حق درمان و بهداشت در ماده ۱۲ میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و در اصل ۲۹ قانون اساسی اشاره شده است. در تبصرهی ۲ ماده ۱۵ مصوبه ۱۳۷۶ در خصوص درمان معتادان چنین مقرر میداشت: «هزینههای تشخیص، درمان، دارو و بازپروری توسط شخص معتاد براساس تعرفههای مصوب به واحدهای ذیربط پرداخت میشود و هزینههای مربوط به معتادان بیبضاعت هر ساله از طرف دولت تأمین خواهد شد.»
و تبصرهی ۳ مقرر میکرد: «دولت مکلّف است برای احیاء و ایجاد اردوگاههای بازپروری معتادان به مواد مخدر اقدام لازم را به عمل آورد.» در واقع با این متن قانونی مساعدت دولت به معتادان بیبضاعت نشان داده میشود ولی معلوم نیست که در عمل چند درصد آنها را در بر میگیرد و به نظر میرسد که هزینهی درمان که گاه بسیار سنگین است به عهدهی خود شخص معتاد قرار میگیرد و بنابراین دیگر احتیاجی به توضیح نیست که یک فرد معتاد با شرایط بد اجتماعی و اقتصادی چه هزینههایی را باید متحمل میشد بنابراین معتادانی که از روی بدبختی و به دلیل شرایط بد اقتصادی رو به اعتیاد آورده بودند رغبتی برای درمان از خود نشان نمی دادند در نتیجه میتوان گفت حق بشری معتاد به درمان با مشکل مواجه میشد. خوشبختانه در قانون اصلاحی ۱۳۸۹ که در ادامه به تفصیل بحث خواهد شد برای کنترل و کاهش اعتیاد توجه غالب خود را به درمان جلب کرده است.
ب-۲-۲-۵- حق دادرسی عادلانه
حق دادرسی عادلانه و منصفانه در ماده ۱۰ اعلامیهی جهانی حقوق بشر در افراد بشر در نظر گرفته شده است. در ماده ۱۰ بیان میدارد: «هر کس با مساوات کامل حق دارد که دعوایش به وسیلهی دادگاه مستقل و بیطرف منصفانه و علناً رسیدگی شود و چنین دادگاهی دربارهی حقوق و الزامات او یا هر اتهام جزایی که به او توجه پیدا کرده باشد، اتخاذ تصمیم بنماید.» متأسفانه در حقوق ایران معتادین حق تجدید نظرخواهی از رأی محکومیت خود نداشتند. مادهی ۳۲ مصوبهی مبارزه با مواد مخدر ۱۳۷۶ فقط در خصوص مجازات اعدام به طور کلی و در سایر موارد با رعایت شرایط خاصی به دادستان کل کشور یا رئیس دیوان عالی کشور اجازهی دخالت در رأی صادره را داده بود. از طرفی دیگر دادرسی عادلانه که به معنای حفظ حقوق و کرامت متهم به عنوان یک انسان است، توسط ماده ۱۶ زیر پا گذاشته میشد و قانونگذار در این ماده با کیفر شلّاق، حقوق بشر را زیر پا میگذاشت. در قانون اصلاحی ۱۳۸۹ هم مجازات شلاق برای معتادین برداشته شد و هم حق تعلیق تعقیب به معتادین داده شد و با برداشته شدن مجازات از اعتیاد عملا اشکال عدم حق تجدید نظر خواهی رفع شد.
- مبحث دوم: رویکرد پیشگیرانه و درمانگر در قانون اصلاحی ۱۳۸۹
در اغلب کشورهای دنیا تجارب حاصل از اقدامات سرکوبگر در مبارزه با اعتیاد سبب تغییر سیاست آن کشورها و چرخش به سوی اقدامات پیشگیرانه و درمانگر شده است که در کشور ما نیز خوشبختانه این امر در قانون اصلاحی ۱۳۸۹ مد نظر قرار گرفت.
