شناخت هرکس از خداوند متناسب با شناختش از خود است و هر شخصی از خداوند شناختی مخصوص به خود دارد و به اندازه معرفتش خدا را دوست دارد. «معرفت وسیله نیل به محبت است و اگر کسی اندکی از معرفت حق را بچشد محبت خدا را مینوشد.» [۴۹۴] انسان در خلوت خود با خدایی که میشناسد به گفتوگو و رازونیاز میپردازد؛ بنابراین نسبت هر شخص به خدا مختص خود اوست، زیرا «خداوند در هر نفس بهصورتی رمزی که فراخور استعداد و درجه معرفت آن نفس است ظاهر میشود.»[۴۹۵] هنگامی که اسماء و صفات الهی در انسان جلوه میکند، شخص به اندازه اسماء الهی که در او جلوهگر میشود به خداوند شناخت پیدا میکند، زیرا خداوند در هر یک از افراد به صورت و شکلی که دوست دارد ظهور و تجلی میکند. شناخت خداوند مستلزم شناخت نفس فرد است. پیامبر اکرم میفرماید: «من عرف نفسه فقد عرفه ربه» و این همان اسم الهی خاصی است که در هر نفس ظاهر میشود. «انسان موجودی مدرک است و بدون محبت و گرایش به محبوب نیست؛ بلکه به اندازه معرفت و بینش خویش، محبت و به همان اندازه به محبوب خود گرایش دارد و اگر گژراهه رفت، از لحاظ بینش نابیناست و از جهت گرایش بیراهه میرود.»[۴۹۶] بنابر مطالب بالا نسبت بندگان در برابر خداوند نیز خاص و متفاوت است. به همین دلیل است که فرد در مناجات و نیایشهای خصوصی خود، خداوند را آنگونه میخواند که میشناسد و به گونهای متفاوت از دیگران با او سخن میگوید و در برابر او فروتنی و خضوع میکند و خاشعانه او را میخواند و به همین خاطر است که ادعیهای که از زبان امامان و ائمه اطهار بیان شدهاند از جامعیت بیشتری نسبت به دعاهای افراد عادی برخوردارند. ۳-۲-۱-۳٫ نسبت عرفا و شیفتگان حق با خداوند از صفات معشوق، ناز و بینیازی، عظمت، قدرت، توانگری و کبریایی است و از صفات عاشق نیازمندی، انکسار، ذلت، بیچارگی، فقر و نازکشی است؛ بنابراین به درگاهش دست نیاز دراز میکند، زیرا نیاز خاص عاشق است و ناز خاص معشوق؛ در نتیجه در برابر او استغاثه میکند و او را غنی، جمیل، عظیم، علیم، قدیر، متعالی، مولی، سید و رب… خطاب میکند، او را در اوج میبیند و خود را فقیر، عاجز، بیچاره، مسکین، بنده، گمراه، غلام، ذلیل و… میخواند و همه چیز را در دست و اراده او میبیند و از او کمک و یاری میجوید و از او هدایت و رهبری میطلبد و نهایت آرزو و آرمانش را وصال او بیان میکند، زیرا تا در معشوق فنا نشود به مقام بقا نمیرسد. ۳-۲-۲٫ رابطه بنده با خداوند از نظر علمای فلسفه و کلام علمای فلسفه و کلام رابطه میان عبد و معبود را عشق نمیدانند و بهدنبال اثبات عقلی و منطقی برای وجود خداوند و ارتباطش با بنده هستند و محبت و کشش انسان بهسوی خدا را دلیل وجود حق نمیدانند و به طرح مسائلی از قبیل قانون علیت و نظم و… پرداختهاند و بهوسیله عقل خدا را جستجو میکردهاند. شیخ مفید از زبان عبدالجبار وظیفه انسان را اینگونه بیان میکند: «نخستین وظیفه آدمی استدلالکردن برای شناختن خداست.»[۴۹۷] پس انسان تلاش میکنند با عقل خدا را بشناسند و وجود مقدسش را اثبات کنند. فلاسفه اسلامی هدف آفرینش را بر مبنای فیضرسانی الهی مطرح میکنند، بدین معنا که خدا هستی مطلق و وجود صرف است و از جمیع کمالات وجودی نیز برخوردار است. صفاتی مانند حکمت، علم، عدل، قدرت همه عین ذات اویند و هیچگاه صفات از او جدا نیستند، زیرا سرتاسر وجود او علم، قدرت، حکمت و عدل است، چون خداوند ذات کامل و تمام است: «ذات احدیت، واحد همه صفات کمالیه است و هیچ نقص و عیبی در ذات پاک او راه ندارد. او وجودی بحث و بسیط است که تعدد و ترکیب در ذاتش راه ندارد و صفات کمالیه عین ذات اوست.»