وبلاگ

توضیح وبلاگ من

دانلود مطالب پژوهشی با موضوع اسطوره در شعر شاعران ادبیات مقاومت با تکیه بر آثار شهریار، قیصر امین ...

 
تاریخ: 05-08-00
نویسنده: فاطمه کرمانی

واژه اسطوره، مفاهیم و کارکرد آن
۳-۱-واژه اسطوره:
«واژه اسطوره و امواژه‌ای برگرفته از زبان عربی است «الاسطوره» و «الاسطیره» در زبان عرب معنای روایت و حدیثی است که اصلی ندارد، اما این واژه‌ی عربی خود و امواژه‌ای است از اصل یونانی histora به معنای استفسار، تحقیق، اطلاع است در زبان‌های اروپایی واژه‌ی myth در انگلیسی و فرانسه myth و در آلمانی mythe از نظر محتوایی معنایی برابر واژه‌ی اسطوره و حالت جمع آن‌ها برابر واژه‌ی اساطیر در زبان فارسی است؛ و اصطلاح «mytnology» در هر سه زبان، برابر اساطیر، علم الاساطیر یا اسطوره شناسی در زبان ماست. واژه‌ی myth از اصل یونانی muthos به معنای سخن و افسانه گرفته شده است.» (بهار،۱۳۸۱: ۳۴۳)
۳-۲-اصطلاح اسطوره و نظر پژوهشگران:
تعریف کاملی که اسطوره را در فهم بگنجاند کار ساده‌ای نیست. در کتاب پژوهش اساطیر زمردی آمده است: «اسطوره متضمن سر گذشتی قدسی و مینوی وراوی واقعه‌ای است که در زمان آغازین رخ داده است. به زبان دیگر اسطوره می‌گوید که در سایه‌ی اعمال بر جسته‌ی موجودات ما فوق طبیعی، واقعیتی چون کیهان، گیاهی خاص، کرداری پهلوانی، تمدنی جدید و … به وجود آورده است». (زمردی،۱۳۸۲: ۱۱)
از دیدگاهی دیگر «اسطوره اصطلاح کلی است و در برگیرنده‌ی باورهای مقدس انسان در مرحله‌ی خاصی از تصورات اجتماعی که در عصر جوامع به اصطلاح ابتدایی شکل می‌گیرد و باور داشت مقدس همگان می‌گردد.» (بهار،۱۳۸۱:۳۷۱)
به نقل از واحد دوست «اسطوره تجلی خود جوش و ناخود آگاه وجدان ناهوشیار و قوی آدمی است در قالب قصه.» (واحد دوست،۱۳۷۹: ۱۵)
از دیدگاه آموزگار: «اسطوره باید داستان و سرگذشتی «مینوی» دانست که معمولاً اصل آن معلوم نیست و شرح عمل، عقیده، نهاد یا پدیده‌ای طبیعی است به صورت فراسویی که دست کم بخشی از آن سنت‌ها و روایت‌ها گرفته شده و با آیین‌ها و عقاید دینی پیوندی ناگسستنی دارد.»
(آموزگار،۱۳۸۱: ۳۰)
از دیدگاهی دیگر «اسطوره روشنگر معنای زندگی است و به همین جهت داستانی راست است و در مقابل قصد و حکایت که داستان‌های دروغند و به این اعتبار الگو و نمونه‌ی نوعی و اُسوه و عین ثابت هر رفتار و کردار معنیدار آدمی است.» (ستاری،۱۳۷۶: ۶)
به نقل از روژباستید آمده است:«فروید اساطیر را در پرتو رؤیا تفسیر می‌کند و می‌نویسد اساطیر ته مانده‌های تغییر شکل یافته‌ی تخیلات و امیال اقوام و ملل و… رؤیاهای متمادی بشریت در دوران جوانی‌اند. اسطوره در تاریخ حیات بشریت مقام رؤیا در زندگانی فرد را دارد.» (ستاری،۱۳۷۰: ۳۳)
اسپینر فیلسوف انگلیسی در سده‌ی هجدهم می‌گوید: «اساطیر یادی از حوادث تاریخی و خدایان و قهرمانان مظهر سلاطین یا پهلوانانی هستند که در گذشته می‌زیسته و از خود و اذهان آیندگان خاطره‌های خوش یا ناخوش به جا گذاشته‌اند.» (عفیفی،۱۳۸۳: ۱۳۰)
نظر نویسندگان دیگر جهان این است که «اسطوره آن ماده کهنی است که از طریق سنت منتقل می‌شود و مربوط به خدایان و موجودات خداوار و پیکارهای پهلوانان و نزول به درکات دوزخ است.» (ستاری،۱۳۷۹: ۴)
تعاریف درباره‌ی اسطوره گسترده می‌باشد؛ اما پاره‌ای از تعاریف کامل‌کننده‌ی پاره‌ای دیگر هستند؛ اما به نظر نگارنده اسطوره الگوهایی است که روزگاری حقیقت داشته و امروز به عنوان نماد برجای‌مانده است. اسطوره حاصل نگاره تازه به دنیا از دست رفته‌ی دیروزی است. اسطوره‌ی هر قوم ریشه و پیشینه‌ کهن در ادبیات و فرهنگ آن قوم دارد.