- گفتار اول: تأکید بر درمان و بازپروری
الف- تبیین ماهیت
جرم و ترس از جرم، از دغدغههای رایج در جوامع مختلف است. بنابراین تأمین ابعاد مختلف امنیت از وظایف عمدهی دولتها محسوب میشود. “دولتها به منظور حفظ و بقای امنیت، از دیرباز از نظام کیفری بهره جسته و بدین سان در مقام پیشگیری از وقوع و تکرار جرم (پیشگیری کیفری) برآمدهاند.”[۸۸]
به مرور زمان و مشخص شدن معایب بکارگیری کیفر و سرکوب بزهکاران، مکتب اثباتی در ۱۸۷۶ ظهور کرد. این مکتب قائل به دفاع اجتماعی در مقابل پدیدهی بزهکاری بود. در حالی که دفاع اجتماعی مورد نظر مکتب اثباتی مبتنی بر “واکنش معقول علیه نظام سنّتی کیفری، علاقهمندی به حقوق فردی، انتقاد از نهادهای کیفری موجود، نظام خاص رسیدگی به جرایم اطفال و نوجوانان، اصلاح زندانها، پیشگیری از ارتکاب جرم و به ویژه جانشینهای مجازات زندان بود.”[۸۹]
اما این نظریات توسط مکتب دفاع اجتماعی نوین و با انتشار کتاب «دفاع اجتماعی جدید» مارک آنسل در ۱۹۵۱ کاملتر شد و بیان داشت که مجرم عضوی از جامعه است و انسان قابلیت اصلاح را دارد و اصلاح او منجر به دفاع از کل جامعه میشود، در واقع با این نگاه به جای طرد و حذف مجرم از جامعه، اصلاح وی باعث بازگشت دوبارهی وی به جامعه میشود.
امروزه مسئلهی پیشگیری از وقوع جرم، هدف اصلی سیاست جنایی تقنینی است. اما پیشگیری از وقوع جرم تحت دو عنوان تبلور پیدا میکند، پیشگیری کیفری و پیشگیری غیر کیفری. پیشگیری کیفری همان توسل به مجازات و ارعاب و اصلاح و درمان است و پیشگیری غیر کیفری که شاخهای از جرمشناسی پیشگیرانه است توسل به “اقدامهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و وضعی در جهت حذف و محدود کردن علل و فرصتهای جرم”[۹۰] میباشد. پیشگیری غیر کیفری که به حذف فرصتهای قبل از وقوع جرم میپردازد و در جرمشناسی پیشگیرانه بحث میشود هیچ ربطی به مجازات ندارد.
پیشگیری به انواع مختلفی تقسیم میشود اما رایجترین آن، پیشگیری بر اساس مدل پزشکی است. بر این اساس مراحل پیشگیری به “مرحلهی قبل از ارتکاب جرم (پیشگیری اولیه)، حین ارتکاب (پیشگیری ثانویه) و بعد از ارتکاب (پیشگیری مرحله سوم) تقسیم شده است که البته انتقادهایی نیز به این تقسیمبندی وارد شده است که، پیشگیری نوع دوم و سوم را تهی از معنای پیشگیری میداند، چرا که پیشگیری یعنی جلوگیری کردن و این موضوع با ارتکاب جرم، سالبه به انتقانی موضوع است و دومین انتقادی که مطرح شده عدم قابلیت ترسیم قلمروهای این سه مرحله در مباحث کیفری است. جامع پذیرش مراحل اخیر، قبول معنای اعم پیشگیری است: پیشگیری در مفهوم استفاده از ابزارهای کیفری و غیر کیفری.”[۹۱]
اما بحث پیشگیری کیفری که مرحله بعد از ارتکاب جرم است، به دو دسته تقسیم میشود. پیشگیری عام، تهدید کیفری تابعان حقوق کیفری است و پیشگیری خاص، اجرای این تهدیدها به وسیلهی مجازات میباشد. پیشگیری خاص که مد نظر ماست، اقداماتی است که پس از ارتکاب جرم نسبت به بزهکاران اعمال میشوند و بیشتر جنبهی اخلاقی و اصلاحی دارند.” مجرم از یک سو، به دلیل ارتکاب خطای کیفری باید مکافات عمل خود را دیده و همزمان متنبّه شود (طرد و خنثیسازی) و از سوی دیگر برای تقویت پیشگیری از ارتکاب جرم باید مجازات، فرصتی جهت اصلاح و درمان و نهایتاً نجات بزهکار از دنیای تبهکاری باشد (بازپروری).”[۹۲]
اصطلاح اصلاح کردن، توسط برنار بولک این گونه بیان شده است که؛ هدف از اصلاح «بهسازی مجرم» یا «دوباره تربیت کردن از طریق تنبیه» به گونهای که فرد را به سوی پیروی از قواعد اولیه زندگی سوق دهد”[۹۳] است. در واقع هدف از مجازات که اصلیترین آن زندان است بهسازی۱ و بازپذیرسازی اجتماعی۲ مجرم است به گونهای که مجدداً در خطا و خلاف سقوط نکند. بدین ترتیب هدف، بهسازی اخلاقی مجرم نیست زیرا اخلاق دارای محدودهی گستردهای است در حالی که حقوق جزا و مجازات (زندان) به بهسازی اجتماعی مجرم اکتفا میکند.
