مشکلات مربوط به هزینههای تحقیق
و ….
فصل دوم
مبانی نظری تحقیق
۲-۱- مقدمه
پیوندهای روستایی – شهری حاصل تعامل دوسویه سکونتگاههای روستایی و کانونهای شهری در عرصه منطقه ای است. از لحاظ نظری تحقیق این گونه جریانها در بستر دگرگونیهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جاری، به ویژه در کشورهای در حال توسعه، با تنوع و تقویت اشتغال در محیطهای روستایی همراه است. علاوه بر روابط دوسویه برخی ویژگیهای محیطی و جغرافیایی، ساختارهای فضایی نیز بر این فرایند مؤثر است. به دلیل تنوع مفاهیمی که برای شناخت و رسیدن به یک مخرج مشترک لازم است در زیر علاوه بر توضیح برخی مفاهیم جغرافیایی که در این مطالعه به کرات از آنها استفادهشده است ابتدا مفاهیم شهری با تاکید بر کلانشهرها که با موضوع مطالعه منطبق است مورد بررسی قرار می گیرد و سپس روستا و پیوندهای شهری – روستایی را بررسی خواهیم کرد و سپس به مفهوم اصلی رساله یعنی پدیده خزش خواهیم پرداخت.
۲-۲- واژهها و مفاهیم کلیدی
۲-۲-۱- مکان
واژه جا یا مکان جغرافیایی معادل کلمه Place در نظر گرفتهشده و به بخشی از فضای جغرافیایی گفته میشود که از سوی فردی یا پدیدهای اشغالشده است. مکانها، مراکز و محل ترکیب انسان و نظمی طبیعیاند. «اگینو» سه عنصر اصلی یک مکان را به شرح زیر میداند: «جا» بستری است که در آن روابط اجتماعی شکل میگیرد؛ «موقعیت» که به معنی ناحیهای جغرافیایی است که بستری را در برمیگیرد که در آن تعامل اجتماعی روی میدهد، تعاملی که با فرایندهای اجتماعی و اقتصادی عملکننده در مقیاسی وسیعتر تعریف میشود و بالاخره «حس مکان» یعنی «ساخت یافتن محلی احساس». مفاهیم «مکان» و «حس مکان» از مفاهیم کلیدی بودند که متخصصان جغرافیایی انسانگرا در دهه ۱۹۷۰ جهت تمیز گرایش خود از گرایش جغرافیدانان پیرو مکتب تحصلی روی آنها تاکید کردهاند. در این مسیر خصوصا «رلف» و «توان» با تکیهبر پدیدارشناسی بسیار پافشاری کردند این گرایش فلسفی نسبت به «جا» در دو دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ از سوی دیگر جغرافیدانان پیگیری شده است. در دهه ۱۹۸۰ علاقه به مفهوم مکان در خارج از چارچوب جغرافیایی انسانگرا نیز رشد کرده است. متخصصان جغرافیای اقتصادی مانند «مسی و آلن» که در درون گرایش رادیکال و ساختاری – کلی مطرح سازند. متخصصان جغرافیایی تاریخی مانند «پرد» با الهام از گیدنز به مکانها بهعنوان «بخشی از فرایند ساخت یابی» مینگریستند که از سوی رفتارهای اجتماعی شکل میگیرد و همچنین بهنوبه خود آن رفتارها را شکل میدهد. «جانسون» مانند اگینو مکان را بهعنوان یکی از زیربناهای جغرافیایی سیاسی مطرح کرده است. وی جغرافیای انسانی را بهعنوان علمی اجتماعی مطرح کرد که به مطالعه جنبههای اجتماعی مربوط به مکان و فضا که مشتمل بر محیط طبیعی است میپردازد.
بهاینترتیب مکان از پیوند یک و یا چند نظام در ارتباط با فعالیتها یا نقشهای واحد جغرافیایی منتج میشود. نظیر: موقع یک مزرعه، نسبت بهنظام داخلی بهرهبرداری کشاورزی و نسبت بهنظام مناسبات در روابطی که مزرعه با خارج برقرار میسازد تعیین میشود.
علاوه بر این هر مکان دارای سه ویژگی، شامل:
«مقر»، «موقعیت نسبی» و «مشخصات» طبیعی و انسانی است که بین متغیرها و عناصر طبیعی و انسانی مکان در درون یک ناحیه و عوامل برونزاد همواره روابط دوسویه و متقابل وجود دارد (شفیعی، ۱۳۸۶: ۸).
