بدون تردید، ابداع و معرفی واکنش زنجیرهای پلی مراز (PCR) بیشترین نقش را در توسعه و تکامل نشانگرهای DNA داشته است. واکنش زنجیرهای پلیمراز یک روش سریع تکثیر آزمایشگاهی قطعه یا قطعههای مورد نظر DNA است و نشانگرهای DNA را از نظر وابستگی به انجام PCR به دو دسته نشانگرهای DNA مبتنی بر PCR و نشانگرهای غیر مبتنی بر PCR تقسیم بندی مینمایند.
۱-۳-۱۲-۱- نشانگرهای ریزماهواره
ریز ماهوارهها توالیهایی از DNA هستند که شامل واحدهای کوتاه پشت سر هم تکرار شونده از ۱ تا ۶ جفت باز (bp) در طول DNA می باشند. معمولاً طول ردیفهای تکرارشونده بین ۲۰ و در مواردی تا ۱۰۰ جفت باز بوده است و توسط دو ردیف منحصر به فرد در دو طرف محدود شده اند (لو و همکاران، ۲۰۰۳). برخی منابع تعداد واحدهای کوتاه تکرار شونده در ریزماهوارهها را ۱ تا ۴ و حداکثر تا ۱۵۰ جفت باز اعلام نموده اند (نف و گروس، ۲۰۰۱). ریزماهوارهها به سه گروه عمده تکرارهای کامل، تکرارهای ناکامل (معمولا توسط بازهای غیر تکرارشونده قطع میشوند) و تکرارهای مرکب (دو یا تعداد بیشتری از واحدهای تکراری مجاور یکدیگر) تقسیم میشوند. حداقل تعداد واحد تکرارشونده برای ریزماهوارههای دو نوکلئوتیدی و سه نوکلئوتیدی به ترتیب ۱۰ و هفت بار تکرار تعیین شدهاست. ریزماهوارهها یا ردیفهای تکراری ساده (SSR) گروهی از ردیفهای تکرارشوندهاند که با نامهای مختلف همچون تفاوت طول ردیفهای ساده[۱۳] (SSLPs)، ردیفهای کوتاه تکراری[۱۴] (STRs)، موتیفهای با ردیف ساده[۱۵] (SSMs) و نقاط ریزماهواره نشانمند از ردیف[۱۶] (STMs) نیز خوانده میشوند. ردیفهای ریزماهوارهای غیرپایدارند و با کاهش یا افزایش واحدهای تکرارشونده دچار تغییرات فراوان در طول میشوند. تنوع در تعداد تکرارهای ریزماهوارهها که به کمک PCR و الکتروفورز قابل آشکار سازیاند، موجب شده است که از ریزماهوارهها به عنوان ابزار مولکولی با پتانسیل بسیار زیاد برای تشخیصهای ژنومی در آزمایشگاهها استفاده شود. فراوانی ردیفهای کوتاه تکرار شونده در ژنوم سازوارههای مختلف، اعم از یوکاریوتها و تاحدی پروکاریوتها به اثبات رسیده است. این ریزماهوارهها با روشهای پیچیده زیستشناسی مولکولی و با هزینه زیاد شناسایی و ردیفهای مجاور آنها تعیین میشوند. سپس براساس ردیف احاطه کننده هر ریزماهواره آغازگرها طراحی و ساخته می شود. از طریق واکنش زنجیرهای پلیمراز و با بهره گرفتن از این گونه آغازگرها میتوان DNA ژنومی نمونههای مختلف را برای تکثیر ریزماهوارههای مذکور مورد استفاده قرار داد (نقوی و همکاران، ۱۳۸۶).
