتیازهایی از جانب طرف مقابل
۳- ترغیب طرف مقابل در مورد درگیر کردن رؤسای ارشد جهت برطرف کردن موانع
( فلمینگ ، ۱۳۷۹ ، ۴۰ )
محل استقرار :
مکان های نشیمن در محل مذاکره را همچنین باید مدنظر قرار داد . اگر تمام مذاکره گران به طور نسبی مکان خوبی برای نشستن داشته باشند ، به این معنی که هیچ کدام از افراد در مکانی بلند تر یا راحت تر از رقبای خود نشسته باشند ، امکان رسیدن به توافق افزایش می یابد . به عبارت دیگر محل نشستن امکان عدم توافق را افزایش می دهد ، جلسات را کوتاه تر می سازد و یا این احساس را در افراد به وجود می آورد که مذاکرات را تحت کنترل دارند .
میز مذاکره گرد ، چنین میزی می تواند از تنش ها بکاهد و بر این موضوع اشاره داشته باشد که تمام افرادی که دور میز نشسته اند با هم همکار هستند و از موقعیت یکسانی برخوردارند . و میز مستطیل شکل کسانی که دورآن نشسته اندمعمولاٌبه طرف مقابل خودگرایش کامل دارند (هاریس،۱۳۷۷،۱۰۱-۹۹)
نحوه ی قرار گرفتن مذاکره کنندگان می تواند بر روند جلسه و نیز نتیجه نهایی تأثیر قابل توجهی داشته باشد .
با توجه به این مسائل ، شما باید درک نمایید که بعضی از عوامل محیطی غالباٌ توافق بین دو طرف مذاکره را به وجود می آورند ، در حالی که بعضی دیگر باعث عدم توافق بین آنها می گردند . با درک این عوامل و به کارگیری آنها به نفع خود شما می توانید محیطی فیزیکی فراهم آورید که احتمال ایجاد توافق بین خود و رقیبتان در جلسه ای معین را افزایش دهد . به عبارت دیگر ، شما می توانید روشی بکارگیرید که پیام مورد نظر شما در مذاکرات مبتنی بر اینکه توافق در این زمان ناممکن است را تقویت نماید . ( هاریس ، ۱۳۷۷ ، ۹۶ )
۲- ارائه پیشنهاد :
ارائه پیشنهاد در هر مذاکره یک امر اساسی است . بنا بر این باید از قبل تصمیم بگیرید که در پیشنهاد دادن آیا می خواهید نفر اول باشید یا این که تصمیم دارید به پیشنهاد طرف مقابل جواب بدهید . هنگامی که فرایند همکاری شروع می شود که دو طرف اجتیاجاتشان را فاش می کنند و موافقت های ضروری را برای تطبیق یا وفق پیشنهادشان با نیازهای طرف دیگر را می گویند. ( wimsatt and Gassenheimer , 1996 , 21 )
این مرحله شامل ایجاد جو مثبت ، ایجاد موضوعات و بیان موردمان و درک آنها می باشد . ( manning and Robertson , 2003 , 61 )
در مذاکرات اظهارات خود را به نحوی باید بیان کرد که در ادامه جلسه امکان مانور داشته باشید. با عبارت دیگر نباید به گونه ای صحبت کنید که گویی موضع غیر قابل تغییری دارید . اظهارات خود را به صورت فرضی بیان کنید تا در طول مذاکره امکان کوتاه آمدن برای طرفین وجود داشته باشد .
چگونگی تداوم روند مذاکرات را با مطرح نمودن پیشنهادات زیر می تواند بهبود بخشید:
زمان بندی :
در هر جلسه ای زمان مناسبی برای مطرح ساختن پیشنهاد وجود دارد و مذاکره کنندگان با تجربه به این زمان را به راحتی تشخیص می دهند .
در اغلب مذاکرات نتیجه نهایی بستگی به این دارد که پیشنهاد چگونه مطرح می شود ، زمانی که می بینید خواسته طرف مقابل با خواسته شما تفاوت چندانی ندارد ، صلاح در این است که بگذارید اول او پیشنهاد خود را مطرح کند .
ترغیب و تشویق جهت ارائه پیشنهاد :
هنگامی که موقعیت را از لحاظ زمانی برای ارائه پیشنهاد های خود مناسب می یابید ، اما از دو جانبه بودن این احساس اطمینان ندارید ، به سادگی می توانید سؤال کنید : مهارت به کارگیری روش های صادقانه در مذاکرات بسیار ازرشمند است ، به این معنی که اعتماد حریف را نسبت به شما جلب می کند و وی متوجه می شود که قصد فریب دادن او را ندارید . این حرکات ،علاوه بر آن فرصت پیشبرد جلسه را به طرف مقابل می دهد و او را به ارائه پیشنهاد های خود ترغیب می کند .
