۷-فریاد و شیون و ضجه زدن.
۸-فریاد دلخراش.
۹-بر سر و صورت زدن.
۱۰-حالت گریه بدون اشک،چرا که ممکن است به دلیل گریه بسیار،حالتی پدید آید که غدد اشکی از ترشح باز مانند و اشک چشم تمام شود.
۱۱-حالتی که انسان رااز آب و غذا باز می دارد.
(شوشتری،۱۳۷۴،۳۲۳).
فصل دوم
جایگاه گریه در قرآن و روایات
یکی از نعمتهایی که خداوند متعال در اختیار انسان قرار داده تا بوسیله آن بتواند ارتباط بهتری با خود، دیگران و خدای خود داشته باشد، گریه است. گریه نیازی فطری است که انسان در مقابله با مشکلات و دردهایی که توان تحمل یا گریز از آن را ندارد، بدان پناه می برد و اختصاص به گروه و مذهب خاصی ندارد بلکه همگان به صرف انسان بودن و داشتن عاطفه بدان معتقدند. زبان شناسان فرهنگی گریستن را نوعی سیستم فرا زبانی می دانند که آگاهانه یا نا آگاهانه در حمایت از انفعال کلامی بروز می کند.( جفری.ای.کاتلر،۱۳۸۰،۳۴).
یکی از حکمای غرب معتقد است که بشر برای زندگی و مرگ، هر دو نیاز به گریه دارد. بلکه اکنون دانشمندان روان شناس ثابت کرده اند که گریه مورد نیاز بشر است، و همین طور که شرقی ها معتقدند که«گریه بر هر درد بی درمانی دواست»،بعضی از غربیها نیز این عقیده را تایید کرده اند.(غفاری،۱۳۸۴،۲۲۰).
داروین می نویسد: بچه ها از ناتوانی می گریند، و بزرگان از نا امیدی، و این هر دو بجاست.بلی،چون داروین از معارف الهی بهره ای نداشته،خیال کرده که بزرگان از نا امیدی گریه می کنند.او و امثال او ندانسته اند که روش مردان خداو ارباب صفا،گریه های عاشقانه و یا گریه های خائفانه است.(همان،۲۲۱). خواجه هرات می گوید:"بکاء"گریستن است در کار خویش، گریستن است بر بار خویش. گریستن از فراق و گریستن بر دوست، شرط اشتیاق بود، و فرط احتراق در فراق. عاشق از دیده در غم، نم بارد، و در شادی دم بارد.(همان،۲۲۳).
از نظر عرفا نیز گریه زیباترین و پرشکوه ترین جلوه تذلل بنده و اظهار عجز و تسلیم و عبودیت در پیشگاه معبود قادر متعال است.(گروه مولفان،۱۳۸۷،۲۴۴).
جامعه شناسان تسلط سخنران را بر گریه و خنده مخاطبان خود، تسلط بر تمامی قلب آنان می دانند.( پژوهشی نو درباره فلسفه گریه/www.loghman.info ).
چنان که در فصل کلیات و مفاهیم اشاره شد،در قرآن و روایات افزون بر واژه بکاء،واژگان دیگری که به معنای بکاء یا نزدیک به معنای آن است،به کار رفته است.مانند:تضرع،ضجه،ندبه،جزع،حزن،خوف،ندامت،خضوع و خشوع. نگاهی گذرا به گریه از منظر متون اسلامی، نشان دهنده جایگاه و اهمیت ویژه آن در فرهنگ دینی ما است. که در قرآن و روایات اشارات روشنی به آن شده است.
۲-۱-گریه هم مایه رحمت و هم مایه نجات است
گریستن، یا برای به ظهور درآوردن صفت رحمت در طرف مقابل است(چنان که طفل با گریستن،مادر را به رحمت می خواند)؛و یا منشا گریه،صفت رحمت است که یکی از صفات بارز الهی است تا با اظهار آن، بقا و الفت اجتماع همواره برقرار باشد.(سعادت پرور،۱۳۸۸، ۳۰۳).