۲-۲-۲- کالبد
در فرهنگ فارسی کالبد در معنای قالب هر چیز، نمونه، الگو، سرمشق و پیکر معرفیشده است؛ اما باقر پرهام آن را به صورتی نسبتا دقیقتر و منظم به شرح زیر تعریف کرده است:
«… هر بنا ساختی دارد و ساخت همان ویژگیهای فردی ساختمان یک بنا است…؛ اما ساختمان و ساخت بناها باید بر اساس طرحی منطقی انجام گیرد؛ یعنی باید میان عناصر سازنده، روابطی سازمانی و شکلدهنده برقرار باشد. این روابط که همانا صورت ساختمان یک بناست از پیش در اندیشه طراح یا سازنده آن شکل میگیرد. شکل واقعیت یافته همین طرح منطقی بر بنیان عواملی که در حقیقت بستر زمانی-مکانی بنایی را تشکیل میدهند، شالوده آن بنا میگوییم؛ اما هر بنا، اگر غیر ارگانیک باشد شالوده آن در حقیقت شالودهای است بسته و تمام، یعنی سامان آن تغییرپذیر نیست، مگر آن بنای مذکور بهکلی فرو ریزد و نابود شود… هرگونه شالوده بسته و تمام چه در حوزه موجودیتهای ارگانیک، کالبد نامیده میشود. پس هر بنا یا ساختمان، کالبدی دارد و کالبد درواقع طرحی است بسته که همه اجزا و ترکیب عناصر یک بنا یا یک ساخت را در خود گرفته و بیحرکت کرده است. پس کالبد خودش تحرک ندارد و هر نوع تغییر در آن از بیرون خواهد بود… .» (ضیاء توانا، ۱۳۸۰، ۲۷).
۲-۲-۳- تغییر و تحولات کالبدی – فضایی
بر اساس تعاریف واژههای تغییر، تحول، کالبد و فضا، تحولات کالبدی – فضایی، به مفهوم تغییر و دگرگونی
شکل و موقعیت ساختمانها، پدیدهها، فعالیتها و پیوند میان آنها تحت تاثیر عوامل درونزا و برونزا
و پیوند اثرات متقابل آنها است (شفیعی، ۱۳۸۶: ۲۰).
۲-۲-۴- فضا:
فضا، عینیتی حاصل از نقشپذیری اثرگذاری افراد و گروههای انسانی در مکان و یا به سخن دیگر، پیامد عملکردهای متعامل دو محیط اجتماعی-اقتصادی و طبیعی-اکولوژیک است. ازاینرو فضا را میتوان نوعی تولید اجتماعی در مکان به شمار آورد. ازآنجاکه فضا متشکل از اجزایی مرتبط است، میتوان آن را یک نظام (سیستم) به شمار آورد و چون این نظام واقعیتی مکانی –فضایی است، میتوان از واقعیتی مکانی-فضایی سخن گفت.
فضا در بستر مکان و درگذر زمان، همچون هر پدیده اجتماعی دیگر در معرض تحول و دگرگونی قرار دارد. عنصر اصلی تحول در فضا قابلیتهای محیط فرهنگی (به مفهوم عام) و عوامل و نیروهای مادی و معنوی دخیل در آن است؛ بنابراین با توجه به اینکه فرهنگ گروههای انسانی در اصل بهآرامی دگرگون میگردد، دگرگونی در نظام فضایی نیز بهکندی پدیدار میگردد. بررسی و شناخت فضا همواره برمبنای مقیاس معین به انجام میرسد؛ ازاینرو نظامهای فضایی در مقیاس بزرگ (جهانی، کشوری و منطقهای)، مقیاس متوسط (ناحیهای، محلی، شهری و یا روستایی) و مقیاس کوچک (دهکده، مزرعه، محله و …) موردبررسی قرار میگیرد (سعیدی، ۱۳۸۸: ۶۱۴).
۲-۲-۵- پخش فضایی
پخش به مفهوم انتشار، گسترش، پراکندگی و به هم آمیختگی است و پخش فضایی را میتوان، گسترش یک پدیده از کانون یا کانونهای اصلی در پیرامون آن دانست که در طول زمان صورت میگیرد. درواقع پخش فضایی، گسترش پدیدهای را در سراسر فضا و زمان، از خاستگاه اصلی فراهم میسازد. در این فرایند دو عامل اساس کار است:
ا – وجود پدیدهها، ۲ – امر گسترش.
