وبلاگ

توضیح وبلاگ من

دانلود مقالات و پایان نامه ها با موضوع روابط ساختاری ابعاد شخصیتی نئو با علائم وسواسی – جبری در ...

 
تاریخ: 04-08-00
نویسنده: فاطمه کرمانی
 

تأکید کمتر به ناراحتی خنثی سازی

 

۹- تمرکز شدید روی به ناراحتی خنثی سازی

 

 

 

۱۰- تداخل کمتر در زندگی روزمره

 

۱۰- تداخل معنی دار در زندگی روزمره

 

 

 

 

۴-۲ توصیف اجبار

اجبارها رفتارهای تکراری (مثل، شستشو، وارسی کردن و منظم کردن) یا اعمال روانی (مثل دعا کردن، شمردن، تکرار عبارات) هستند که به منظور کاهش اضطراب یا پیشگیری از نتایج نگران کننده اجرا میشوند (DSM-IV-TR ، انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۰۰، به نقل از رکتور و همکاران، ۲۰۰۲). اغلب افراد میل شدید به انجام اعمال اجباری دارند (برای مثال وارسی نمودن شیرگاز یا شستشوی دست).
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
DSM-IV-TR تأکید میکند که اجبارها به لذت یا خشنودی ختم نمی شوند و از این جهت با اختلال های کنترل تکانه متمایز می­شوند. اعمال اجباری ویژگیهای مشخصی دارند. اجبارها، اعمال تکراری، قالبی و ارادی اند؛ میل یا فشار ذهنی برای انجام آنها وجود دارد؛ حس کنترل ارادی کمی نسبت به آنها وجود دارد و هدف آنها کاهش یا جلوگیری از ناراحتی یا عواقب نگران کننده است (راکمان و شافرن[۹۶]، ۱۹۹۸). اجبارها در بهترین حالت فقط تا حدودی توسط شخص پذیرفته می­شوند. آنها افراطی و اغراق آمیزند. افراد آنها را بی معنی و بی دلیل می دانند. تلاش می­ کنند تا در مقابل آنها مقاومت کنند یا آنها را به تأخیر بیاندازند، ولی اغلب در مقابل میل به انجام اجبارها تسلیم می­شوند (راکمان و شافرن، ۱۹۹۸). وسواس ها و اجبارها از لحاظ کارکردی با هم ارتباط دارند. وسواسها، باعث ایجاد اضطراب می­شوند، در حالی که اجبارهای همراه آن برای کاهش اضطراب اجرا می­شوند. شمار زیادی از افراد (۹۱-۷۵ درصد) وسواسها و اجبارها را با همدیگر تجربه می­ کنند (فوآ و فرانکلین، ۲۰۰۱).

