او زیرک و کاردان است و به خوبی میداند با هر فرد و شخصیتی چگونه رفتار کند. این توانایی شخصیتی او در پذیرش سرپرستی گروهی از نوازندگان، نمود کامل مییابد؛ زیرا هر کدام از خلق و خوهای متفاوت برخوردارند.
نمونهای از این توانایی را در رفتارش با «آقا فرج»، هنگامی که او را برای همراهی در سفر در نظر گرفته بود و او سعی در انکار هنر نوازندگیاش میکرد، مشاهده میکنیم:
* «استاد دلنواز: دست تو در خانه وزیر فقط در کار طبخه؟
آقا فرج: خودتون که شرفیاب شدین چلویی؟ حالیتون شد. آشپزم، الانم تشریف آوردم آشپزی کنم.
آشپز دروغگو نمیخوام.
آقا فرج: باغبونی هم بلدم. اصلاً میخواین خونه شاگردی میکنم که ساز زدن استادرو تو خلوت بشنوم.
به شرف افتخار همراهی.
آقا فرج: هان؟!
استاد دلنواز: دست کیمیای تو بود که دیگ مسی را دهل عاشقانه کرد.
آقا فرج: ای وای، به حق چیزای نشنفته.
استاد دلنواز: ما باخبریم از همه چیز، از خلوت تو و عیسیخان و تعلیم تنبک.
آقا فرج: من… من حتی پامو برای جمع کردن سفره تو اندرون هم نذاشتم.
بگو تا کار به چوب و فلک نکشیده.
آقا فرج: بذارینم جلوی توپ.
استاد دلنواز: ترکهای مجربتر از تازیانه و شمشیر دارم.
استا دلنواز مجدداً به نواختن ضربآهنگ موزون با عصا بر روی زمین میپردازد. با شنیدن ضربآهنگ، آقا فرج دست و پای خود را گم میکند، تا آنجا که به فکر برداشتن تنبک از روی زمین میافتد. صدای ضربآهنگ موزون همچنان به گوش میرسد.» (مجموعه آثار علی حاتمی: ۱۱۶۳-۱۱۶۴)
او برای رسیدن به مقصود موردنظر، برای راضی نگه داشتن افراد نوازنده، وجودش آمیزهای از ویژگیهای شخصیتی اعم از بخشش، گذشت و بزرگواری، درک متقابل و احترام گذاشتن به خواست یکیک افراد میشود. «خسروخان رهاوی» را آزاد میگذارد تا علاقه و خواسته مورد نظرش، یعنی یادگیری نواختن پیانو برسد و با خلق و خوی تند «ناصرخان دیلمان» مدارا میکند.
امام در کنار این درک و مدارا که لازمه در کنار هم نگه داشتن افراد مورد سرپرستیاش است، به نظم که عامل مهم در به مقصود مطلوب گروه است، به گونهای جدی اهمیت میدهد.
* «خسروخان رهاوی: ببخشید استاد، درس پیانو طولانیتر شد، مسلط به مشق قبلی نبودم، وقتی فهمیدند ابزار کار در اختیارم نیست، اجازه دادند حضوراً مشق کنم. از فردا هم ربع ساعت اضافی مرحمت کردند.
استاد دلنواز: باید از اون مدرس بخواهیم قبول زحمت بفرمایند منبعد وقت تمرین مارو ایشون معین کنند. (مجموعه آثار علی حاتمی: ۱۱۹۲۹)
چنانکه پیش ازاین اشاره شد، دو وجه شخصیتی عادی و هنری او در هم عجین شدهاند، تا جایی که وجه هنری آن بر دیگری رجحان و برتری یافته است. نمونهای از این سلطهگری عشق به موسیقی بر زندگی روزمرهاش، در بذل و بخشش داراییاش به خاطر تأمین مخارج سفر است. او درخواست دارالخلافه را مبنی بر بازگشت جمع هنرمند به وطن به دلیل نبودن نقدینگی نمیپذیرد و برای پیشگیری از نقص در کار، اقدام به فروش ملک خود میکند.
شخصیت او شخصیتی همهجانبه است؛ زیرا زوایای مختلفی از آن، توسط نویسنده مقابل چشم خواننده ترسیم میشود. همچنین شخصیتی پویا است. پذیرش سرپرستی گروه، تن نداندن به خواستهی دارالخلافه مبنی بر بازگشت به وطن و اقدام به فروش خانه برای تأمین مخارج کاری که بنیاد کرده بودند، همه دلیل پویایی شخصیت او هستند.
