“اوست که زمین را برای شما رام ساخت، پس در شانههای آن رفت و آمد کنید و از رزق الهی بخورید (و بدانید که) برانگیخته شدن فقط به سوی اوست” (ملک، آیه ۱۵[۷۳]).
“آیا ندیدید که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است برای شما مسخر کرده، و نعمتهای ظاهری و باطنی خود را بر شما سرازیر کرده است” (لقمان، آیه ۲۰[۷۴]).
ماده دوم
“هرکس میتواند بدون هیچ گونه تبعیض از حیث نژاد، رنگ پوست، اختلاف جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسی و یا هر عقیده دیگر و همچنین از حیث تابعیت، وضع اجتماعی، ثروت و وضع ولادت و یا هر وضع دیگر از کلیه حقوق و آزادیهای که در این اعلامیه پیشبینی شده بهرهمند گردد.
بعلاوه از لحاظ امور سیاسی و قضائی و بینالمللی نسبت به کشور و یا سرزمینی که شخص بدان تعلق دارد هیچ گونه تبعیضی بعمل نخواهد آمد اعم از اینکه آن کشور و یا سرزمین، مستقل بوده و یا آنکه طرز حاکمیت آن بنحوی از انحاء محدود شده باشد".
در این بند از اعلامیه به حقوقبشر و تساوی نژاد، رنگ، مذهب، عقیده سیاسی، ملیت، موقعیت اجتماعی، ثروت در بهرهبرداری از حقوق و آزادیها اشاره دارد.
حقوقبشر
واژه حق به مناسبت در حیطه شناختی و عملی انسان کاربرد فراوان دارد. حق به امر ثابت، مستقر و فناناپذیر گفته میشود، تنها موجودی که شایسته این نام است خداوند است. در واقع به امر ذاتی، ثابت و مطابق با واقع نیز حق گفته میشود. حق در حیطه رفتاری، به رفتاری اطلاق میشود که به نفع کسی ثابت باشد و دیگران مؤظف و مکلف به انجام آن باشند، مثل نماز که «حق الله» و ادای آن واجب است و حقالناس مال متعلق به دیگری است که «باید» به او داده شود. به کاری که براساس غایت و حکمت انجام گیرد نیز «حق» گفته میشود، مثل خلقت به حق در مقابل «باطل». بیشتر کاربردهای حق در کلمات امیرالمؤمنین در معانی فوق است. زبان دین در بیان حقوق و اخلاق زبان تکلیف ضروری است و حق را از اخلاق اخذ میکند اما بشر برای متوقف ساختن ستمها و خصومتهای سیاسی، مذهبی، جنسیتی و نژادی در دنیای امروز از زبان حق انتخابی استفاده میکند و تکلیف را از حق استخراج میکند. در فرهنگ امروز، حق به درخواست افراد برای به کارگیری قوه و استعدادی گفته میشود که مورد پذیرش اجتماع قرار گرفته باشد (لنکستر، ۱۳۸۰: ۱۴۰۳). نوعی ادعا، امتیاز، قدرت یا مصونیت خاصی است که آدمی نسبت به اشخاص دیگر یا اشیاء دارد مثل حق حیات، حق مالکیت، حق آزادی اندیشه و بیان. حق به معنای جدیدی آن در فرهنگ سیاسی- اجتماعی گذشته دیده نمیشود ولی روح آن را میتوان در ذاتیات اسلام سراغ گرفت. پذیرش حکومت توسط امام جز برای احقاق حقوق و آزادی در بهرهبرداری صاحبان این حقوق از حق خود نیست. در واقع از نظر مولا ارزش حکومتداری در همین است که فرصت اجرای مسئولیت و تکلیف برای احقاق حق فراهم میشود. روزی مولا مشغول وصله کردن کفش خود بود که ابن عباس وارد شد، احتمالاً ابن عباس از کار امام تعجب کرده و با نگاه خود خواست به امام بفهماند با وجود کارهای مهم حکومتی با اموالی که در دست دارد، بهتر است یک کفش نو خریداری کند. حضرت خطاب به ابن عباس میفرمایند: “ارزش این کفش چقدر است؟” وی پاسخ میدهد: هیچ. حضرت میفرمایند: “به خدا سوگند ارزش این کفش در نزد من بیشتر از حکومت بر شماست مگر آنکه حقی را برپا دارم یا باطلی را برافکنم”[۷۵] (شریفرضی، ۱۳۸۴: خ۳۳).
