وبلاگ

توضیح وبلاگ من

راهنمای نگارش مقاله در مورد رساله نهایی- فایل ۹

 
تاریخ: 05-08-00
نویسنده: فاطمه کرمانی

لفظ اسلام بیشترین نواخت را در کلام امام خمینی دارد؛ چرا که این مفهوم برای فراتر از ایران و ملت ایران به کار رفته است و جهانشمول بودن اسلام مدنظر است. اما در مقام مقایسه، همانقدر که امام به اسلام وارد می‌شوند، همانقدر نیز به ایران و مشتقات ملت توجه دارند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
فرض ما در این پژوهش این بود که سازگاری بین اسلام و ناسیونالیسم امکان پذیر است و تعامل این دو منافع ملی را محفوظ می‌دارد. شاید این سؤال طرح شود که چگونه می‌توان این دو را با هم سازگار کرد و در عرصه حکومتی و سیاسی این دو چگونه تعامل می‌کنند؟ برای فهم این مهم می‌توان مدل‌های مختلف ذهنی و نظری را ارائه نمود. واضح است که ملت لازمه تشکیل کشور و کشور لازمه تشکیل دولت است و این سه از عناصر اصلی ناسیونالیسم است. پس چگونه اسلام می‌تواند به این مقولات وارد شود؟ اسلام چه آورده‌ای را با عناصر ذکر شده نزدیک می‌کند که سازگاری و هم‌افزایی این دو که قدرت بسیج‌گری را دوچندان می‌کند اتفاق می‌افتد؟ برای چارچوب مفهومی آن باید نظام جمهوری اسلامی را در دو بعد محتوای و شکل یا ظرف و مظرف یا ماهیت حقیقی و حقوقی ببینیم که یکی از دو ماهیت مذکور از آبشخور ناسیونالیسم و ملت و دیگری (ماهیت حقیقی) از اسلام سرچشمه می‌گیرد و این دو در تلازم با یکدیگر موجب تقویت دیگری در عرصه اجتماعی می‌گردد. مدل‌های مفهومی دوگانه‌ای وجود دارد که می‌توان بر اساس آنان رابطه دو مفهوم اسلام و ناسیونالیسم و نحوه سازگاری آن در جمهوری اسلامی را بهتر درک نمود.
۵ـ نمونه‌ی تعامل اسلام و ناسیونالیسم قبل از دوران مدرن
وقتی سخن از تعامل یا تقابل اسلام و ناسیونالیسم به میان می‌آید، محل منازعه یا تعامل به حکومت و قدرت ارجاع می‌شود. نقطه کانونی تلازم و تعامل، چگونگی دستیابی به قدرت یا چگونگی اداره جامعه و میزان قلمرو هر یک از این دو اندیشه بوده است.
نقطه عزیمت ناسیونالیسم در ایران دو خاستگاه تاریخی دارد که نمی‌توان یکی را به نفع دیگری نادیده گرفت. اگر تشکیل دولت ملی را مبنایی برای ناسیونالیسم در ایران بدانیم، نقطه شروع تاریخی ناسیونالیسم در ایران با فهم جهانی آن که متأثر از تشکیل دولت ـ ملت‌ها در اروپاست، متفاوت خواهد بود. ایران از محدود کشورهایی است که فاقد تاریخ استقلال است؛ بنابراین می‌توانیم نقطه تاریخی تشکیل دولت ملی در ایران را شروع شکل‌گیری دولت‌ ملی، ملت و ناسیونالیسم در ایران بدانیم که در این‌ صورت سال ۹۰۷ هجری که مقارن با تشکیل حکومت صفویه در ایران است را می‌توان نقطه عزیمت آن دانست. قرن‌های پس از اسلام، ایران بخشی از حوزه نفوذ خلافت اسلامی بود اما با ظهور دولت صفوی ناگهان این وضع به هم خورد و دولتی با جغرافیای ایران و مبنی بر ایدئولوژی و آرمان‌های مذهبی متفاوت شکل گرفت. حکومت واحد ملی ایران که به دست صفویه تأسیس یافت، وجود خود را مدیون جماعتی از مردان است که بر اساس عقاید و افکار مذهبی متشکل شده بود (جهانداری، ۱۳۷۲، ص۱). والترهینس دو مسئله را به صورت ظریف با هم آورده است که عبارتند از «حکومت واحد ملی ایران» و «بر اساس عقاید و افکار مذهبی»؛ بنابراین تعامل اسلام ناسیونالیسم در عرصه قدرت در ایران را می‌توان به حکومت صفویه ارجاع داد که از یک سو اولین دولت فراگیر و ملی در ایران پس از اسلام است که مبتنی بر ایدئولوژی دینی اداره می‌شود و پیوند ایران و تشیع بارزترین عناصر معنا‌دهنده به حکومت صفوی هستند. اما اندیشمندان معاصر ایران به دلایلی همچون عدم تأثیرگذاری ملت در تشکیل دولت ملی، مفهوم «رعیت» را برای مردم عصر صفوی به کار می‌برند و ناسیونالیسم مدرن را به مردمی ارجاع می‌دهند که «شهروند» محسوب می‌شود؛ بنابراین نگاه دوم ناسیونالیسم را به ایران مدرن ارجاع می‌دهد که احساس ذهنی مشترکات بین مردم ملموس‌تر است. در دوران مدرن، نقش مردم در عرصه سیاسی، ارتش‌ منظم، پول واحد و دیگر عناصر پیونددهنده همچون دین و زبان را عناصر اصلی ناسیونالیسم در ایران