در شروع این داستان، شخصیّت اصلی یعنی شیخ معرفی میشود و با شخصیّتپردازی او علاقۀ خواننده را به خواندن ادامۀ داستان جلب میکند، چنانکه شخصیّت اصلی داستان، شیخی است که همواره با گرفتن وام از بزرگان به کارهای خیر و کمک به فقرا میپردازد، لذا خداوند هم به خاطر اینکه خاطر صوفیِ پیر را میخواهد، وامهای او را ادا میکند؛ چنانکه بنا به گفتۀ مولانا خداوند، حتی برای این دوستار خود، ریگ را هم نرم میکند.
بود شیخی دائماً او وامدار از جوانمردی که بود او نامدار
ده هزاران وام کردی از مِهان خرج کردی بر فقیرانِ جهان
هم به وام او خانقاهی ساخته جان و مال و خانقه در باخته
وامِ او را حق زِ هر جا میگذارد کرد حق بهر ِ خلیل از ریگ آرد
(۲/۳۷۸-۳۸۲)
گرهافکنی:
گرهافکنی در این داستان زمانی رخمیدهد که شیخ با وجود مقروض بودن، به بستر مرگ میافتد. لذا وقوع این حادثه، بستانکاران را که پول خود را نابود شده میدانند، در وضعیّت بغرنجی قرار میدهد.
شیخِ وامی سالها این کار کرد میسِتَد ، میداد همچون پای مَرد
تخمها میکاشت تا روز اجل تا بُوَد روزِ اجل میرِ اجل
چونکه عمرِ شیخ در آخر رسید در وجودِ خود نشان مرگ دید
وامداران گِرد او بنشسته جمع شیخ بر خود خوش، گدازان همچو شمع
وامداران گشته نومید و تُرُش دَردِ دلها یار شد با دردِ شُش
(۲/۳۸۷-۳۹۲)
کشمکش و ناسازگاری:
شیخ در بستر مرگ، درحالیکه هیچ پول و سرمایهای ندارد، طبقی حلوا از کودکی با وعدۀ نیمدینار میخرد ولی بعد از خوردن حلواها، شیخ رو به کودک میگوید: من پولی ندارم، رو به مرگم و کلّی هم قرض دارم. درواقع بین حرف و عمل شیخ، تضاد و تعارض ایجاد میشود و برخلاف گفتۀ خود رفتار میکند. از اینجاست که بین شیخ و کودک و بستانکاران درگیری و کشمکش لفظی رخ میدهد.
کودکی حلوا ز بیرون بانگ زد لافِ حلوا بر امید دانگ زد
شیخ اشارت کرد خادم را به سَر که برو آن جمله حلوا را بخر
تا غریمان چونکه آن حلوا خورند یک زمانی تلخ در من ننگرند
در زمان خادم برون آمد به در تا خَرَد او جمله حلوا را به زر
گفت او را گُو تو را حلوا به چند ؟ گفت کودک نیم دینار و اِدَند
گفت نه ، از صوفیان افزون مجو نیم دینارت دهم ، دیگر مگو
او طبق بنهاد اندر پیشِ شیخ تو ببین اسرار سرّ اندیشِ شیخ
کرد اشارت با غریمان کین نوال نک تبرّک، خوشخورید این را حلال
چون طبق خالی شد، آن کودک سِتد گفت دینارم بده ای باخِرد
شیخ گفتا از کجا آرم درم ؟ وام دارم، میروم سویِ عدم
کودک از غم زد طبق را بر زمین ناله و گریه برآورد از حنین
میگریست از غبن کودک هایهای کای مرا بشکسته بودی هر دوپای
کاشکی من گرد گلخن گشتمی بر درِ این خانقه نگذشتمی
صوفیانِ طبل خوارِ لقمه جو سگدلان و همچو گربه رویشو
از غریوِ کودک آنجا خیر و شر گرد آمد ، گشت بر کودک حَشَر
پیش شیخ آمد که ای شیخِ دُرُشت تو یقین دان که مرا استاد کُش
گر رَوَم من پیش او دستِ تهی او مرا بکشد ، اجازت میدهی؟
وان غریمان هم به انکار و جُحود رو به شیخ آورده کین باری چه بود؟
مال ما خوردی مظالم میبری از چه بود این ظلمِ دیگر برسری؟
(۲/۳۹۴-۴۱۲)
بحران:
بحران و بزنگاه این داستان دقیقاً زمانی ایجاد میشود که کشمکش بالا گرفته و اوضاع به وخامت میانجامد؛ چنانکه کودک و بستانکاران، ناامید و اندوهگین کنار شیخ نشستهاند ولی شیخ در مقابل این رفتار آنها هیچ اعتنایی نمیکند.
تا نماز دیگر آن کودک گریست شیخ دیده بَست و در وی ننگریست
شیخ فارغ از جفا و از خلاف درکشیده رویِ چون مَه در لحاف
با ازل خوش، با اجل خوش ، شادکام فارغ از تشنیع و گفتِ خاص و عام
(۲/۴۱۳-۴۱۵)
گرهگشایی:
با آمدن خادمی که طبقی پر از حلوا و چهارصد درم و نیمدینار به همراه دارد، داستان به گرهگشایی منجر میشود؛ مردم به کرامت شیخ پی برده، از او طلب بخشایش میکنند و درمقابل، شیخ هم این کرم و عنایت الهی را نتیجۀ اشک کودک بیان میکند:
شد نماز دیگر ، آمد خادمی یک طبق بر کف ز پیشِ حاتمی
نسبت به فرآیندهای پیشین بهتر قابل درک است آگاهی شخص از بحثهای دیگر ذهن است چنین حالتی همواره طی ساعات بیداری حفظ می شود اگر چه ممکن است در طول روز بعلت خستگی، تحریک و سایر شرایط ، حالت هوشیاری در نوسان باشد.
۳)هوش هیجانی و مفهوم توانایی ذهنی :
در این اصطلاح ، هوش هیجانی ترکیبی از توانایی ، مهارت یا استعداد ذهنی است که به پرورش اطلاعات هیجانی می پردازد.لذا کار اصلی ، مفهوم سازی توانایی هایی است که هوش هیجانی را می سازد همچنین ایجاد شیوه هایی جهت سنجش این توانایی ها و تعیین این که آیا هوش هیجانی معادل یک هوش استاندارد است یا خیر ؟
در رویکرد علمی ، هوش هیجانی را بیشتر با عبارت ((توانایی های ذهنی )) تعریف می کنند تا معنی وسیع قابلیتهای اجتماعی.
۲-۱-۱۸-هوش هیجانی و هوش شناختی
از منظر صاحبنظران ، مغز انسان دارای دو نوع متفاوت از هوش غیر شناختی و هوش شناختی است.این دو هوش متفاوت بوده اما برای ساختن زندگی فرد دایماً در تعامل با یکدیگر می باشند. به عبارت دیگر آنها توانایی های مجزا از هم نمی باشند.در جریان رشد آدمی دو مغز در او پدید می آید، این دو مغز هم سان ، نیم کره های راست و چپ می باشند . اولین مغز یا مغز هیجانی در نیم کره راست است و در نتیجه در آغاز آن عمل می کند و سپس مغز دوم که در نیم کره چپ است ، فعال می شود.
مغز دوم مغز منطقی نام دارد و حاوی اطلاعاتی است که روش های استدلال ، مبانی رفتار درست،قواعد و قوانین فرهنگی را می آموزد.