اما واژهی اصلاح مفهومی فراتر از تحوّل در اخلاقیات و روحیات شخص دارد و بیشتر بایستی به مفهوم بازپروری یا بازسازگاری اجتماعی توجه داشت که همانا “استفاده از اقدامات و تدابیر برای بازگرداندن مجرم به وضعیت مناسب و بهتر در رفتار اجتماعی”[۹۴] میباشد.
“بازپروری به مفهوم بازگرداندن مجرم محکوم شده به زندان، به جایگاه اجتماعی مفروض خود در جامعه از طریق اَشکالی از آموزشهای فنی یا تربیتی یا درمانی است.”[۹۵] بنابراین اگر بازگرداندن فرد به جامعه، علاوه بر آموزشهای یاد شده نیازمند تدابیر درمانی، از نوع پزشکی و روانپزشکی نیز باشد از اصطلاح «اصلاح و درمان» استفاده میشود.
پس مفهوم اصلاح و درمان بر این مبنا استوار است که “مجرمان افراد شروری نیستند بلکه افرادی بیمارند که رفتارهای نابهنجار و ضد اجتماعی آنان بیانگر پارهای مشکلات شخصیتی یا دیگر اختلالات روانی است و باید به همین دلیل تحت معالجه و درمان قرار گیرند.”[۹۶]
اما موضوع اصلی که اعتیاد به مواد روانگردان است، نگاهها را معطوف به پیشگیری که مبتنی بر اصلاح و درمان و در نتیجه بازپروری شخص معتاد است میکند. در بحث اعتیاد، سیاست جنایی جنبهی حمایتی دارد و در واقع به دلیل جنبهی بشردوستانه به جای سرکوب، به درمان و حمایت اهمیت میدهد.
بنابراین در حوزهی اعتیاد، پیشگیری نوع اول که قبل از ارتکاب جرم است و از وسایل اقناعآور مانند دانشگاه، خانواده و جامعه برای پیشگیری از جرم پیشگیری نوع سوم که پیشگیری کیفری است و از ابزار و وسایل اجباری مثل مجازات و بستری شدن در مراکز درمانی، استفاده میکند، هر دو مطرح است. و در نتیجه از این دو ابزار، “وسایل اجباری و وسایل اقناعآور”[۹۷] که با هم متفاوت هستند برای نیل به یک هدف و آن هم کاهش تقاضا در زمینهی اعتیاد استفاده میشود.
اما در حقوق ما، توجه به پیشگیری و اصلاح و درمان در قانون اساسی از وظایف قوه قضاییه در بند ۵ اصل ۱۵۶، صراحتاً اعلام کرده است که یکی از وظایف این قوه «اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع و اصلاح مجرمین» است. با این حال، خبرگان قانون اساسی در بند ۴ همین اصل، تأکید کردهاند که این قوه موظف است در جهت «کشف جرم و تعقیب و مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات مدون جزایی اسلام» گام بردارد. این اصل بیان میکند که قوه قضاییه باید مجرمین را مجازات کند و کارکرد اصلی قوهی قضاییه، مجازات مجرمین است.