گریه، سرمایه انسان در جنگ با دشمن درون،اظهار زبونی و زاری در برابر لطف بی کران الهی،اظهار نیازمندی و ابراز فقر در برابر غنی مطلق و رحمت واسعه حق تعالی، خصلت و شیوه جویندگان کمال مطلق و نشانه زنده بودن قلب آدمی است. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید:«یا علی،اربع خصال من الشقاء: جمود العین، قساوه القلب و بعد الامل و حب البقاء»: «ای علی،چهار صفت است که سنگدلی انسان را می رسانند:خشکی چشم،قساوت قلب،آرزوی دراز و دوستی دنیا و ماندن در آن.(ش.صدوق،۱۳۸۹،ج۱،۲۴۳).
خدای سبحان در جنگ با دشمن بیرونی به ما فرموده است:«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ…»،(انفال/۶۰)،«در برابر آنها (دشمنان) آنچه توانایى دارید از"نیرو” آماده سازید(و همچنین) اسبهاى ورزیده(براى میدان نبرد)». در جنگ درونی نیز می فرماید باید خاشع و دل شکسته شوید و از سلاح بکاء و دعا کمک بگیرید.(جوادی آملی،۱۳۸۰،ج۴،۱۷۲).
حضرت علی(ع) می فرماید:«بکاء العیون و خشیه القلوب من رحمه الله تعالی …»:«گریه چشمها و خشیت قلبها ناشی از رحمت الهی است».(طبرسی،۱۳۸۹،ج۲،۲۱۴).
در روایت آمده است که«لما مات ابراهیم، بکی النبی(ص) حتی خرجت دموعه علی لحیته. فقیل له: یا رسول الله تنهی عن البکاء و انت تبکی؟ فقال: لیس هذا بکاء.انما هذا رحمه»:«هنگامیکه ابراهیم پسر پیامبر(ص) وفات کرد، ایشان گریه کرد تا جاییکه اشکش بر ریشش جاری شد. به آن حضرت عرض شد ای رسول خدا از گریه کردن نهی می کنی ولی خود گریه می کنی؟ فرمود این گریه نیست بلکه رحمت است».(مجلسی،۱۴۰۳،ج۲۲،۱۵۱)
۲-۲- خدا می خنداند و می گریاند
انسان موجودی است که هم می خندد و هم می گرید. عجیب این است که خداوند در قرآن به این نکته اشاره و آن را در اختیار خود قرار داده است. قرآن کریم می فرماید:«وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى»،(نجم/۴۳)،«واینکه اوست که می خنداند و می گریاند».
این سخن بدان معناست که خداوند متعال در نظام تکوین انسان را به گونه ای آفریده که می تواند شادی خود را با خنده و اندوه خود را با گریه ابراز نماید. بنابراین انسان برای برخورداری از یک زندگی سالم و طبیعی همان طور که به خنده نیاز دارد، نیازمند گریه است.(محمدی ری شهری،۱۳۹۰،ج۱۴،۸۰).
در تفسیر آیه اقوالی آمده است که به چند مورد اشاره می کنیم:
۱- چگونگی فعل و انفعالها و دگرگونیهایی که در جسم انسان به هنگام خنده و گریه رخ می دهد و ارتباط آنها با دگرگونیهای روحی بسیار پیچیده و شگفت انگیز است و در مجموع می تواند آیت روشنی از آیات مدیریت حق باشد علاوه بر تناسبی که این دو با مساله حیات و مرگ دارند. و از آنجا که انتهای تمام امور به تدبیر و ربوبیت خداوند متعال است، آیه منافاتی با اصل اختیار و آزادی انسان ندارد؛ چرا که اختیار و آزادی نیز از ناحیه اوست و منتهی به او می گردد.(مکارم، ۱۳۷۴،ج۲۲،۵۶۰).
