نفاق یکی از پدیدههای خطرناک در جوامع انسانی است، حضرت امیر مؤمنان(ع) به نقل از پیامبر نفاق را از شرک خطرناکتر دانستهاند و به نگرانی پیامبر(ص) از وجود منافقان اشاره نمودهاند.[۱۶۷]
نفاق بهعنوان جریان سیاسی- مذهبی، پیچیدگی آن را دوچندان می کند؛ حتی معنای لغوی و اصطلاحی[۱۶۸] این پدیده بر مرموزی این جریان دلالت دارد.
بررسی این جریان در قرآن، شناخت ویژگی شخصیتی و تبیین جایگاه آنها در نظام سیاسی اسلام(به خصوص در مدینه) را فراهم میسازد.
نفاق در قرآن
مشتقات ماده «نفق» ۲۹ بار در قرآن بهکاررفته است، لیکن از این تعداد کاربرد نمیتوان اجمالاً به جایگاه نفاق در قرآن پی برد ویژگیهای آنها را استخراج نمود؛ زیرا در سوره بقره در چندین آیه به ویژگیهای منافقان اشاره شده است لیکن از ماده «نفق» سخن به میان نیامده است و تنها از تعبیر «فی قلوبهم مرض» یاد شده که بر منافقان دلالت دارد و در انتساب به آنها شهرت یافته است؛ بنابراین شناخت جریان نفاق در قرآن از یک سو مبتنی بر پیگیری مشتقات نفق و در مرحله بعد نیازمند بررسی تعبیر «فی قلوبهم مرض» است.
در این مجال به دنبال بررسی تمامی مشتقات نفاق و همچنین استخراج ویژگیهای مختلف آن نیستیم، لیکن بر اساس قرآن تنها به تبیین جایگاه منافقان در میان سایر گروهها میپردازیم و سپس بهصورت مجزا از منظر عکسالعملهای قرآن، به تبیین جایگاه آنها بهعنوان یک جریان سیاسی مخالف پیامبر(ص) میپردازیم.
۲-۴-۲-۱-۱- جایگاه منافقان نسبت به گروه کافران و مشرکان و یهود
منافقان از جهت احکامی که بر آنها مترتب میشود مانند کافران و مشرکان هستند و هر دو در آتش الهی همنشیناند.[۱۶۹] همچنان که استغفار برای مشرکان بیمعناست[۱۷۰] برای منافقان نیز سودی ندارد.[۱۷۱] خداوند برای آنها پستترین جایگاه را در آتش مقرر فرموده است.[۱۷۲] آنها از یاوران مهم یهود در مدینه بودهاند و با کافران از اهل کتاب پیمان برادری داشتهاند، هرچند ویژگی خدعه و نیرنگ آنها سبب شده است که باوجود وعده، از پشتیبانی آنها خودداری نمایند.[۱۷۳]
بنابراین از نظرگاه قرآن منافقان از کافران و مشرکان خطرناکترند و در مخالفت با اسلام مانند یاوران یهودی خویش هستند.
۲-۴-۲-۱-۲- عکسالعملهای قرآن نسبت به منافقان
خداوند در قرآن با نامگذاری سورهای به نام منافقون از ماهیت و برخی از فعالیتهای تخریبی آنها در جامعه مسلمانان خبر داده است؛ در سوره توبه نیز که در ارتباط با موضوع منافقان،[۱۷۴] نامهای[۱۷۵] «بحوث»[۱۷۶]، «عذاب»[۱۷۷]، «فاضحه»[۱۷۸]، «مبعثره»[۱۷۹]، «مثیره»[۱۸۰] و«حافره»[۱۸۱] به خود گرفته است، منافقان را رسوا نموده است، زمان نزول سوره توبه که مقارن با آخرین سالهای هجرت است نشان میدهد در این سالها فعالیت منافقان فراگیر شده و به عنوان خطر جدی اسلام و پیامبر را تهدید میکرده است.[۱۸۲]
توجه به سوره توبه ازاینرو حائز اهمیت است که آخرین سوره نازل شده بر پیامبر(ص) است و بیشک عکسالعمل پیامبر(ص) نسبت به منافقان نشان میدهد که جریان نفاق مؤثرترین جریان نیز بوده است.
