بعد از جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد، جای انگلیسها را در منطقه، آمریکا گرفت. آمریکاییها به هدف ضربه زدن به اتحاد شوروی که حوزه نفوذی در ایران و افغانستان داشت با توجه بیشتر به پاکستان موضع تدافعی گرفتند[۴۵۱].
روی کار آمدن دولت ببرک کارمل و ورود نیروهای شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ میلادی، دستاویزی شد که آمریکا کمک به مجاهدین افغان را در برابر افکار عمومی جهان توجیه کند. در سوم ژانویه ۱۹۷۹ میلادی کارتر[۴۵۲]، رئیسجمهور وقت آمریکا دستورالعملی را امضا نمود که طبق آن باید با مخالفان حکومت طرفدار شوروی در افغانستان، بهصورت مخفی کمک میشد. برای این کار همکاری سازمان اطلاعات پاکستان (ISI) برای آمریکا ضروری بود. پس از برکناری بوتو و به قدرت رسیدن جنرال ضیا الحق مناسبات سازمانهای اطلاعاتی پاکستان و آمریکا گرمتر شد. هدف آمریکا از این همکاری جلوگیری از نفوذ شوروی در منطقه و نظارت بر هند بود[۴۵۳].
کشوری که آینده افغانستان عمیقاً با آن پیوند دارد پاکستان است. نیروهای قدرتمند پاکستان بهطور مداوم شورای کویته طالبان، شبکه حقانی و سایر ستیزه جویان را در افغانستان حمایت مینماید و همچنان در پی انحراف هر نوع گفتگوی صلح بدون حضور این کشور و لحاظ منافع راهبردی آن در افغانستان است. پاکستان بهطور همزمان کمکهای اقتصادی و نظامی نیروهای ایالاتمتحده را جهت جنگ با ستیزه جویان دریافت مینماید. با در نظر داشت یأس و ناامیدی در جنگ، بازیهای دوگانه پاکستان برای آمریکا غیرقابلقبول است. نقش مخرب پاکستان را در افغانستان باید در سابقه جنگ پاکستان با هند، جستجو کرد. اهداف عمده نظامیان پاکستان این است تا مطمئن شوند که بعد از خروج نیروهای بینالمللی و شکلگیری روند جدید، گروه های طرفدار پاکستان به قدرت برسند. نگرانی پاکستان رشد نفوذ هند در کابل و نگاه دوستانه آن به افغانستان جهت امنیت خویش در منطقه است. منافع این کشور در افغانستان محدود به تهدید هند نیست بلکه طیف گستردهای از مسائل را دربر میگیرد. فرا افکنی ناامنی از درون پاکستان به خارج از مرزهایش با در نظر داشت خاستگاه اصلی این شورشیان که در مرز میان افغانستان و پاکستان در ایالات سوبه سرحد پاکستان قرار دارند، منافع اقتصادی و دسترسی ساده و آسان به بازارهای این کشور بدون وجود هیچگونه رقیب، جلوگیری از تشدید جداییطلبی و خواست افغانستان مبنی بر حلوفصل مسئله دیوراند، از عمدهترین منافع راهبردی این کشور در افغانستان است[۴۵۴].
دیدگاه هند به افغانستان نیز از چشمانداز جنگ با پاکستان بوده است. ازلحاظ تاریخی هند با افغانستان، بدون در نظر گرفتن دوره طالبان که با هند به چشم دشمن مینگریست، روابط بسیار عالی دارد. هند دوباره نفوذ خویش را از ۲۰۰۱ میلادی به اینسو تقویت نموده که با مساعدت دو میلیارد دلار آمریکایی به کابل، تقریباً بزرگترین کمککننده منطقهای به افغانستان است. در اکتبر سال ۲۰۱۱، هند و افغانستان موافقتنامه همکاری راهبردی به امضا رساندهاند که این خود نقش هند را در تربیت نیروهای امنیت افغانستان بیشتر کرد، درعینحال موجب نگران پاکستان شد. بااینحال عقیده بر آن است که دهلی و کابل نیز همکاری مخفیانه جهت حمایت از ستیزه جویان بلوچ در پاکستان دارد. منافع عمده هند ایجاد تعادل در نفوذ دوباره پاکستان در افغانستان و جلوگیری از برگشت دوباره طالبان به قدرت است که باعث به وجود آمدن بهشتی برای ستیزه جویان جهادی خواهد شد. این ستیزه جویان که عموماً موردحمایت پاکستان بوده و در ارتباط نزدیک با سازمان اطلاعات این کشور قرار دارند، میتوانند بهعنوان ابزاری علیه هند استفاده شوند[۴۵۵].
رویکرد پاکستان بعد از حادثه کشته شدن بنلادن، مخالفت رودررو با ایالاتمتحده است. پاکستان خواهان خروج ایالاتمتحده میباشد تا افغانستان را به منطقه نفوذ خویش مبدل سازد و از آن به حیث تخته خیز به آسیای مرکزی و ضربه زدن به هند استفاده کند. بعد از سال ۲۰۰۱ میلادی که آمریکا جنگ علیه تروریسم را اعلام نمود، پاکستان نیز با آمریکا پیوست، عنوان متحد عمده منطقهای بیرون از ناتوی آمریکا، در مبارزه با تروریزم را گرفت. آمریکا نیز به حمایت مالی و نظامی خویش از پاکستان ادامه داد؛ اما حمایت ارتش پاکستان از طالبان نهتنها کاهش نیافته بلکه افزایشیافته است. شواهد زیادی از سوی حکومت افغانستان بر مداخلات مستقیم و غیرمستقیم این کشور در افغانستان بیانشده است. مخالفت پاکستان با اعمال مستقیم ایالاتمتحده (حملات هواپیماهای بدون سرنشین و کارمندان سیا) بهطور گسترده امکانات مبارزه با شورشگری را در پاکستان محدود کرده است. مشخصاً عملیات ارتش پاکستان هیچ تأثیری بر شورشیان در مناطق مرزی نداشته، اگر هم داشته، شورشیان در ماه های اخیر قویتر شدهاند[۴۵۶].
در پیمانهای استراتژیک و امنیتی باوجودی که آمریکا تعهد سپرده که از خاک افغانستان علیه هیچ کشوری عملیات نظامی را آغاز نخواهد کرد، اما استفاده از پهپادها بهمنظور سرکوب القاعده در مناطق قبایلی پاکستان، دقیق در نقطه مقابل این تعهد آمریکا قرار دارد. این پهپادها بهطور عموم از پایگاه های نظامی آمریکا در افغانستان پرواز نموده و اقدام به شلیک موشکی در خاک پاکستان مینماید. این کار ازنظر حقوقی تجاوز محسوب شده و مسئولیت بینالمللی برای افغانستان و آمریکا دارد. در صورت ادامه این عمل از سوی آمریکا، علاوه بر نقض تعهد با افغانستان، باعث تیرگی روابط میان افغانستان و پاکستان خواهد شد.
پاکستان و افغانستان ازنظر جغرافیایی دارای مرز طولانی مشترک بوده و ناگزیر از همکاری با یکدیگرند. در این میان وابستگی افغانستان به این کشور بیشتر است. با در نظر داشت اینکه افغانستان یک کشور محدود به خشکی است، ترانزیت کالا، واردات و صادرات اجناس، در افغانستان تا وقتیکه منبع بدیل برای آن یافت نگردد، وابسته به همکاری پاکستان است. تا حدی که ۷۰ درصد اکمالات نیروهای بینالملل مستقر در افغانستان نیز در طول سالهای گذشته از این مسیر صورت میگرفت. افغانستان و پاکستان دارای معاهدات و موافقتنامههای در بخش ترانزیت و تجارت، اعمار خط آهن میان افغانستان، پاکستان و ازبکستان، پایپ لا ین انتقال گاز ترکمنستان از افغانستان به پاکستان و غیره داشته و این کشور تا حال بیشتر از ۱۰۰ میلیون دلار آمریکایی برای بازسازی افغانستان کمک نموده است[۴۵۷].
با توجه به وابستگیهای زیاد افغانستان به پاکستان و با در نظر داشت اینکه خواسته های این کشور و اهدافش از عدم امضا پیمانهای استراتژیک و امنیتی افغانستان-آمریکا نامشروع است، اما دولت افغانستان برای حفظ منافعش که بدیلی هنوز برای آن ندارد، ناگزیر باید این نگرانی را در نظر میگرفت. مخالفت پاکستان و عدم جلب رضایت این کشور مشکلات حقوقی زیادی را بر روابط تجاری و اقتصادی هردو کشور برجا خواهد گذاشت. بر این مسئله دست بالای پاکستان، از آوردن مخالفان مسلح بر میز مذاکره با افغانستان، یا تشویق آنها در ناامن کردن افغانستان نیز باید افزود. در پیمان استراتژیک و امنیتی افغانستان – آمریکا بر حمایت از افغانستان در قبال تجاوز داخلی و خارجی تأکید شده، اما کاربرد واژگان بهصورت مبهم و غیر روشن است. اگر آمریکا بر دفاع از افغانستان در مقابل تجاوز خارجی مصمم باشد، این پیمانها نقش تعیینکنندهای در کاهش مداخلات پاکستان در افغانستان و حمایت آن از شورشیان دارد. درحالیکه آمریکا با توجه به اتحاد دیرینهاش با پاکستان، هرگز به چنین اقدامی دست نخواهد زد. عدم واکنش در مقابل تجاوز پاکستان در استانهای شرقی افغانستان و سکوت آمریکا بیانگر این است که آمریکا هیچگاه حاضر نیست که متحد قدیمی و نیرومند خود را با افغانستان تعویض نماید. استفاده از واژه های مبهم و مفاهیم گنگ بیانگر همین موضوع است تا آمریکا از رویاروی با پاکستان برای حمایت از افغانستان فرار نماید.
مبحث دوم: چین و روسیه و سایر کشورها
گفتار اول: جمهوری خلق چین
چین همسایه شمال شرقی افغانستان است که دارای ۷۵ کیلومتر مرز مشترک با افغانستان میباشد. این کشور با داشتن یکچهارم جمعیت جهان، دولت مرکزی مقتدر، صنعت و قدرت نظامی پیشرفته یک قدرت مطرح در جهان است. چین درگذشته نیز از امپراتوری قدرتمند و بزرگی برخوردار بود بعد از جنگ جهانی دوم به دلیل مشکلات داخلی قدرت چین رو به تحلیل رفت و قسمت از خاک این کشور توسط ژاپن اشغال شد. جنگ داخلی در این کشور میان ملیگراها به رهبری جیان کی شک و کمونیستها تحت حمایت شوری به رهبری مائو تا سال ۱۹۴۹ ادامه یافت. در این مدت خاک این کشور میدان رقابت این دو ابرقدرت شرق و غرب بود. در ۱۹۴۹ این غائله با پیروزی کمونیستها بر ملیگراهای تحت حمایت آمریکا پایان یافت و با تأسیس جمهوری خلق چین به رهبری مائو این کشور بزرگ استقلال کامل خود را به دست آورد. چین به یمن پیشرفتهای که بعد از ۱۹۴۹ به دست آورد، توانست قدرت نظامی مهمی فراهم کند که با آن بتواند در جهانی که جز زبان زور نمیفهمد، به خواستههایش دست یابد[۴۵۸].