یعنی حرکت پدیده از خاستگاه اصلی خود، پخش فضایی را موجب میشود. در جریان پخش روابط یا تعاملاتی بین دو حوزه جغرافیایی برقرار میشود که میتوان آن را در جریان جابجایی سرمایه، مردم، کار، عقاید، اطلاعات و … با اهداف مختلف مشاهده کرد. این فرایند ممکن است بلافاصله بعد از ظهور پدیده صورت گیرد و یا در زمان نسبتا طولانی و حتی در جریان قرنها عمل گردد. بهعنوانمثال در مقیاس جهانی، پخش تمدن، تغییر کیفیت سکونتگاههای انسانی، پخش تکنولوژی جنگ و جریان شهرنشینی از مواردی هستند که در طول قرنها و زمینهای نسبتا زیاد صورت گرفتهاند. در مقیاس ناحیهای نیز شیوع امراض، توسعه شهرهای ویژه، گسترش گتوهای فقر و گتوهای قومی نمونههایی از بخش فضایی در سطوح ناحیه است. درهرصورت، نسبت و وسعت پخش فضایی از مرکز یا کانون به پیرامون، بیش از هر چیز تحت تاثیر عامل فاصله قرار دارد؛ بنابراین پخش فضایی است که میتواند دگرگونیهایی در چشماندازهای طبیعی، انسانساخت، رفتار و نگرشهای مردم به وجود آورد (شکویی، ۱۳۸۱: ۳۰۲).
۲-۲-۶- شهر:
یافتن تعریف واحد برای شهر بهنحویکه نیاز پژوهشهای تجربی متنوع و متعدد را برآورد و برای همه انواع شهر در زمانها و جوامع گوناگون مناسب تلقی گردد. بهراحتی امکانپذیر نیست اما در یک جمعبندی از برخی تعاریف متعدد ارائهشده توسط تعدادی از محققان درباره شهرمیتوان گفت که: شهر سکونتگاهی است با جمعیت و وسعت نسبتا زیاد و تراکم نسبی بالا که ازنظر اقتصادی در محدوده آن غلبه با مشاغل غیر کشاورزی بوده و ازنظر اجتماعی ناهمگن است. چشماندازهای انسانی در این مکان غالب و محل تمرکز فعالیتهای سیاسی، اداری و خدماتی است (قادرمرزی، ۱۳۸۲، ۱۷ و ۱۶).
۲-۲-۷- کلانشهر و رشد شهری
واژه کلانشهر معادل مترو پلیس به کار گرفتهشده است که معنای عام آن بزرگترین شهر و به بیانی شهر اصلی در منطقهای مشخص است که معمولا بیش از یکمیلیون نفر جمعیت دارد و دارای بالاترین سطح نظام شهری است. اصطلاح منطقه شهری یا متروپلیتین برای تعیین مجموعههای شهری به کار میرود که شامل حداقل یک شهر بزرگ و چندین شهر کوچک و شهرک است که ازلحاظ جغرافیایی و اقتصادی به هم وابستهاند؛ و شهر اصلی در آنها نفوذ اقتصادی و اجتماعی اعمال میکند. درواقع کلانشهرها در مرحلهای از رشد خود پس از افزودن چند پوسته جدید به کالبد اولیه، قادر به تداوم رشد پیوسته نیستند و گرایش به انتشار جمعیت و فعالیت در پیرامون آنها بهصورت ناپیوسته تشدید میشود. برخی از این فعالیتها به سبب «زمینبر» بودن و برخی دیگر به سبب کارایی و وابستگی مکانی به ورودیها، به حومه منتقل میشوند و یا در آنجا احداث میگردند. ازاینرو، بخشی از جمعیت کلانشهری، گاه برای بقا و کسب حداقل سرپناهی که در حد توان مالیشان باشد، به شکل حاشیهنشینی استقرار مییابند. اینگونه برونفکنیها، معمولا در روستاها و شهرهای موجود پیرامون کلانشهرها شکلگرفته و باعث گسترش ساختوسازهای پراکنده در اطراف آنها میشود (شفیعی، ۱۳۸۶: ۱۶).