“سؤال و ابهامی که پیش آمده این است که چرا با وجود ذکر صریح مجازات در بند ۴ اصل مذکور، خبرگان قانون اساسی در بند پنجم موضوع «اصلاح و درمان» را هم به میان آورده اند؟ برخی حقوقدانان عنوان کردهاند که اصولاً وظیفهی دادگستری اصلاح و درمان نیست و کارکرد قوه قضاییه، سزادهی، کیفر و جبران خسارت است و از طرفی «پیشگیری از وقوع جرم» به عهدهی این قوه نیست زیرا قوهی قضاییه بایستی جایی وارد شود که جرم اتفاق افتاده نه قبل از وقوع جرم و بنابراین خبرگان اشتباه کردهاند که پیشگیری را به عهده قوه قضاییه گذاشتهاند". اما در جواب آنها گفته شده است، با یک نگاه جرمشناسانه میتوانیم میان بند ۴ و قسمت دوم بند ۵ که اصلاح مجرمین را مطرح کرده ارتباط برقرار کنیم چرا که مجازات و اصلاح و درمان قابل جمع هستند و از طرفی قوهی قضاییه متولی اقدامات پیشگیرانه و اصلاحی است و نه مجری آن. بنابراین وقتی بحث مجازات باشد چون هدف از آن اصلاح و درمان است این دو موضوع کاملاً با هم قابل جمع و انطباق هستند و قوهی قضاییه به عنوان متولی ناظر به انجام این اقدامات است.”[۹۸]
همچنین در باب توجه به اصلاح و درمان میتوان به لوایح تنظیمی چند سال اخیر توسط قوهی قضاییه اشاره کرد (همانند پیشنویس قانون آیین دادرسی کیفری، لایحه رسیدگی به جرایم اطفال، لایحهی مجازاتهای اجتماعی و لایحهی پیشگیری از جرم) که روح حاکم بر اغلب آنها اصلاح و درمان است. این لوایح حکایت از تأیید و ابقاء سیاست اصلاح و درمان دارد و همین مؤید توجه سران قوهی قضاییه به این سیاست است.
ب- زندان و اقدامات جایگزین
زندانی کردن بزهکاران، به عنوان واکنشی رسمی و متداول از سوی جامعه، سابقهای چندان طولانی ندارد. بعد از انقلاب فرانسه، مجازات سالب آزادی به ویژه با الغای مجازاتهای بدنی، مد نظر زمامداران قرار گرفت و زندان در طول دو قرن به حیات و تکامل خود ادامه داد. “تا قبل از مکتب اثباتی، زندان به عنوان اصلیترین مجازات در سیستم عدالت کیفری کشورهای اروپایی شناخته شده بود و دیدگاهها، اغلب به سمت و سوی چگونگی اجرای بهتر آن گرایش داشت. با ظهور مکتب اثباتی، که عقیده آنها تعیین ضمانت اجرای اجتماعی بر مبنای حالت خطرناک مجرم بود، عنوان شد که اقدامات تأمینی باید جایگزین مجازات شود. گرچه طرح این موضوع با موفقیت روبرو نشد ولی تغییراتی در مجازات حبس داده شد.”[۹۹] به مرور زمان پس از عدم توفیق مجازات سالب آزادی در بازپروری اجتماعی بزهکاران و پیشگیری از تکرار جرم نظریاتی در ارتباط با جایگزینی این مجازات مطرح شد که “اولین بار توسط مکتب دفاع اجتماعی نوین، به سرکردگی مارک آنسل با پذیرش انسانی کردن رژیم زندانها و ابداع جایگزینهای بازداشت موقت (قرارهای کنترل قضایی) سعی بر تحدید بازداشت موقت شد و گامهای مهمی در جهت توسل به جایگزینهای زندان برداشته شد.”[۱۰۰] با گذشت زمان و عدم موفقیت مجازات زندان و بدبینی مردم به آثار اصلاحی و تربیتی زندان و شک و شبهه آن در تغییر بینش مجرمانه محکومان با کیفر زندان، اقداماتی در کل دنیا برای جایگزین کردن مجازات زندان با مجازاتهای دیگر انجام شد. در زمینهی بینالمللی، برای توسعهی سیاست جایگزینی مجازات سالب آزادی کنگره های متعددی توسط سازمانها و انجمنهای بینالمللی و به ویژه سازمان ملل متحد تشکیل شده که ضمن بیان زیانهای مجازات سالب آزادی، با ارائه پیشنهادهایی برای کاهش اقدامات منجر به سلب آزادی و کاهش آثار سوء زندان به معرفی جایگزینهای مجازات سالب آزادی منجر شد.