این کشور عمیقاً درگیر توسعه اقتصادی در جنوب و آسیای مرکزی است. چین در منابع معدنی افغانستان به خصوص مس عینک، نفت و گاز شمال، مهمترین سرمایهگذاری را انجام داده است. بهصورت مؤثرتر، چین و پاکستان روابط نزدیک اقتصادی باهم دارند و بهعنوان شرکای تجاری میباشند و چین در زیرساختهای اقتصادی، توسعه، تجارت و خریدوفروش تسلیحات نظامی با پاکستان سهم بسزایی دارد. روابط چین و پاکستان یک سکوی پرتاب مهمی برای روابط چین با جهان اسلام و همچنین بهعنوان یک مانع در برابر رشد نفوذ هند و روسیه است. چین یکی از معدود کشورهایی بود که از پاکستان پس از حمله آمریکا بهمنظور کشتن اسامه بنلادن در اسلامآباد، حمایت کرد. نخستوزیر چین، ون جیابائو بهصراحت به پاکستان اطمینان داد که مهم نیست چه تحولات در جهان به وجود میآید، مهم این است که چین و پاکستان برای همیشه همسایگان، دوستان، همکاران خوب و برادران خوب خواهند بود. این کشور همچنان در حال برقراری تجارت و تمهیدات حملونقل در کشورهای آسیای مرکزی، به خصوص قزاقستان، تاجیکستان و ازبکستان باهدف توسعه صادرات کالاهای چینی و دسترسی به منابع طبیعی بیشتر است[۴۵۹]. سیاست چین در قبال افغانستان تابع پنج ملاحظه است که عبارتاند از:
ملاحظه روابطش با آمریکا که تمایل ندارد پای واشنگتن به منطقه باز شود.
جلوگیری از نفوذ هند در افغانستان که دشمن دیرینهاش بهحساب میآید.
بیم از گسترش بنیادگرایی طالبان به ایالات سینکیانگ.
روابطش با پاکستان و سیاست بیطرفانه در قبال بحران افغانستان
روابط این کشور با روسیه و ایران و حمایت از فرایند صلح در افغانستان
بنا به دلایل مذکور، سیاست چین در قبال بحران افغانستان یک سیاست غیرثابت و ناهمگون بوده است[۴۶۰]. بااینحال این کشور معاهدات و موافقتنامههای زیادی با افغانستان، درزمینههای تجارت، همکاریهای اقتصادی و فنی، پروژه آبیاری، پیلهوری، مرغداری، پرورش ماهی، استخراج معادن، چینیسازی، اعمار سیلو و تأسیس کارخانه تولید کاغذ، امضا نموده است. چین بهعنوان یک همسایه بزرگ و قابلاعتماد در تمویل و تکمیل بسیاری از پروژه ها در کشور افغانستان سهم داشته و بیش از ۱۳۹ میلیون دلار آمریکایی در بازسازی افغانستان کمک نموده است[۴۶۱].
روابط آمریکا با چین بعد از پیروزی کمونیستهای موردحمایت اتحاد جماهیر شوروی و تأسیس جمهوری خلق چین، حمایت نظامی آمریکا از ژاپن در برابر ادعاهای چین بر جزایر اختلافی این دو کشور در اقیانوس آرام، مخالفت آمریکا با واگذاری کرسی این کشور به حکومت جمهوری خلق چین در سازمان ملل متحد تا سال ۱۹۷۱ میلادی، روابط رو به گسترش آمریکا و همکاریاش در پروژه هستهای هند بهعنوان دشمن دیرینه چین، هرچند که در ظاهر عادی به نظر میرسد، اما در باطن بهشدت دچار سوءتفاهم بوده و در تضاد قرار دارند.
آمریکا روند رو به رشد چین را بهعنوان یک خطر برای سلطه تکمحور خودش در آینده دانسته و پیوسته تحرکات این کشور را زیر نظر دارد. چین باوجودی که منافع بزرگی اقتصادی خود را درگرو همکاری با آمریکا میداند اما حضور این کشور در افغانستان را یک خطر علیه منافع ملی خویش ارزیابی میکند. ایالات سینکیانک چین با داشتن ۳۰ میلیون نفوس، با گرایشهای اسلامی و جداییطلبانه، یک خطر بالقوه علیه امنیت ملی این کشور دانسته میشود. آمریکا بهسادگی میتواند از این نقطهضعف چین، از طریق افغانستان استفاده نموده و با گسترش تحرکات جداییطلبانه و بنیادگرایی در این کشور جلوی پیشرفت آن را در آینده بگیرد[۴۶۲].
به همین دلیل دولت چین هرچند در ظاهر مخالفت خود را با امضای پیمان استراتژیک و امنیتی افغانستان – آمریکا اعلام نکرد، ولی بدیهی است که این کشور این عمل را یک حرکت منفی علیه امنیت ملی خویش ارزیابی نماید. در پیمانهای استراتژیک و امنیتی تأکید شده که خاک افغانستان نقطه آغاز عملیات علیه هیچ کشوری نخواهد بود، آمریکا خواهان حضوری که تهدید علیه همسایگان افغانستان باشد نیست؛ اما این موضوع روشن نیست که حمایت آمریکا از گروه های جداییطلب شامل این موارد میشود یا خیر؟ عملکرد آمریکا نشان داده که همواره برای رسیدن به منافعش از نبردهای نیابتی سود جسته و آخرین راهحل را حمله نظامی مستقیم میداند. در بحران سوریه این موضوع بهصورت آشکارا مشخص شد. واضح است که در صورت حمایت از ایغورهای جداییطلب در ایالت سینکیانگ چین که هممرز با افغانستان است باعث میشود تا چین در قبال این عمل کرد آمریکا موضع گرفته و درصدد جبران شود.
امکانات که اتحاد این کشور با پاکستان در اختیارش میگذارد، بهسادگی میتواند که چالشهای متعدد برای افغانستان و آمریکا در خاک افغانستان به وجود بیاورند که کمترین آن تداوم ناامنی و مبارزات استخباراتی است. در صورت عدم همکاری چین روند صلح در افغانستان نیز بدون نتیجه بوده و نقش این کشور بهعنوان یک عامل فشار بر پاکستان اهمیت زیاد دارد.
با توجه به معاهدات و موافقتنامههای زیادی که میان افغانستان و چین در بخشهای مختلف است و روابط تجاری - اقتصادی گسترده این کشور با افغانستان، عدم لحاظ ملاحظات این کشور در امضای پیمانها، تأثیراتی حقوقی منفی بر روابط افغانستان با چین بهعنوان بزرگترین کشور سرمایهگذار خارجی در افغانستان، خواهد گذاشت. کمترین تأثیر آن کاهش سرمایهگذاری چین در افغانستان، نبرد نیابتی با آمریکا و ایجاد موانع سر راه تجارت افغانستان بهعنوان یک کشور واردکننده است.
گفتار دوم: روسیه و سایر کشورهای آسیای میانه
باوجود فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، فدراسیون روسیه هنوز هم یک قدرت بزرگ نظامی به شمار میآید. در عمل این بزرگترین کشور بازمانده از اتحاد شوروی برای حفظ قدرت خود نیازمند همکاری گسترده با همتایان خود است. روسیه از آغاز تبدیل شوروی به ۱۵ جمهوری مستقل، در پی ایجاد ترتیبات و ساختارهایی در جهت همگرایی در میان جمهوریهای بازمانده از شوروی و تثبیت نقش برتر و حوزه نفوذش در این کشورها بوده است. پاسداری از مرزهای شوروی برای روسیه اهمیت زیاد دارد. از یکسو این کشور حوزه اتحاد شوروی را حوزه منافع حیاتی خود معرفی کرده و مرزهای آنها را مرزهای خود میداند. از سوی دیگر به دلیل نبود مرزهای رسمی میان روسیه و بسیاری از جمهوریها، تأمین مرزهای خارجی شوروی، همان تأمین امنیت روسیه است[۴۶۳].
روسیه که پیشازاین کشور قدرتمند بوده است، به دنبال آن است تا قدرت سابق خود را به دست آورده و جایگاه نفوذ و قدرت گذشته خود را احیا کند. بههرحال، روسیه دلایل متعددی استراتژیکی برای در نظر گرفتن آسیای مرکزی بهعنوان عاملی حیاتی برای منافع امنیتیاش دارد. تلاشهای تاریخی روسیه برای کنترل منطقه از این اعتقاد نشأتگرفته بود که این کنترل، منافع استراتژیک و اقتصادی بسیاری را به همراه دارد. مسکو این کنترل خود را در دوره های تزارها و شورویها حفظ کرد، دولتهای منطقه نیز بهعنوان منابعی مهم برای امپراتوریهای پیدرپی بودند. روسیه درعینحال رشد جنبشهای سیاسی اسلامی و رادیکال که به دنبال سرنگونی دولتهای سکولار آسیای مرکزی میباشند را تهدید برای خویش قلمداد میکند. روسیه با جمعیتی قابلتوجه از مسلمانان از این ترس دارد که جنبشهای اسلامی رادیکال در صورت موفقیت در آسیای مرکزی به دیگر دولتها سرایت کرده و با بهره گرفتن از چچن بهعنوان پایگاه، سبب ناآرامیهای بیشتر و حملات تروریستی در خاک روسیه گردند. علاوه بر آن این کشور منافع اقتصادی گسترده در این مناطق دارد[۴۶۴].
روسیه در ادامه سیاست آسیایی خود و طبق وصیتنامه پترکبیر، افغانستان را معبری برای رسیدن به آبهای گرم اقیانوس هند در نظر داشت. بعد از ورود فعال ایالاتمتحده آمریکا به صحنه جهانی، افغانستان باز اهمیت استراتژیکی مهمی برای دو ابرقدرت زمان جنگ سرد داشت. بعد از حمله شوروی به افغانستان، آمریکا بهمنظور عقیم ساختن سیاستهای رقیب به فعالیت کامل در افغانستان روی آورد. با شروع مخالفتهای داخلی علیه تجاوز ارتش شوروی پای آمریکا که نقش فعال و چشمگیری در منطقه نداشت به این سرزمین باز شد. توانست با همکاری پاکستان و حمایت از مجاهدین افغان ضربه سخت و جبرانناپذیری بر رقیب فرود آورد که با برنامهریزیهای حسابشده راه را برای حضور درازمدت خود در این سرزمین و جمهوریهای آسیای مرکزی هموار سازد[۴۶۵].
پس از حادثه یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی آمریکا در حمله به افغانستان از کمکهای روسیه نیز سود برد. ازجمله مهمترین آنها ارائه کمکهای اطلاعاتی و امنیتی به واشنگتن بود[۴۶۶]. آنچه روسیه را به برخورد فعال کشاند، مسئله چچن بود. طی دهه ۹۰ میلادی، روسیه بهواسطه رفتار خود با مبارزان چچنی موردنقد ایالاتمتحده آمریکا قرار داشت. حمله نظامی آمریکا در افغانستان و حمایت روسیه از این موضوع باعث میشد تا مسئله آسیای مرکزی و اقدامات روسیه در آن کمتر به چشم آید. همچنان که چشمپوشی آمریکا از اقدامات روسیه در چچن نیز مهم بود. علاوه بر آن گزارشهای در مورد روابط میان مبارزان چچنی و طالبان و شبکه القاعده، داشتن آموزشگاه نظامی برای مبارزان چچنی، گسترش افراطگرایی در مناطق آسیای مرکزی در صورت پیروزی نهائی طالبان در افغانستان، نیز وجود داشت که روسیه را به حمایت جناح مخالف طالبان و آمریکا در مبارزه با طالبان و القاعده ترغیب نمود. به همین دلیل این کشور به ایجاد پایگاه های آمریکا در قزاقستان، ازبکستان و استفاده از پایگاه هوای تاجیکستان، واکنش نشان نداد. این نخستین بار بود که روسیه به آمریکا اجازه داد نیروهایش را وارد جمهوریهای آسیای مرکزی و حیات خلوت این کشور نماید[۴۶۷].
