هودر و هسلم (۲۰۰۶) یادگیری بدون خطا تنها را با بازیابی بافاصله تنها، مقایسه کردند و سپس دو روش ترکیب شد. به گروه کنترل یک تکلیف دوگانه برای کاهش عملکرد حافظه آشکار داده شد در حالی که حافظه ناآشکار دست نخورده رها شد. از این نظر، توانایی شرکتکنندگان گروه کنترل، بهطور قابلتوجهی متفاوت از افراد مبتلا به اختلالات حافظه خفیف تا متوسط نبود. آنها دریافتند که بازیابی بافاصله بهتنهایی منجر به یادآوری بهتر نسبت به یادگیری بدون خطا تنها، میشود و هیچ بهبود قابلتوجهی زمانی که دو روش ترکیب شدند وجود نداشت؛ بنابراین، بازیابی بافاصله، روش بهتری برای استفاده بود. با این حال، مشکلات روششناختی در این مطالعه، وجود دارد زیرا در روش یادگیری بدون خطا، شرکتکنندگان لازم است بهسادگی به پاسخ درست گوش دهند. آنها مجبور نیستند به هیچ وجه آن را پردازش کنند و پژوهشهای کلر و همکاران (۱۹۹۹، ۲۰۰۰، ۲۰۰۱) و رایلی و هیتون[۳۷۸] (۲۰۰۰) نشان داد که برای شرکتکنندگان مهم است تشویق شوند و در تکالیف یادگیری فعال باشند. علاوه بر این، در مطالعه بدلی و ویلسون (۱۹۹۴)، تمام ۱۶ نفر پر مبتلا به یادزدودگی، از یادگیری بدون خطا سود بردند و بحث در این مورد که یادگیری بدون خطا برای افراد مبتلا به آمنزی ناکارآمد است را دشوار میسازد.
استفاده از بازیابی بافاصله در کار بالینی
بر اساس ۱۵ مطالعه منتشر شده، هوپر و همکاران (۲۰۰۵) آموزش بازیابی بافاصله را برای افراد مبتلا به دمانس توصیه میکنند. احتمالاً کمپ، پر کارترین فرد در این زمینه است. کمپ و همکاران (۲۰۰۰) اثربخشی بازیابی بافاصله برای انواع مشکلات در شرایط مختلف را اثبات کردهاند. بهعنوان مثال، در درمان گفتار و زبان، میتوان از بازیابی بافاصله برای کمک به درمان نام پریشی و اختلال تکلم، استفاده کرد. در کار درمانی، میتوان به افراد مبتلا به دمانس، استفاده از صندلی چرخدار، واکر و دیگر تجهیزات انطباقی و فعالیتهای روزمره زندگی را آموزش داد. همه درمانگران و پرستاران میتوانند از آن برای آموزش نامها، آیتمهای جهتیابی مانند شماره اتاق بیمار و شمارههای تلفن، استفاده کنند. همچنین میتوان از آن برای کاهش مشکلات رفتاری استفاده کرد (بیرد، ۲۰۰۱؛ کمپ و همکاران، ۲۰۰۰). بوروش و کمپ (۱۹۹۸) کتابچه راهنمای برای کمک به کسانی که در این زمینه کار میکنند، تهیه کردهاند. آنها برای آموزش بازیابی بافاصله، توصیههای ارائه میدهند مانند ” با مراجع روبرو شوید، در همه حال تماس چشمی برقرار کنید. بر تن صدا و زبان بدن خود نظارت کنید تا همیشه نگرش و پیام مثبت انتقال دهید “(ص. ۲۳) ” و “اگر آموزش [بازیابی بافاصله] باعث ناراحتی مراجع میشود، آن را متوقف کنید. این تجربه باید سرگرم کننده و لذتبخش باشد. فرد باید مشتاق همکاری با شما باشد “(ص. ۲۳). این نویسندگان خاطر نشان میکنند که یادگیری باید نسبتاً آسان باشد زیرا آن بر پایه حافظه ناآشکار، بنا میشود. آنها همچنین ترکیب بازیابی بافاصله با یادگیری بدون خطا را توصیه میکنند.
کلر و همکاران. (۱۹۹۹، ۲۰۰۰، ۲۰۰۱) از یادگیری بدون خطا، بازیابی بافاصله و همچنین محو سرنخها باهم استفاده کردهاند. همانطور که قبلاً مشاهده کردیم هودر و هسلم (۲۰۰۶) استدلال میکنند که ترکیب این دو باهم، مزایای آنها را افزایش نمیدهد، اما پژوهش هودر و هسلم با افراد مبتلا به دمانس نبود، بنابراین ممکن است این یافتهها با جمعیتهای مختلف، متفاوت باشند.
اگرچه اکثر مطالعات در مورد بازیابی بافاصله بر افراد مبتلا به دمانس متمرکز شده است، این فن با گروههای دیگر نیز استفاده شده است. سهلبرگ (۲۰۰۵) در مورد کار با افراد دچار ناتوانیهای یادگیری رشدی، بحث کرده است. در توانبخشی از آن برای افراد دچار مشکلات غیر پیشرونده حافظه، استفاده شده است (ویلسون، ۱۹۹۹؛ موفات، ۱۹۸۹). هیلاری و همکاران (۲۰۰۳) نشان دادند که ایجاد فاصله بین تکرار مطالب منجر به بهبود یادآوری در افراد مبتلا به TBI متوسط و شدید، میشود. با این حال، باید در نظر داشت که این یک آزمایش یادگیری فهرست بوده است و نه یک مطالعه توانبخشی.
محو سرنخها
محو سرنخها[۳۷۹] (VC)، روشی است که در آن علائم و سرنخها ارائه و سپس بهتدریج محو میشوند. مثلاً از فردی که اسم جدیدی را دارد یاد میگیرد انتظار میرود ابتدا کل اسم را کپی کند، سپس حرف آخر آن حذف میشود، اسم بار دیگر کپی میشود و حرف آخر آن را فرد وارد میکند، بعد از آن دو حرف آخر حذف و این فرایند تکرار میشود تا اینکه همه حرفها توسط فرد یادگیرنده کامل شوند. این روش شبیه روش زنجیره سازی رو به عقب است که برای آموختن مهارتهای جدید به افرادی دارای ناتوانیهای یادگیری استفاده میشود. در زنجیره سازی رو به عقب، بیمار در تمام مراحل یک تکلیف کامل، تشویق یا راهنمایی میشود (مثلاً پوشیدن یک کت) و سپس در تمام مراحل زنجیره سازی بهجز آخرین مرحله که در آن فرد باید بدون کمک دیگران، کار را تکمیل کند، راهنمایی میشود؛ سپس دو مرحله آخر زنجیره سازی حذف میشوند و الی آخر. در زنجیره سازی رو به جلو، ابتدا، اولین مرحلهی زنجیره بجای آخرین حذف میشود.
اولین بار، گلیسکای و همکاران (۱۹۸۶) استفاده از روش محو سرنخها را در افراد مبتلا به اختلال حافظه گزارش دادند و از ترکیبی از زنجیره سازی رو به جلو و رو به عقب برای آموزش اصطلاح رایانه به چهار بیمار مبتلا به آمنزی استفاده کردند. در ابتدا تعریف یک واژه به بیماران ارائه میشد و از آنها میخواستند که کلمهی تعریف شده را بیان کنند. سرنخهای رو به افزایش به بیماران داده میشد؛ بنابراین، در صورتی که واژه هدف « Delete» بود، اول به آنها حرف D سپس حروف De و Del و الی آخر ارائه میشد (زنجیره سازی رو به جلو). در کوششهای بعدی، هر بار تعداد حروف کمتر میشد. (زنجیره سازی رو به عقب یا محو سرنخ). در ابتدا، چهار بیمار در این مطالعه به اولین حرف هر کدام از اصطلاحات مربوط به رایانه بسیار وابسته بودند. علاوه بر این، همه برخی از اصطلاحات رایانهای را یاد گرفتند و سرانجام توانستند در غیاب اولین حرف واژهها، واژههای هدف را تولید کنند بهعلاوه آنها در طول ۶ هفته، همه لغات را یاد گرفتند. روش محو سرنخ برای شرایطی برتری دارد که در آن هر بار اشتباهی وجود داشت، پاسخ صحیح ارائه شود. علیرغم این موفقیت، بیماران از شرکتکنندگان گروه کنترل بسیار کندتر یاد میگرفتند و نمیتوانستند یادگیری خود را به تغییرات جزئی اصطلاح تعمیم دهند. در یک مطالعه دیگر، گلیسکای و شاکتر (۱۹۸۹)، بیش از ۲۵۰ قطعه اطلاعات جدید مربوط به قوانین و روشهای انجام یک تکلیف مربوط به ورود اطلاعات رایانهای را به یک خانم مبتلا به آمنزی شدید (مبتلا به آنسفالیت) آموزش دادند. سپس این زن توانست با بهره گرفتن از این مهارت، سر کار برود. «او نه تنها قادر بود که کار کند، بلکه قادر بود که بهسرعت و دقت کارمندان مجرب ورود اطلاعات این کار را در شرایط دنیای واقعی انجام دهد» (ص ۸۹۳).
این محققان معتقدند که این موفقیت به خاطر سه عامل بود: راهبرد آموزش محو سرنخ، تکرار بسیار زیاد همه رویههای مورد نیاز و آموزش مستقیم و آشکار همه اجزای شغل. گلیسکای و همکاران تلاش کردند از تواناییهای یادگیری نسبتاً دست نخورده بیماران دچار یادزدودگی استفاده کنند. هرچند آنها از ارتباط با زنجیره سازی رو به عقب و رو به جلو در زمینهی ناتوانیهای یادگیری، اطلاعی نداشتند.
برونینگ، ون لون - ورورن، ون دایرن[۳۸۰] (۱۹۸۹)، وندر لیدن، میولمانز و لوراین[۳۸۱] (۱۹۹۴) و کوماتسو، میمیورا، کاتو، واکاماتسو و کاشیما[۳۸۲] (۲۰۰۰) همه از روش محو سرنخ برای بیماران مبتلا به نشانگان کورساکوف استفاده کردند و همه موفقیتهای ولو محدود داشتهاند. لنگ و کوپلو[۳۸۳] (۱۹۹۰) با موفقیت از روش مشابه روش گلیسکای و همکاران برای آموزش اصطلاحات رایانه به بیماران آسیب مغزی استفاده کردند. در حقیقت، گلیسکای (۱۹۹۲) همچنین روی بیماران TBI ازجمله بیماران مبتلا به آمنزی پس از ضربه کار کرده است؛ روش محو سرنخ برای این بیماران سودمند بود (گلیسکای و دلانی[۳۸۴]، ۱۹۹۶). توئن[۳۸۵] و گلیسکای (۱۹۹۵) ۱۲ بیمار با سببشناسی مختلف را بررسی کردند و سه راهبرد مختلف حافظه ازجمله محو سرنخ را باهم مقایسه کردند. مشخص شد در مطالعه ۱۹۹۵، هرچند روش محو سرنخ تا اندازهای سودمند بود؛ سودمندترین روش، روش یادیارهای دیداری بوده است. روش محو سرنخ نه تنها در مورد بیماران غیر پیشرونده بلکه در مورد بیماران مبتلا به آمنزی هم استفاده شده است (دیس فلت و اسمیتز[۳۸۶]، ۱۹۹۱؛ کلر و همکاران، ۱۹۹۹؛ دان[۳۸۷] و کلر، ۲۰۰۷). در مطالعه دیس فلت و اسمیتز، بیماران در یک موقعیت تجربی با بهره گرفتن از روش محو سرنخ، اسامی کارکنان را موفقتر از گروه کنترل یاد گرفتند. با اینحال، در این پژوهش، از روش محو سرنخ، در کنار شیوههای دیگر نظیر سازماندهی، توجه هدایت شده و تمرین ذهنی استفاده شده است شبیه به مطالعه کلر و همکاران در سال ۱۹۹۹ که در آن، ترکیبی از راهبردها، استفاده شده است.
گروهی از بیماران که از روش محو سرنخ بهره نمیبرند افراد مبتلا به زبان پریشی هستند (ابل، شولتز، رادرماچر، ویلیامز و هابر[۳۸۸]، ۲۰۰۵). در این مطالعه، بیماران در معرض روش محو سرنخ یا افزایش سرنخها و یا هر دو قرار گرفتند. هرچند، روش افزایش سرنخها و روش ترکیب دو نوع سرنخ دهی تا اندازهای سودمند بود. روش محو سرنخ، بهتنهایی، برای هیچکدام از بیماران مبتلا به زبان پریشی، سودی نداشت. نویسندگان معتقدند که این مسئله به این خاطر است که روش محو سرنخ، یک روش یادگیری بدون خطا است و بیماران مبتلا به زبان پریشی نسبت به بیماران مبتلا به آمنزی، کمتر به اشتباهات حساس هستند.
اگرچه کسلز و دی هان (۲۰۰۳) در یک فرا تحلیل درباره یادگیری بدون خطا و محو سرنخها دریافتند که روش محو سرنخ، اندازه اثر، از نظر آماری معناداری در مقایسه با درمانهای کنترل ندارد، اما برخی مطالعات دیگر در واقع این تأثیر را نشان میدهند.
