اراده، میل به انجام دادن فعالیتی بدون احساس فشار است. اراده بر این موضوع متمرکز است که افراد هنگام انجام دادن کاری که میخواهد انجام دهند و هنگامی که از کاری که نمیخواهند انجام دهند خودداری میکنند، چقدر احساس میکنند آزاد یا مجبور هستند. در صورتی اراده بالا است که وقتی فرد کاری را انجام میدهد اعمال او کاملاً مورد تأیید خود است. یعنی در اصل بگوید: من آزادانه دوست دارم این کار را انجام دهم (ریان، کاستنر[۴۲] و دسی، ۱۹۹۱).
درک انتخاب به موقعی اشاره دارد که در شرایط محیطیای قراربگیریم که امکان تصمیم گیری به ما بدهد و چندین فرصت انتخاب کردن در اختیارمان بگذارد. وقتی در شرایط محیطیای قرار بگیریم که به طور انعطاف ناپذیریما را به سمت اعمال تعیین شده سوق دهد، احساس التزام میکنیم که بر عکس درک انتخاب است (ریو، نیکس و هام[۴۳]، ۲۰۰۳).
شایستگی:
شایستگی نیازی روانشناختی است که برای دنبال کردن چالشهای بهینه و به خرج دادن تلاش لازم برای تسلط یافتن بر آن ها، انگیزش فطری تأمین می کند. چالشهای بهینه، چالشهای متناسب با رشد هستند، اما فقط برخی از جنبه های مدرسه، کار، یا ورزشها، مهارت های فرد را در حدی میآزمایند که با سطح مهارت یا استعداد فعلی او متناسب باشند (ریو، ۲۰۰۵، ترجمهی سید محمدی، ۱۳۹۰).
نیاز به شایستگی عبارت است از نیاز به توانایی در انجام تکالیف چالش برانگیز و مؤثر بودن در تعامل با محیط (جانستون، فینی[۴۴]، ۲۰۱۰).
روکا و گاگنی (۲۰۰۸) ادراک شایستگی را شبیه به خود کارآمدی بندورا (۱۹۸۶) میدانند که به معنای قضاوت فرد در مورد توانایی انجام یک عمل مشخص است. شایستگی به عنوان احساس اثر بخشی و مؤثر بودن روی محیط (دسی و ریان، ۲۰۰۰) و به دست آوردن پیامد های مثبت از آن (وایت، ۱۹۵۹) است.
ادراک شایستگی به معنای توانایی فرد برای انجام تکالیف است و اینکه تا چه حد توانایی فرد در رسیدن به اهداف مورد نظر نقش دارد (بایوئر و مولدر، ۲۰۰۶).
برای ارضاء نیاز به شایستگی، فرد بازخورد مثبت نیاز دارد. این بازخورد می تواند به وسیله خود تکلیف (انجام موفقیتآمیز یک تکلیف)، خود فرد (مقایسه عملکرد فعلی با قبلی) و دیگران (تحسین) داده شود (ریو، ۲۰۰۵، ترجمهی محمدی، ۱۳۹۰).
ارتباط با دیگران:
نیاز به ارتباط با دیگران عبارت است از نیاز افراد به اینکه احساس کنند با دیگران رابطه داشته و از جانب آنها حمایت میشوند (جانستون و فینی، ۲۰۱۰). همه افراد تعامل اجتماعی، روابط گرم و صمیمی را دوست دارند (وی، شافر، یانگ و زاکالیک[۴۵]، ۲۰۰۵).
ادراک ارتباط به عنوان شکلی از تأثیرات اجتماعی است و به معنای ارتباط با کسانی است که برای فرد اهمیت دارند و یا از او حمایت میکنند (روکا و گاگنی، ۲۰۰۸). این نیاز متوجه به پیوند با دیگران و دریافت حمایت از جانب افراد مهمی چون رئیس، والدین، معلمان و یا دوستان و همکاران است. ارتباط با دیگران زمینه اجتماعی درونی سازی را فراهم می کند، فرآیندی که از طریق آن فرد ارزشهای بیرونی را به درونی تبدیل می کند (ریو، ۲۰۰۵، ترجمهی محمدی، ۱۳۹۰).
ارتباط با دیگران، تمایل به ارتباط داشتن با دیگران، دوست داشتن و حمایت کردن دیگران و همچنین دوست داشته شدن و حمایت شدن از سوی دیگران است (بامیسترو لیری[۴۶]، ۱۹۹۵؛ بالبی[۴۷]، ۱۹۵۸؛ ریان، ۱۹۹۳؛ به نقل از دسی و ریان، ۲۰۰۰).