روسیه و افغانستان از زمان پتری دوم امپراتور تزار ۱۷۲۹ میلادی به اینسو، باهم معاهداتی را منعقد نموده است. البته روابط میان دو کشور بهموازات تحولات افغانستان و جهان دچار فراز و نشیبهای گردیده است. بعد از حادثه یازدهم سپتامبر این کشور دچار فراز و نشیبهای بوده است. بعد از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ و ۸ ثور ۱۳۵۸ که باعث روی کار آمدن رژیم کمونیستی در افغانستان شد این روابط به گونه چشمگیری ارتقا یافت. روسیه بیش از ۱۵۴ موسسه عمومی در بخشهای مختلف در افغانستان ساخت و کمکهای هنگفت نظامی را در این دوره به حکومت افغانستان کرد. همین روابط باعث شده تا این کشور به خود اجازه مداخله نظامی در افغانستان را بهمنظور حمایت از نظام کمونیستی را دهد. در حال حاضر نیز این کشور با افغانستان معاهدات و موافقتنامههای را درزمینهای همکارهای اقتصادی مانند استخراج نفت، گاز طبیعی، صنایع ترانسپورتی، امور ساختمانی، زراعت امضا نموده است. این کشور تا هنوز به افغانستان بیش از ۷۵ میلیون دلار آمریکایی کمک نقدی و غیر نقدی نموده است[۴۶۸].
از دید این کشور امنیت و ثبات در افغانستان برای منافع آن در آسیای مرکزی و جنوبی مهم تلقی میشود. روسیه دارای طیف وسیعی از منافع اقتصادی، امنیتی و سیاسی در آسیای مرکزی و جنوبی است. در قدم نخست به دنبال کسب موقعیت ترانزیتی انتقال سوختهای فسیلی از آسیای مرکزی به اروپا و بازارهای غربی و کسب سلطه ژئوپلیتیکی بر کشورهای آسیای مرکزی است. باوجود همکاریهای این کشور با آمریکا و ناتو در مبارزه با طالبان و القاعده در افغانستان، با نگرانی به حضور نیروهای آمریکا و ناتو در افغانستان مینگرد؛ اما بااینحال از دولت کابل حمایت سیاسی، نظامی، تدارکاتی و اقتصادی میکند. پیمان استراتژیک و امنیتی افغانستان- آمریکا، انتقاد برخی از مقامات روسی را در مورد حضور بلندمدت و پایگاه های نظامی آمریکا در پی داشته است.
سایر کشورهای آسیای مرکزی، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان از منابع طبیعی و موقعیت جغرافیایی خود بهعنوان اهرم فشاری در برابر قدرتهای بزرگ استفاده کردهاند. روابط این کشورها با روسیه بهعنوان بزرگترین قدرت منطقه باوجوداینکه در بعضی موارد هماهنگ نیست اما در کل تابعیت از روسیه را در پیش دارند. این کشورهای نیز از قدرت گیری و گسترش افراطگرایان نظیر جنبش اسلامی ازبکستان، اتحادیه جهاد اسلامی، گروهای افراطی چچنی که با طالبان و القاعده روابط آشکار دارند، همچنان قاچاق مواد مخدر، در هراساند. ثبات در افغانستان، به ثبات در این مناطق گرهخورده است. علاوه بر اینکه افغانستان کوتاهترین مسیر برای انتقال منابع انرژی این مناطق به کشورهای آسیای جنوبی، هند و اروپا به شمار میرود[۴۶۹]. تمامی این کشورها با افغانستان معاهدات درزمینههای فرهنگی، اقتصادی، تجارت و ترانزیت، انتقال نفت و گازدارند[۴۷۰]. این کشورها هیچگونه ابرازنظری در مورد پیمانهای افغانستان با آمریکا نداشتهاند. بدیهی است که بسیار این کشورها در سیاست خارجی خود از روسیه تبعیت دارند. مخالفت روسیه به نحوی گویای مخالفت این کشورها نیز میباشد. امضای پیمان امنیتی با آمریکا باعث میشود که این کشورها در روابط خود با افغانستان تجدیدنظر کند.
روابط روسیه با آمریکا بعد از قضیه اکراین با دخالت آشکار آمریکا و کشورهای عضو ناتو، در سردترین حالت ممکن خود بعد از ختم جنگ سرد رسیده است. تا جای که تصور میشود این دو رقیب سنتی تا سرحد رویاروی نظامی با یکدیگر پیش خواهند رفت. بدیهی است که روسیه برای پاسخگوی به آمریکا اولین مرکز که انتخاب میکند افغانستان است. تا از یکسوی عملکرد آمریکا در دهه هشتاد میلادی را جبران کرده باشد، از سوی جلوی تحرکات بیشتر این کشور در حیات خلوت خودش را بگیرد. بر این اساس افغانستان عملاً میدان رقابت میان این ابرقدرتها خواهد شد که طعم تلخ آن مردم افغانستان باید بچشد.
نتیجهگیری
موقعیت جغرافیای و استراتژیکی افغانستان باعث شده تا این کشور همواره موردتوجه ابرقدرتهای منطقهای و فرا منطقهای قرار داشته باشد. هریک از این کشورها بر اساس استراتژیهای بلندمدت که در منطقه و جهان برای خود تعریف نمودهاند. در افغانستان منافع حیاتی و استراتژیکی خاص دارند. بدیهی است که این گیرودار در روابط افغانستان با کشورهای همسایهاش نیز مؤثر بوده است. کشورهای همسایه افغانستان در طول چندین سال بیثباتی به نحوی از این تحولات داخلی این کشور متأثر شدهاند. مهاجرت، قاچاق مواد مخدر، پیدایش و رشد گروهای افراطی مانند طالبان و القاعده هریک به سهم خود تهدیدی را علیه کشورهای همسایه افغانستان متوجه ساخته است. بعد از حادثه یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی، تمامی این کشورها به نحوی برای از بین بردن بنیادگرایی و تأمین ثبات در افغانستان، همکارهای مالی و غیرمالی نمودند. بدیهی است که این کشورها از مبارزه با بنیادگرایی، ایجاد یک دولت مرکزی مقتدر در افغانستان منتفع میشدند. بر همین اساس تمامی کشورهای همسایه سعی نمودند تا در بازسازی افغانستان در بخشهای مختلف مساعدت کنند. بدون تردید حضور نیروهای خارجی بهویژه آمریکا و ناتو، در خاک افغانستان تهدید جدید علیه کشورهای همسایه افغانستان، پدید میآورد. همسایگان افغانستان در ۱۳ سال گذشته تلاش نمودند تا یک حکومت قانونی با مشارکت تمامی ملیتها و گروهای سیاسی در این کشور شکل گیرد که بتواند امنیت و ثبات در این کشور را تأمین، زمینه برگشت نیروهای خارجی را فراهم نماید.
امضای پیمان استراتژیک و امنیتی با آمریکا و ناتو که در آن بر حضور و استقرار پایگاه های نظامی آمریکا در قلمرو افغانستان توافق گردیده، درواقع تداوم تهدیدات از سوی آمریکا علیه این کشورها است. امریکا در پیمان استراتژیک و امنیتی با افغانستان، اظهار نموده که به دنبال حضوری در افغانستان که تهدیدی برای همسایههای آن کشور باشد، نیست. تعهد نموده است تا از خاک افغانستان من حیث یک پایگاه بالای هیچ کشور حمله نکند. درحالیکه حملات فعلی هواپیماهای بدون سرنشین در خاک پاکستان و ورود غیرقانونی پهپاد آرکیو ۱۷۰ به خاک جمهوری اسلامی ایران، بیانکننده آن است که امریکا در تعهداتش نسبت به افغانستان، مبنی بر عدم استفاده از خاک این کشور علیه همسایهها صداقت لازم را نداشته است. همین مسئله باعث شده تا کشورهای منطقهای نسبت به این حضور ابراز نگرانی کنند.
افغانستان یک کشور محاط در خشکی بوده که برای رسیدن به توسعه اقتصادی، نیازمند همکاری و مساعدت کشورهای همسایه خود، برای دستیابی به بازارهای جهانی است. زیرساختهای لازم برای جایگزینی ترانسپورت هوایی وجود ندارد. ازنظر اقتصادی نیز ای جایگزینی بهصرفه نیست. این کشور از گذشته های دور به این درک رسیده که راه توسعه در افغانستان از مسیر همکاری کشورهای همسایه آن میگذرد. به همین دلیل این کشور معاهدات زیادی را با همسایگان در راستایی همکارهای اقتصادی، تجاری، ترانسپورت و ترانزیت کالا و اجناس تجاری امضا نموده است.
حضور آمریکا در افغانستان مخالفت اکثریت قاطع همسایههای افغانستان را به همراه داشته است. بدیهی است که این مخالفتها و نادیده گرفتن آن از سوی افغانستان، اثرات زیان باری حقوقی در روابط افغانستان با کشورهای همسایه برجا خواهند نهاد. کمترین اثر آن انزوای منطقهای، تجدیدنظر در معاهدات ترانسپورتی و ترانزیتی است. این اقدام میتواند افغانستان را به یک تحریم اقتصادی- تجاری از سوی همسایگانش روبرو سازد، بیرون رفت از آن چالشها و هزینه اقتصادی هنگفت برای کشور خواهد داشت.
شکاف در روابط آمریکا با کشورهای همسایه افغانستان باعث میشود تا این کشورها بر دولت و مردم افغانستان فشارهای غیرمستقیم وارد کنند تا در روابط خود با امریکا تجدیدنظر نماید. همین مسئله از یکسو دستیابی به توسعه سیاسی اقتصادی، از سوی نیز تأمین ثبات و امنیت را در افغانستان به چالش روبرو خواهد ساخت.
نتیجهگیری نهایی
انعقاد معاهدات میان دولتها یک امر جدید نیست بلکه ریشه تاریخی در دوران باستان دارد اما بعد از شکلگیری دولتهای مدرن و گسترش مناسبات بینالمللی میان دولتها در بخشهای مختلف، استفاده از معاهدات برای تنظیم این روابط به یک امر معمول و رایج مبدل گردید.
همزمان با توسعه حقوق بینالمللی در قرن ۱۹ و به ویژه قرن ۲۰ حقوق معاهدات بهعنوان بخشی از حقوق بینالمللی تغییرات و تحولاتی را در خود دید. تصویب کنوانسیون ۱۹۶۹ و ۱۹۸۶ وین باعث شده تا حقوق معاهدات دارای قواعدی و مقررات مدون گردد که بیانکننده اصول و مقرراتی برای ایجاد معاهدات بینالمللی در روابط میان تابعان حقوق بینالملل است. امروزه تمامی معاهدات بینالمللی میان تابعان حقوق بینالملل بر اساس این مقررات شکل میگیرند، هرگونه تخلف از این مقررات موجب بیاعتباری معاهدات منعقده میشود.