۳-۳-طبیعت اسطوره:
اینکه اسطوره روایتی است که جنبه‌ی افسانهی محض دارد کاملاً گمراه کننده است و چنین پنداری را پدید می‌آورد که اساطیر داستان‌هایی نیمه واقعی است که شاید راست و شاید دروغ باشند؛ اما باید دید راست چیست؟ در حکایت روباه و انگور از وپ قصه‌پرداز یونانی سده ششم پیش از میلاد آن چه مهم است نه راست بودن و حقیقی بودن قصه که مفهوم و معنای اخلاقی این قصه است. در اساطیر نیز چنین است آن چه مهم است نه درست بودن روایت‌ها از نظر تاریخی که مفهومی است که برای معتقدان بدان در خود دارد. نقش اساطیر در آیین به گونه‌ای است که آن‌ها را از حکایت متمایز می‌سازد. تلاش انسان بر آن است که در دین شناخت از خود و طبیعت و محیط خویش را بیان کند.
پایان نامه
اساطیر نه تنها بازتاب درک انسان از معنی بنیادین زندگی که منشورهایی است که انسان بر طبق آن زندگی می‌کند و می‌توانند توجیه منطقی موجودیت یک جامعه را نیز در برداشته باشند. اعتبار نهایی جامعه از طریق مفاهیم اساطیری فراهم می‌شود و چنین مفاهیم یا تصوراتی می‌تواند حق خداداد شهریاران بریتانیایی دوره‌ی استوارات Stuort برای سلطنت یا الگوی سه بخشی بودن جامعه از دید هند و ایرانیان را پدیدار سازد. (هینلز، ۱۳۸۳: ۶۲)
اساطیر اما چیزی بیش از داستان روایتی محض یا گزارش‌های نمادین است و بر خوانده شدن در مراسم آیینی با فعالیت نیروهای فوق طبیعت پیوند دارد و دیگر بار فعال شدن این نیروها را تضمین می‌کند. اساطیر منشورهای رفتار اخلاقی و دینی را تدارک می‌بیند و تدوین و تبین کنندهی باورهایند و خاستگاه قدرت‌های فوق طبیعت در آن‌ها نهفته است.
اگر کارایی اسطوره همانند کارایی نماد باشد پس باید اصطلاحات و تصویرپردازی نزد شنوندگان آن نیز پر معنی باشد.
۳-۴-اساس اسطوره
به نقل از بهار آمده است: «در اعصار باستان در آسیا و اروپا سه نژاد بزرگ با سه گروه اصلی بودند. تورانیان، هند و اروپائیان، سامیان! در دوران قبل از تاریخ، هر یک از این سه نژاد، در دوران خود وحدت قومی داشته است؛ که این وحدت در طی ایام و حوادث روزگار از هم پاشیده است و از هر یک از آن‌ها قومی متعدد پدید آمده است.» (بهار،۱۳۸۱: ۳۵۵)
اسطوره ممکن است از آیین یک ملت، از درون زندگی مردم سرچشمه بگیرد. دیدگاه واحد دوست را درباره‌ی شکل‌گیری اساطیر می‌خوانیم: «اساطیر بر اساس انعکاس ساخت‌های اجتماعی پدیده‌های طبیعت و عکس‌العمل‌های انسان بوده است. تقریباً در اساطیر همه اقوام، عناصر طبیعت، به چشم می‌خورد با نظیر آسمان، خورشید، زمین، کوه، درخت، آب و …
که به صورت خدایان ظاهر می‌شوند. روابط خدایان با یکدیگر و با انسان انعکاس از روابط اجتماعی، عصر شکل‌گیری اساطیر است.» (واحددوست،۱۳۷۹: ۱۶)
به نقل از عفیفی: «برای شناختن ریشه و اساس اسطوره باید زبان مردمان را مورد بررسی قرار داد، زیرا اغلب اسطوره‌ها از توصیف شاعرانه‌ی مناظر با شکوه طبیعت هستند و اساس خدایان روی این پدیده‌ها گذاشته شده است.» (عفیفی،۱۳۸۳: ۱۳۰)
۳-۵-از اسطوره تا افسانه:
افسانه داستان‌ها و حکایت‌هایی است مردمی که بر زبان‌ها روان است.