از نظر امام، رمز دوام حکومتها ادای حقوق مردم است. ایشان خطاب به فرماندهان لشکر خود میگویند: “آنان که پیش از شما بودند هلاک شدند زیرا مردم را از حقوقشان محروم نمودند تا مردم با دادن رشوه، حق خود را به دست آورند، آنان مردم را به راه باطل کشانیدند و مردم هم از پی ایشان رفتند”[۷۶] (شریفرضی، ۱۳۸۴: ن۷۹). کسانی که به علت نژاد، رنگ، جنس، زبان، عقیده، مذهب، ثروت و غیره در چشم افراد عادی برتر به نظر میرسند، از نظر حضرت اگر بیاعتنا به حق باشند ذلیل هستند. افرادی که به لحاظ موقعیتهای تاریخی و اجتماعی در چشم مردم کوچک بهنظر میرسند، اگر حق آنان پایمال شده باشد در نزد علی(ع) عزیز هستند تا زمانی که حق آنان گرفته شود و به آنان باز گردانده شود. امام می فرمایند: “هر ذلیل ستمدیدهای در نزد من عزیز و ارجمند است تا حقش را بگیرم و به او دهم و هر نیرومند سرکش در نزد من ناتوان است تا حق ستمدیدگان را از او بستانم”[۷۷] (شریفرضی، ۱۳۸۴: خ۳۷).
تساوی حقوق
حق متعلق به همه آحاد جامعه و به صورت مساوی است، این امر از اصول پذیرفته شده در اندیشه و عمل مولا(ع) است. امام صریح دستور داده بود در تقسیم بیتالمال بین مهاجر و انصار، عرب و غیرعرب و کسی که آزاد است و آنکه در زمره موالی است و سابقه بردگی داشته است تفاوت گذاشته نشود” (شیخمفید، ۱۴۱۳: ۱۵۲).
مسئله تساوی عمومی همه انسانها در اسلام به صورت یک واقعیت عینی و علمی و قطعی بیان شده است. این تساوی بر مبنای یک فلسفه علمی و یک مکتب فکری و اعتقادی استوار است. برابری و همطرازی همه افراد و همه اجتماعات و ملل، طرحی که اسلام آن را «پیشنهاد» کند و یا دستوری اخلاقی که مردم را به پیروی از آن بخواند و یا آرزویی انسانی که تحقق آن را در آینده برای مصالح بشر مفید و به خاطر استقرار صلح و دوستی میان همه لازم شمارد، نیست، بلکه اسلام براساس یک جهانبینی فلسفی و علمی میخواهد بگوید که انسانها همه با یکدیگر برابرند نه اینکه باید برابر باشند و این یک واقعیت طبیعی و علمی است نه یک آرزوی اخلاقی و یا عاطفی معلول تلطیف و تزکیه روح. یک حقیقت است، یک واقعیت، نه یک مصلحت (شریعتی، ۱۳۸۰: ۳۵۳).
بر طبق آیات زیر همه انسانها از نفس واحد آفریده شدهاند و از روح الهی در همه بطور یکسان دمیده شده است:
“ای مردم! از پروردگارتان پروا کنید، آن کس که شما را را از یک نفس آفرید و همسرش را نیز از (جنس) او آفرید و از آن دو، مردان و زنان بسیاری را (در روی زمین) پراکنده ساخت” (نساء، آیه۱[۷۸]).
“او خدایی است که شما را از یک نفس (جان) آفرید و همسرش را از (نوع) او قرار داد تا بدان آرام گیرد” (اعراف، آیه۱۸۹[۷۹]).
“ای مردم! ما شما را از زن و مرد آفریدیم” (حجرات، آیه ۱۳[۸۰]).
