یکی دیگر از موارد تقدس درخت و گیاه در اسطورهها، روییدن گیاه از خون انسان است. بارزترین شکل این مطلب را در شاهنامه، داستان سیاوش و روییدن گیاه از خون او، میتوانیم ببینیم. در این قصه هم خون دختر پریزاد تبدیل به گلهای سرخ میشود.
اینکه در قصههای عامیانه، قطرهای خون قهرمان کشته شده به گل یا گیاهان دیگر تبدیل میشود، به گونهای از اندیشهی جوامع کشاورز سرچشمه گرفته است که خون و مرگ ایزد نباتی یا انسانی که به نیابت او قربانی میشد، تاثیر و قدرت آن را داشت که گیاهان را برویاند، به گیاه مبدل شود و زندگی نباتی را پرورش دهد. زیرا گیاه برای انسان ابتدایی و کشاورز، نقشی حیاتی داشت و زندگی او بدان وابسته بود. بنابراین برای گیاهان، تقدس و سپندینگی قائل میشد و اساطیر و اعتقادات وابسته به آن هم در زندگیاش جریان مییافت ( محسنی،۱۳۹۰: ۱۷۳)
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
این قصه روایت دیگری است از کچل فقیری که دیوی را میکشد و داماد پادشاه میشود. کچل، تنبل نیز هست، یعنی نه جمالی دارد و نه مالی. آنچه میماند شانس و زرنگی است که آکچلک را به موفقیت میرساند. یکی از شخصیتهای قصه، شاه است که ابتدا با درخواستهای غیر منطقی میخواهد کچلک را از ازدواج با دخترش منصرف کند؛ اما آکچلک با انگشتر حضرت سلیمان موفق میشود که همهی درخواستها را اجابت کند. البته این شاه اصلا هیچ شباهتی با شخصیت پادشاهی که مارزلف در طبقه بندی قصههای ایرانی معرفی میکند، ندارد (رجوع شود به قصهی۵). یکی دیگر از شخصیتهای قصه، پیرزن مامور دزدیدن همسر کچلک است. این پیرزن که با وسوسه و فریب انگشتر حضرت سلیمان را به دست میآورد و چهرهای منفور دارد، یادآور نگرش و باورهای هندی راجع به زن است.
مسئلهی دیگری که در قصه از لحاظ اجتماعی میتوان آن را بررسی کرد، این است که آکچلک خود را به شکل عیار درمیآورد.
عیار در لغت به معانی بسیار آینده و رونده، جلد و چابک، شوخ، دلفریب و حیلهباز آمده است. عیاران در اصطلاح نام یکی از طبقات اجتماعی است که از قرن دوم در سیستان پدید آمده است. عیاران مردمی جنگجو، شجاع, جوانمرد و ضعیفنواز بودند و به صفت رازداری، دستگیری بیچارگان، یاری درماندگان و وفای به عهد آراسته و در چالاکی نامبردار بودند ( قبادی،۱۳۸۶: ۶۹).
این قصه ظاهرا به شکل ظاهری و نوع پوشش عیاران و البته تلویحا به چالاکی آنها اشاره دارد.
¨ آداب و رسوم
________
¨ وضیعت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
شخصیت اصلی قصه، آکچلک، مردی فقیر است که تنها با نیروی جادویی انگشتر حضرت سلیمان موفق میشود، به دستگاه قدرت وصل شود.
■ عناصر روانشناسی
همانگونه در ابتدای قصه گفته شد، این قصه شباهت ظاهری با قصهی حسنک دارد. در این قصه هم وقتی مادر کچلک او را از خانه بیرون میکند، راه بیابان پیش میگیرد. در راه به جوی آب و گلهای درونش میرسد؛ اما تحول و دگرگونی در کچلک ایجاد نمیشود، به علاوه اینکه پیوندی هم بین دختر اسیر دیو و کچلک شکل نمیگیرد. نکتهی قابل توجه این است که کچلک بعد از آشنایی با دختر پریزاد و دریافت انگشتر حضرت سلیمان موفق میشود با دختر حاکم ازدواج کند، به لحاظ روانشناسی هدایایی که پری به آدمی میدهد، نمودار ناهشیاری و معرفت است. «مال و گوهر ، زر و سیم نشانهی معرفت و ناهشیاری است. پری گشادهدست و بخشنده در حکم راهنما و آموزگاری است که نظر کردگان خود را به جستوجو و کاوش در ناهشیاری میخواند» (ستاری،۱۳۵۰، ۶ : ۳۳). در این قصه آشنایی با پری را میتوان راهنمایی برای یافتن ناخودآگاه وجود دانست، علاوه بر اینها ازدواج کچلک با دختر پادشاه به نوعی منجر به ارتباط او با ناخودآگاه جمعی نیز میشود(رجوع شود به قصهی ۱۵).