مطلب فوق مشابه این نظریه است که ما بطور غریزی عمل می کنیم ، سپس سعی می کنیم برای نتایج و عواقب اعمال خود دلیل منطقی ارائه کنیم.تقریباً می توان اذعان داشت که ۹۰ درصد اعمال ما احساس و تنها ۱۰ درصد اعمال بر اساس تفکر و منطق است (عابدی ، مرادی ، ۱۳۸۴)
گلمن (۱۹۹۵) معتقد است در واقعیت امر ، دو ذهن فعال داریم که یکی فکر می کند و دیگری احساس می کند. این دو راه اساساً متفاوت در کنش متفاوت ، حیات روانی ما را می سازند.
ذهن خردگرا همان فهم است که ما به آن آگاهیم اما در کنار آن نظام دیگری برای دانستن وجود دارد که نظامی تکانشی یا ذهن هیجانی است.
این دو ذهن ، خردگرا و هیجانی در اکثر موارد بسیار هماهنگ عمل می کنند.ذهن خردگرا و هیجانی نیروهای مستقل و در عین حال در هم تنیده ای هستند که هر یک نتیجه فعالیت متمایز بخش خاص خود در مغز می باشند.
بسیاری از مواقع یا شاید اکثر مواقع ، این دو ذهن هماهنگی فوق العاده ای با هم دارند ، احساس لازمه فکر و فکر لازمه احساس است.زمانی که هیجانها به غلیان درآیند ، این تعادل به هم می خورد . در این موارد ذهن هیجانی در مکان برتر قرار می گیرد و بر ذهن خردگرا مسلط می شود .
ژوزف لیداکس[۳۱] در دانشگاه نیویورک حلقه هایی را در مغز تشخیص داد که باعث می شوند تا عواطف قبل از این که عقل ، شانس دخالت پیدا کنند ، دستورات خود را صادر کنند (کاشانی ، ۱۳۸۲: ۵۴)
کارسو[۳۲] معتقد است ، هوش هیجانی ضد هوش شناختی نیست . به عبارتی نشانه برتری احساس بر عقل نمی باشد بلکه هوش هیجانی ، نقطه تلاقی احساس و عقل است (آقایار ، شریفی درآمدی، ۱۳۸۵ :۷۸)
جک بلوک[۳۳] روان شناس دانشگاه کالیفرنیا در دانشگاه برکلی با بهره گرفتن از معیاری که کاملاً شبیه هوش بهر و شامل قابلیتهای اساسی عاطفی و اجتماعی است به مقایسه دو گروه افراد دارای بهره هوشی بالا و گروه دارای قابلیتهای عاطفی بالا پرداخته و تفاوتهای آنها را مورد بررسی قرار داده است(پارسا ، ۱۳۸۰ : ۳۶)
فردی که از نظر بهره هوشی در سطح بالایی بوده و فاقد هوشیاری هیجانی است ، تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خردمند است که در قلمرو ذهن ، چیره دست ولی در دنیای شخصی خود ضعیف است.
افرادی که از هوش هیجانی قوی برخوردارند ، از نظر اجتماعی متعادل ، شاد و سرزنده بوده و هیچ گرایشی به ترس یا نگرانی ندارند ، احساسات خود را بطور مستقیم بیان و از تفکر مثبتی نسبت به خود برخوردارند (خائف الهی ، دوستار ، ۱۳۸۲)
بر اساس مطالعات گلمن(۱۹۹۵) در بهترین شرایط ، همبستگی بین هوش عمومی و برخی ابعاد هوش هیجانی اندک است.وقتی افراد دارای هوش عمومی بالا در زندگی موفقیت چندانی کسب نمی کنند ، افراد دارای هوش متوسط بطور شگفت انگیزی پیشرفت می کنند که احتمالاً می توان این امر را به هوش هیجانی بالای آنها نسبت داد(گلمن ، ۱۹۹۵)
بار-آن [۳۴](۲۰۰۰) در پی یافتن پاسخی برای این سوال که چرا برخی افراد نسبت به برخی دیگر در ابعاد مختلف زندگی موفق ترند ؟ به تحقیقات بسیاری دست زده است .
پاسخ به این سوال ، مستلزم مرور کامل عواملی است که تصور می شود ، موفقیت کامل را رقم می زنند و سلامت هیجانی را موجب می شوند.
بار- آن دریافت که تنها کلید موفقیت و تنها عامل پیش بینی کننده موفقیت این افراد ، هوش عمومی نیست بلکه هوش هیجانی نیز در این امر دخیل است.
همبستگی بین هوش هیجانی و هوش عمومی ، بر حسب ابزار مورد استفاده از درجات متفاوتی برخوردار است.بین هوش هیجانی و ابعاد مختلف هوش عمومی با توجه به این که کدام بعد از هوش عمومی مورد توجه قرار گیرد ، درجات متفاوتی از همبستگی وجود دارد.
نظریه پردازان هوش هیجانی معتقدند ، هوش شناختی به ما می گوید چه کاری را می توانیم انجام دهیم در حالی که هوش هیجانی به ما می گوید چه کاری را باید انجام دهیم.
هوش شناختی شامل تواناییهایی برای یادآوری ، تفکر منطقی و انتزاع است درحالیکه هوش هیجانی به نحوه استفاده از هوش شناختی در جهت موفقیت در زندگی مرتبط است.
۲-۱-۱۹-تعریف هوش هیجانی
صاحبنظران در طول تاریخ تکوین مفهوم هوش هیجانی ، تعاریف مختلفی از آن ارائه نموده اند.
مایر و سالووی ، هوش هیجانی را توانایی ارزیابی ، بیان و تنظیم هیجانات خود و دیگران و استفاده کارآمد از آن می دانند (خائف الهی ، دوستار ، ۱۳۸۲)
نلی[۳۵] (۱۹۹۱) هوش هیجانی را توانایی های غیر شناختی و شایستگیهای روانی تعریف می کند که توانایی فرد را در مواجهه با مسایل و فشارهای محیطی ، تحت تاثیر قرار می دهد (وثوقی کیا، ۱۳۸۳)
مارتینز[۳۶] (۱۹۹۷) هوش هیجانی را مجموعه ای از مهارتهای غیر شناختی ، توانایی ها و ظرفیتها می داند که ظرفیت فرد را در مقابل مطالبات و فشارهای بیرونی مقاوم می سازد .
طبق نظر مک گاروی[۳۷] (۱۹۹۷) هوش هیجانی مشتمل بر توانایی پیگیری و با انگیزه بودن ، توانایی کنترل تکانه ها ، توانایی کنترل هیجانات ، توانایی همدلی و عطوفت کردن است .
گلمن (۱۹۹۸) معتقد است : هوش هیجانی ظرفیت انسان را در شناخت احساسات خود و دیگران تعیین و کمک می کند تا در خود ایجاد انگیزش کرده و هیجانات خود را کنترل و روابط خود با دیگران را بر این اساس ، پی ریزی کنیم.همچنین گلمن ، هوش هیجانی را مهارتی می پندارد که دارنده آن می تواند از طریق خودآگاهی ، روحیات خود را کنترل و از طریق همدلی ، تاثیر آنها را درک و از طریق مدیریت روابط ، به شیوه ای رفتار کند که روحیه خود و دیگران را بالا ببرد(خائف الهی ، دوستار ، ۱۳۸۲)وزینگر[۳۸] (۲۰۰۰) هوش هیجانی را هوش بکارگیری هیجان در جهت هدایت رفتار ، افکار ، ارتباط موثر با دیگران ، استفاده از زمان و چگونگی انجام دادن کار برای ارتقا نتایج تعریف کرده است.