می‌دانند. اما فراگیر بودن دولت صفوی و نداشتن تاریخ استقلال در دوران مدرن برای ایران، عواملی هستند که باعث توجه به امر ملت‌سازی در ایران در چهار قرن قبل گردیده است. موسی نجفی هم معتقد است: «در تاریخ تحولات ایران، بحث وضع شدن واحد ملت در مفهوم سیاسی و جغرافیایی و وحدت مذهبی جدید را می‌توان از آغاز صفویه تحقیق کرد که در آن عناصر متشکله یک ملت بزرگ جدید با حاکمیت و نظام اجتماعی نیرومند مشهود است (نجفی، ۱۳۷۸، ص۲۷۷) در دوران قاجاریه و طی قیام تحریم تنباکو لفظ «اعلای کلمه‌ ملت» را مرجع تقلید وقت، مرحوم میرزای شیرازی به کار برده است. واژه «ملت» به خصوص در انقلاب مشروطیت زیاد مطرح شده است و از یک قرن قبل واژه‌هایی مثل «فدوی ملت»، «مجلس ملی»، «شهید راه ملت» و غیره در رساله‌ها و مکتوبات سیاسی به چشم می‌خورد. با توجه به کنارزده شدن مذهبیون و شریعت‌خواهان در دهه سوم مشروطیت و روی کار آمدن سکولارها در دوره پهلوی و فرهنگ سکولاریستی دوره رضاخان، بخصوص شعارهای ایران باستان که از پایه‌های فرهنگی پهلوی علیه‌ اسلام به شمار می‌رفت، می‌توان نتیجه گرفت که با تبلیغات فراوان سعی شد مسئله دین‌خواهی و ملت‌خواهی و ملی‌گرایی را جدای از هم یا در تقابل با هم مطرح کنند. انقلاب اسلامی ایران حلقه اتصال منطقی این دو مهم شد (نجفی، ۱۳۷۸، ص۲۷۸).
اگر این فرض را بپذیریم که ناسیونالیسم و اسلام در عصر صفوی یا دوران بعد از آن در تعامل و سازگاری بود‌ه‌اند و پس از آشنایی ایرانیان با فرهنگ و تمدن غرب، در بعضی از مقاطع تاریخی به تقابل و ناسازگاری رسیده‌اند می‌توان از منظر معرفتی نیز به موضوع نگریست.
۶ـ عرصه‌های سازگاری اسلام و ناسیونالیسم در انقلاب اسلامی
پس از اینکه اسلا‌م‌گرایی در ایران به تکامل رسید و بر گفتمان‌های لیبرالیسمی، ناسیونالیسمی و سوسیالیستی غلبه کرد، همانند دوران غلبه ناسیونالیسم (پهلوی اول) عمل نکرد بلکه جنبه‌های ناسیونالیسم مثبت را به رسمیت شناخت و از آن استفاده کرد. به تعبیر دیگر جمهوری اسلامی بر قالب‌ها و شاخص‌های حقوقی برآمده از ناسیونالیسم تکیه کرد اما روح و ماهیت حقیقی خود را از اسلام گرفت؛ بنابراین در حوزه‌هایی همچون ۱ـ جنگ تحمیلی ۲ـ میادین ورزشی ۳ـ انرژی هسته‌ای ۴ـ مسئله خلیج‌فارس ۵ـ مصلحت نظام ۶ـ مناسبت‌های تاریخی و…. عناصر گفتمانی اسلام و ناسیونالیسم را توأمان به کار می‌گیرد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و همراهی اولیه ملی‌گراها با انقلاب اسلامی، امام خمینی نیز به آنان رسمیت داد اما اسناد همکاری آنان با امریکا که بعد از فتح سفارت سابق امریکا برملا شد و مخالفت جبهه‌ ملی با لایحه قصاص در ۲۵/۳/۱۳۶۰ موجب شد که نسبت به ملی‌گرایی و اهداف آنها در انقلاب اسلامی نوعی سوءظن تولید شود. با دور شدن از صدر انقلاب اسلامی، کم‌کم جنبه‌های مثبت ناسیونالیسم رخ نمایی کرد و به رسمیت شناخته شد. از صدر انقلاب اسلامی تاکنون با شیبی ملایم، عناصر گفتمانی ملی به کار گرفته شد و حتی در برخی موارد تندروی‌های صدر انقلاب اصلاح گردید. برای مثال، نام کرمانشاه به باختران تبدیل اما در دهه دوم انقلاب مجدداً به کرمانشاه تبدیل شد. حتی بسیاری از افراد اسامی خود را همچون همایون، هوشنگ و… تغییر دادند. اما با گذر زمان از حساسیت آن کاستند. در آغاز دهه سوم انقلاب اسلامی، واژه ملی به نهادهای تأسیسی هویت داد، بانک‌ها با نام‌هایی همچون «پارسیان»، «پاسارگاد»، «حکمت ایرانیان»، «ایران زمین» و… به رسمیت شناخته شد، نام خلیج فارس روی بسیاری از خیابان‌ها و بزرگراه‌های کشور گذاشته شد و در حوزه عناوین ساختاری حکومت، این مهم بیش از پیش به چشم می‌خورد عناوینی همچون «شورای عالی امنیت‌ ملی»، «توسعه ملی»، «صندوق توسعه ملی»، «جشنواره‌های ملی» و… در نهادسازی به رسمیت شناخته شد. همچنین در محاورات و گفتمان‌سازی، ادبیاتی همچون «هویت ملی»، «عزت‌ملی»، «اقتدار ملی»، «عظمت ملی»، «وحدت ملی»، «اراده ملی»، «همبستگی ملی»، «اتحاد ملی»، «میدان‌های ملی» و «رسانه ملی» در کلام رهبران و مسئولان کشور رخ‌نمایی کرد (استخراج از مجموع سخنرانی‌های رهبری،Khamenei.ir).