۱-۴-۲ تمایز اجبارهای بهنجار و نابهنجار

اجبارها محدود به جمعیت بالینی نمی شوند. بسیاری از افراد بهنجار گاهی یا اغلب رفتارهای تشریفاتی را انجام می دهند. شماری از این رفتارها عبارتند از: وارسی کردن؛ تمیزکردن، شستشو و مرتب کردن؛ رفتارهای سحرآمیز و اجتناب از اشیای خاص (موریس[۹۷] و همکاران، ۱۹۹۷ ؛ به نقل از کلارک، ۲۰۰۴).
تمایز بین اجبارهای بالینی و بهنجار در این است که اجبارهای بیماران مبتلا به OCD با فراوانی و شدت بیشتر روی می­دهد، مقاومت و ناراحتی بیشتری ایجاد می کنند و اغلب در پاسخ به افکار ناراحت کننده یا حالت خلقی منفی بروز می یابند. اجبارهایی از قبیل وارسی کردن و اطمینان خواهی در اختلالهای بالینی دیگر مثل اختلال اضطراب عمومی و هیپوکندریا دیده میشود (اسکات[۹۸] و همکاران ، ۲۰۰۱؛ به نقل از کلارک، ۲۰۰۴). مشابه وسواسها، یافته های پژوهشی انجام شده، دیدگاه ابعادی[۹۹] در مورد اجبارها را نیز تأیید می کنند (کلارک، ۲۰۰۴).
۲-۴-۲ خنثی سازی پنهان و کنترل ذهنی
پژوهشگران معتقدند که هر پاسخی به وسواسها بر تداوم علائم آنها تأثیر می گذارد . بنابراین آنها دامنه ی اجبارها را به هرگونه کنترل ذهنی که در رابطه با اضطراب انجام میگیرد، گسترش می دهند (کلارک، ۲۰۰۴). این راهبردهای ذهنی یا ناآشکار عبارتند از پرت کردن حواس، توقف فکر، تلاش برای متقاعدکردن خود در مورد اینکه فکری اهمیت ندارد، جایگزینی فکر، صحبت درباره ی آن و دلیل تراشی . راهبردهای کنترل ذهنی که توسط بیماران مبتلا به OCD بکار می روند، بسیار شبیه راهبردهایی است که به وسیله ی افراد بهنجار مورد استفاده قرار می گیرند. جمعیت غیربالینی و افراد مبتلا به OCD در فراوانی استفاده از دلیل تراشی و اطمینان خواهی در پاسخ به وسواسها یا افکار ناخواسته ی مزاحم تفاوتی ندارند. البته افراد مبتلا به OCD به طور معنی داری بیشتر از اجبارهای آشکار، وارسی ذهنی، توقف فکر، خودپرسشگری، نگرانی، خودتنبیه گری و ارزیابی مجدد استفاده می کنند (آبراموتیز، وایتساید[۱۰۰]، کالسی[۱۰۱] و تولین[۱۰۲]، ۲۰۰۳؛ لادوکر[۱۰۳] و همکاران، ۲۰۰۰؛ به نقل از کلارک، ۲۰۰۴).
یکی از مهمترین تفاوتهای بین افراد مبتلا به OCD و افراد بهنجار، ادراک و ارزیابی آنها از موفقیت در کنترل فکر است. اگرچه افراد مبتلا به OCDطولانی­تر و سخت­تر وسواسهایشان را کنترل می کنند، اگرچه افراد مبتلا به OCD درمقایسه با افراد عادی به صورت معنی­داری خود را در کنترل افکارشان کمتر موفق می­دانند (کلارک، ۲۰۰۴).

۵-۲ سبب شناسی

 

۱-۵-۲ عوامل زیستی

اختلال وسواسی – جبری بطور روز افزونی به عنوان نوعی اختلال ژنتیکی شناخته می شود که نابهنجاری هایی را در عقده های پایه،‌ نواحی زیر قشری مغز که در کنترل حرکات دخالت دارند، منعکس می کند. سیستمهایی که گلوتامیت، دوپامین، سروتونین، و استیل کولین را شامل می شوند، به طور خاص می توانند در سبب شناسی زیستی اختلال وسواسی - جبری درگیر باشند و عملکرد قشر پیش بینایی را تحت تاثیر قرار دهند. بنابراین، به نظر می رسد مدار مغزی متصل کننده ی مناطق زیرقشری و قشری مغز که مخصوص بازداری رفتار هستند، در این اختلال به صورت طبیعی عمل نمی کنند (هالجین، ریچارد و ویتبورن[۱۰۴]، ۲۰۰۳؛ به نقل از وثوقی، ۱۳۸۹).