بر اساس مجموع تعاریف فوق می توان هوش هیجانی را توانایی تشخیص ، فهم ، تمیز ، اولویت بندی ، کنترل و مدیریت هیجانات در تعاملات فردی ، گروهی و سازمانی به منظور کمک به یکدیگر و نیل به اهداف فردی ، گروهی و سازمانی تعریف نمود.
۲-۱-۲۰-سیر تکوین و تاریخچه هوش هیجانی
اولین نظریه پردازیهای هوش هیجانی به سال ۱۹۴۰ توسط وکسلر[۳۹] ، دال [۴۰] و مازلو [۴۱] مربوط می شود.
وکسلر بیان می کند : عواملی غیر از هوش منطقی ، می توانند باعث افزایش اثربخشی گردند (چرنیس، ۲۰۰۱)
روان شناسان معمولاً انواع هوش را شناسایی و در سه گروه اصلی طبقه بندی کرده اند:
۱)هوش انتزاعی : (Abstract Intelligence)
توانایی ادراک و بکارگیری ماهرانه نمادهای ریاضی و کلامی.
۲)هوش عینی : (Concrete Intelligence)
توانایی ادراک و برخورد ماهرانه با موضوعات.
۳)هوش اجتماعی : (Social Intelligence)
توانایی ادراک و ارتباط با مردم (جانسون و ایندویک[۴۲] ، ۱۹۹۹)
برخی صاحبنظران معتقدند : پیشینه هوش هیجانی را می توان در ایده ها و نظرات وکسلر(۱۹۴۳) به هنگام تبیین جنبه های غیر شناختی هوش عمومی ، جستجو کرد(حبیب پور ، ۱۳۸۳)
وکسلر در گزارش سال ۱۹۴۳ خود درباره هوش می نویسد:
((کوشیده ام ، نشان دهم که علاوه بر عوامل هوشی ، عوامل غیر هوشی ویژه ای نیز وجود دارند که می توانند رفتار هوشمندانه را مشخص کنند . نمی توانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم مگر این که آزمونها و معیارهایی برای سنجش عوامل غیر هوشی در بر داشته باشد)).
وی در صدد بود تا جنبه های غیر شناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد.
تلاش او در این زمینه را می توان در استفاده وی از کاربرد خرده آزمونهای تنظیم تصاویر ، درک و فهم که دو بخش عمده آزمون وی را تشکیل می دهد ، دریافت.
در این ارتباط در سنجش خرده آزمون درک و فهم (( سازگاری اجتماعی )) و در بخش تنظیم تصاویر ، شناخت و تمیز (( موقعیتهای اجتماعی )) مورد بررسی قرار می گیرند.
پژوهشهای انجام شده توسط سیپس و دیگران (۱۹۸۷) نیز نشان می دهد که بین درک و فهم تصاویر و شاخصهای هوش اجتماعی پرسشنامه شخصیت کالیفرنیا ، همبستگی معنی داری وجود دارد (تیر گری ، ۱۳۸۳)
در این حالت و در صورت معکوسپذیر بودن ماتریس برآورد پارامتر به صورت
خواهد بود. با جایگزین کردن توان دو با قدرمطلق در رابطه (۱-۱۵) برآوردگرهایی بدست میآیند که با نام برآوردگرهای کمترین قدر مطلق انحرافات شناخته میشوند. در حقیقت، این برآوردگرها مینیمم کننده عبارت
هستند. در جدول زیر برخی از ویژگیهای روش کمترین قدر مطلق انحرافات با روش کمترین مربعات مقایسه شده است.
روش کمترین قدر مطلق انحرافات
روش کمترین مربعات
*پایا[۱۳] است
*ناپایدار
*امکان وجود بیش از یک جواب
*پایا نیست
*جواب پایدار[۱۴]
*در معکوس پذیر بودن ماتریس x دارای تنها یک جواب است
روش کمترین قدر مطلق انحرافات به دلیل پایا بودن در بسیاری از زمینه ها دارای کاربرد است. پایا بودن روش کمترین قدر مطلق انحرافات به معنی مقاوم بودن در برابر داده های پرت است. این امر در مطالعاتی که داده های پرت را نادیده میگیرند می تواند مفید باشد. اما اگر در نظر گرفتن و بررسی تمام داده های پرت اهمیت داشته باشد، روش کمترین مربعات انتخابی بهتر خواهد بود. پایدار نبودن روش کمترین قدر مطلق انحرافات بدین معنی است که اگر داده ها را به صورت افقی مقداری جابجا کنیم خط رگرسیونی بدست آمده از این روش تغییر خواهد کرد. وجود بیش از یک جواب در روش کمترین قدر مطلق انحرافات به دلیل یکتا نبودن میانه در برخی از توزیعهای آماری است (برای توضیحات بیشتر به کتاب روشهای ناپارامتری بهبودیان (۱۳۷۹)مراجعه کنید). وجود بیش از یک جواب به عنوان مثال مساله یافتن میانه ۱۰ عدد را در نظر بگیرید که برای این منظور میانگین عدد پنجم و ششم به عنوان میانه در نظر گرفته می شود. این در حالی است که کلیه اعداد بین عدد پنجم و ششم میتوانند به عنوان میانه انتخاب شوند. البته یافتن جواب یکتا با انتخاب یک معیار مناسب میسر است.
۱-۸ رگرسیون چندکی[۱۵]
روش کمترین مربعات خطا[۱۶] منجر به برآوردگرهایی می شود که بر اساس امید شرطی متغیر پاسخ به شرط متغیر پیش بینی محاسبه میشوند. اما در رگرسیون چندکی هدف تخمین میانه و یا چندک متغیر پاسخ است. از مزایایی رگرسیون چندکی میتوان به پایا بودن نسبت به مشاهدات پرت این برآوردگرها اشاره کرد. در مسایل کاربردی زمانی از رگرسیون چندکی استفاده می شود که علاقمند به استفاده از معیارهای مرکزیت و پراکندگی متفاوتی برای دستیابی به تحلیلی جامع برای ارتباط بین متغیر ها باشیم. به عنوان مثال میتوان به نمودارهای رشد اشاره کرد که در آن منحنیهای چندک برای بررسی رشد غیر عادی مورد استفاده قرار میگیرند.
۱-۸-۱ چندکها
متغیر تصادفی حقیقی با تابع چگالی وتابع توزیع را در نظر بگیرید. امین چندک را می توان از رابطه
بدست آورد که در آن متعلق به بازه (۱و۰) است. چندکها بر اساس یک مساله بهینهسازی ساده ساخته می شود. تابع زیان را در نظر بگیرید.
هدف تعیین مقدار به قسمی است که زیان مورد انتظار کمترین مقدار خود را داشته باشد:
۱-۱۶
با مشتق گیری نسبت به و برابر با صفر قرار دادن رابطه بدست آمده خواهیم داشت:
و بنابراین
درنتیجه
و میتوان نتیجه گرفت که مقدار که رابطه (۱-۱۶) را مینیمم می کند مقدار چندک ام توزیع است.
بیان چندکها به عنوان راهحلی برای مساله بهینهسازی ذکر شده در بالا منجر به ارائه روشهایی برای تخمین مدل بر اساس توابع چندک شرطی می شود. همانگونه که قبلا اشاره شد در مدل رگرسیون خطی به فرم رابطه (۱-۱۴) که مدل بر اساس میانگین شرطی نوشته می شود ، مقدار با بهره گرفتن از مینیمم کردن رابطه بدست می آید. در مدل رگرسیون چندکی، مدل بر اساس چندک شرطی نوشته می- شود و هدف پیدا کردن مقدار به قسمی است که رابطه:
امام علی به واسطه استعاره، تصاویر بیانی زیبایی ترسیم می کند و بدانها رنگ و سایه می بخشد و به دنبال آن، در آنها روح و حیات میدمد.
