مردم اغلب خشم و پرخاشگری و خصومت را با هم اشتباه میکنند، پرخاشگری رفتاری است که هدفش آسیب رساندن به فرد دیگری است(کلامی، فیزیکی یا تهدید)، در حالی که خشم یک هیجان است و لزوماً موجب پرخاشگری نمی شود.خصومت به مجموعه پیچیده ای از نگرش ها و قضاوت ها اشاره دارد که رفتارهای پرخاشگرانه را برمی انگیزاند، در حالی که خشم یک هیجان و پرخاشگری یک رفتار است، خصومت نگرشی است که موجب تنفر و ارزیابی منفی از دیگران می شود.
چه زمانی خشم به عنوان یک مشکل تلقی می شود؟ خشم هنگامی که در حد شدید، با فراوانی بالا و به شیوه ای نامناسب ابراز شود به عنوان یک مشکل تلقی می شود. احساس خشم در حد شدید و با فراوانی بالا، فشار جسمی زیادی بر بدن وارد میکند. خشم طولانی مدت و مکرر موجب فعال تر شدن بخش اتونومی سیستم عصبی می شود. در نتیجه فشار خون و ضربان قلب افزایش خواهد یافت. این مسأله در طولانی مدت مشکلات مختلفی از جمله پیش برانگیختگی، بیماری قلبی و تضعیف کارایی سیستم ایمنی را به همراه خواهد آورد. بنابرین، از منظر سلامتی، دوری از بیماری جسمی انگیزه ای برای کنترل خشم است. از سوی دیگر، خشونت و پرخاشگری ناشی از خشم پیامدهای قانونی و اجتماعی فراوانی را در پی دارد که عبارتند از: توقیف و زندانی شدن، آسیب فیزیکی، انتقام، از دست دادن شخص مورد علاقه، احساس گناه، شرم یا پشیمانی، عدم اعتماد نسبت به فرد پرخاشگر، ترس، رنجش، بیزاری و بیگانگی اعضای خانواده و …
پیامدها و نتایج: ابراز نامناسب خشم در ابتدا، پیامدهای «ظاهری» بسیاری را به دنبال دارد. این پیامدهای ظاهری شامل کنترل دیگران، تهدید و ترساندن آن ها و گرفتن توافق ایشان و همچنین رسیدن به احساس بهتر در نتیجه تخلیه تنش ها، اما پیامدهای منفی طولانی مدت این رفتارها به مراتب بیشتر از منافع کوتاه مدت آن ها است.( برای مثال پدری که به تهدید و خشونت فرزندش را به کاری مجبور میکند، به ظاهر و در کوتاه مدت به اهداف خویش رسیده است ولی در بلند مدت تنفر و دوری عاطفی را فرزندش را مشاهده خواهد کرد.)
باورهای غلط درباره خشم: باور اول، خشم موروثی است. این مطلب کاملا غلط است. پژوهش ها نشان دادهاند که مردم با خشم و مجموعه های خاصی از شیوه اجرای خشم به دنیا نمی آیند، بلکه ابراز خشم حاصل یادگیری است و بر همین اساس، راه های مناسب ابراز خشم نیز میتواند آموخته شود؛ باور دوم، دومین باور اشتباه این است که خشم به صورت خودکار موجب پرخاشگری می شود. نخیر، خشم لزوماً موجب پرخاشگری نمی شود. در واقع مدیریت مؤثر خشم شامل کنترل تدریجی خشم از طریق یادگیری مهارت های جرئت ورزی، تغییر خودکلامی[۳۳]منفی، تغییر باورهای غیرعقلانی و به کار بردن طیفی از راهبردهای رفتاری است؛ باور سوم، مردم برای به دست آوردن مطالبات خود باید پرخاشگر باشند. دلیل این اشتباه رایج آن است که بیشتر مردم جرئت ورزی را با پرخاشگری اشتباه می گیرند.( برای مثال، اگر دوست شما بارها در ملاقات با شما تأخیر کردهاست و به این دلیل شما را خشمگین نموده است، شما می توانید به جای مورد خطاب قرار دادن وی با کلمات زشت و داد و فریاد زدن بر سر وی، رفتار جرئت ورزانه انجام دهیم. که شیوه جرئت مندانه این موقعیت میتواند این جمله باشد که «وقتی شما دیر به قرار ملاقات می آیید من ناراحت می شوم. از شما می خواهم که سر وقت بیایید»)؛ باور چهارم، برون ریزی خشم اغلب مطلوب است. برای سال ها، باور رایج در میان تعداد زیادی از متخصصین سلامت روان و عامه مردم این بود که ابراز پرخاشگری خشم از قبیل، داد و فریاد کردن یا مشت زدن به بالش، اثرات درمانی دارد. با این وجود مطالعات نشان داده است که بروز پرخاشگری باعث بالا رفتن سطح خشم افراد می شود.