۲- علامه طباطبایی می گوید:«این آیه و آیات بعدش تا دوازده آیه، مواردى از منتهى شدن خلقت و تدبیر به خداىسبحان را بر مىشمارد، و سیاق در همه این آیات سیاق انحصار است، مىفهماند که ربوبیت منحصر در خداى تعالى است. و براى او شریکى در ربوبیت نیست، و این انحصار منافات با وساطت اسباب طبیعى و یا غیر طبیعى در آن امور ندارد. مانند واسطه بودن مسرت و اندوه درونى و اعضایى که این مسرت و اندوه را نشان مىدهد در تحقق خنده و گریه، و یا واسطه شدن اسباب طبیعى و غیر طبیعى متناسب در احیاء و اماته، و در خلقت نر و ماده، و پدید آمدن غنى و فقر، و یا نابود کردن امتهاى هالک، چون وقتى این اسباب هم همه مسخر امر خدا باشند و هیچ استقلالى از خود نداشته و از ما فوق خود منقطع نباشند، قهرا وجود آنها و آثار وجودیشان و آنچه که بر آنها مترتب مىشود ملک خداى تعالى خواهد بود، و کسى و چیزى شریک خدا در این ملک نیست.
پس معناى جمله این است که خداى تعالى تنها کسى است که خنده را در شخص خندان و گریه را در شخص گریان ایجاد کرده، و کسى در آن شریک خدا نیست. و این منافات ندارد با اینکه ما خنده و گریه را به خود انسانها نسبت مىدهیم، براى اینکه نسبت خنده و گریه و هر کار دیگر به انسان به خاطر این است که قائم به انسان است ولى نسبت دادن آن به خداى تعالى به خاطر این است که خدا آن را ایجاد کرده، و بین این دو نسبت فرق بسیار است.
اراده الهى باعث نمىشود که اراده خود انسان باطل شود و شخص خندان مجبور به خنده باشد، براى اینکه اراده الهى به مطلق خنده تعلق نگرفته، که به هر صورت که بوده باشد صورت بگیرد، بلکه تعلق گرفته است به خنده ارادى و به اختیار، خندهاى که از اراده انسان و اختیارش سر مىزند، نه هر خنده و لو به اجبار، پس اراده خود انسان سبب خندیدن او است سببى که در طول سببیت اراده خداى سبحان است، نه در عرض آن، تا تزاحم و منافاتى پیش آید، و یا هر دو دخالت داشته باشند و اشکال شود که دو سبب چگونه یک مسبب را ایجاد کنند، و در نتیجه ناگزیر شویم براى رفع اشکال بگوییم که افعال اختیارى انسان هم مخلوق خداست، و خود انسان در آن دخالتى ندارد، هم چنان که جبرى مذهبان گفتهاند. و یا به عکس بگوییم که مخلوق خود انسان است و خداى تعالى در آنها هیچ دخالتى ندارد که معتزلى مذهبان آن را مىگویند.(طباطبایی،۱۴۱۱،ج۱۹، ۷۷-۷۹).
قول دیگر در تفسیر آیه این است که: خداى تعالى قوه خنده و گریه را در انسان خلق کرده است.(زمخشری، ۱۴۰۷،ج۴،۴۲۸). بعضى دیگر گفتهاند: معنایش این است که خداوند منشا خنده و گریه یعنى مسرت و اندوه را آفریده است. و یا گفتهاند: معناى آیه این است که خداوند زمین را با رویاندن گیاهان خندانده و آسمان را با باریدن گریانده. و باز گفتهاند معنایش این است که اهل بهشت را خندانده و اهل دوزخ را گریانده است. (آلوسی،۱۴۱۵،ج۱۹،۶۸).
۲-۳- مطلوبیت گریه
بنابراین قرآن کریم نه تنها گریه را امری مطلوب و پسندیده می داند بلکه آن را نشانه خشوع و فروتنی در برابر حق می داند. از این رو مشرکان و کافران را به دلیل خودداری از گریه کردن در برابر حقایق مورد توبیخ و سرزنش قرار می دهد و آن را پیامد روحیه استکباری و داشتن عداوت می داند . خدای تعالی می فرماید : « لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ * وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِین»،(مائده/۸۲و۸۳)،«بطور مسلم یهود و مشرکان را دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان خواهى یافت، ولی آنها را که مىگویند مسیحى هستیم نزدیکترین دوستان به مؤمنان مىیابى، این به خاطر آن است که در میان آنها افرادى دانشمند و تارک دنیا هستند و آنها (در برابر حق) تکبر نمىورزند.و هر زمان آیاتى را که بر پیامبر نازل شده بشنوند چشمهاى آنها را مىبینى که(از شوق) اشک مىریزد بخاطر حقیقتى را که دریافتهاند».