[۴۹۸] پس فیضرسانی نیز در ذات اوست و هر موجودی که کامل باشد نیز فیاض است؛ بنابراین فیاضیت او حکم میکند تا فیضبخشی کند و خلقت و بخشیدن فیض به آنها جز ذات و نتیجه فیض وجود اوست و لازمه ذات اوست. «و اینگونه نیست که خداوند دو وجود داشته باشد؛ یعنی یکی ذات و دیگری وجودی که منشأ فیض است، بلکه ذات او از آن جهت که ذات اوست از همان جهت هم فیاض علیالاطلاق است؛ بنابراین فاصله تقدم و تأخر میان ذات و فیاضیت او وجود ندارد تا بتوان گفت که فیاضیت او همیشگی و قدیم نیست، بلکه ازآنجاکه ذات خداوندی قدیم است و ازلی فیاضیت او قدیم و ازلی است.»[۴۹۹] و فیاضیت خداوند سبب آفرینش مخلوقات و موجودات شده است، زیرا او منشأ فیض است وکسی که فیاض است فیضش را از دیگران دریغ نمیکند و با خلق آفریدهها به آنها فیض و بخشش خود را ارزانی میدارد. نتیجه آنکه فلاسفه رابطه بین خلقت انسان و خداوند را فیاضیت خداوند میدانند و از راه عقل آن را اثبات میکنند، پس نسبت بین خدا و انسان را از نوع عشق نمیدانند و از راه عقل و منطق در جستجوی آن هستند. ۳-۲-۳٫ رابطه خدا و انسان از نظر متکلمان متکلمان عقیده دارند که عالم حادث است و خداوند آن را از عدم آفریده است، پس عالم و انسان صانعی دارد که خداوند صانع و فاعل آنهاست و هر چیزی که به وجود میآید، معلول نام دارد و هر معلولی نیازمند فاعل است؛ بنابراین خداوند هم علت تامه موجودات و هم علت فاعلی آنهاست. «بین خدا و بندگانش رابطه علت و معلولی است هر معلولی فی ذاته وابسته و مرتبط به فاعل خود است؛ از خود هیچ ندارد و کاملاً وابسته به علت خود است، بدین جهت گفته میشود که عین تعلق و وابستگی به فاعل خود میباشد، زیرا هرگونه استقلال در ذات معلول با مخلوقبودن و مجعولبودن آن ناسازگار است.»[۵۰۰] بنابراین خداوند علت تمام موجودات است و همه موجودات معلول وی هستند، پس علم خداوند به ذات خود که عین ذاتش است، علم به اشیاء است که بهصورت کامل و تمام است و حضور وی با ذاتش، مساوی است با حضور همه موجودات نزد ذات وی. رابطه بین انسان و خداوند در نزد متکلمان و فیلسوفان از نوع محبت و عشق نیست و منشأ خلقت آدمی را عشق نمیدانند، بلکه علت و معلولی و فیاضیت خداوند میدانند. آنها عقل را در شناخت خداوند دخالت میدهند؛ از راه منطق خدا را میشناسند؛ او را میپرستند و عبادت میکنند تا به هدف آفرینش انسان که عبادت است نایل شوند. ۳-۳٫ نسبت بندگان با خدا در ادعیه و مناجات دعا پرواز روح است بهسوی معبود. دعا مانند ریسمانی است که عبد را به معبود متصل میکند و اگر دعا نباشد این پیوند گسسته میشود. دعا مانند نردبانی است برای عروج انسان بهسوی بینهایت. دعا ارتباط صمیمی بنده با خداوند است و این ارتباط بستگی به وضعیت و مقامات روحی انسان دارد و هرکس با توجه به حالات روحانی خود بهنوعی با خدا رابطه برقرار میکند و با او به رازونیاز میپردازد. عارفان به حق پیوسته خدا را نه برای رفع حاجت و رفع گرفتاری خود میخوانند، بلکه برای بزرگی و