وبلاگ

توضیح وبلاگ من

تأثیر توانمندسازی و هوش عاطفی کارکنان بر کیفیت خدمات در بانک ...

 
تاریخ: 04-08-00
نویسنده: فاطمه کرمانی

احساس خود تعیینی
در حالیکه شایستگی یک مهارت رفتاری است. خود تعیینی یک احساس فردی در مورد حق انتخاب برای پیش قدمی و تنظیم فعالیتهاست خود تعیینی بیانگر استقلال در پیشقدمی و استمرار رفتارها و فرآیندهاست مثالهایی در این زمینه شامل اتخاذ تصمیم در مورد روش های کار و میزان تلاش می‌باشد(اسپرتزر[۱۷]،۱۹۹۶؛ص۱۰۱۰). پژوهش نشان می‌دهد که احساس دارا بودن حق انتخاب با از خود بیگانگی کمتر در محیط کار و رضایت کاری بیشتر و سطوح بالاتر عملکردی و فعالیت کارآفرینانه بیشتر و سطوح بالاتر و “درگیری شغلی”[۱۸] و فشار کاری کمتر همراه است. در پژوهشهای پزشکی این نتیجه به دست آمده است که بهبود از بیماریهای سخت با واداشتن بیمار به “پذیرفتن خویش” همراه بوده است. احتمال تجربه مثبت برای افرادی که به آنان کمک می‌شود که احساس کنند می‌توانند بر آنچه برای آنان اتفاق می‌افتد تاثیر شخصی داشته باشند ـ حتی با توجه به آثار بیماری از کسانی که چنین احساسی را ندارند، بیشتر است، احساس داشتن خود تعیینی یا “حق انتخاب”[۱۹] در مورد استفاده برای انجام وظیفه و مقدار تلاشی که باید صورت گیرد و سرعت کار و چارچوب زمانی که کار باید در آن انجام شود، پیوستگی مستقیم دارد.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
احساس تأثیر
عبارت است از حدی که در آن فرد توانایی نفوذ در پیامدهای استراتژیک، اداری و یا عملیاتی در کار خود را دارا می‌باشد (اشفورس[۲۰]،۱۹۸۹؛ص۳): “تاثیر” نقطه مقابل عجز و ناتوانی است. به علاوه تاثیر با کانون کنترل متفاوت است: تاثیر با محتوای شغلی در ارتباط است و از آن نفوذ می‌پذیرد. کانون کنترل درونی یک ویژگی شخصیتی کلی است که در وضعیت­های گوناگون ثابت است و شخص علل وقوع پدیده‌ها را به خود نسبت می‌دهد نه به محیط (مارینکو و همکاران[۲۱]،۱۹۸۹؛ص۲۰۱). افرادی که بعد تاثیر در آنها قوی است به محدود شدن توانایی های خود توسط موانع بیرونی اعتقادی ندارند و بلکه بر این باورند که آن موانع را می‌توان کنترل کرد. آنان احساس “کنترل فعال” دارند. که به آنان اجازه می‌دهد تا محیط را با خواسته‌های خود همسو کنند ـ برخلاف “کنترل منفعل” که در آن خواسته‌های افراد با تقاضاهای محیط همسو می‌شود. افرادی که دارای احساس موثر بودن هستند، می‌کوشند به جای رفتار واکنشی در برابر محیط، تسلط خود را بر آنچه می‌بینند، حفظ می‌کنند.
احساس داشتن اعتماد به دیگران