۱ـ۶ـ جنگ هشت‌ساله
درک قدرت بسیج‌گری جمهوری اسلامی ایران در جنگ هشت ساله با عراق بدون توجه به پیشینه و نتایج جنگ‌های دیگر ایران معاصر، قابل درک نیست، چه عواملی باعث تنها پیروزی در ۲۰۰ سال گذشته شد و حتی یک وجب از خاک کشور از دست نرفت؟ از جنگ اول ایران و روس در سال ۱۲۲۸ تا پایان جنگ تحمیلی هیچ دوره‌ای را نمی‌توان یافت که ایرانیان از آن سربلند بیرون آمده باشند. دو جنگ ایران و روس، واقعه‌ واگذاری هرات، ورود متفقین به ایران در دو جنگ جهانی و اشغال آن و نهایتاً از دست‌دادن بحرین به صورت مسالمت‌آمیز، نشان می‌دهد که عوامل اصلی و حقیقی بسیج‌گر در ایران دور از دست بوده یا تعمداً به کار گرفته نشده‌اند یا در شناخت قدرت آنان دقت لازم صورت نگرفته است. عامل دیگری که در عدم بسیج اجتماعی برای حل مسائل ملی در ایران قبل از انقلاب اسلامی مؤثر بوده است، احساس عدم تعلق مردم به حاکمیت و بدبینی به سابقه استبدادی حاکمیت از یک سو و عدم تعلق اقوام به یکدیگر بوده است. در هیچ جایی یافت نشده که اقوام ایرانی نظیر عرب‌ها، بلوچ‌ها، ترکمن‌ها و لرها در جنگ‌های ایران و روس حضور پررنگی داشته باشند؛ چرا که احساس تعلق ملی به دلیل عدم ملت‌سازی طبیعی از یک سو و عدم اعتماد به حاکمان از سوی دیگر، از پیوستگی ملی جلوگیری نموده بود؛ بنابراین ایدئولوژی که لازمه‌ هر مبارزه‌ای است، به صورت درست و کارآمد به کار گرفته نشد و اگر حاکمیت هم در ایدئولوژی ناسیونالیسم یا اسلام برای بسیج عمومی می‌دمید، مردم به این باور نمی‌رسیدند که حاکمان هم معتقد به ایدئولوژی مذکور هستند؛ چرا که در جای دیگر رفتارهایی را مشاهده کرده بودند که با نگرش‌های ایدئولوژیک متأخر همسو نبود (مثل کودتای ۱۲۹۹ و ناسیونالیسم رضاخانی).