۲-۲-۸- شهرگرایی:
شهرگرایی فرایندی عمومی است که طی آن جوامع روستایی و مناطق در اختیار آنان به عرصههای شهری تبدیل میشوند، این فرایند به لحاظ زمانی طی زمانی نسبتا طولانی تحقق مییابد و با باز توزیع بنیادین افراد در فضا و عرصههای شهری تحقق میپذیرد (سعیدی، ۱۳۷۷: ۱۲۴).
۲-۲-۹- حریم شهر:
قسمتی از اراضی بلافصل پیرامون محدوده شهر است که حدود آن طبق تشریفات مقرر در قانون شهرداری معین و نظارت و کنترل شهرداری در آن ضرورت دارد و از مرز تقسیمات کشوری شهرستان و بخش مربوط تجاوز ننماید. درواقع حریم شهر منطقه تحت نفوذ مستقیم گسترش شهر و محدودهای است که جهت توسعههای بعدی در محل زمانی آینده در نظر گرفته میشود بنابراین حریم شهر محدودهای است قردادی و رسمی که بخشی از فضای مجاور و پیرامون شهر را در برمیگیرد. بر این اساس روستاهای واقع در حریم شهرها را میتوان روستای پیرا شهری یا روستای مجاور شهر دانست (شیعه، ۱۳۸۳، ۱۶۷).
۲-۲-۱۰- حومه شهر
حلقه بیرونی ناحیه کلانشهر (بخشهای غیر مرکزی شهر)، حومه شهر نامیده میشوند. آنتونی داونز، حومه شهر را همه بخشهای مادر شهر پیرامون شهرهای مرکزی تعریف میکند در دانشنامه برنامهریزی، حومهها، بخشهای گسترشیافته و رو به گسترش پیرامون شهر مرکزی در ناحیه کلانشهر تعریفشده است. (سیف الدینی، ۱۳۷۹: ۴۰۴) این بخشها از شهر مرکزی، از راه همگنی بیشتر ویژگیهای اقتصادی اجتماعی و فیزیکی متمایز میشوند. رایجترین انواع حومهها، شامل: «حومههای قدیمی» و «حومههای نوین» است. حومههای قدیمی، پیش از بهرهگیری گسترده از خودرو و راههای ارتباطی، پدید آمدهاند که در مجاورت بخش مرکزی شهر جا گرفتهاند. حومههای نوین شهر، با افزایش فعالیتهای اقتصادی بیرون از شهر همراه بوده و در طی سالها کارخانههای بزرگ در حومه شهرها استقراریافتهاند در دهه های اخیر، کلانشهرها، بیشتر در بخشهای حومهای شکلگرفتهاند؛ زیرا زمین در شهرها، کم و گران و در حومه تااندازهای فراوان و ارزانتر است.
کاربری مفاهیمی همچون «حومه» و «حوزه نفوذ» از ابزارهای اولیه بحث روابط شهر و روستا بوده که برای نخستین بار توسط جغرافیدانان آمریکایی در دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی مورداستفاده قرار گرفت. در این زمان این مفهوم به معنای عرصهای به کار رفت که در آن رشد و گسترش حومه اتفاق افتاد و کاربریهای روستایی زمین بهصورت بینابینی و مخلوط به انجام میرسید. در بررسیهای این جغرافیدانان اساسا تاکید بر تحلیل عوارضی نظیر تراکم، ریختشناسی و تحول کاربریهای زمین در قالب الگوهای برآمده از اثرگذاریهای شهر استوار بود (سعیدی،۱۳۸۲: ۷۸-۷۷).
۲-۲-۱۱- روستا
یک گروه از ساختها (شامل: مساکن، مزارع، مغازهها و غیره) و فعالیتها (غالبا کشاورزی، صنایعدستی و کارگاهی و غیره) در محیط روستایی که کوچکتر از «شهرک» و بزرگتر از «ده» بوده و فاقد شهرداری است. روستا معمولا بهعنوان سکونتگاههای کشاورزی شناخته میشود البته در اطراف شهرهای بزرگ بعضی از روستاها در درون حوزههای رفتوآمدی شهرکها و شهرها قرار دارند که به آنها روستاهای خوابگاهی میگویند. سعیدی عقیده دارد: «روستا را ازنظر مفهوم و تعریف، پیوسته در مقایسه با شهر موردبررسی قرار میدهند. بهطوریکه شاخصهای تمایز شهر از روستا، شامل: وسعت، وضعیت و نوع فعالیت اقتصادی، درجه اشتغال، قشربندی اجتماعی، درجه پیچیدگی روابط و مناسبات، چگونگی بهرهگیری از نهادهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و میزان و ترکیب جمعیت است».