افراد توانمند دارای حسی به نام اعتماد هستند؛ مطمئن‌اند که با آنان منصفانه و یکسان رفتار خواهد شد. این افراد اطمینان را حفظ می‌کنند که حتی در مقام زیردست نیز نتیجه نهایی کارهاشان، نه آسیب و زیان، که عدالت و صفا خواهد بود. معمولاً معنی این احساس آن است که آنان اطمینان دارند که متصدیان مراکز قدرت یا صاحبان قدرت، به آنان آسیب یا زیان نخواهند زد و اینکه با آنان بی‌طرفانه رفتار خواهد شد. با وجود این، حتی در شرایطی که افراد قدرتمند درستی و انعطاف نشان نمی‌دهند، افراد توانمند باز به گونه‌ای احساس اعتماد شخصی را حفظ می‌نمایند. به بیان دیگر، اعتماد به معنی داشتن احساس امنیت شخصی است. اعتماد همچنین به طور ضمنی، دلالت بر این دارد که افراد خود را در یک موقعیت آسیب پذیری قرار می‌دهند. با این همه، افراد توانمند ایمان دارند که در نهایت هیچ آسیبی در نتیجه آن اعتماد متوجه آنان نخواهد شد.
پژوهش درباره احساس داشتن اعتماد، نشان داده شده است افرادی که اعتماد می‌کنند، آمادگی بیشتری دارند تا صداقت و صمیمیت را جانشین تظاهر و بی‌مایگی سازند. آنان بیشتر مستعد صراحت، صداقت و سازگاری هستند تا فریبکاری و ظاهربینی. همچنین آنان بیشتر پژوهش‌گرا و خود سامان، خود باور و مشتاق به یادگیری هستند. برای روابط متقابل ظرفیت بیشتری دارند و به گروه‌ها درمقایسه با افراد با اعتماد پایین، درجه بالاتری از همکاران و خطرپذیری را نشان می‌دهند. افراد دارای اعتماد، به دیگران بیشتر علاقه دارند، تلاش می‌کنند تا با دیگران باشند و عضو موثری از گروه تلقی می‌شوند. آنان همچنین خود افشاگرتر، در ارتباطات مربوط به خود صادقتر و برای گوش دادن با دقت به دیگران تواناترند. آنان نسبت به افراد با سطوح پایین اعتماد، در برابر تغییر کمتر مقاومت می‌کنند و برای انطباق با ضربه‌های روانی غیر منتظره تواناترند. احتمال بیشتری وجود دارد که افرادی که به دیگران اعتماد می‌‌کنند. خود قابل اعتماد و از استانداردهای اخلاقی شخصی بالایی برخوردار باشند.
۲ـ۸ـ۱٫ هوش عاطفی
سالووی و می یر با آگاهی از کارهای انجام شده در زمینه جنبه های غیرشناختی هوش، اصطلاح هوش عاطفی را به کار بردند. آنها اصطلاح هوش عاطفی را به عنوان شکلی از هوش اجتماعی که شامل توانایی در کنترل احساسات و عواطف خود و دیگران و توانایی تمایز قائل شدن بین آنها و استفاده از این اطلاعات به عنوان راهنمایی برای فکر و عمل فرد بکار می رود. (چرنیس،۲۰۰۰).
تعریف گلمن از هوش عاطفی چنین است: ظرفیت یا توانایی سازماندهی احساسات و عواطف خود و دیگران، برای برانگیختن خود، و کنترل مؤثر احساسات خود و استفاده از آنها در روابط با دیگران .به عقیده وی، هوش عاطفی در محیط کار از ساز­ه­ای چند بعدی تشکیل شده که شامل پنج جزء زیر می باشد (رحیم و همکاران: ۲۰۰۳).
خود- آگاهی[۲۲]، ۲)خود- تنظیمی [۲۳]، ۳) انگیزش[۲۴]، ۴) همدلی[۲۵]، ۵)مهارت های اجتماعی[۲۶]