در جنگ تحمیلی هر دو ایدئولوژی اسلام و ناسیونالیسم در کنار هم قرار گرفتند و به هم‌افزایی رسیدند. به تعبیر دیگر، دلایل ورود به مبارزه متنوع‌تر شده بود. آنکه ارتشی بود به حکم قانون اساسی و وظیفه برای ایران می‌جنگید و آنکه بسیجی و سپاهی بود برای اسلام می‌جنگید و حفظ انقلاب اسلامی را در اولویت می‌دید و این دو نگرش به تکمیل دیگری کمک می‌کردند. چرایی ورود ایدئولوژی اسلام به جنگ ایران و عراق را باید در دو عامل مهم جستجو نمود؛ اول اینکه حمله عراق به ایران نمی‌توانست منجر به اشغال دائمی ایران شود؛ چرا که حقوق بین‌الملل و ساز و کارهای امنیتی جهان این اقدامات را منسوخ می‌داند و همانگونه که عراق نتوانست کویت را در اشغال خود نگه دارد، طبیعتاً نمی‌توانست از جهت حقوقی بر ایران مسلط شود؛ بنابراین زمان حمله و سخنان صریح مسئولین عراقی نشان می‌دهد که آنان به دنبال براندازی انقلاب اسلامی بودند و این پدیده را خطری برای حزب بعث می‌دانستند. قیام شیعیان جنوب عراق و شهادت آیت‌اله صدر و خواهرش این مسئله را تأیید می‌کند که عراق برای رفع نگرانی درونی خود به دنبال براندازی انقلاب اسلامی بود و اگر مسائلی مانند عربستان (خوزستان) یا شط‌العرب (اروندرود) را طرح می‌کرد، صرفاً برای تحریک احساسات ناسیونالیستی جهان عرب بود. لذا چون هدف اصلی آنان انقلاب اسلامی بود، جوهره اعتقادی انقلاب اسلامی به میدان مقابله آمد. عامل دوم تفسیر حسینی ـ یزیدی بود که امام خمینی از صدام ارائه می‌کرد تا آنجا که در پایان نمازهای جماعت و در ادامه تکبیر بعد از نماز «مرگ بر صدام یزید کافر» سال‌ها تکرار می‌شد. به ظاهر محل منازعه و ماهیت حقوقی جنگ هشت ساله در عرصه‌ سیاسی و بین‌المللی ایران بود اما ماهیت حقیقی و روح حاکم بر مبارزه و میدان‌های جنگ به اسلام ارجاع می‌شد. واقعیت دیگری که در این میان خودنمایی می کند، عدم تفکیک ناسیونالیسم ایرانی و تشیع است؛ چرا که زایش تشیع در ایران اتفاق افتاد و شیعه پس از دوران طولانی انقیاد، در دوران صفوی ایران را به عنوان پایگاه سیاسی خود انتخاب کرده بود و از آنجا که ایران مرکز و مرجع تشیع جهان نیز هست، نمی‌تواند در نگرش‌ها و تصمیمات سیاسی و اعتقادی خود این مهم را نادیده بگیرد (کاتم، کتاب نقد، ص۲۸).
امام خمینی درباره این مرجعیت می‌فرماید: «به ملت عزیز و دلاور ایران عرض می‌کنم: خداوند آثار و برکات معنویت شما را به جهان صادر نموده است و قلب‌ها و چشمان پرفروغ شما کانون حمایت از مردمان شده است و شراره کینه‌ انقلابی‌تان جهانخواران چپ و راست را به وحشت انداخته است.» (صحیفه امام، ج۲۱، ص۸۵). این احساس مرجعیت که در کلام امام خطاب به «ملت» گفته می‌شود، احساس ایرانی ـ اسلامی به صورت توأم است و ایرانیان به دلیل پیشینه تمدنی از یک سو و اسلام تشیع از سوی دیگر، این صلاحیت را برای خود قائل هستند. «ملت با ریشه» مفهومی است که بارها توسط رهبران انقلاب اسلامی به کار گرفته می‌شود.
شهید سید مرتضی آوینی چگونگی چفت و بست اسلام و ناسیونالیسم در جنگ تحمیلی را به صورت یک مسئله حل می‌کند: حزب ‌اله هرچند وطن خود را دوست دارد اما از تعلقات جغرافیایی آزاد است، وطن او اسلام است و ما از آن رو ایران را دوست داریم که به عنوان مسلمان در آن پرورش یافته‌ایم (آوینی، ۱۳۷۹، ص۳۰)؛ بنابراین زایشگاه تشیع در ایران است و برای آن به عنوان بخشی از «کیان اسلامی» حرمت ویژه قائل هستند؛ لذا ممزوجی تشیع و ایران (که غیرقابل تفکیک است) اکسیری می‌سازد که می‌تواند امور خارق‌العاده را ممکن سازد که نمونه‌ آن جنگیدن هشت ساله با دنیا بود. آیت‌اله خامنه‌ای در این‌باره می‌گوید: «این جنگ هشت‌ساله و این دفاع مقدس از بزرگ‌ترین افتخارات ملت ایران بود. همه دنیا ـ ناتو، کشورهای بلوک شرق، خود امریکا و کشورهای مرتجع منطقه ـ با هم همدست شدند به عراق کمک کردند و به ایران فشار آوردند، اما نتوانستند یک وجب از خاک این کشور را اشغال کنند. در دویست سال گذشته، قبل از این جنگ تحمیلی، هروقت این کشور با کشور دیگری درگیری نظامی داشت، بخشی از کشور رفت، اما بعد از دویست سال، جنگی که در آن دشمن نتوانست یک وجب از خاک این کشور را بگیرد، با این که همه قدرت‌های نظامی و سیاسی دنیا و پشتیبانی‌های بین‌المللی همراه او بود ـ همین جنگ هشت ساله است.» (آیت‌اله خامنه‌ای، ۱/۲/۷۹). باور مردم ایران به رویارویی بین‌المللی با ایران در این جنگ و باور به تجهیز و پشتیبانی همه جانبه دشمنان از صدام و باور به نتیجه آن که پیروزی در جنگ «فقر و غنا» بود، نمی‌توانست بدون لحاظ ایدئولوژی اسلام به دست آید؛ بنابراین تجربه جنگ تحمیلی نشان داد که اگر وطن را وطن اسلامی بدانیم، می‌توان در یک «جنگ اعتقادی» برای آن مبارزه کرد. صدام تلاش می‌نمود تا ناسیونالیسم عرب را با عناوینی همچون نام بردن از اسامی قدیمی شهرهای خوزستان از یک سو، عرب و عجم کردن مسئله و اشغالگر خواندن ایران (سه جزیره ایرانی معروف خلیج‌فارس که امارات مدعی آنهاست) و نامیدن خود به عنوان سردار قادسیه تحریک نمایند. اما ایران در طول جنگ هشت ساله نیز بر ناسیونالیسم منفی سوار نشد و حتی در اوج جنگ نیز امام خمینی نپذیرفتند که ملت ایران در مقابل ملت عراق است و هیچ موقع مدعای برتری نژادی و خونی در مقابل دشمن طرح نشد؛ چرا که این شاخص‌ها جنبه‌های اعتقادی آن را فرو می‌کاست اما «وحدت کلمه»، گفتمان استمراری ایشان بود.