بعد از حادثه یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی و فروپاشی برجهای تجارت جهانی توسط حملات تروریستی سازمان القاعده، دولت آمریکا با ادعای مبارزه با تروریسم و دفاع از خود با همکاری اعضای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو، به افغانستان حمله نظامی نمود. این حمله نظامی باعث شد تا گروه طالبان که از سوی آمریکا متهم به حمایت از تروریسم و پناه دادن به سران شبکه القاعده بود، با همکاری نیروهای مخالف این گروه در داخل افغانستان سرنگون گردد. اندکی بعد از سقوط رژیم طالبان در ۲۷ نوامبر سال ۲۰۰۱ میلادی، اجلاس بن بهمنظور ایجاد ساختار سیاسی جدید در افغانستان، با اشتراک جامعه بینالمللی، گروهای سیاسی داخلی زیر نظر سازمان ملل متحد بر گذار شد. این نشست روند سه مرحلهای ایجاد اداره موقت، تشکیل قانون اساسی و بر گذاری انتخابات را پیشبینی مینمود. در سال ۱۳۸۲ قانون اساسی جدید این کشور تصویب و اولین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۳ بر گذار گردید و برای اولین بار این کشور دارای یک حاکمیت مشروع مبتنی بر قانون اساسی شد.
از این تاریخ تاکنون دولت افغانستان، بهمنظور رسیدن به اهداف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود، معاهدات بینالمللی زیادی را با سایر دولتها و سازمانهای بینالمللی به امضا رسانده است. یکی از این معاهدات امضای پیمان استراتژیک با آمریکا در سال ۲۰۱۲ میلادی است. این پیمان استراتژیک در هشت بخش و ۳۴ ماده تنظیمشده و تعیینکننده روابط راهبردی دو کشور در حوزه های اقتصادی، سیاسی اجتماعی و فرهنگی است. بخش سوم این پیمان موضوع همکاری امنیتی میان دو کشور را بیان داشته که با امضای یک پیمان دوجانبه امنیتی جداگانه میان طرفین تنظیم میگردد. این پیمان امنیتی نیز بعد از یک مدت طولانی و اختلافنظرهای که میان دو کشور در مورد آن وجود داشت سرانجام در ۳۰ سپتامبر سال ۲۰۱۴ میلادی، دریک مقدمه و ۲۶ ماده، امضا و به تصویب مجلس افغانستان رسید.
آمریکا از سال ۲۰۰۱ میلادی تاکنون حضور گستردهی سیاسی و نظامی در افغانستان داشته و نقش مهم در تحولات جاری افغانستان دارد. این کشور از بزرگترین کمککنندگان اقتصادی افغانستان از سال ۲۰۰۱ میلادی تاکنون به شمار میرود. نقش محوری را در حمایت از دولت افغانستان در سطح بینالمللی دارد. بررسی این دو پیمان استراتژیک و امنیتی میان افغانستان و آمریکا نشان میدهند که در ترتیب این پیمانها، آمریکا از این نفوذ سیاسی، اقتصادی و نظامی خود در افغانستان، حداکثر استفاده را نموده است. این کشور در امضای پیمان امنیتی سال ۲۰۱۴ میلادی، با افغانستان از فشار اقتصادی و سیاسی بهره جست که این عمل توانست اراده آزاد دولت افغانستان غرض انعقاد پیمان امنیتی با آمریکا را تحت تأثیر قرار دهد. ازنظر حقوق بینالملل هرچند هنوز استفاده از فشار سیاسی و اقتصادی بهعنوان عامل برای ابطال معاهدات پذیرفتهنشده است؛ اما عملکرد آمریکا در استفاده از فشار سیاسی و اقتصادی بر دولت افغانستان، درحالیکه این کشور از همه لحاظ نیازمند و وابسته به آمریکا است، کمتر از تهدید نظامی نیست. میتوان ادعا نمود که عملکرد آمریکا در این مورد خلاف قواعد حقوق بینالملل بوده و باعث میشود تا مشروعیت این معاهده ازنظر حقوق بینالملل موردتردید قرار گیرد.
از طرفی نیز حقوق و تعهدات پیشبینیشده در این دو پیمان به نحوی بیان گردیده که خلاف تعهدات بینالمللی، استقلال سیاسی، حاکمیت سرزمینی و قانون اساسی افغانستان است. استقرار پایگاه های نظامی آمریکا در افغانستان، پیشبینی مصونیت قضائی، پذیرش حاکمیت قوانین آمریکا بر این تأسیسات نظامی، مزایایی مالی و غیرمالی دیگر، برای نیروهای آمریکا در این پیمانها پیشبینیشده است. قانون اساسی افغانستان در ماده سوم خود اعلان نموده که هیچ قانون در افغانستان نمیتواند برخلاف احکام و قوانین اسلامی باشد. پیشبینی مصونیت قضای برخلاف این ماده و ماده ۱۲۲ قانون اساسی افغانستان است که در آن صلاحیت دادهگاههای افغانستان بر تمامی قلمرو کشور بیانشده است. بر این اساس مطابق ماده ۱۲۱ قانون اساسی افغانستان که در آن بررسی مطابقت قوانین و معاهدات بینالمللی با قانون اساسی از صلاحیت دادگاه عالی کشور اعلامشده، میتوان ادعا نموده که پیمان امنیتی هیچ ارزش حقوقی در نظام حقوقی افغانستان ندارد، زیرا این پیمان در تقابل صریح با قانون اساسی افغانستان است، هر قانون یا معاهده که مخالف قانون اساسی کشور باشد ملغی بوده و فاقد ارزش حقوقی است. تعهدات آمریکا به افغانستان در چارچوب این دو پیمان به شکل کلی مبهم بیانشده که ناشی از عدم تخصص مذاکرهکنندگان افغانستان و فشارهای از سوی آمریکا بر دولت افغانستان است. این تعهدات نشان میدهند که آمریکا در ترتیب متون این دو پیمان از تمامی توان نظامی، سیاسی و اقتصادی خود سود جسته تا کمترین مکلفیت و بیشترین بهرهبرداری را از این دو پیمان داشته باشد.
امضای پیمان امنیتی با آمریکا مخالفت صریح کشورهای همسایه افغانستان را به همراه داشت و بهطورکلی تمامی همسایگان افغانستان مخالف حضور نظامی آمریکا در افغانستان و منطقه بودند. این مسئله میتواند باعث ایجاد تنش در روابط حقوقی افغانستان با این کشورها که اکثراً روابط خوبی با آمریکا ندارند شود. باوجودی که در این دو پیمان آمریکا تعهد نموده که خواهان حضور که تهدید برای همسایگان افغانستان باشد نبوده و خاک افغانستان نقطه آغاز عملیات علیه هیچ کشوری نخواهد بود. کاربرد واژه نقطه آغاز عملیات در متن پیمانها بیان قاطع نیست، بلکه میتواند چنین تفسیر گردد که در صورت آغاز عملیات از سایر نقاط این پایگاه ها نقش حمایتی ایفا خواهند کرد.
بدون شک افغانستان بهعنوان یک کشور محصور درخشکی برای رسیدن به توسعه، ثبات اقتصادی، سیاسی و امنیتی، نیازمند همکاری همهجانبه کشورهای همسایه خود است؛ بنابراین امضای پیمان امنیتی با آمریکا باوجوداین مخالفتها افغانستان را با مشکلات متعدد روبرو میسازد. در وضعیت فعلی و بدون در نظر داشت سایر کشورهای همسایه، این خطر وجود دارد که افغانستان به میدان نبردهای نیابتی و اطلاعاتی کشورهای رقیب آمریکا مبدل شود که طعم تلخ ناامنی و فقر ناشی از آن را شهروندان افغانستان خواهند چشید.
جدول ۴-۱۷: نتایج آزمون فریدمن برای اولویتبندی تأثیرگذاری ابزارهای تبلیغات اینترنتی بر متغیر «خرید» ۸۸
جدول ۴-۱۸: نتایج آزمون t برای بررسی تأثیرگذاری ابزارهای تبلیغات اینترنتی بر متغیرهای پژوهش ۸۹
جدول ۴-۱۹: نتایج آزمون فریدمن برای اولویتبندی تأثیرگذاری ابزارهای تبلیغات اینترنتی بر متغیرهای پژوهش ۸۹
جدول ۴-۲۰: نتایج آزمون t برای بررسی تأثیرگذاری ابزارهای تبلیغات اینترنتی ۹۰
جدول ۴-۲۱: نتایج آزمون فریدمن برای اولویتبندی تأثیرگذاری ابزارهای تبلیغات اینترنتی ۹۰
فصل اول
طرح و کلیات تحقیق
مقدمه
تبلیغات، یکی از ابزارهای بازاریابی برای رشد و توسعهی هر صنعتی از جمله صنعت گردشگری است. در صنایع گردشگری و اوقات فراغت، تبلیغات ابزاری کلیدی است چرا که مصرفکنندگان بالقوه باید تصمیمات خریدشان را بر مبنای تصاویر ذهنی خویش از محصولات اتخاذ کنند زیرا به طور فیزیکی قادر به تجربهی آنها قبل از مصرف نیستند. در نتیجه تبلیغات، متغیری حیاتی در آمیختهی بازاریابی گردشگری و اوقات فراغت میباشد و دامنهی وسیعی از فعالیتها و عوامل را در بر میگیرد. (مورگان و پریچارد، ۲۰۰۰)
پژوهش پیش رو با عنوان “اولویتبندی تاثیر ابزارهای تبلیغات اینترنتی بر جذب گردشگران اروپایی به کشور (از دید گردشگران)” انجام شدهاست، و در مروری بر ادبیات گذشته، تنها دو پژوهش مرتبط با موضوع در ایران یافت شد. این پژوهشها در ارتباط با تبلیغات، به طور کلی، در گردشگری بوده و هیچ پژوهشی در ارتباط با تبلیغات اینترنتی در حوزهی گردشگری یافت نشد.
در سال ۱۳۷۴، علی ملکی تحقیقی با عنوان “تاثیر تبلیغات در جذب جهانگردان خارجی به کشور از دیدگاه جهانگردان” را انجام داده است. در این تحقیق که از روش پیمایشی استفاده شده، به بررسی بوجههای تبلیغاتی کشورها، بررسی وضعیت تبلیغات در شرکتهای خدمات سیاحتی نمونه، بررسی برنامه پنج ساله اول توسعه و در آخر مقایسه اهداف برنامه و عملکرد افزایش تعداد جهانگردان پرداخته شدهاست (ملکی، ۱۳۷۴). در نتایج نیز بیشتر به اهمیت گردشگری در عصر حاضر تاکید شده و در مورد توسعهی آن پیشنهادهایی کلی مانند توسعه و تقویت برنامههای تبلیغاتی برای معرفی ایران داده شدهاست.