“و در زمین کوههایی را بر فرازش قرار داد و در آن خیر فراوان نهاد، و در چهار روز رزق و روزی اهل زمین را مقدر کرد که برای تمام نیازمندان کافی است” (فصلت، آیه ۱۰[۸۱]).
همه موجودات زمینی برای تأمین نیازهای خود حق برابر و یکسان دارند.
این ماده، تمایز و تفاوت همه افراد را نسبت به یکدیگر به طور مطلق حتی از حیث مذهب نفی میکند و تمایز، مصادیق فراوان دارد تمایز از نظر نژادی، ملی، ثروت، مکنت، مقام و قدرت و امتیازات فراوان دیگر که از نظر اسلام هیچ کدام آنها عامل امتیاز، برتری و تمایز در میان افراد بشر و عامل حقوق بیشتر برای کسی نیست. اسلام در کلیت نفی تمایز در تمام این موارد با این ماده اعلامیه موافقت کامل دارد و آن را تأیید میکند. جز تمایز از حیث مذهب زیرا به نظر اسلام ایمان و اعتقاد به خدا و به آئین حنیف الهی برای انسان امتیاز ایجاد میکند و یک فرد مؤمن با یک فردی که خدا را نمیشناسد و از آئین الهی یعنی حق پیروی نمیکند یکسان و مساوی نیست و تمایز دارد ولی به نظر ما هیچ اختلافی بین اسلام و اعلامیه در این مورد وجود ندارد زیرا منظور از نفی تمایز به طور مطلق و حتی تمایز مذهبی در این ماده تمایز در حقوق ذاتی است که به انسانیت انسان فارغ از هر خصوصیت دیگر بار میشود و حقوق فراملی و فرامذهبی است نه در حقوق اکتسابی مانند ایمان، علم، تقوی و امثال ان که به طور طبیعی موجب امتیاز و عامل حقوق اکتسابی و مضاعف میباشند و سبب تمایز میشوند. بنابراین، تمایز مذهبی و حرمت بیشتر افراد مؤمن بر دیگران از نظر اسلام در حقوق اکتسابی است نه در حقوق ذاتی همان طور که عالم بر جاهل به طور طبیعی در حقوق اکتسابی امتیاز و برتری دارد و این تمایزات اکتسابی خود از حقوقبشر است و این اصل ثانوی یعنی تمایز در حقوق اکتسابی با آن اصل اولی یعنی عدم تمایز در حقوق ذاتی هیچ منافاتی با هم ندارند. چنانکه قرآن مجید میفرماید: “ان اکرمکم عند الله اتقیکم” راستی گرامیترین شما در پیشگاه پروردگار با تقواترین شما است. این آیه شریفه با صفت تفضیلی آمده است یعنی همه افراد بشر بطور یکسان از کرامت ذاتی انسانی برخوردارند و تمایز در کرامت ذاتی ندارند که یکی واجد و دیگری فاقد آن باشد ولی آدم با تقوا از حرمت و کرامت مضاعف برخوردار است زیرا علاوه بر کرامت ذاتی که به همه افراد بشر مشترک است از کرامت اکتسابی نیز برخوردار میباشد بنابراین تفسیر، این ماده اعلامیه هیچ منافات و مخالفتی با احکام اسلام و حقوق اسلامی ندارد.
ماده سوم
“هرکس حق زندگی و آزادی و امنیت شخصی دارد".
حق «حیات»، «آزادی»، «امنیت» سه حق عمده از حقوق اساسی بشر است که در این بند در کنار یکدیگر قرار داده شده است.