خلیفه دوم پس از نزول آیه ۱۰۱ توبه، و آگاهی حذیفه از نام و نشان منافقان از ترس و اضطراب به حذیفه مراجعه می کند و از وی میپرسد: «أنشدک الله أَمِنْهُمْ أَنَا؟ قَالَ لَا وَلَا أُومِنُ مِنْهَا أحداً بعدک»[۱۸۳] یعنی: «(ای حذیفه) تو را به خدا قسم میدهم که آیا من از آن قوم( منافقین) هستم؟ حذیفه گفت: نه! و بعد از تو هیچ کسی از آن ایمن نیست(هر فردی ممکن است جزء آنها باشد)». این گفتگو نشان میدهد که نفاق فراگیر بوده است. به علاوه نشان میدهد همانطور که از معنای لغوی و اصطلاحی نفاق نیز برمیآید، یک جریان مشخص که به سادگی قابل رصد در جامعه باشد، نبوده است بهطوریکه حتی برخی از صحابه از اینکه در زمرهی منافقان باشند، بیم داشتهاند.
دروزه این پرسش و پاسخ عمر و حذیفه را رد می کند؛ استدلال وی این است که آیه به صراحت بیان میدارد که کسی از آن افراد آگاه نیست.[۱۸۴] ما نیز با دروزه در ساختگی بودن چنین روایتی همصدا هستیم اما با وجود رصد موضوع و اضطراب خلیفه دوم از این که چه کسانی از میان آنها منافق هستند جای این پرسش و بررسی است که چرا چنین روایتی ساخته شده است آیا بدین سبب نیست که (به سبب قرائن فراوان دلهره خلیفه دوم از اسامی منافقان) توجه از احتمال قرار دادن وی در میان آنها خالی گردد. بنابراین طرح چنین روایت ساختگی در یک پرسش و پاسخ وجدانی و محکمه فرضی، هر چند به انحراف کشاندن داوری عقل است، لیکن در نهایت پرده از واقعیت بر میدارد، واقعیتی که نشان میدهد هر چند روایت ساختگی است اما میخواهد حقیقت را وارونه نشان دهد.
شاید گفته شود روشنگری قرآن به خصوص در سوره توبه میتواند ما را در شناخت ماهیت این مرض پنهان یاری رساند لیکن راهبرد قرآن و پیامبر(ص) شفافسازی نبوده است؛ آیه ۶۴ سوره مبارکه توبه به این راهبرد قرآن اشاره می کند: «یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَهٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ»[۱۸۵] راهبرد پیامبر(ص) نسبت به منافقان نیز در روایت جابر آمده است: از جابر روایت شده است که زمانی که این سوره نازل شد پیامبر فرمود «بعثت بمداراه الناس»[۱۸۶] یعنی من برای مدارای با مردم مبعوث شدهام؛ این روایت نشان میدهد باوجود تمام دغدغهای که نسبت به منافقان و خطر آنها بوده است، راهبرد اصلی پیامبر در مقابل آنها مدارا است؛ زیرا با وجود پیچیدگی حضور آنها در جامعه چنانکه راهبردی دیگر اتخاذ میشد آشوب جامعه را فرا میگرفت. بعید نیست ترس برخی از اصحاب از رسوایی نفاقشان، آگاهی از چنین راهبردی بوده است که درحالیکه از عدم معرفی و مقابله جدی با منافقان خبر میدهد از تهدیدی خبر میدهد که چنانچه بر مخالفتهای خود بیفزایند مدارا با آنها به پایان خواهد رسید.
۲-۴-۲-۱-۳- واکاوی تعبیر «الذین فی قلوبهم مرض»
بررسی اجمالی تحولات آخرین سالهای هجرت و به خصوص سورهی مبارکه توبه نشان میدهد که منافقان دارای گروه عظیم و تأثیرگذاری در مدینه بودهاند. سخن از عبدالله بن ابی و پیروان او نیست، بلکه سخن از بیماری فراگیری است که بسیاری از اصحاب بدان مبتلا شدهاند. هر چند همزیستی با منافقان سرشناس مدینه در ظهور و بروز این عارضه تأثیرگذار بوده است.
آگاهی اجمالی بر وجود «مرض نفاق» در میان اصحابی که رنج آزارهای مختلف و سختی هجرت را به جان خریدهاند و اکنون در زمره سرسختترین دشمنان و به تعبیر آیات قرآن بدتر از مشرکان و یهود قرار گرفتهاند، خواننده را متحیر میسازد؛ هرچند قرآن صراحتاً از معرفی منافقان خودداری نموده است و راهبرد پیامبر(ص) نیز اینگونه بوده است لیکن سؤال مهم این است که آیا میتوان بر اساس قرآن شواهدی مرتبط با منافقان را استخراج نمود که وجود نفاق در میان برخی از اصحاب پیامبر را هرچند کلی تأیید نماید؟
پرسش فوق نگارنده را بر آن داشت به تتبع ویژگی منافقان در قرآن بپردازد، تا شاید بتوان بر اساس استخراج ویژگیهای آنها در پاسخ به پرسش فوق این فرضیه را مطرح نمود که در آخرین سالهای هجرت منافقان سرشناسی مانند عبدالله بن اُبی سبب گمراهی برخی از اصحاب شدهاند.