۱-۱-۳-۱۲-۱- مزایای ریزماهوارهها
الف- کاربرد آنها و تفسیر نتایج نسبتا ساده است؛
ب- سیستم چند آللی از ویژگیهای بارز این نشانگر است؛
ج- ریزماهوارهها بسیار متنوعاند؛
د- به وفور در ژنوم یوکاریوتها یافت میشوند؛
ه- بیشتر ریزماهوارهها غیر عملکردی[۱۷] هستند؛
و- همبارز هستند، یعنی هر دو آلل قابل تشخیص میباشند (لی و همکاران، ۲۰۰۷).
۲-۱-۳-۱۲-۱- معایب ریزماهوارهها
الف- شناسایی ریزماهوارهها، تعیین ردیف بازی آنها، طراحی و ساخت آغازگرها و تهیه نقشه ژنتیک ریزماهوارهها که مقدمه کاربرد این نشانگرهاست، بسیار پیچیده و مستلزم صرف وقت و هزینه بسیار زیاد است؛
ب- در صورت توزیع نامناسب ریزماهوارهها در طول ژنوم کاربرد مؤثر آنها در مکانیابی ژنها محدود میگردد؛
ج- کمبود تعداد ریزماهوارههای شناخته شده در برخی از موجودات استفاده از آنها را در مکان یابی ژنها محدود کرده است (نقوی و همکاران، ۱۳۸۶).
۱۳-۱- سنجش فراوانی آللی
جمعیت را میتوان بهعنوان خزانهای از آللها در نظر گرفت. فراوانی آللی عبارت است از محاسباتی که طی آن مشخص میکنیم یک آلل فراوان یا نادر بوده و در چند درصد از یک جمعیت حضور دارد. در یک سیستم دو آللی فراوانی آلل غالب (A) را با p و فراوانی آلل مغلوب (a) را با q نشان میدهیم. بنابرین چون فقط دو آلل وجود دارد در نتیجه ۱p+q=. اگرچه یک فرد دیپلوئید در هر جایگاه تنها دارای دو آلل است ولی در یک جمعیت ممکن است آللهای متفاوت دیگری برای آن جایگاه وجود داشته باشد. محاسبه فراوانی آللها در مطالعات ژنتیک جمعیت ضروری است. فراوانی ژنوتیپی که تحت عنوان نسبت حضور هر یک از ژنوتیپها در یک جمعیت تعریف می شود نیز باید معادل ۱ باشد. یعنی فراوانی حضور ژنوتیپها (AA، Aa، aa) باید مساوی ۱ باشد. محاسبه فراوانی آللی با بهره گرفتن از رابطه زیر محاسبه می شود:
P = 2Ho + He / ۲N
که Ho = تعداد افراد هموزیگوتها برای آن آلل، He = تعداد هتروزیگوتها برای آلل و N = تعداد نمونههای رتبهبندی شده در لکوس است.
در صورت عدم وجود عوامل برهم زننده تعادل اجزای مدل هاردی- واینبرگ، فراوانی آللی از یک نسل به نسل دیگر ثابت باقی میماند. پیش بینی فراوانیهای ژنوتیپی براساس مدل هاردی- واینبرگ تنها زمانی امکان پذیر است که افراد دارای آمیزش تصادفی بوده و والدین سهم یکسانی در به اشتراک گذاشتن گامتها داشته باشند و ترکیب گامتها نیز به صورت تصادفی انجام شود. در ماهیان و سایر آبزیان معمولاً نمونهبرداری در افراد بالغ صورت میگیرد. گزینش و مهاجرت دو عامل مهم ایجاد انحراف از تعادل هاردی- واینبرگ در جمعیت بالغ ماهیان و آبزیان هستند. علاوه بر این گونه های نادر ماهیان و سایر آبزیان به صورت نسلهای مجزا از هم زندگی مینمایند و اغلب جمعیتها، ترکیبی از افراد نسلهای مختلف هستند که با یکدیگر همپوشانی دارند (ملکیان، ۱۳۸۹).
