۳
در این تحقیق متغیر کنترل رفتاری ادراک شده توسط سازه هایی مانند تمرکز بیشتر روی فعالیت های کارآفرینانه در سال آینده، اقدام به تاسیس یک کسب و کار جدید در صورت دراختیار داشتن منابع کافی و تبدیل شدن به فردی کارآفرین در صورت اراده نمودن سنجیده خواهد شد.
قصد کارآفرینانه
۴
در این تحقیق متغیر قصد کارآفرینانه توسط سازه هایی مانند تاسیس یک کسب و کار جدید پس از پایان تحصیلات، تلاش در جهت راه اندازی کسب و کار فردی، دانستن تمام جزییات مربوط به مانند تاسیس یک کسب و کار جدید و در سر داشتن هدفی چون تبدیل شدن به فردی کارآفرین سنجیده خواهد شد.
۱-۹ قلمرو تحقیق
قلمرو تحقیق از عمده مواردی است که مشخص مینماید محقق از لحاظ موضوعی، مکانی، زمانی، تحقیق را به چه صورتی انجام داده است.
۱-۹-۱- قلمرو موضوعی
این تحقیق در قلمرو علم مدیریت و از شاخه بازرگانی بوده که به بررسی عوامل موثر بر قصد کارآفرینانه دانشجویان می پردازد.
۱-۹-۲- قلمرو مکانی
قلمرو مکانی تحقیق حاضر، شهرستان رشت می باشد که در آن، دانشجویان کارشناسی ارشد رشته مدیریت بازرگانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت مورد مطالعه قرار گرفتند.
۱-۹-۳- قلمرو زمانی
قلمرو زمانی این تحقیق سال ۱۳۹۲ می باشد. همچنین فرایند توزیع و جمع آوری پرسشنامه ها، طی مدت ۳۰ روز به اتمام رسید.
فصـل دوم
ادبیات و پیشینه تحقیق
۲-۱- مقدمه
عصر ما عصر شتاب و سرعت، دگرگونی و تغییر است. موج این تغییرات، زندگی همه ما را خواسته یا ناخواسته تحت تاثیر قرار میدهد. از این رو جامعه ایی در جهت سازگاری با تغییرات و رقابت جهانی پیشتاز خواهد بود که از نیروی انسانی ماهر و متخصص و خلاق برخوردار باشد (صمدی و اصفهانی، ۱۳۸۶). رشد سریع جمعیت و افزایش نرخ بیکاری به ویژه در میان دانش آموختگان از جمله چالشهایی است که جامعه ما درگیر آن است. در شرایط کنونی یکی از عواملی که سبب دگرگونی چهره اقتصادی، اجتماعی و صنعتی یک کشور میشود، فعالیتهای کارآفرینانه، برخورداری از روحیه کارآفرینانه و در نهایت کارآفرینی انسان است (۲۰۰۳، Antoncic and Hisrich). در عصر حاضر که با افزایش جمعیت، جوامع و سازمان ها به سرعت در حال گسترش و سرعت هستند و در پی آن، پیچیدگی آنها نیز رو به فزونی است، کارآفرینی در یک تعامل چند سویه یعنی هم در مفهوم ایجاد اشتغال، هم در مفهوم ایجاد تحول از راه نوآوری ها و بهبود فرآیندها و هم به عنوان عامل کلیدی در رشد و توسعه اقتصادی، به شدت مورد نیاز است. حتی میتوان بحث کارآفرینی در عصر مدرن امروزی یکی از اصلی ترین راهبردهای بنیادی هر کشور محسوب میشود (ناهید، ۱۳۸۸). سه دلیل مهم برای توجه به مقوله کارآفرینی، تولید ثروت، تولید تکنولوژی و اشتغال مولد است (کاراد، ۱۳۸۶).