۲-۲-۱۲ ارتباط نیازهای بنیادی روانی و طرحوارههای ناسازگار اولیه
یانگ(۱۹۹۹) بحث تغییر و غیر فعال کردن طرحوارههای ناسازگار اولیه را طرح می کند. طرحوارههای ناسازگار اولیه قدیمیترین مؤلفه های شناختی محسوب میشوند و حتی گاهی اوقات پیش از آن که کودک زبان را بیاموزد، شکل می گیرند (طرحوارههای پیش کلامی) و اغلب نفوذ خود را بر سیستم پردازش اطلاعات در زیر آستانه، عمل میکنند. پردازش طرحوارهها به راحتی و بدون این که نیازمند توجه از سوی فرد باشد صورت میگیرد و حالتی خودآیند دارد. بعضی افراد به خاطر تجارب کودکی منفی، طرحوارههای ناسازگار اولیه را ایجاد میکنند که به شیوه تفکر، احساس و رفتار آنها در روابط صمیمانه بعدی و سایر جنبه های زندگیشان تأثیر می گذارد. یانگ معتقد است که طرحوارهها به دلیل ارضاء نشدن نیازهای هیجانی اساسی دوران کودکی به وجود می آیندکه این نیازها عبارتند از: دلبستگی ایمن به دیگران، خودگردانی، تفاوت و هویت، آزادی در بیان نیازها و هیجانهای سالم، خودانگیختگی و تفریح، محدودیتهای واقع بینانه و خویشتن داری(یانگ و همکاران، ۲۰۰۳، ترجمهی حمید پور و اندوز، ۱۳۹۲). اما طرحوارههای اولیه باورهایی هستند که افراد درباره خود، دیگران و محیط دارند و به طور معمول ازارضاء نشدن نیازهای اولیه به خصوص نیازهای هیجانی در دوران کودکی سرچشمه میگیرد (ژانگ وهه،۲۰۱۰).
۲-۳ بخش دوم : طرحوارههای ناسازگار اولیه
۲-۳-۱ مقدمه
طرحوارهها را میتوان ساختارهایی برای بازیابی مفاهیم کلی ذخیره شده در حافظه، یا مجموعه سازمان یافتهای از اطلاعات، باورها و فرضها دانست، محتوای هر طرحواره از طریق تجربههای زندگی فردی ساخته و پرداخته میشود، سازمان مییابد، در ادراک و ارزیابی اطلاعات جدید مورد استفاده قرار میگیرد . طرحوارهها طرز برخورد و نگرش شخص نسبت به خویشتن، جهان و آینده تعیین میشود اگر این طرحوارهها طبیعی و مثبت باشند، گرایش فرد نسبت به همه چیز مثبت، امیدورانه و موفقیتآمیز خواهد بود وگرنه چنین کسی خود را ناتوان، بیکفایت و بیارزش خواهد پنداشت و بنابرین احساس خواهد کرد که در برخورد با مشکلات موانع نفوذ ناپذیری بر سر راه او قرار دارد و هر کاری بکند با شکست و ناکامی روبرو خواهد شد از این رهگذر فرد نسبت به جهان پیرامون، خویشتن و آینده نگرش منفی پیدا میکند (یانگ و همکاران، ۲۰۰۳، ترجمهی حمید پور و اندوز، ۱۳۹۲).
۲-۳-۲ طرحواره[۴۸]:
طرحواره الگوی ثابت و درازمدتی است که در دوران کودکی به وجود آمده و تا زندگی بزرگسالی نیز ادامه یافته است. ما از طریق این طرحوارهها به جهان نگاه میکنیم، طرحوارهها باورها و احساسات مهمی در مورد خود و محیط میباشند که افراد آن ها را بدون چون و چرا پذیرفتهاند آن ها خود تداوم بخشند و در برابر تغییر مقاومت زیادی نشان میدهند. معمولاً این طرحوارهها به غیر از بافت درمانی در جای دیگری تغییر نمیکنند. حتی موفقیت قاطع در زندگی نیز برای تغییر آن ها کافی به نظر نمیرسند طرحوارهها برای زنده ماندنشان میجنگند و اغلب در این راه موفقاند. تفکر هر فردی دارای سه سطح میباشد: نخستین سطح که نسبتاً به راحتی دست یافتنی است، افکار سطحی را شامل میشود که آن ها را افکار خودآیند مینامد. دومین سطح شامل باورهایی است که نسبت به سطح اول عمیق تر است. سطح سوم در واقع، هسته مرکزی همه افکار، تصورات و باورهای انعطافناپذیر را تشکیل میدهند و «طرحواره» نامیده میشود. طرحواره در واقع کارگران پشت صحنهای است که افکار خودآیند و باورها را هدایت میکند. طرحوارههای افسردگی شامل فرضیههای اساسی هستند مبنی بر اینکه «خود» ناتوان، دنیای بیرون پر از مشکلات و آینده ناامید کننده است (یانگ، ۱۹۹۰).
فرم در حال بارگذاری ...