درباره این شخص چه فکری می توان کرد ؟
چگونه اطلاعات شیوه احساس کردن را تغییر خواهند داد ؟
می توان توجه کرد چگونه وقتی افکار درباره شخص و اعمالش تغییر می کند ، هیجان ممکن است از خشم به نگرانی تغییر کند (کرک،کیس و کلارک،۱۹۸۹؛به نقل از قاسم زاده،۱۳۸۷).
هیجان ها و درد
اکنون که بیمار درک کرد که افکار به هیجان ها منجر می شود به بررسی ارتباط بین هیجان ها و درد پرداخته شود . پژوهش ها و کارهای بالینی نشان می دهند که ارتباط بین هیجان های منفی ( مانند اضطراب و افسردگی ) و درد مزمن بسیار قوی است . در حقیقت افسردگی عامل رایج و مهم در تجربه درد مزمن است که با گزارش بالایی از درد ، تحمل پایین تر درد و ناتوانی زیاد ارتباط دارد. درصد زیادی از بیمارانی که به دنبال درمان برای درد مزمن هستند ، افسرده اند (مایکل فری ۱۹۹۹ ؛ به نقل از رابرت فرنام ،۱۳۸۴).
۲-۲-۲-تحریف های شناختی:
خطاهای شناختی شیوه های فکرکردن براساس مفروضات اشتباه یا سوء تعبیرها است . پیش از آنکه یادبگیریم چگونه خطاهای شناختی را با فرایندی به نام “بازسازی شناختی"تصحیح کنیم ، شناخت انواع خطاهای رایج در فکرکردن می تواند کمک کننده باشد.
فهرست خطاهای شناختی را با عبارات زیر معرفی کنید:
فهرست تحریف های شناختی (برگرفته از برنز ، ۱۹۹۹)
تفکر همه یا هیچ : وقتی فرد چیزها را درطبقه بندی های همه یا هیچ می بیند . برای مثال ، اگرعملکرد فرد کمی پایین تر از حد کمال قرار بگیرد فرد خود را کاملا شکست خورده می بیند .
تعمیم افراطی : وقتی که فرد یک رویداد منفی واحد را به عنوان یک الگوی پایان می بیند . برای مثال اگرفرد دریک مورد خوب عمل نکند فکر می کند در هیچ امری خوب نیست.
فیلتر ذهنی : زمانیکه فرد منحصرا جزئیات منفی را انتخاب می کند و بطورغیر قابل استثنا برآن تاکید می کند. بنابراین دید فرد از همه واقعیت ها تیره می شود. یک ضرب المثل خوب دراین زمینه این است که افتادن یک قطره جوهر کل رنگ آب لیوانرا تغییر می دهد.
دست کم گرفتن نکات مثبت:فرد با بی ارزش شمردن تجربیات مثبت ،اصرار بر مهم نبودن آنها دارد . کارهای خوب را بی اهمیت می خواند ،می گوید که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد.
نتیجه گیری شتاب زده : زمانی که فرد یک واقعه را بطور منفی تفسیر می کند حتی اگردلایل معینی وجودنداشته باشد.
الف) ذهن خوانی:بدون بررسی کافی نتیجه می گیرد که کسی در برخورد با او واکنش منفی نشان می دهد .( مثلا آنها خسته اند ، آنها روز بدی داشته اند) .
ب) پیشگویی: وقتی که فرد پیش بینی می کند که اوضاع بر خلاف میل او خواهد بود .
نگاه دوتایی:وقتی که فرد اطلاعات را به گونه ای تحریف می کند که اجازه نمی دهد موقعیت را بطور واقع گرایانه ببیند.
الف)بزرگ نمایی:زمانی که فرد دراهمیت چیزها اغراق می کند.
ب) کوچک نمایی: وقتی که فرد به طور نامتناسب چیزها را کوچک می شمارد.
فاجعه سازی :زمانی که فرد پیامدهای شدید و ناگوار برای نتایج رویدادها پیش بینی می کند ، برای مثال رد کردن قرار ملاقات به معنای زندگی کردن در انزواست .
استدلال هیجانی: زمانی که فرد فرض می کند هیجان منفی لزوما چیزها را همانگونه که واقعا هستند منعکس می کنند. فرد ممکن است فکر کند"فرد آن را احساس می کند درنتیجه باید درست باشد” .
عبارات “باید دار“:وقتی فرد تلاش می کند خود را با بایدها و نبایدها برانگیزد. پیامد هیجانی این نوع اظهارات ، احساس گناه است. وقتی فرد اظهارات بایددار را به سمت دیگران هدایت می کند احساس خشم ، ناکامی و رنجش می کند.