۲-۵-۲ عوامل روانی_اجتماعی

در طول سالهای اخیر، تبیین های نظری متفاوتی در خصوص پدیدایی و سبب شناسی اختلال وسواسی – جبری مطرح شده است. دلارد و میلر[۱۰۵] (۱۹۵۰) نظریه ی دو مرحله ای ماور[۱۰۶] (۱۹۳۹، ۱۹۶۰) در خصوص اکتساب و حفظ ترس و رفتار اجتنابی را برای تبیین نشانه های وسواسی – جبری بکار گرفتند. بر اساس این نظریه یک شیء، رویداد یا وضعیت خنثی بعد از اینکه با یک تجربه یا رویدادی که ماهیتا آسیب زا و باعث اضطراب و پریشانی است همایند می شود، ممکن است بعد از آن به تنهایی نیز باعث ایجاد ترس و اضطراب شود. این پریشانی را می توان به رویدادهای ذهنی (به عنوان مثال، افکار) و همچنین به رویدادهای فیزیکی (به عنوان مثال، حمام، لوازم الکتریکی) نسبت داد. هنگامی که ترس اکتساب شد، الگوهای فرار و یا اجتناب به منظور کاهش ترس توسعه می یابند، و به دلیل تقویت منفی ناشی از کاهش ترس تداوم پیدا می کنند.در مورد اختلال وسواسی – جبری، استراتژی اجتناب منفعل، همانند استراتژهایی که توسط افراد مبتلا به انواع فوبی مورد استفاده قرار می گیرد، ناکارآمد و ناکافی هستند. بدین دلیل که موقعیتهایی که موجب ترس می شوند به راحتی در زندگی واقعی قابل اجتناب نیستند. در نتیجه، رفتارهای اجباری و یا استراتژی های اجتنابی فعال، در مبتلایان به اختلال وسواسی – جبری توسعه یافته و به دلیل سودمندیشان در کاهش ترس و پریشانی حفظ و داوم می یابند.
در مطالعات دیگری نشان داده شده است که نظریه ماور برای تبیین اکتساب ترس به تنهایی کافی نمی باشد (راچمن و ویلسون[۱۰۷]، ۱۹۸۰). ولی از طرفی با مشاهدات در خصوص پیدایش و تداوم اعمال و تشریفات وسواسی همخوان است. بنابراین به نظر می رسد که اجبارها به این دلیل تداوم می یابند که موجب کاهش رنج و استرس روانی ناشی از افکار وسواسی می گردند (راپر[۱۰۸] و راچمن، ۱۹۷۶). شواهدی که از این فرمول بندی حمایت می نمایند در مطالعات روانی– فیزیولوژیکی ریشه دارند که در آنها افزایش قابل ملاحظه ای در ضربان قلب و رسانایی پوست در پاسخ به افکار وسواسی و یا در مواجهه با اشیا ترساننده (مثلاً مواجهه با شیء آلوده) دیده شده است (هاجسون و راچمن، ۱۹۷۲؛ به نقل از وثوقی، ۱۳۸۹).
مبسوط ترین رویکرد شناختی وسواس توسط سالکووسکیس[۱۰۹] (۱۹۸۵، ۱۹۸۹، ۱۹۹۹) ارائه شده است. سالکووسکیس (۱۹۸۵) رویکرد رفتاری- شناختی در شناخت و درمان مشکلات وسواسی را بر اساس نظریه ها و درمان رفتاری (کلارک و پوردن، ۱۹۹۳) معرفی کرد. در این رویکرد وسواسها افکار مزاحم بهنجاری تلقی می شوند که افراد مبتلا به OCD آنها را به عنوان علامتی از آسیب به خود و یا سایر افراد تلقی نموده و به خاطر آنها احساس مسئولیت و نگرانی می نمایند. این افکار مزاحم عمدتا متمرکز بر سرزنش خود[۱۱۰] و احساس مسئولیت پذیری[۱۱۱] می باشند. اجبارها اعم از رفتاری یا شناختی به عنوان تلاشی برای کاهش احساسات مسئولیت پذیری و سرزنش خود هستند. چنین تعبیراتی تلویحات مختلفی دارد:
الف) ناراحتی زیاد، شامل (ولی نه محدود به) اضطراب و افسردگی ؛ ب) تمرکز توجه بر افکار مزاحم و محرک های برانگیزان در محیط احتمال وقوع آن را افزایش می دهند؛ ج) دسترسی و اشتغال ذهنی با افکار اوسواسی و باورهای مرتبط افزایش می یابد؛ د) پاسخهای رفتاری و خنثی سازیها واکنشهایی در جهت کاهش یا گریز از مسؤولیت میباشند (چنین رفتارهایی میتوانند آشکار یا پنهان باشند).
بعدها سالکووسکیس پنج ویژگی را به عنوان مشخصه های اصلی OCD مطرح نمود:
در فراد وسواسی فکر کردن درباره ی عملی معادل با انجام آنها پنداشته می شود. ۲) فرد وسواسی به هنگام شکست در ممانعت و جلو گیری از صدمه یا آسیب خود را مسئول آسیب میپندارد. ۳) مسئولیت پذیری در مقابل صدمه و آسیب با ایجاد شرایط کاهنده ی خطر کاهش نمی یابد. ۴) شکست در انجام دادن تشریفات وسواسی برای جلوگیری از صدمه یا آسیب معادل داشتن نیت و قصد برای آسیب رساندن تلقی می شود. ۵) فرد وسواسی باید تلاش بیش از اندازه ای برای تحت کنترل گرفتن افکار وسواسی خود بکار بگیرد (سالکووسکیس، ۱۹۸۵).
یکی از تلویحات مهم این نطریه بدین شرح است که اگرچه افکار وسواسی مزاحم غیر قابل قبول و خود ناهمخوانند ولی افکار اتوماتیک[۱۱۲] و تشریفات ذهنی یا رفتاری که در نتیجه ی آنها ایجاد می شوند خود همخوان و پذیرفتنی به نظر می رسند.
فوا و کزاک (۱۹۸۵) مطرح کرده اند که اختلال وسواسی – جبری و در کل تمامی اختلالات اضطرابی منعکس کننده وجود اختلالاتی در شبکه های حافظه هیجانی اند. این اختلال نشانگر وجود برآوردهای نادرست از تهدید، ارزیابی بیش از حد منفی عواقب ترساننده، و پاسخ های بیش از حد به محرک ترساننده. فوا و کوزاک (۱۹۸۵)، مطرح می کنند که اختلال وسواسی– جبری از سایر اختلالات اضطرابی به واسطه ی وجود مشکل مضاعفی در مکانیسم های زیر بنایی پردازش اطلاعات تمییز داده می شود.به طور اخص، آنها پیشنهاد کرده اند که مبتلایان به اختلال وسواسی - جبری در فرآیندها یا قواعد برای تفسیر تهدید یا آسیب دجار اشکالاتی می باشند. بنا براین مبتلایان به اختلال وسواسی- جبری اغلب بدون اینکه شواهد کافی در باب خطر داشته باشند به این نتیجه می رسند که موقعیت آسیب زننده می باشد. و از آنجاییکه اطمینان کامل از ایمنی دست نیافتنی است، تشریفات وسواسی که برای رسیدن به امنیت کامل انجام می گیرند به ناچار با شکست مواجه خواهند شد. و این بدین معنی است که، هیچ مقدار از آیینهای وسواسی نمی تواند امن بودن کامل موقعیت را تضمین نمایند، و به این ترتیب، اعمال و تشریفات وسواسی به ناچار باید تکرار شوند.