“اندکی پس از تشکیل سازمان ملل متحد، در نخستین کنگره پنجسالانه سازمان ملل متحد، مجموعه قواعد ملل متحد درباره طرز رفتار (اصلاحی) با زندانیان در سال ۱۹۵۵ در ژنو به اتفاق آرا به تصویب رسید و متعاقباً در ۳۱ ژانویه ۱۹۵۷ مورد تصویب شورای اقتصادی، اجتماعی نیز قرار گرفت. جانشینهای حبس در سطح سازمان ملل متحد نیز ابتدا در قطعنامهی شماره ۶ کنگرهی ششم ۱۹۸۰ مورد توجه قرار گرفت، سپس در قطعنامهی شماره ۱۶ کنگره هفتم ۱۹۸۵ تقلیل تعداد زندانیان، راه حل های جایگزین و بازسازی اجتماعی بزهکاران مورد بررسی و تبادل نظر قرار گرفت. در اجلاس تدارکاتی بین منطقهای کنگرهی هشتم که در توکیو برگزار شد متن قواعد ملل متحد دربارهی تهیه و تنظیم اقدامهای غیر سالب آزادی مورد بررسی و تصویب قرار گرفت و به همین لحاظ به قواعد توکیو شهرت یافت. این قواعد پس از تصویب در کنگرهی هشتم در ۱۴ دسامبر ۱۹۹۰ به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز رسیده و اجرای آن به دولتهای عضو توصیه شد.”[۱۰۱] "در این اجلاس، کارشناسان به تدوین متنی تحت عنوان «مقررات ناظر به تضمین اجرای مؤثر مجموعه قواعد و مقررات حداقل دربارهی طرز رفتار (اصلاح) با زندانیان» پرداختند. این متن مشتمل بر ۱۳ ماده همراه با تفسیرهایی، در قالب قطعنامهای تحت عنوان «اجرای عملی مجموعه قواعد و مقررات حداقل سازمان ملل متحد دربارهی طرز رفتار (اصلاح) با بزهکاران» است که در آن دوباره بر رسالت بهسازی ـ درمانی کیفر سالب آزادی و اجرای مفید آن در زندانهای کشورهای عضو تأکید شده است.”[۱۰۲]
همچنین در این قطعنامه ضمن بیان زیانهای قرارهای بازداشت کیفری حبس، جایگزینها و بدیل هایی نیز برای آن قید گردیده است. اما وقتی صحبت از جایگزینهای مجازات زندان در مفهوم گستردهی آن میشود، “منظور هر گونه ضمانت اجرایی است که بتواند از همان ابتدا کلاً مانع توسل به مجازات زندان شود و یا مدت حبس را کوتاهتر کند. بنابراین در این مفهوم نه فقط جایگزینهایی مانند کار عامالمنفعه یا حبس در منزل بلکه تعلیق ساده، تعلیق تعقیب، درمان در درمانگاههای اجباری برای معتادین به مواد مخدر و روانگردان و الکل در ردیف جایگزینها محسوب میشوند. اما قانونگذاران کیفری در کشورهای مختلف به روشهای گوناگون از این جایگزینها استفاده میکنند. گاه قانونگذار خود این تدابیر را به عنوان جایگزین تعیین کرده است و قضات را مکلف به تعیین کیفر از بین آنها نموده است و گاه ضمن حفظ حبس به عنوان کیفر اصلی جرم ارتکابی، اختیار تدابیر جایگزینی را به قاضی میدهد.”[۱۰۳]
اما در مورد استفاده از جایگزینهای حبس، شناخت امکانات و تواناییهای بالفعل و بالقوه و همخوانی با سنتها و آداب و رسوم حاکم بر جامعه امری ضروری است. در واقع برای استفاده از این جایگزینها، باید ضمن جذب و بکارگیری نیروهای مستعد و متخصص، ایجاد امکانات فیزیکی و اقتصادی لازم سایر قوای کشور در این مهم و همچنین سیاستهای تقنینی، قضایی و اجرایی متفقاً بستر لازم را جهت تحقق آن با تأسی به ابزار و امکانات موجود با توجه به شرایط اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی روز فراهم نمایند.
با توجه به مطالب عنوان شده، در صورت فراهم شدن امکانات کافی و فضای مناسب برای استفاده از جایگزینهای حبس، نتایجی همچون کاهش جمعیت کیفری، تقلیل هزینههای ناشی از اعمال مجازات آزادی و کاهش تکرار جرم بدست خواهد آمد. “در مورد کاهش جمعیت کیفری میتوان گفت این نتیجه صرفاً به معنای کاهش آمار و جمعیت کیفری و تخلیهی زندانها نیست، بلکه برقراری نظم و ایجاد امنیت روانی افراد جامعه و اصلاح و بهسازی رفتارهای فردی و اجتماعی فرد را در برخواهد داشت.”[۱۰۴]
اما نکته آخر در مورد جایگزینهای حبس؛ هنوز تمایل شدیدی در اغلب کشورهای جهان نسبت به استفاده از کیفر سالب آزادی وجود دارد و در واقع الغای این کیفر هنوز امکانپذیر نیست بنابراین استفاده از جایگزینهای مناسب در کنار این کیفر به عنوان راهحلی مورد توجه قرار گرفته است.