۲-۲- کارآفرینی
کارآفرینی، خلق کسب و کار، هدایت منابع، تبدیل فرصتها به دستاوردها و ارائه محصولات جدید است که سبب خوداشتغالی، دیگر اشتغالی و یا ایجاد ارزش افزوده میشود. کارآفرین کسی است که با بهرهگیری از منابع موجود، بهکارگیری خلاقیت، شناخت فرصتها و پذیرش ریسکها به ایجاد یک کسب و کار میپردازد (سالازار، ۱۳۷۶). کارآفرینی ریشهای به درازای تاریخ دارد. کارآفرینی مفهومی عینی و عملی است که همزمان با آغاز زندگی انسان بر روی زمین و تلاش برای کسب درآمد و تامین مایحتاج زندگی پا به عرصه وجود گذاشته است. با این وجود، توجه آکادمیک به مفاهیم این دانش سابقه چندانی ندارد (سعیدی و مهتدی، ۱۳۷۸). کانتیلون به عنوان بنیانگذار واژه کارآفرینی، خود اشتغالی را کارآفرینی میداند. از دیدگاه وی، کارآفرین سازماندهنده بنگاه اقتصادی است و در عملکرد تولید و توزیع آن نقش محوری دارد (احمد پور، ۱۳۸۴). در سال ۱۸۴۸ واژه کارآفرینی (Entreprenerurship) توسط جان استوارت میل در زبان انگلیسی ترجمه شد. وی عمل کارآفرین (Entreprener) را شامل هدایت، نظارت، کنترل و مخاطرهپذیری میدانست و عامل متمایزکننده مدیر و کارآفرین را مخاطرهپذیری معرفی کرد. بنابر تعریف واژهنامه دانشگاهی وبستر، کارآفرین کسی است که متهد میشود مخاطرههای یک فعالیت اقتصادی را سازماندهی، اداره و تقبل کند . ژوزف شومپیتر، استاد دانشگاه هاروارد معتقد بود که کارآفرین نیروی محرکه اصلی در توسعه اقتصادی است و نقش وی عبارت است از نوآوری یا ایجاد ترکیبهای تازه از مواد. از دیدگاه شومپیتر نوآوری ملاک کارآفرینی است (سالازار، ۱۳۷۶). برخی نیز از ریسکپذیری یا مخاطرهپذیری همچون عامل کلیدی برای تعریف کارآفرینان استفاده میکنند. اقتصاددانان نیز بر این عقیدهاند که کارآفرینی فقط یک فعالیت اقتصادی نیست، بلکه یک پدیده فرا اقتصادی است و در اصل دارای ماهیت اقتصادی نمیباشد (قمبرعلی و زرافشانی، ۱۳۸۷). بعضی هم کارآفرینی را به معنای آگاهی از فرصتهای سودآور کشف نشده دانستهاند (Kirzner, 1979).
۲-۳- ویژگی های کارآفرینان
دئو (۲۰۰۵) کارآفرین را از دو دیدگاه متفاوت تعریف می نماید: از دید یک اقتصاددان و از دید یک روانشناس.
