۲- اصالت دادن به عینیت و کارکرد فعلی و تعدیل ذهنیت از طریق مراجع رسمی.
۳- تطبیق ذهنیت با عینیت سامانه، از طریق حفظ ذهنیت سامانه به عنوان آرمان و کمال مطلوب و پیش گرفتن راه اصولی برای رسیدن به نقطه آرمانی یعنی اصلاح ذهنیت دور از دسترس و عینیت بیگانه با ذهنیت و اجتناب از تغییرات آنی و آماده کردن پیش زمینههای تغییر و تحول.
در هر صورت برای استقرار نظامی جدید سه راه عملی در اختیار است:
۱- برای رفع نیاز، از نظام های موجود کنونی به صورتی کامل الگو گرفت.
۲- بدون توجه به نظام های موجود، نظامی کاملا جدید به وجود آورد.
۳- نظام های کنونی را مورد بررسی قرار داده و با شناخت نقاط قوت وضعف آن ها، با تغییر در نقاط ضعف و تأکید بر نقاط قوت، نظامی همخوان و همساز با نیاز پدید آمده به وجود آورد.
نکته قابل تأمل آن است که برنامه های تدوین شده در جهت ایجاد تحول، بر حول هشت گام اصلی تحول پی ریزی شده است، یعنی کار با ایجاد فوریت و ضرورت آغاز و با تشکیل تیم راهنما و ترسیم دورنما و چشم انداز ادامه، و با رساندن پیام تحول به دیگران و کنار زدن موانع اجرایی به نقطه عطف خود رسیده و با کسب پیروزی های کوچک و سریع تا رسیدن به هدف نهایی و فرهنگ سازی ادامه مییابد. گاهی نگاه به کارنامه آموزش و پرورش بیانگر آن است که متولیان آن در دوره های گوناگون به عنوان عاملین تحول، تغییرات متعددی را در حیطه های گوناگون از جمله: نظام آموزشی، کتب درسی، نظام ارزشیابی، شیوه های تدریس، سیستم مدیریت و … را در دستور کار خود داشته و به اجرای آن اهتمام ورزیده اند، لیکن این تغییرات یا به نتایج پیشبینی شده دست نیافته و یا عمیق و تاثیرگذار نبوده و صرفا موجب تغییرات روبنایی در نظام آموزشی شده است. در واقع امروز آنچه دست اندرکاران آموزش و پرورش را به چالش کشیده این نکته است که چرا این برنامه ها نتوانسته موجب نوآوری، پیشرفت و تحول سیستم آموزشی شود.
۲-۱۴- بسترهای قابل تحول در آموزش و پرورش
بسترهای قابل تحول در آموزش و پرورش را میتوان تحت عناوین زیر بیان نمود. (رمضان زاده دارایی،۱۳۸۶)
الف) ساختار و تشکیلات درونی آموزش و پرورش.
ب) دستگاهها و سازمانها و مراکز مؤثر بیرونی.
الف) ساختار و تشکیلات درونی:
حوزه درونی آموزش و پرورش باید بیشترین تغییرات را دربربگیرد و اصولاً این بخش، هدف اصلی در ایجاد تغییرات است، که خود از دو قسمت اداری و آموزشی تشکیل شده است.
بخش اداری ساختار تعلیم و تربیت: به آن بخش از کار ستادی گفته میشود که در مقام تصمیمگیریها و برنامهریزیها و ایجاد هماهنگی در مورد آموزش بهتر در واحدهای آموزشی قرار دارد. یعنی هر تصمیمی که در این بخش گرفته میشود به طور طبیعی باید در مدارس و در کلاسهای درس نمود پیدا کند. لذا در ایجاد تحول اداری در این وزارتخانه، باید این باور ایجاد شود که، اداره و کارستادی مکمل و ادامه کار آموزشی است، نه انجام امور صرفاً دستوری و بخشنامهای. یعنی در تدوین برنامه ها و تعیین اهداف توسط این بخش، باید معلمان و دیگر افراد ذینفع نیز، به کار گرفته شوند تا آن ها در این زمینه احساس بیگانگی نکنند، چرا که هر تصمیمی، باید توسط آن ها اجرا شود و به همین خاطر، باید با واقعیتهای کلاسهای درس منطبق بوده و به اصطلاح در خط مقدم تعلیم و تربیت یعنی سر کلاسها و ارتباط معلم و دانشآموز جواب بدهد، در غیر این صورت در حد یک تصمیم باقی میماند و منتج به نتیجه نخواهد شد.
لذا، نهادینه شدن این فکر ضروری است که، بخش اداری باید در خدمت معلم باشد، همان طوری که معلم در خدمت دانشآموز است. متاسفانه در برخی موارد، نبود هماهنگی میان این دو بخش، کارها را با مشکل مواجه کردهاست.