بارزترین و مشخصترین ویژگی استعاره، ایضاح و روشن ساختن مفهوم تقوا و پرهیزکاری و مدلولات آن است . استعاره بسیاری از الفاظی را که در اصل لغویشان برای امور حسی وضع شده است، برای دلالت بر امور معنوی به کار می گیرد. موارد زیادی در نهجالبلاغه مییابیم که استعاره برای ترسیم غیر مرئی به صورت مرئی و قابل رؤیت به کار رفته است. در نتیجه آن معانی محسوس وملموس می گردند.
۳-۴-۱ استعاره تقوا در نهج البلاغه:
امام در خطبه ۱۶ می فرماید:
-ذِمَّتی بما أَقولُ رَهینهٌ وأَنابه زَعیمٌ. إِنَّ مَن صَرَحَتْ له العِبَرُ عَمَّا بَینَ یدَیه مِنَ المَثُلَاتِ، حَجَزَتْهُ التَّقوَی عَنْ تَقَحُّمِِ الشُّبُهَاتِ (خطبه ۱۶)
آن چه می گویم به عهده می گیرم، و خود به آن پای بندم. کسی که عبرتها برای او آشکار شود، و از عذاب آن پند گیرد، تقوا و خویشتن داری او را از سقوط در شبهات نگه می دارد.
در این عبارات زیبا، امام از استعاره تصریحیه بسیار زیبایی بهره برده است. « حَجَزَتْهُ التّقوی» استعاره از «مَنَعَتْهُ التّقوی» است. البته در خود کلمه تقوا هم استعاره مکنیه وجود دارد.بدین صورت که، امام با جان بخشی به تقوا، این امر معنوی را همچون نگهبانی مجسم نموده است که نقش بازدارنده دارد و با قدرت و صلابت، افراد را نه تنها از ارتکاب گناه، بلکه از آلوده شدن به مشتبهات نیز باز می دارد. لذا امام با بهره گیری از « تشخیص که زندهترین و پرحرکتترین نوع تصویر است» (کدکنی، ۱۳۷۰: ۲۶۲) تصویر را از حالت ایستایی و سکون خارج کرده و ذهن مخاطب را به تهییج و تحرّک واداشته است.
امام (ع) با لفظ شبهات اشاره فرموده است به امور دنیوی باطل و بیدوام که حق و ثابت و بادوام تصور میشوند و قوه خیال، امور باطل را به حق مشتبه می سازد و به همین دلیل، شُبهات را شُبهات نامیدهاند (بحرانی، ۱۳۸۸، ج۲: ۱۰۰) در عبارت « حَجَزَتْهُ التَّقْوَی عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبَهَاتِ » آرایه تشخیص وجود دارد. بدین صورت که تقوا یک نیروی باز دارنده است که علاوه بر دوری از محرَّمات و گناهان، از مشتبهات نیز نفس انسان را حفظ می کند. تقوا در هیأت حافظ و نگهبانی که مانع از ارتکاب گناه و فرو رفتن در کارهای شبههناک می گردد، تشخُص یافته است.
-واجْعَلوها شِعارَکم: (خطبه: ۱۹۸)
« تقوا را شعار دلهای خود قرار دهید.» (دشتی: ۲۹۵)
امام (ع) در این عبارت، تقوا را که امری ذهنی و انتزاعی است، به صورت امری محسوس و قابل درک نمایش داده است. « شعار به معنای لباس زیرین است که به عنوان استعاره به کار رفته است؛ یعنی همچنان که شعار در زیر لباسهاست و به بدن چسبیده است، تقوای حقیقی نیز دل آدمی را فرا گرفته و در باطن اثر میگذارد». (بحرانی، ۱۳۸۸،ج۶: ۳۱۱- ۳۱۲) در واقع امام از انسانها می خواهد که تقوی را به مثابه لباسی بپوشند. واژهی «جعل» استعاره از «لبس» است. هدف امام از ارائه این تصویر، بیان این نکته است که تقوا را باید با دلهای خود قرین و ملازم کرد تا همیشه و در همه عرصه ها نقش و حضور پر رنگ آن را در زندگی مشاهده کرد. ممکن است کلمه شعار از ماده شعور باشد که در این صورت معنای عبارت چنین می شود: تقوی را عاملی آگاهی دهنده و بیدارکننده درون و وجدان خود قرار دهید.
-فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَى اللهِ، فَاِنَّ لَها حَبْلاً وَثیقاً عُرْوَتُهُ، وَمَعْقِلا مَنیعاً ذِرْوَتُهُ» (۱۹۰)
«پس به تقوا وترس از خدا، روی آوریدکه رشته آن استوار، و دستگیره آن محکم، و قلّه بلند آن پناهگاهی مطمئن باشد». (دشتی: ۲۶۵)
امام با بهره گرفتن از چهرهی عناصر بیجان طبیعت همچون ریسمان، دستگیره و پناهگاه که دارای بار معنایی اندک و متوسط می باشند، تصویر تازه و بدیعی میآفریند که روح حرکت و پویایی و جاودانگی در کالبد خاموش آنها میدمد. در این عبارت امام (ع) کلمه « حبل » را برای تقوا، استعاره مکنیه آورده است. سپس (دستگیره) آن را با صفت محکم بودن توصیف نموده است. مناسبت استعاره در این است که هرکس به تقوا تمسک جوید، گویی به ریسمان محکمی چنگ زده که محکم و مقاوم است، پوسیدگی ندارد و او را از هرگونه زیان وآسیبی در امان نگه می دارد.
امام، همچنین در ادامه کلمه «معقَل» را برای تقوا استعاره مکنیه آورده است و آن را همچون پناهگاهی می داند که دارای دیوارهای محکم و بلند است که هرانسانی بدان پناهنده شود، هیچ گونه خطری وی را تهدید نمیکند و همیشه در امن و امان است. این تصویر ادبی در تأثیرگذاری بر مخاطب به اوج خود رسیده است و ژرفای وجود آدمی را تحت تأثیر قرار میدهد تا او را نسبت به اهمیت تقوا و جایگاه آن در زندگی فانی دنیوی، آگاه نماید و پنجرههای روح و جان را برای تأثیرگذاری از کانال روح و اندیشه، عاطفه، عقل و احساس با هم می گشاید.