تحقیقی دیگر در سال ۱۳۸۱ با عنوان “تاثیر تبلیغات بر جذب گردشگران بینالمللی به شهر اصفهان از دید گردشگران"، توسط رضا اکبری انجام شد که به بررسی تاثیر ابزار تبلیغاتی استفادهشده در شهر اصفهان پرداخته است. در این تحقیق نیز از روش پیمایشی استفاده شد و در آخر به این نتیجه رسیده است که هیچ کدام از ابزارهای تبلیغاتی استفادهشده تاثیری در جذب گردشگران خارجی نداشته است و کتاب راهنما به عنوان موثرترین ابزار تبلیغاتی و بعد از آن به ترتیب، تبلیغات اینترنتی، تلویزیون، بروشور، و روزنامه قرار میگیرند. (اکبری، ۱۳۸۱)
روش کلی این تحقیق از نوع توصیفی- پیمایشی (با بهره گرفتن از پرسشنامه) میباشد. بر مبنای هدف پژوهش، مدل لاویج و استاینر انتخاب شد که که شکل جدیدتر و توسعه یافته تر از مدل معروف آیدا (AIDA) میباشد. این مدل دارای سه مرحله و ۶ متغیر میباشد که در شکل ۱-۱ مشاهده میکنید.
مرحله | طبقه |
رفتاری | خرید |
متقاعد شدن | |
عاطفی | ترجیح |
دوست داشتن | |
شناختی | دانش |
آگاهی |
شکل ۱-۱: مدل لاویج و استاینر (۱۹۶۱)
سوالات در قالب طیف ۵ گزینهای لیکرت طراحی شد و به زبان انگلیسی ترجمه شد. از آن جایی که حجم نمونهی پژوهش، ۱۵۰ تعیین شد، بنابراین پرسشنامهها را توزیع کردیم تا به تعداد ۱۵۰ پرسشنامهی تکمیلشده و صحیح (بدون اشکال) دست یافتیم. لازم به ذکر است، روش نمونهگیری انتخاب شده، نمونهگیری در دسترس است که یکی از روشهای نمونهگیری غیرتصادفی میباشد. برای تجزیه و تحلیل دادهها از نرم افزار SPSS کمک گرفته شد و از آزمونهای t استیودنت تک نمونهای و آزمون فریدمن برای تحلیل آمار استنباطی استفاده شد. در نهایت، فرض اصلی پژوهش که مربوط به تاثیر تبلیغات اینترنتی گردشگری ایران بر جذب گردشگران اروپایی به کشور بود رد شد؛ به عبارتی، استنباط شد که تبلیغات اینترنتی گردشگری ایران، بر جذب گردشگران اروپایی به کشور تاثیری ندارد. این امر، به احتمال زیاد به دلیل ضعف در تبلیغات گردشگری ایران، به خصوص از طریق شبکهی ارتباط جهانی (رسانهی نوین اینترنت)، میباشد که مورد بحث قرار گرفته و در نهایت پیشنهاداتی ارائه شدهاست.
۱-۱- بیان مساله
سهم ایران از بازار جهانی صنعت گردشگری، به عنوان بزرگترین صنعت رو به رشد دنیا، بسیار ناچیز میباشد. از ۹۱۹ میلیون گردشگر ورودی و ۹۳۹ میلیارد دلار (آمریکا) عایدی جهان از گردشگری بینالمللی در سال ۲۰۰۸، سهم ایران تنها ۰۳۴/۲ میلیون گردشگر ورودی و ۹۰۸/۱ میلیون دلار عایدی از طرف سازمان جهانی گردشگری (WTO) اعلام شدهاست (سازمان جهانی گردشگری، ۲۰۱۰). این در حالی است که به هیچ عنوان با میزان برخورداری ایران از منابع تاریخی، فرهنگی و طبیعی همخوانی ندارد (شکیبایی، ۱۳۸۴). باید خاطر نشان کرد که بر اساس گزارش سازمان جهانی جهانگردی، ایران رتبه دهم جاذبههای باستانی و تاریخی و رتبه پنجم جاذبههای طبیعی را در جهان دارا است و یکی از امنترین کشورهای منطقه و جهان از لحاظ امنیت برای گردشگران خارجی است (ویکیپدیا، ۱۳۹۰).
تصمیم گیری
۶
۸۹.۴
۳-۱۰-آزمون آماری فرضیه های تحقیق
در این تحقیق به منظور آزمون فرضیات از روش های موجود در آمار توصیفی و استنباطی استفاده گردیده است. محقق در این بخش از مشخصه های آمار توصیفی به شرح زیر استفاده نموده است :
الف- آمار توصیفی :
این روش از فرایند های زیر تشکیل شده است :
.۱ تشکیل جدول توزیع فراوانی
.۲ محاسبه درصدها
.۳ نمودار ستونی
ب- آمار استنباطی :
برای تجزیه و تحلیل داده های بدست آمده و آزمون فرضیه ها با توجه به نوع متغیرها و مقیاس اندازه از روش آزمون کرونباخ جهت پایایی پرسشنامه و آزمون میانگین مربوط به یک جامعه استفاده می شود.
آزمون نرمال بودن
برای بررسی نرمال بودن دادهها از آزمونهای نرمال بودن[۶۵] استفاده میشود. این آزمونها به طور کلی به دو گروه شامل روشهای ترسیمی[۶۶] و روشهای عددی[۶۷] تقسیم میشوند. روش های ترسیمی تنها تصویری از توزیع متغیر تصادفی را ارائه میکنند اما روشهای عددی قادرند معیاری عینی و کمی برای قضاوت در خصوص نرمال بودن توزیع متغیر تصادفی فراهم نمایند. در روشهای عددی میتوان هم از آمار توصیفی و هم از تکنیکها و آزمونهای مختلف آمار استنباطی استفاده کرد. در این تحقیق با بهره گرفتن از آزمون جارک- برا (به عنوان یک روش عددی) به آزمون نرمال بودن دادهها پرداخته شده است. در این آزمون از اختلاف بین ضریب کشیدگی و چولگی دادههای مورد بررسی میتوان به نرمال بودن توزیع دادهها پی برد. در این آزمون فرض صفر مبتنی بر نرمال بودن است که در صورت به دست آمدن احتمال تایید کمتر از ۵ درصد، فرض صفر با احتمال ۹۵ درصد اطمینان تایید میشود. این آزمون در جریان بررسی آمار توصیفی دادههای تحقیق انجام شده است.
آزمون میانگین یک جامعه
بر اساس مطالب بیان شده در فرضیه های پژوهشی برای تحلیل فرضیه ها از آزمون آماری زیر استفاده می گردد.برای آزمون میانگینها از آزمون تی[۶۸] استفاده خواهد شد. بدین ترتیب که:
:
:
و نحوه نتیجهگیری اگر (sig یا p - value) محاسبهشده بزرگتر از ۰۵/۰ = (سطح معنیداری) باشد، فرض رد و فرض پذیرفته میشود و این یعنی اینکه دادههای دو گروه تفاوت معناداری با یکدیگر ندارند و در صورتی که مقدار sig محاسبهشده از ۰۵/۰ کوچکتر باشد فرض رد و فرض پذیرفته میشود و این یعنی اینکه دادههای دو گروه تفاوت معناداری با یکدیگر دارند.
۳-۱۲- خلاصه فصل
در این فصل ابتدا به روش تحقیق پرداخته که عنوان شد تحقیق حاضر از نظر هدف یک تحقیق کاربردی است و از نظر روش توصیفی، پیمایشی است. وسپس نمونه و جامعه آماری تحقیق مشخص گردید که در این تحقیق ذیحسابان و مدیران مالی دستگاه های اجرایی استان گیلان است و روش های جمع آوری داده ها از طریق پرسشنامه استفاده شده و روایی و پایایی آن با بهره گرفتن از آزمون آلفای کرونباخ پرداخته و در پایان تکنیکها و نرم افزارهای مورد استفاده در تحقیق که آزمون نرمال بودن و میانگین یک جامعه که از آزمون تی استفاده می شود پرداختیم.
فصل چهارم
تجزیه وتحلیل داده ها
۴-۱- مقدمه
در این فصل به تجزیه و تحلیل داده ها و اطلاعات بر اساس اهدافی که پیش از این ارائه گردیده بود، پرداخته می شود. ابتدا مقادیر متغیرها بر طبق داده ها و آنچه که از پرسشنامه ها استخراج گردیده بود، به دست آمد، سپس توصیف اطلاعات بدست آمده در قالب جدول ها و نمودارهای آمار توصیفی به دست آمد. با تعیین این جداول و نمودارها می توانیم از الگوهای آماری استفاده کنیم.
با تعیین این الگوها، آزمون فرضیه های تحقیق از طریق تحلیل واریانس شروع و در نهایت به جمع بندی و تجزیه و تحلیل اطلاعات خاتمه یافت. کلیه این تجزیه و تحلیل ها به وسیله نرم افزار spss انجام گردیده است.
۴-۲- توصیف متغیرهای جمعیت شناختی
در این مرحله در مورد متغیرهای جمعیت شناختی تحقیق با توجه به اطلاعات به دست آمده توضیحاتی را ارائه می دهیم:
۴-۲-۱- جنسیت
با توجه به اطلاعات بدست آمده ۲۷ درصد از پاسخ گویان زن و ۷۳ درصد مرد هستند.
جدول( ۴-۱) وضعیت جنسیت پاسخگویان
فراوانی
درصد فراوانی
جنسیت
۲۷
۲۷
زن
۷۳
مرحوم علامه طباطبائی در ذیل آیات ۶۶-۶۴ از سوره توبه که می فرماید: منافقان بیم دارند از اینکه مبادا سوره ای درباره آنان نازل شود فرموده است:
” عفو و بخشش در این جا به سبب توبه نیست … بخشش و عفو در این جا براساس مصلحت است که شامل برخی از افراد می شود."(طباطبائی، بی تا، ج۹: ۳۳۴)
در ذیل این آیات، روایت شده است که حذیفه از پیامبر اکرم(ص) سؤال کرد: آیا افرادی که قصد جان شما را کرده بودند می شناسد؟ پیامبر(ص) فرمود: ” آری، با نام و نشان می شناسم ” حذیفه عرض کرد چرا دستور نمی دهید آنان را به قتل برسانند؟ حضرت فرمود: ” دوست ندارم که عرب بگوید: محمد توسط یارانش پیروز گشت و سپس به کشتن آنان پرداخت"(العروسی، ۱۴۱۲، ج۲: ۲۳۸)
با وجود آنکه پیامبر اکرم(ص) به هنگام فتح مکه فرموده بود: ” مرتدان را بکشید هر چند به پرده کعبه چنگ زده باشند".(ابن کثیر، بی تا، ج۳: ۵۶۵)
اما حارث بن سوید که از اصحاب بود و به همراه یازده نفر از یارانش مرتد شده و به مکه گریخته بود را پس از فتح مکه توبه آنان را پذیرفت و بخشید.(طبرسی، ۱۳۸۰، ج۳: ۷۹۰)
امیر مؤمنان(ع) با وجود آنکه بغاه و خوارج هم مصداق مرتد بودند و هم مصداق بارز محارب، با این حال توبه آنان را می پذیرفت. (مجلسی، بی تا، ج۶: ۳۸۲)
بر همین اساس شهید ثانی می گوید:
” از نظر فقه ” بغاه” کافران مرتدند، ولی از آنان حتی الامکان درخواست بازگشت به اسلام می شود. و اگر اشکال شود که ارتداد آنان فطری است و توبه مرتد فطری پذیرفته نیست، جواب می گوییم: امیرمؤمنان توبه خوارج را که در رأس بغاه بودند پذیرفت و برخورد حضرت نشان می دهد که این نوع مرتدان حکم خاصی دارند و ممکن است علت آن افزون بر نص، نفوذ شک و شبهه در اندیشه و قلب آنان باشد.(العاملی، بی تا، ج۳: ۲۱)
در زمینه رفع حکم ارتداد در جائی که احتمال شبهه عقیدتی باشد برخی چنین آورده اند:
” اگر ارتداد مرتد فطری بر اثر شبهه ای بوده که در راه اعتقاد وی مانع ایجاد کرده است، توبه او پذیرفته می شود، در ارتداد دسته جمعی و گروهی هم نمی توان کیفر ارتداد را جاری دانست، زیرا این گونه تغییر موضع ها معمولاً جنبه عادی و طبیعی در تغییر عقاید نداشته و غالباً برخواسته از جو فکری و جامعه و فضای مسمومی است که بسیاری از مردم را تحت تأثیر قرار داده و به انحراف می کشاند(احساساتی است) در چنین فضایی نمی توان بر حفظ دین و عقیده اطمینان یافت". (سبحانی، ۱۴۲۱، ج۲: ۴۵۱)
فقهاء بزرگی چون صاحب جواهر و علامه، صاحب تحریر الاحکام و ابن قدامه نیز بر همین اعتقادند، و مادامی که احتمال صادقانه بودن شبهه علمی در مورد مرتد قوی باشد در مورد او مجازاتی صورت نمی گیرد. ( ر.ک نظر فقها در همین فصل.) این نوع تردیدها که هرگز از نظر اسلام ارتداد محسوب نمی شود و تخصصاً از دایره ارتداد مورد نظر اسلام خارج است نه تخصیصاً، دستمایه حمله به اسلام گردیده و مخالفین حکم ارتداد با استناد به این نوع از تردید، به دفاع از ارتداد لجوجانه و اباحه گری می پردازد که هیچ ربطی به مباحث علمی و عقلی ندارد.
