تا چند بارم اشک خون، گر راوق افشان نیستم
واژگان: بید سوخته: زغال بید که برای صاف کردن شراب به کار میبردند. (فرهنگ لغات) راوق افشان: راوق افشاننده، باده ریز، ساقی. (فرهنگ لغات)
شاهد: مجلـس غـم ساخته است و من چو بیـد سوخـته
تــا بــه مـن راوق کنــد مـژگـان مـیپـالای مـن
(خاقانی، ۱۳۸۸: ۳۲۰)
معنی و مفهوم: درون من برای غم و غصهها مانند بید سوختهای که شراب را صافی میکند، خون دلم را صاف میکند و از دیدگان فرو میبارد. اگر ساقی نیستم تا کی باید اشک خونین همچون شراب ببارم؟
آرایههای ادبی: ساقی غم اضافه تشبیهی. شاعر خود را به بید سوخته تشبیه کرده است همان گونه که بید سوخته شراب را صاف میکند درون شاعر نیز خون دل را صافی میکند و به صورت اشک فرو میبارد .
۷۷ - هستم به چشم دوستان، هستی که پیدا نیست آن
بهر چه هستم بی نشان، گر وصل جانان نیستم
معنی و مفهوم: من در نگاه دوستانم وجود دارم؛ امّا هستی و وجود من آشکارا نیست. اگر من همانند وصال به معشوق، بی نشان (نایافتنی) نیستم برای چه باید هستیام بینشان باشد.
آرایههای ادبی: واج آرایی در حرف « س » .
۷۸ - گرکس بود سگ جان منم، وین چرخ سگدل دشمنم
تا کی زید زرّین تنـم، گر آهنین جـان نیستــم
واژگان: سگ دل: کنایه از سخت دل. (آنندراج) آهنین جان:کنایه از سخت جان. (فرهنگ لغات)
شاهد: جان سگ دارم به سختی ور نه سگ جان بودمی
از فغـان زار چــون ســگ هم فــرو آســودمــی
(خاقانی، ۱۳۸۸: ۴۴۲)
معنی و مفهوم: اگر در این روزگار کسی سختی کش باشد آن من هستم و این آسمان بی رحم دشمن من است. اگر من سخت جان نیستم پس تا کی این جسم زرد و نحیف من زنده باشد و زندگی کند (با وجود این همه دشمنی).
آرایههای ادبی: سگ جان کنایه از سخت کوش و سخت جان. سگ دل کنایه از بدجنس و بد ذات. آهنین جان کنایه از سخت جان، سختی کش .
۷۹ - جُستم سروپای جهان، شیب و فـراز آسـمان
گر هیچ اهلی در جهان، دیدم مسـلمان نیســتم
معنی و مفهوم: تمام زوایای هستی و فراز و نشیب این عالم را بررسی کردم. هیچ اهل دلی پیدا نکردم، اگر یک نفر اهل دل پیدا کرده باشم مسلمان نیستم (کافرم).
آرایههای ادبی: شیب و فراز تضاد دارند. سروپای جهان اضافهی استعاری .
۸۰ - مانم به خاک کم بها، لـب تشنـهی آب وفـا
کـز جرعـهی هیچ آشنا، آلوده دامــان نیستــم
واژگان: جرعه: آن مقدار از آب یا مایع دیگر که یک بار و یک دفعه آشامند. (معین)
معنی و مفهوم: من به خاک بیارزش شبیه هستم که تشنهی وفاداری دوستان هستم . دامان من به جرعهای از وفاداری هیچ یک از آشنایانم آلوده نشده است.
آرایههای ادبی: شاعر خود را به خاک کم بها مانند کرده است. آب وفا اضافهی تشبیهی . مصراع دوم گوشه چشمی دارد به رسم جرعه افشانی بر خاک که در قدیم مرسوم بوده است .
۸۱ - برد آبرویـم آرزو، ایمه کـدام آب و چــه رو
روی از کـجا و آب کـو، خود در غم آن نیستـم
واژگان: ایمه: اکنون و در این دم. (برهان)
معنی و مفهوم آرزوها و خواهشهای دل، آبرویم را بردند. اکنون دیگر کدام آب و چه رویی؟ (آبرو چیست ؟) دیگر در غم و اندیشهی آبرو نیستم و برایم مهم نیست .
آرایههای ادبی: واج آرایی در حرف« آ » . شاعر با هجای واژهی « آبرو » بازی کرده است .
۸۲ - سلطان برنـایی مگـر بهر سـواری شد به در
تا کـی پیـاده بر اثر پویـم که سگبان نیســتم
واژگان: برنا: جوان، شاب، مقابل پیر. (معین) سگ بان: مستحفظ و نگهبان سگ. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: مثل این است که پادشاه جوانی برای سواری و شکار بیرون رفت. تا کی باید من پیاده به دنبال او بدوم، من که نگهبان سگ نیستم که لازم باشد دنبال پادشاه در تک و پو باشم (دیگر تک و پو کافی است).
آرایههای ادبی: شاعر به صورت مضمر تک و پوی خود در زندگی را به دویدن سگ بان به دنبال پادشاه مانند کرده است .
۸۳ - هر کس به قدر کام خود، جوید ز دیوان نام خود
من باز جستم نام خود، در هیچ دیـوان نیســتم
واژگان: دیوان: دفتر خانه، دفتر محاسبه، دفتر حساب. (معین)
معنی و مفهوم: هرکس به اندازهی خواست و آرزوی خویش در دفتر محاسبات به دنبال نام خود است(حساب و کتاب دارد) من در تمام دیوانها به دنبال نام و حقوق خود گشتم؛ امّا نام من در هیچ دیوانی یافت نشد .
آرایههای ادبی: کام و نام جناس مضارع دارند .
۸۴ - آتش ز من بنهفت دم، کز زندخوانم دید کم
مصحف ز من بگریخت هم، کز اهل ایمان نیستم
واژگان: زند: کتاب آسمانی که بر زردشت نازل شده.(ناظم) مصحف: کتاب به صورت اسم خاص، کتاب آسمانی، قرآن کریم. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: آتش چون دید من زردتشتی نیستم دم گرم خود را از من پنهان کرد و قرآن (هر کتب مقدّس آسمانی) نیز از من بگریخت؛ چرا که من اهل ایمان نیستم .
آرایههای ادبی: زند خوان استعاره از زردتشتی، آتش با استعارهی مکنیه از نوع تشخیص به موجودی شبیه شده است که دم خود را پنهان کند و مصحف نیز همین گونه به موجودی که بگریزد مانند شده است .
۸۵ - نه، کعبه را مُحرِم نیم، اهل کنیسـه هم نیــم
نـه، بابـت زمـزم نیـم، مــرد خمسـتان نیستم
واژگان: مُحرم [ مُ رِ ] در حرم در آینده. (منتهی الارب)، کسی که احرام حج بسته است (ناظم الاطباء)، آن که احرام بسته زیارت خانهی خدا را، احرام گرفته. (دهخدا) کنیسه: عبادتگاه یهود، کنشت. (فرهنگ لغات) بابت: شایسته، سزاوار، درخور. (معین) زمزم: چاهی است نزدیک خانهی کعبه - شرفها الله. (دهخدا) خمستان: میکده، شراب خانه. (معین)
معنی و مفهوم: من مُحرم خانهی کعبه نیستم (نیت حج ندارم) یهودی اهل کنشت نیز نیستم . نه، من شایستهی آب زمزم و میخانه نیز نیستم .
فرم در حال بارگذاری ...