برچسب زدن و برچسب اشتباه: این شکل شدید تعمیم بیش از حد است .فرد به جای توضیح دادن خطای خود ، برچسبی منفی به خود می زند : من ناکامم ، من احمقم. زمانیکه رفتار شخص دیگری به شکل بدی باعث آزردگی او می شود به شیوه ای اشتباه ، به او برچسب منفی میزند:” او احمق ” است . برچسب اشتباهی توصیح یک واقعه با زبانی بسیار پررنگ و لعاب است و بارهیجانی دارد: ” آن حادثه یک فاجعه کامل بود ” .
شخصی سازی:فرد خود را بی جهت مسئول حادثه ای قلمداد می کند که به هیچ وجه امکان کنترل آن را نداشته است . برای مثال :” فرد می گوید پسرش نمره خوبی نگرفته است چون من مادر بدی هستم” .
۱۲- افکار ناسازگار : زمانی که فرد برچیزهایی تمرکز می کند که ممکن است در حقیقت درست باشد، اما با این وجود تمرکز مفرط بر آن کمک کننده نیست : ” زانوی من بعد از جراحی دیگرمانند قبل نیست” ،” دارم موهام رو ازدست می دهم"(برنز،۱۹۹۹).
شناسایی افکار و فرض ها
مدل آسیب شناختی بک ، روی نقش محوری تفکر در برانگیزش وابقای افسردگی ، اضطراب و خشم تاکید می کند(بک[۱۱۹] ، ۱۹۷۰ ، ۱۹۷۶ ؛ بک ، امری[۱۲۰] ، ۱۹۸۵ ، بک و همکاران ، ۱۹۷۹) .
سودمندی های شناختی ، باعث آسیب پذیری دربرابر رویدادهای منفی زندگی می شوند. دراین حالت بیشتراحتمال دارد که یک فقدان یا برخورد به مانعی در زندگی ، به شیوه ای اغراق آمیز ، شخصی شده ، و منفی تفسیر شود. برطبق مدل شناختی بک ، ارزیابی شناختی سطوح متعددی دارد. دراولین سطح ، افکارخودآیند قراردارند. این افکار خودانگیخته هستند، معتبربه نظر می رسند وبارفتارهای مسئله ساز یا هیجان های آشفته کننده همراهند. افکارخودآیند را می توان براساس نوع سویمندی یا تحریف خاصی که در آن ها وجود دارد دسته بندی کرد. مثلا ذهن خوانی[۱۲۱] ، شخصی سازی[۱۲۲]، برچسب زدن[۱۲۳]، پیش گویی[۱۲۴] ، فاجعه سازی[۱۲۵] و تفکر دوقطبی[۱۲۶] یا همه یا هیچ[۱۲۷] ( بک ، ۱۹۷۶ ؛ بک و همکاران ، ۱۹۸۵ ؛ بک، ۱۹۹۵ ؛ لیهی[۱۲۸] و هولاند[۱۲۹] ، ۲۰۰۰) .
افکارخودآیند می توانند درست یا غلط باشند . ممکن است این فکرخودآیند که ” او مرادوست ندارد” ، نوعی ذهن خوانی باشد ، یعنی فرد شواهدکافی برای رسیدن به این باورنداشته باشد ، اما درعین حال ممکن است ثابت شود که این فکر خودآیند درست است. آسیب پذیری هیجانیدرمقابل اینفکر، ناشی از فرض ها یا قواعد زیربنایی فرد برای مثال ، “برای این که ارزشمند باشم باید تایید و تحسین همگان را جلب کنم ” ، وطرحواره های شخصی زیربنایی وی برای مثال ، ” من دوست داشتنی نیستم ” ، یا” من بی ارزشم"، است. فرض ها یا قواعد ناسازگارانه زیربنایی ، نوعا ، بیش ازحد فراگیر و دست نیافتنی هستند و موجب آسیب پذیری فرد در مقابل دوره های افسردگی یا حالت های اضطرابی درآینده می شوند (پرسونز ومیراندا ، ۱۹۹۲).