راسموسن و ایزن (۱۹۸۹؛ به نقل از محمود علیلو، ۱۳۸۲) دریافتند که اجتناب و ترس از خطرکردن دو ویژگی معمول دوران کودکی در بیمارن وسواسی است. در مطالعه ی دیگری روشن شده که مبتلایان به این اختلال برای فعالیتهای مرتبط با خطر و تهدید کننده نسبت به فعالیتهای خنثی، حافظه بهتری دارند (کانستنت[۱۱۳]، فرانکلین و متیوس، ۱۹۹۵). همچنین، مطالعات دیگری نشان داده­اند که مبتلایان به وسواس در مقایسه با گروه کنترل اطمینان به حافظه ی کمتری دارند (براون و همکاران، ۱۹۹۴؛ فوا و همکاران، ۱۹۹۷؛ مک دونالد، آنتونی، مک لود، و ریشتر[۱۱۴]، ۱۹۹۷؛ مک نالی و کهل بک[۱۱۵]، ۱۹۹۳؛ به نقل از تولین و همکاران، ۲۰۰۱).
برخی دیگر از مطالعات نشان داده­اند که مبتلایان به اختلال وسواسی - جبری در مقایسه با سایر افراد برای تصمیم گیری به اطلاعات بیشتری نیاز دارند (گودوین و شیر[۱۱۶]، ۱۹۹۲). یک مطالعه اخیر نشان داده که نیاز به اطلاعات اضافی تر از رنج و استرس روانی ریشه می گیرد، که بیانگر این نکته می باشد که ادراک خطر، میزان عدم اطمینان تجربه شده نسبت به تصمیم گیریها را در افراد مبتلا به وسواس تحت تاثیر خود قرار می دهد (فوا و همکاران، ۲۰۰۳).
همچنین شواهد اولیه برای ارتباط بین بازداری رفتاری و برخی از علائم وسواسی- اجباری وجود دارد. پژوهش کولز، شافیلد و پیترفسا[۱۱۷] (۲۰۰۶) تاکنون تنها پژوهشی است که منحصرا به مطالعه ی ارتباط بازداری رفتاری با اختلال وسواسی– جبری پرداخته است. این محققان با بهره گرفتن از یک جمعیت دانشجویی به این نتیجه رسیدند که بازداری رفتاری به طورکلی با علائمی از OCD که بروز آشکار ندارند (برای مثال، وسواس فکری، تردید و خنثی سازی) بیشتر مرتبط است تا مواردی که بروز آشکار دارند (برای مثال، شستشو و نظم). اگرچه این یافته فرضی و نظری است ولی می­توان پذیرفت افرادی که سطوح بالای بازداری رفتاری دارند احتمال بیشتری دارد که به افکار با آیینهای درونی یا خنثی سازی روانی پاسخ دهند تا اینکه وسواسهای عملی آشکاری داشته باشند.
درباره ی رابطه صفات شخصیتی و اختلال وسواسی - جبری نیز مطالعاتی صورت گرفته است، اغلب این پژوهش ها متمرکز بر دو صفت روانشناختی کمالگرایی[۱۱۸] و مسئولیت پذیری افراطی بوده است که از جمله مشخصه های مبتلایان به وسواس محسوب می شوند.
کلارک (۲۰۰۴) پژوهشهای انجام شده بر اساس تئوری مسؤولیت پذیری سالکووسکیس را بر اساس چهارفرضیه پژوهشی جمع بندی نموده و میزان حمایت پژوهشی آنها را ذکر کرده است. این فرضیه که ارزیابی و باورهای مسؤولیت پذیری بالا از ویژگی اختصاصی اختلال وسواسی– جبری می باشد حمایت پژوهشی جزئی کسب کرده است. فرضیه ی دوم، که مسؤولیت پذیری بالا برای آسیب را اختصاصی تفکر وسواسی می­داند، نیز حمایت پژوهشی محدودی به دست داده است. فرضیه ی بعدی یعنی این موضوع که مسئولیت پذیری ادراک شده ی بالا باعث میل زیاد به خنثی سازی و ناراحتی و رنج روانی بالایی میشود و فراوانی و شدت وسواس ها را تشدید می­ کند، حداقل در مورد وسواس وارسی شواهد قانع کننده ای به دست داده است. مفروضه ی آخر نیز که تأکید می کند خنثی سازی، فراوانی، شدت و ناراحتی ذهنی وسواس­ها را افزایش می­دهد، حمایت پژوهش بالایی کسب کرده است.