از دید یک اقتصاددان، یک کارآفرین کسی است که منابع و نیروی انسانی و مواد و سایر دارایی ها را ترکیب می نماید، به گونه ای که ارزش آنها افزایش یابد و کسی که تغییر ایجاد می کند، نوآوری می نماید و تقاضای جدید ایجاد می نماید. از دید روانشناس، یک کارآفرین کسی است که به طور خاص به واسطه برخی نیروها مثل نیاز به کسب و به دست آوردن، آزمودن، عمل نمودن و شاید فرار از قدرت دیگران هدایت می شود. در حالیکه کارآفرینان وجوه اشتراک زیادی دارند، از بسیاری جهات نیز متفاوت می باشند. یک مجموعه معین از ویژگیها و رفتارها وجود ندارد که هر کارآفرینی آن را دارا باشد. آن چیزی که در شرایط مختلف لازم می باشد، به ترکیبی از بازیگران کلیدی و نحوه ایجاد و حذف فرصتها و کمبودها و نقاط قوت موسسان وابسته است. با این وجود، مطالعاتی نیز نشان دهنده وجود یک مجموعه مشترک از ویژگیها در کارآفرینان می باشد. برخی از این ویژگیهای کلیدی که در یک کارافرین موفق موجود باید باشد عبارتند از نوآوری، ابتکار، محرک های روانی موفقیت، تمایل به ریسک پذیری حساب شده، انعطاف پذیری و رقابت جویی (Johnston et al, 2009). شخصیت از ملزومات کارآفرینی است توسعه کار آفرینی نیازمند تربیت افراد کارآفرین میباشد. در سرتاسر دنیا مراکز مختلفی برای آموزش و کارآفرینی وجود دارد. اگرچه برخی از افراد روحیه کارآفرینی بیشتر را وابسته به تحولات زندگی افراد در طول سالیان مختلف میدانند ولی این تناقضی با آموزش کارآفرینی ندارد. در آموزش کارآفرینی بایستی افرادی که بصورت بالقوه از روحیه کارآفرینی برخوردارند انتخاب شده و سپس شخصیتشان به فعلّیت برسد. نقش دولت در توسعه کارآفرینی، علاوه بر ایجاد بسترهای سختافزاری، نرمافزاری و حمایتی از کارآفرینی، شناسایی، آموزش و هدایت فعالیتهای کارآفرینانه است.(Ward, 2004) روایگما و ونتر (۲۰۰۴) نتیجه گرفتند که ویژگیهایی مانند تعهد، اعتماد به نفس، سرسختی، نیاز به کسب، فرصت سازی، ابتکار، مسئولیت پذیری، توانایی حل مشکل، توانایی ساخت تیم در کارآفرینان مشترک است. هوروث و همکاران (۲۰۰۵) براساس مطالعاتی که برروی افراد کارآفرین موفق انجام داده اند به این نتیجه رسیده اند که نتیجه گیری کلی در مورد ویژگیهای این افراد سخت می باشد. ما و تان (۲۰۰۶) بیان می نمایند که تلاش برای تعیین ویژگیهای شخصیتی و روانشناختی یک کارآفرین محکوم به شکست است، زیرا برای هر تعریف سنتی ازتیپ کارآفرینانه، مثالهای نقض متعدددی که آن تئوری را تکذیب می نماید وجود دارد. آنها چنین بحث می نمایند: زمانی که عوامل محیطی نمی توانند مستقل از عوامل روانشناختی بررسی شوند، دیدگاه کلی از کارآفرینی ناکافی است. کارآفرینان نه تنها به وسیله ویژگیهای شخصیتی قابل شناسایی هستند، بلکه به اندازه آنچه که آنها هستند، آنچه که یک کارآفرین انجام می دهد نیز مهم است. بنابراین ضروری است که کارآفرین را به صورت یک شکل رفتاری در نظر بگیریم و نه تنها به صورت مجموعه ای از ویژگیهای مشترک. برخلاف صاحبان و مدیران سنتی کسب و کارها که به واسطه منابع تحت اختیارشان شناخته می شوند، کارآفرینان دارای جهت گیری استراتژیک بوده و به دنبال فرصتها هستند. پیتر دراکر بیان می کندکه کارآفرینی یک شکل رفتاری است که به وسیله تمرین نوآوری سیستماتیک، که عبارتست از تحلیل سیستماتیک فرصتها و جستجو برای تغییراتی که عامل نوآوری می شوند آموخته می شود. این نشان می دهد که کارآفرینان کسانی هستند که این رفتار را بروز می دهند و به صورت سیستماتیک فرصتهای ناشی از تحولات را جذب و تحلیل می نمایند و سپس دانش تجربی خود را بر اساس آن می سازند (Mcquaid, 2002).