گلیسکای و همکاران (۱۹۸۶، ۱۹۸۹) با روش محو سرنخ، تلاش کردند از تواناییهای ناآشکار دست نخورده افراد مبتلا به آمنزی استفاده کنند. علیرغم برخی موفقیتها، روش محو سرنخ، مستلزم صرف وقت و تلاش بسیار زیادی از سوی هم آزمایشگران و هم افراد مبتلا به آمنزی بود. از سوی دیگر، حافظه یا یادگیری ناآشکار مستلزم تلاش نیست، زیرا بدون یادآوری هوشیار، اتفاق میافتد. هانکین و پارکین (۱۹۹۵) بیان کردند که در این مورد، حافظه ناآشکار مسئول است. آنها تلاش کردند که به گروهی از افراد مبتلا به TBI یا آنسفالیت، اصطلاحات مربوط به رایانه را آموزش دهند. (تکلیف مشابه تکلیف مورد استفاده در مطالعه گلیسکای و همکاران، ۱۹۸۶) و روش محو سرنخ را با روش یادگیری استاندارد طوطیوار (تکرار) مقایسه کردند. بین این دو روش هیچگونه تفاوت معناداری مشاهده نشد. با اینحال وقتیکه روش محو سرنخ برای سهولت استفاده از حافظه ناآشکار اصلاح شد، روش محو سرنخ منجر به عملکرد برتر بعد از یک وقفهی ۶ هفتهای شد. اصلاحات شامل ارائه ریشهی لغات حتی در زمانی که ضرورتی نداشت بود؛ بنابراین اگر اصطلاح مورد آموزش، واژهی mouse بود، حروف mous- نشان داده میشد حتی اگر نیازی به نمایش آنها نبود. این کار برای افزایش احتمال استفاده از حافظه ناآشکار انجام میشد. هانکین و پارکین (۱۹۹۵)، این احتمال را مطرح ساختند که افرادی مبتلا به آسیب خفیف، احتمال بیشتری دارد که از روش استاندارد پیشبینی بهره ببرند، در حالی که افراد دارای اختلالات شدیدتر (و آنهایی که به حافظه ناآشکار خود بیشتر وابستهاند)، احتمال بیشتری دارد که از محو سرنخ بهره ببرند.
علیرغم این واقعیت که تکمیل تنهی کلمهها یک تکلیف حافظه ناآشکار، ثابت شده است. همچنین هانکین و پارکین، این مسئله را که روش محو سرنخ واقعاً از حافظه ناآشکار استفاده می کند را، زیر سؤال میبرند. آنها بیان میکنند که در روش محو سرنخ معمول، تنه کلمه (یا حرف اولیه) بهعنوان یک تکلیف یادآوری با کمک سرنخها عمل میکند و بنابراین از حافظه آشکار و نه حافظه ناآشکار سود میبرد؛ بنابراین روش محو سرنخ از حافظه ناآشکار بهره میگیرد، اما وقتیکه تکلیف نیازمند حافظه آشکار است این کمک ناچیز است. مزیت روش محو سرنخ بعد از یک وقفهی ۶ هفتهای به این خاطر است که حافظه آشکار بیشتر کاهش مییابد و احتمالاً از حافظه ناآشکار بیشتر استفاده میشود. رایلی، سوتیرو و جسپال[۳۸۹] (۲۰۰۴) همچنین بیان کردند که روش محو سرنخ وقتی موفقتر عمل میکند که یادگیری ناآشکار مورد نیاز باشد. این بدین معنی است که این روش برای افراد دارای اختلالات خفیف یا متوسط حافظه و دارای حداقل مقداری حافظه آشکار سودمندتر است. در واقع، توئن و گلیسکای در سال ۱۹۹۵ دریافتند که اکثر بیماران دارای آسیب شدید و همچنین افراد دارای نقصهای ملایمتر از محو سرنخ بهرهای نمیبرند. کوماتسو و همکاران (۲۰۰۰) همچنین دریافت که محو سرنخ برای برخی بیماران ناکارآمد است.
شکی نیست که محو سرنخ، تعداد خطاها را در طول دورهی آموزش کاهش میدهد و این بهنوبه خود، تداخل را کاهش میدهد. طبق نظر بدلی و ویلسون (۱۹۹۴) و ویلسون و همکاران (۱۹۹۴)، حافظه ناآشکار به تداخل حساس است، قوییترین پاسخ را ارائه میدهد و نمیتوان از آن برای حذف اشتباهات استفاده کرد؛ بنابراین، میبایستی از طریق آموزش یادگیری بدون خطا، تداخل را به حداقل برسانیم. این مسئله تا حدی توسط روش محو سرنخ محقق میشود؛ زیرا افراد با بهره گرفتن از این روش، وقتی سرنخها داده میشوند، تشویق میشوند که پاسخ درست را حدس بزنند، ما قبلاً دیدیم که افراد دارای زبان پریشی ممکن است از یادگیری بدون خطا بهرهای نبرند، زیرا آنها در مقایسه با افراد دارای آمنزی به اشتباهات، کمتر حساس هستند (ابل و همکاران، ۲۰۰۵). بدلی و ویلسون (۱۹۸۴) و هانکین و پارکین (۱۹۹۵) و سلزر، کلارک، کوهن، دانکن و گیج (۲۰۰۶) معتقدند که این روش با به حداقل رسانی تداخل کار میکند.
محو سرنخ در کار بالینی
مسئله اصلی در محو سرنخ این است که این روش ممکن است تنها وقتی کار کند که حداقل یک حرف از کلمه، مانده باشد. هرچند در مطالعه گلیسکای و همکاران (۱۹۸۶) دریافتند که همهی بیماران آنها سرانجام اصطلاحات مربوط به رایانه را بدون حرف اول آنها فراگرفتند، آموزش بسیار کند و با تمرینات بسیار زیاد صورت گرفت. اگر روش محو سرنخ برای آموزش اطلاعات جدید انتخاب شد، بایستی آن را با اصول یادگیری بدون خطا ترکیب کرد.
ریلی و هیتون (۲۰۰۰) اجتناب از اشتباهات همزمان با تشویق به یادآوری لغات با تلاش زیاد را پیشنهاد کردند. بهزودی مشخص شد که اگر بیماران در طول آموزش بسیار غیرفعال باشند، در یادگیری ناکام میمانند؛ بنابراین، بجای گفتن پاسخهای درست به آنها، آنها باید در این فرایند مشارکت کنند. البته روش محو سرنخ با درخواست از بیماران برای کامل کردن آخرین حروف آیتم هدف، آنها را تشویق میکند. روشهای یادگیری بدون خطا همچنین نیازمند تشویق به مشارکت فعالانه میباشد. ریلی و هیتون (۲۰۰۰) معتقدند که میبایستی شرایط کاربرد، ازجمله سختی واژهی که قرار است یاد گرفته شود و تواناییهای حافظه یادگیرنده را در نظر بگیریم. آیتمهای سختتر و حافظههای ضعیفتر ممکن است مستلزم محو تدریجی باشد تا از افزایش اشتباهات و حذف حروف جلوگیری شود؛ آیتمهای سادهتر و حافظههای قویتر ممکن است نیازمند محو سریعتر باشند تا یادآوری با تلاش بیشتر مورد تشویق قرار گیرد. برای آزمایش این پیشبینی، در آموزش اطلاعات عمومی به ۱۲ نفر دارای سابقه آسیب به سر، دو شیوه محو سرنخ باهم مقایسه شد. هماهنگ با این پیشبینی، افزایش کمک (که اجازه ناپدید شدن سریعتر را میدهد) برای افراد دارای حافظه قویتر و آیتمها سادهتر، مؤثرتر بود و کاهش کمک (که در آن ناپدید شدن تدریجیتر است) برای افرادی مؤثرتر بود که دارای حافظههای ضعیفتر بودند و آیتمها سختتر بودند.
سرانجام، همواره در توانبخشی، باید به تعمیم توجه کرد. اگر برای تعمیم برنامهریزی نکنیم، احتمالاً درمان با شکست روبرو خواهد شد. کلر (۱۹۹۹) به بیمار خود، اسامی افراد در باشگاه اجتماعیشان را با بهره گرفتن از عکسها آموزش داد. تعمیم با میزان استفاده این مرد از عکسها در باشگاه بررسی شد. او میبایستی به هر عکس نگاه میکرد، شخص مورد نظر را پیدا میکرد و به پژوهشگر خود، آن فرد را با اسم معرفی میکرد.
گلیسکای و شاکتر (۱۹۸۹) به بیمار خود یاد دادند که چطور ورود اطلاعات را انجام دهد و سپس مطمئن شدند که او میتواند این تکالیف را در محل کار انجام دهد. گاهی اوقات مطالعاتی را میبینیم که هیچ نشانهای از تعمیم ندارند (مثلاً توئن، ۱۹۹۶؛ استارک، استارک و گوردون، ۲۰۰۵) و اگرچه در مورد برخی مطالعات پژوهشی منتشر شده، قابل قبول است، اما هر بالینگر خوب میبایستی بهصورت خودکار، تعمیم را بهعنوان بخشی از تمرین روتین بگنجاند.
الهارت و همکاران (۲۰۰۸) به آموزش روشها یا اطلاعات به افراد مبتلا به آسیبهای اکتسابی حافظه بعد از TBI، سکته مغزی، آنوکسی، عفونتهای سیستم عصبی، دمانس و اسکیزوفرنی، پرداختند. آنها برای یافتن شواهدی از اثربخشی روشهای آموزشی مختلف، به جستجو در پیشینه پژوهش پرداختند. دو شکل اصلی آموزش بیرون آمده از این مطالعه، توسط نویسندگان، روشهای آموزش نظاممند و متعارف نامگذاری شدند. روشهای نظاممند شامل یادگیری بدون خطا، روش محو سرنخ و تکرار بافاصله است. این روشها بر رهنمودها یا نمونههای واضح و بهدقت کنترلشده تأکید دارند. روشهای متعارف شامل آزمون و خطا یا آموزش پر خطا میباشند. این روشها بر یادآوری اطلاعات یا مهارت مورد نظر، بدون نمونه یا رهنمودهای قبلی تأکید میکنند. آموزشدهندگان تنها بعد از اینکه یادگیرنده تلاش کرد که تکلیف را انجام دهد و خطا کرد، رهنمودها را ارائه میدهند.
اگرچه این بررسی مدارک متقاعدکنندهای برای مؤثر بودن آموزش نظاممند ارائه داد، اما مشخص شد که جزئیات در مورد طراحی و اجرای آموزش واضح نیست. با اینحال، این نویسندگان برای کمک به بالینگران در طراحی و ارزیابی آموزش ارائه شده برای افراد دارای اختلال حافظه توصیههایی را ارائه کردهاند:
توانبخشی شناختی به کمک رایانه
استفاده از نرمافزارهای رایانهای برای توانبخشی در طول دهه گذشته روز به روز افزایش یافته است. تعداد زیادی برنامه رایانهای برای توانبخشی یا بازآموزی شناختی منتشر شده است که ادعا میکنند همانند یا بهتر از روشهای مداخله سنتی توانبخشی شناختی به بیماران کمک میکنند (برگمن، ۲۰۰۲؛ گونتکووسکی، مک دونالد، کلارک و راوی، ۲۰۰۲). در حوزهی توانبخشی شناختی، کاربرد رایانه نقش مهمی را ایفا نموده است (چن[۳۹۰] و همکاران، ۱۹۹۷؛ جانسون، توماس و شین[۳۹۱]، ۱۹۹۷) طی دهه گذشته، توسعه توانبخشی شناختی به کمک رایانه، سه مرحله را پشت سر گذاشته است: بازیهای ویدیوئی، نرمافزارهای آموزشی، نرمافزارهای ویژه توانبخشی شناختی (لاینچ[۳۹۲]، ۲۰۰۲). کاربرد اولیه بازیهای ویدئویی به عنوان بازآفرینی درمانی در اواخر دهه ۱۹۷۰ و به سرعت در اوایل دهه ۱۹۸۰ با بکار گیری اولین رایانهها شخصی و نرمافزارهای آموزشی قابل دسترس پیگیری شد. در اواسط دهه ۱۹۸۰ پلت فرمهای مکنتاش و آی بی ام به موازات زبانهای برنامهریزی ساده ارائه گردیدند که این امکان را در اختیار افراد قرار میداد تا بدون داشتن تخصصهای فنی زیاد، بتوانند نرمافزار خودشان را گسترش دهند. متخصصان توانبخشی اقدام به تولید نرمافزارها کردند، در واقع تاریخچه اولیه توانبخشی شناختی به کمک رایانه به موازات توسعه و رشد بازیهای ویدیویی و رایانههای شخصی میباشد (لاینچ، ۲۰۰۲) و متعاقب رشد توانبخشی و ارتباطات از راه دور، توانبخشی الکترونیکی یا آنلاین، واقعیتهای مجازی، سیستمهای ویژه و غیره، بهکارگیری نرمافزارهای توانبخشی شناختی جایگاه ویژهای پیدا کردند (مان، تام و هیو چن[۳۹۳]، ۲۰۰۳؛ تام و مان، ۲۰۰۴).
پیشرفتهای تکنولوژی طی دهه گذشته به پیشرفتهای متناظری در حوزه توانبخشی شناختی نیز منجر شده است (گونتکوسکای[۳۹۴]، ۲۰۰۲). بسیاری از برنامههای توانبخشی شناختی مبتنی بر رایانه یا برنامههای آموزشی مدعی ارائه درمانهایی در سطحی معادل یا بهتر از روشهای مداخلات سنتی میباشد. بسیاری از متخصصان، بهکارگیری رایانهها را به خاطر انعطافپذیری و مقرون بهصرفه بودن آن، توصیه کردهاند (جانسون، توماس و شین، ۱۹۹۷؛ هال و کوپ، ۱۹۹۵). علیرغم مشکلات روششناختی پیش روی هنگام مقایسه مستقیم بررسی اثربخشی توانبخشی شناختی رایانهی (چن و همکاران، ۱۹۹۷) یافتههای بسیاری، روند کلی مثبتی را برای چنین مداخلاتی و درمان افراد مبتلا به آسیبهای مغزی، به اثبات رسانده است.