ج- حمایت از بزهدیدگان مواد روانگردان
همانگونه زیر عنوان مبحث اول ذکر شد، پدیدهی اعتیاد در دو مبحث فرعی، اعم از حقوق جزا و جرمشناسی بررسی میشود و با توجه به قانونگذاریها در طول سالیان گذشته، استفاده از حقوق جزا برای مبارزه با این پدیده به وضوح دیده میشد جایی که یافتههای جرمشناسی مهجور مانده بودند. اما امروزه با پیشرفت علوم و نیازهای جامعه استفاده از یافتههای این علم بسیار ضروری به نظر میرسد و به همین علت میتوان گوشههایی از کاربرد این یافتهها را در سیاست جنایی مشاهده کرد.
در یکی از تقسیمبندیهایی که از علم جرمشناسی میشود، آن را به دو دسته جرمشناسی نظری و جرمشناسی کاربردی تقسیم میکنند که جرمشناسی کاربردی خود به سه دسته جرمشناسی حقوقی، جرمشناسی بالینی و جرمشناسی پیشگیرانه تقسیم میشود.
اما در جرمشناسی حقوق (انتقادی)، به مطالعهی انتقادی نهادی و ارگانهای نظام کیفری پرداخته میشود و هدف اصلاح حقوق جزا، اصلاح نهادهای کیفری از طریق ارزیابی انتقادی آنهاست. جرمشناسی کلینیکی یا درمانگاهی یا بالینی رشتهای است که بر اساس مدل معمول در پزشکی شکل گرفته و اعمال میشود. غایت این جرمشناسی، جلوگیری از تکرار جرم است. در این جرمشناسی، پدیدهی فردی، یعنی شخص مجرم و آنچه مربوط به وی میشود، مورد مطالعه قرار میگیرد.
اما جرمشناسی پیشگیرانه سومین شاخهی جرمشناسی کاربردی است که به مطالعهی علمی کارایی و امکانات پیشگیری از بزهکاری که ممکن است در سطح یک کشور، شهر یا حمله باشد میپردازد و در واقع در این جرمشناسی به منظور عقیم و متوقف کردن جرم در آستانهی ارتکاب یا در شرف ارتکاب جرم اقدام میشود. اما در بحث بزهدیدگی و حمایت از بزدهدیده، چون به بررسی شخص پرداخته میشود جرمشناسی بالینی کاربرد دارد.
“«بزهدیدهشناسی» به عنوان یکی از شاخههای نوجرمشناسی است که به دنبال بررسی عوامل بزهدیدهزا (بزهدیدگی) در کنار عوامل بزهزا (بزهکاری) به حوزهی جرمشناسی پا گذاشت. و بدینسان بررسی و شناخت علتهای بزهدیدگی موضوع بزهدیدهشناسی شد، زیرا مطالعهی پارهای از جرایم نشان داده بود که رفتار بزهدیده وضعیت پیشجنایی مناسبی است که وی را برای چنین نقشی آماده میسازد.”[۱۰۵]
بزهدیده واقع شدن یا قربانی شدن یا بزهدیدگی معادل اصطلاح victimization/victimation میباشد که البته قربانی واقع شدن، اصطلاحی عام بوده که در محدودهی علوم اجتماعی، تکنولوژیکی، حقوق جزا و جرمشناسی قابل بررسی است چرا که ممکن است افراد به واسطهی خطرات اجتماعی، صنعتی، زیستمحیطی قربانی واقع شوند. اما بزهدیده برابر واژهی انگلیسی victim ـ شخصی است که آسیب و زیان یا آزار میبیند. “عزت فتاح جرمشناس کانادایی، تشریح میکند که آزار و اذیت ممکن است از طبیعت یا رفتار انسان برخاسته باشد. برای نمونه فردی که به دنبال زمینلرزه یا سیل، خانه و کاشانه خود را از دست داده و آواره شده است، قربانیِ طبیعت انگاشته میشود حال چنان چه آسیب وارد بر فرد از همنوعِ خود ناشی شده باشد، وی را باید قربانیِ یک رفتار انسانی دانست. در عرصهی علوم جنایی و جرمشناسی، هرگاه این رفتار انسانی ویژگی مجرمانه داشته باشد شخص آسیبدیده، بزهدیده نامیده میشود.”[۱۰۶]