۲-۴- توصیه به گریستن
در برخی آموزه های اسلام،توصیه بر گریستن و گریاندن به طرق مختلف شده است.بدیهی است آنچه که خداوند از باب فضل و کرم خویش به بندگانش عطا نموده است عاری از حکمت و فلسفه نمی باشد. انبیاء و اولیای الهی که از راز خلقت بشر و هدف او به خوبی اطلاع داشته اند و نیازهای فطری و معنوی خویش را بیش از هر دانشمند و عالمی می شناختند، بدین مهم واقف بودند و از کمی و کاستی آن به خدا پناه می بردند.
از آیات قرآن کریم و احادیث اهل بیت(ع) به روشنی پیداست که گریه و اشک از خوف خداوند و از ترس جهنم و ترحم بر ضعفاء و آنچه انسان از بدیها به خود روا داشته، و بر حشر و حساب ممدوح و پسندیده و از صفات نیکان و متقین و مشفقین است.(نیشابوری،۱۳۸۰،۲۰).
خدای تعالی کسانی را که در این دنیا پیوسته در غفلت و بی خبری و لهو و سرگرمی گناه آلود به سر می برند، امر به گریستن می کند و حتی برای آنها در صورت اجتناب از گریه، مجازات نیز در نظر می گیرد. قرآن کریم می فرماید:«أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ *وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ »،(نجم/۵۹و۶۰)،«آیا از این سخن تعجب مىکنید؟و مىخندید و نمىگریید؟». در جایی دیگر می فرماید:«فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً جَزاءً بِما کانُوا یَکْسِبُون»،(توبه/۸۲)،«آنها باید کمتر بخندند و بسیار بگریند، این جزاى کارهایى است که انجام مىدادند».
پیامبر(ص) می فرماید:« کان فیما وعظ الله به عیسی ابن مریم(ع)….ان قال یا عیسی بن البکر البتول، ابک علی نفسک بکاء من قد ودع الاهل قلی الدنیا و ترکها لاهلها و صارت رغبته فیما عند الله»:«خداوند به عیسی(ع)وحی فرمود:«ای عیسی، بر نفست گریه کن؛ گریه کسی که اهلش را ترک کرده و دنیا را کوچک نموده و آن را برای اهلش واگذاشته است و رغبت او فقط در آنچه که نزد خدایش می باشد، گردیده است».(حر عاملی،۱۴۱۳ ،ج۱۵،۲۲۳).
امام علی(ع) می فرمایند:«البکاء سجیه المشفقین»: «گریه روش مهربانان است».(آمدی،۱۳۸۰،ج۱،۱۰۸).
پیشوایان معصوم ما همواره از خشک بودن اشک چشم به خداوند پناه برده اند و از او چشمانی اشکبار طلب کرده اند. امام سجاد(ع) در دعای معروف خمس عشر می فرماید:«الهی اشکو الیک قلبا
قاسیا…و عیناعن البکاء من خوفک جامده» :«پروردگارا، به تو شکایت می برم از دلی که سخت باشد و به دست وسوسه افتد و از چشمی که از خوف تو اشک نریزد».(قمی،۱۳۸۷،دعای خمس عشر، ۳۸۰).هم چنین ایشان در دعای ابوحمزه ثمالی می فرماید:«و اعنی بالبکاء علی نفسی»:«مرا به گریه به حال خود یاری کن».(قمی،۱۳۸۷،دعای ابوحمزه ثمالی،۳۱۷).
باز در دعا می خوانیم:«واغرس اللهم بعظمتک فی شرب جنانی ینابیع الخشوع و اجر اللهم لهیبتک من آماقی زفرات الدموع»:«خدایا به عظمت خودت در آبگیر دلم سرچشمه های خشوع را بجوشان و خدایا به هیبت خودت از گوشه های دیده ام،اشکهای سوزان را روا دار».(همان،دعای صباح،۹۸).