پژوهشهای زیادی در باب ارتباط کمالگرایی و اختلال وسواسی – جبری انجام شده است (برای مثال فراست و همکاران، ۱۹۹۰؛ فراست و استکتی[۱۱۹]، ۱۹۹۷). افراد مبتلا به این اختلال، نمرات بالایی در کمالگرایی نسبت به سایر بیماران مضطرب دارند (رومه[۱۲۰] و همکاران، ۲۰۰۰) و تاکنون ابعاد اختصاصی از کمالگرایی شناسایی شده است و برای اختلال های خلقی و اضطرابی گونه های خاص از باورهای کمالجویانه مشخص شده است (آنتونی، پوردن، هوتا و سوینسون[۱۲۱]، ۱۹۹۸). افکار کمال گرایانه در گونه های خاص از افکار وسواسی (برای مثال تردید درباره ی اینکه، تکلیفی به درستی کامل شده است یا خیر و اعمال اجباری (شستشو تا رسیدن به بهترین حالت) نقش دارند.
لادوکر و همکاران (۱۹۹۵) در پژوهش خود در زمینه کمالگرایی به یافته جالبی دست پیدا کردند، آنها دریافتند که کمالگرایی ویژگی معمول گروهی از بیماران وسواسی- اجباری است که اجبارهای آشکاری ندارند، درحالی که مسئولیت پذیری در این افراد کمتر بالا بود. مطالعات همبستگی رابطه معنی داری بین کمالگرایی و علائم OCD بدست داده­اند (هویت و فلت[۱۲۲]، ۱۹۹۱). یافته­های فراست و استکتی (۱۹۹۷) نیز در رابطه با نقش کمال گرایی با ادبیات موجود موافق بود . بیماران وسواسی - اجباری نمره های بالاتری در کمالگرایی در مقایسه با گروه کنترل داشتند. اگر چه این یافته ها حاکی استکه این افزایش مخصوص این اختلال نبوده و در مبتلایان به اختلال آسیمگی و گذرهراسی نیز دید ه می شود .این امکان وجود دارد که کمالگرایی از شرایط ضروری برای ایجاد بسیاری از انواع آسیب شناسی باشد، اما طبیعت یا ماهیت این اختلالات را تبیین نمی­نماید. راکمان (۱۹۹۷) چنین مطرح نموده که کمالگرایی ممکن است برای رشد اختلال وسواسی- اجباری ضروری باشد اما کافی نیست.
کمالگرایی با اختلالهای روانی متعددی مرتبط شناخته شده است (شافرن، کوپر[۱۲۳] و فیربرن[۱۲۴]، ۲۰۰۲). در نظریه های شناختی اختلال وسواسی اجباری فرض شده است که کمالگرایی با انواع ویژهای از وسواسها ارتباط دارد (مک فال و الرسهایم[۱۲۵]، ۱۹۹۷). محققان مذکور معتقدند که کمالگرایی با فعالیتهای اجباری و شک و تردید درباره ی درست بودن امور ارتباط خاص دارد. پژوهشهای کمی درباره ارتباط کمالگرایی با زیرمجموعه­های اختلال وسواسی -اجباری صورت گرفته است. گرشونی و ثمر (۱۹۹۵؛ به نقل از محمود علیلو، ۱۳۸۲) دریافتند که وارسی­کننده ها نمرات بیشتری را در آزمونهای کمالگرایی به دست میآورند. این پژوهشگران معتقدند که کمالگرایی به وارسی­کنندگان کمک می­ کند تا کنترل بیشتری را بر حوادث بیرونی و زندگی خود داشته باشند.