خشم به عنوان یک پاسخ همیشگی: وقتی که خشم بارها به شیوه پرخاشگرانه بروز یابد، ممکن است به عادتی ناسازگارانه تبدیل شود و موجب پیامدهای منفی شود. بنا به تعریف، عادات بارها و بارها، بدون فکر کردن، انجام می شود و تبدیل به پاسخی همیشگی می شود. این افراد برای حل مشکلات خویش به پرخاشگری روی می آورند و به پیامدهای منفی ناشی از آن و همچنین اثرات نامناسب آن بر روی اطرافیان خود فکر نمی کنند.
قطع عادت خشم: آگاه شدن از خشم. برای از بین بردن عادت خشم، باید نسبت به وقایع، شرایط و رفتار دیگران که موجب آغاز خشم شما می شود، آگاهی یابید. این آگاهی شامل شناخت پیامدهای منفی ناشی از خشم نیز می شود.( مثال: صف سوپر مارکت).
راهبرهایی برای کنترل خشم: برای مدیریت مؤثر خشم، علاوه بر آگاهی از آن، نیاز به استفاده از برخی راهبرها دارید. این راهبردها قبل از برافروختگی و از دست دادن کنترل میتوانند خشم را متوقف کنند. که این راهبردهای مؤثر شامل راهبردهای آنی و همچنین راهبردهای پیشگیرانه میباشند.راهبردهای آنی شامل ایجاد وقفه، تمرین تنفس عمیق و توقف فکر است.راهبردهای پیشگیرانه شامل به کار بردن تمرین و تغییر باورهای غیر عقلانی (بازسازی شناختی) است
اندازه گیری خشم: یادگیری ارزیابی خشم راهبردی است که باعث افزایش آگاهی فرد از خشم می شود. بدین منظور از «مقیاس اندازه گیری خشم» استفاده میکنیم. در این مقیاس ۱ به معنای نبود خشم و ۱۰ به معنای خشم زیاد، از دست دادن کنترل و تجربه پیامدهای منفی است. و نمرات بین ۱ تا ۱۰ احساسات خشم بین این دو طیف را نشان میدهند. افزایش خشم تدریجی است از ۱ شروع می شود و کم کم به سطح بالا میرسد.باید مهارت های مقابله ای را به فرد آموزش دهیم تا بتواند از افزایش خشم خود به نمره ۱۰ جلوگیری کند.
جلسه دوم
در جلسه حاضر، به اعضای گروه آموخته می شود که چگونه دوره خشم خود را تحلیل نمایند و پیشامدها و نشانه های شروع خشم را شناسایی کنند. در آغاز جلسه تکلیف مربوط به جلسه گذشته بررسی می شود و در ادامه جلسه نیز درمورد پیشاینده و نشانه های خشم صحبت می شود. پس از ارزیابی، از اعضا میخواهیم وقایع خاص برانگیزاننده خشم خود را فهرست کنند. به آن ها کمک میکنیم تا بین وقایع و تعبیرشان از وقایع تمایز قائل شوند. وقایع به واقعیت ها اشاره دارند. تعبیر وقایع به افکار، قضاوت های ارزشی یا درک وقایع اشاره دارد. در پایان، طبقه بندی نشانه های خشم را بیان میکنیم و پس از توصیف هر یک از طبقات، از اعضای گروه میخواهیم تا مثال هایی بزنند. تأکید بر این نکته مهم است که نشانه ها در مورد هر فردی متفاوت است و در نتیجه هر یک از اغضا باید نشانه های تشدید خشم خود را شناسایی کنند.
وقایع برانگیزاننده خشم: آنچه خشم شما را برمی انگیزد واقعه ای است که رخ میدهد. برای مثال، ممکن است هنگام دیر کردن اتوبوس یا زمانی که در صف بقالی منتطر ایستاده اید، خشمگین شوید.
فرم در حال بارگذاری ...