حق حیات
مهمترین حق طبیعی بشر حق حیات است. امیرالمومنین(ع) خطاب به مالک اشتر بر پاس داشتن حق آدمیان توصیه میکند و مینویسد: “از خون و خونریزی ناحق بپرهیز، زیرا هیچ چیز بیش از خونریزی به ناحق موجب کیفر خداوند نمیشود و باز خواستنش را سبب نگردد و نعمتش را به زوال نکشد و رشته عمر را نبرد”[۸۲] (شریفرضی، ۱۳۸۴: ن۵۳). نخستین داوری خداوند در قیامت به خونهایی مربوط است که مردم از یکدیگر ریختهاند. “مبادا حکومت خود را با ریختن خون ناحق تقویت کنی، ریختن چنان خونهایی نه تنها حکومت را ناتوان و سست سازد بلکه آن را از میان بردارد یا به دیگری سپارد. اگر مرتکب قتل عمد شوی، نه در برابر خدا معذوری و نه در برابر من، زیرا قتل عمد موجب قصاص است”[۸۳] (شریفرضی، ۱۳۸۴: ن۵۳). از نظر مولا حق حیات حقی اساسی و غیرقابل سلب است. قتل و سلب حق حیات انسان بزرگترین جرم محسوب میشود. ایشان در جریان جنگ جمل خطاب به لشکر دشمن این حق همگانی را اینگونه اعلام میکند: “ریختن خون شما بر من حرام است و ریختن خون من برشما حرام". رعایت حق ابتداییترین و بدیهیترین معیار شایستگی یک حکومت است. مولا علی(ع) از نظام سیاسی معاویه که حق حیات و حق امنیت آدمیان را محترم نمیداند به شدت انتقاد میکند و میفرمودند، نظام حاکم بر شام ریختن خون مسلمانان را حلال میداند، تجاوز به ناموس آنان را جایز میداند. شراب و مال مردم را حلال ساخته است و هیچ خانه و حریمی نیست که از تعرض آنان مصون مانده باشد. به درستی که شاگرد مکتب رسول خدا(ص) در طول عمر پر برکت خود، نشان داد، بهترین عامل به این کلام مولایش میباشد که فرمود: “مؤمن کسی است که دیگران از او بر مال و جانشان ایمن باشند و از دست و زبانش در امان” (نراقی، ۱۳۸۳: ۲/۲۱۱).
حق آزادی
حق آزادی بعد از حق حیات مهمترین حق بشری است. آزادی ممکن است بر دو نوع متجلی گردد، یکی آزادی منفی یا «آزادی از» که در واقع رهایی یافتن از موانع درونی و بیرونی است. موانع درونی مثل خودخواهی و هواهای نفسانی و موانع بیرونی مثل استبداد، استثمار، استحمار و استعمار که همگی از موانع رشد و تعالی انسان هستند. نوع دیگر، آزادی مثبت یا «آزادی در» که به معنای شکوفا ساختن استعدادهای بالقوه است. آزادی در امور شخصی چون تفکر و اندیشه، ایمان مذهبی، بیان اندیشه و آزادی در امور اجتماعی و مدنی چون انتخاب مسکن، شغل، امنیت، آموزش و .. است که همگی عامل رشد و تعالی آدمیان است. برای روشن شدن این مبحث، دو مورد از این موارد را بطور خلاصه بیان میکنیم:
حق آزادی مذهب: آزادی مذهب قسمی از آزادیهای فردی است که به موجب آن هر فرد حق دارد که در امور مذهبی، دارای عقیده یا فاقد عقیده باشد و عقیدهی خود را فاش نماید (جعفریلنگرودی، ۱۳۶۳: ۳۲). دین و مذهب در زندگی نقش به سزایی ایفا میکند و اگر پیامبران نبودند، شرک و بتپرستی همه عالم را فرا میگرفت، اما با همه اهمیت آن، هیچگاه در پذیرش دین اجبار نشده است. عبارت «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» (بقره/۲۵۶) در قرآن کریم، به آزادی تکوینی انسان نسبت به دین و مذهب اشاره دارد و نشان میدهد، در اصل پذیرش، اجبار و اکراهی نیست. در واقع با مطالعه و دقت در آیات و روایات، این نکته به چشم میخورد که حضرت حق به هیچ یک از فرستادگان خود از آدم(ع)، تا خاتم(ص)، فرمان نداد که مردم را به اجبار و اکراه دیندار کنند. بلکه وظیفه اصلی آنان، ابلاغ پیام الهی بود.