۱۴-۱- تغییر فراوانی آللی
چنانچه در یک جمعیت تعادل هاردی- واینبرگ برقرار باشد؛ فراونیهای آللی از یک نسل به نسل دیگر (بوسیله گزینش یا مهاجرت) تغییر نخواهد کرد؛ ولی تحت تأثیر عاملی به نام شانس، فراوانی آللی می تواند تفاوتهایی را بین نسلهای مختلف نشان دهد. در شرایط طبیعی برخلاف پیش بینیهای آماری، تعداد گامتهای تولیدی توسط افراد با ژنوتیپهای مختلف، متفاوت خواهد بود و احتمال ترکیب تصادفی برای همه گامتها نیز وجود ندارد. بنابراین در هر نسلی انحرافاتی از موازنه هاردی- واینبرگ دیده می شود که به این تغییرات زیستی رانش ژنتیکی تصادفی[۱۸] نیز گفته میشود. واریانس فراوانی آللی با بهره گرفتن از رابطه زیر محاسبه می شود:
واریانس فراوانی آلل = p (1-p) / 2Ne
p فراوانی آلل و Ne اندازه جمعیت موثر است. اندازه مؤثر جمعیت به افرادی از جمعیت گفته میشود که از نظر ژنتیکی بر نسل بعدی تأثیرگذار هستند. به عبارت دیگر افرادی از جمعیت که نابالغ یا آنقدر پیر هستند که قادر به تولید مثل نیستند و یا افرادی که گامتهای غیر طبیعی تولید مینمایند، جزء جمعیت مؤثر محسوب نمیگردند. این افراد ممکن است دارای گامتهای غیرقابل بارور بوده و یا به دلیل زیست در مناطق جغرافیایی متفاوت و یا اختلاف در زمان تخمریزی، امکان آمیزش آنها با سایر افراد جمعیت وجود ندارد. اندازه جمعیت مؤثر باعث کاهش واریانس فراوانی آللی و اندازه کوچک جمعیت مؤثر باعث افزایش واریانس فراوانی آللی می شود. به عبارت دیگر در جمعیتهای کوچک نوسانات طبیعی در فراوانی آللی از نسلی به نسل دیگر بسیار شدیدتر است (کیوانشکوه و درافشان، ۱۳۸۹).
۱۵-۱- موازنه هاردی- واینبرگ و دلایل انحراف از آن
براساس مدل هاردی- واینبرگ، جمعیتی از یک موجود دیپلوئید با تولید مثل جنسی که در یک جایگاه دارای آللهای A با فراوانی p و B با فراوانی q باشند، با فرض آمیزش تصادفی میان افراد، پس از یک نسل فراوانیهای ژنوتیپهای AA، AB و BB به ترتیب برابر با P2، pq2 و q2 خواهد بود. این مدل را میتوان در مواردی که بیش از دو آلل وجود دارد نیز تعمیم داد. در این مدل فراوانی هر ژنوتیپ هموزایگوت دو برابر حاصل ضرب فراوانیهای دو آلل است. برای تعیین مطابقت آماری مجموعه ای از داده ها با مدل هاردی- واینبرگ میتوان از آزمون کای مربع استفاده نمود. موازنه هاردی- واینبرگ بر پایه یک سری از فرضیه ها استوار است که گرچه این فرضها دقیق و سختگیرانه بهنظر میرسد اما جمعیتهای بزرگ که برون آمیزی دارند از این موازنه پیروی می کنند چرا که اثر جهش و گزینش در آنها اندک است. اگر ما بتوانیم فراوانی هر یک از آللها را بهدست آوریم میتوانیم فراوانی حضور ژنوتیپها را نیز در جمعیت پیش بینی کنیم.