عظمت وجودیاش او را میستایند و هرچه به حق نزدیکتر باشند، دعاهایشان آسمانیتر است و چیزی جز عشق، محبت و وصال دوست نمیخواهند؛ زیرا از خاک و خاکیان گسستهاند و به افلاک متصلاند و نهایت آرزویشان قرب خالق یکتاست. دعا ویژه عارفان و سالکان الهی نیست، بلکه تمام بندگان میتوانند با دعا ارتباط خود را با خداوند تحکیم بخشند. انسان حقیر و فقیر خود را در نهایت عجز و ناتوانی در برابر ذات غنی مطلق میبیند و او را کمال مطلق مییابد؛ در مقابل او احساس کوچکی و حقارت میکند؛ نیازهای خود را تنها با او در میان میگذارد؛ او را میستاید؛ تسلیم محض میشود؛ خواستههایش را هرچند مادی باشند، از او میطلبد و به عجز و ناتوانی خود پی میبرد و به آن اقرار میکند، اگر این رابطه بعد از برآوردهشدن نیازها گسسته نشود، کمکم روح انسان ترقی میکند و به مقامی میرسد که دیگر حوایج دنیوی برای او کافی نیست، بلکه متوجه خواستههای معنوی میشود و هرچه این ارتباط بیشتر شده و بندگی خالصتر شود، شیرینی دعا و مناجات بیشتر میشود و لحظه لحظه زندگی فرد را ذکر و یاد خدا پر میکند و دیگر چیزی به غیر از وصال یار نمیطلبد. یکی از جلوههای مناجات بندگان با خداوند دعاهای شیعی است، در اینجا به بعضی از این ادعیه میپردازیم: ۳-۳-۱٫ نسبت بنده با خداوند در دعاهای شیعه ۳-۳-۱-۱٫ خضوع و خشوع در برابر حق امام معصوم در دعای کمیل فروتنانه و ترسان به درگاه خدا استغاثه میکند: «اللهم انی اسئلک سئوال خاضع متزلل ان تسامحنی و ترحمنی و تجعلنی بقسمک راضیاً قانعاً و فی جمیع الاحوال متواضعاً: خدایا از تو درخواست میکنم، درخواست شخص فروتن و خوار ترسان که بر من آسانگیری و به من رحم کنی و مرا به آنچه برایم قسمت کردهای راضی و قانع سازی و در تمام حالات فروتنم کنی.»[۵۰۱] امام عارفان امام سجاد در مناجات التائبین اظهار خضوع و فروتنی خویش را در برابر حق این چنین بیان میفرماید: «قد خضعت بالانابه الیک و عنوت بالاستکانه لدیک…: و به تحقیق به بازگشت بهسوی تو فروتن شدم و خوارم که به درگاهت نشستهام… .»[۵۰۲] انسان پس از شناخت خداوند و معرفت به او، در برابرش خاشع میشود و با تمام وجود به پرستش حق میپردازد: «و علی ضمائر حوت من العلم بک حتی صارت خاشعه و علی جوارح سعت الی اوحان تعبدک طائعه: بر نهادهایی که علم و معرفت تو آنها را فرا گرفته تا به جایی که در برابرت خاشع شده و بر اعضا و جوارحی که مشتاقانه به پرستشگاههایت شتافته.»[۵۰۳] در فرازی از مناجات خمس عشره که ذکر خواهد شد، این چنین آمده است: از خداوند میخواهیم که ما را از کسانی قرار دهد که دلشان از مهر حق آکنده است و به درگاه خدا آه و ناله میکنند و پیشانی بر خاک میسایند و از عظمت پروردگار چشمهایشان بیخواب است و از ترس و هراس خداوند اشکهایشان جاریست. «اللهم اجعلنا ممن رابهم الاتیاح الیک و الحنین و دهرهم الزفره و الانین جباهم ساجده لعظمتک و عیونهم ساهره فی خدمتک و دموعهم سائله من خشیتک: خدایا مقرر دار ما را از کسانی که شیوه آنها خوشدلی به درگاه توست با دل پر مهر، و روزگارشان آه و ناله از شوق توست، برای بزرگواری تو پیشانی بر خاک سایند و در خدمت تو چشمانشان بیخواب شود و از ترس و هراس تو اشکشان روان است.»