روش موردنظر این بود که در بررسی ویژگی منافقان تمامی آیات قرآن از آغاز تا انجام مورد مداقه قرار گیرد، لیکن در بررسی نخستین ویژگیهای منافقان در آیات ابتدایی سوره مبارکه بقره، رویارویی با فرضیهای جدید سبب شد که مسیر پژوهش دگرگون شود.
توضیح اینکه پس از دستیابی به خصلت «خدعه و نیرنگ» بهعنوان نخستین ویژگی منافقان در این سوره[۱۸۷] در بحث و بررسی از دومین ویژگی مهم منافقان یعنی دروغگویی،[۱۸۸] مشخص شد ویژگی دروغگویی فرع بر انتساب عبارت «فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» است که پیش از این ضمیر «هم» در این عبارت ما را به دلالتش بر توصیفات منافقان در آیات پیشین رهنمون کرده بود. بنابراین در گام بعدی خصلت «فی قلوبهم مرض» مورد بررسی قرار گرفت، بررسی تعبیر فوق در سایر آیات قرآن کریم جهت دستیابی به معنای جامع از منافقان در کنار تعبیرات مستقیم از منافقان نگارنده را بر آن داشت تا تعبیر «فی قلوبهم مرض» که طبق نظر مفسران حمل بر منافقان شده است را استخراج نماید.
در جستجوی ابتدایی نتایج قابل تأملی به چشم میخورد، باوجوداینکه تعبیر مورد بحث در سوره بقره ناظر بر منافقان است؛ در برخی دیگر از سورهها عطف به منافقان شده است و ماهیتی جداگانه یافته است.[۱۸۹]
این سرنخ فرضیه خوبی است برای اینکه دریابیم اجمالاً تعبیر «فی قلوبهم مرض» با «الذین فی قلوبهم مرض» متفاوت است. در ادامه آنچه ضرورت پیگیری این فرضیه را بیشتر مینمود این بود که مفسران در سوره بقره اشارهای به این تفاوت ننمودهاند و حتی آنان که روش تفسیر قرآن به قرآن را دنبال نمودهاند به این اختلاف اشاره نکردهاند.
همنشینی منافقان در کنار «الذین فی قلوبهم مرض» هر چند اجمالاً به خصلت مشترک آن دو اشاره مینمود لیکن همین همجواری و دو تا شدن بیانگر این نیز بود که باوجود خصلت مشترک که قاعدتاً باید نفاق باشد از جهت ماهیت و مصداق با یکدیگر تفاوت دارند؛ حال مهمترین پرسش این بود که منافقان چه تفاوتی با «الذین فی قلوبهم مرض» دارند؟ همچنین آیا علم اجمالی به این تفاوت بیانگر گروههای مختلف منافقان و همچنین پیچیدگی آنها نیست؟ با توجه به قرآن ویژگیهای مهم «الذین فی قلوبهم مرض» چیست؟ آیا میتواند ترس برخی از اصحاب ناظر بر این گروه از منافقان باشد؟
۲-۴-۲-۱-۳-۱- دیدگاه آیت الله جوادی آملی در مورد «الذین فی قلوبهم مرض»
با توجه به روش تفسیری این مفسر گرانقدر احتمال این میرفت تا در پاسخ به پرسشهای فوق توفیق بیشتری داشته باشیم، بنابراین به تفسیر نامبرده رجوع گردید.