۲-۴- روحیه کار آفرینی
از مباحث مهم در کارآفرینی، ایجاد و پرورش روحیه کارآفرینی در اعضا توسط سازمانها است. بعبارت دیگر، سازمانها میتوانند با برنامههای آموزشی انگیزه پیشرفت، مخاطره پذیری، استقلال، خلاقیت و سایر اجزای کارآفرینی را در فرد پرورش دهند و به سمت سازمان کارآفرین حرکت کنند. درباره علل کارآفرینی میتوان به سه رویکرد متفاوت در این زمینه اشاره کرد: ۱) رویکرد شخصیتی ۲) رویکرد دموگرافیک ۳) رویکرد نگرشی. اما توجه اصلی بیشتر مطالعات به رویکرد نگرشی میباشد که اجزای نگرش کارآفرینانه در این پژوهش عبارتند از:
انگیزه پیشرفت: عبارت است ازتمایل از انجام کار در استانداردهای عالی برای موفقیت در موقعیتهای رقابتی
خلاقیت: توانایی خلق ایدهای جدید
ریسک پذیری: عبارت است از پذیرش مخاطرههای معتدل که میتوانند با تلاشهای شخصی مهار شوند
استقلال طلبی
کنترل درونی: یعنی اینکه شکستها و پیروزیهای خود را به خودش ربط دهد، نه به عوامل بیرون از خودش.
پژوهشهایی در این زمینه انجام پذیرفته است که از جمله: زامپتاکس و همکاران (۲۰۰۹)، در پژوهشی با عنوان سیر کارآفرینی در سازمانها دریافتند که کارمندانی که سطح بالایی از حمایت سازمانی را دریافت میکنند به سازمانشان متعهد تر هستند و عملکرد بهتری ارائه میدهند. راشید (۲۰۰۰)، در پژوهشی با عنوان نقش آموزش برافزایش نگرشها و خصوصیات کارآفرینانه دریافت که افرادی که تحت تاثیر آموزشهای خاص کارآفرینی قرار گرفته به نحو قبل ملاحظه، نمرات بالاتری در انگیزه پیشرفت، مرکز کنترل درونی، عزت نفس و خلاقیت را به خود اختصاص داده اند. بدری (۱۳۸۴) نیز ضمن بررسی قابلیتهای کارآفرینی در دانشجویان دانشگاه اصفهان خلاقیت، انگیزه پیشرفت، اعتماد به نفس و منبع کنترل درونی را از ویژگیهای اصلی کارآفرینان معرفی میکند. صمدی و شیرزادی اصفهانی (۱۳۷۶) به بررسی رابطه جو سازمانی مدرسه با روحیه کارآفرینی دانش آموزان در مدارس اصفهان پرداختهاند و نتیجه گرفتند که بین جو سازمانی و روحیه کارآفرینی رابطه مثبت و معنی داری و جود دارد. خدمتی (۱۳۷۹) به بررسی، زمینههای بروز و پرورش کارآفرینی در دبیرستانهای پسرانه دولتی کارو دانش شهرستان کرج از نظر مدیران، معلمان و دانش آموزان پرداختند. کدیور (۱۳۷۸) ضمن بررسی جو سازمانی مدارس راهنمایی شهر تهران، اذعان داشت که جو مدرسه به عنوان بستری برای رشد شخصیت دانش آموز و روحیه کارکنان دارای اهمیت است. موسوی (۱۳۸۳)، به بررسی رابطه جو سازمانی با فرسودگی شغلی کارکنان دانشگاه علوم پزشکی مازندران پرداخت. نتیجه نشان داد که بین جو سازمانی و فرسودگی شغلی کارکنان رابطه و جود دارد. هر چه جو مطلوب تر درک شود، سطح فرسودگی شغلی کاهش مییابد.