به نقل از کزازی می‌خوانیم: «افسانه‌ها یادگارها و نشانه‌هایی بی سامان و از هم گسسته‌اند که از اسطوره‌های کهن بر جای مانده‌اند. افسانه‌ها بدان سان که در روزگاری از فرهنگ هر مردم دیده می‌شوند، پاره‌ها و بخش‌هایی از اسطوره‌ای کهن می‌باشند که کارآیی و ارزش خود را چونان پیکره‌ای زنده و فرهنگی از دست داده‌اند. پیکره‌ی اسطوره چونان گونه‌ای از جهان شناسی باستانی از هم پاشیده است.» (کزازی،۱۳۷۸: ۳)
افسانه از لحاظ ساختار معنایی با اسطوره یکسان نیست. به نقل دیگر از کزازی «اسطوره به دبستان اندیشه؛و افسانه‌ها به اندیشه‌هایی خام و پراکنده که پیش از پیدایی آن دبستان فلسفی در ذهن این فرزانه‌ی اندیشمند بوده است؛ یا اگر پنداریم که آن دبستان فلسفی روزگاری در پی دگرگونی‌های بنیادین فرهنگی از میان رفته باشد، به مانده‌ها و پاره‌هایی از این دبستان که به دور از زمینه و خاستگاه خویش در یادها مانده‌اند.» (همان: ۳)
در فرهنگ‌های مختلف فارسی و عربی، معانی اسطوره با عنوان سخن بی‌پایه و داستان دروغین آمده است به دلیل همین تعاریف است که برخی اسطوره را هم ردیف و هم پای افسانه می‌دانند.
باید دانست که معنایی که در فرهنگ‌های مختلف برای اسطوره نوشته‌اند معنای واقعی و اولیه آن نیست بلکه چیزی است که بعدها در طول زمان، بر آن حمل شده است اسطوره محدوده‌ای گسترده‌تر از افسانه دارد و از کهن‌ترین ایام در زندگی انسان وجود داشته است و کارکرد اجتماعی ایفا می‌کند.
در لغت‌نامه‌ی دهخدا کلمه‌ی افسانه به معانی زیادی از قبیل: سرگذشت و حکایت گذشتگان قصه، داستان، حکایت، تمثیل، قصه و حکایتی بی‌اصل و دروغ که برای قصه‌ی اخلاقی یا تنها برای سرگرم کردن ساخته‌اند و نیز قصه‌هایی بی‌اصل و دروغ که برای اطفال گویند، آمده است.
در فرهنگ‌های معتبر فارسی، تفاوت آن چنانی بین معنای لغوی اسطوره و افسانه دیده نمی‌شود. پس اگر ما نیز همچون فرهنگ‌های فارسی تفاوتی بین این دو معنا قائل نباشیم، درست نیست به هر حال باید حدود معنایی آن‌ها را رعایت کنیم. اسطوره معنای وسیع‌تری را در بر دارد که ممکن است در طی اسطوره‌های یک ملت، افسانه‌های چندی نیز روایت شوند. توجه به این مطلب ضروری است که تنها طول زمان، مفارق بین اسطوره و افسانه نیست؛ یعنی داستان «کیومرث» و «تهمورث» را به این دلیل که عمر بیشتری دارند، اسطوره بنامیم و داستان‌هایی مانند «سمک عیار» و «امیر ارسلان» را که امروزه به طور شفاهی بر سر زبان‌ها هستند به دلیل عمر کوتاه‌تر آن‌ها، افسانه بدانیم. بلکه هنگام پدید آمدن اساطیر، هر چند پدیدآورندگان، به خیالی بودن و غیر واقعی بودن آن‌ها آگاه بوده‌اند اما هدفی که از ساختن آن اساطیر داشته‌اند، بسیار بزرگ‌تر و مقدتر از هدفی است که یک افسانه‌گر، از افسانه‌ی خود دارد.