۴-۳- ارتداد احساساتی و اکراهی
نوع دوم و شایع ارتداد در نظامات اسلامی، ارتداد ناشی از کمبودها یا مظالمی است که دامنگیر عده ای می شود که احیاناً حقوقی را از دست داده و حاکمیت نتوانسته است توقع آنان را در استیفای حقشان برآورده سازد. لذا ممکن است از روی عصبانیت به انکار بعضی از ضروریات یا ارکان اسلام پرداخته و بدین وسیله فریاد اعتراضی خود را به گوش صاحبان قدرت برسانند.
این نوع ارتداد، که البته بسیار مذموم است، در واقع ارتداد محسوب نشده و هیچ فقیهی به آن توجه نکرده است و بدلیل برآمدن از روی عصبانیت و احساسات، در خارج از دایره عقل و عقلانیت قرار گرفته و به عنوان رُفع القلم از کنار آن گذشته اند.زیرا هوشیاری و عقلانیت از شرایط تحقق ارتداد می باشد. که در همین فصل بدان پرداخته ایم.
این نوع ارتداد اگر درست تحلیل شود در واقع اعلام برائت از نظامی است که ممکن است داعیه اسلام و تحقق احکام اسلام را داشته باشد ولی نظام طبقاتی، و قدرت های مافیایی، بر آن سیطره، و در نتیجه بیت المال مسلمین به یغما برده، و طبقات ضعیف روز به روز زیر بار ظلم و ستم طبقه حاکم پایمال و تحقیر شوند، مانند حکومتهای بنی امیه و بنی عباس.
در چنین وضعیتی ممکن است عده ای که از علم و آگاهی کافی برخوردار نیستند تحت تأثیر تبلیغات ادیان دیگر و در پس ناامیدی از بزرگان و متولیان دین که ممکن است گوشه عزلت گزیده باشند و دین را از سیاست جدا بدانند و فریاد مظلوم را نشنوند و یا تبدیل به وعاظّ السلاطین جور شوند به کسانی پناه بیاورند که شعار حمایت از مظلوم را در انحصار خود درآورده اند. مانند مارکسیسم و لیبرالیسم که یکی با شعار حمایت از طبقات کارگر و دیگری با شعار حمایت از حقوق بشر در دوران معاصر عده زیادی را جذب کرده اند.
چنین ارتدادی که ناشی از فشارهای روحی و روانی و ناامیدی از مراکز قدرت اسلام است، قابل ملامت نبوده و بلکه معفوٌ عنه است، و چه بسا متولیان امر باید مؤاخذه شوند که در انجام وظیفه خود کوتاهی کرده و منطق علوی را در گوشه کتابخانه ها در زیر غبار تنگ نظری دفن کرده اند. و این همان چیزی است که امام خمینی در نامه ۶/۱/۱۳۶۸ فرمودند: ضرباتی که اسلام از خودیها خورده از اغیار نخورده است.
۴-۴- ارتداد و انکار صادقانه اسلام
گفتیم ارتداد به معنای رِدَّه و بازگشت و رجوع و ارتجاع و انکار و تکذیب اسلام یا از روی عصبانیت است، که معفوٌ عنه می باشد، و یا از روی عقل و منطق و صادقانه است، که شخص مرتد یقین به بطلان اسلام دارد حتی از روی جهل مرکب، و یا لجوجانه از روی غرض و نفاق می باشد. ارتداد نوع دوم نیز محال فلسفی بوده و غیر ممکن است. زیرا حقانیت اسلام به شکلی است، و اسلام تمام معیارهایی که دلیل بر حقانیت یک دین و آئین است را آنچنان مبرهن و واضح در خود دارد که انکار آن به صورت یقینی، غیر ممکن و محال فلسفی است. معرفت و یقینی که بر پایه عقل و استدلال استوار باشد در دستگاه ادراکی بشر به عنوان بطلان اسلام محال است که پدیدار شود و اگر شخص مرتد، طالب حقیقت، ولی ناآگاه و در جهل مرکب باشد در صورت بیداری، قطعاً دست از سخنان خود برداشته و مشمول ارتداد بند الف می شود و اگر علی رغم یقین به حقانیت آنچه انکار می کند به لجاجت خود ادامه دهد. ارتداد او از نوع سوم است. یعنی مرتد لجوج و جاحد می باشد.
امکان ندارد کسی پایبند به انسانیت، عقلانیت، اصول اخلاقی و طرفداری از آزادی عقیده و حقوق بشر باشد و بتواند منکر اسلام شود. چنین فردی در یک تناقض صد در صد فلسفی گرفتار می شود که به هیچ وجه امکان حل آن وجود ندارد. مگر آنکه دست از این شعارها بردارد و اقرار کند که فردی فاسد و فاسق و ضد حقوق بشر است تا بتواند منکر اسلام شود و یا آنکه بدون توجه به چنین تناقض فاحشی و علی رغم ضدیت با انسانیت دم از حقوق بشر و مخالفت با اسلام بزند که تکلیف او مشخص است، یعنی مشمول حکم مترقی ارتداد قرار می گیرد به دلایلی که خواهد آمد.
۴-۴-۱- تحلیل محال بودن ارتداد صادقانه و حقیقی از اسلام
همانگونه که در تعریف و تبین ماهیت اسلام گفتیم: اسلام دین مبین است و تمام ارکان آن بربیِنات و براهینی که به بیّنات و اوّلیات مورد اجماع بشر ختم می شود برمی گردد و لذا تکذیب آن محال می باشد. چون تکذیب کننده خود، دچار تناقض و سرزنش عقلاء می گردد.
۴-۴-۱-۱- انکار و تکذیب تاریخ اسلام محال است
گفتیم اسلام دارای روشن ترین تاریخ در بین تمام ادیان الهی می باشد و یکی از دلایل بطلان یک دین، فقدان واقعیت تاریخی با تاریخ مبهم آن است. آیا منکر اسلام می تواند منکر وجود چنین حقیقتی به نام حضرت محمد مصطفی(ص) و دین اسلام در عرصه تاریخ باشد؟ و گزاره های قطعی و متواتری که موجب یقین به تاریخ است را انکار کند؟ چنین منکری قطعاً از عقل و انصاف بهره ای نخواهد داشت.
۴-۴-۱-۲- تکذیب اسلام تکذیب فطرت است
گفتیم یکی از معیارهای حقانیت یک دین، انطباق آن دین و گزاره های آن با فطرت بشر است و عدم انطباق دستورات آن دین با فطرت بشر دلیل بطلان آن است. در فصل پیش اثبات کردیم که اسلام دین فطرت است و چیزی جز تذکر و یادآوری فطریات انسان نمی باشد. پیامبران الهی و پیامبر اسلام(ص) در واقع مکلف و مأمور به شکوفایی فطرت آدمی بوده اند. و لذا جهان بینی ای که عرضه کردند کاملاً متناسب با روح توحیدی انسان بوده و ایدئولوژی و بایدها و نبایدهایی که برای بشریت به ارمغان آوردند پاسخی کاملاً منطبق با نیازهای فطری بشر است.
دقت شود اسلام گزاره های خود را به فطرت آدمی ارجاع داده و عرضه کرده است. و تنفر فطری آدمی را دلیل بر بطلان خود گرفته است. ما معتقدیم اگر دستورات اسلام برخلاف فطرت بشر باشد باطل است. پس اگر کسی ضدیت اسلام را با فطرت آدمی بتواند اثبات کند ما نیز بر چنین نتیجه ای گردن نهاده و تسلیم می شویم ولی اگر نتواند و بدون دلیل به انکار اسلام بپردازد. منکر فطرت و فطریات انسانها شده است و لذا امکان ندارد چنین شخصی که ضد فطرت بشر است مدافع حقوق بشر باشد و این نیز تناقضی فاحش و ستیزه جوئی با فطرت می باشد.
۴-۴-۱-۳- تخطئه روش عقلاء به جای پسخ به تحدّی قرآن
بیش از ۱۴۰۰ سال است قرآن کریم با تمام فصحا و بلغاء و دانشمندان عالم تحدّی می کند و خواستار آن است که اگر در تکذیب وحیانی بودن قرآن صادق هستند یک آیه و یا یک سوره مانند قرآن بیاورند.
اگر چنین تحدّی از جانب ادیان دیگر می شد چه توقعی از مسلمانان داشتند؟! قرآن کریم در بیش از ده آیه تحّدی می کند و از دیگران می خواهد شبیه آنچه می گویند افتراء است از همان مفتریات ده آیه یا یک آیه و یا یک سوره بیاورند.(اعراف، ۱۷۲ و بقره، ۲۳ و ۲۴)
این آیات به صراحت دعوت می کند یا تن به مبارزه علمی دهید و برهان اقامه کنید، اگر در انکار خود صادقید( یعنی خوب می دانید قرآن از ناحیه خداست ولی به دروغ این حقیقت را تکذیب می کنید) تا ما تسلیم شویم و از ادعای خود دست برداریم، و یا آنکه اگر نتوانستید، که قطعاً نمی توانید، به نتیجه مناظره تن دردهید و تسلیم شوید. و اگر نه اقامه برهان کنید، و نه تسلیم برهان شوید، پس به دلیل ترک مسیر عقلانیت خود را مهیای عذاب نمایید.