مفهوم‌سازی جدید و طرح الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت نیز نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی ایران این دو را سازگار می‌داند و برای طراحی آینده کشور هر دو بعد را مدنظر دارد؛ بنابراین باید همسویی اسلام و ناسیونالیسم در ایران که جنگ تحمیلی نمونه کارآمد آن است را «ناسیونالیسم نوین» ایران دانست که توانسته است به هم‌افزایی این دو در تأمین منافع ملی در همه عرصه‌ها کمک نماید. جنگ تحمیلی عراق باعث شد که جریانات مختلف سیاسی و عقیدتی نظیر جریانات چپ و لیبرال‌ها از فضای بسته و دشمنی قبل خود دچار تحول گشته و اکثر هواداران خود را از دست بدهند. جنگ تحمیلی گفتمانی را در کشور تولید کرد که جایگاهی برای گفتمان‌های دیگر نبود و در عین حال جا به جایی نگرش‌ها در داخل کشور، موجب تقویت گفتمان اسلامی شد و همین گفتمان در عین اداره جنگ، فضای فرهنگی کشور را نیز متأثر از خود می‌کرد. به تعبیر دیگر جنگ تحمیلی صرفاً یک جنگ که برنده و بازنده داشته باشد نبود. بلکه یک جریان مولد فرهنگ در کشور شد که تأثیر خود را در عرصه فرهنگی دانشگاه‌ها و دیگر اقشار به جای گذاشت. لذا جنگ تحمیلی هم به حفظ هویت اسلامی کمک نمود و آن را تقویت کرد و هم حفظ ایران و جغرافیای آن را به ارمغان آورد.
اگرچه محل نزاع و منازعه جغرافیا بود و میدان فیزیکی مبارزه در سرزمین‌های مشخص بود اما امام هرگز حاضر به این نبود که به خاطرخاک یک جوان ایرانی قربانی شود. ضمن اینکه به بازوان فاتحان فتح‌المبین بوسه می‌زد و خوشحال بود، می‌دانست که کشته شدن برای خاک و جغرافیا (بدون روح اسلامی) واجد اطلاق مفهوم شهادت نیست. به تعبیر دیگر ارزش آدمی و انسان مسلمان نزد امام از چنان جایگاهی برخوردار بود که کشته شدن برای خاک را همتراز شهادت نمی‌دانست و معتقد بود «نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر یا شهرهای دیگر آزاد شد. تمام اینها خیال باطل ملی‌گراهاست. ما هدفمان بالاتر از آن است و ملی‌گراها تصور نموده‌اند ما و حرفمان پیاده‌کردن اهداف بین‌المللی اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما می‌گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم.» (صحیفه امام، ج ۲۱، ص۸۸) اما همین امام وقتی دستاوردهای جنگ را برمی‌شمارد به مسئله ناسیونالیسم به صورت مستقیم می‌پردازند.
امام مسئله شهادت را اوج خلوص بندگی می‌‌داند و شرط تحقق آن را نیت قرب ‌‌الی‌اله می‌داند. امام دفاع از کیان اسلامی را با شهادت همسو و سازگار می‌داند و دستاوردهای همسو با ناسیونالیسم را اینگونه بیان می‌دارد: «ما در جنگ حس برادری و وطن‌دوستی را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم، ما در جنگ به این نتیجه رسیدیم که باید روی پای خودمان بایستیم، تنها در جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد آنچنانی برخوردار شد.» (صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۳).