«اسطوره را به خاطر پاسخ به نیازهای روحی، روانی انسان ساخته‌اند؛ اما افسانه به غیر از سرگرمی و گذراندن اوقات، چیزی نیست. اسطوره مقدس و به همین علت جاودان است. امّا افسانه عمری محدود دارد. مقبول جماعتی بزرگ است، اما افسانه هیچ گونه مقبولیتی جز برای سرگرمی ندارد و به این جهت هیچ پشتوانه‌ای برای باقی ماندن ندارد.» (رزازان،۱۳۹۱: ۵۲)
«مهم‌ترین و بزرگ‌ترین فرق بین اسطوره و افسانه این است که افسانه هیچ گاه مرجع ایمان هیچ ملتی نبوده و صرفا زاییده‌ی خیال و فکر است. دلیل دیگر افسانه‌ها به عنوان داستان‌هایی برای مشغول کردن در خاطر سروده شده‌اند در حالی که داستان‌های اساطیری همراه با معتقدات و معتصدات مذهبی هستند.» (همان: ۵۳)
۳-۶- از اسطوره تا حماسه:
«حماسه از ریشه‌ی حمس به معنی تندی در کار و دلاوری است. حمیس و حَمِسَ به معنی دلیر و بی باک است» حماسه مولود رویدادهای رزمی است و صفت بارز آن بر انگیختن، حس شگفتی و ستایش است و به این دلیل حماسه را وارد قلمرو اسطوره کردند تا شگفتی زایی آن بیشتر شود: «موضوع حماسه امر مهمی باید باشد که طی روزگاران مختلف افراد یک ملت در آن نقش داشته اند. درون مایه هایی مانند تشکیل ملیت، بدست آوردن استقلال و تشکیل حکومت مستقل، دفاع از آب و خاک در رویارویی با دشمنانی که استقلال ملی را تهدید می کنند.» (صفا، ۱۳۸۷: ۴)
در حماسه رفتار و کردار و گفتار قهرمان ملی بزرگ‌نمایی می‌شود تا حس افتخار و سر بلندی در میان افراد ملت تقویت شود و بتوانند در رویاروی با مهاجمان، از خود گذشتگی بیشتری نشان دهند: «حماسه زاییده ی اسطوره است و اسطوره به مامی پرورنده می ماند که حماسه را می زاید و آن را در دامان خویش می پرورد و می بالاند. حماسه ای راستین و بنیادین جز از دل اسطوره بر نمی‌تواند آمد، حماسه تنها در فرهنگ و ادب مردمانی پدید می‌آید که دارای تاریخ کهن و اسطوره‌ای دیرینه اند.» (رزمجو، ۱۳۷۴: ۵۲)
«اگر خمیر مایه های اسطوره را از حماسه برداریم، حماسه والایی‌اش را از دست می‌دهد مثلاً اگر در داستان رستم و اسفندیار سیمرغ و رویین تنی اسفندیار را از مجموعه‌ی داستان کنار گذاریم، گیرایی محسوسی نخواهد داشت و به واقعه‌ای رزمی تاریخی تبدیل می‌شود. وقتی اسطوره‌ها نقش خود را از دست دادند و به گنجیه‌ی داستان‌ها و روایت‌های قومی یا ملی سپرده شدند. به تدریج شاخ و برگ‌هایی داستانی به آن‌ها راه یافته است. رنگ روایت‌های زندگی به خود گرفتند. بیشتر حماسه‌های پهلوانی از داستان‌های اساطیری و ساخت آن‌ها مایه گرفته‌اند.» (همان: ۵۲)
۳-۷-تاریخ اساطیری ایران