-معاشرَ المسلمین، اسْتَشْعِرُوا الخَشْیهَ و تَجَلْبَبُوا السَّکینهَ. (خطبه: ۶۶)
«ای گروه مسلمانان؛ لباس زیرین را ترس خدا و لباس رویین را آرامش و خونسردی قراردهید».(دشتی: ۸۱)
تعبیر « استشعروا» از ماده شعار به معنای لباس زیرین است که با پوست تن انسان تماس دارد و «تجلببوا» ازماده جلباب به معنای لباس رویین است و معمولاً به لباس زنان که تمام بدن را می پوشاند، اطلاق می گردد. (خویی، ۱۳۵۸، ج۵: ۲۳) قرار دادن ترس از خدا به عنوان لباس زیرین اشاره به این است که می بایست خشیت الهی را با روح و جان خود درآمیخت و باطن خود را به زیور ایمان و پرهیزکاری آراسته نمود و انتخاب آرامش و سکون به عنوان لباس رویین اشاره به این حقیقت دارد که همانند جامهای که کل بدن را می پوشاند می بایست روح آرامش و طمأنینه را برخود حاکم ساخت و جسم و جان خود را در لوای این پوشش مناسب قرار داد و روشن است این پوشش درونی و بیرونی انسان را از گزند خطرات روحی و معنوی باز خواهد داشت. (محمدقاسمی،۱۳۷۸ : ۱۴۱) در این عبارت، استعاره مکنیه وجود دارد؛ خشیت و ترس از خدا، که مشبه است، به لباس زیرین (مشبهٌبه محذوف) تشبیه شده است همانگونه که لباس زیرین بدون واسطه ملازم جسم است، خشیت و ترس ازخدا را باید ملازم نفس خود نمود. در این عبارت نیز سکینه و آرامش (مشبه) به لباس رویین (مشبهٌبه) تشبیه شده است؛ همان گونه که لباس رویین کل بدن را می پوشاند، آرامش نیز باید بر انسان حُکمفرما باشد.
-قَدْ بَراهُمُ الخَوْفُ بَرْی القِدَاحِ (خطبه۱۹۳)
« ترس الهی آنان را چونان تیر تراشیده لاغرکرده است .»(دشتی: ۲۸۷)
این گفتار در بیان اثرات ترس از خداست که بر جان آنان غلبه دارد، «از این رو لاغری و نزاری متّقین را بر اثر ترس از خدا به تیری که تراشیده شده باشد، تشبیه فرموده است، وجه مشابهت، شدت لاغری و کاهیدگی آنان است و این وضع، دگرگونی رنگ و رخسار و پوست و قیافه و ضعف انفعالات نفسانی را بر اثر ترس و اندوه به دنبال دارد؛ لذا بیننده گمان میکند آنان بیمارند در صورتی که هیچ گونه بیماری در آنها نیست. (بحرانی، ۱۳۸۸، ج ۵: ۳۰۸) امام متّقین، در اینجا نقش تقوا را در زندگی و پالایش روح پرهیزکاران به تصویر کشیده است. بنابراین در این عبارت استعاره مکنیه وجود دارد؛ زیرا مشبه ذکر شده و مشبهٌبه حذف و به یکی از لوازم آن (تراشیدن) اشاره شده است.
-بِهَا ینْجَحُ الطَّالِبُ وینْجو الهارِبُ وتنالُ الرَّغَائِبُ (خطبه: ۲۳۰)
«در پرتو پرهیزکاری، تلاشگران پیروز، پرواکنندگان از گناه، رستگار و به هر آرزویی می توان رسید.»(دشتی: ۳۳۳)
در این عبارت استعاره مکنیه به کار رفته است؛ زیرا تقوا ابزار رسانذن به مقصد است ؛ مقصدی که سعادت انسان در آنجاست. در این عبارت، ضمیر (ها) به تقوا برمی گردد.به این صورت که مشبه ذکر گردیده ومشبهٌبه که همان ابزار رساندن به مقصد است حذف شده و به یکی از لوازم آن اشاره شده است.
-قَد امکنَ الکتابَ مِن زِمامه فهُو قائدهُ وامامه، یحلُّ حیثُ حلَّ ثقلهُ وینزِلُ حیثُ کانَ منزلُه. (خطبه: ۸۷)
«اختیار خود را به قرآن سپرده و قرآن را راهبر وپیشوای خود قرار داده است. هرجا که قرآن بار اندازد، فرود آید و هرجا که قرآن جای گیرد مسکن گزیند.» (دشتی: ۱۰۵)
پرهیزکار و عارف در برابر دستورات کتاب الهی تسلیم است و آن را پیشوای خود قرار میدهد. حضرت کلمه زمام را برای عقل و خرد استعاره به کار برده است. وجه شباهت این است که زمام و عقل ابزار رام کنندهاند و در این جهت مشارکت دارند. زمام استعاره محسوس است برای معقول، و لفظ قائد برای کتاب تشبیه بلیغ آورده شده است؛ زیرا کتاب زمام خرد انسان را می گیرد و به سوی هدف حقیقی برده، و مانع انحراف وی می شود همچنین اطلاق لفظ امام بر کتاب به معنای پیشوای قابل اقتدا نیز تشبیه بلیغ میباشد. لفظ حلول ونزول (که از صفات مسافر می باشد) در کلام امام استعاره به کار رفته است. قرآن به مسافری تشبیه شده است که فرد متَّقی دنبال آن است واز آن پیروی می کند.
شایان ذکر است که امام علی (ع) در بسیاری از خطبه ها لفظ زاد و نیز مشتقّات این کلمه را استعارهای برای تقوا بیان کرده است که به نمونه های ذیل بسنده می شود. لفظ ” زاد ” در این گونه موارد، اشاره به آیه ۱۶۷ سوره بقره میباشد. « وتزوّدُوا فانَّ خیرَ الزّادِ التّقوی » زاد و توشه برای آخرت بر گیرید که بهترین توشه راه تقواست.
-فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیا مِنَ الدُّنْیا مَا تَحْرُزُونَ (تحوزون) بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَداً. (خطبه ۲۸ و۶۲)
«پس، از این دنیا توشه برگیرید تا فردا خود را با آن حفظ نمایید». (دشتی: ۵۳)
و از این جهان توشه آن سرای بردارید تا خود را از کیفر روز جزا در امان نگه دارید. در این عبارت لفظ (تزوَّدوا) اشاره به تقوای الهی دارد. امام توشه نیکو را تقوای الهی و ترس و خشیت خداوندی معرفی کردهاند. کلام حضرت گویای این حقیقت است که ترس از خداوند در همین دنیا حاصل میشود. در عرف جامعه کلمه توشه برای سفر و امور مادی اطلاق میشود و در این خطبه امام این واژه را برای کارهای شایسته استعاره به کار بردهاند؛ زیرا میان توشه محسوس که در سفر برداشته میشود و تقوایی که در سفر آخرت مفید واقع میشود، شباهت وجود دارد. از این جهت که مسافر، سلامت خود را در هر دو نوع توشه تامین می کند؛ زیرا همانطور که اعمال صالح باعث میشود انسان به کمال برسد و راه های رسیدن به حق تعالی را طی کند، غذا وتوشه نیز به انسان کمک میکند تا توانایی حرکت را داشته باشد.
همچنین، امام در وصف متّقین می فرماید:
-ارْتَوَی مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلاً وَ سَلَکَ سَبِیلاً جَدَداً: (خطبه: ۸۷)
«از چشمه گوارای حق، سیراب گشته، چشمهای که به آسانی به آن رسید، و از آن نوشیده سیراب گردید و در راه هموار و راست، قدم برداشته است». (دشتی: ۱۰۴و۱۰۵)
پرهیزگاران از آب گوارای بهشت سیراب میشوند. امام در این فراز دانش و کمالات نفسانی را که به شخص عارف افاضه می شود، به آب زلالی تشبیه کرده و لفظ عذوبه را برای آن استعاره آورده است و آنگاه همین استعاره را با کلمه «ارتواء» به صورت استعاره ترشیحیه در آورده است (بحرانی، ۱۳۸۸، ج۳: ۲۹۷) درکلام امام عبارت «شرب نهلاً » به عنوان استعاره برای کسب کمال و مقدم شدن بر دیگران به کار رفته است و کمال یافتن سریع پروردگار به شتری که زودتر و قبل از دیگر شتران به آب می رسد، تشبیه شده است. (همان: ۲۹۸) «سبیلاً جدداً» نیز استعاره از مسیر هدایت است.