حق کار و اشتغال: دیـن مبیــن اسلام برای افراد ارزش قائل شده و هـر کس در انتخاب شغل و کار آزاد است. و بیگاری گرفتن افراد را به هر شکل، مخالف شرف و عزت انسانی میداند. یکی از سفارشات پیامبر(ص) در هنگام رحلت به حضرتعلی(ع) این بود: “ای علی، بیگاری گرفتن از مسلمان، روا نیست”[۸۴] (حکیمی، ۱۳۸۶: ۵۱۹).
در گذشته مفهوم آزادی بیشتر به معنای رهایی اراده از موانع درونی یعنی هواهای نفسانی مورد استفاده قرار میگرفت. امروزه مفهوم «آزادی» بیشتر در معنای «آزادی از» موانع بیرونی و «آزادی در» احقاق حقوق انسانی و اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرد. در بیانات امام علی(ع) سخنانی وجود دارد که به مفهوم آزادی، در معنای امروزی آن، نزدیک است، از جمله “بنده غیر مباش که خدا تو را آزاد آفریده است”[۸۵] (شریفرضی، ۱۳۸۴: ن۳۱) در واقع به «آزادی از» عوامل بیرونی اشاره دارد.
«آزادی در» امور شخصی و مدنی در هیچ فرهنگی مطلق نیست چون در غیر این صورت خود «آزادی» و دیگر آرمانهای اساسی بشر چون صلح، عدالت و حقوقبشر به خطر میافتد. اعمال حقوق هنگامی ممکن است که توسط عامه مردم آن حقوق به صورت قانون تصویب شود. «آزادیها» باید با قانون و آن هم قانونی عادلانه محدود شود. قانون آن نوع آزادی را که باعث به خطر افتادن «آزادی» دیگران یا منافع ملی میشود را نمیپذیرد.
برخی قوانین محدودکننده آزادی، موقت است و برخی دایمی. شرایط، ممکن است موجب برخی محدودیتها در آزادی در افراد گردد. البته با از بین رفتن آن شرایط، محدودیتها نیز برطرف میگردد. حضرت در پاسخ به انتقاد گروهی که میپرسیدند چرا مطابق با قانونی که پیامبر(ص) وضع نمود، موی صورت خود را رنگ نمیکند، پاسخ دادند: در آن زمان جامعه اسلامی ضعیف بود؛ یهودیان محاسن خود را رنگ و حنا میکردند لذا مسلمانان بر ای اینکه جوان جلوه کنند یا شبیه دشمنان خود نگردند، محاسن خود را رنگ میکردند. در شرایط فعلی آن ضرورت و محدودیت وجود ندارد و مردم به اختیار خود هستند؛ در این موارد مردم براساس خواست خود عمل خواهند کرد.
حق امنیت
از نظر اسلام همه انسانها آزاد آفریده شدهاند و حق دارند آزاد زندگی کنند و در حقوق اسلامی هرکس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد (عبدالهی، ۱۳۸۱: اصل۲۲). امام امنیت را نیز برای همه شهروندان یک اصل میداند. در پی گزارشهایی که از بدخویی و تندی یکی از امرا نسبت به مردم رسیده بود، امام خطاب به ابن عباس فرماندار خود در بصره مینویسند: “تو مؤظف هستی ناامنی را از جامعه ریشهکن سازی و بیم و هراس را از دلهای مردم بزدایی”[۸۶] (شریف رضی، ۱۳۸۴: ن۱۸).
حال پس از بررسی نامهها و خطبههای حضرت علی(ع)، به بررسی آیات و نصوص اسلامی در رابطه با این ماده اعلامیه میپردازیم.
حق حیات، اولین و بنیادینترین حق برای هر انسان است و لذا قتل نفس از گناهان کبیره میباشد. از اینرو در قرآن بارها در مورد قتل نفس و مجازات آن سخن گفته شده است از آن جمله:
“و کسی را که خداوند، (قتل او را) حرام کرده است نکشید، مگر به حق”[۸۷] (اسراء، آیه۳۳).
با توجه به این آیه استنباط میشود که هر انسانی حق حیات دارد، حتی غیرمسلمانی که با مسلمانان سر جنگ نداشته باشد، مصونیت جانی و مالی دارد.