۲-۵- سه موج در کارآفرینی
تا دهه ۱۹۸۰ سه موج وسیع، کارآفرینی را به جلو هدایت کرده است:
موج اول. انفجار عمومی مطالعه و تحقیق در قالب انتشار کتابهای زندگی کارآفرینان و تاریخچه شرکتهای آنها، چگونگی ایجاد کسب و کار شخصی و شیو های سریع خلق ثروت که از اواسط دهه ۱۹۵۰ شروع شد.
موج دوم. این موج شامل ارائه رشته های آموزش کارآفرینی در حوزه های مهندسی و بازرگانی است که از دهه ۱۹۶۰ به پا شد.
موج سوم. این موج شامل افزایش علاقه مندی دولتها به تحقیقات بیشتر در زمینه کارافرینی و بنگاههای کوچک، نشر آموزشها به شاخه های دیگر علوم اقتصادی، روانشناسی و مدیریتی، تشویق رشد شرکت های کوچک و انجام تقیقات در خصوص نوآوریهای صنعتی است که از اوائل دهه ۱۹۸۰ آغاز شد (حسینی، ۱۳۸۶).
لذا کارآفرین کسی است که متعهد می شود مخاطره های یک فعالیت اقتصادی را سازماندهی، اداره و تقبل کند.
۲-۶- کارآفرینی و ابعاد فرهنگ
فرهنگ یک جامعه نیروی عمدهای است که افکار، ارزش ها، اعتقادات و فعالیتهای مردم را تعیین و تعریف میکند. مرور ادبیات کارآفرینی نشان میدهد که نرخ فعالیت کارآفرینی در کشورهای مختلف به دلایل محیطیو فرهنگی متفاوت میباشد. فرهنگ هایی که برای فعالیتهای کار آفرینی نظیر ریسک پذیری و تفکر خلاق و مستقل ارزش قایل هستند، احتمال بروز و گسترش نوآوری و ایجاد کسب و کار جدید را افزیش می دهند، در حالیکه فرهنگ هایی که علایق گروهی را تقویت می کنند برای بروز نرخهای بالای نو آوری و کار آفرینی مستعد نیستند (۱۹۹۲ ،Herbig). لی و پیترسون (۲۰۰۰) بیان می کنند که حتی در یک محیط حمایتی هم، فرهنگی که فعالیتهای کارآفرینی را حمایت و تشویق نماید ضروری میباشد. بنابراین داشتن یک درک کلی از ارزشهای فرهنگی برای افزایش دانش درباره عواملی که به رفتار کارآفرینی کمک میکند، حیاتی میباشد. به علت اینکه فرهنگ به طور ذاتی یک پدیده پیچیده است، محققان معمولا آن را با بهره گرفتن از یک مجموعه ابعاد توصیف میکنند (۶۰۲، ۲۰۰۹ ، Liñán & Chen). در یک مطالعه گسترده شامل ۷۲ کشور، هافستد (۱۹۸۰) چهار بعد ارزش- محور فرهنگ را که برای توصیف و بیان رفتار در گروههای اجتماعی مورد استفاده قرار میگیرند، تعیین و تعریف کرد. این ابعاد عبارتند از: فاصله قدرت، فردگرایی، مردانگی، ابهام گریزی. سپس هافستد و باند (۱۹۸۸) یک بعد پنجم هم تحت عنوان بعد بلند مدت در مقابل کوتاه مدت به این مجموعه اضافه کردند. ابعاد فرهنگی هافستد به عنوان یک مرجع در بیشتر تحقیقات انجام شده در زمینه ارتباط فرهنگ و کارآفرینی مورد استفاده قرار گرفته است (۶۶ ،۲۰۰۶ ،Baughn et al). بر اساس یافتههای تحقیقاتی، به طور کلیرفتار کارآفرینی در فرهنگ هایی با سطوح بالای فرد گرایی و مردسالاری و سطوح پایین فاصله قدرت و ابهام گریزی تسهیل می شود. ولیکن یافتهها در این زمینه هماهنگ نیستند و بعضی