در آموزش و پرورش، هدف نخست، دانشآموز است و معلم و سیستم اداری با تمام امکانات باید در خدمت او باشند. ولی متاسفانه (برخلاف آنچه شعار داده میشود) در عمل برعکس است، چون ادارات ما آبادتر از مدارس است. وجود این چنین فضایی، کار تعلیم و تربیت را با موانع زیادی روبرو میکند. بنابرین در تغییرات بنیادی آموزش و پرورش، باید مدرسه محوری، مورد توجه جدی قرار بگیرد.
بخش آموزشی نظام تعلیم و تربیت: به آن بخش از بدنه آموزش و پرورش گفته میشود که، هدف اصلی تعلیم و تربیت را در برمیگیرد، این بخش تحت دو عنوان کلی و با نظارت مدیریت واحدهای آموزشی، در مدارس فعالیت میکنند. یکی تدریس علوم تخصصی و دیگری انجام امور تربیتی است، گرچه هدف هر دو، تعلیم و تربیت است، ولی در برخی موارد عملاً مشاهده میشود که با هدف انجام بهتر یکی از آن ها، به دیگری بیتوجهی میشود. و این بیتوجهی برای امور تربیتی نمود بیشتری دارد. و شاید یکی از دلایلی که بعد از چندین سال از تأسيس آن، هنوز نتوانسته است جایگاه واقعی خود را پیدا کند، به همین خاطر باشد، و حتی در برههای از زمان، این بخش از آموزش، از تشکیلات آموزشی کشور، حذف شده بود. وضعیت در زمینه تدریس علوم تخصصی هم خیلی بهتر از آن نیست. چون متعلمان ما یک سری مطالبی را حفظ میکنند که بعد از خروج از مدرسه و اتمام امتحانات، آن ها را فراموش میکنند، و یا حداکثر اگر این مطالب را به خاطر بسپارند کاربرد عملی ندارد و در بیرون نیز مصداقی برای آن پیدا نمیکنند. در نتیجه، وضع خروجیهای آموزش و پرورش، رضایتبخش نیست، چون، فارغالتحصیلان آن، نه تربیت را به معنای واقعی آن میآموزند و نه علوم تخصصی را آنطور که باید فرا میگیرند.
البته مشکلات مربوط به امور تربیتی، در مدارس ما، نسبتاً نمود بیشتری دارد. در این خصوص به نظر میرسد که باید برای اهداف و راهکارهای تربیتی واحدهای آموزشی، تعریف دقیقتری بعمل آید و مربیان نیز، آموزش لازم را به صورت مستمر و به روز شده ببینند. حقیقت این است که، وضعیت کنونی ایران و شرایط حاکم بر جهان، باعث شده است تا دامنه مسائل تربیتی بسیار گسترده و پیچیده باشد. و از طرفی، مربیان نیز توان لازم را هم به لحاظ ابزاری و هم به لحاظ نظری ندارند. لذا ما نباید توقع خارج از توان داشته باشیم. بنابرین برای ایجاد پویایی هرچه بیشتر تعلیم و تربیت، در تحول بنیادی موردنظر، باید بدانیم که به معلمان چه چیز دادهایم و چه چیزی از آن ها توقع داریم.
در وضعیتی که اهداف گنگ و نامشخص است و معلم هم توانمند نیست و یا او را توانمند نکردهاند و معیارهای سنجش از کار معلم نیز، نارساست، چگونه میتوان انتظار تحول بنیادین داشت.
غیر از نقش تعیینکننده معلمان و مربیان در کیفیت بخشی به آموزش و تعلیم و تربیت، یکی دیگر از مهمترین عوامل اثرگذار در آموزش و پرورش، مدیریت واحدهای آموزشی است، مدیران مدارس در این زمینه اثرگذاری زیادی دارند، به همین خاطر، در تحول بنیادی تعلیم و تربیت، باید مدرسه محوری مورد توجه قرار گیرد و در انتخاب این مدیران نیز دقت شود. در این خصوص، لازم است تا با ایجاد انگیزه قوی، توانمندترین افراد وارد عرصه مدیریت مدارس شوند، در وضعیت فعلی، استقبال افراد توانمند برای قبول این مسئولیت، پایین است.
بعضاً مشاهده میشود که افرادی برای تبدیل شدن از دوره ابتدایی به دوره راهنمایی یا دبیرستان، ملزم میشوند اول پست مدیریت یا معاونت یکی از این دوره ها را قبول کنند تا زمینه برای جذب آن ها در این دوره ها فراهم شود. به همین خاطر ممکن است، توانایی لازم را برای این منظور نداشته باشند.
فرم در حال بارگذاری ...