-قَدْأَبْصَرَ طَریقَه وَسَلَکَ سَبیلَه وعَرَفَ مَنارَه وقَطَعَ غِمَارَه (خطبه۸۷)
« راه هدایت را با روشندلی دید، و از همان راه رفت، ونشانههای آن را شناخت و از امواج سرکش شهوات گذشت. » (دشتی: ۱۰۵)
از جمله ویژگیهای بنده سالک، زینت یافتن به نور بصیرت است که به مدد آن آگاهانه و هوشیارانه تمام مسیر سعادت خویش را می پیماید. حضرت در این عبارت از واژه ابصر استفاده می کنند که بیانگر نگاهی ژرف و عمیق به همه ابعاد و زوایای مسیر کمال و سعادت است.
پیشتر، در راه ها و مسیر کاروانها برجهایی می ساختند و شبها بر بالای آن چراغی مینهادند یا آتش می افروختند تا کاروانها راه را گم نکنند. در زبان عرب به این برجها که بر بلندای آن آتش روشن می کردند و نیز به فانوس دریایی که علامت و نشانه و وسیله تشخیص راه در مسیر کشتیهاست و به طور کلی به هر نوع نشانهای که برای راهنمایی رهگذران در راه ها نصب میشود، « منار» می گویند. حضرت در کلام بلند خود می فرماید: بنده محبوب خدا برای گذر از مسیر پرپیچ و خم زندگی و نشیب و فرازهای راه و درهها و لغزشگاههای خطرناکی که پیش روی دارد و برای رسیدن به مقصد نهایی باید به سلامت از آنها بگذرد. از نشانههایی استفاده میکند که با آنها مسیر گمراهی از مسیر سعادت باز شناخته میشود. این نشانه ها پیشوایان معصومند که اگر سالک الی الله آنها را بشناسد و پیروی از آنها را سرلوحه افکار و رفتار خود سازد از گمراهی مصون می ماند و به سعادت و قرب الهی نایل می آید.(مصباح یزدی،۱۳۸۸: ۱۰۰) واژه های « طریق وسبیل » استعاره از مسیر هدایت و « منار » استعاره از نشانه های هدایت است که همان انبیاءهستند.
همچنین در عبارت: « و اِستَمسَکَ مِنَ العُرَی بِأوْثَقِها وَمِنَ الحِبالِ بأمتَنِهاَ» (خطبه ۸۷)
« به استوارترین دستاویز ها و محکمترین طنابها چنگ انداخت». (دشتی: ۱۰۵)
کلمات «عُری» و «حَبْل» استعاره از تقواست. تقوا، که مشبه است به ریسمان محکم و به هم تافتهای (مشبهٌ به محذوف ) تشبیه شده است که هیچگاه نمی پوسد.در این عبارت استعاره مکنیه وجود دارد.
در قرآن هم، آیهای با این مضمون وجود دارد که بیانگراین است که هرکس به تقوا و پرهیزکاری اهتمام داشته باشد، به سعادت می رسد و نجات پیدا میکند:
-فَمَنْ یکْفُر بِالطاّغُوتِ وَ یؤمِنْ بِاللهِ فَقَدْ اِسْتَمْسَکَ بِالعُرْوَهِ الوُثْقَی (بقره: ۲۵۷). لذا در می یابیم که تصویرهای امام، ریشه در کلام وحی دارد و برگرفته از آن است.
-فَکُونُوا کَالسَّابِقِینَ قَبْلَکُمْ و َالْماضِینَ اَمامَکُمْ، قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْیا تَقْوِیضَ الرَّاحِلِ، وَ طَوَوْها طَی الْمَنازِلِ. (خطبه: ۱۷۶)
«پس در دنیا چونان پیشینیان صالح خود باشید، که در پیش روی شما گذشتند و همانند مسافران، خیمه خویش را از جا در آوردند و به راه خود افتادند. (دشتی: ۲۳۷)
امام برای ترسیم حال اولیای خدا و رفتار آنان با دنیا با بهره گرفتن از واژه های زنده و گویا، این صحنه بدیع را به نمایش میگذارد.
از آنجا که واژه «تقویض» در لغت به معنی فرو کشیدن عمود خیمه و جمع کردن طنابهای آن برای چیدن خیمه است، امام به مدد چنین کلمه رمز آمیزی تجسمی زنده و زیبا از سیره اولیای الهی و نگرش آنها به دنیا عرضه داشته و آنان را از نظر آنکه دنیا را گذرگاهی می دانند که محل اقامت و استقرار نیست، همچون مسافرانی ترسیم نمودهاند که عمود خیمه را پایین کشیده و بساط خیمه را جمع نمودهاند تا به سوی مقصد نهایی حرکت کنند و منازل میان راه را بی وقفه و یکی پس از دیگری طی کنند.
-فاجعلوا طاعه الله مَنْهَلاً لِحِین وُرودِکُم وَ شَفیعاً لِدَرْکِ طَلِبَتِکُمْ.
واژه مَنهل (آبشخور) را برای طاعت الهی، تشبیه آورده است؛ زیرا انسان از طریق پرهیزکاری و فرمانبرداری خداوند می تواند در روز رستاخیز از شرابی که ویژه پاکان و نیکوکاران است، سیراب گردد. در ادامه، تقوا به کسانی که شفاعت می کنند و واسطه های شفا هستند، تشبیه شده است که انسان را در عرصه محشر شفاعت می کند؛ بنابراین امام از استعاره مکنیه استفاده نموده است و مفهوم انتزاعی تقوا را در قالبی حسی با بهره گرفتن از کلماتی ساده و ابتدایی که از گیرایی بالایی برخوردارند و مخاطب بدون درنگ و تأمل به مفهوم آن پی می برد، به مخاطب تبیین نموده است.
-أیقِظُوا بِهَا نومَکُم واقطَعوا بِها یومَکُم واشْعِرُوهَا قُلُوبَکُمْ اِرْحَضوا بِها ذُنوبَکُم وداوو بها الاسقامَ وبادروا بها الحِمَامَ واعتبروا بِمَنْ اضاعَها ولا یعْتَبِرَنَّ بِکُمْ مَنْ اطاعَهَا اَلَا فَصُونُوهاوتَصَوَّنُوا بِهَا (خطبه۱۹۱) :
و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه نیکوکارى بر روزگار و مردم آن غالب آید، اگر کسى به دیگرى گمان بد برد، در حالى که از او عمل زشتى آشکار نشده ستمکار است، و اگر بدى بر زمانه و مردم آن غالب شود، و کسى به دیگرى خوش گمان باشد، خود را فریب داد.
دراین کلمه نورانی آن حضرت (ع)از سوءظن درمواردی که دلیلی برای آن وجود نداردنهی فرموده است و همچنین از اعتمادو حسن ظن بیجادرشرایطی که فساد و زمینه های عدم اعتماد آشکاراست.
الف. مجاز؛
(ٱلزَّمَانِ)مجازمفردمرسل(لغوی) به علاقه ظرفیت ،زمان رابه کاربرده،وافراد بشررا درهرزمانی اراده فرموده اند.
