﴿کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ ﴿کَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾[۳۸۲].
این موانع ادراک، انسان را از تشخیص درست حقایق عقلی و قلبی و از برکات الهامها و ارشادهای غیبی محروم میدارند. در حقیقت اینها همانند حجاب و حائل قلب را میپوشانند و نمیگذارند نور علم و معرفت وجود انسان را روشن و نورانی گرداند.
البته این نکته حائز اهمیّت است که برخی از این حجابها رقیق بوده و با تعالیم الهی به آسانی قابل رفع و زائل شدن میباشند امّا برخی دیگر در جان انسانها ریشه دوانده و به اصطلاح حجابهای ضخیم میباشند این گونه حجابها نیز تا زمانی که جوهر آئینه دل را فاسد نکرده باشند با همه تراکم خود باز قابل علاج میباشند. امّا اگر به خاطر تراکم، دل را فاسد نمایند دیگر قابل علاج نمیباشند. چنان که کفر بر دل انسان چنین پردهای را میافکند.[۳۸۳]
همچنان که رذائل جنبه مانعیّت برای ادراک و علم دارند در مقابل، ایمان و تقوا و فضائل اخلاقی نیز باعث باز شدن درهای حکمت بر قلب انسان میگردد و زمینه نزول برکات ارضی و سماوی را فراهم می کند.
بنا بر آموزههای قرآنی، خداوند کسانی که هدایت تشریعی یافتهاند [یعنی به دستورات دینی عمل کرده و از این هدایت الهی بهره بردهاند] بر هدایت تکوینی ثانوی (پاداشی) آنان نیز میافزاید و به آنان روح تقوا میبخشد و تقوا نیز خود زمینهساز شهودات قلبی و مکاشفاتی میشود که زمینهساز معرفت و بصیرتی ویژه میباشد. مکانیسم به دست آوردن آن نوع معرفت هم با مکانیسم دستیابی به معرفتهای دیگر متفاوت است. و در حقیقت به انسان نوعی دید و درک تازه و عمیق از جهان ارائه میدهد که در پرتو آن برخی از حقایق جهان غیب را به راحتی رصد میکند.
در این دیدگاه قلب آدمی مرکز ادراکات ویژهای میگردد که در پرتو صافی روح و کنترل ورودیها و خروجیها (دوری از رذایل و همّت به کسب فضائل) به یک نوع بصیرت و بینایی قلبی نائل میگردد که منشاء آن چشم دل آدمی است. چنین انسانهایی از وسوسههای شیطانی و القائات پلید آن در امانند و در مقابل، القائات و الهامات رحمانی مایه روشنبینی آنان میشود. بنابراین هر قدر ایمان و یقین انسان بالا رود و حجابهایی که بر اثر گناهان و روحیات و صفات زشت، اطراف دل را گرفته کنار زده شود، حقایق بیشتری از جهان هستی و حتّی از جهان ماوراء طبیعت و عالم ملکوت برای انسان مکشوف میگردد، تا آنجایی که میتواند ابراهیموار بر ملکوت آسمانها و زمین نظر کند.[۳۸۴] ﴿وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[۳۸۵].
نفس آدمی مستعد قبول علم از جواهر عقول است و هیچ منعی از جانب جواهر عقول نیست بلکه حجاب از قابل (نفس) است و چون حجابها به کناری رود و مرتفع گردد (یعنی نفس به صفت تخلیّه از رذایل متّصف و به مقام تحلیّه به فضائل صعود نماید) تحلّی به حقایق انوار ملکوتیّه پیدا میکند. و اهل ذوق میگردد. و مراد از ذوق در کلام بزرگان عرفان و عمل، همان علوم و معارفی است که به وجدان و کشف حاصل میشوند، نه به برهان و کسب و نه از طریق اخذ به ایمان و تقلید. زیرا که هر یک از برهان و کسب و اخذ به ایمان و تقلید اگر چه در حدّ و مرتبتِ خود معتبرند و لیکن ذوق که وجدان و کشف است علمی است عیانی و آنهای دیگر، علومی خبریاند. و خبر مانند عیان نیست.
در روایات معصومین: نیز نکات عجیبی در این باره وارده شده است.
«غضّوا أبصارکم ترون العجائب»[۳۸۶]؛ «چشمها را فرو بندید (از حرام الهی چشمپوشی نمائید) تا عجائب را بنگرید.»
اثرگذاری فضائل و رذایل بر ادراک به دو گونه مستقیم و غیر مستقیم صورت میپذیرد. چنان که فضیلت اخلاص بنا بر صریح روایات معصومین: بعد از چهل روز چشمههای حکمت را بر دل و جان آدمی جاری و ساری میکند فضیلت احسان به یتیم نیز این گونه است امّا اوّلی به صورت مستقیم و دوّمی به صورت غیر مستقیم. همچنین رذایل نیز این گونهاند رذیله سفاهت مستقیماً بر ادراک اثر منفی میگذارد و بیاحترامی و ظلم به یتیم و یا والدین به طور غیر مستقیم ادراک آدمی را خدشهدار مینمایند.