هوش هیجانی، به عنوان سازه­ای چند بعدی (پترایدز و فارنام، ۲۰۰۰؛ ساکلوفسک، آستین و مینسکی، ۲۰۰۳)، متشکل از ظرفیت ادراک، ابراز، شناخت، کاربرد و مدیریت هیجانها در خود و دیگران (سالوی و می یر، ۱۹۹۰؛ می یر و سالوی، ۱۹۹۷)، با گستره ای از متغیرها و پیامدهای مرتبط با کیفیت زندگی همبستگی دارد. این همبستگی ها هم به جنبه های بین شخصی هوش هیجانی، مثل کیفیت بهتر تعامل­های اجتماعی مربوط می­شوند و هم به جنبه­ های درون شخصی هوش هیجانی، مانند همدلی، مدیریت روابط و تنظیم خلق. در زمینه جنبه­ های بین شخصی هوش هیجانی، می یر، دیپاﺋولو و سالوی (۱۹۹۰) توانایی افراد برای شناسایی محتوای هیجان­ها و کاربرد این توانایی در همدلی با دیگران را مورد بررسی قرار دادند. یافته­ ها نشان داد که کسانی که آگاهی هیجانی محدود داشتند کمتر می­توانستند با دیگران همدلی و همدردی کنند. بر این اساس توان بازشناسی هیجان­ها و اهمیت این توانایی در زندگی روزمره برای بهزیستی هیجانی ضروری است (می یر و گهر، ۱۹۹۶). طبق نظر لین و شوارتز (۱۹۸۷) توانایی هیجانی از تعیین کننده های سلامت روانی محسوب می شود و اختلال هیجانی، متقابلاً در شکل گیری اختلالات روانی و اختلالات شخصیت نقش تعیین کننده دارد. مطالعات مربوط به پیگیری درمان کسانی که از مشکلات مربوط به عملکرد هیجانی ضعیف رنج می برند نیز نشان داده است که درمان دراز مدت متمرکز بر هشیاری عاطفی می تواند خود نظم دهی هیجانی را در آنها تسهیل کند (مونسن، اودلند، فاگلی، دای و ایلرتسن، ۱۹۹۵).
مفهوم هوش عاطفی چیز جدیدی نیست بلکه، استفاده از این اصطلاح در نوع خود جدید می‌باشد. شاید ارسطو اولین کسی باشد که به اهمیت احساسات در تعاملات انسانی توجه نمود. ارسطو می‌گوید عصبانی شدن آسان است. همه می‌توانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در مقابل شخص صحیح، به میزان صحیح، در زمان صحیح، به دلیل صحیح و به طریق صحیح، آسان نیست (گلمن، ۱۳۸۲). در سال ۱۹۸۵ یک دانشجوی مقطع دکتری در رشته هنر در یکی از دانشگاه‌های امریکا پایان‌نامه‌ای را به اتمام رساند که در عنوان آن از هوش عاطفی استفاده شده بود.
این چنین بنظر می‌رسد که این اولین استفاده علمی و آکادمیک از واژه هوش عاطفی باشد (هین[۲۷]،۲۰۰۴؛ خائف الهی و دوستار،۱۳۸۲). در سال ۱۹۹۰ سالووی و می‌یر با آگاهی از کارهای انجام شده در زمینه جنبه‌های غیرشناختی هوش، اصطلاح هوش عاطفی را بکار بردند.
آن‌ها اصطلاح هوش عاطفی را به عنوان شکلی از هوش اجتماعی که شامل توانائی در کنترل احساسات و عواطف خود و دیگران و توانائی تمایز قائل شدن بین‌ آنها و استفاده از این اطلاعات به عنوان راهنمایی برای فکر و عمل فرد بکار بردند(چرنیس[۲۸]،۲۰۰۰). این دو دانشمند به این موضوع اشاره کردند که هوش عاطفی این امکان را برای ما فراهم می‌کند که به صورت خلاقانه‌تری بیاندیشیم و از عواطف و احساسات خود در حل مسائل و مشکلات استفاده کنیم. این دو دانشمند با ادامه تحقیقات خود در زمینه اندازه‌گیری و سنجش هوش عاطفی بیان داشتند که هوش عاطفی تا حدی با هوش عمومی هم پوشانی دارد و شخصی که دارای هوش عاطفی باشد، باید چهار مهارت زیر را داشته باشد:
۱ـ تشخیص عواطف[۲۹]
۲ـ استفاده از احساسات و عواطف[۳۰]
۳ـ فهم عواطف[۳۱]
۴- تنظیم و کنترل عواطف[۳۲] (کریستاد[۳۳]،۱۹۹۹ ؛ چرنیس،۲۰۰۰).
به جای کسانی که برای اولین بار اصطلاح هوش عاطفی را بکار بردند، دانیل گلمن[۳۴] کسی است که بیشتر از همه نامش با عنوان هوش عاطفی گره خورده است (هین،۲۰۰۴). وی که خبرنگار روزنامه نیوریورک تایمز بوده، رشته روان شناسی را در هاروارد به پایان رساند و مدتی نیز با مک کللند[۳۵] و دیگران کار کرد. گروه مک کللند می‌خواستند بدانند که چرا آزمون‌های هوش نمی‌توانند موفقیت افراد در زندگی را پیش‌بینی کنند (چرنیس،۲۰۰۰). گلمن در سال ۱۹۹۵ کتابی تحت عنوان هوش عاطفی منتشر کرد که این کتاب پرفروش‌ترین کتاب سال شد و تلویزیون‌های آمریکا با مصاحبه‌های گسترده‌ای که با وی در زمینه هوش عاطفی داشتند و موجب معروف شدن وی در سطح جهان گردیدند. گلمن در کتاب خود اطلاعات جالبی در ارتباط با مغز، عواطف و رفتارهای آدمی ارائه می‌دهد (هین،۲۰۰۴).
تعریف گلمن از هوش عاطفی چنین است: ظرفیت یا توانائی سازماندهی احساسات و عواطف خود و دیگران، برای برانگیختن خود، و کنترل موثر احساسات خود و استفاده از آن‌ها در روابط با دیگران.
به عقیده وی، هوش عاطفی در محیط کار از سازه‌ای چند بعدی تشکیل شده که شامل پنج جزء می‌باشد (گلمن،۱۹۹۱ ؛ رحیم و مینور[۳۶]،۲۰۰۳):
خود ـ آگاهی
خود ـ تنظیمی
انگیزش
همدلی
مهارت‌های اجتماعی
برای سنجش هوش عاطفی از مدل سیبریا شرینک[۳۷] طراحی شده مورد استفاده قرار گرفته است. این مدل دارای ۵ بعُد خود آگاهی، خود تنظیمی، خود انگیزشی، همدلی و مهارت­ های اجتماعی را می سنجد (منصوری، ۱۳۸۰). که درادامه معرفی خواهند شد:
جدول ۱-۱٫چارچوب قابلیت احساسی (منصوری، ۱۳۸۰)

 

قابلیت فردی
خودآگاهی آگاهی احساسی: شناخت/ درک هیجانات خود و آثار آن
خودارزیابی صحیح: شناخت/ درک نقاط قوت، ضعف و محدودیت‌های خود
خودباوری: احساس لیاقت، ارزشمندی و توانمندی
خودتنظیمی خودکنترلی: جلوگیری از بروز اختلالات هیجانی و تکانش‌های موجود
وظیفه‌شناسی: پذیرش مسئولیت در قبال عملکرد فردی
اعتمادسازی درونی: حفظ معیارهای صداقت و درستکاری
انطباق‌پذیری: انعطاف در پذیرش تغییر و کنترل آن
نوآوری: سازگاری در مواجهه با ایده‌ها، راهکارها و اطلاعات جدید و بکر


فرم در حال بارگذاری ...

« اثر ضد میکروبی عصاره هسته سنجد بر کیفیت و ماندگاری ...طرح های پژوهشی انجام شده درباره : ارزیابی کتابخانه های دانشکده های دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج براساس ... »
 

update your browser!