در این زمینه، ضیاء توانا، «روستا را عمدتا یک واحد همگن طبیعی، اجتماعی – اقتصادی، فرهنگی و کالبدی میداند که از یک مرکز جمعیت و محل کار و سکونت (اعم از متمرکز و پیوسته و یا پراکنده) با حوزه و قلمرو معینی ثبتی و یا عرفی مستقل تشکیل میشود و اکثریت ساکنان شاغل دایمی آن بهطور مستقیم و یا غیر مستقیم به یکی از فعالیتهای اصلی کشاورزی، صنایع روستایی و یا ترکیبی از این فعالیتها اشتغال دارند؛ و از آن ارتزاق میکنند و پیوند فرهنگی و اجتماعی عمیقی مابین اعضای جامعه آن برقرار است».
بر این مبنا، در این تحقیق روستا بهمثابه یک واحد اجتماعی – اقتصادی و کالبدی همگن بودهاند که شناخت تحولات روابط و فعالیتها و نحوه چینش ساختها متاثر از عوامل درونزا و برونزا موردنظر است. (ضیاء توانا، ۱۳۶۹، ۵).
۲-۲-۱۲- چشمانداز روستایی
یکی از مفاهیم اصلی در بحثهای جغرافیایی است. اگر چه برپایی، نحوه شکلپذیری، امکان دگرگونی و تغییرپذیری و نیز اجرای گوناگون چشماندازهای مختلف موردتوجه خاص برخی جغرافیدانان است اما درزمینهٔ مفهوم دامنه و اهمیت چشمانداز جغرافیایی اختلافنظرهای اساسی وجود دارد. دراینارتباط سعیدی مطرح میکند «تعبیر عمومی از چشمانداز «بخشی از سطح زمین» یا «نوع معینی از سطح زمین» است. در این تعبیر، چشمانداز سیمای ظاهری یک منطقه یا یک ناحیه به شمار میرود و عبارت است از: «منظر و نمای خارجی یک مکان» به این فرض که ویژگیهای ریختشناسی و طبیعی آن همگون و منسجم است. با این تعبیر مفهوم چشمانداز به مفهوم «منطقه» و «ناحیه» نزدیک میشود و میتواند بهعنوان یک نظام محیطی (اکوسیستم) که نمایانگر گستره مکانی محیط خاصی است به کار رود و گستره جغرافیایی گیاهان با جانوران با سایر پدیدهای طبیعی و انسانی تلقی میشود». چشمانداز، فضایی است از اشکال طبیعی که آثار انسانی آن را در محیط خود در طول زمان نشان میدهد. چشمانداز حوزهای است که انسان نیز بخشی از آن محسوب میشود. با آن زندگی میکند، بهوسیله آن محدودیت پیدا میکند و بالاخره آن را تغییر میدهد. یک چشمانداز گرایش به تعیین اوصاف و خصائص هر ناحیه دارد و تلفیقی است میان وجوه طبیعی و وجوه انسانی در آن ناحیه. تحت تاثیر رابطه انسان با محیط طبیعی و محیطزیستی او بسیاری از منابع جغرافیایی انسان چون معادن، خاک، آب، گیاه و حیوان دچار دگرگونی و تغییر شدهاند که در این تغییرات عامل انسانی بهعنوان یک عامل تصمیمگیرنده نقشی فعال را در تغییر محیط دارد. هر جامعه گروهی سازمانیافته در هر بخش از جهان است که به علت تبادل و ارتباط دائم بین فرهنگ جوامع بشری، فرهنگ ملتها و جوامع در حال تغییر و تبدیل دائمی است و مدل چشمانداز فرهنگی توسط کارل ساور در سال ۱۹۲۵ مطرح شد. وی عامل فرهنگ را مؤثر بر چشمانداز طبیعی استقرارگاههای روستایی طی زمان میداند. این مدل در قالبی تلفیقی از دیدگاههای انسانی – محیطی و ناحیهای متشکل شده است (سعیدی، ۱۳۸۸: ۳۲۸).