“بزهدیده شخصی است که به دنبال ارتکابِ یک جرم، به آسیب بدنی یا روانی، درد و رنج عاطفی یا زیان اقتصادی (مالی) یا آسیب اساسی به حقوق بنیادیِ خود دچار شده باشد. بنابراین تعریف:
نخست، آسیبهایی که از جرم سرچشمه نمیگیرند، از این تعریف خارج میشود و دوم، بزهدیدگان را میتوان به بزهدیدگان مستقیم و غیر مستقیم تقسیم کرده، بزهدیدهی مستقیم شخصی است که به طور مستقیم قربانی بزه واقع شده است مانند مقتول و بزهدیدهی غیر مستقیم نیز در بردارندهی خانوادهی بیواسطه (درجهی یک) یا وابستگانِ بزهدیدهی مستقیم و شخصی که در جریان کمک به بزهدیده یا پیشگیری از بزهدیدگی آسیب میبیند است.”[۱۰۷]
در زمینه جرایم ناشی از اعتیاد به مواد روانگردان میتوان گفت که، “اعتیاد به مواد روانگردان بیآن که به اعتیاد انجامیده باشد، معمولاً جرم یا جرایم خاصی را به دنبال ندارد و بنابراین از چنان اهمیتی که موضوعِ مستقل یک مطالعه جرمشناسانه باشد برخوردار نیست.”[۱۰۸] ولی “در مورد اعتیاد از آن جا که وابستگیِ بدنی و روانیِ معتاد اختلال و دگرگونیهایی در منش و ویژگیهای رفتاریِ وی ایجاد میکند، با قرار گرفتن در حوزهی مطالعاتیِ جرمشناسان، زمینهسازِ جرم یا جرایم خاص شناخته میشود. به طور کلی از دیدگاه جرمشناسی، تأثیر مستقیم اعتیاد به بزهکاری به شکلهایی نمایان میشود: ۱- جرایم علیه اشخاص: (در دوران نشئگیِ ناشی از مصرف مواد روانگردان) ۲- جرایم علیه اموال (با هدفِ کسب پول برای خرید مادهی روانگردان) ۳- جرایم ناشی از بیاحتیاطی، همچنین تأثیر غیر مستقیمِ اعتیاد بر بزهکاری در سطح جرمهای ناشی از خرید و فروش مواد روانگردان (مانند جعل گواهی) یا رفتارهای دیگری چون: روسپیگری و همجنسگرایی ممکن است آشکار شود.”[۱۰۹]
اما جرمشناسان دربارهی بزهدیدهشناسی و اعتیاد اتفاق نظر ندارند، به گونهای که “در نوشتههای جرمشناسی، اعتیاد به مواد را غالباً «جرمهای بدون بزهدیده» نامیدهاند و برخی نیز از قربانیان این جرمها به «بزهدیدگان غیر حقیقی یا مجازی» یاد کردهاند.”[۱۱۰]
“عدهای دیگر هم از بزهدیدگان مستقیم ـ محسوس و غیر مستقیم ـ نامحسوس در قلمرو اعتیاد سخن گفتهاند. به زعم ایشان، «بزهدیدگان مستقیم اعتیاد در وهلهی نخست، شخص معتاد و در درجه دوم، خانواده او» است. “بزهدیدگان غیر مستقیم نیز کانون خانوادگی ملی، یعنی کشور، در تمام ابعاد اقتصادی، فرهنگی و امنیتی محسوب میشوند.”[۱۱۱] با وجود این دیدگاهها، “باید گفت بزهدیدگی معتاد از پدیدهی اعتیاد سرچشمه نمیگیرد، یعنی فرد معتاد را نمیتوان بزهدیدهی مستقیم اعتیاد دانست. چه بزهدیدگی او از پدیدههای مجرمانه دیگری ـ همچون قاچاق مواد مخدر ـ سرچشمه میگیرد. اما خانواده خرد معتاد و بستگان وی را میتوان بزهدیدهی مستقیم اعتیاد فرد دانست که در اثر این اعتیاد «دچار مشکلات روحی، عاطفی و مالی میشوند.»”[۱۱۲]
بنابراین هم بستگان معتاد به عنوان، بزهدیدهی مستقیم و هم خود معتاد که بزهدیده قاچاق است و نه اعتیاد بایستی در برنامههای سیاست اصلاح و درمان حمایت شوند.