مطالعات، نتایج متفاوت به دست آورده اند. مثلا آکس و همکاران، هافستد و همکاران گزارش کردند که سطوح بالاتر ابهام گریزی و سطوح پایین تر فردگرایی با سطوح بالاتر خوداشتغالی مرتبط هستند. اما موریس، آویلا و آلن (۱۹۹۳) بیان کرد که یک رابطه منحنی شکل بین فردگرایی، جمع گرایی و کارآفرینی وجود دارد. آنها خاطرنشان کردند که هم فردگرایی بالا و هم جمع گرایی بالا میتوانند برای نوآوری به طور غیرمعمول عمل کنند. بعضی مطالعات هم نشان می دهند که فرهنگهای با سطوح بالاتر فردگرایی و فاصله قدرت سطوح بالاتری از نوآوری دارند (۲۷۳ ،۲۰۰۴ ،Franke and Lüthje). مطالعات ذکر شده نشان داد که فردگرایی، جمع گرایی و فاصله قدرت بر کارآفرینی تاثیر می گذارند، ولیکن عمدتا مشخص نیست که این ابعاد فرهنگی چگونه و در چه جهتی رفتارهای کارآفرینانه را تحت تاثیر قرار می دهند. بونکن و همکاران (۲۰۱۰) معتقدند که مسیر تاثیر این ابعاد فرهنگی بر روی قصد کار آفرینانه برای ایجاد یک کسب و کار جدید هنوز نامشخص میباشد و نیاز مبرم به انجام تحقیق در این زمینه احساس می شود (۲۷۲ ،۲۰۱۱ ،Díaz-García. and Jiménez-Moreno).
فردگرایی- جمع گرایی. بعد فردگرایی- جمع گرایی اشاره به رابطه بین فرد و اجتماع در یک جامعه مشخص دارد. این مقیاسی است که نشان می دهد هویت و خودانگاره یک فرد به چه میزان با گروههای درون جامعه مرتبط می باشد. فردگرایی را می توان بدین گونه تعریف نمود: میزانی که افراد جامعه ترجیح می دهند به تنهایی کار کنند، وظایفشان را به تنهایی انجام دهند، وظایفشان را بهتر از دیگران انجام دهند، خود اتکا باشند، و خودشان را منحصر به فرد تصور نمایند (۲۰۰۵ ،Hofstede and Hofstede). فرهنگهای فردگرا به توسعه فردی و پیشرفت شخصی اولویت می دهند. در این جوامع، ارزشها و اهداف فردی تعیین کنندههای اصلی رفتار و هویت فرد میباشند. آنها بیشتر بر آزادی و استقلال فردی تاکید می کنند و خوداتکایی و عزت نفس فرد را پرورش میدهند. جوامع فردگرا برای آزادی فردی به عنوان راهیبرای بهبود کیفیت زندگی فرد ارزش فراوان قایل میشوند و بیشتر رقابت-محور و موفقیت-محور می باشند. در نتیجه رفتار کارآفرینانه مستقل از طرف هنجارهای اجتماعی به عنوان وسیلهای جهت دستیابی به اهداف فردی مورد ارزش واقع شده و حمایت میشود. بنابراین، افراد بسیاری تمایل دارند که جذب کارآفرینی شوند و از آن به عنوان وسیلهای جهت دنبال کردن اقبال و رفاه فردیشان بهره بگیرند. در مقابل، در جوامع جامعه گرا، ارزشها و اهداف فردی قالب هستند و نگرشها و آرزهای فردی از ارزش ها، هنجارها، اهداف گروهی و گروههای اجتماعی همانند خانواده مشتق میشوند و سازمان و کلاس اجتماعی بر فرد برتری دارند، در نتیجه هویت فردی عمدتا از عضویت گروهی نشأت میگیرد تا ویژگیهای فردی. مردم در جوامع جمگرا زمانی اساس پیشرفت و موفّقیّت میکنند