[۵۰۴] در بخشی از دعای ابوحمزه ثمالی که در پی خواهد آمد امام از قلبی که در برابر حق خاشع نیست به خداوند پناه میبرد: «اعوذ بک من نفس لا تقنع و بطن لا یسبع و قلب لا یخشع: پناه میبرم به تو از نفس که قانع نیست و از شکمی که سیر نشود و قلبی که خاشع نیست.»[۵۰۵] بنده مؤمن، پرهیزکار و عارف در برابر حق خاضع و خاشع است و همواره این خضوع و خشوع را از خداوند خواهان است. خشوعی که از روی ایمان و عقیده باشد، نه از ترس دوزخ: «اللهم انی اسئلک خشوع الایمان قبل خشوع الذل فی النار: خدایا بهراستی من از تو میخواهم ترس از روی عقیده، پیش از ترس از روی خواری دوزخ.»[۵۰۶] عارف خضوعش را تنها برای حق میداند و از او این خضوع را میخواهد: «یا ارحم الراحمین لک تخضعی و سئوالی: ای مهربانترین مهربانان برای توست خضوع من و سئوال من.»[۵۰۷] ۳-۳-۱-۲٫ عجز و ناتوانی مخلوق در برابرقدرت و عظمت خداوند بنده عارف و سالک راه حق، در برابر خداوند خود را عاجز و فقیر میداند و هر قدرتی را از آن خدا میداند و به عظمت و قدرت او اقرار میکند: «اللهم عظم سلطانک و علا مکانک و خفی مکرک و ظهر امرک و غلب قهرک و جرت قدرتک و لا یمکن الفرار من حکومتک: خدایا بزرگ است سلطنت تو و برتر و بلند است مقام تو و پنهان است تدبیر تو و آشکار است فرمان تو و چیره است قهر تو و قدرت و نیرویت نافذ است و گریز از حکومت تو ممکن نیست.»[۵۰۸] «و لا الذی اساء و اجترء علیک و لم یرضک خرج عن قدرتک: و نه آن کس که بد کند و دلیری و جسارت به تو ورزد و خشنودی تو را نخواهد از تحت قدرت تو بیرون است.»[۵۰۹] اغلب دعاهای شیعه بهخوبی به جایگاه بلند و رفیع باریتعالی اشاره کردهاند؛ مقام و عظمت خداوند را توصیف میکنند؛ درباره تدبیر، فرمان، قهر و قدرت پروردگار توضیح میدهند و نهایت عجز و ناتوانی بنده را به خداوند بیان کرده و اقرار میکنند بنده هرچه قدرت داشته باشد، باز هم از تحت فرمانروایی و حکومت معبود بیرون نخواهد بود و قدرت خداوند همه چیز را مقهور خود کرده است: «و بقوتک التی قهرت بها کل شئ: و به آن نیرویت که همه چیز را به وسیله آن مقهور خویش کردی.»[۵۱۰] در بخشی از مناجات امام سجاد که در ادامه خواهد آمد، ضمن اعتراف به عظمت و بزرگی خداوند، از او میخواهد که او را روسیاه نکند و زبانش را که ثنای عظمت و بزرگی خداوند را گفته است، لال نکند: «الهی هل ُتسَوّدُ وجوها خَرَّت ساجده لعظمتک او تُخرس السنه نطقت بالثناء علی مجدک و جلالتک: ای خدا آیا روی آنان که پیش عظمتت به خاک افتادهاند سیاه میکنی؟ آیا آنان را که با زبان بر مجد و بزرگواریات ثنا گفتند، لال میسازی؟» [۵۱۱] عارفان، پیوسته به الکنبودن زبان از ستایش مجد و جلال و کبریایی خدا اعتراف میکنند و اینگونه میخوانند: «الهی قصرت الالسن عن بلوغ ثنائک کما یلیق بجلالک: خداوندا کوتاه است زبانها از رسایی ستایش تو که شایسته جلالت باشد.»[۵۱۲] در فرازی از دعای مکارم الاخلاق که خواهیم آورد، امام معصوم از خداوند میخواهد وسوسههای شیطان، به ذکر عظمت و قدرت حق مبدل شود: «اللهم اجعل ما تُلقی الشیطان فی روعی من التمنّی و التظنّی و الحسد ذکرا لعظمتک و تفکرا فی قدرتک: خدایا چنان کن تا آنچه شیطان در دلم القا میکند، از آرزوها و بدگمانی و حسد، مبدل کن به ذکر عظمت و اندیشه و قدرت خود.»