در قبل گذشت که روزگار از جمله وسایلى است که براى فراهم آوردن عوامل خیر و خوبى مردم در زندگى این دنیا و در عالم آخرت آماده شده است که در این صورت چنان زمانى را زمان خیر و صلاح مىگویند. همچنین روزگار یکى از وسایل زمینهساز براى نبودن خیر و صلاح است که در آن صورت مىگویند، زمانه فاسد شده و روزگار بدى است. نوع اول روزگارى است که نیکى و نیکوکارى روزگار مردمش را فراگرفته است و بر این اساس، امید کار خیر مىرود و ایجاب مىکند که به مردم خوشبین باشیم، و هر کس، در چنین زمانى، به آن کسى که کار پستى از او نزد مردم برملا نشده است بدگمان باشد، بدگمانى خود را در مورد نابجایى به کار برده و این خود، بیرون رفتن از حدود عدالت و ستمکارى است. و بعضى به جاى خزیه، حوبه روایت کردهاند که به معنى گناه مىباشد.(بحرانی ،۱۳۷۳ : ۵/ ۵۱۲)
استعاره؛
(إِذَا ٱسْتَوْلَى ٱلصَّلَاحُ عَلَى ٱلزَّمَانِ وَ…)استعاره مکنیه ،دراین عبارت صلاح به پادشاه قدرتمند تشبیه شده است.سپس مشبه به (پادشاه و سلطان حذف شده و استیلا که از لوازم پادشاهی است به آن نسبت داده وزمان و اهل آن نیز وجه شبه)بنابراین الصلاح مستعاروسلطان مستعارمنه است و زمان و اهل آن نیزوجه شبه و یاهمان جامع می باشد.وهمین طور است عبارت(وَ إِذَاٱسْتَوْلَى ٱلْفَسَادُ عَلَى ٱلزَّمَانِ… )
نوع دوم، زمان و روزگارى است که فساد بر روزگار و مردمش چیره شده است و بر این اساس، انتظار کار خلاف مىرود و جاى بدگمانى نسبت به مردم هست، پس هر کس در چنین روزگارى به فردى خوشبین باشد، براستى که خود را فریب داده است، یعنى خویشتن را گول زده و از حال خود غافل مانده است…( موسوی ؛۱۳۷۶: ۵/۲۹۳)
*وقالَ علیه ٱلسَّلامُ: ﻻیَسْتَقِیمُ[۵۴] قَضَاءُ ٱلْحَوَائِجِ إِﻻّ بِثَلَاثٍ- بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِکْتَامِهَا[۵۵] لِتَظْهَرَ-وَ بِتَعْجِیلِهَالِتَهْنُؤَ[۵۶] *
و درود خدا بر او، فرمود: بر آوردن نیازهاى مردم پایدار نیست مگر به سه چیز، کوچک شمردن آن تا خود بزرگ نماید، پنهان داشتن آن تا خود آشکار شود، و شتاب در بر آوردن آن، تا گوارا باشد.
امام (ع) براى برآورده شدن حاجتها سه شرط تعیین کرده است، یعنى برآوردن حاجات را چنان که شایسته است مشروط به سه شرط کرده است:
نخست برآورنده حاجت آن حاجت را کوچک شمارد دوم آن را پنهان دارد. سوم به سرعت انجام دهد تا گوارا باشد… (بحرانی ؛۱۳۷۳ : ۵/۴۹۳)
الف. استعاره؛
تَعْظُمَ ؛استعاره مکنیه به خاطر نسبت فعل به غیرفاعل اصلی.وهمینطوراست « لِتَظْهَرَ »زیرافاعل این افعال درحقیقت انسان و یاچیزی(مستعارمنه) است که بزرگ شدن درباره آن قابل تصورباشد.درصورتی که دراین جمله عظمت حاجت(مستعارله) به معنی اضافه شدن و قزونی اجروارزش ان درنزد خداونداست.« لِتَعْظُمَ »استعاره تخییلیه وقرینه است (عرفان ؛۱۳۵۸ :۲/ ۱۵۴-۱۴۲)
لِتَهْنُؤَتاگواراباشد(گواراشدن حاجت) استعاره مکنیه،ازآرامش خاطرطالب حاجت به خاطررواشدن بدون زحمت خواسته اش می باشد.زیرادرآن حوائج (مستعارله یامشبه) به غذا (مستعارمنه یا مشبه به) تشبیه شده است وپس از حذف مستعارمنه یا مشبه به ،گوارا بودن را که از ویژگی های مشبه به است(استعاره تخییلیه) به عنوان قرینه ذکرکرده است. ( همان منبع)
فرق بین یاری رساندن(تعاون)وبرآوردن حاجت این است که تعاون کامل کردن یکدیگر(تکامل)است وهدف از ان مصلحت همگانی است ،ولی برآوردن حاجت ونیاز،کمک رساندن یکی به دیگری است،وآن یکی از فضیلت هاوبزرگی های اخلاقیست .چون کسی که بخاطربرآوردن حاجت برادرش درتلاش است،دل اوراآرام وآتش رنج وسختیش را خاموش می سازد ،این درصورتی است که باتعجیل آن را برآورده نمایدوپنهان نگهداردودرنظرش این عمل خودرا کوچک بداند، ولی اگربه تاخیراندازد وآشکارنماید ودرنظرخودزیاد بداند،باعث می شودخالصی وزلالی حاجت کدرگردد،ونور وپاداشش از بین برود.. ولام در«لتُظهِرَ»برای عاقبت ونتیجه است ،مانند؛لِدُّوالِلمَوتِ وَٱبنوا لِلخَرابِ برای مردن متولد شوید و برای ویران شدن بسازید ،بخاطراین که انجام دهنده کارنیکوهرگاه آن رانادیده بگیردکسی که به اونیک شده است آن را آشکارکرده و اورانزدمردم ستایش می کند ، ومردم نیز طبق عادت درباره او صحبت می کنند،واز آن ضرب المثلی می سازندوبهره می برند. (مغنیه ؛۱۳۵۸: ۴/۲۷۶)
ب.کنایه؛
مجموع این کلمه لا یَسْتَقِیمُ قَضَاءُالْحَوَائِجِ إِلاّ بِثَلَاثٍ… کنایه ازبرآورده نشدن نیازها (مکنی عنه)است که به صورت إیماءبیان شده است. (عرفان ؛۱۳۵۸ :۲/ ۲۱۵-۲۱۱)
برآوردن حاجت از مهم ترین فضیلت های انسانی ووظایف اسلامی است و درباره تشویق به آن احادیث زیادی وارد شده است که هرگاه درخواست کننده مسلمان مؤمن باشد گویی رایحه ی واجب شدن از آن به مشام میرسد.،وپاداش های فراوانی برای آن ذکر شده ،وامام که درود خدا براوباد-دراین کلام به شرایط کمال وتحقق آثارش در دنیاوآخرت آن اشاره نموده اند.پس هرعملی ازنظرصحت و قبول شرایطی دارد،وگفتارآن حضرت(ع)«لایَستَقیمُ»عدم کمال این عمل درصورت کامل نشدن ویژگی های آن را می رساند(کنایه تعریض)… ( ابن ابی الحدید؛۱۳۷۹-۱۳۶۸: ۷/ ۴۹۳)
۴-۰۳۰ (نهج البلاغه-حکمت ۱۲۰)؛ از امام (ع) راجع به قریش پرسیدند، فرمودند:
*وقالَ علیه ٱلسَّلامُ:أمَّا بَنُو مَخْزُومٍٍ فَرَیْحَانَهُ قُرَیْشٍٍ- نُحِبُّ حَدِیثَ رِجَالِهِمْ وَ النِّکَاحَ فِی نِسَائِهِمْ- وَ أَمَّا بَنُو عَبْدِ شَمْسٍ فَأَبْعَدُهَا رَأْیاً- وَ أَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا- وَ أَمَّا نَحْنُ فَأَبْذَلُ لِمَا فِی أَیْدِینَا- وَ أَسْمَحُ عِنْدَ الْمَوْتِ بِنُفُوسِنَا- وَ هُمْ أَکْثَرُ وَ أَمْکَرُ وَ أَنْکَرُ- وَ نَحْنُ أَفْصَحُ وَ أَنْصَحُ وَ أصْبَحُ*
و درود خدا بر او، فرمود: (از قریش پرسیدند) امّا بنى مخزوم، گل خوشبوى قریشند، و شنیدن سخن مردانشان، و ازدواج با زنانشان را دوست داریم، امّا بنى عبد شمس دوراندیشتر، و در حمایت مال و فرزندان توانمندترند که به همین جهت بد اندیشتر و بخیلتر مىباشند، و امّا ما (بنى هاشم) آنچه را در دست داریم بخشندهتر، و براى جانبازى در راه دین سخاوتمندریم. آنها شمارشان بیشتر امّا فریب کارتر و زشت روىترند، و ما گویاتر و خیرخواهتر و خوشروى تریم.