جنگ تحمیلی را می‌توان ملت‌سازی مجدد در ایران نیز نامید. هیچ پدیده‌ای به اندازه جنگ تحمیلی، اقوام ایران را همسو نکرد؛ بنابراین تنها جنگی است که همه اقوام در آن شرکت داشتند. به شهرها و روستاهای اقوام و حتی سیاه‌چادر عشایر که مراجعه نماییم، شهیدی از شهدای جنگ تحمیلی در آنجا وجود دارد. حال آنکه در جنگ‌های دیگر چنین شاخصه‌ای ثبت نشده است. رضاشاه با ارتش منظم به این امر همت گمارد اما جنگ دوم جهانی و عدم مقاومت ارتش در مقابل متفقین نشان داد که فقط یک ارتش مردمی و داوطلب می‌تواند بسیج‌کننده همه اقوام ایرانی باشد و این چنین بود که جنگ تحمیلی که عملاً در مناطق عرب‌نشین و کردنشین اتفاق افتاده بود، محل شهادت ۳۶ هزار شهید تهرانی، ۲۳ هزار شهید اصفهانی، ۵۰ هزار شهید آذری و… شد. در جنگ تحمیلی، اسلام و ناسیونالیسم همانند لبه‌های یک قیچی عمل کردند. آنجا که صحبت از اشغال سرزمین بود، ناسیونالیسم به میدان می‌آمد و آنجا که سخن از سرنگونی نظام نوپای اسلامی بود، عشق به اسلام، به امام و انقلاب خودنمایی می‌کرد. امام توانست افتراق بین ملی‌گرایی و اسلام را که از مشروطه تا انقلاب اسلامی به واگرایی یا غلبه ناسیونالیسم‌ انجامیده بود، از بین ببرد و در این میان تنها کسانی که اهل جبهه و جنگ نبودند، همان کسانی بودند که با تابلو ملی‌گرایی در حوزه نخبگان شناخته می‌شدند و هیچگاه حاضر نشدند پای در میدان جنگ بگذارند؛ زیرا خاستگاه معرفتی آنان همسو با اسلام نبود و چون خاستگاه معرفتی لیبرال را مبنای معرفت ناسیونالیسم قرارداده بودند، توجیهی برای ورود به یک جنگ اعتقادی تحت فرماندهی روحانیت نداشتند؛ چرا که برای ملی‌گراها جنگ منحصر به مرزهای ایران و عراق بود، اما در دیدگاه تلفیقی اسلام و ناسیونالیسم واقع‌گرایی و آرمان‌گرایی به هم پیوند خورده بود و راهبرد تاکتیکی و آرمانی «راه قدس از کربلا می‌گذرد» مسیر مبارزه را فراملی می‌کرد.
امام به صراحت گفت: ملی‌گراها اگر بودند به راحتی در مشکلات و سختی‌ها و تنگناها، دست ذلت و سازش به طرف دشمن دراز می‌کردند و برای اینکه خود را از فشارهای روزمره سیاسی برهانند، همه کاسه‌های صبر و مقاومت را یکجا می‌شکستند. به همه میثاق‌ها و تعهدات ملی و میهنی ادعایی خود پا می‌زدند. کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمی‌دانیم، ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند.» (صحیفه امام، ج۲۱، ص۹۵). در سخن فوق چند نکته کلیدی نهفته است؛ اول اینکه دو عامل «صبر» و «تکلیف‌گرایی» که از دین گرفته می‌شود، در سرنوشت جنگ مؤثر بوده است و آنانی که صرفاً ملی‌گرا هستند فاقد این شاخص‌ها بودند، همانگونه که در فتح‌ لانه جاسوسی نیز کم‌ آوردند و سریعاً به سوی سازش گام بر‌داشتند؛ بنابراین از نگاه امام این اسلام است که ایستادگی و انگیزه ایستادگی و عدم سازش‌ناپذیری را تجویز می‌کند. دوم اینکه امام از واژه «هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند» استفاده می‌کند؛ یعنی اینکه ناسیونالیسم حکومتی بارها به ملت خیانت کرده است اما این جوهره اسلامی است که اجازه خیانت حاکمیت به ملت ما نمی‌دهد؛ لذا «اسلام» و «ملت» وجه بارز رابطه دین و ناسیونالیسم به حساب می‌آیند که در کلام امام نیز مورد توجه قرار گرفته است.
از دیگر ابعاد همسویی اسلام و ناسیونالیسم، انطباق شرع و قانون است؛ بدین معنی که کسی که در رأس حکومت ایران است از جایگاه شرعی برخوردار است؛ لذا دستور او به مثابه حکم شرعی در دستور کار قرار می‌گیرد و بخش بزرگی از پیروزی‌های غرورآفرین جنگ از همین مسئله نشأت می‌گرفت. «حصر آبادان باید شکسته شود» و شکسته شد، «حفظ نظام از اهم واجبات است»و حفظ شد. «به فرزندانم بگویید در مجنون حسین‌وار بجنگید» و جنگیدند و تسلیم نشدند؛ بنابراین امام هم از جایگاه حقوقی برخوردار بود که عینیت آن در عناصر ناسیونالیسم همچون «ملت»، «دولت» و «کشور» بود و هم از خاستگاه دینی برخوردار بود که درجه شهادت را واجد اطلاق به کشته‌شدگان این جنگ می‌دانست؛ بنابراین جنگ تحمیلی توانست حوزه معرفتی ناسیونالیسم ایرانی را که سابقاً زیر بار اومانیسم و لیبرالیسم و سوسیالیسم بود، بیرون کشد و تحت لوای اسلام درآورد و عناصری مانند «شهادت»، «ایثار»، «اخلاص» و «اطاعت از امام» را با «وطن‌دوستی» و «غرور ملی» همسو و هماهنگ کند.