آیت الله جوادی آملی در سوره بقره ذیل آیه مورد بحث تقسیم سه گانه از انسان با تاکید بر سلامت و یا بیماری قلب ارائه میدهند ایشان با تقسیم انسانها از منظر قرآن، از سه گروه: ۱ ـ مؤمنان عادل که زندهاند و قلبی سلیم و سالم دارند. ۲ ـ مؤمنان ضعیف الایمان و تبهکار که زندهاند، ولی بیماردلند. ۳ ـ کافران و منافقان که مردهاند یا بیماری حادّ و مزمن دارند، نام میبرد و مراد از گروه مذکور در آیات مورد بحث سوره بقره را بیماردلی منافقان میدانند.[۱۹۰]
به نظر میرسد هرچند در این تقسیمبندی ایشان میکوشد میان منافقان و مؤمنان ضعیف الإیمان فرق گذارد، لیکن حمل آیه بر منافقان بیماردل دارای ابهام است. ایشان در ادامه این ابهام را که چگونه هم مردهدلاند و هم بیماردل اینگونه پاسخ میدهد که منافقان هم در حکم مردهاند و هم در حکمِ بیمار؛ چون قلبشان بهمثابه مرده است، از آن هیچ بهرهای نمیبرند و چون دلهایشان بهطور حادّ بیمار است، درد و عفونت آن گریبان گیرشان است؛ زیرا مرده محض، عذاب دنیا را احساس نمیکند.
پاسخ به ابهام ایجادشده دارای تکلف است و دقیقاً مشخص نشده است که این بیماری چه چیزی است که حمل بر منافقان شده است، به تعبیری دیگر برای تمایز مؤمن بیماردل از منافق باید از خصلتی قابلسنجش نام ببریم که ابهامزدایی نماید.
فرضیه ما این است که باید میان دو تعبیر «فی قلوبهم مرض» و «الذین فی قلوبهم مرض» تفاوتی نهفته باشد. آیت الله جوادی آملی در دو جا یعنی در توضیح اینکه چرا خداوند بر مرض میافزاید و نیز در بحث از استناد افزایش مرض به خداوند به ترتیب به آیات ۵۲ مائده و ۲۰ محمد(ص) استشهاد نموده است، اما اشارهای به تفاوت این دو تعبیر نکرده است. به نظر میرسد ایشان به نقاط مشترک دو تعبیر اشاره دارد؛ لیکن به ویژگی خاص هر یک و تمایز آنها اشارهای نکرده است.
ایشان در جای دیگر نیز[۱۹۱] مفهوم تعبیر «الذین فی قلوبهم مرض» را که ناظر بر بیماردلان گریزان از میدان نبرد دانسته، حمل بر منافقان بیماردل نموده است.[۱۹۲] در اینجا نیز میتوان این تفسیر را مبتنی بر نقاط مشترک منافقان و «الذین فی قلوبهم مرض» دانست؛ لیکن هنوز تمایز آنها مشخص نشده است.
توضیح ایشان در مورد آیه ۲۹ سوره مبارکه محمد مبنی بر اینکه، بیماری و بیماردلان در آیه نامشخص هستند، مصداق روشنی از تعبیر مورد بحث در آیه ارائه نمیدهد.[۱۹۳]
در آیه ۲۰ سوره مبارکه محمد[۱۹۴] که ایشان تحت عنوان «برداشت منافقان از شهادت و حیات برزخی» به آن استناد نمودهاند، از سیاق آیه پی بردهاند که آیه ناظر بر منافقان است[۱۹۵] اما باز به تفاوت «فی قلوبهم مرض» اشاره نشده است. درحالیکه سیاق آیه نشان میدهد این افراد در میان مؤمنان هستند و از جهاد مضطرب میشوند آنها هرچند دارای ویژگی مشترک با منافقان هستند لیکن با منافقان تفاوت دارند. جالب توجه اینکه این تقسیمبندی ایشان از انواع منافقان در جای دیگر، وجود دو گروه از منافقان را تأیید می کند. لیکن در تمایز این دو تعبیر اشارهای بدان نشده است.
تقسیمبندی ایشان بدین گونه است: «منافقان در صدر اسلام دودسته بودند؛ گروهی از همان آغاز کافر بودند ولی تظاهر به ایمان میکردند[۱۹۶] و عدّهای در ابتدا صادقانه ایمان آوردند امّا وقتی اسلام را با منافع و اغراض دنیوی خود ناسازگار یافتند قلباً کافر شدند، ولی ایمان ظاهری خود را حفظ کردند و در سایه آن به مبارزه با دین پرداختند[۱۹۷]»[۱۹۸]
این تقسیمبندی مفسر هرچند در تفسیر و تمایز دو تعبیر فوق دخالت داده نشده است لیکن به تقویت فرضیه ما کمک نمود.