برنامه cogmed، (http://www.cogmed.com) پرکاربردترین برنامه رایانهای در مدارس و کلینیکهای ۳۰ کشور مختلف دنیا برای توانبخشی حافظه کاری است (شیپستید، هیکس و انگل[۳۹۵]، ۲۰۱۲) این برنامه بر پایه ۸ نوع تمرین مختلف برای تقویت حافظه کاری دیداری – فضایی و کلامی است که در آن سطوح دشواری مختلفی برای یادگیری در نظر گرفته شده است. Brain Ware Safari یک برنامه رایانهای است که برای تقویت ۴۱ مهارت شناختی ازجمله حافظه کاری در قالب بازیهای چندرسانهای در کودکان ۶ تا ۱۵ سال در آمریکا ساخته شده است (هلمز و سوآتل[۳۹۶]، ۲۰۰۷). سایر برنامههای رایانهای تقویت حافظه کاری، حافظه جنگل[۳۹۷] (http://www.junglememory.com) که بر پایه سه نوع تکلیف؛ و cognifit (http://www.cognifit.com) که با تکالیف شنیداری، دیداری و ترکیبی، به تقویت حافظه کاری میپردازند (شاتیل، میکالکا، بلوتی و بورس[۳۹۸]، ۲۰۱۴).
از نظر آرم استرانگ[۳۹۹] (۱۹۸۹) و مک گیور[۴۰۰] و همکاران (۱۹۸۷) مزایای بهرهگیری از رایانهها به عنوان ابزارهایی در توانبخشی شناختی عبارتاند از:
بهطور خلاصه پژوهشهای مختلف نشان دادهاند که توانبخشی شناختی باعث بهبود حافظه میگردد (رایان و راف[۴۰۱]، ۱۹۹۸؛ برگمن[۴۰۲]، ۲۰۰۰؛ هاکس، ماناسی، رایت و اسنل[۴۰۳]، ۲۰۰۰؛ کاشل، دالاسالا، کانتاجالو، فالباک، الکسونن و کازن[۴۰۴]، ۲۰۰۲؛ هارت، هاوکی و وایت[۴۰۵]، ۲۰۰۲؛ الهاردت، سهلبرگ، گلانگ و آلبین[۴۰۶]، ۲۰۰۵؛ ماناسی، هاکس و اسنل، ۲۰۰۵؛ دو، مان، اوو، ژنگ و تام[۴۰۷]، ۲۰۰۶؛ تیکپنی- دیویس و بارکرکالو[۴۰۸]، ۲۰۰۷؛ جنتری، والاس، وارفورت و لاینچ[۴۰۹]، ۲۰۰۸؛ اُنیل-پیروزی، استرنجمن، گلدشتاین، کتز، ساوج، کلکار، ساپیالنا، بورکی، راچ و گلن[۴۱۰]، ۲۰۱۰؛ راسکین[۴۱۱] و سهلبرگ، ۱۹۹۶ و ۲۰۰۹).
کاشل و همکاران (۲۰۰۲)، در پژوهش خود نشان دادند که با آموزش تصوری، یادآوری تأخیری موارد کلامی روزانه مرتبط مانند داستانها و قرار ملاقاتها بهطور معناداری افزایش یافته است. اُنیل-پیروزی و همکاران (۲۰۱۰)، در پژوهش اثربخشی یک برنامه آموزش حافظه با تأکید بر راهبردهای درونی را مورد بررسی قرار دادند. گروه کنترل هیچ مداخلهای را دریافت نکرد. نتایج نشان داد که گروه مداخله بلافاصله بعد از اتمام درمان و یک ماه بعد از آن، عملکرد حافظه بهبود یافته را نشان داده است. افراد با آسیب خفیف تا متوسط بهبودی بیشتری در مقایسه با افراد دچار آسیب شدید نشان دادند و افراد با آسیب شدید گروه مداخله نیز نسبت به همتایان خود در گروه کنترل بهبودی بیشتری نشان دادند. راسکین و سهلبرگ (۲۰۰۹ )، در پژوهش خود اثربخشی آموزش حافظه آیندهنگر را مورد بررسی قرار دادند. گروه کنترل وجود نداشت و نتیجه نشان داد که آزمودنیها در زمان و وظایف حافظه آیندهنگر بعد از دو دقیقه بهبود داشتهاند اما در تأخیر طولانیتر ده دقیقهای چنین نبودهاند. بلافاصله بعد از اتمام درمان، آزمودنیها در توجه و عملکردهای اجرایی بر اساس مقیاسهای عصبشناختی بهبود داشتهاند. تعمیم به حافظه روزمره نیز بهبود داشته است و نتایج تا یک سال بعد نیز ادامه داشت. آزمودنیها در حافظه گذشتهنگر تغییری نشان ندادند.
الهاردت و همکاران (۲۰۰۵)، در پژوهش خود اثربخشی برنامه تیچ- ام را به منظور تسهیل یادگیری و کاربرد فرآیندهای چند مرحلهای مورد بررسی قرار دادند. گروه کنترل وجود نداشت. نتیجه نشان داد که هر چهار شرکتکننده بلافاصله بعد از اتمام درمان و ۹۱ روز بعد از آن بهبودی معناداری را نشان دادند.
در ایران مطالعات بسیار کمی در مورد توانبخشی حافظه صورت گرفته است. تنها دو مطالعه در مورد توانبخشی رایانهای حافظه کاری صورت گرفته است؛ یک مطالعه توسط قمری گیوی، نریمانی و محمودی (۱۳۹۱) که به بررسی اثربخشی نرمافزار پیشبرد شناختی بر کارکردهای اجرایی، بازداری پاسخ و حافظه کاری کودکان بیشفعال پرداختهاند و مطالعه دیگر به بررسی اثربخشی تمرین رایانهای بر عملکرد حافظه کاری دیداری فضایی دانشآموزان دچار مشکلات ریاضی پرداخته است (ارجمندنیا، شریفی و رستمی، ۱۳۹۳)
فدراسیون اروپایی انجمنهای عصبشناختی، توانبخشی شناختی را برای افراد مبتلا به صدمات مغزی اکتسابی توصیه میکند (کاپا و همکاران، ۲۰۰۵). شواهد نشان میدهد توانبخشی شناختی برای درمان اختلالات حافظه بعد از صدمه به مغز مفید است (بهعنوان مثال فرناندز[۴۱۲] و همکاران، ۲۰۱۲؛ جانسون[۴۱۳] و تورنمالم[۴۱۴]، ۲۰۱۲؛ ملبای – لرواگ[۴۱۵] و هالمی، ۲۰۱۲؛ والت – آزاوی[۴۱۶]، پردات – دیهل[۴۱۷] و آزاوی، ۲۰۱۴).
جمعبندی
آسیب مغزی تروماتیک ممکن است در اثر برخورد سر با یک مانع، ضربه یا تکان شدید سر اتفاق افتد و عملکرد طبیعی مغز را مختل میسازد. شدت علائم و سطح ناتوانی پس از آسیب مغزی بستگی بهشدت آسیب اولیه دارد، اما در اغلب موارد آسیب مغزی با عوارض جسمی، احساسی و شناختی همراه است. اختلالات حافظه، شایعترین شکایت به دنبال آسیب به سر میباشند. آمارها نشان میدهند ۴۰ تا ۶۰ درصد از بیماران آسیب مغزی، گرفتار اختلال حافظه میشوند و این مشکلات در صورت عدم مداخله نهتنها پایدار، بلکه ناتوانکننده و مقاوم به درمان میشوند. حافظه، قابلیت دریافت اطلاعات، اندوزش و بازیابی آنها میباشد. انواع حافظه بر اساس روشهای مختلف دستهبندی مطرح گردید.
قابلیت انتقال[۹۱]
در رده محصول و در میان سایر رده های محصولات گوناگون
در مرزهای جغرافیایی یا فرهنگ های گوناگون
قابلیت انطباق[۹۲]
انعطاف پذیر
قابل به روز رسانی
قابلیت حفاظت[۹۳]
از نظر حقوقی
از نظر رقابتی
سه معیار اول در زمره استراتژی های تهاجمی در بازاریابی قرار دارند . به ایجاد ارزش افزوده برند منتهی می شوند. با وجود این ، سه معیار دوم در ارتقا و حفظ ارزش ویژه برند در مواجهه با فرصت ها و محدودیت های مختلف نقش تدافعی بازی می کنند.
نام برند
نام برند یکی از انتخاب های بنیادین است، زیرا اغلب نقش اصلی در میان عناصر برند بازی می کند و تداعیات ذهنی قدرتمندی را در زمینه محصول به صورت فشرده ، مختصر و مفید ارائه می دارد.
نکاتی پیرامون نام گذاری:
آگاهی از برند نام هایی که ساده هستند ، به راحتی تلفظ و نگارش می شوند ، آشنا و با مفهوم هستند، متفاوت و منحصربه فرد می باشند و می توانند میزان آگاهی برند را در ذهن مصرف کننده تا حد زیادی افزایش دهند.
نام برند باید از مفهوم و تلفظ روشن ، قابل درک و به دور از هرگونه ابهام برخوردار باشد
نام برند باید برای مشتری های هدف ، آشنا و معنادار باشد تا بتواند با ساختار دانسته های آن ها از برند منطبق شود[۱۹]
خطرات اسم های توصیفی
در نود درصد از موارد ، تولیدکنندگان دوست دارند که اسم نام تجاری ، محصولی را که دربرمی گیرد ، توصیف کند. آنان عاشق آنند که اسم ، عمل محصول را توصیف کند یا بگوید چه هست.جست وجو برای اسم هایی که دلالت بر محصولی می کنند ، نشان دهنده درک ضعیف از این امر است که نام تجاری چیست و سرنوشت آن واقعا چه چیزی را ایجاب می کند. همان گونه که شرح دادیم ، نام تجاری محصول را توصیف نمی کند بلکه آن را متمایز می کند. نام تجاری محصول نیست ، اسم هر نام تجاری نباید آن چه را که محصول انجام می دهد ، توصیف کند، بلکه باید نشان دهد یا پیشنهاد کند که نام تجاری چیست – معنای آن چیست.هنگامی که برای یک نام تجاری ، اسمی انتخاب می شود که محصولی را توصیف می کند – به عبارت دیگر یک نام ژنریک که عملکرد محصول را بازگو می کند – با ورود محصولات تقلیدی یا ژنریک به بازار، دیگر آن اسم ، نام تجاری مورد بحث را متمایز نمی کند.انتخاب یک نام توصیفی ، پس از مدتی نام تجاری را به یک محصول ژنریک تبدیل می کند.کوئیک برگر[۹۴] ، استاربرگر[۹۵] ، برگرکینگ[۹۶] جملگی از لحاظ اسم مشابهند ولی تقلید از مک دونالدز[۹۷] مشکل است.
جلوگیری از تأثیرات زمان
بسیاری از نام های تجاری ، آن گاه که موعد تحول طبیعی آن ها در اثر گذشت زمان فرا می رسد ، متوجه می شوند که خود به دست خود ، چنان دست و پایشان را بسته اند که مانع تحقق این تحول می شود.مثلا کالُر[۹۸] با فناوری حرارتی تداعی می شود(اتوهای بخاری و سشوارها) و جایی برای یخ چال باقی نمی گذارد.
بین المللی فکر کردن
به هر نام تجاری ، باید ظرفیتی داده شود تا بتواند به سمت بین المللی شدن پیش برود. بسیاری از نام های تجاری خیلی دیر متوجه محدودیت هایی می شوند که نامشان برای ورود به بازارهای خارجی ایجاد می کند.برای مثال درخواست نایک برای ثبت اسم خود در برخی از کشورهای عربی رد شد.قبل از این که تصمیم گرفت شود تا نام تجاری به دیگر کشورها برده شود ، باید توجه کافی به نحوه تلفظ آن ، تصویری که ممکن است در برخی از کشورها ایجاد کند و استفاده آن در جاهای دیگر ، مبذول گردد.[۲۰]
URL
[۹۹]URL مشخص کننده مکان صفحات روی شبکه اینترنت هستند و در میان عموم جامعه با نام دامین[۱۰۰] شناخته می شوند. حجم وسیع URL های ثبت شده اغلب موجب می شود تا شرکت ها به استفاده از واژه های نواورانه و ناآشنا روی آورند و با انتخاب این نام ها به عنوان برندهای جدید خود ، سایت اینترنتی مربوط به آن را نیز در اختیار گیرند.یکی از موضوعاتی که شرکت ها در بحث URL با آن مواجه می شوند حفاظت از برندها در برابراعطای دامین همنام بدون کسب اجازه از آن هاست.در چنین شرایطی شرکت می تواند از دارنده فعلی URL همنام با برند خود شکایت کند و او را به دلیل عدم رعایت حق کپی برداری و استفاده غیرمجاز تحت پیگیر قانونی قرار دهد.بهترین کار این است که قبل از مواجهه با چنین مشکلی و هنگامی که شرکت گزینه های معدودی را به عنوان برند مناسب خود انتخاب کرده ، تمامی ترکیبات آن گزینه ها را ثبت کند تا به این ترتیب قبل از معرفی برند نهایی به بازار امکان دسترسی به URL وجود داشته باشد.
لوگو و نماد
لوگو یکی از عناصری است که به عنوان یکی از شیوه های نمایش خاستگاه ، مالکیت و سایر تداعیات مرتبط با برند تاریخچه ای طولانی دارد.لوگو دامنه وسیعی از جلوه های تصویری را از طرح منحصربه فرد در نگارش نام شرکت ها یا علائم تجاری تا طرح های انتزاعی در برمی گیرد.