هنگامی که یک جمعیت از موازنه پیروی نمیکند محققان سعی می کنند تا بفهمند چرا این گونه است. چراکه عدم پیروی از این موازنه می تواند نکات جالبی را در مورد ماهیت لوکوس مورد مطالعه (مثلا اثر انتخاب طبیعی) و یا جمعیت مورد مطالعه (مثلا درون آمیزی) به ما نشان دهد. بنابراین باید مظمعن شویم که نتایج حاصل به دلیل خطای انسانی نیست. بهعنوان مثال نمونهبرداری نامناسب از جمعیت می تواند منجر به عدم تطابق با موازنه مذکور شود. حالت ایده آل اندازه یک نمونه حداقل ۳۰ تا ۴۰ فرد از یک جمعیت است. در ذیل مهمترین عوامل ایجاد انحراف از تعادل آورده شده است:
۱- گزینش: میزان مرگ و میر متفاوت افرادی که دارای یک ژنوتیپ و یا یک نوع آلل خاص بوده و یا این که دارای یک نوع گامت خاص هستند، در گزینش آنها دخالت خواهد داشت. بسته به این که چه ژنوتیپ یا ژنوتیپهایی شایستهترین حالات ممکن هستند، انواع مختلف گزینش شامل غالبیت (Dominance)، فوق غالبیت (Over-dominance)، نیمه غالبیت (Semi-dominance) و تحت غالبیت (Under-dominance) بروز می کند.
۲- آمیزش غیر تصادفی: این مورد می تواند به صورتهای مختلفی روی دهد؛
- درون آمیزی (Inbreeding): آمیزش میان خویشاوندان را درون آمیزی مینامند که می تواند نتیجه عدم پراکنش مناسب افراد باشد. درون آمیزی سبب افزایش افراد خالص و کاهش افراد ناخالص میشود.
- آمیزش همسان پسندانه (Assortive mating): به حالتی اطلاق می شود که در آن احتمال آمیزش بین افرادی که ژنوتیپ یا فنوتیپ یکسان دارند، بیشتر است.
- آمیزش ناهمسان پسندانه (Disassortive mating): در این روش، احتمال آمیزش بین افراد ناهمسان بیشتر از افراد همسان است.
۳- مهاجرت: مهاجرت گروهی از افراد جمعیت به درون جمعیت دیگر که دارای فراوانی آللی متفاوت بوده و به واسطه عوامل جغرافیایی یا متفاوت بودن زمان تخم ریزی از هم جدا شده اند، منجر به انحراف از حالت تعادل هاردی- واینبرگ می شود. این حالت اثر Wahlund نامیده می شود که موجب افزایش تعداد افراد خالص میگردد.
۴- آللهای پوچ (Null alleles): آللهای پوچ در واقع منجر به انحراف از تعادل هاردی- واینبرگ نمیشوند، اما میتوانند این تصور را ایجاد نمایند که تعادل برقرار نبوده و انحراف وجود دارد. هنگامی که بنا به دلایلی یک آلل همبارز مشاهده نمی شود، به آن آلل پوچ میگویند. عدم تظاهر یک آلل در هنگام تعیین ژنوتیپها منجر به بروز اشتباه خواهد شد، زیراکه ژنوتیپهای ناخالص میان یک آلل قابل رؤیت و یک آلل پوچ به عنوان ژنوتیپ خالص محسوب میشوند. این موضوع منجر به افزایش تعداد افراد خالص و انحراف از مدل هاردی- واینبرگ خواهد شد. آللهای پوچ در ریزماهوارهها در نتیجه وقوع جهش در یکی از نقاط آغازگر و عدم تولید محصول PCR پدید میآیند (رضایی و همکاران، ۲۰۱۱).