که به یک هدف گروهی دست پیدا کنند. در این جوامع، امنیتی که از گروه یا عضویت سازمانی حاصل می شود بسیار مهم است و وفاداری به گروههای اجتماعی ارج نهاده میشود. بنابراین این جوامع کمتر احتمال دارد که به تلاشهای کارآفرینانه فردی بها داده شود و افراد آرزو و اشتیاق چندانی به نقش کار آفرین ندارند. به همین دلیل احتمال دارد که سطح فعالیت کار افرینانه در این جوامع کاهش یابد (۲۰۰۴ ،Russell). پژوهشهای قبلی رابطه مستقیمی بین فردگرایی-جمع گرایی و کارآفرینی پیدا کردند. سطح بالای کارآفرینی در یک جامعه مشخص منجر به یک فرهنگ کارآفرینی مساعدتر میشود (۲۰۰۰ ،Lee and Peterson) و در نتیجه موجب ایجاد یک نگرش مثبت نسبت به کار آفرینی می گردد (۲۰۰۷ ،Basoo et al). نتایج مطالعه مولر و توماس (۲۰۰۱) نشان داد که فرهنگهای فردگرا، کنترل درونی و نوع آوری بیشتری نسبت به فرهنگهای جمع گرا دارند.از طرف دیگر بعضیاز پژوهشگران بیان می کنند که ممکن است جمع گرایی ارزشهای کارآفرینی را ارتقا دهند (۲۰۰۳ ،Sivakumar & Nakata). سن مطرح کرد که اگر چه فردگرایی منجر به ایجاد کسب و کار نوین می شود، اما این ارزشهای جمع گرایی است که اجازه می دهد یک سازمان (یا فرد) از منابع خودش به بهترین وجه استقاده کند. او پیشنهاد می کند که هم فردگرایی و هم جمع گرایی برای موفقیت کارآفرینی ضروری هستند. موریس و همکاران در مطالعه خود فقط جمع-گرایی و فردگرایی را در سه کشور آمریکا، آفریقای جنوبی و پرتغال مورد بررسی قرار دادند. آنها دریافتند که این بعد نه تنها در درک رفتار کارآفرینی در سطح ملی مهم است، بلکه همچنین در سطح شرکتها هم مهم است. آنها یک رابطه منحنی وار بین کارآفرینی و فردگرایی پیدا کردند. بیشترین سطح کارآفرینی در سطوح متوسط فردگرایی وجود داشت. جمع گرایی یا فردگرایی بالا در سطح سازمانها سطوح کمتری از فردگرایی را موجب می شد (۲۸۲ ،۲۰۰۹ Schwarz et al). بونکن و همکاران (۲۰۰۲) تاثیر عوامل فرهنگی را بر انگیزشگرها و مقاصد کارآفرینی دانشجویان لهستان و آلمان مورد پژوهش قرار دادند. این پژوهشگران متغیرهای فردگرایی و جمع گرایی را به صورت دو متغییر جداگانه در سطح فردی مورد بررسی قرار دادند و دریافتند که در بین دانشجویان آلمانی، فردگرایی تاثیر مثبتی بر قصد دانشجویان برای ایجاد کسب و کار جدید دارد، اما جمع گرایی فاقد تاثیر بر قصد کارآفرینانه آنان بود. در لهستان، فردگرایی و جمع گرایی اثر مثبتی بر انگیزشگرهای کارآفرینی داشتند، اما آنها فاقد تاثیر معناداری بر قصد کارآفرینانه این دانشجویان بودند. در نتیجه، فردگرایی و جمع گرایی ضرورتا دو قطب مخالف یک پیوستار نیستند، بلکه آنها دو مشخصه جدا هستند که می توانند در کنار همدیگر در یک فرهنگ معین وجود داشته باشند و در آن جامعه کمتر یا بیشتر مورد تاکید قرار گیرند (۲۰۰۹ ، Oyserman et al).