لوگوها و نمادها اغلب به راحتی قابل شناسایی هستند و به عنوان شیوه ای ارزشمند در معرفی برند شناخته می شوند. اگرچه ممکن است مصرف کنندگان علیرغم شناسایی آن ها نتوانند رابطه مناسبی میان این عناصر و محصول یا برند خاص ، برقرار سازند.یکی دیگر از مزایای لوگو ها در برندسازی ، تطبیق پذیری آن هاست .به بیان دیگر از آن جا که لوگوها اغلب به عنوان شیوه های ارتباطی غیرکلامی شناخته می شوند ، می توانند در تمامی فرهنگ ها و تمام رده های محصولات به عنوان عامل ارتباطی مشتری ها و شرکت نقش داشته باشند.هم چنین لوگوها برخلاف نام ها می توانند به سادگی در طول زمان تغییر یابند و با نیازهای سازمان منطبق شوند.
کاراکترها
کاراکترها[۱۰۱] نوع خاصی از نمادهای برند هستند که نمایانگر یک انسان یا موجودیت های برگرفته از زندگی واقعی هستند . کاراکترهای برند اغلب از طریق فعالیت های تبلیغاتی معرفی می شوند و می توانند نقش کلیدی در مبارزات تبلیغاتی شرکت ها و طرح بسته بندی های آن ها ایفا کنند. برخی از کاراکترها از شخصیت های انیمشین و برخی دیگر از شخصیت ها و چهره های واقعی الگوبرداری می کنند.
کاراکترهای برند به این دلیل که اغلب از طرح های تصویری جذاب و رنگارنگی برخوردارند ، می توانند به سادگی توجه مشتری ها را جلب کنندو در ایجاد آگاهی از برند نقش مهمی دارند.هم چنین می توانند برای نفوذ برندها به بازار راه گشا باشند و به مشتری ها کمک کنند تا مزایا و منافع کلیدی محصولات خود را به ساده ترین شیوه ها به مشتری ها منتقل سازند.
استفاده از کاراکترهای برخوردار از ویژگی های انسانی موجب افزایش میزان محبوبیت برند و شناسایی آن به عنوان برندی سرگرم کننده و جالب نزد مصرف کنندگان می شود. علاوه بر آن ، برقراری ارتباط میان مصرف کننده و برندهای برخوردار از کاراکتر، سریع تر و ساده تر رخ می دهد.کاراکترهای مشهور اغلب به قدری ارزشمند می شوند که شرکت های می توانند با اعطای لیسانس بهره برداری از آن ها ، درآمدهای سریع و بی دردسری برای خود ایجاد کنند و با استفاده درست از این کاراکترها ، میزان مواجهه مشتری ها با برند خود را افزایش داده و بر ارزش ویژه برند خود بیفزایند.بیشتر کاراکترهای برند می توانند برای رده های دیگر محصولات نیز مورد استفاده قرار گیرند و یا انتقال ویژگی های برتر محصول ، به سرعت بر موفقیت سایر محصولات جدید معرفی شده به بازار تأثیر گذارند.
شعار
شعار[۱۰۲] عبارت کوتاهی است که اطلاعات تشریحی و ترغیبی را در مورد برند به مشتری ها منتقل می سازد.شعارها ابزارهای قدرتمندی در برند سازی به شمار می آیند. زیرا همانند نام برند از اثربخشی چشم گیری برخوردارند و در ارتقای ارزش ویژه برند نقش موثری دارند. به بیان دیگر ، شعار در نقش یک بازوی قوی است که در درک بهتر مفهوم برند به یاری مصرف کنندگان شتافته و آنان را از ویژگی های منحصربه فرد برند آگاه می سازد.مهم ترین نقش شعارها، تقویت جایگاه برند و توسعه نقاط تمایز مطلوب در میان مشتری های هدف است.
طنین
طنین ها[۱۰۳] ، پیام های موزیکالی هستند که در معرفی برند به کار گرفته می شوند. این پیام ها که اغلب توسط موسیقی دانان حرفه ای طراحی می شوند ، معمولا آن قدر متمایز هستند که بتوانند در ذهن شنونده ثبت شوند.طنین می تواند به عنوان شعار موزیکال برند قلمداد شود . به دلیل ماهیت موزیکال ، طنین به ندرت می تواند مانند سایر عناصر برند قابل انعطاف و انتقال باشد.تداعیات ناشی از طنین بیشتر می تواند جنبه های احساسی ، شخصیتی و سایر ویژگی های نامشهود را در ذهن مشتری ها ایجاد کند.شاید بتوان گفت که طنین ها با ارزش ترین عنصر در ایجاد و تقویت آگاهی از برند برای مشتری ها هستند و اغلب نام برند را به شیوه ای هوشمندانه و جذاب تکرار می کنند و این کار فرصت رمزگشایی از پیام های برند و درگیری ذهنی بیشتر را برای مشتری ها فراهم می آورد.
بسته بندی
بسته بندی[۱۰۴] به معنای فعالیت های طراحی و تولید ظروف و پوشش محصولات بوده و مانند سایر عناصر برند از تاریخچه ای طولانی برخوردار است.هم از دیدگاه مصرف کننده و هم از دیدگاه مشتری بسته بندی باید از ویژگی های زیر برخوردار باشد :
برند را بشناساند
اطلاعات تشریحی و ترغیبی در زمینه برند و محصول ارائه کند
حمل و نقل و حفاظت از محصول را تسهیل بخشد
نگه داری از کالا را در منزل ساده تر سازد
فرایند استفاده از محصول را آسان کند
ملاحظات ظاهری و زیبایی شناسی مربوط به بسته بندی ، در برگیرنده ویژگی های اندازه ، شکل ، جنس ، رنگ ، نوشتار و طرح های گرافیکی بسته بندی است . نوآوری در فرایندهای چاپ امروزه این امکان را به بازاریابان داده تا از تصاویر گرافیکی جذاب و خیره کننده بهره برده و با استادی تمام ، پیام های جذاب و رنگارنگی بر روی بسته بندی ها ثبت کنند و به این ترتیب در لحظه «تعیین سرنوشت»(لحظه خرید) بر مصرف کننده تأثیر بگذارند.
بسته بندی می تواند به عنوان یکی از شیوه های شناسایی برند و انتقال اطلاعات در مورد ایجاد یا تقویت تداعیات ارزشمند از آن تلقی شود. نوآوری های ساختاری در بسته بندی می تواند نقطه افتراق مهمی ایجاد کرده و حاشیه سود شرکت را افزایش دهد. بسته بندی های جدید هم چنین می توانند به توسعه بازار محصول و دستیابی به بخش های جدیدتر بازار منجر شوند.به دلیل وجود تمایزات اندک در میان محصولات یک رده ، نوآوری در بسته بندی می تواند دست کم در کوتاه مدت باعث برتری برند در رقبا شود.گاهی اوقات بسته بندی با عباراتی هم چون «پنج ثانیه پایانی بازاریابی» ، «رسانه پایدار» یا «آخرین فروشنده» توصیف می شود.
روان شناسی بسته بندی :
بسته بندی می تواند بر حس چشایی تاثیرگذار باشد
بسته بندی می تواند بر ارزش محصول تاثیر گذارد
محققان زیادی به تفاوت معنیدار سایر ارقام گلرنگ با یکدیگر از لحاظ وزن هزار دانه اشاره کردهاند (داداشی، ۱۳۸۰ ؛ احسانزاده و زارعیان، ۱۳۸۲ و محمودیهچمپیری، ۱۳۸۲). در آزمایش کافی و رستمی (۱۳۸۶) بیشترین وزن هزار دانه مربوط به رقم KH و کمترین آن مربوط به رقم اصفهان بود. باغخانی و فرحبخش (۱۳۸۷) اظهار داشتند که بیشترین وزن هزار دانه مربوط به رقمIL و کمترین آن مربوط به رقم محلی اصفهان میباشد و رقمLSP حد واسط این دو رقم میباشد که بالا بودن وزن هزار دانه در رقم IL را میتوان به تعداد دانه کمتر در طبق نسبت داد که این امر مواد فتوسنتزی بیشتری را به تک دانه اختصاص میدهد. همچنین رضادوست و همکاران (۱۳۸۷) بیان کردند که در رقم آذرگل آقتابگردان علت بالا بودن وزن هزار دانه طولانیتر بودن دوره پر شدن دانه نسبت به سایر ارقام است. در آزمایش موسویفر و همکاران (۱۳۸۷) بیشترین وزن هزار دانه متعلق به رقم IL111 و کمترین آن مربوط به ارقام کوسه و اصفهان ۲۸ بود که در این دو رقم تعداد طبق بیشتر و اختصاص میزان مواد فتوسنتزی کمتر به هر طبق باعث کاهش وزن هزار دانه شده است. عسیسی و همکاران (۱۳۸۹) نیز بیان کردند که تاثیر رقم بر وزن هزار دانه بسیار معنیدار بود و وزن هزار دانه رقمIL111 بسیار بیشتر از رقم کوسه میباشد.
۲-۱-۶- شاخص برداشت در ارقام گلرنگ
شاخص برداشت نسبت عملکرد اقتصادی به عملکرد بیولوژیک گیاه زراعی میباشد و در طول فصل رشد معمولا تحت تاثیر رقم، تراکم گیاه، میزان آب و مواد غذایی در دسترس و دمای محیط قرار میگیرد که این صفت شاخصی از ضریب انتقال و توزیع مواد فتوسنتزی بین قسمتهای اقتصادی و سایر قسمتهای گیاه میباشد .(Olnes and Beneit, 1990) در آزمایش باغخانی و فرحبخش (۱۳۸۷) مشخص شد که ارقام LSP و محلی اصفهان به دلیل داشتن عملکرد بیولوژیک بالاتر نسبت به رقم IL شاخص برداشت کمتری دارند، یعنی رقم IL بالاترین شاخص برداشت را دارد. در آزمایش موسویفر و همکاران (۱۳۸۷) نیز تفاوت در شاخص برداشت ارقام وجود داشت که نشاندهنده برتری محسوس بعضی از ژنوتیپها در بهرهبرداری از منابع میباشد. محققان زیادی به تفاوت ارقام گلرنگ از لحاظ تعداد طبق در بوته، تعداد دانه در طبق، وزن هزار دانه، عملکرد دانه و درصد روغن دانه اشاره کردهاند (فرید و احسانزاده، ۱۳۸۵ و محمودیهچمپیری و همکاران، ۱۳۸۵).
۲-۱-۷- عملکرد دانه در ارقام گلرنگ
عملکرد دانه گیاه نتیجه فعالیت آن در طی فصل رشد است و به نحوه استفاده از تشعشع، موادغذایی، آب، رقم و سایر عوامل محیطی بستگی دارد (Kirby and Jones, 1977). عزیزینژاد (۱۳۸۳) با بررسی پایداری عملکرد ارقام و لاینهای گلرنگ اعلام نمود که ژنوتیپ PI537598 سازگارترین ژنوتیپ بوده و عملکرد آن نیز از سایر ارقام بیشتر بود. طول فصل رشد از عوامل مهم در عملکرد دانه است و ارقام دیررس به دلیل دوره رشد طولانیتر و استفاده بیشتر و بهتر از عوامل طبیعی نسبت به ارقام زودرس عملکرد بیشتری دارند (رضادوست و همکاران، ۱۳۸۷). موسویفر و همکاران (۱۳۸۷) اظهار داشتند که رقم کوسه بیشترین و رقم IL111 کمترین عملکرد دانه در بوته را دارند و تفاوت عملکرد دانه در ارقام کوسه و اصفهان ۲۸ از نظر آماری معنیدار نبود، و به نظر میرسد که ارقام کوسه و اصفهان ۲۸ کارآیی بالاتری در استفاده از عوامل رشد نسبت به رقم IL111 دارند، زیرا عملکرد تک بوته آنها بیشتر شده است. ضمن اینکه دوره رشد این دو رقم طولانیتر بود که این خود فرصت مادهسازی بیشتری را به این ارقام میدهد. در آزمایش کافی و رستمی (۱۳۸۶) نیز بیان شد که بین ارقام مورد مطالعه از لحاظ عملکرد دانه تفاوت معنیداری وجود دارد به طوری که بیشترین عملکرد دانه مربوط به رقم KH و کمترین آن مربوط به رقم اصفهان میباشد. عسیسی و همکاران (۱۳۸۹) بیان کردند که عملکرد دانه سایر ارقام مورد بررسی تفاوت معنیداری با یکدیگر نداشته، اما رقم کوسه نسبت به رقم IL111 به مقدار ۹ درصد افزایش عملکرد داشت که این افزایش مربوط به توانایی ژنتیکی این رقم در تولید تعداد طبق بیشتر است.
۲-۱-۸- عملکرد روغن در ارقام گلرنگ
عملکرد دانه و درصد روغن دانه دو عامل مهم در دستیابی به حداکثر عملکرد روغن در واحد سطح میباشند (بهروزیار و همکاران، ۱۳۸۸). دیلپ[۴] و همکاران (۱۹۹۱) و خاروارا و بیندرا [۵] (۱۹۹۲) اعلام نمودند که عملکرد روغن با عملکرد دانه رابطه مثبت دارد و با افزایش عملکرد دانه عملکرد روغن نیز افزایش مییابد. با ارزیابی ژنوتیپهای مختلف گلرنگ گزارش شده که همبستگی منفی بین اندازه دانه و محتوای روغن نتیجه اثر غیر مستقیم پوسته دانه است، یعنی هر چه دانه بزرگتر باشد پوسته ضخیمتر و درصد روغن کمتر است (Rao, 1982). افزایش عملکرد روغن در درجه اول با افزایش عملکرد دانه رابطه دارد که خود متاثر از وزن زیست توده و تعداد طبق در گیاه است .(Tuncturk and Ciftci, 2004) کافی و رستمی (۱۳۸۶) بیان کردند که بین ارقام مورد بررسی از لحاظ عملکرد روغن تفاوت معنیداری وجود دارد و بیشترین عملکرد روغن مربوط به رقم KH و کمترین آن مربوط به رقم اصفهان بود. باغخانی و فرحبخش (۱۳۸۷) نیز به تفاوت درصد روغن در ارقام مورد بررسی اشاره کرده و اظهار داشتند که رقم محلی اصفهان بیشترین درصد روغن و رقم IL کمترین درصد روغن را به خود اختصاص داد. در رقم کوسه به دلیل بیشتر بودن عملکرد دانه در واحد سطح حداکثر عملکرد روغن مشاهده شد و در رقم IL111 پایین بودن عملکرد دانه، حداقل عملکرد روغن را به دنبال داشت (عسیسی و همکاران، ۱۳۸۹).