۱۶-۱- آماره F
شاید بتوان گفت که متداولترین روش برای کمی کردن تفاوتهای ژنتیکی بین جمعیتها بر پایه استفاده از متغیرهای آماری F استوار است که در سال ۱۹۵۱ توسط رایت[۱۹] ابداع شد. متغیرهای آماری [۲۰]F از ضریب درون آمیزی برای محاسبه تفاوتهای ژنتیکی و بررسی چگونگی تقسیم این تنوع ژنتیکی بین گروه ها در سه سطح مختلف استفاده می کنند. ترتیب ارائه این پارامترها در اینجا براساس روش متداول در منابعی است که زیربنای تئوری متغیرهای F را پدید آوردهاند. اولین متغیر آماری FIS است (I[21] بیانگر افراد و S[22] بیانگر زیرجمعیت است) که میزان درون آمیزی بین افراد خویشاوند را نسبت به سایر افراد جمعیت محاسبه می کند. در حقیقت این پارامتر احتمال این که دو آلل در یک فرد آللهایی متمایز باشند که از یک جد مشترک مشتق شده اند را اندازه میگیرد که همانند ضریب درونآمیزی (F) است. FIS را توسط رابطه زیر بهدست میآوریم:
FIS= HS - HL/HS
در این معادله HL عبارت از هتروزیگوسیتی مشاهده شده در یک زیرجمعیت در زمان مطالعه (هتروزیگوسیتی افراد) و HS میزان هتروزیگوسیتی مورد انتظار (هتروزیگوسیتی زیرجمعیت) است در شرایطی که داده ها از موازنه هاردی- واینبرگ پیروی می کنند.
دومین متغیر آماری F که تحت عنوان شاخص تثبیت نیز شناخته می شود FST (T[23] بیانگر کل جمعیت است) است. با بهره گرفتن از این شاخص میزان تفاوتهای ژنتیکی بین زیرجمعیتها را برآورد می کنند. در حقیقت این شاخص میزان درونآمیزی یک زیرجمعیت را در مقایسه با کل جمعیت (شامل همه زیرجمعیتها) میسنجد و احتمال این که دو آلل برحسب تصادف از داخل یک جمعیت خارج شده و هر دو شاخص تبارشناختی آن باشند را نشان میدهد. FST را به صورت زیر محاسبه میکنیم:
FST= HT -HS /HT
HS در این معادله مقدار هتروزیگوسیتی زیرجمعیت و HT مقدار قابل پیش بینی هتروزیگوسیتی کل جمعیت است. FIT سومین متغیر آماری F است که برآوردی کلی از میزان درونآمیزی در یک جمعیت را با محاسبه هتروزیگوسیتی افراد نسبت به کل جمعیت بهدست می آورد. بنابراین عدم وجود تولید مثل تصادفی در جمعیت و همچنین تقسیم شدگی جمعیت به زیرجمعیتها بر مقدار FIT تأثیر میگذارد. محاسبه FIT به شکل زیر است:
FIT= HT - HI/HT
رابطه سه متغیر بیان شده به صورت زیر میباشد:
FIT= FIS + FST – (FIS)(FST)
۱۷-۱- فاصله ژنتیکی[۲۴] (Nei, 1978)
یک راه محاسبه شباهت ژنتیکی دو جمعیت برآورد فاصله ژنتیکی بین آنهاست. راههای متعددی برای اندازه گیری فاصله ژنتیکی وجود دارد که یکی از متداولترین آنها فرمول نئی است که تحت عنوان فاصه ژنتیکی استاندارد (D) نامیده می شود. برای محاسبه آن ابتدا باید پارامتر شباهت ژنتیکی (I) که آن نیز توسط نئی ارائه شده است را بشناسیم (نئی، ۱۹۷۸). این پارامتر در حقیقت شباهتهای ژنتیکی جمعیتها را نشان میدهد. برای یک لوکوس مشخص، I را به طریق زیر بهدست آوریم:
I=
در این معادله عبارت است از فراوانی آلل i در جمعیت x، عبارت است از فراوانی آلل i در جمعیت y و m تعداد آللها در هر لوکوس. مقدار I بین صفر و یک متغیر است و هنگامی که آن را محاسبه کردیم میتوانیم فاصله ژنتیکی را با بهره گرفتن از رابطه زیر بهدست آوریم:
فرم در حال بارگذاری ...