آیا می توان از یک طرف شعار عقلانیت داد، و از طرف دیگر از آوردن دلیل و برهان طفره رفت و به توهین و تمسخر و تخطئه روی آورد؟! چه تناقضی بالاتر از این؟! پس منکر اعجاز قرآن ضد روش عقلاء نیز می باشد.
نمی توان از یک طرف مدعی پایبندی به عقلانیت بود و از طرف دیگر برخلاف روش عقلاء عمل نمود. در مقابل برهان با برهان باید سخن گفت و الاّ آن طرفی که راهی غیر از برهان برای اثبات مدعیات خود برمی گزیند باید بداند باب شیوه های غیر عقلانی را برای طرف مقابل نیز می گشاید! به همین دلیل قرآن کریم با استناد به سیره و فهم عقلا در مورد کسانی که بدون برهان به راه خود ادامه می دهند آنان را ظالم ترین موجود حساب کرده و می فرماید:
“هَؤُلَاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَهً لَّوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا” (کهف، ۱۵)
این قوم ما جز او معبودانى اختیار کردهاند چرا بر [حقانیت] آنها برهانى آشکار نمىآورند پس کیستستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد؟ نتیجه آنکه منکر اسلام منکر عقل و سرکوب کننده عقلانیت می باشد.
۴-۴-۱-۴- انکار اسلام انکار عقلانیت و دستاوردهای عقلی بشریت است
اسلام هم استدلال می کند و اقامه برهان می نماید و هم دلیل و برهان می طلبد.” قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین” مفهوم این جمله این است که تکذیب کنندگان قرآن خود به دروغ بودن مدعایشان که قرآن را از ناحیه خدا نمی دانند واقفند و صداقت در گفتار ندارند. یکی از شاخص های حقانیت یک دین یا مکتب، معقول و منطقی بودن دعوت و به کارگیری روش معقول و منطقی در دعوت(سیره تبلیغ) می باشد و اثبات ناپذیر بودن عقلانی دعوت، و به کارگیری شیوه های غیر انسانی و غیر عقلانی و غیر اخلاقی در ترویج یک دین یا یک مکتب دلیل بر بطلان آن دین می باشد.چه اسلام و مسیحیت به عنوان دین و چه لیبرالیسم بعنوان یک مکتب در صورت به کارگیری روش های غیر عقلائی، حکم ابطال خود را امضا نموده اند.
وقتی اسلام هم خود را به عقل بشر عرضه می کند.یعنی روش عقلانی را در ترویج خود بر می گزیند و زور و اجبار و تطمیع در دین را قبیح می داند.
و از سوی دیگر، عقل را جزو منابع استنباط احکام قرار می دهد و همچنین به مدد عقل از منابع دیگر احکام اسلام مثل کتاب و سنت، احکام خود را استنباط می کند یعنی اسلام مساوی می شود با ( کتاب، سنت وعقل بشر) و مبتنی می شود بر اصول بدیهی عقلی و در روش هم متکی بر روش عقلا، انکار چنین اسلامی قطعاً مساوی است با انکار عقل و منطق و عقلانیت، و منکر اسلام منکر عقل خود نیز می باشد. و این یعنی تناقض فلسفی و منطقی.
۴-۴-۱-۵- انکار اسلام، انکار علم و معرفت است
وقتی اسلام طرفدار درجه اول علم و آگاهی است و بیش از هر مکتبی نسبت به علم و آگاهی و معرفت تأکید می ورزد و از جهل و خرافات، انسانها را برحذر می دارد و ارزش و مقام آدمی را به علم و معرفت میداند؛ آیا تکذیب چنین اسلامی تکذیب علم و دانش نیست؟ آیا ممکن است مدعی علم گرائی مروّج علم گرائی را منکر شود؟! این نیز تناقض است!
۴-۴-۱-۶- انکار اسلام انکار عدالت است
وقتی اسلام تمام هدف خود و هدف تمام پیامبران را برقراری عدالت می داند و عدالت را با معیارهای عقلانی و فطری بشریت می سنجد و معرفی می کند و ظلم و ستم را حرام می داند، امکان ندارد انسان عدالتخواه با معیارهای بشری که همه آنرا درک می کنند، منکر اسلامی باشد که عدالت را در حدّ اعلای آن برای بشریت طرح کرده است. مگر آنکه فاقد فطرت انسانی بوده و مسخ شده باشد. و اگرنه امکان ندارد انسان عدالت خواه منکر مکتب عدالت خواه شود!
۴-۴-۱-۷- انکار اسلام مساوی است با فساد و فحشاء و نا امنی
وقتی اسلام جرائم و منکرات و قبایحی چون: زنا، همجنس بازی، سرقت، راهزنی، کودک آزاری، تهمت و افتراء، دروغ، سوءظن، ریاکاری، تجاوز به عنف، فریب و نیرنگ، فحاشی و ناسزاگویی، تحقیر دیگران، تکبر، ظلم و ستم، حرامخواری، مستی و تمام اموری که به نحوی امنیت و آرامش اجتماعی را از نظر تمام فرهنگ ها و جوامع به خطر می اندازد و به آن فساد و فحشاء می گویند مثل: مواد مخدر و اشاعه آن را حرام و ممنوع می داند، امکان ندارد کسی طرفدار فضائل اخلاقی در حداقل ممکن آن که مورد قبول نوع بشر است باشد و بتواند منکر اسلامی شود که تمام این مسائل را حرام می داند.
با توجه به موارد فوق امیدواری سه مرتبه دارد:
۱-مردی که عمل خیر انجام می دهد و امید قبولی دارد
۲- کسی که گناه می کند و امید عفو دارد .
۳-شخصی که دروغگو است و گناهان مختلف انجام می دهد و اصرار بر این گناهان دارد و آن ها را سبک می شمارد و با این وجود باز هم امید رحمت و عفو خدا دارد ولی امیدوار واقعی کسی است که بر چیزی که امید دارد عمل کند . (سلکی ،۱۳۷۶)
۲-۷ انواع امید
امید در دل انسان پدید میآید. در هر تلاشی که برای تغییر صورت میگیرد و هدف والایی در آن نهفته، وجود امید قطعی است. معمولاً امید را به دو نوع فعال و منفعل تقسیم میکنند. اولی تضمین کننده سلامت روانی و عاملی پویا و انرژی آفرین و دیگری مخرب و ویران کننده است. (حاتمی ،۱۳۸۵)
الف ) امید فعال
در بینش دینی امیدی ستوده شده که موضوع آن، زندگی پربارتر، رستگاری، زنده و سرشار بودن. و همراه با انگیزه قلبی، حرکت، شجاعت وتلاش است؛ آمادگی داشتن برای چیزی که تولد نیافته والبته میتواند به وجود آید؛ انتظار وجود حادثهای در هر لحظه، این نوع امید، آمادگی درونی، متراکم و «هنوز مصرف نشدهای» برای فعالیت است. آنان که چنین امیدی دارند، نشانههای زندگی تازه را میبینند و هر لحظه آمادهاند تا به تولد آن چیزی که آماده زاده شدن است، یاری رسانند. این همان امیدی است که پیامبر اسلام (ص) میفرمایند:
امید رحمت خدا برای امت من است. اگر امید نبود، مادری فرزند خویش را شیر نمیداد و کسی درختی نمی کاشت .( نهج الفصاحه/۹۳۶،حاتمی ،۱۳۸۵)
ب ) امید منفعل
اگر کیفیت امید، حالتی انفعالی و کنش پذیر باشد، دروغ و بدون ایمان و تلاش است. ناتوان دانستن خود، دقیقاً به معنی ناامیدی است. امید انفعالی و کنش پذیر، سیمای دیگر گونهای از ناامیدی و یأس به شمار میرود. (اریک فروم،ترجمه روشنگر ،۱۳۷۴)
بزرگان دین، ما را از نومیدی برحذر داشتهاند و نام امید دروغین را بر آن نهادهاند.
امام باقر (ع) میفرماید: از امید دروغین بپرهیز که تو را گفتار ترس حقیقی میکند. (مجلسی ، ۱۳۸۷ق )
برخی دیگر چنین گفتهاند که: امیدها دو گونهاند: امیدهای واهی یا کاذب که به تعبیر قرآن “امنیه “است که شیطان ان را به انسان القا می کند . در سوره مبارکه نسا آیه ۱۱۹ اینگونه امده که : “و آن ها را سخت گمراه کنم و به آرزوها سرگرم کنم “که در قالب آرزوهای کاذب مطرح می شود.
امام علی (ع)، در ترسیم این دویدن و نرسیدن میفرماید:
مَن سَعِی فی طَلَبِ السَّرابِ طالَ ثَعَبُهُ و کَثْرَ عَطَشْهُ، مَنْ أمَّلَ الرَّیَّ مِنَ السَّرابِ، خابَ أمَلْهُ و ماتَ بِعَطَشِهِ:( آمدی ،۱۳۸۶).
کسی که در پی سراب (آرزوی واهی) برود، رنجش به درازا کشد و تشنگیاش افزون گردد؛ آن که آرزوی سیراب شدن از سراب دارد، امیدش ناامید شود و در تشنهکامی خویش جان سپارد.
مقابل امیدهای واهی، امیدهای واقعی یا امید صادق هستند؛ امیدهایی که دارای پایه واساسی منطقی و استوارند و از اعتقادات و باورهای دینی و ارزشهای مبتنی بر وحی الهی سرچشمه میگیرند. و، بیشتر شامل نوعی ایدهالها، آرمانها و آرزوهای گم شدهای است که انسان با حاضر کردن آنها در ذهن و درون خویش، به نوعی آرامش خاطر دست مییابد. در صورت تداوم و تقویت آن آرمانها و آرزوها خود به خود زمینه جدا شدن از مسائل ورویدادهای واقعی زندگی و در نتیجه احساس بیگانگی با واقعیات، برای شخص فراهم می گردد . مانند انتظار راهیابی به بهشت که در پرتو ایمان و عمل صالح حاصل می شود . (جابر ،۱۳۹۰)
در جای دیگر امید را به دو قسمت امید فردی و اجتماعی تقسیم نموده اند .