طاهرخان بحرنور
از شخصیتهای اصلی، همهجانبه و پویای داستان بهشمار میرود؛ همهجانبه از آن جهت که نویسنده سعی در ترسیم وجوه مختلف شخصیتی او در برابر دیدگان خواننده دارد و پویا است به خاطر عزم سفر به خارج و ماندن در آن سرزمین، با وجود شرایط نابسامان برای رسیدن هدف موردنظر و همچنین ورود عشق به زندگی و تحول یافتن آن. او به عنوان خواننده، گروه را همراهی میکند. او جوانی با روحیهی عاشقانه و حساس است. از لحاظ جسمانی نیز از وضعیتی ضعیف و آسیبپذیر برخوردار است؛ این دو ویژگی در آغاز اقامت در پاریس از سخنانی دریافت میشود که بین اعضای گروه رد وبدل میشود:
* «پاریس.
سفارتخانه ایران در پاریس
تمامی اعضاء گروه موسیقی، در سفارتخانه به انتظار سفیر کبیر ایران هستند. موسیو ژولی نیز حضور دارد. همگی در حالت انتظار و کلافگی به سر میبرند. طاهر خان بحرنور، به سبب سرماخوردگی تب دارد.
ناصر خان: طبیبا تصور میکنن بیمار نمیشن و روئینتنند در مقابل مرض.
خسرو خان: نه طبیب تبدار ما. تب طاهر سوزش سواست.
طاهر خان: سوز از کدوم آتش؟
ناصر خان: دلت رو بپا که کار دستمون ندی.
طاهر خان: چرا دل من؟
ناصر خان: دلی که تقدیرش بلاست، از پس پیراهن و تن پیداست. درآمد کن عاشق جان که نیاز به جامهدران نیست، نغمه عشق، فرودش، اوجه.»(۱۱۷۳)
او سخت مورد مهر و وابستگی دایه پیرش قرار دارد. دایه از جدایی و تحمل فراق دلبندش سخت بیمناک و مضطرب میگردد.
* «طاهرخان: نترس، خودم برمیگرد و باز دایه خودم.
دایه: اما، طاهر دلم گواهی میکنه که این سفر دیگه به دیدن تو نائل نمیشم.
طاهر: نترس، من که سفر اولم نیست، مادر.
دایه: تو زیاد سفر کردی، منم کم دوری نکشیدم.
طاهر: تو همین دنیا واست از پاریس سوغاتی میارم، مادر بازم عطر گل سرخ.
دایه: پس تا آوردن عطر، منم میرم پیش عزیز که بوی گلاب رو از گل بشنفم. (مجموعه آثار علی حاتمی: ۱۱۶۶)
به طور کلی، «عشق» و «موسیقی» دو ویژگی اصلی شخصیتی «طاهرخان بحرنور» به شمار میروند که برای هر کدام شواهدی را مطرح میکنیم:
-
- موسیقی
«طاهرخان» عشق و علاقه به موسیقی را با اشعاری که با آواز میخواند، به همگان نشان میدهد:
* «طاهرخان: …ارغنونساز فلک رهزن اهل هنر است/ چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم/ گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی/ لاجرم زآتش حرمان و هوس میجوشیم/ حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما/ بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم» (مجموعه آثار علی حاتمی: ۱۱۷۶)
در پاسخش به «استاد دلنواز»، ثابت قدمی و جاننثاریاش را در راه علاقه به هنر و موسیقی مشاهده میکنیم:
* «استاد دلنواز: اگر مخارج ضبط صفحه تأمین شود، همراهان حاضرند به اقل معیشت و بدون دریافت وجهی، کاری را که بنا بود، تمام کنیم؟
طاهرخان: من رفیق نیمهراه نیستم. این که شاهراهه، در کوره راهم که باشه، من چشم بسته با شمام.» (مجموعه آثار علی حاتمی: ۱۱۷۴)
-
- عشق
* «طاهرخان: پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب/ شب همه شب/ پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب/ تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم/ دیده بخت به افسانه او شد در خواب/ کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم/ ترسم که بوی مستم مست و هوشیارش کند/ ای آفتاب آهسته نه پا در حریم یار من/ ترسم صدای پای تو خواب است و بیدارش کند» (مجموعه آثار علی حاتمی: ۱۱۸۱-۱۱۸۲)
فرم در حال بارگذاری ...