در حقیقت صُغری و کُبری چیدن و فکر کردن و دیگر مقدّمات آن، همه و همه از معدّات علم و ادراکند و افاضه صُوَر علمیّه بر انسان از عالم قدس حکیم است. خداوند در پرتو فضائل، به انسان حکمت عنایت میکند. و حتّی کسب برخی از علوم به صورت متداولِ علمآموزی (از تعلیم و تربیت و کلاس درس رفتن و استاد دیدن) محال است و راه کسب برخی از علوم منحصر در پاک زیستن و پاک اندیشیدن است.
مطلب دیگر آن که علمی که آدمی میآموزد بسیار ناچیز است به عبارت دیگر علم عادی انسانها بسیار محدود است چرا که هر یک از ابزار شناخت، دارای بُرد ادراکی محدودی است، و نیز تحقّق ادراک هم مشروط به شرایطی است. همه وقت و همه جا این ادراک حاصل نمیشود؛ و همچنین در ادراکات حاصله ما، خطاهایی پیدا میشود و انسان در تعقّل و تفکّر نیز دُچار اشتباه و انحراف میگردد.
قرآن کریم میفرماید: ﴿وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً﴾[۳۸۷].
هم علم انسان اندک و ناچیز است و هم احتمال انحراف و خطاء در علوم حاصله عادی انسان وجود دارد. آیاتی از قرآن به این مطلب که آدمی در تفکّر و تعقّل دُچار اشتباه میشود اشاره دارد. ﴿عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾[۳۸۸].[۳۸۹]
پس با این وصف باید راههای دیگری برای بشر وجود داشته باشد که هم تأمین کنندهی نیازهایش باشد و هم راه درست و بدون خطاء را جلوی پای آدمی بگشاید. و این مشکل با اعطاء علوم شهودی برطرف میگردد. علمی که با اتّصافِ به مکارم بلند اخلاقی و پاکی از هر گونه بدی، به صورت نوری در دل آدمی ظهور پیدا میکند و هرگز او را به راه خطاء نمیبرد و مصون از همه انحرافات و اشتباهات است. (مراد شهودات صادقی است که همراه با القائات ملکی یا رحمانی باشد.)[۳۹۰]
(البته باید توجّه داشت که حکمت الهی مقتضی است که آدمی تمام مصالح و مفاسد خود را بشناسد و از عوالم دیگر نیز اخباری به دست آورده و به اسرار عالم تا حدودی که لازمه هدایت او در دنیا و سعادت او در زندگی دنیوی و اخروی است آشنا گردد لذا از باب قاعده لطف، وحی و نبوّت را به بشر ارزانی داشته است که این نعمت، نافیِ نعمتهای دیگر از جمله نعمت علوم اشراقی و الهامات قلبی نمیباشد.)
از منظر قرآن و روایات تقوا شکوفاگر فطرت بشر است.
چنان که علم پزشکی آثار غذاهای مختلف بر بدن را ارزیابی و سپس با توجّه به اصالت تن در طبّ ظاهری، به غذاهای مفید توصیه و از غذاهای مضرّ نهی می کند. در طبّ باطنی با توجّه به اصالت روح و روان، گفته شده است که رعایت تقوای الهی، سبب شکوفایی روح میگردد. ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً﴾[۳۹۱].
یعنی تقوای الهی به انسان قدرت تشخیص و فرقگذاری بین حقّ و باطل را میدهد. در واقع تعلیم الهی و بصیرت دینی، نتیجه تقوا و نمودی از شکوفاگری فطرت انسانی در پرتو تعالیم دینی میباشند. چنان که ظلم و گناه مایه تیرگی روح و عدم تشخیص حقّ و باطل میگردد تا آنجا که انسان مبداء و معاد و خالق خویش را فراموش میکند و حتّی خویشتن خویش را به فراموشی میسپارد.
﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾[۳۹۲].
این إنسایِ الهی همانند إضلال خدایی، کیفری است که خداوند به خاطر رذیلتمندی افراد نصیب آنها نموده است.[۳۹۳]
نتایجی که از مباحث گذشته به دست میآید به طور خلاصه این است که:
- راههای ادراک فقط در حسّ و تجربه و راه عقل خلاصه نمیشود و انسان در پرتو عمل صالح و عمل به دستورات شریعت مورد تأیید الهی قرار گرفته و به وسیله نور الهی به معارفی بدیع و بیبدیل دست مییابد.
﴿وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ﴾[۳۹۴]
و همان گونه که پاداش احسان در عمل، هدایت الهی میباشد، نتیجه انحراف از حق و عمل نکردن به دستورات الهی، إضلال (عدم هدایت) است.
﴿فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ﴾[۳۹۵].
یعنی تقوا فطرت انسان را شکوفا و مایه بصیرت او و گناه باعث تیرگی روح و دگرگونی نگاه انسان به عالم میشود. و هر چه انسان از خداوند دور گردد در حقیقت به شیطان نزدیک شده و زمینه را برای ورود وسواس خنّاس در فکر و اندیشه خود فراهم میکند و کار شیطان هم این است که با وعدههای دروغین آنان را فریب دهد.
﴿یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً﴾[۳۹۶].
ای
فرم در حال بارگذاری ...