فاصله قدرت. فاصله قدرت مربوط به راه حلهای مختلفی می باشد که برای حل مشکل اساسی نابرابری انسانی وجود دارد. فاصله قدرت نشان می دهد که میزان تحمل اعضای یک جامعه در برابر سلسله مراتب یا روابط نابرابر و توزیع نابرابر قدرت (جامعه کثرت گرا در مقابل جامعه نخبه گرا) چه میزان می باشد. به عبارت دیگر، مردم در فرهنگ هایی که سطح بالایی از فاصله قدرت را دارند، تفاوته ا و فاصله های طبقاتی را راحتتر می پذیرند و با آن کنار می آیند. در چنین جوامعی کارآفرینان بالقوه در گروه های پایین جامعه به سختی می توانند از فرصتهای سودآور بهره بگیرند و دسترسی آنها به منابع، مهارتها و اطلاعات کاهش می یابد. در مقابل، در فرهنگ هایی که فاصله قدرت کم می باشد، بر کاهش نابرابری بین طبقات مختلف و حقوق برابر برای همه اعضای جامعه تاکید می شود. در این جوامع احتمال اینکه سطوح بالاتری از فعالیتهای کارآفرینی وجود داشته باشد بیشتر است، زیرا بیشتر مردم دسترسی نسبتا راحت تری به منابع، مهارتها و اطلاعات لازم برای ایجاد و توسعه یک فعالیت یا کسب و کار جدید دارند (Russell, 2004). از لحاظ تجربی، رابطه بین فاصله قدرت و فعالیت کارآفرینی متناقض است. برای مثال، بونکن و همکاران (۲۰۰۹) دریافتند که فاصله قدرت تاثیر منفی بر انگیزشگرهای کارآفرینی در بین دانشجویان آلمانی دارد، اما تاثیر مثبتی در بین دانشجویان لهستانی دارد. آنها یک رابطه معنی دار بین فاصله قدرت و قصد کارآفرینانه دانشجویان دو کشور به دست نیاوردند. بنابراین آنها نتیجه گرفتند که فاصله قدرت اثرات گوناگونی در فرهنگهای مختلف دارد. بعضی محققان مطرح کرده اند که فاصله قدرت می تواند به طور مثبتی فعالیت کارآفرینی را متاثر سازد، زیرا تنها راه موجود برای استقلال و بالا بردن موقعیت قدرت فرد، آن است که وی تبدیل به یک کارآفرین شود (Zhao et al, 2010). از طرف دیگر، بعضی محققان بیان می کنند که فعالیت کارآفرینی باید در کشورهایی که سطح فاصله قدرت پایین است، بیشتر باشد، فاصله قدرت بالاتر همراه با حفظ وضع موجود می باشد. بنابراین ابتکار و نوآوری از طریق کسب و کار جدید خیلی مورد پذیرش قرار نمی گیرد. همچنین در این نوع جوامع، منابع و اطلاعات به صورت نابرابر توزیع می شود و همین امر باعث می شود که هم فرصتهای شغلی ارزشمند موجود و هم کشف فرصتهای شغلی ارزشمند جدید کاهش یابد (Haytone et al, 2002). سطوح پایین تر فاصله قدرت به طور مثبتی ویژگی های کارآفرینانه را نظیر اعتماد به نفس و خلاقیت را تحت تاثیر قرار می دهد (Naktiyok et al, 2010). سطح پایین تحمل روابط نابرابر منجر به ایجاد یک فرهنگ کارآفرینانه می شود و متعاقبا بر نگرش افراد نسبت به کارآفرینی و قصد کارآفرینانه آنان اثر مثبت دارد. شین گزارش داد که فاصله قدرت یک تاثیر منفی بر نوآوری دارد و در نتیجه سطح پایین تر قصد کارآفرینانه افراد را موجب می شود (Lee and Peterson, 2000).
فرم در حال بارگذاری ...