۲-۲-۱۳- حاشیه روستایی – شهری
یک منطقه با مرز پایانی بین شهر که کاربریهای روستایی و شهری در همدیگر ترکیبشده است و یک تمایز روشنبین شرایط زندگی روستایی و شهری وجود ندارد. حاشیه در ارتباط با شهر توصیفشده است و در حوزه نفوذ کشاورزی جایی که کاربری در حال تغییر است وجود دارد؛ که بین ناحیه ساختهشده شهری پیوسته و «سایه شهری» قرار میگیرد؛ و ازنظر اکولوژیکی میتواند بهعنوان یک ناحیه مهاجرت سریع در نظر گرفته شود؛ که تراکم جمعیت بهسرعت در حال افزایش و ارزش زمینها نیز در حال بالا رفتن است.
مفهوم «حاشیه شهری» همانند حومه برای اولین بار توسط جغرافیدانان آمریکایی در دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ مورداستفاده قرار گرفت. ازنظر این جغرافیدانان حاشیه شهر جایی به شمار میآمد که عرصه در حال گذار بین شهر و روستا را تشکیل میداد. درواقع، مفهوم حاشیه – شهری تحت تاثیر، گذار بین شهر و روستا الزاما منتج از روندهای اثرپذیری از کانونهای شهری نیست. بر همین مبنا بود که اصطلاحاتی مانند روستا – شهری یا روستایی – شهری را وضع و پیشنهاد کردند. در همین ارتباط در دهه ۱۹۷۰ میلادی اصطلاحات تازهای مطرح شد. بعضی کوشیدند تا بین «حاشیه» و «حومه» تفاوت قائل شوند. برخی دیگر فراتر رفته اصطلاحاتی همچون شبه حومه، اقمار شهری، شبه اقمار و حاشیه درونشهری و یا حاشیه برونشهری را مطرح ساختند. در همین ارتباط، بعضی دیگر سعی نمودهاند میا ن حاشیه شهر و حاشیه روستایی شهری تفاوت قائل شوند و حتی برخی برای تبیین تفاوت در قلمروهای پیرامونی شهرها، مفاهیم «نواحی روستایی غیر زراعی» و «نواحی روستایی زراعی» را پیشنهاد نمودند. در اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی، کوشید تا مفهوم پیچیده و متنوع مورداستفاده در تبیین دگرگونیهای حاصله در «تعامل حاشیه – شهری» را بر اساس تحلیل مراحل مختلف نحوه تلفیق کاربری زمین طبقهبندی نموده، برای تبیین تمایز «نواحی حاشیه – شهری» از «حاشیه پیرامونی روستا – شهری» به کار گیرد. این تفاوت گذاری بر این اساس استوار بود که نواحی حاشیه – شهری دارای ویژگیهای خاص هستند که مبین این واقعیت است که اینگونه عرصه نسبت به میانگین نواحی شهری و روستایی از تراکم بیشتر مسکونی، تجاری و صنعتی و همچنین از نرخهای بالاتر رشد جمعیت، روندهای شتابانتر تبدیل اراضی و «الگوهای سیال» ارتباطات جمعی و مواصلات بین نواحی سکونتی و شغلی (محل زندگی و محل فعالیت شغلی) برخوردارند. در مقابل، «حاشیه پیرامونی روستا شهری» بهواسطه تراکم جمعیتی، نسبت بیشتر اراضی و اراضی زراعی و همچنین روندهای کمتر پویای تبدیل و تغییر کاربری اراضی و آمدوشد روزانه به نواحی شهری مشخص میگردد (سعیدی، ۱۳۸۲: ۸۰-۷۹).
۲-۲-۱۴- روستاهای خوابگاهی
استقرارگاههای روستایی که جمعیت فعال ساکن در آن جای دیگر مشغول به کار میباشند. این اصطلاح اغلب برای روستاهایی که جابهجاشوندگان روزانه استخدامشده در شهر به داخل آن حرکت میکنند، به کار گرفتهشده است (Johonston, 2000: 114). اینچنین سکونتگاههایی پیامد رشد و توزیع دوباره جمعیت مراکز شهری بزرگ و متروپلیتن است (شفیعی، ۱۳۸۶: ۲۰)
۲-۲-۱۵- تغییرات فیزیکی
فرم در حال بارگذاری ...