در طول جنگ‌های ایران و روس و بعد از آن، دولت‌ها برای پس‌گیری سرزمین‌های از دست رفته تلاش می‌کردند به دولت ثالثی وصل شوند و برای رفع شر دشمن و استعمار، به دیگری متوسل می‌شدند. در مشروطه و کودتای ۱۳۳۲ نیز این مهم مشهود است اما در جنگ تحمیلی به برکت پیوند اسلام با ناسیونالیسم، برای اولین بار بود که راه درمان وضع موجود به یک کشور یا ابرقدرت ارجاع داده نشد لذا جنگ تحمیلی ثابت نمود که می‌توان برای نجات کشور از یوغ دشمنان، از عزت ایرانی ـ اسلامی بهره جست و با بهره‌برداری از توانایی‌های داخلی (معنویت و حس وطن‌دوستی) استقلال کشور را حفظ نمود؛ بنابراین پیوند ناسیونالیسم و معنویت عاملی بود که بدون تمسک به بیگانه، کشور را از خطر نجات داد و این جمله امام که «خدایا ما غیر از تو کسی را نمی‌شناسیم و نخواسته‌ایم که کسی را بشناسیم» خود مولد حرکت بسیج‌گری است که توأم با مظلومیت و اقتدار بود؛ لذا می‌توان گفت که جنگ تحمیلی یک روح ملی جدید در ایران تولید کرد. از آنجا که ایران به عنوان زایشگاه انقلاب اسلامی مورد طمع‌ورزی دشمنان بود و در عین حال برای حفظ و گسترش اسلام انقلابی تلاش می‌نمود، حفظ قرارگاه و مرکز فرماندهی آن لازم و ضروری بود؛ به همین دلیل دین نقطه تلاقی اسلام و ناسیونالیسم در جنگ تحمیلی متبلور شد.
جنگ نشان داد که ایدئولوژی دینی در مفهوم اجتماعی، نظامی و اقتصادی و تفکر سیاسی، رهنمودهایی برای تحقق بخشیدن و به فعلیت رساندن ناسیونالیسم از انتزاع به واقعیت دارد و آن را به یک فرهنگ جمعی تبدیل می‌کند (هانتر، ۱۳۸۰، ص۱۲). در واقع جنگ ثابت نمود که هیچ‌گونه تضادی بین ایدئولوژی دینی یک ملت و تمدن آنها وجود ندارد. ایدئولوژی دینی نه تنها در چارچوب تمدن یک ملت قرار می‌گیرد بلکه می‌تواند نقش اساسی در پویایی و شکوفیی تمدن نیز داشته باشد که تأثیرات آن در برخی حوزه‌ها در ایران امروز مشهود است. جنگ تحمیلی در ملت‌سازی نقش اساسی داشت و در عین حال مشروعیت خود را در کنترل اسلام می‌دید. آیا شرع اجازه شلیک موشک به بغداد را می‌دهد؟ آیا ورود به خاک عراق اشکال شرعی ندارد؟ اینها مسائلی بود که روح حاکم بر جنگ را به اسلام ارجاع و میدان فیزیکی نبرد را تعیین می‌کرد. اما نکته‌ای که کمتر به آن اشاره می‌شود اینکه جمهوری اسلامی ایران که جوهره واقعی جنگ را به اسلام ارجاع می‌دهد، در بحران جنگ تحمیلی از حقوق اساسی ملت‌ غافل نبود و صحنه‌های مشارکت اجتماعی آنان را در اوج بحران به رسمیت شناخت، هیچ انتخاباتی به خاطر جنگ تعطیل نشد و حاکمیت سیاسی شهروندان ایرانی محترم شمرده شد و به بهانه جنگ تحمیلی منبع مشروعیت اجتماعی صرفاً به اسلام ارجاع نشد و حتی صندوق‌های رأی تا خط مقدم جبهه برده می‌شد. اسلام‌شناسان سیاست‌مدار (مثل امام خمینی) بر این باورند که ناسیونالیسم محصول استعمار برای تفرقه بود و به همین دلیل برای یک بار هم ملت عراق مورد خطابه و هجمه تبلیغاتی ایران قرار نگرفت تا دسیسه‌های استعمار محقق نشود و از سوی دیگر، پیوند اسلام و ناسیونالیسم نیز این دسیسه را خنثی نمود.