۶-۲ زیرگونه­های اختلال وسواسی - جبری

بسیاری از طرحهای طبقه بندیOCD، مبتلایان به وسواسهای فکری و عملی را بر اساس نوع و ظاهر فعالیتهای تشریفاتی (یعنی، اجبارها) به طبقات متعددی تقسیم نموده اند. اگرچه به ندرت دیده شده که مبتلایان یه این اختلال فقط یکی از انواع آیینهای وسواسی[۱۲۶] (برای مثال، وسواس شستشو) را داشته باشند و اغلب افراد مبتلا به OCD وسواسهای فکری و عملی چندگانه ای دارند ( برای مثال، وسواس شستشو، وارسی و تکرار).
معمولاً آیین وسواسی غالب که از بیشترین فراوانی برخوردار است برای طبقه بندی افراد مبتلا بکار گرفته می شود. ولی از آنجاییکه وسواس معمولاً به صورت آیینهای وسواسی چندگانهای در افراد بروز پیدا میکند، جهت طبقه بندی بیشتر معطوف به طبقه بندی علائم می باشد و نه به طبقه بندی افراد. بنابراین، یک بیمار وسواسی ممکن است با داشتن تشریفات وسواسی همزمانی مثل وسواس شستشو و وارسی توصیف شود.
تکیه بر وسواسهای عملی برای طبقه بندی زیرگونه های مبتلایان به OCD بیشتر به دلیل سهولت نسبی مشاهده رفتارهای اجباری آشکار می باشد. ولی باید توجه کرد که رفتارهای اجباری یکسان و مشابه ممکن است از لحاظ کارکردی در افراد مختلف به ترسهای وسواسی متفاوتی مربوط باشند. برای مثال، ممکن است دلیل شستشوی اجباری فرد بیماری رهایی از میکروبها باشد و علت وسواس شستشوی بیمار دیگری ممکن است رهایی از احساس گناه به دلیل ارتکاب قتلی در گذشته باشد. بنابراین، اگرچه طبقه بندی مبتلایان به OCD بر اساس رفتارهای اجباریشان سودمندیهایی دارد، ولی در عین حال شناسایی افکار وسواسی این بیماران برای رسیدن به درک روشنی از کارکرد اعمال و تشریفات وسواسیشان حائز اهمیت است.

۱-۶-۲ زیرگونه ی شستشو/آلودگی

این گروه شایعترین شکل بالینی اختلال هستند (جونز و کرچمالیک[۱۲۷]، ۲۰۰۳). افراد مبتلا به این علائم دارای وسواسهایی در زمینه ی آلودگی، نجاست و میکروبها هستند. وسواسهای این افراد عمدتاً شامل این موارد هستند: ترس از ترشحات و مایعات داخلی بدن(عرق، ادرار، خون و بزاق)، ترس از چیزهای کثیف و ترس از آلوده شدن توسط مواد چسبنده، ترس از بیمار شدن توسط آلوده­کننده­ها، ترس از بیمار کردن دیگران از طریق آلوده کننده­ها. اجبارهای شایع این دسته از بیماران عبارتنداز: شستشوی افراطی دستها، شانه کردن، دوش گرفتن، مسواک زدن و آرایش افراطی یا آئینمند، تمیز کردن وسایل خانگی و سایر اشیاء، اجتناب، پیشگیری و دور کردن آلوده کننده­ها (دسیلوا، ۲۰۰۳).

۲-۶-۲ زیرگونه ی نظم/تقارن

ویژگی شایع بالینی علائم نظم، فکر وسواسی در مورد نظم اشیا و رویدادهاست. هرگونه انحراف از نظم و تقارن ذهنی مطلوب فرد باعث اضطراب و نگرانی در فرد میشود (راسموسن و ایزن، ۱۹۹۸). این افراد به دو گروه تقسیم می شوند: افرادی که دارای کندی وسواسی اولیه هستند و افرادی که دارای تفکر جادویی اولیه هستند. گروه اول نیاز به زمان غیر معمول برای تکمیل فعالیتهای سادهی خود دارند.گروه دوم، برای رعایت تقارن و دقت کلماتی سحرآمیز را به زبان می آورند تا از مصیبت و بلای ذهنی پیشگیری کنند (راکمان و هاجسون، ۱۹۸۰)

۳-۶-۲ زیرگونه ی احتکار


فرم در حال بارگذاری ...

« دانلود منابع تحقیقاتی برای نگارش مقاله مدیریت سود و سیاست های تقسیم سود در شرکت‏های پذیرفته شده در بورس ...فایل های پایان نامه درباره :روش برنامه ریزی منابع ابر رایانه براساس الگوریتم رقابت استعماری۹۴- ... »
 
مداحی های محرم