بعضی معتقدند همچنان که فرد بشر امید دارد، اجتماع بشر نیز امیدوار است. امید اجتماع، در اجتماعی یافت میشود که همگی افراد در آن شرکت دارند. هنگامی که امید فرد، شدت یافت و نیرومند گردید، هدف و آرمان میشود. آنگاه بر اثر کوشش و تلاش فرد، امید رنگ اجتماعی میگیرد. وقتی امید اجتماعی شدت مییابد، هدف اجتماعی و آرمان بشری میشود و همان طور که امید فرد، خو به خود انجام شدنی نیست و باید در پی آن روان شد تا بدان رسید، امید اجتماعی نیز چنین است؛ باید کوشید، رنج برد، مقاومت کرد، پایداری نمود، تابدان رسید امید اجتماعی، آسایش، سعادت، خوشبختی، تندرستی، برقراری عدل، کوتاهی دست ستمگران و دیگر امیدهاست که همه افراد بشر در این خواستهها شریکاند) حاتمی ،۱۳۸۵)
با این نگرش که انسان تابع عمل و اندیشه خویش است وبه هر میزان تلاش کند نتیجه آن را می بیند ."و لیس للانسان الا ما سعی “(نجم /۳۹) و این که انسان ذاتا اجتماعی خلق شده و سرنوشتش در گرو اجتماع و محیط است و دیگران در مبدا و معاد با او مشترکند . (زمر/۶و غافر /۶۷)و همه حق حیات دارند (انعام /۱۵۱)و حیات نشانه ای از رحمت است . (روم /۵۰)زیرا همه ازوجود خدایند (فجر /۲۹) و باید رعایت ارتباط و پیوندهای اجتماعی (انفال /۷۵و فرقان /۵۴ ) و صله ارحام (بقره /۲۷و رعد /۲۱) شود و این که دیگران در ارزش های انسانی با او مشترکند مگر کسانی که با معیار واقعی سنجیده شوند (حجرات /۱۳) در نتیجه انسان هیچ گاه نا امید از رحمت الهی نمی شود (یوسف /۸۷)و ترسان از عذاب الهی و امید وار به رحمت اوست.(اسراء /۵۷)و همواره جهان هستی را به منزله مزرعه آخرت می بیند .(موسوی همدانی ،۱۳۶۳)و برای رسیدن به کمال مطلوب که همان رضایت خداست (توبه /۷۲)همواره امید وار به زندگی و ادامه حیات است . (جابر،۱۳۹۰)
۲-۸- تبین واژه رجاء
رجاء” در لغت به معنای گمان به وقوع چیزی است که موجب خوشحالی باشد که در فارسی از آن به امید، تعبیر می گردد.(راغب اصفهانی ، ۱۴۱۲)
“رجا، ” امیدواری و مظنه رسیدن به چیزی است که باعث مسرت باشد را گویند و این سرور، وقتی رجا است که بسیاری از اسباب رسیدن به محبوب را تحصیل کرده باشد اما توقع چیزی که هیچ یک از اسباب محبوب را مهیا نکرده آن را رجا نگویند، بلکه غرور و حماقت گویند. همانند کسی که انتظار گندم بکشد در حالی که تخم آن را در زمین شورهزاری که بیآب است افکنده باشد و اگر کسی بعضی اسباب را تحصیل نکرده که رسیدن به محبوب نزدیک باشد آرزو و تمنی گویند. مثل آن که دانه را در زمین مستعدی افکنده باشد اما در آب دادن کوتاهی کند. (نراقی ،۱۳۷۳)
بنابراین سزاوار است که بنده در قلب خویش، بذر ایمان پاشیده و با آب طاعات، سیرابش کند، و کشت خویش را از خار اخلاق پاک کند؛ و آنگاه از فضل خدای، امید ،ثبات قدم و خیر عاقبتی که منتهی به مغفرت شود، داشته باشد.چنین انتظاری «رجاء» نامیده میشود و پسندیده است.(جباران، ۱۳۷۸)
۲-۹ خوف و رجاء
از جمله شناختهای انسان به خدا معرفت این حقیقت است که خدا نعمت هایی که به مادر این دنیا داده مانند عمر و صحت و سلامتی -دوستان-اولاد –اموال و غیره از وی پس می گیرد. و به عبارتی این نعمت ها را از او سلب می کند و نیز معرفت به این که وی قادر است در جهان ابدی اوراازنعمت ها محروم و به عذاب و رنج ابدی مبتلا و به دوری از بهشت و نعمت هایش و از همه بدتر به دوری از خداو رحمت خداگرفتارسازد ودر مقابل هم می تواندبه ادامه بارش رحمت ادامه و به آن بیافزاید .توجه به این معنی و شناخت به خدا دوحالت نفسانی خوف و رجاءرا بر ما برمی انگیزد. بنابراین خوف و رجاءبه آینده انسان مربوط می شود . برخلاف شکر که در مقابل نعمتهایی است که خدا قبلا به انسان داده است خووف حالتی است ناشی از شناخت به خدابه این لحاظ که اوقادر است نعمت هارا از ماسلب کند و از نعمتهای اخروی محروممان سازد ورجاءحالتی است ناشی از شناخت خدابه این لحاظ که قادر است در آینده به اعطاءنعمتها ی دنیوی ادامه دهد و از نظر کمی وکیفی بر آن بیفزاید . خوف از محرومیت رحمت خدا و امید به آینده بهتر در فطرت انسان ریشه دارد و عامل نیرومندی برای حرکت انسان به شمار می آید .( مصباح ، ۱۳۸۶)
خوف و رجاء یا “بیم و امید” در آیات و روایات دو صفت از صفات خوب مؤمنان راستین است. اهل ایمان نه از غضب و عذاب خداوند ایمن می شوند و نه از رحمتش مأیوس و ناامید می گردند. توازن این بیم و امید که ضامن تکامل و پیشروی آنها در راه خدا است همواره در وجودشان حکمفرماست چرا که غلبه خوف بر امید، انسان را به یأس و سستی می کشاند و غلبه رجاء و طمع، انسان را به غرور و غفلت وا می دارد و این هر دو دشمن حرکت تکاملی انسان در مسیر او به سوی خدا است. به وسیله دو بال خوف و امید انسان می تواند به اوج آسمان سعادت پرواز کند و مسیر تکامل را طی نماید. (انصاریان ، ۱۳۸۶)
۲-۱۰-اجتماع خوف و رجا
منظور از اجتماع “خوف و رجا ء"بهره مندی آدمی از این دو ویژگی درونی است. به طوری که تعادل درونی خود را به طور مداوم حفظ کند و هرگاه غرور و غفلت دامنگیر او شد “خوف و ترس ” سراسر وجودش را فرا گیرد وهرگاه ناامیدی و افسردگی دامنگیر او شد رجاء و امید به رحمت دل او را لبریز کند لذا این دو باید در هر زمان در قلب انسان باشد تا آن تعادل مطلوب حاصل گردد و زمینه برای تکامل و صعود انسان به سوی سعادت ابدی و کمال فراهم گردد مانند کوهنوردی که در حال صعود از کوه باید هم بیم از سقوط داشته باشد و احتیاط کند و هم امیدوار به صعود با توانمندی و سلامتی باشد که از راه باز نایستد .(انصاریان ،۱۳۸۶)
طبق فرامین دینی ماترس و امید همراه هم هستند و انسان باید بین آنها تعادل را حفظ کند . خوف و رجاءمثل دوبال پرنده هستند که نقص در یکی،دیگری رانیز ناقص می کند . (سلگی ،۱۳۷۶)
یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَیَرْجُو رَحْمَهَ رَبِّه.از آخرت می ترسد وبه رحمت پروردگارش امیدوار است . (زمر۹)
حضرت على علیه السلام فرمودند: «خیرُ الاعمال اعتدال الرجاء والخوف؛ بهترین کارها، تساوی بین خوف و رجانسبت به خداوند است.(محمدی ری شهری ،۱۳۷۷)
در امور معنوى توازن ترس و امید، ضامن رشد و تکامل به سوى کردگار است. غلبه ترس بر امید، آدمى را به نومیدى و نیستى مى کشاند چنان که سنگینى امید بر ترس از پروردگار نیز او را به غرور و غفلت مى کشاند؛ در نتیجه سبب در جا زدن و مانع سیر تکاملى آدمى خواهد شد. بندگان خاص بیم و امید را در کنار هم دارند و خدا را با خوف وطمع مى خوانند.(مکارم شیرازی ،۱۳۷۴)
امام صادق علیهالسلام در بخشى از وصیتنامه خود به ابن جندب، نجات یافتگان از عذاب الهى را کسانى معرفى مى کند که خوف و رجاء حقیقى متعادل در دل هایشان وجود دارد: یهلک المتکل على عمله… قلت فمن ینجو؟ قال الذینهم بین الرجاء والخوف…؛ کسى که به اعمال خود (اعمال خوب) تکیه نموده است به هلاکت مى رسد و کسى هم که به امید رحمت خداوند بر انجام گناهان جرات پیدا مى کند نجات نخواهد یافت. (ابن جندب) سؤال کرد پس چه کسى نجات پیدا مى کند؟ حضرت فرمودند: کسانى که حالشان میان خوف و رجاء باشد.(محمدی ری شهری ،۱۳۷۷)
خوف و رجاء امرى نسبی و دارای مراتبی است و حد نصابى دارد که حداقل مرتبه آن را باید مؤمن داشته باشد. اگر امید انسان به رحمت خداوند به گونه اى باشد که فکر کند آن قدر رحمت خدا واسع است که همه را کارهای ناپسند او رامى آمرزد، باعث مى شود تا انسان گستاخ شود و از ارتکاب گناهان باکى نداشته باشد. در واقع خداوند از روى اعمال افراد، آن ها را مى آمرزد و به بهشت مى برد و یا عذاب نموده و به جهنم مى برد.(مصباح ، ۱۳۸۶)
عبادتی که از رجاء ناشی شود بهتر از عبادتی است که از” خوف ” سرچشمه میگیرد؛ چه این که نزدیکترین بندگان به خدا، محبوبترین آنهاست، همچنین محبّت موجب غلبه رجاء بر قلب میشود. و به همین خاطر است که در شرع مقدّس به حسن ظن و رجاء تشویق و ترغیبها شده است، مخصوصاً به هنگام رسیدن مرگ.
حضرت امام علی (ع) در خطبه۱۸۲ میفرمایند:
نَسْتَعِینُ بِهِ اسْتِعَانَهَ رَاجٍ لِفَضْلِهِ، …. ، وَنُؤْمِنُ بِهِ إیمَانَ مَنْ رَجَاهُ مُوقِناً
از خدا استعانت میجویم، همچون کسی که به فضل و رحمت خدا امید بسته است …، و بسان کسی که با یقین کامل به او امیدوار است، ایمان دارم.
و در جای دیگر میفرمایند:(نهج البلاغه خطبه ۱۱۵)
اللَّهُمَّ …. فَکُنْتَ الرَّجَاءَ لِلْمُبْتَئِسِ
خدایا… فقط تو، مایه امید هر بیچارهای
و نیز میفرمایند:(نهج البلاغه خطبه۱۶۰)
وَ کُلُّ رَجاءٍ الّا رَجاءَاللهِ تَعالی ـ فَإنَّهُ مَدخُولٌ
هر امیدی، نا به جاست جز امید به خدای متعال
هرچند که انسان از یک طرف به “رجاء” تشویق و ترغیبها شده است؛ امّا نبایستی، از جهت دیگر، انسان، از رحمت خداوند متعال نا امید و مأیوس بشود.زیرا
: قرآن کریم در این زمینه میفرماید
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ اَسْرَفُوا عَلـی اَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ . (زمر ۵۳)
بگو: ای بندگان من که برخود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را میآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است .
حضرت امام علی (ع) نیز میفرمایند:(نهج البلاغه حکمت ۳۷۷)
وَلَاتَیْأسَنَّ لِشَرِّ هذِهِ الْأُمَّهِ مِنْ رَوْحِ اللهِ لِقَولِهِ: إنَّهُ لَایَیْأسُ مِنْ رُوْحِ اللهِ اِلّا الْقَوْمِ الْکَافِرُونَ.
حتّی بدترین فرد نیز نباید از رحمت خدا مأیوس باشد ـ زیرا خداوند فرمود: جز کافران نباید از رحمت خدا مأیوس باشند( یوسف/۸۷).