در گذشته‌ی دور مردمانی که اکنون در اروپا، هند و ایران سکونت دارند به گروهی از قبایلی وابسته بودند که اکنون آنان را هندو- اروپایی می‌نامیم، این مردمان که شاید ساکن اروپای مرکزی بودند در گذر زمان ملت‌هایی خاص را شکل دادند. آریاییان که بخشی از این مردمان بودند راه جنوب شرقی را در پیش گرفتند و در هزاره دوم و اول پیش از میلاد ایران و هند را مورد تهاجم قرار دادند و بر این سرزمین‌ها تسلط یافتند. آنان گروه‌های قبیله‌ی کوچکی بودند که هر یک به شکل مجزا در جایی اسکان یافتند و طی قرن‌ها تعداد آنان چندان فزونی گرفت که بر این سرزمین‌ها تسلط یافتند. مردمانی که در هند و ایران اسکان یافتند هند و ایرانی نام دارند و دین آنان در مجموعه‌ای از سرودهای از سروده‌های باستانی هند به نام ریگ ویده و سرودهای کهن ایرانی به نام یشت‌ها تثبیت شده است. دین این مردمان بازتابی از روال زندگانی چادرنشینی و جنگجویی آنان و از زیبایی‌های طبیعت و نیز ترس از دشمنی دیگران متأثر و در این سرودها سخن از زیبایی سپیده دم و شبگیر و در همان حال بیم از خشک‌سالی است. خدایان این مردم تجسم ایده‌هایی چون حقیقت یا پدیده‌های طبیعی چون توفان یا قهرمانانی ماجراجو چون ایندره و کرسا سپه (پیروزی و رثرغنه، هوشهنگ، تهمورث، تریثه فریدون و کرسا سپه) و غول کش‌هایی است که غولانی را که انسان را تهدید می‌کنند نابود می‌سازند. با آن که هندیان و ایرانیان در فراسوی میراث مشترک خویش تغییراتی در باورهای خویش پدید آوردند و این میراث بر اساطیر و آیین‌های آنان تسلط دارد. در زمان‌های دور و در دوره پیش از تاریخ زمانی که قبیله‌های هند و ایرانی یگانه و در دشت‌هایی فراخ آسیای میانه می‌زیستند آنان را فرمانروای واحد بود که نقش رئیس قبایل و پیشوای آیین را به عهده داشت. این مردمان شبان و چادرنشین و در گستره آسیای میانه که بدان روزگار از شرایط اقلیمی مناسب‌تری برخوردار بود به شکل پراکنده به سر می‌بردند این مردمان به روایت وندیداد، کمابیش در طول هزار سال در سه موج گوناگون به گسترش قلمرو خود روی آورده و پراکنده شدند و چنین است که در وندیداد یادی از این تنگ شدن زمین و وسعت دادن آن توسط جمشید شهریار اساطیری هند و ایرانی بازگو می‌شود. جمشید به معنی درخشان و پسر خورشید به روایت اوستا از جانب اهورامزدا فرمان یافت تا بر زمین شهریاری و مردم و چارپایان را افزایش دهد. جمشید در ادبیات باستانی هند نیز دیده می‌شود. اوستا از سرزمین آغازین ایرانیان با نام ائیریانم ویئجو Airy anam vaejo یادی کند جایی که در زبان پهلوی ایرانویچ eranvj نام دارد. کلمه ایرانویج از دو جزء ایران و ویج شکل‌گرفته و ویج به معنی نژاد و تخمه و کلمه فارسی بیج و بیضه عربی نیز از این واژه گرفته شده است. در اوستا ماوای ایرانیان سرزمین بسیار سرد و هم بدین دلیل است که ایرانیان از آن جا کوچ می‌کنند.
در وندیداد آمده است: «نخستین سرزمین نیکویی که من، اهوره مزدا آفریدم ایرانویچ بود که رود و نگوئی دائیتی آن را آبیاری می‌کند. اهریمن مرگ آفرین بدان جا مار آبی و زمستان دیو را آفرید و آن جا ده ماه زمستان و دو ماه تابستان بود و در آن ماه‌ها آب و زمین و گیاه سرد و آن مرکز زمستان بود، آن جا دل زمستان بود بدین‌سان خاستگاه ایرانیان سرزمین سرد و به خاطر سرما و نبود چراگاه از آن جا کوچ کردند.