۲-۴-۲-۱-۳-۲- تعبیر «فی قلوبهم مرض» در قرآن
تعبیر «الذین فی قلوبهم مرض» ۱۱ بار در قرآن به کار رفته است، از این تعداد تنها ۲ مورد[۱۹۹] بهصورت «فی قلوبهم مرض» و بدون «الذین» آمده است و پیگیری ضمیر در آن با توجه به سیاق آیات حمل بر منافقان شده است. و ۹ مورد باقیمانده دارای موصول «الذین» است و با همین موصول که ضمیر بدان برمیگردد تعبیر مورد بحث ماهیتی جداگانه به خود میگیرد.
از ۹ موردی که ضمیر «الذین» در آن به کار رفته است، در سه مورد[۲۰۰] عطف بر منافقان شده است که با فرض تفاوت آنها بر دو نکته دلالت دارد، نخست اینکه این گروه با منافقان ویژگی مشترک دارند که در کنار هم قرار گرفتهاند و ثانیاً ماهیت این عطف میرساند که هرکدام دارای حد و مرز و خصلت متفاوت از دیگری است. بنابراین میتوان دربارهی ۶ مورد باقی مانده[۲۰۱] چنین حکم کرد که دارای خصلتی منافقانه هستند.
بررسی مفهوم «الذین فی قلوبهم مرض» در عطف بر منافقان
در عبارت «الذین فی قلوبهم مرض» ازآنرو که مرجع ضمیر «الذین» است، موجودیتی جداگانه یافته است. لیکن به سبب ابهام موصول «الذین» ماهیت آن کاملاً مشخص نیست، اجمالاً به سبب عطف بر منافقان می توان دریافت که این تعبیر ارتباط تنگاتنگی با ویژگی های منافقان دارد. در دو سوره انفال[۲۰۲] و احزاب[۲۰۳] در شرایط مشابه منافقان بر «الذین فی قلوبهم مرض» عطف میشوند.
فضای هر دو سوره در شرایط جنگ است، سوره انفال ناظر بر جنگ بدر است و سوره احزاب به جنگ خندق اشاره دارد، در این دو جنگ در زمان رویارویی با دشمن این دو گروه همصدا با هم وعدههای الهی را فریبهای مذهبی میدانند، نظرات مفسران در مورد ارتباط این دو تعبیر متفاوت است و در دو گروه خلاصه میشود.
این گروه از مفسران عطف این دو تعبیر را عطف تفسیری دانستهاند؛ لیکن در تعیین مصداق خود به دو گروه تقسیم می شوند:
گروه نخست از مفسران[۲۰۴] با وجود این که فضای هر دو آیه یکسان است لیکن مصادیقی را که بر شمرده اند در دو سوره متفاوت است، در سوره انفال هر دو تعبیر را مشرکان[۲۰۵] دانستهاند؛ لیکن در آیه ۱۲سوره احزاب به سبب عدم امکان حمل این دو تعبیر بر مشرکان، آنها را بر منافقان مدینه[۲۰۶] حمل نمودهاند.[۲۰۷] مشابه چنین نظری از مفسران در مورد آیه ۶۰ این سوره بیان شده است.[۲۰۸]
گروه دوم: در هر دو سوره «الذین فی قلوبهم مرض» را صفت منافقان مدینه دانستهاند، و در پاسخ به استبعاد گروه نخست از پذیرش منافقان مدینه در جنگ بدر، حضور آنها را در این جنگ ممکن دانستهاند.[۲۰۹]
این گروه از مفسران در سوره انفال عطف «فی قلوبهم مرض» بر منافقان را عطف تغایر دانستهاند. بنابراین دو تعبیر را از یکدیگر تفکیک نمودهاند و در مقام تعیین مصادیق، منافقان را در مدینه و منتسب به اوس و خزرج دانستهاند لیکن فی قلوبهم مرض را همان گروهی دانستهاند که مفسران دسته نخست منتسب به مسلمانان بازمانده از هجرت در مکه میدانستند.[۲۱۰]
اما قائلان به عطف تغایر در سوره احزاب با تفکیک میان اهل نفاق و اهل شک این دو گروه را از یکدیگر تمیز دادهاند.[۲۱۱] علامه در این گروه مراد از اهل شک را «مومنان ضعیف الإیمان» دانسته است[۲۱۲] روشن است که این مفسران نظر گروه نخست مبنی بر عطف تفسیری را بر نمیتابند. حضور برخی از صاحبان تفاسیر ادبی[۲۱۳] در میان آنها احتمال عطف تغایر را تقویت می کند. مشابه چنین نظری در مورد عطف تغایر در آیه ۶۰ سوره مبارکه احزاب نیز مطرح شده است.[۲۱۴]
نقد و بررسی آرای مفسران گروه نخست از این قرار است:
فرم در حال بارگذاری ...