لورنس یکی از طراحان شکاف در جهان اسلام در گزارش محرمانه ۱۹۱۶ خود می‌نویسد: «اهداف اصلی بریتانیا و غرب از هم گسیختن وحدت اسلامی و انهدام امپراتوری عثمانی و آگاهی از این موضوع که چگونه باید با اعراب برخورد نمود … همچنین چگونگی تشکیل دولت‌های کوچک که به یکدیگر کینه و دشمنی داشته باشند و تا در گردابی فراگیر قرار گرفته و همواره با هرج و مرج و آشوب‌های داخلی دمساز باشند … در این صورت ما همیشه از خطر اندیشه دینی خواهیم جهید و مسلمانان را وادار خواهیم کرد که نسبت به خود اعلان جنگ نموده و آنان را از درون از هم جدا کنیم (ضیاء‌الدین، ۱۳۶۵، ص۱۱۹). صدام دقیقاً در همین دام می‌افتد و با تأکید بر ناسیونالیسم عرب به جنگ می‌آید. در اساسنامه حزب بعث عراق آمده: دین هیچگاه عامل ارتباط بین مردم نبوده بلکه برعکس عامل تفرقه است آنچه عامل ارتباط بین مردم است، ناسیونالیسم است. ما ناسیونالیست‌های عرب اعم از مسلمان و مسیحی به تبعیت از عربی‌بودن ایمان داریم. پیش از اسلام و مسیحیت اعراب در این دنیا وجود داشته است. پس ناسیونالیسم برای ما حکم دین را دارد و دین دارای بهشت و دوزخ فقط در این دنیا است (ضیاء‌الدین،۱۳۶۵، ص۱۴۳)؛ بنابراین جنگ تحمیلی، جنگ دو دستگاه معرفت‌شناختی است که یکی مبتنی بر «نفی سبیل» و اصل نه شرقی و نه غربی و تکیه بر ناسیونالیسم ایرانی و اسلام بود و دیگری دستورالعمل انگلستان را عملیاتی می‌کرد.
اما این هوشمندی در ایران حفظ شده که یک «فرهنگ بومی» برای اداره جنگ به وجود آید که مقیاس‌های آن قبلاً در هیچ جنگی تعریف نشده بود و در کتب اندیشمندان غربی نیز نیامده بود و آن بومی کردن مؤلفه‌های ملت در پرتو دین بود، به همین دلیل: «آن عده از کسانی که دین ندارند، میهن دوستی هم ندارند، ایران را هم قبول ندارند. کسی که سلطه امریکا را برای ایران بپسندد و تشویق کند میهن دوست نیست.» (آیت‌اله خامنه‌ای، ۴/۹/۱۳۷۱).
اشعار تلفیقی اسلام و ناسیونالیسم در جنگ هشت‌ساله
به صورت طبیعی و تاریخی، اشعار و سروده‌های حماسی، بخشی از حوزه انسجام بخشی را به عهده دارند. این مسئله در صدر اسلام و حتی عاشورا نیز به چشم می‌خورد. در جنگ تحمیلی نیز نوحه‌های حماسی و ملی ـ اسلامی بسیار تأثیرگذار بود. در بسیاری از این سروده‌ها عنصر ناسیونالیسم و اسلام حتی در یک بیت شعر قابل مشاهده است و این خود نشانگر توجه به هر دو عنصر در جنگ تحمیلی است. مسئله شهادت امری اسلامی است و در اندیشه‌ ملی جای نمی‌گیرد؛ چرا که در فقه اسلامی شهادت در نسبت با قرب الهی مفهوم می‌یابد اما در شعر سپیده کاشانی ضمن توجه به این مسئله، تلفیقی ایجاد شده است که:

 

به خون گر کشی خاک من، دشمن من
گر بسوزی، به تیرم بدوزی
کجا می‌توانی، ز قلبم ربایی
مسلمانم و آرمانم شهادت
من آزاده از خاک آزادگانم
بجوشد گل‌اندر گل از گلشن من
جداسازی ای خصم، سر از تن من
تو عشق میان من و میهن من
تجلی هستی ست، جان‌کندن من
گل صبر می‌پرورد دامن من
(گزیده آثار سپیده کاشانی، ۱۳۸۰،‌نشر نیسان)

بنابراین دو عنصر ملی و اسلامی با عناوینی همچون «خاک»، «عشق میهن»، «آزاده»، «مسلمان» و «شهادت» توأمان به کار رفته است.
علاوه بر آن نوحه‌ها و سروده‌هایی با زبان محلی اقوام خوانده می‌شد و حتی در سطح ملی به شهدای منطقه‌ای توجه صورت می‌گرفت. اولین سروده حبیب معلمی که با صدای صادق آهنگران نزد امام خوانده شد، تقدیم به شهدای استان خوزستان بود که:

 

ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود
ای عزیزان و فداکاران جانباز وطن
لاله‌های سرخ پرپرگشته ایران درود
پاسداران حریم مکتب و قرآن درود

در شعر سروده شده، هم ‌وطن جایگاه خود را دارد و هم مکتب و قرآن یا در اربعین شهدا عملیات رمضان در مرداد ۱۳۶۱ باز این تلفیق به زیبایی مشهود است که خطاب به شهدای عملیات رمضان گفته می‌شود:


فرم در حال بارگذاری ...

« مقالات و پایان نامه ها درباره نقد و بررسی دیدگاه‌ فیلیپ کلایتون در باب نفس از دیدگاه‌های ملاصدرا ...پژوهش های پیشین در مورد مبانی و روش معناشناسی واژگان قرآن در کتاب التحقیق فی کلمات ... »