بهترین روش :
اگر چه پراکندگی ایجاد شده همگی مشکل ساز بودند ولی استفاده از فیبر های چند - مد مزایایی نیز در بر داشت. مثلا جفت کردن انتهای پهن فیبر چند مدی با منبع نوری بسیار راحت تر از جفت کردن انتهای باریک یک فیبر تک مد است. تولید آن نیز ( و در نتیجه خرید آن) کم هزینه تر است و به LED ها و گیرنده های ارزان آن بستگی دارد تا به دیود های لیزری و قطعات گیرنده فوق حساس آن. با این حال، پیشرفت تکنولوژی سبب کم استفاده شدن فیبر چند مدی و متداول شدن فیبر تک مد شده است.
۳-۵-۲- فیبر تک مد
هسته فیبر تک مد بسیار باریکتر از هسته فیبر چند مدی است. به نظر می رسد که به دلیل باریک بودن هسته آن، قابلیت حمل اطلاعات آن محدودتر باشد. همانطور که از نامش پیداست، یک پرتوی نور یا تک- مد اجازه حرکت در هسته فیبر را دارد. بدین ترتیب مشکلات پراکندگی که فیبرهای چند مدی را مختل می کنند حذف می شود. در حقیقت، فیبر تک مد دارای ضریب شکست پله ای است زیرا ضریب شکست هسته کمی بیش از ضریب شکست غلاف است. این فیبر به یک استاندارد واقعی برای سیستم های انتقال نوری تبدیل شده است و بسته به کاربردش اشکال گوناگونی را پیدا می کند.
قطر مغزی در فیبر تک مد بی نهایت کم است یعنی بین ۷ تا ۹میکرون و قطر غلاف آن ۱۲۵ میکرون می باشد، مزیت این فیبر این است که اجازه انتقال تنها یک مد را می دهد؛ عیب آن این است که کار کردن با آن کمی مشکل می باشد. هسته را باید مستقیما به منبع نور و گیرنده کوپل کرد تا حد اکثر کارائی ایجاد شود. با فرض اینکه کر در حدود یک ششم قطر موی انسان باشد، فرایند مکانیکی این کوپل کردن از نوع هرکولین[۳۸] است.
همانطور که به خاطر می آورید انواع پدیده های غیر خطی را که پیش روی سیستم های نوری قرار دارند بررسی کردیم. در بیشتر موارد، افت و پراکندگی دو عامل کلیدی ایجاد مشکل برای سیستم های سرعت بالا بحساب می آیند ولی خوشبختانه مهندسان نوری موفق به ایجاد فیبر های تک مدی شده اند که به مشکلات غیر خطی غلبه کرده اند.
فیبر تک مد که در اوایل دهه ۱۹۸۰ معرفی گردید، به تناسب تقاضای بازار پهنای باند، تغییراتی را متحمل شد. اولین نوع فیبر تک مد که وارد بازار گردید، فیبر فاقد پراکندگی شیفت داده شده (NDSF) نامیده شد که در پنجره دوم ۱۳۱۰nm کار می کرد. پراکندگی این فیبر ها در این طول موج نزدیک به صفر بود. در نتیجه پهنای باند زیاد و پراکندگی کمی را ارائه می داد. متاسفانه بعد از مدتی قربانی موفقیت خودش گشت. با افزایش تقاضا برای انتقال با پهنای باند بالا، سومین پنجره در ۱۵۵۰ nm برای انتقال از طریق فیبر تک مد نیز ایجاد شد و به دلیل اینکه بیشتر فیبر های نصب شده NDSF بودند میزان تضعیف آن نصف میزان تضعیف در ۱۳۱۰nm شد ولی پراکندگی آن زیاد بود. تنها راه حل موجود باریکتر نمودن پهنای باند لیزرهای به کار رفته در این سیستم ها بود. متاسفانه افزایش توان و کاهش پهنای باند لیزر، پر هزینه است. بدین ترتیب راه حل دیگری پیشنهاد شد.
۳-۵-۳- فیبر های (DSF) dispersion – shifted
راه حل مورد نظر DSF بود. در DSF نقطه حداقل پراکندگی به طور مکانیکی از ۱۳۱۰nm به ۱۵۵۰ nm تغییر می یابد. اینکار با اصلاح طراحی فیبر صورت می گیرد بنابراین پراکندگی موج بر افزایش می یابد. پراکندگی موجبر صورتی از پراکندگی رنگی است که به دلیل متفاوت بودن سرعت نور در هسته و غلاف ایجاد می شود.