۲-۲- رابطه عملکرد و اجزای عملکرد در گلرنگ
عملکرد گیاهان زراعی حاصلضرب چند جزء میباشد که اجزای عملکرد نامیده میشوند. اجزای عملکرد تحت تاثیر عوامل محیطی و ژنتیکی قرار دارند و اغلب ما را در توجیه علت تغییر یاری مینمایند. به طوری که عملکرد مطلوب هر ژنوتیپ با وجود مقادیر مناسبی از نهادهها و عملیات زراعی مناسب حاصل میشود. عوامل زراعی مانند رقم انتخابی، تراکم و آرایش کاشت، برنامه و روش آبیاری و کوددهی از طریق تغییر در ظهور پتانسیلهای ژنتیکی و محیطی، عملکرد را تحت تاثیر قرار میدهند (خواجهپور، ۱۳۸۶). محیط نیز بر توانایی یک گیاه از نظر بیان توان بالقوه ژنتیکی گیاه اثر میگذارد. آب، مواد غذایی، دما، نور و سایر عوامل محیطی به میزان نامناسب میتوانند یک یا چند جزء از اجزای عملکرد را کاهش دهند .(Kenter et al., 2006) اشری[۶] و همکاران (۱۹۷۴) در بررسی ۹۰۲ ژنوتیپ گلرنگ، اجزای اصلی عملکرد گلرنگ را تعداد طبق در گیاه، تعداد دانه در طبق و وزن هزار دانه بیان کردند و مهمترین جزء عملکرد را تعداد طبق در بوته، و کماهمیتترین جزء آن را تعداد دانه در طبق بیان داشتند. در گزارشهای دیگری بیان شده که تعداد طبق در هر گیاه و تعداد دانه در طبق از مهمترین اجزای عملکرد و صفات موثر در افزایش عملکرد دانه هستند .(Abel and Priscol 1976 ; Corleto et al., 1997) در پژوهش دیگری بیان شده که از میان اجزای عملکرد تعداد طبق در بوته و وزن هزار دانه در تعیین عملکرد دانه گلرنگ بهاره نقش برجستهتری دارند .(Koutroubas et al., 2004)
در آزمایش دیگری نیز گزارش شده که تعداد طبق در بوته و وزن دانه اثرات مستقیم و زیادی بر عملکرد دانه گلرنگ داشته اما اثر تعداد دانه بسیار کم میباشد .(Ranga-Rao et al., 1977) باقری و همکاران (۱۳۸۰) نیز بیان کردند که بیشترین تاثیر مستقیم بر عملکرد تک بوته را صفت تعداد طبق در بوته دارد. همچنین گزارش شده که تعداد انشعاب بیشتر در بوته و به تبع آن تعداد طبق بیشتر در بوته اثر مثبت و افزایشی زیادی بر عملکرد دانه ارقام گلرنک داشتند .(Subbalakshmi and Sivasubramanian, 1986) نتایج حاصل از مطالعه پنج جمعیت گلرنگ نشان داد که عملکرد دانه در درجه اول به تعداد دانه در طبق بستگی دارد، و وزن هزار دانه و تعداد طبق در بوته در مراحل بعدی از نظر اهمیت قرار دارند (Alba and Greco, 1977). از سوی دیگر نتایج حاصل از ارزیابی چهار ژنوتیپ گلرنگ با دورههای متفاوت پر شدن دانه نشان داد که بین دوره پر شدن دانه با تعداد روز تا گلدهی، تعداد روز تا رسیدگی محصول و عملکرد دانه رابطه مثبت و معنیداری وجود دارد .(Zop et al., 1999) همچنین همبستگی مثبت و معنیداری بین محصولات فتوسنتزی تولید شده، عملکرد دانه و درصد روغن در ژنوتیپهای کشت شده در شرایط دیم یونان گزارش شده است .(Dordas and Sioulas, 2008) در بررسی ارقام مختلف گلرنگ در کرج، برادران و زینالیخانقاه (۱۳۷۵) همبستگی مثبت و معنیداری بین عملکرد دانه و شاخص برداشت به دست آوردند. سینگ و استوسکوپ [۷](۱۹۷۱) نیز بیان کردند که عملکرد دانه با شاخص برداشت همبستگی مثبت ولی با رشد رویشی رابطه منفی دارد.
۲-۳- نسبت منبع به مخزن
استفاده کارآمد از انرژی نور خورشید توسط گیاه مستلزم جذب حداکثر تابش توسط بافتهای سبز گیاه میباشد (سرمدنیا و کوچکی، ۱۳۷۷). منابع تامینکننده مواد پرورده برای پر شدن دانهها، شامل فتوسنتز جاری، انتقال مجدد مواد قبل از گردهافشانی و حرکت مجدد مواد ذخیره شده در اندامهای رویشی بعد از گردهافشانی تا ابتدای رشد خطی دانه میباشند (نادری، ۱۳۷۹). علاوه بر فتوسنتز جاری برگ به عنوان منبع اصلی تامین مواد فتوسنتزی دانه، میتوان به فتوسنتز قسمتهای سبز غیر از برگ، مانند گلآذین گیاهانی که در قسمت بالای جامعه گیاهی و در بهترین شرایط نوری جهت فتوسنتز قرار دارند اشاره کرد (موسویفر و همکاران، ۱۳۸۷). بونت واینکول[۸] (۱۹۹۲) اعلام داشتند که میزان انتقال مجدد مواد و مقدار مواد ذخیرهای توسط اندازه مخزن، رقم و محیط کنترل میشود و به طور کلی پس از گردهافشانی ذخایر ساقه مهمترین بخش از انتقال مجدد را تشکیل میدهند. فاصله مبدا و مخزن نیز تعیین کننده سهم مبدا در تجمع ماده خشک در مقصد است، بنابراین میتوان گفت که منابع اصلی تامین کننده مواد ذخیرهای در دانهها نزدیکترین اندامهای سبز به دانه نظیر گلآذین و برگهای مجاور آن است. به عنوان مثال در غلات دانهریز به علت نزدیکی مواد فتوسنتزی تولید شده در سنبله به دانه انتظار میرود که فتوسنتز سنبلهها سهم عمدهای در عملکرد دانه به عهده داشته باشد و برگ پرچم نیز با توجه به این دیدگاه در درجه دوم اهمیت قرار دارد (کوچکی و سرمدنیا، ۱۳۸۰). عملکرد دانه در محصولات دانهای محصول پایانی فرایند تولید مواد پرورده و مسیرهای مصرفی است و عملکرد دانه به تعادل بین جذب و ساخت مواد آلی در منابع و مصرف مخازن وابسته است و ممکن است به وسیله یکی از آن دو (منبع یا مخزن) محدود شود .(Fischer and Hillerlambers, 1978) در ذرت ساقه و برگها منبع مواد پرورده برای مخازن بالغ، رشد چوب بلال و گل تاجی است. در طی دوره پر شدن دانه مبدا اصلی مواد غذایی برگها و ساقهها هستند و پوست و چوب بلال، تاسل و دانهها مخازن اصلی به حساب میآیند (Vidolla, 1987). درک خصوصیات مربوط به پر شدن دانهها با توجه به دو ویژگی طول دوره پر شدن دانه و نیز سرعت پر شدن دانه در بهبود عملکرد دانه و نیز استفاده از روش های مناسب زراعی از موضوعات مهم در مطالعات فیزیولوژیکی است (Chowdhury, 1991). در آزمایش یانگ [۹]و همکاران (۲۰۰۱) بر روی گیاه برنج افزایش محتوای کربوهیدرات پهنک و غلاف برگ در گلدهی و کاهش آن در مرحله پر شدن دانه مشاهده شد که آنها انتقال کربوهیدرات به دانههای در حال رشد را عامل اصلی این کاهش عنوان کردند. نتایج تحقیقات بر روی گیاه برنج نشان داد که ژنوتیپهای دارای عملکرد دانه بالاتر معمولا از تعداد دانه پر بیشتر و سنگینتر در خوشه نیز برخوردارند .(Pantuwan et al., ۲۰۰۲)
عملکرد به وسیله اندازه مخزن و میزان ذخیره کربوهیدراتها در مخازن طی دوره رسیدگی تعیین میشود. تولید ماده خشک قبل و بعد از خوشه رفتن و انتقال مجدد به درون مخازن و نیز میزان فتوسنتز جاری در دوره رسیدگی، عملکرد نهایی را مشخص میکنند (Richards, 2000). افزایش تعداد دانه سبب افزایش ظرفیت مخزن شده و با وجود منابع ثابت و محدود آسیمیلاتها امکان پر شدن تمامی دانهها وجود ندارد، لذا از تعداد و وزن دانهها کاسته میشود (رضادوست و همکاران، ۱۳۸۷). ارتباط پیچیدهای ممکن است بین تغییر ذخیره مواد پرورده و وزن دانه وجود داشته باشد و افزایش وزن دانه صرفا به دلیل کاهش تعداد دانه نیست و به عواملی مثل رقم و زمان حذف دانه نیز ارتباط دارد (Kiniry, 1990). تاثیر کاهش فراهمی مواد پرورده بر الگوی رشد دانه به زمان اجرای تیمار بستگی دارد. با حذف برگ کربوهیدراتهای محلول در میانگرههای بالای بلال کاهش مییابد که ممکن است به دلیل انتقال مجدد مواد ذخیرهای ساقه به دانههای موجود باشد (Kiniry, 1995). عدم واکنش نسبت به سایهاندازی یا حذف بخشی از برگها و یا به عبارت دیگر عدم واکنش به هر گونه تغییر در نسبت منبع و مخزن در شرایط عادی است .(Ma, 1995) در حالی که افزایش وزن دانه در عکسالعمل به کاهش نسبت مخزن بر این دلالت دارد که دانهها در شرایط عادی بدلیل فتوسنتز ناکافی به رشد حداکثر خود نرسیدهاند و به عبارت دیگر منبع محدودند .(Ma, 1995 ; Gustavo and Savin, 1994) تغییر نسبت منبع به مخزن میتواند تاثیر زیادی بر مواد ذخیرهای ساقه بگذارد. اگر فقط مخزن حذف شود ۶ تا ۱۲ روز فتوسنتز کافی است تا ظرفیت ساقه از کربوهیدرات پر شود، که این میزان ۵۲ درصد از کل وزن گیاه را شامل میشود. چنانچه بخشی از منبع یا تمامی منبع حذف شود مواد محلول موجود در ساقه در طی مدتی پس از گردهافشانی کاهش مییابد، زیرا فعالیتهای فتوسنتزی گیاه روند کاهشی دارد (Hume and Compel, 1992). یوهارت و آندراد[۱۰] (۱۹۹۵) گزارش نمودند که محدودیت منبع سبب افزایش انتقال مجدد از ساقه و برگ و کاهش کربوهیدرات نهایی غیرساختمانی در مقایسه با تیمار شاهد میگردد. آنها بیان داشتند که محدودیت مخزن منجر به کاهش انتقال مجدد از ساقه میگردد. البته نکته دیگری را نیز باید مد نظر داشت که در فرایند انتقال مواد فتوسنتزی، محدودیت دستجات آوندی هم میتواند باعث کاهش باروری دانه گردد.(Peng and Senadhara, 2003)
۲-۳-۱- تغییر نسبت منبع به مخزن (برگزدایی)
بررسیهای فیزیولوژیک نشان میدهد که اثر قطع برگ میتواند بر صفات زراعی موثر و بر عملکرد تاثیرگذار باشد، به طوری که در زمان مناسب با دستکاری و تغییر منبع بتوان به نتایج جدید دست یافت و با اعمال تیمارهای کاهش منبع (قطع برگ) به دلیل حذف منابع فتوسنتزی گیاهان عملکرد کاهش مییابد یعنی اثر کاهش منبع بر عملکرد محدودکننده است (جواهری و دانشیان، ۱۳۸۶). در آزمایشهای حذف برگ بیشترین عملکرد دانه گزارش شده مربوط به تیمارهای بدون حذف برگ گیاهان و کمترین عملکرد مربوط به حذف کل برگهای گیاه بوده است .(Periera and Rodrigues, 1978)
نتایج آزمایشهای مربوط به حذف برگ بر عملکرد دانه در آفتابگردان نشان داده است که هر چه سطح حذف برگ افزایش یابد و مرحله حذف برگ به مراحل گلدهی نزدیکتر شود کاهش عملکرد دانه به دلیل کاهش سطح فتوسنتزی گیاه و کاهش تولید مواد پرورده بیشتر خواهد بود.(Debeer, 1983 ; Naganagoud et al., 1996 ; Yelshetty et al., 1996) میزان فتوسنتز قبل از مرحله گردهافشانی نقش اساسی در پر کردن دانههای آفتابگردان ایفا میکند و احتمالا قبل از مرحله گردهافشانی و در شرایط محدودیت فتوسنتز بین رشد ساقه و تولید گلچهها از لحاظ جذب مواد فتوسنتزی رقابت وجود دارد. همچنین به دلیل اینکه ساقه اصلیترین منبع ذخیره مواد غذایی بوده و این ذخایر در پر کردن دانهها تاثیر میگذارند چنین محدودیتی کاهش در هر دو جزء عملکرد (تعداد دانه و وزن دانه) را به دنبال خواهد داشت، و حذف برگها در این مراحل ذخیره مواد فتوسنتزی را در ساقهها کاهش داده و در نتیجه انتقال مجدد مواد به دانهها تحت تاثیر قرار میگیرد. حذف برگها در مرحله شروع دانهبندی کاهش تولید و انتقال مستقیم مواد فتوسنتزی را به دنبال خواهد داشت که به طور کلی کاهش وزن هزار دانه را در این مراحل میتوان به کاهش سنتز مواد، کاهش انتقال مستقیم، کاهش انتقال مجدد مواد تحت تاثیر کاهش برگها نسبت داد (عبدی و همکاران، ۱۳۸۶). انتقال مستقیم مواد فتوسنتزی باعث پر شدن دانهها شده در حالی که انتقال مجدد مواد غذایی باعث افزایش وزن دانهها میشود و در مرحله شروع پر شدن دانهها با حذف برگها به میزان ۷۵ درصد انتقال مواد فتوسنتزی کاهش پیدا کرده و مواد غذایی اندکی در دانهها ذخیره میشود (Sackoston, 1959). دگرگونی مکانیکی ساختار گل تاجی ذرت پس از گردهافشانی به منظور نفوذ بهتر نور منجر به افزایش عملکرد میشود که نمونهای از اثرات مثبت تغییر منبع و مخزن میباشد .(Dangan and Hatfield, 1965) شیوههای مختلف برگچینی در ذرت اثرات متفاوتی بر تجمع ماده خشک و عملکرد دارد و ممکن است باعث کاهش تجمع ماده خشک شود (Tomitaka, 1983). تعداد دانه پر در طبق نیز از سطوح حذف برگ جزئی و کلی متاثر شد (Steer et al., 1988). پر شدن دانه متکی به انتقال کربن تثبیت شده از برگها میباشد و قطع بلال باعث تجمع ماده خشک در ساقه، غلاف و پهنک برگ میشود و پیری برگها را تسریع میکند. قطع برگ باعث کاهش تعداد دانههای رشد یافته و افزایش قند محلول در برگهای بالای بلال در حدود ده روز بعد از گردهافشانی میشود (Prioul and Dugue, 1992).