دار مستتر با اتکای بدین روایت جای ایرانیان را آذربایجان و در محدوده‌ی قره‌باغ یعنی همان اران باستانی می‌داند و واژه‌ی اران از ریشه‌ی ائیریه گرفته شده و همان ایران است. نظریه‌هایی دیگری هست که فهرست جغرافیایی ایران را نشان می‌دهد. در شمار قبیلههایی که حدود ۱۷۰۰ پیش از میلاد در شمال دریای مازندران و در حد فاصل دریای خزر و دریای سیاه چادرنشین بودند دو قبیله‌ی ایرانی، مادی و پارسی، که تفاوت اندک آنان در گویش آن‌ها بود زندگی می‌کردند و هم اینان بودند که به سوی سرزمین‌های جنوبی کوچ کردند و در نواحی غرب مازندران ساکن شدند و نام و نژاد خود را بدان مناطق دادند. نام‌های اران، الآن و آلبان همه از ریشه‌ی ایرانی بر خاسته‌اند و گویای آن است که زمانی ایرانی نژادان در آن جا ساکن بودند. این دو قوم به تدریج از در بندهای قفقاز گذشتند و پیرامون دریاچه‌ی ارومیه که گستره‌ای بیش از امروز داشت و دارای چراگاه‌های سبز و خرم بود ساکن شدند و به کار دامداری و تربیت اسب روی آوردند. قبایل پارسی آن روزگار عبارتند از: پاسار گدائی، مار افیوئی، ماسپیوئی، که بزرگ‌ترین آن‌ها پاسارگادیان و قبیله‌ی هخامنشی و شهریاران ناحیه‌ی پارس از این قبیله‌اند. پارسیان دیگر عبارتند از: پانتئیلایوئی، دروئوسی یوئی، گرمانیوئی و قبیله‌های کوچ‌نشین پارسی عبارتند از: دئوئی، مردوئی، دروپیکوئی، ساگارتیوئی، تیره‌های مادی عبارتند از شش تیره‌ی بوئوسائی، پارتاکنوشی، ستروئوخامتس، آریزانتوئی، بوئودیوئی و مگوئی.»(هینلز، ۱۳۸۳: ۳۶)
۳-۸-بن مایه‌های اسطوره‌های ایرانی
۳-۸-۱-اسطوره‌های باستانی پیش از زردشت
ایرانیان باستان جهان را گرد و هموار و چونان بشقابی می‌پنداشتند. نزد آنان آسمان نه فضای بی‌پایان که ذاتی سخت داشت و همانند فرسنگی از الماس جهان را چون پوسته‌ای در میان گرفته بود. زمین در حالت اصلی مسطح و نه دره‌ای داشت و نه کوهی، خورشید به ماه و صور فلکی بر فراز زمین در حالت نیمروز بر فراز زمین آرام ایستاده و همه چیز سرشار از آرامش و هماهنگی بود اما این آرامش با ورود شر به جهان در هم شکسته شد. شر آسمان را شکست به آب فرو شد و آن با تاختن به میان زمین آن را به لرزه در آورد و از این لرزه کوه‌ها از زمین سر بر آوردند.
کوه اصلی البرز بود که سر بر آوردن آن از زمین هشت صد سال به طول انجامید. دو صد سال طول کشید تا البرز به ستاره پایه رسید، دو صد سال گذشت تا به خورشید پایه رسید. دو صد سال دیگر گذشت تا به انتهای آسمان رسید. تنها زمین نبود که با ورود شر به جهان به لرزه در آمد خورشید به ماه و صور فلکی نیز از جای خود تکان خوردند. چندان که تا بازسازی جهان چونان تاج‌هایی پیرامون زمین می‌چرخند، هر روز از صد و هشتاد روزن شرق البرز کوه داخل می‌شوند و از صد هشتاد روزن غربی بیرون می‌شوند.
خدایان کهن: خدایانی که از بن‌مایه‌های اسطوره‌های باستانی هستند عبارت‌اند از «وَیو» وای، باد، «تیشتریه» (تیشتر)؛ که دارای نیروی نکوکاری است، «اپوش» (اپوشه؛ دیو خشک‌سالی، «آناهیتا» (ناهید» «وِرِثْرَغْنَه» (بهرام)؛ پیروزی، «رپیشوی»؛ سرور گرمای نیمروز. خدایان مرتبط با آیین‌های دینی عبارت‌اند از: «آتر» (آتش)؛ «هَوْمَه» (هوم)؛ گیاه و خدا که برابر «سومه» در آیین و دایی است.
۳-قهرمانان ایزدی: این‌ها عبارتند از: یمه (جم)، هوشنگ؛ تهمورث؛ (فریدون)؛ گرشاسب


فرم در حال بارگذاری ...

« پژوهش های پیشین با موضوع بررسی رابطه کیفیت سود و تغییرپذیری بازده سهام- فایل ۱۵دانلود منابع تحقیقاتی برای نگارش مقاله بهینه سازی خرید دارو با استفاده از داده کاوی- فایل ۳ »
 
مداحی های محرم