۲-۵- دعای معصومین در حق گریه کنندگان خود
امام سجاد(ع) می فرمایند:«أیُِِِمامومن ذرفت عیناه حتی تسیل علی خده فیما مسنا من الأذی من عدونا فی الدنیا بوأه الله منزل صدق»:«هرمؤمنی که به خاطر آزاری که در دنیااز سوی دشمنان به مارسیده اشک بریزد ، تا آنجا که بر گونه اش سرازیر شود ، خدای تعالی او را در مقام صدیقین جای دهد».(ابن طاووس،۱۳۸۶،۲۶). امام صادق(ع) می فرمایند:« من ذکرنا عنده ففاضت عیناه و لو مثل جناح الذبابه، غفر الله له ذنوبه و لو کانت مثل زبد البحر»:«کسی که پیش او مصائب ما را یاد کنند، اگرچه دیدگانش به اندازه بال مگسی اشک بریزد، خداوند گناهانش را هر چند مانند کف دریاباشد، بیامرزد».(همان).
در اینجا ممکن است یک سؤال پیش آید و آن اینکه: توصیه خداوند به گریه و گریه در مقابل خنده چه معنی دارد؟ و چرا خنده موجب قرب نمی شود و گریه موجب قرب می شود؟ در پاسخ گفته شده است که: وقتی که انسان می خندد که مسبوق به یک سرور و خوشحالی است، تعلقش به جهان بیشتر می شود. غالبا مواردی که موجب خوشحالی می شود خبرهایی است که نفعی عاید انسان از این عالم می شود. هر چه نفع بیشتری به او رسد، دلبستگیش به این عالم بیشتر می شود، و هر چه دلبستگی بیشتر گردد، انسان از خداوند دورتر می شود. انسان همان جایی است که دلش آنجاست. خنده مظهر شادیها و تعلقات این جهانی است. اینکه روانشناسان این را می گویند، بیشتر این جهانی فکر می کنند. اما در گریه، یک ناامیدی از این جهان است. انسان وقتی گریه می کند که از چیزی بریده شده باشد. خبر ناگوار، خبر سخت یک ضرر، … غالبا گریه جاهایی است که یک ناگواری و ناهمواری در کار باشد. یعنی یک قطع تعلق . وقتی که تعلق قطع شد، دیگر خلا نیست که جایش را بگیرد. و خلا در عالم و روح انسان محال است. بنابراین گریه مظهر و سمبل قطع تعلق از این دنیاست. هر چه گریه بیشتر باشد، یعنی تعلقات از این جهان کمتر می شود و هر چه تعلقات کمتر باشد، قرب به حق تعالی بیشتر می شود. پس گریه و خنده معمولی مراد نیست، بلکه این انبساط قلب است که در واقع درهای رحمت را باز می کند.(ابراهیم دینانیwww.azha.ir ).
۲-۶- تأکید برتباکی
در دین مبین اسلام به کسانی که نمی توانند بگریند،تاکید شده است که تباکی کنند و خود را به حالت گریان در آورند. رسول خدا(ص) می فرماید:«… من تباکی فله الجنه»:«هر کس که تباکی کند، بهشت برای اوست».(مجلسی،۱۴۰۳،ج۴۴،۲۸۸).
۲-۷- زمینه های گریه
دیده انسان اگر چه در ظاهر فقط به یک صورت،آن هم گریستن،واکنش عاطفی از خود بروز می دهد، ولی عوامل جاری شدن اشک گوناگون است. گاهی شوق و گاهی طلب حاجت و گاهی پشیمانی از گناه و هنگامی شرمندگی نسبت به عمل و در پاره ای اوقات احساس کمبود و نقصان و در مواقع دیگر ترس از عذاب و گاهی عظمت محضر و خشیت از مقام جلال الهی ، سرشک از دیدگان جاری می سازد. لسان الغیب می گوید:
اشک حرم نشین نهانخانه مرا زان سوی هفت پربازار می کشی(حافظ،غزل۵۶۷).
۲-۷-۱- شناخت و دانش
فرم در حال بارگذاری ...