[۵۱۳] ۳-۳-۱-۳٫ نسبت بندگی عبد در برابر معبود در بخشهایی از ادعیه شیعی، بنده خدا را «اله، سید، مولا و رب» میخواند و خویش را عبد ضعیف، ذلیل، ناچیز، بیچاره و مستمند میداند؛ و از او خواستههایش را میطلبد: «یا سیدی فکیف لی و انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین و المستکین و مولای لایّ الامور الیک اشکو… : ای آقای من چه رسد به من بنده ناتوان و خوار ناچیز مستمند بیچاره، ای معبودم و پروردگارم و آقا و مولای من»[۵۱۴] عارف مجذوب حق، تمام اختیار امور زندگیاش را به دست معبود میداند، زیرا تقدیر و مقدرات هستی به دست معبود است. از او میخواهد که تمام اوقات شب و روزش را به ذکر و یاد او مشغول دارد و در خدمت حق باشد و هرچه انجام میدهد در جهت رضایت حق تعالی باشد: «یا رب یا الهی و سیدی و مولای و مالک رقی یا من بیده ناصیتی یا علیما بضّری و مسکنتی یا خبیرا و فاقتی یارب یارب یارب اسئلک بحقک و قدسک و اعظم صفاتک و اسمائک ان تجعل اوقاتی من اللیل و النهار بذکرک معموره: ای پروردگار من، ای معبود من و ای آقا و مولای من و ای مالک و اختیاردار من؛ ای کسی که اختیار من به دست اوست؛ ای دانا بر پریشانی و بینواییام؛ ای آگه از بیچیزی و نداریام؛ ای پروردگار من از تو میخواهم به حق خودت و به ذات مقدسات و به بزرگترین صفات و نامهایت که قرار دهی اوقاتم را در شب و روز به یاد خودت.»[۵۱۵] در بعضی از ادعیه شیعه امامان معصوم صفات وجودی انسان را در برابر صفات حقتعالی قرار میدهند و با توصیف ضعف و ناتوانی آدمی، از خداوند متعال نیازهای خود را میخواهند و چه نعمتی بزرگتر از نعمت دعا که خداوند برای انسانها قرار داده است تا یک موجود سراپا فقیر و عاجز با یک موجود غنی مطلق ارتباط برقرار کند؛ با او به مناجات بنشیند؛ خواستهها و حوایجاش را با معبود خویش در میان بگذارد و با این دعا و نیایش ابعاد شخصیتی خود را تکامل بخشد و خود را به صفات خداوند نزدیک و شبیه سازد. انسان هیچ نسبتی به جز نسبت بندگی و عبودیت، به حق ندارد و از همین دریچه نیایش است که میتواند با خالق خویش ارتباط برقرار کند و او را مولا و مالک و… بخواند: «مولای یا مولای انت المولی و انا العبد و هل ترحم العبد الا المولی مولای یا مولای انت المالک و انا المملوک وهل یرحم المملوک الا المالک…: ای آقایم، سروم، تویی مولا، و من بنده و آیا رحم کند بر بنده جز مولایم ای آقایم سرورم تویی مالک و منم مملوک و آیا که رحم کند بر مملوک… .»[۵۱۶] امیرالمؤمنین نسبت بندگان را با خدا همچون تابلویی گویا پیش چشم ما به تصویر میکشد و خدا را مالک، عزیز، خالق، عزیز، عظیم، قوی، غنی، معطی و … میخواند و او را میستاید و در مقابل بنده را عبد، مملوک، ذلیل، مخلوق، حقیر، فقیر، فانی و… مینامد. امام حسین هم در دعای عرفه این نسبت بنده و خداوند را بهخوبی بیان میفرماید. ایشان ابتدا از آفرینش انسان توسط خدا سخن میگوید؛ از ظرافتهایی که در آفرینش انسان به کار برده است؛ نعمتهایی که برای ادامه حیات به وی بخشیده و لطفهایی را بر میشمارد که خداوند از دوران شیرخوارگی تا پایان عمر در حقش کرده و نیازمندی خود را به خداوند بیان میکند، سپس به سپاس و ستایش معبود مشغول میشود و در ادامه به بیان نسبت بین بندگان و خدا میپردازد و همه چیز را به اراده و خواست خدا میداند که از لطف و احسانش انسانها را بهرهمند کرده است.
فرم در حال بارگذاری ...