۲-۳-۲- اثر تغییر نسبت منبع به مخزن بر عملکرد و اجزای عملکرد
سیمونز[۱۱] و همکاران (۱۹۸۲) اثر حذف برگ را در دو رقم گندم مورد آزمایش قرار دادند و گزارش کردند که حذف برگ در مرحله گردهافشانی، وزن دانهها را به طور معنیداری کاهش میدهد. همچنین حذف برگ در گندم باعث کاهش تعداد دانه در سنبله شد که در حالت حذف برگ پرچم بیشترین کاهش در تعداد دانه مشاهده شد و به تبع آن عملکرد دانه در واحد سطح نیز کاهش یافت (Aggarwal et al., 1990). در حالی که ژو[۱۲] و همکاران (۲۰۰۴) اعلام نمودند که کاهش منبع از طریق حذف برگ در مرحله اوایل و اواسط پنجه زنی گندم اثر معنیداری بر عملکرد نداشته است. در آزمایش تیموریان و همکاران (۱۳۸۸) با حذف یک سوم دانههای سنبله، وزن هزار دانه تغییری نداشت در صورتی که حداکثر باروری از خوشههایی که یک سوم از سنبله آنها حذف شده بود به دست آمد. ایشان نتیجه گرفتند که به دلیل کاهش اندازه مخزن و فراهمی مواد فتوسنتزی، حداکثر باروری در این تیمار به دست آمد. کروز آگودو[۱۳] (۱۹۹۹) و ما [۱۴]و همکاران (۱۹۹۰) بیان داشتند که افزایش مواد پرورده در دسترس هر دانه از طریق حذف تعدادی از سنبلچههای یک سنبله اثری بر وزن دانه در سنبلچههای باقی مانده ندارد. محفوظی و جاسمی (۱۳۸۹) نیز نشان دادند که با حذف مصنوعی سنبلچهها ۱۳ تا ۱۸ درصد وزن دانههای باقی مانده افزایش یافت. البته گزارشهای متعدد دیگری نیز وجود دارد که بیان میکنند هم از طریق کاهش در ظرفیت مخزن و هم با افزایش توانایی انتقال مواد پرورده به دانه، رشد دانه افزایش مییابد .(Blum et al., 1988 ; Ma et al., 1990 ; Blade and Baker, 1991) در یک نوع هیبرید ژاپنی–هندی برنج به دلیل محدودیت موجود در منبع قدرت فعالیت مخزن پایین است و به همین دلیل این هیبرید دانههای لاغری را ایجاد میکند. همچنین تعداد دانههای پوک و نیمه پر در آن زیاد است، که این امر منجر به کاهش وزن هزار دانه گیاه و به دنبال آن کاهش عملکرد در واحد سطح میشود (Yang et al., 2001).
تومیتاکا [۱۵](۱۹۸۳) بیان کرد که اگر قطع برگ ذرت در ابتدای رشد دانه انجام شود، کاهش عملکرد ناشی از کاهش تعداد دانه است. قطع نصف برگ بلال در ذرت ۱۵ روز بعد از کاکلدهی اختلافی در وزن هزار دانه به وجود نیاورد اما در ۵ تا ۱۰ روز بعد از کاکلدهی باعث کاهش وزن هزار دانه شد (Kiniry, 1990). برگچینی با شدت کم در اواخر دوره رشد گیاه ذرت، کاهش معنیداری بر تجمع ماده خشک ایجاد نکرد (Tilaoun, 1993). همچنین اثر حذف گلآذین نر و برگزدایی در تراکم و تاریخ کاشتهای مختلف بر عملکرد ذرت هیبرید سینگل کراس ۷۰۴ نشان داد که حذف مقادیری از برگها تاثیری بر عملکرد دانه در زمان برداشت نداشته است. بلکه زمان قطع برگ بر تعداد دانه روی ردیف موثر بود (Allison, 1995). عملکرد دانه در ذرت متناسب با تعداد برگ حذف شده کاهش مییابد و این کاهش بیشتر به علت کاهش در تعداد دانه بوده و وزن هزار دانه نقشی در کاهش عملکرد نداشته است .(Wilhelm and Etora, 1995)
در آزمایشی سه تیمار حذف برگهای بالای بلال، حذف برگهای زیر بلال، حذف تمام ساقه و برگ بالای بلال را در زمان کاکلدهی اعمال کردند. با حذف برگهای بالای بلال، وزن بلال به میزان ۴۵ درصد کاهش یافت. با حذف برگهای زیر بلال وزن دانه کاهش یافت و بیشترین کاهش وزن دانه زمانی حاصل شد که تمام بخشهای موجود در بالای بلال از جمله ساقه و برگها حذف شدند (Esechie, 1992). ارلی[۱۶] (۱۹۹۶) گزارش کرد که با کاهش برگهای بالای بلال به میزان ۲۰ درصد هیچ گونه کاهشی در تعداد ردیف در بلال مشاهده نشد. کاهش برگ به میزان ۳۰ درصد تعداد دانه را به میزان ۲۲ درصد در هیبریدهای چند بلاله کاهش داد در صورتی که کاهش تعداد دانه در هیبریدهای تک بلاله فقط ۴ درصد بود و کاهش ۹۰ درصد برگها، تعداد ردیف در بلال را کاهش داد. نتیجه آزمایش حمزیالوانق و همکاران (۱۳۸۶) نشان داد که بیشترین تعداد ردیف در بلال و تعداد دانه در ردیف و عملکرد از تیمار شاهد (بدون قطع برگ) به دست آمد و تیمار قطع برگ بلال نسبت به تیمار قطع برگهای پایین بلال از نظر میزان سه صفت مذکور بالاتر بود. در یک آزمایش دیگر مرادی و همکاران (۱۳۸۷) با ارزیابی اثر تاریخ کاشت و قطع برگ بر عملکرد دانه ذرت هیبرید سینگلکراس ۷۰۰ بیان کردند که تعداد ردیف در بلال تحت تاثیر برگزدایی قرار گرفت و تیمار عدم برگزدایی بیشترین عملکرد را داشته و شدت کاهش عملکرد در اثر برگزدایی بستگی به زمان های مختلف قطع برگ و شرایط اقلیمی منطقه داشت. بعضی از پیامدهای مطلوب که در اثر حذف برگهای بالایی در ذرت به وجود آمده است شامل نفوذ بهتر نور به داخل پوشش گیاهی،کاهش میزان خوابیدگی بوته، کاهش رقابت گلآذین نر و بلال برای مواد فتوسنتزی و بعضی واکنشهای گیاه در هنگام وارد شدن تنش از قبیل انتقال مجدد مواد فتوسنتزی از ساقه و برگها به دانه، افزایش راندمان فتوسنتزی برگهای باقی مانده و افزایش غلظت کلروفیل و غیره میباشد. میتوان انتظار داشت که سودمندی حاصل از این اعمال مضرات ناشی از حذف تعدادی از برگها را تحتالشعاع قرار داده و کاهش عملکرد ناشی از آن را جبران کند. به طور مثال با تعیین سهم و نقش برگهای بالا و پایین بلال که به نوعی عکسالعمل آنها را به سایه و رقابت نشان میدهد، میتوان کشت مخلوط ذرت با سایر گیاهان را مورد ارزیابی قرار داد، چون در کشت مخلوط ممکن است برگهای پایینی ذرت در سایه واقع شوند پس اگر سهم آنها در افزایش دانه ناچیز باشد میتوان از آنها در کشت مخلوط استفاده کرد (Borras et al., 2004).
در آفتابگردان بیشترین کاهش عملکرد دانه از حذف کامل برگها و حذف ۷۵ درصد برگهای قسمت بالایی گیاه گزارش شد و کمترین کاهش عملکرد مربوط به قطع ۲۵ درصد برگهای پایینی بود (Singh and Khan, 1981). حذف برگهای واقع در قسمت یک سوم پایین ساقه آفتابگردان، کمترین کاهش عملکرد دانه را به دنبال داشت و دلیل آن نقش کمتر برگهای پایین در فتوسنتز و پیری و مسن بودن آنها است و نقش برگهای بالایی در عملکرد دانه بیشتر از بقیه برگها است (Fleck et al., 1983). همچنین با قطع ۱۰ برگ فوقانی آفتابگردان درصد کاهش عملکرد دانه بیشتر از قطع ۱۰ برگ میانی بود (Kamath et al., 1992). با حذف کل برگهای آفتابگردان در مرحله گردهافشانی عملکرد دانه به میزان زیادی کاهش پیدا کرد (Moscadi and Boos, 1983). همچنین با کاهش ۷۰ تا ۹۰ درصد برگها در مرحله گلدهی عملکرد دانه کاهش پیدا کرد (Banerjee and Haque, 1984). قطع برگ در مرحله ظهور طبق در آفتابگردان تاثیر معنیداری بر تعداد دانه در طبق داشت ولی حذف برگها در اواخر مرحله گلدهی و رسیدن طبقها اثری بر تعداد دانه در طبق نداشت (Butignol, 1983). در آزمایش دیگری زمان قطع برگ اثری روی تعداد دانه در طبق نداشته و فقط حذف برگ در سطوح مختلف تعداد دانه را تحت تاثیر قرار داد (Desilva et al., 1984). اما عباسپور و همکاران (۱۳۸۴) در آزمایشی بیان کردند که کمترین شاخص برداشت و عملکرد دانه از تیمار حذف کامل برگها به دست آمد و بیشترین شاخص برداشت و عملکرد دانه از تیمار بدون حذف برگها (شاهد) به دست آمد. همچنین آنها بیان کردند که با افزایش حذف برگها وزن هزار دانه کاهش شدیدی پیدا کرد که نشان از اهمیت زیاد برگها در تغذیه دانهها و پر شدن آنها است و با حفظ برگها و دوام سطح برگ بالا سنگینترین دانهها تولید شد. علاوه بر این زمان حذف برگ نیز بر وزن دانهها تاثیر میگذارد و با حذف برگها در مرحله باز شدن طبق وزن دانهها نسبت به مراحل دیرتر کمتر کاهش یافت. همچنین رشدی و همکاران (۱۳۸۶) بیان کردند که عملکرد دانه آفتابگردان تحت تاثیر سطوح مختلف حذف برگ قرار گرفت و با افزایش درصد حذف برگها مقدار کاهش عملکرد مشهودتر بود. علاوه بر این زمان اعمال تیمار حذف برگ هم بر عملکرد دانه تاثیرگذار بود و زمانی که گیاه برگهای خود را در مرحله گردهافشانی از دست داد، عملکرد دانه افت شدیدتری نسبت به مرحله باز شدن طبق داشت. هر چه زمان از دست دادن برگها زودتر باشد، کاهش عملکرد دانه آفتابگردان نامحسوستر خواهد بود، زیرا فرصت برای جبران منابع جایگزین بیشتر است (Schneiter et al., 1987). مورو[۱۷] و همکاران (۲۰۰۱) نیز بیان کردند که مرحله حذف برگها بر تعداد دانه در طبق موثر بوده به طوری که حذف دیرتر برگها تعداد بیشتری از دانه در طبق را کاهش داد و احتمالا حذف زودتر برگها به گیاه فرصت داده تا منابع جدیدتری برای اسیمیلاسیون و پر کردن دانهها ایجاد نماید. اما در رابطه با اثر زمان قطع برگ در آفتابگردان روغنی رقم آلستار مشخص شد که برگها در مراحل اولیه رشد زایشی از اهمیت زیادی در عملکرد برخوردار هستند، به طوری که با قطع برگهای نیمه بالایی عملکرد کاهش معنیداری داشته و نتایج حاکی از ارزش بالای حفظ برگهای فوقانی آفتابگردان تا مرحله شروع پر شدن دانهها میباشد (حاجیحسینی و همکاران، ۱۳۸۶). در آزمایشی جواهری و دانشیان (۱۳۸۶) بیان کردند که تیمارهای مختلف قطع برگ از لحاظ موقعیت قرار گرفتن بر روی ساقه بر شاخص برداشت آفتابگردان در سطح یک درصد و بر تعداد دانه های پوک طبق در سطح پنج درصد معنیدار شدند و بیشترین عملکرد از تیمار بدون حذف برگ و کمترین عملکرد از قطع برگهای میانی به دست آمد. جمشیدی و همکاران (۱۳۸۶) اظهار داشتند که تاثیر حذف ۸ و ۱۵ برگ از قسمتهای فوقانی گیاه آفتابگردان بر عملکرد، بیشتر از حذف همان تعداد برگ از قسمتهای تحتانی گیاه است. همچنین عبدی و همکاران (۱۳۸۶) در آزمایشهای انجام داده به این نتیجه رسیدند که حذف برگ در مرحله ستارهای شکل بودن گلآذین آفتابگردان، کاهش معنیدار عملکرد دانه در هکتار و درصد روغن را موجب شد، که بیشترین میزان این کاهش مربوط به ۷۵ درصد حذف برگ در این مرحله بود و در مراحل گردهافشانی و شروع دانهبندی مقادیر حذف برگ ۵۰ و ۷۵ درصد، کاهش معنیدار عملکرد دانه نسبت به شاهد را موجب شدند. جواهری و دانشیان (۱۳۸۶) بیان کردند که در تیمار قطع ۳۳ درصد برگهای میانی آفتابگردان نسبت به تیمار بدون قطع برگ و تیمار قطع یک در میان برگها، وزن هزار دانه بیشتر میباشد، اما بیشترین تعداد دانه در طبق از تیمار قطع یک در میان برگها حاصل شد. خطیبی و آبادیخواهدهعلی (۱۳۸۸) تاثیر حذف برگهای فوقانی، میانی و تحتانی ساقه را بر عملکرد سه رقم آفتابگردان روغنی بررسی کرده و به این نتیجه رسیدند که حذف برگهای میانی ساقه کاهش بیشتری در عملکرد را نسبت به حذف برگهای تحتانی و فوقانی در پی دارد. همچنین رشدی و همکاران (۱۳۸۶) بیان کردند که با افزایش درصد حذف برگهای آفتابگردان از تعداد دانه در طبق، وزن هزار دانه، عملکرد دانه و شاخص برداشت کاسته میشود. حذف برگها در مرحله گردهافشانی تاثیر منفی شدیدتری نسبت به حذف آنها در مرحله باز شدن طبق دارد. نتایج سیوسهمرده و همکاران (۱۳۹۰) نشان داد که برگزدایی و تنش خشکی از طریق کاهش زیست توده و تعداد دانه پر و در نتیجه کاهش شاخص برداشت، عملکرد آفتابگردان را کاهش میدهد.