بنابراین افرادی که معتقدند باید تایید همگان را به دست آورند ، درمقابل افسردگی واضطراب آسیب پذیرترند ، زیرا درنهایت نخواهند توانست به این استاندارد بالا دست یابند. ذهن خوانی و شخصی سازی موجود دراین افراد باعث می شود حتی زمانی که طردنشده اند ، چنین برداشت کنندکه طردشده اند. اطلاعات ورودی ، ازطریق کانال های افکارخودآیندهدایت می شوند ، مثلا”آیا او مراطرد کرد؟” و سپس درمرحله بعد براساس فرض های زیربنایی ارزشیابی می شوند ، مثلا ” من تایید نشدم ، پس یعنی بی ارزشم” . فرض های زیربنایی به طرحواره های شخصی ، مثلا” من دوست داشتنی نیستم” پیوند خورده اند. این پیوند به نوبه خود باور شخصی منفی را تقویت کرده و تایید مضاعفی بر عدم اعتماد او به دیگران و ترس وی ازدیگران است. طرحواره های شخصی منفی مثل “من دوست داشتنی نیستم ” ،” من بی ارزشم “و “من عیب و نقصی دارم” ، باعث می شود که توجه و حافظه فرد انتخابی عمل کنند. به بیان دیگر ، بیشتر احتمال دارد که این افراداطلاعاتی را بررسی ، تفسیریا یادآوری کنند که با طرحواره هایشان همخوان است و خود این فرایند توجه و حافظه انتخابی، به نوبه خود باعث تقویت بیشترطرحواره می شود. بدین ترتیب ، این موضوع که درسبک تفکر افسرده گون و مضطربانه ، فرددائما به دنبال اطلاعاتی است که طرحواره را تایید می کنند ، هم مبنای نظری دارد و هم شواهد پژوهشی . این مدل همخوان با متون علمی درباره ی توجه و حافظه ی زیربنای فرایندهای طرحواره ای است(سگال[۱۳۰]، ویلیامز[۱۳۱] ، و تیزدیل[۱۳۲]، ۲۰۰۲).
جالب است که توجه داشته باشیم ، نظریه های علمی نیزهمانند طرحواره های شخصی ، اغلب توسط پارادایم هایی هدایت می شوند که اطلاعات را سوء تعبیر کرده وبه آن ها درجهت تایید نظریه معنی میدهند و حتی درمقابل داده های مغایر با نظریه نیز خود را حفظ می کنند (کان[۱۳۳]۶ ، ۱۹۷۰) . مدل شناختی درمان ، بر مدل جرج کلی[۱۳۴]۷ (۱۹۵۵) یعنی مدل انسان به عنوان دانشمند مبتنی است. برطبق این مدل انسان ها میتوانند سازه های شخصی خویش یا باورهایشان را شناسایی کرده و آن ها را بیازمایند. مدل شناختی فعلی که توسط بک و همکارانش پایه گذاری شده است بر آن جنبه ازتفکر داشمند[۱۳۵] گونه تاکید دارد که در جستجوی شواهدی برای سست کردن باور فرد یا نشان دادن اشتباه بودن باور است . به بیان دیگر دراین مدل آزمودن این که چگونه دنبال شواهدی برای تایید آن باور بود ، حائز اهمیت است . فرد افسرده به صورت انتخابی ، براطلاعاتی متمرکز می شود که با حالت منفی احساس افسردگی وی همخوان است وشواهد ناهمخوان با افسردگی را نادیده میگیرد . مدل شناختی در پی آزمودن هردو نوع شواهد( همخوان و ناهمخوان با احساس افسردگی) است(پوپر[۱۳۶]، ۱۹۵۹).
۳-۲-پیشینه تحقیق:
با توجه به موضوع تحقیق که به بررسی نقش طرحواره های ناسازگار اولیه و تحریف های شناختی در بیماران سرطانی می پردازد تحقیقات انجام شده در گذشته بر اساس دسته بندی زیر ارائه می گردد:
الف)طرحواره های ناسازگار اولیه و بیماریهای جسمی و روان تنی
-در بررسی کوهن و کوتن[۱۳۷](۲۰۰۶ ) بر روی بستگان بیماران سرطانی در اسرائیل نیز نشان داد که مداخلات شناختی توانسته است میزان سازگاری بستگان بیماران سرطانی را با بیماری به شکل معنی داری افزایش دهد .
-همچنین گراس[۱۳۸] و همکاران (۲۰۰۴) نشان دادند که از میان ۲۷۷ بیمار سرطانی مورد مطالعه ، ۳۴% در مقیاس اضطراب و افسردگی بیمارستانی نمرات بالا کسب کردند،همچنین ارتباط معنی داری بین نمرات این مقیاس و فهرست نگرانی سرطان و مقیاس سازگاری با سرطان مشاهده شد ، شیوه های مقابله این بیماران عبارت بودند : تقدیر گرایی ، اجتناب و کناره گیری نو میدانه .
-همچنین بررسی اوتیس ،رید و کرنز(۲۰۰۵) نشان داد در کسانی که دردهای مزمن همچون میگرن،فشار خون و درد های معده را تحمل می کنند باورهای بنیادین محرومیت هیجانی و آسیب پذیری بیشتر از طرحواره های دیگر نیاز به مدیریت دارد.ایشان سبک شناخت درمانی را برای مدیریت این بیماران در نظر گرفته و نتایج درمانی موثری مشاهده گردید.