یک تکنیک برای ساخت DSF (در بعضی مواقع فیبر با پاشندگی صفر جابجا شده نیز نامیده می شود) ساخت فیبر با چند لایه است. (شکل ۳-۱۶)
شکل (۳- ۱۶) فیبر DSF
در این طرح، هسته دارای بالاترین ضریب شکست می باشد. با حرکت از هسته به سمت لایه های بیرونی، ضریب شکست تا حدی که در غلاف بیرونی به ضریب شکست معادل آن برسد کاهش تدریجی می یابد. در وسط، هسته درونی[۳۹] قرار دارد و روی ان را غلاف بیرونی[۴۰] احاطه کرده است. هسته بیرونی نیز توسط غلاف بیرونی احاطه شده است. این طرح مناسب سیستم های دارای یک طول موج در زمانی که چند طول موج انتقال می یابند می باشد. مانند وقتی که با سیستم های DWDM به کار رود، افت سیگنال دیده می شود. ترکیب چهار موج که پیشتر توضیح داده شد نقص جدی این گونه سیستم ها می باشد. امروزه که سیستم های دارای چند طول موج، سریع عمل می کنند، محدودیت کارکرد در یک موج مانع محسوب می شود.
۳-۶- سرعت انتقال اطلاعات در فیبر نوری
برای سرعت انتقال اطلاعات و یا سرعت انتقال پالس نوری در فیبر نوری تعریفهای مختلفی وجود دارد که از جمله می توان سرعت فاز و سرعت گروه را نام برد]۲۰[ -]۲۴ [.
۳-۶-۱- سرعت فاز
سرعت فاز سرعتی است که هر نقطه از موج با فاز ثابت با آن سرعت حرکت می کند یک میدان الکتریکی مختلط تک فرکانس با فرکانس زاویه ای ثابت را به عنوان تابعی از مکان و زمان به صورت زیر در نظر می گیریم.
(۳-۱)
در اینجا دامنه میدان را نشان می دهد و عدد موج را نشان می دهد و قسمت مزدوج معادله موج می باشد فاز( ) این موج برابر است با
(۳-۲)
چون فاز ثابت می باشد بنابراین تغییرات فاز نسبت به زمان صفر می باشد
(۳-۳)
از اینرو سرعت فاز برابر است با
(۳-۴)
با توجه به رابطه (۳-۴) سرعت فاز در یک محیط تابعی از ضریب شکست می باشد مثلا در خلاء سرعت فاز برای یک موج الکترومغناطیسی برابر با سرعت نور © می باشد.
اگر یک موج شامل فرکاس های متفاوتی باشد به عنوان مثال یک پالس در یک محیط با ضریب شکست وابسته به فرکانس منتشر شود در نتیجه مولفه ها با فرکانس های متفاوت با سرعت های متفاوت در این محیط منتشر می شوند که این فرایند تاثیر بسیار زیادی بر روی شکل پالس می گذارد و باعث می شود که پالس شکل اولیه خود را در طول انتشار از محیط حفظ نکند.
۳-۶-۲- سرعت گروه
سرعت گروه سرعتی است که تمام شکل دامنه موج (پوش موج) با آن حرکت می کند. یک پالس نوری شامل گروهی از موج ها با فرکانس های مختلف می باشد برای بدست آوردن سرعت گروه ما در موج با دامنه و پلاریزاسیون یکسان را در نظر می گیریم مانند معادله (۳-۱) اما در عدد موج و فرکانس به اندازه مقدار کمی با هم اختلاف دارند که فاز آن ها بصورت زیر می باشد.
(۳-۵)
(۳-۶)
اگر این دو موج را با هم جمع کنیم داریم:
(۳-۷)
فاکتور حامل پالس می باشد با سرعت فاز فاکتور دوم پوش پالس را نشان می دهد که با سرعت گروه حرکت می کند اما پالس ها در مخابرات نوری بیش از دو مولفه فرکانسی دارند. ولی اگر باز با یک گروه از موج ها با دامنه و پلاریزاسیون یکسان که عدد موج و فرکانس هر کدام اختلاف کوچکی با w, k دارد را با هم جمع کنیم باز دوباره یک موج حامل با سرعت فاز و یک پوش که با سرعت گروه حرکت می کند بدست می آوریم [۲۰] اگر شبیه به روش بدست آوردن سرعت فاز عمل کنیم سرعت گروه را به صورت زیر بدست می آوریم:
(۳-۸)
حال اگر از k نسبت به w مشتق بگیریم به رابطه زیر می رسیم
(۳-۹)
در اینجا ng ضریب شکست سرعت گروه می باشد در خلاء چون ضریب شکست یک می باشد (n=1) در نتیجه سرعت گروه با سرعت فاز و سرعت نور در خلاء © برابر است. همان طور که از معادله (۳-۹) مشخص است سرعت گروه علاوه بر ضریب شکست، به نسبت تغییرات ضریب شکست نسبت به فرکانس هم وابسته است . در محیط های بدون پراکندگی یا با پراکندگی کم n ثابت بوده و در نتیجه
محیط های معمولی مانند فیبر نوری غالبا محیط های پراکنده کننده می باشند و سرعت گروه پالس به شیب ضریب شکست وابسته است. اگر این شیب با فرکانس تغییر کند بنابراین سرعت گروه هم با فرکانس تغییر می کند بنابراین مولفه های مختلف فرکانس با سرعت های مختلف منتشر می شوند که باعث پهن شدگی طول پالس می شوند. تغییر با تغییر فرکانس را پراکندگی سرعت گروه یا GVD می گویند که به صورت زیر تعریف می شود.