■ باورهای عامیانه وخرافی
____________
■ سایر عناصر
____________
۳-۲۹- آگبوری
* خلاصهی قصه[۷]
زن و مردی که از مال دنیا بینیاز بودند. روزی به بازار رفتند و غلامی خریدند. اسم غلام را آگبوری گذاشتند. پس از مدتی، آگبوری عاشق زن ارباب شد، به همین دلیل با خود عهد کرد که هرچه ارباب و زنش دستور بدهند، به همانگونه برایشان انجام دهد. کارهایی که آگبوری انجام میداد، همه موجب دردسر زن و شوهر میشد تا اینکه تصمیم گرفتند از دست گبوری خلاص شوند و او را به دریا بیندازند؛ اما اشتباهی مرد را به جای گبوری به دریا انداختند و گبوری هم با زن ارباب ازدواج کرد.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
____________
¨ کنشهای اساطیری
__________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
______________
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
قصهی آگبوری در چهار چوب روابط انسانها شکل گرفته است. تمامی قهرمانان انسانند. از جن، پری، سحر و افسون خبری نیست. شخصیت آگبوری به عنوان قهرمان قصه شخصیتی کودن است. این قصه به روایتی فسایی نقل شده و معنی لغت گبوری با شخصیت قصه کاملا مطابقت دارد. گبوری در فسا، صفتی است که به بچههای خنگ و کودن میدهند، این معنی در زیرنویس متن اصلی قصه آمده است. نکتهی قابل توجه در قصه این است که گبوری به رغم کودنی و حماقت به مقصود خود که آرزوی وصال زن ارباب است، میرسد.
¨ آداب و رسوم
__________
¨ وضیعت اقتصادی ورابطه با قدرت وثروت
______________
■ عناصر روانشناسی
_____________
■ باورهای عامیانه و خرافی
_____________
■ سایر عناصر
از عناصری که در قصه دیده میشود، این است که مکر و دشمنی در حق دیگران به خود فرد بازمیگردد.
۳-۳۰- آلبر زنگی
* خلاصهی قصه
پادشاهی بود که با وجود داشتن هفت زن فرزندی نداشت. روزی فالگیری وارد شهر شد و هفت سیب به پادشاه داد تا به زنهایش بدهد. زنها سیب را خوردند. یکی از آنها نصف سیب را خورد. پس از نه ماه هرکدام از زنهای شاه پسری زاییدند. زنی که نصف سیب را خورده بود، پسر چلاقی زایید. به همین دلیل نام او را لتی گذاشتند.
سالها گذشت. بین پادشاه و پادشاه کشور همسایه اختلاف افتاد. پادشاه شش پسرش را فرستاد تا سر پادشاه همسایه را که نامش آلبر زنگی بود، برای او بیاورند. شش پسر رفتند؛ اما موفق نشدند. لتی بیاجازهی پدر رفت و موفق به کشتن آلبر زنگی شد و برادرانش را که اسیر شده بودند، نجات داد. در راه بازگشت برادرانش او را به چاه انداختند، لتی به جایگاه سیمرغ افتاد و جوجههای سیمرغ را از دست مار نجات داد، این کار باعث شد که سیمرغ به وی کمک کند و به نزد خانوادهاش بازگردد. لتی در بازگشت برادرانش را بخشید و پادشاه هم او را جانشین خود کرد.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
____________
¨ کنشهای اساطیری
- گذر از هفت مرحله
در قصهی ۵ در مورد مقدس بودن عدد هفت گفته شد؛ اما در بسیاری از داستانها و اعمال مذهبی قهرمان باید هفت مرحله را طی کند تا به کمال برسد. در حماسهها قهرمان باید هفت مرحله را طی کند، هفتخوان رستم و اسفندیار از جملهی آنهاست. «در اسلام نیز هفت عدد کمال است؛ به طور مثال قرآن هفت موضوع و مناسک حج نیز هفت مرحله دارد و حجگزار باید هفت مرتبه خانهی خدا را طواف کند. در عرفان هم مراحل رسیدن به انسان کامل، هفت مرحله است» (روحالامینی،۱۳۸۱: ۱۰۱۲). در این قصه هم لتی هفت مرحله را پشت سر میگذارد تا به آلبر زنگی میرسد و وی را میکشد. این هفت مرحله عبارتند از: ۱. عبور از گلهی گوسفند ۲. عبور از گلهی شتر ۳. خوردن کاچی ۴. خوردن آب رودخانه ۵. خوردن انگور ۶. گرفتن نان از دست دختر آلبر زنگی ۷. کشتن آلبر زنگی
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
-عدد هفت
اعداد و ارقام در اسطورهها کاربرد ویژه دارد، به ویژه عدد هفت که شرح آن در قصهی ۵ آمده است. در این قصه به کرّات شاهد تکرار عدد هفت هستیم. شاهی که هفت زن و هفت فرزند دارد. شش فرزند پادشاه برای مقابله با آلبر زنگی هفت مرحله را باید پشت سر بگذارند ولی در این هفت مرحله توفیقی بهدست نمیآوردند؛ اما هفتمین فرزند موفق به گذراندن هفت مرحله میشود و در پایان آلبر زنگی را میکشد. این هفت مرحله که قهرمان باید طی کند تا به مقصود برسد، هفت خان رستم و اسفندیار را به ذهن تداعی میکند. همچنین در انتهای قصه، وقتی شخصیت اصلی توسط برادران حسود به چاه میافتد، «هفت کله» به زمین فرو میرود.
- میوه سیب
در اسطورهها، گاه به گیاهان جادویی یا گیاهانی که خواص ویژهای دارد، برمیخوریم. سیب یا درخت سیب یکی از این موارد است، علی اشرف درویشیان در همین مجموعه سیب را رمز باروری و عشق میداند. این امر را در ماجرای معراج پیامبر(ص) نیز میتوان دید. محدث قمی در کتاب بیت الاحزان چنین میگوید: در روایات آمده که پیامبر در معراج سیبی را از خدا هدیه گرفت که بعد از خوردن این سیب، نطفهی حضرت فاطمه در صلب پیامبر قرار گرفت (نقل به مضمون، قمی، ۱۶:۱۳۷۶).
- درخت
فرم در حال بارگذاری ...