ب) طرحواره های ناسازگار اولیه و بیماریهای روانشناختی
-لیلی جانا و سوستاریک[۱۳۹] (۲۰۰۴) در بررسی خود به این نتیجه رسیدند که بین راهبردهای مقابله با استرس و شروع سرطان ، پیشرفت یا عود آن ارتباط وجود دارد به همین منظور در بررسی روند مقابله با بیماری مداخلات روانی ، اجتماعی می تواند تاثیر مهمی در کیفیت زندگی این بیماران داشته باشد .
-همچنین در بررسی دیگر یونسی و میر افضل و تویسر کانی[۱۴۰] (۲۰۱۲) در بررسی تفکر ناکارآمد بین بیماران سرطانی و روش های جدید برای افزایش سازگاری روان شناختی بیماران به این نتیجه رسیدند که تفکر قطعی یکی از تحریف های شناختی عمده بیماران سرطانی است. این نوع تفکر موجب می شود تا امکان هر نوع نتیجه گیری مطلوب را از فرد جدا کند نتایج نشان داد که استفاده از ایمان در دیدگاه اسلامی برای به چالش کشیدن این باور ناسازگار بسیار موثر است .
-کوواکس و بک )۱۹۷۸( و چرچارد[۱۴۱]) ۱۹۹۱( نیز عنوان نمودند که افسردگی پیش از اینکه اختلال در خلق یا هیجان باشد اختلال در تفکر است (رضایی ، ۱۳۸۲) .
-در بررسی دیگری پینتو[۱۴۲]- گوویا و همکاران (۲۰۰۶) به بررسی طرح وارههای ناسازگار اولیه در اضطراب اجتماعی پرداختهاند در این پژوهش با مشارکت ۶۲ بیمار اضطراب اجتماعی و ۴۱ بیمار از سایر اختلالات طبقه اضطرابی و ۵۵ نفر بهنجار محققین به این نتیجه رسیدهاند که تعداد طرحوارههای ناسازگار اولیه در اختلالات اضطرابی به طور معنی داری از گروه کنترل بیشتر است.
- مطالعهی موریس [۱۴۳] (۲۰۰۶)نیز بر جمعیت نوجوان غیر بالینی نشان داد که طرح وارههای ناسازگار به انواع مختلفی از نشانگان روان شناختی، از جمله نشانگان اختلالات اضطرابی، افسردگی، رفتار مخرب، مشکلات خوردن و مصرف مواد مرتبط بودند ولی بیشترین طرح وارههای یافت شده در نوجوانان غیر بالینی را ایثار، معیارهای سخت گیرانه، خود کنترلی ناکافی و خود نظم بخشی ناکافی گزارش کرد که همچنین متداولترین طرحوارهها در جمعیت بزرگسالان غیر بالینی بودهاند (ریجکبور[۱۴۴] و همکاران ۲۰۰۵، والر[۱۴۵]و همکاران ۲۰۰۱، به نقل از موریس ۲۰۰۶).
- در یک بررسی دیگر پرایس[۱۴۶] (۲۰۰۷) طرحوارههای ناسازگار اولیه و مکانیزمهای دفاعی را در افراد مبتلا به PTSD بررسی کرد این پژوهش باحجم نمونه ۵۴۴ نفر و با پرسشنامه طرح واره ناسازگار یانگ (فرم کوتاه) انجام شد. نتایج این پژوهش نشان داد نمرات کل بیماران PTSD از گروه بهنجار به طور معناداری بالاتر بود و هم چنین طرحوارههای نقص، شرم، وابستگی/ بیکفایتی، خود تحول نیافته/ گرفتار و شکست، پیشبینی کننده معنیدار در نشانه شناسی PTSD بودند.
-ماسن، پلاتز و تیسون[۱۴۷] (۲۰۰۵) روی مراجعه کنندگان(۷۲= N) به مراکز بهداشت تحقیقی در مورد سبکهای دلبستگی و طرح وارههای ناسازگار تحقیقی انجام دادند ، هدف این تحقیق بررسی طرحوارههای مرتبط با سبکهای دلبستگی مشکلدار بود در این پژوهش طرح وارههای بیاعتمادی، بدرفتاری، انزوای اجتماعی، نقص، شرم، وابستگی، بیکفایتی، رهاشدگی، استحقاق، اطاعت، ایثار، خویشتنداری و خود انضباطی ناکافی ارتباط معنیداری با سبک دلبستگی ناایمن داشت.
فرم در حال بارگذاری ...