(۳-۱۰)
با توجه به رابطه( ۳-۹) برای سرعت گروه سه حالت می توانیم در نظر بگیریم
۱-اگر ۰<باشد در این حالت سرعت گروه از سرعت فاز کمتر بوده و چون سرعت پا لس کاهش یافته است این حالت به عنوان تاخیر دهنده نوری عمل می کند.
۲-اگرو باشد در این حالت سرعت گروه از سرعت فاز بیشتر بوده و این حالت می تواند به عنوان یک شتابدهنده نور عمل کند.
۳- اگر باشد در این حالت سرعت گروه منفی می باشد یعنی پالس در جهت عکس منتشر می شود. به خاطر سرعت گروه مختلف در یک محیط می توانیم زمان های مختلفی برای گذر پالس از طول (L) یک محیط داشته باشیم. به همین خاطر زمان تاخیر پالس (tdel) را می توانیم بر حسب اختلاف زمان تاخیر گروه (tg) و زمان تاخیر فاز (tph) تعریف کنیم:
(۳-۱۱)
حال می توانیم برای سه حالت محیط سه نوع زمان تاخیر داشته باشیم. ۱- در محیط بدون پراکندگی ضریب شکست ثابت است. بنابراین سرعت فاز و سرعت گروه برابر می شوند در نتیجه می باشد۲- در محیط با پراکندگی معمولی، داریم در نتیجه تاخیر گروه از تاخیر فاز بزرگتر است و یک تاخیر زمانی مثبت داریم ۳- در محیط با پراکندگی غیر معمولی، داریم بنابراین تاخیر فاز بزرگتر از تاخیر گروه می باشد در نتیجه می باشد یعنی اینکه پالس شتاب گرفته است. اگر در این حالت اندازه برابر اندازه n(ωo) شود در نتیجه و tg صفر می شود بنابراین برابر تاخیر فاز شده ولی با یک علامت منفی، این به این معنی است هنگامی که پالس وارد محیط می شود بدون گذشت زمان در انتهای محیط نمایان می شود.
با کنترل سرعت گروه می توان سرعت پالس نوری را کنترل کرد مثلا در محیطی که مقدار مثبت یا منفی بسیار بزرگی دارد می توان سرعت انتشار پالس نوری را بسیار کم [۲۵] یا بسیار زیاد کرد [۲۶] یا حتی به طور کامل آن را متوقف نمود [۲۷]. سرعت گروه با مقادیر خیلی بزرگ بسیار بحث برانگیز هستند.
۳-۷- خلاصه
به منظور مشاهده پدیده SBS آبشاری در فیبر نوری نیازمند استفاده از منبع نوری با طول موج مطلوب و فیبر نوری متداول در سیستمهای نوین امروزی هستیم. بنابراین در این فصل به بررسی ساختار انواع فیبرهای نوری و معایب آنها پرداختیم و نوع فیبری را که امروزه استفاده می شود و طول موج منبع نوری را که می تواند بسیاری از عیوب متداول را رفع کند بدست آوردیم. همانطوریکه بررسی شد امروزه از فیبرهای نوری (DSF ) با منبع نوری با طول موج حدود nm1550 استفاده می شود که در شبیه سازیهای این پایان نامه از این موارد استفاده شده است. در انتهای این فصل به بررسی سرعت انتقال اطلاعات در فیبر نوری پرداختیم. در فصلهای بعدی مشاهده می کنیم که پدیده SBS آبشاری می تواند در سرعت انتقال سیگنال و همچنین تغییر شکل پالس نوری اثر گذار باشد.
فصل چهارم
پراکندگی بریلوین در فیبر نوری و مشخصه های آن