“علم بزهدیدهشناسی که عمر طولانی ندارد و به دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی برمیگردد، طی دو مرحله تغییر رویکرد داد که به آن بزهدیدهشناسی نخستین و بزهدیدهشناسی دومین گفته میشود.”[۱۱۳]
“بزهدیدهشناسی نخستین: که به نقش و سهم بزهدیده در فرایند ارتکاب جرم میپرداخت توسط فون هانتینگ و مندسون تأکید شد. در واقع این دو دانشمند در رهگذر روابط میان بزهدیده و بزهکار و با توجه به نقش و سهم بزهدیده در تکوین بزه، بر تقصیر او بر آنچه به سرش آمده، تأکید میکردند. اما کمکم این نظریات تغییر پیدا کرده و بزهدیدهشناسی دومین پا به عرصه گذاشت. در بزهدیدهشناسی دومین، اعتقاد بر این است دولت در همهی سطوح تقنینی، قضایی و اجرایی در کنار جامعهی مدنی و با مشارکتِ آن باید در جبران خسارت مادی و معنویِ بزهدیدگان نقش داشته باشد.”[۱۱۴] در واقع در این رویکرد، تأکید بر حمایت از بزهدیدگان به الگویی فراتر از یک جبران خسارت مادی و تعمیمپذیر به دیگر جنبههای حمایت از آنان میاندیشد. در واقع بزهدیدهشناسی دومین در همهی سطوح سعی در حمایت از بزهدیده دارد خلاف آن چه که در بزهدیدهشناسی نخستین مورد نظر بود.
اما “این حمایتها، اعم از حمایت کیفری، حقوقی، مالی، عاطفی، پزشکی و مالی است.”[۱۱۵]
پس در زمینهی اعتیاد به مواد روانگردان میتوان انواع این حمایتها را داشت. در قانون جدید مبارزه با مواد ما نمونهای از این حمایتها را میتوانیم ببینیم که البته به عنوان نقاط قوت قانون ۱۳۸۹ ذکر خواهد شد.
- گفتار دوم: نقد و بررسی قانون ۱۳۸۹
الف- نقاط قوت
الف-۱- توجه ویژه به روانگردانها
“تمایل بشر برای به دست آوردن حداکثر لذّت و موج لذتگرایی در جوامع انسانی باعث گردیده تا انسانها به هر مادهای که در آن لذّت دو چندان وجود داشته باشد و لحظهای آنها را از واقعیات دور کند تمایل فراوانی نشان دهند.”[۱۱۶]
“مواد صنعتی جدید به علت ترکیبات شیمیایی که دارند، سیستم اعصاب مرکزی را تحریک کرده و باعث بروز نوعی تشنج و حرکات غیر قابل کنترل به همراه تعریق، گشادی مردمک چشم و در مجموع کنشهای شدید رفتاری باعث نوعی شادی لحظهای میشوند.”[۱۱۷]
“گزارش سالانه دفتر ملل متحد برای مواد مخدر و جرم (UNODC) نشان میدهد که تعداد افرادی که حداقل یک بار در سال ۲۰۰۹ مواد مخدر غیر قانونی مصرف کردهاند، بین ۱۴۹ تا ۲۷۲ میلیون نفر است. این رقم نشانگر ۳/۳ الی ۶/۱ درصد از کل جمعیت جهان در گروه سنی ۶۴-۱۵ سال است.
حشیش که با فاصلهی زیاد پرمصرفترین ماده مخدر غیر قانونی است، بین ۱۲۵ میلیون تا ۲۳۰ میلیون مصرفکننده در سراسر جهان در سال ۲۰۰۹ را به خود اختصاص داده است. پس از حشیش به لحاظ میزان شیوع، آمفتامینها از نوع محرک (متامفتامین، آمفتامین و اکستاسی) بیشترین مصرف را دارند.”[۱۱۸]
فرم در حال بارگذاری ...