“و هرکس به عمد مؤمنی را بکشد پس کیفرش دوزخ است که همیشه در آن خواهد بود، و خداوند بر او غضب و لعنت کرده و برای او عذابی بزرگ آماده ساخته است”[۸۸] (نساء، آیه ۹۳).
“و خود (و یکدیگر) را نکشید”[۸۹] (نساء، آیه۲۹).
این آیه حق حیات هر انسانی را مورد تاکید قرار داده است.
“به همین جهت، بر بنیاسرائیل نوشتیم که هر کس انسانی را جز به قصاص یا به کیفر فساد در زمین بکشد پس چنان است که گویی همهی مردم را کشته است”[۹۰] (مائده، آیه ۳۲).
همانطور که میبینیم این آیه کشتن یک نفر بدون هیچ جرمی را برابر با کشتن همه مردم شمرده است، که نشاندهنده اهمیت حیات بشر است. (رحمت الهی، شامل کسانی است که علاوه بر ایمان، پرداخت زکات و داشتن تقوا) از رسول و پیامبر نخواندهای پیروی میکنند که (نام و نشانههای او را) نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند. (پیامبری که) آنان را به نیکی فرمان میدهد و از زشتی باز میدارد و آنچه را پاکیزه و پسندیده است برایشان حلال میکند و پلیدیها را برایشان حرام میکند و از آنان بار گران (تکالیف سخت) و بندهایی را که برآنان بوده برمیدارد (و آزادشان میکند).
در حقوق اسلام یکی از اصلیترین معانی آزادی، رهایی انسان از زنجیرها و اسارتهای نفسانی و درونی است.
“و (آیا) این که بنیاسرائیل را بندهی خود ساختهای نعمتی است که منتش را بر من مینهی؟ (چرا نباید من در خانه پدرم رشد کنم؟)”[۹۱] (شعراء، آیه ۲۲).
یکی از معانی آزادی، رهایی انسانها از ولایت غیرخداست. سلب آزادی مردم به هیچوجه قابل توجیه نیست، حتی با بزرگترین خدمات مادی و فراهم کردن شرایط زندگی برای دیگران.
“بگو: ای اهل کتاب! به سوی سخنی بیایید که میان ما و شما مشترک است. جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را بجای خدا ارباب نگیرد”[۹۲] (آلعمران، آیه ۶۴).
“(اهل کتاب) دانشمندان و راهبان خود و مسیح فرزند مریم را به جای خداوند به خدایی گرفتند، در حالی که دستور نداشتند جز خدای یکتا را که معبودی جز او نیست بپرستند. خداوند از هر چه برای او شریک میپندارند، منزه است”[۹۳] (توبه، آیه۳۱).
طبق این آیات انسان مجاز نیست جز خداوند، بنده دیگری باشد و کسی جز او را عبادت کند. او از بندگی هر کسی آزاد است مگر آنکه خداوند امر کرده باشد.
ماده چهارم
“احدی را نمیتوان در بردگی یا خدمت اجباری نگاه داشت و دادوستد بردگان بهر کیفیتی که باشد ممنوع است".
نفی بردگی
«بردگی» را از دو زاویه میتوان نگریست؛ اول از زاویه یک واقعیت تاریخی و اجتماعی و دوم از زاویه یک موضوع ارزشی و انسانی.
- در گذشته مناسبات زورمندانه براساس شعار «الحق لمن غلب» در بخش اعظم زندگی انسانها وجود داشت. این مناسبات پدیدهای را تحت عنوان بردگی به وجود آورد. بردهداری به عنوان یک رویه در جهان مورد پذیرش قرار گرفت، بر این اساس برده ملک مالک بود؛ تجارت و خرید و فروش برده مانند دیگر مایملک مجاز بود و فرهنگ ویژهای در این زمینه به وجود آمده بود. امام علی(ع) این واقعیت را اینگونه بیان میکند: «ای مردم، انسان نه برده به دنیا میآید و نه کنیز، همه انسانها آزاد متولد میشوند ولی روزگار عدهای را بر دیگران مسلط ساخته است” (موسوی، ۱۴۱۴: ۳۱۶).
فرم در حال بارگذاری ...