در بررسی اثر برگزدایی بر عملکرد کیفی و کمی چغندرقند مشخص شد که عملکرد ریشه، وزن خشک ریشه، وزن خشک اندام هوایی و عملکرد قند ناخالص تحت تاثیر زمان برگزدایی قرار گرفت. برگزدایی در مراحل میانی دوره رشد تاثیر بیشتری نسبت به برگزدایی زود هنگام و دیر هنگام داشت. تیمارهای ۳۰، ۶۰ و ۱۰۰ درصد برگزدایی سبب کاهش معنیدار عملکرد ریشه شد و درصد قند خالص و ناخالص تحت تاثیر اثر متقابل زمان و شدت برگزدایی قرار گرفت (کمندی و همکاران، ۱۳۸۷). هنگامی که برگزدایی چغندر قند در مرحله ۶ تا ۸ برگی انجام شد، چون گیاه قادر به تولید برگهای جدیدی بود تاثیری بر عملکرد نداشت، اما برگزدایی در اواسط دوره رشد گیاه به دلیل کاهش تولید مواد پرورده عملکرد ریشه را نسبت به شاهد کاهش داد و برگزدایی در مراحل انتهایی رشد تاثیر بسیار اندکی بر عملکرد داشت چون در این مرحله غدهها به طور کامل شکل گرفته بودند (Muro et al., 1998). همچنین بیان شده که برگزدایی به میزان ۱۰۰ درصد در اواسط دوره رشد چغندر باعث کاهش چشمگیر عملکرد نسبت به برگزدایی خیلی زود و خیلی دیر میشود .(Stallknecht and Gilbertson, 2000) همچنین مورو و همکاران (۲۰۰۰) گزارش کردند که ۶۶ درصد برگزدایی در گیاه سیر سبب کاهش معنیدار عملکرد نسبت به شاهد (عدم برگزدایی) شد. پاسخ به حذف برگ در نخود بستگی به شدت و زمان حذف برگ دارد. حذف برگ در زمان گلدهی و غلافبندی در طول دوره رشد زایشی منجر به کاهش ۴۰ تا ۶۰ درصد عملکرد دانه شد ولی حذف برگ در زمان غنچهدهی ۲۵ درصد عملکرد را کاهش داد و حذف کامل برگها منجر به کاهش ۹۰ درصدی عملکرد گردید .(Pandy, 1984)
در بررسیهای انجام شده توسط کافی و همکاران (۱۳۸۹) با قطع ۵۰ درصد گلآذین در زیره سبز وزن هزار دانه به صورت معنیداری افزایش یافت. بالاتر بودن وزن هزار دانه در تیمار قطع ۵۰ درصد گلآذین را میتوان به کمتر بودن تعداد دانه و در دسترس بودن مواد فتوسنتزی برای پر شدن کامل دانهها در این تیمار نسبت داد. به عبارت دیگر محدودیت مخزن در تیمار قطع ۵۰ درصد گلآذین باعث شد که مخازن مربوط به حداکثر وزن خود برسند ولی ظرفیت افزایش این صفت محدود است، ولی با این حال نسبت به شاهد عملکرد دانه کمتری دارد. با سایهدهی غلافهای کلزا (کاهش منبع) در اواخر دوره گردهافشانی کاهش عملکرد دانه بسیار محسوس بود و بیانگر این است که سایهاندازی و یا قطع برگ کاهش فتوسنتز در گیاه را موجب میشود و در نتیجه چنین کاهشی در قدرت منبع، مواد فتوسنتزی کمتری به دانهها انتقال یافته و پوکی دانهها و کاهش وزن آنها کاهش عملکرد دانه را به دنبال دارد (Farra, 1996).
قطع تمام برگهای گلرنگ به جز براکتههای اطراف طبق، عملکرد دانه را کاهش جزئی داد، که این امر بیانگر اهمیت براکتههای نزدیک و اطراف طبق در جبران کاهش فتوسنتز سایر برگها میباشد (Urie et al., 1968). محمودیهچمپیری و همکاران (۱۳۸۵) نیز سهم فتوسنتز مجموع طبق و دو برگ مجاور آن را در عملکرد دانه گلرنگ در کشت تابستانه اصفهان نزدیک به ۱۳ درصد برآورد کردند.
۲-۳-۳- اثر تغییر نسبت منبع به مخزن بر عملکرد روغن و سایر فرآیندهای فیزیولویک
به جز سطوح حذف برگ، مرحله نموی که حذف برگ در آن انجام شده نیز درصد روغن را تحت تاثیر قرار میدهد و از آنجایی که سنتز روغن بعد از مرحله گلدهی و در حدود سه روز پس از تلقیح آغاز شده و تا زمانی که برگها فعالیت فتوسنتزی انجام میدهند ادامه مییابد، حذف برگ در این مراحل بیشترین تاثیر را بر درصد روغن میگذارد (آلیاری و شکاری، ۱۳۷۹). وربالو[۱۸] (۱۹۷۲) با انجام آزمایشی در مورد نقش برگ در سنتز روغن و درصد آن بیان کرد که درصد روغن در تیمار بدون حذف برگ بیشترین مقدار و با تیمار حذف از ۳۰ تا ۱۰۰ درصد برگ سیر نزولی دارد که نشاندهنده وابستگی میزان روغن گیاه به ظرفیت منبع میباشد. جانسون[۱۹] (۲۰۰۳) و نخلوی[۲۰] (۱۹۹۳) بیان کردند که درصد روغن آفتابگردان به تعداد برگ آن وابستگی زیادی ندارد و فقط در صورت حذف برگ تا ۱۰۰ درصد میزان روغن تاثیر میپذیرد. در آزمایش دیگری اثر سطوح مختلف حذف برگ بر عملکرد ارقام آفتابگردان در تبریز بررسی شد، و مشخص شد که اثر متقابل رقم و حذف برگ در عملکرد روغن موثر است (عیوضیان، ۱۳۸۸). خطیبی و آبادیخواهدهعلی (۱۳۸۸) نیز بیان کردند که بیشترین عملکرد روغن از تیمار بدون حذف برگ و کمترین عملکرد روغن از تیمار حذف برگهای فوقانی ساقه به دست آمد.
در آزمایشی که آثار تنش رطوبت، برگزدایی و مصرف نیتروژن را بر بنیه بذر ذرت هیبرید مورد بررسی قرار دادند، به این نتیجه رسیدند که برگزدایی به جز بر قابلیت حیات بذور بر سایر صفات بذور شامل هدایت الکتریکی، سرعت جوانهزنی و درصد جوانهزنی تاثیر گذاشت (مدندوست و همکاران، ۱۳۸۴). در یک آزمایش دیگر که اثر کاهش میزان سطح برگ گندم و مصرف نیتروژن را برخصوصیات روزنهای برگ پرچم مورد بررسی قرار دادند، به این نتیجه رسیدند که برگزدایی موجب افزایش میزان فتوسنتز و راندمان مصرف آب برگ پرچم و نیز افزایش انتقال مجدد از ساقه شد. از طرفی برگزدایی به طور معنیداری درصد پروتئین دانه را کاهش داد (جانمحمدی، ۱۳۸۴). همچنین قطع برگ باعث افزایش قند محلول در برگهای بلال ذرت در حدود ۱۰ روز بعد از گردهافشانی شد (Prioul and Dugue, 1992). با قطع برگهای بالای بلال یک رقم زودرس ذرت در مرحله پنج برگی گیاه، ارتفاع، درصد پروتئین و طول بلال نسبت به شاهد کاهش یافت (Edmeades and Lafitte, 1993). عباسپور و همکاران (۱۳۸۴) اظهار نمودند که عدم تاثیر سطوح برگزدایی بر ارتفاع بوته ناشی از توقف رشد طولی بوتهها طی حذف برگها در مرحله گردهافشانی بوده است که با ورود گیاه به مرحله زایشی رشد رویشی آنها متوقف شده بود، و به نظر میرسد که ارتفاع بوته از جمله صفات ژنتیکی وابسته به رقم بوده و کمتر از تیمارهایی مانند برگزدایی تاثیر میپذیرد. ولی در تحقیقات عبدی (۱۳۸۳) معلوم شد که ارتفاع ساقه با برگزدایی کاهش معنیداری داشته است. در یک پژوهش دیگر افزایش ارتفاع بوته در تیمارهای حذف برگ جزئی و کامل در مرحله گلدهی آفتابگردان گزارش شد(Lal and Singh, 1997) .
فصل سوم
مواد و روشها
۳-۱- مشخصات محل آزمایش
این آزمایش در بهار ۱۳۹۱ در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه ولیعصر (عج) رفسنجان انجام شد. شهرستان رفسنجان با عرض جغرافیایی ۳۰ درجه و ۲۳ دقیقه و طول جغرافیایی ۵۶ درجه با ارتفاع ۱۴۶۹ متر از سطح دریا دارای اقلیم خشک و زمستان نسبتا سرد و تابستان گرم و خشک با حداکثر دمای ۳۸ درجه سانتیگراد در تابستان و حداقل ۱ درجه سانتیگراد در زمستان است و بارندگی از ماه مهر شروع به افزایش کرده و تا بهمن ماه به حداکثر میرسد و در ماه های تیر تا مهر کمترین مقدار است.
۳-۲- آمادهسازی زمین کاشت
زمین آزمایش در پاییز سال قبل شخم عمیق خورده و در بهار به منظور خرد کردن کلوخهها دیسک زده شد. پس از دیسک زدن، جوی و پشتهها به کمک دستگاه شیارساز با فاصله بین ردیف ۵۰ سانتیمتر ایجاد شدند. بعد از یک آبیاری سبک بذرها در محل داغ آب کشت شدند.
۳-۳- طرح آزمایشی و تیمارها
این آزمایش در ۳۱ فروردین ماه، سال ۱۳۹۱ به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی در سه تکرار انجام شد. فاکتور رقم شامل ارقام کوسه (رقم محلی اصفهان)، صفه، گلدشت و فاکتور حذف برگ شامل شاهد (بدون حذف برگ)، برگزدایی مرحله اول (حدود دو هفته قبل از گلدهی، تقریبا مصادف با مرحله آغاز تکمهدهی در گلرنگ) و برگزدایی در مرحله دوم (تقریبا مصادف با آغاز دانهبندی) در نظر گرفته شد.
۳-۳-۱- نحوه اعمال تیمارها
طول و عرض هر کرت ۲ متر در نظر گرفته شد. در هر کرت ۴ ردیف کشت شد که فاصله بین ردیفها ۵۰ سانتیمتر و فواصل بوتهها روی ردیف ۱۰ سانتیمتر بود. تراکم مطلوب و مرسوم برای گلرنگ ۵۰-۴۰ بوته در متر مربع است، اما در این آزمایش تراکم ۲۰ بوته در متر مربع برای سهولت در اجرای تیمار حذف برگ در نظر گرفته شد. نحوه برگزدایی به این صورت بود که ۷۰ درصد ارتفاع ساقه اصلی را اندازه گرفته و برگهای موجود در آن منطقه از پایین به بالا در دو مرحله قطع شدند.