دراین کلمه نورانی آنحضرت(ع)با معرفی برخی قبایل و طوایف از جمله قریش (بنی هاشم)برخی ازویژگی های مهم درزندگی اجتماعی انسان هارامتذکرشده اندکه هرکدام به نوبه خود درساماندهی زندگی اجتماعی وروابط میان افراد تاثیرزیادی دارد.از جمله سخنوری مردان و حسن تبعل(شوهرداری) زنان بنی مخزوم و دوراندیشی و آینده نگری و غیرت و تعصب درحمایت از سرمایه های مادی و انسانی درمورد بنی عبد شمس واز خود گذشتگی وبخشندگی وفصاحت و خیرخواهی درمورد بنی هاشم(قریش)
الف. مجاز؛
واژه های أَکْثَرُ(تعدادشان بیشتر) وَ أَمْکَرُ(تدبیرشان حیله گرانه تر) وَ أَنْکَرُ (زشت روی تر) هرسه مورد مجازعقلی به علاقه جزئیت است زیراتعداد و تدبیر و صورت نسبت به قوم جزءمحسوب می شود. آنها شمارشان بیشتر امّا فریب کارتر و زشت روىترند، برای بنوعبدالشمس وَنیز أَفْصَحُ وَ أَنْصَحُ وَ أَصْبَحُ« و ما گویاتر و خیرخواهتر و خوشروى تریم
بنابراین واژه های أَفْصَحُ وَ أَنْصَحُ وَ أَصْبَحُ (ما گویاتر و خیرخواهتر و خوشروى تریم)نیزمثل أکثر،أمکروأنکرمجاز عقلی به علاقه جزء می باشد(عرفان ؛۱۳۵۸ :۲/ ۱۲۳-۱۱۱)
ب.تشبیه؛
(أمَّا بَنُو مَخْزُومٍٍ فَرَیْحَانَهُ قُرَیْشٍٍ)بنومخزوم به گل تشبیه شده،بنابراین ابن مخزوم مشبه مفردمطلق حسی و ریحانه مشبه به مفردمقیدحسی و نوع تشبیه به دلیل حذف وجه شبه وادات ازنوع تشبیه بلیغ(مجمل و موکد ) (همان منبع : ۲۲-۱۹)
بنى مخزوم طایفهاى از قریشند، مخزوم، خود، پسر یقظه بن مرّه بن کعب بن لوى بن غالب است، و از جمله آنان، ابو جهل بن هشام بن مغیره و دودمان مغیره است، مخزوم بوى خوشى همچون گل میخک و رنگى چون رنگ آن داشت، و غالبا فرزند شباهت به پدر دارد، و از آن رو، این طایفه را گل خوشبوى قریش گفتهاند، و مغیره بن عبد اللّه بن عمر بن مخزوم به همان نام موسوم بود..
ج.کنایه؛
النِّکَاحَ کنایه ازازدواج است وازدواج مکنی عنه و فَأَبْعَدُهَا رَأْیاً(دوراندیش تر)کنایه ازسنجیده عمل کردن است .ازانجا که لازمه انجام صحیح کارهاعاقبت اندیشی ودرنظرگرفتن نتیجه و ثمره کاراست.لذاعمل سنجیده وتوجه به فرجام کارها مکنی عنه است. لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا(توانایی درحمایت ازآنچه پشت سرشان است)کنایه ازدارایی های مادی و انسانی آن هاست.بنابراین مکنی عنه می باشد(کنایه تعریض) - لِمَا فِی أَیْدِینَا کنایه تعریض ازدارایی های مادی (مکنی عنه) است. (همان منبع: ۲۱۵-۲۱۱)
۴-۰۳۱ نهج البلاغه-حکمت۱۲۲ امام (ع) جنازهاى را تشییع مىکرد، شنید مردى مىخندد، فرمود:
*وقالَ علیه ٱلسَّلامُ:کَأَنَّ ٱلْْمَوْتَ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا کُتِبَ- وَ کَأَنَّ ٱلْحَقَّ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا وَجَبَ- وَ کَأَنَّ الَّذِی نَرَى مِنَ الأمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ- نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ[۵۷] وَ نَأْکُلُ تُرَاثَهُمْ[۵۸] کَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ- قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظٍ وَ وَاعِظَهٍ وَ رُمِینَا بِکُلِّ جَائِحَهٍ[۵۹]- طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ وَ طَابَ کَسْبُهُ- وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ- وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَکَ ٱلفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ- وَ وَسِعَتْهُ ٱلسُّنَّهُ وَ لَمْ یُنْسَبْ إِلَى بِدْعَهٍ قال ٱلرضی أقول وَ مِنَ ٱلنّاسِ مَن یَنسِبُ هذَا ٱلکَلامَ إلَى رَسُولِِ اللهِ ص*
و درود خدا بر او، فرمود: (در پى جنازهاى مىرفت و شنید که مردى مىخندد.)
گویا مرگ در دنیا براى دیگران، مقرر شده است، و گویا حق تنها بر دیگرانى به جز ما، حتمى گشته است، و گویا مردگانى که مىبینیم مسافرانى هستند که به زودى نزد ما برمىگردند، ایشان را در قبر نهان مىکنیم، و میراثشان را مىخوریم، گویى بعد از آنها زنده وجاودانهایم که همه پنددهندگان را از یاد بردهایم وخودرا هدف تیرهای بلاوآفت قرارداده ایم، خوشا کسى که نفسش را خوار و کسب و کارش را شایسته و نیتش را پاک و پسندیده و خوى خود را نیکو گرداند و زیادى مال و ثروتش را انفاق کرد و زبانش را از پرگویى بازداشت و شرّش را از مردم بازگرفتو به جاى آوردن سنت پیامبر اکرم (ص) بر او آسان بود و به بدعت منسوب نگشت.
سیدرضی(ره)گفته است:من می گویم بعضی افراد این سخن را به رسول خدا(ص نسبت می دهند)
امام(ع)[دراین کلمه نورانی]هشت فضیلت را برشمرده است:خوار ساختن نفس ، کسب حلال،نیت پاک براى خدا، خوش خویى انفاق مالى که از حد نیاز بیشتر است ،خوددارى از پرگویى دورداشتن بدى و شرارت ،پایبندى به سنّت خدا و پیامبر (ص)… (بحرانی ؛۱۳۷۳ : ۵/۵۲۰)