۳-۴- نمونهبرداری
به منظور اندازهگیری وزن خشک در ۸ مرحله نمونهبرداری انجام شد و نمونهبرداریها به فاصله ۱۰ روز از یکدیگر انجام شد. نمونهبرداری اول ۲۲ روز پس از کاشت، نمونهبرداری دوم ۳۲ روز پس از کاشت، نمونهبرداری سوم ۳۸ روز پس از کاشت، نمونهبرداری چهارم ۴۸ روز پس از کاشت، نمونهبرداری پنجم ۵۱ روز پس از کاشت، نمونهبرداری ششم ۶۱ روز پس از کاشت، نمونهبرداری هفتم ۸۵ روز پس از کاشت و نمونهبرداری آخر ۹۵ روز پس از کاشت انجام شد. به منظور اندازهگیری محتوای قند محلول ساقه در ۳ مرحله نمونهبرداری شد. نمونهبرداری اول در مرحله گلدهی که حداکثر تولید مواد پرورده در این مرحله است انجام شد، مرحله گلدهی یعنی ۶۱ روز پس از کاشت که ششمین مرحله نمونهبرداری وزن خشک نیز در همین زمان بود. نمونهبرداری دوم برای اندازهگیری قند محلول در ۷۹ روز پس از کاشت انجام شد که در این مرحله محتوای قند محلول ساقه رو به کاهش است و مواد پرورده تولید شده به دانهها انتقال مییابد. آخرین مرحله اندازهگیری محتوای قند محلول ساقه در مرحله برداشت (رسیدگی گیاه) بود و صفات دیگری نظیر ارتفاع بوته، عملکرد دانه، سایر اجزای عملکرد نظیر تعداد طبق، تعداد دانه در طبق، وزن هزار دانه و درصد روغن نیز اندازهگیری شد.
۳-۵- صفات مورد بررسی
۳-۵-۱- وزن خشک کل
به منظور اندازهگیری وزن خشک، نمونهها به مدت ۴۸ ساعت در آون در دمای ۷۲ درجه سانتیگراد قرار داده و سپس به وسیله ترازو وزن خشک نمونهها اندازهگیری شد.
۳-۵-۲- سرعت رشد گیاه (CGR)[21]
در این آزمایشCGR از طریق اندازهگیری وزن خشک کل در زمان های متفاوت و با بهره گرفتن از رابطه زیر محاسبه شد:
CGR= 1/GA * (W2-W1)/(T2-T1)
W1 و W2 وزن خشک کل اولیه و ثانویه (گرم در متر مربع)، T1 و T2 فاصله زمانی دو نمونهبرداری (روز) و GA سطح سبز هستند.
۳-۵-۳- محتوای قندهای محلول ساقه
برای اندازهگیری محتوای قندهای محلول ساقه، نیم گرم نمونه خشک ساقه را کوبیده و با ۱۰ میلیلیتر اتانول ۹۵ درصد داخل لوله فالکون ریخته و سپس ۵ میلیلیتر الکل ۷۰ درصد به لوله فالکون اضافه و به مدت ۱۰ دقیقه با دور ۳۵۰۰، نمونهها سانتریفیوژ شدند. پس از سانتریفیوژ مقداری از عصاره حاصل را برداشته و ۳ میلیلیتر آنترون تازه به آن اضافه نموده و به مدت ۱۰ دقیقه در حمام آب گرم (بنماری) قرار داده و بعد از خنک شدن در دمای محیط با طول موج ۶۲۵ نانومتر توسط دستگاه اسپکتروفتومتر و با توجه به منحنی استاندارد حاصل از غلظتهای مختلف گلوکز، محتوای قند محلول نمونهها تعیین شد (Nelson, 1944).
۳-۵-۴- محتوای روغن دانه
مشتریمحوریمدیریت ارتباط با مشتری
۱۳
۲۰
۹۲۱۰/
مشتری گرایی مدیریت ارتباط با مشتری
۹
۲۰
۷۷۵۸/۰
با توجه به مقدار آلفای کرونباخ که که برای هر یک از عوامل بالاتر از ۷۰/۰ است می توان گفت که ابزار پرسشنامه این پژوهش، از پایایی مطلوبی برخوردار است.
به منظور تجزیه و تحلیل دادهها از آمار توصیفی و استنباطی به شرح ذیل استفاده شده است :
روش های توصیفی شامل جداول فراوانی و نمودارهای دایرهای میباشد که به منظور طبقهبندی، خلاصه کردن و توصیف دادههای بدست آمده مورد استفاده قرار گرفت.
به منظور تجزیه و تحلیلی داده ها ی جمع آوری شده، از مدلسازی معادلات ساختاری استفاده می شود به منظور تعیین ارتباط بین ابعاد مختلف مدیریت زنجیره تامین و نیز مدیریت ارتباط با مشتری از آماره r پیرسون که در مدلسازی معادلات ساختاری بین مسیرهای میان متغیرهای مکنون برآورد می گردد استفاده شد .
به منظور استفاده از داده ها در مدلسازی معادلات ساختاری و با توجه به نتایج آلفای کرونباخ در محاسبه پایایی پرسشنامه، چون هر یک از ابعاد متغیرها از پایایی بالایی برخوردار بودند، بنابراین از میانگین پاسخ سوالات هر پاسخگو برای متغیرها استفاده شد .
که در آن vµ: میانگین نمره متغیر
Q: سوالهایی که یک متغیر را می سنجند
همچنین به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزارهای Spss و EQS استفاده شد.
در جریان پژوهش، ایجاد نقشه و طرحی برای انجام بهینه تحقیق، ضروری است تا با پیگیری مداوم و برنامه ریزی مناسب، از پراکنده کاری در جریان کار پژوهشی جلوگیری گردد. بنابراین در ادامه یک چهارچوب مفهومی از فرایند کار ارائه شود:
فرایند تحقیق در شکل ۳-۱ نشان داده شده است .
طرح سئوال تحقیق
واکاوی ادبیات تحقیق و مرور متون علمی و تحقیقات قبلی درباره CRM , SCM
مشخص کردن جامعه و نمونه آماری
بیان کلیات تحقیق ، بیان مساله ، اهمیت و ضروت و اهداف تحقیق
طراحی و ساخت پرسشنامه
و ارائه آن به پاسخگویان
جمع آوری داده های مورد نیاز
تجزیه و تحلیل یافته های پژوهش
نتیجه گیری و پیشنهاد
پایان
شکل ۳ – ۱ نقشه عملی تحقیق
فصل چهارم
تجزیه و تحلیل نتایج
هدف تحقیق پاسخ دادن به پرسش آغازی است. بدین منظور محقق فرضیه هایی را تدوین می کند و به مشاهداتی که فرضیه ها ایجاب می کند مبادرت می کند، سپس باید ببیند اطلاعات گرد آوری شده با فرضیه ها متناظرند، یا به عبارت دیگر، نتایج مشاهده شده با نتایجی که فرضیه ها انتظار داشتند متناظرند یا نه؟ بنابراین، نخستین هدف این فصل بازبینی تجربی است(کیوی و کامپنهود، ۲۰۹، ۱۳۸۲). بنابراین پس از جمع آوری داده ها به روشی که در فصل سوم تشریح شد. در این فصل داده های گردآوری شده مورد تجریه و تحلیل قرار می گیرد. تجزیه و تحلیل داده ها شامل دو بخش است: ۱- تجزیه و تحلیل توصیفی داده ها با بهره گرفتن از آماره های توصیفی نظیر، جداول توزیع فراوانی، درصد، میانگین و انحراف معیار۲- آزمون فرضیه ها تحقیق با بهره گرفتن از مدلسازی معادلات ساختاری[۵۷]، به همین منظور با بکارگیری نرم افزارهای Spss و نیز EQS6.1 داده های جمع آوری شده مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
در جدول ۱-۴ میانگین و انحراف معیار متغیرها و نیز تعداد و حداقل و حداکثر نمره هر یک از متغیرهای تحقیق مشاهده می شود. که در ادامه به توصیف آمارههای مرکزی و پراکندگی هر کدام از متغیرها پرداخته می شود.
کارآیی: میانگین نمره متغیر کارآیی برابر با ۹۹/۳ است و نشان دهنده این است که میزان کارآیی زنجیره تامین شرکت بالاتر از میانگین نمره طیف (۳) است و بیانگر این است که کارآیی زنجیره تامین شرکت و انحراف معیار متغیر برابر با ۷/۰ است و نشان می دهد میزان پراکندگی نمره در این متغیر پایین است و تقریباً اکثر شرکت از نمره های مشابهی برخوردار هستند.
یکپارچگی: میانگین نمره متغیر یکپارچگی برابر با ۱۲/۳ است که برابر با میانگین نمره طیف است (۳) بنابراین ، این نمره بیانگر این است که یکپارچگی سیستم مدیریت زنجیره تامین شرکت در حد متوسط است. انحراف معیار این متغیر برابر با ۰۶/۱ است و تا اندازه ای بزرگ است و نشانگر این است که نظر پاسخگویان دربازه میزان یکپارچگی سیستم مدیریت تامین شرکت یکسان نیست .
(۳-۲۱)
Gi برابر گراف شبکه در حالتی که CEi رخ دهد، L برابر تعداد Common couase ها است.
فصل ۴
پروتکل پیشنهادی LOMDD
مقدمه
در سالهای اخیر بعضی پروتکلها برای شبکه های حسگر بیسیم طراحی شده است که بیشتر کارهای انجام شده مبتنی بر پروتکلهای تک مسیره است. در مسیریابی تک مسیره هر ارتباط بین فرستنده و چاهک در مقابل خرابی حسگرها آسیب پذیر است. خرابیها باعث ارسال مجدد و بازیابی بستههای گم شده می شود که سبب می شود ترافیک اضافی و تأخیر به شبکه تحمیل شود. علاوه بر اینها مسیر جدید نیز باید پیدا شود تا داده ها به سمت چاهک هدایت شوند. هر خرابی در شبکه کارایی آن را کم می کند. پروتکلهای تک مسیره چون نیاز به عملیات مسیریابی مجدد دارند سربار و تأخیر زیادی را به شبکه تحمیل می کنند و همچنین قابلیت اطمینان را کاهش می دهند. همان طور که در فصل دوم گفته شد استفاده از پروتکلهای مسیریابی چند مسیره برای افزایش قابلیت اطمینان می تواند مفید باشد؛ لذا در این تحقیق ابتدا یک پروتکل مسیریابی چند مسیره که LOMDD [۱۳۳] نامیده می شود طراحی و پیادهسازی شده است. در این تحقیق برای پیادهسازی طرحهای پیشنهاد شده LOMDD پیادهسازی شده است.
برای طراحی پروتکل مورد نظر یک پروتکل تک مسیره انتخاب و در ادامه یک پروتکل چند مسیره مبتنی بر آن پیشنهاد شده است. در اینجا پروتکل انتشار هدایت شده که در فصل قبل جزئیات آن تشریح شد انتخاب شده است. از دلایل انتخاب این پروتکل میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
داده-محور[۱۳۴] بودن
در شبیهساز NS-2 به طور کامل پیاده سازی شده است.
برای این تحقیق نسبت به پروتکلهای دیگر مناسبتر است.
پروتکل DD برای فیلترهای مختلفی (از جمله Gear،one-phase-pull و two-phase-pull ) ارائه شده است. در این تحقیق برای طراحی پروتکل مسیریابی چند مسیره LOMDD فیلتر TPP انتخاب شده است که پیادهسازیهای لازم، بر روی این فیلتر و تحت شبیه ساز NS2 انجام می شود.
همان طور که در فصل ۲ اشاره شد، دو نوع راهکار برای پیدا کردن مسیرها در مسیریابی چند مسیره وجود دارد (مسیرهای متمایز و شبه متمایز)، که LOMDD برای مسیرهای متمایز طراحی می شود. در ادامه نحوه عملکرد پروتکل پیشنهادی LOMDD را مطرح میکنیم و تفاوتها و تغیرات انجام شده نسبت به DD را بررسی میکنیم. در پایان نیز نتایج شبیهسازی و مقایسه بین این نتایج را بررسی میکنیم.
نحوه عملکرد پروتکل پیشنهادی LOMDD
پروتکل LOMDD در چهار فاز انجام می شود که هر یک از این فازها را در زیر تشریح شده است:
فاز اول : انتشار علاقهمندیها[۱۳۵]
در ابتدا چاهک یک بسته از نوع علاقه مندی[۱۳۶] را با صفتهای خاص (که در فصل قبل به جزئیات آن تشریح شد) در شبکه پخش می کند. مثلاً فرض شود چاهک میخواهد حسگرهایی که دمای بالاتر از ۹۰ درجه را حس می کنند مکانهای مورد نظر را برای آن ارسال کنند. این ویژگیها در بستههای علاقه مندی گنجانده می شود و توسط چاهک در شبکه انتشار پیدا می کنند. اطلاعات موجود در یک بسته علاقه مندی در شکل ۴-۱ آورده شده است.
Interested Packet |
Fixed Attributes |
SinkID Application context(e.g key,type,operator,value) ISeqnum Flow ID |
Variable Attribute |
TTL PreviousHopId PreviousHopEntry |
Neighbor Information Table Update Flag |
RT-gradient-UpdataFlag(RUF) DE-Gradient-UpdateFlag(BUF) |
Gradient |
Hop Count(HC) PreviousMPE |