تعیین رابطه بهره مندی و پذیرش تغییرات فن آوری اطلاعات با بی انگیزشی بیرونی و تنظیم بیرونی در سازمان سرمایه گذاری و کمک های اقتصادی و فنی ایران.
تعیین رابطه استفاده از فن آوری اطلاعات با بی انگیزشی بیرونی در سازمان سرمایه گذاری و کمک های اقتصادی و فنی ایران.
تعیین رابطه استفاده و بکارگیری فن آوری اطلاعات با بهره مندی و پذیرش تغییرات در زمانی که افراد بطور مستقل دارای انگیزه ی استفاده و بکارگیری فن آوری اطلاعات می باشند
تعیین نقش انگیزش به عنوان یک متغیر تعدیل گری در رابطه مثبت بین حمایت سازمانی ادراک شده با بهره مندی، پذیرش تغییر و بکارگیری فن آوری اطلاعات در سازمان سرمایه گذاری و کمک های اقتصادی و فنی ایران .
تعیین نقش انگیزش به عنوان یک متغیر تعدیل گری در رابطه مثبت بین عدالت توزیعی با بهره مندی، پذیرش تغییر و بکارگیری فن آوری اطلاعات در سازمان سرمایه گذاری و کمک های اقتصادی و فنی ایران.
تعیین وضعیت حمایت سازمانی ادراک شده در سازمان سرمایه گذاری و کمک های اقتصادی و فنی ایران.
تعیین وضعیت عدالت توزیعی در سازمان سرمایه گذاری و کمک های اقتصادی و فنی ایران.
تعیین وضعیت واکنش به فن آوری اطلاعات نوین(استفاده از فناوری اطلاعات، بهره مندی از فناوری اطلاعات، پذیرش تغییرات فناوری اطلاعات)در سازمان سرمایه گذاری و کمک های اقتصادی و فنی ایران.
تعیین وضعیت انگیزش شغلی(انگیزش درونی، بی انگیزگی بیرونی، تنظیم همانند سازی شده، تنظیم بیرونی)در سازمان سرمایه گذاری و کمک های اقتصادی و فنی ایران.
چارچوب نظری تحقیق
چار چوب نظری تحقیق در واقع ابتدا و انتهای تحقیق و یک منبع هدایت کننده است، درست به مانند یک پروژکتور. از آنجا که چارچوب نظری تحقیق باید بتواند رابطه منسجم و معنی داری میان مفاهیم و فرضیه های تحقیق برقرار نماید تا بدان وسیله محقق را به سمت پاسخ ها هدایت نماید، از اینرو برای ساخت چنین چارچوبی پیمودن مراحل زیر لازم می باشد:
اول ) تعریف مسئله تحقیق
دوم) طرح سؤالات تحقیق
سوم) ذکر متغیرهای مؤثر در هریک از سؤالات تحقیق
چهارم) صورتبندی فرضیه های هریک از سؤالات تحقیق
پنجم) تدوین مدل تحقیق ( کیوی و کامپنهود[۱۱]، ۱۳۸۹).
پژوهش حاضر به دنبال بررسی نقش حمایت سازمانی ادراک شده، عدالت توزیعی و انگیزش شغلی کارکنان بر واکنش به فن آوری اطلاعات نوین در سازمان سرمایه گذاری و کمک های اقتصادی و فنی ایران می باشد.
انسان یکی از مهمترین عوامل پیشبرد اهداف سازمانی بهشمار میرود. روانشناسان صنعتی و سازمانی به منظور افزایش کارایی و بهره وری کارکنان و سازمان ها، به شناسایی و بررسی سازه های مهم روانشناختی تأثیرگذار بر اثربخشی پرداخته اند. دو سازه مهم روانشناختی که نقش برجسته ای در افزایش اثربخشی فرد و سازمان دارند، انگیزش شغلی و حمایت سازمانی ادراک شده است.
از سویی حمایت سازمانی ادراک شده، اعتقاد و ادراکی است که یک فرد دارد، مبنی بر این که رفاه و آسایش او و میزان مشارکت او در موفقیت سازمان، برای سازمان حائز اهمیت می باشد. باید گفت که سطح بالای این پدیده (درک حمایت سازمانی) باعث ایجاد تعهد در کارکنان به منظور جبران این امتیازات و منافع خواهد شد که ممکن است در قالب رفتارهای مشارکتی و رفتارهای شهروندی سازمانی بروز پیدا کند (سایلونگ و سما[۱۲] : ۲۰۰۸، ۱۴۰).
صاحب نظران رفتار سازمانی علت تأثیر درک حمایت های سازمانی بر رفتارهای شهروندی سازمانی را در قالب نظریهی تبادل اجتماعی مطرح کرده اند. به اعتقاد صاحب نظران، رفتار شهروندی سازمانی مظهری است از تئوری تبادل اجتماعی که برای اولین بار توسط بلاو در سال ۱۹۶۴ ارائه و سپس توسط کونووسکی و پاگ در سال ۱۹۹۴ تکمیل گردید (دکاپ، سیرکاوآندرسون[۱۳] ، ۲۰۰۳: ۱۰۹).
این تئوری بیان می دارد، افراد هنگامی که از فعالیت ها و اقدامات هر موجودیتی سود و منفعتی کسب می کنند، خود را متعهد به ادای دین میدانند و سعی در جبران و واکنش متقابل دارند (هوآنگ[۱۴]، جین و یانگ، ۲۰۰۴: ۵۰۲). همچنین انسان ها دوست دارند که همان طور که آن ها با سایرین رفتار می کنند، دیگران نیز در قبال آنان همان گونه رفتار کنند. اگر رفتار سرپرستی با کارمندش منصفانه باشد، کارمند نیز برای جبران این رفتار، سعی در ارتقای عملکرد خود دارد. باید توجه داشت که مفهوم معامله ی متقابل قادر به بهبود طرز تفکر کارکنان، رفتار آنان و عملکرد شغلی آن هاست و بدین ترتیب بر روی اثربخشی سازمانی نیز اثرگذار میباشد. این امر، اهمیت مفهوم معامل هی متقابل را که باعث شکل گیری پدیده ی تبادل اجتماعی شده است، میرساند (دکاپ، سیرکا و آندرسون[۱۵]، ۲۰۰۳: ۱۱۰).
از سویی دیگر، صاحب نظران رشتهی بازاریابی نیز با مطرح کردن تئوری بازاریابی داخلی کمک فراوانی به درک بهتر اهمیت درک حمایت سازمانی و تأثیر آن بر رفتارهای شهروندی سازمانی کردند. این مفهوم در ابتدا توسط گرونروز در سال ۱۹۸۳ مطرح و در ادامه توسط جورج در سال ۱۹۹۰ تکمیل شد (روشا[۱۶] ، ۲۰۰۸: ۹ و پاگ ، ۲۰۰۵: ۴۱).
گرونروز معتقد است که پیش شرط لازم و ضروری برای ایجاد یک بازاریابی رابطه مدار موفق، ایجاد یک بازاریابی داخلی با کارکنان است. وی معتقد است که تأکید بازاریابی داخلی بر این است که یک سازمان چگونه میتواند کارکنانی آگاه به نیازهای مشتریان را جذب و نگهداری کند. این مفهوم بیان می دارد، پیامدهای مثبتی هم چون رضایت مندی، وفاداری، تکرار خرید و… که متعلق به مشتریان است، وابسته به وجود کارکنانی است که اهداف سازمانی را مورد حمایت خود قرار دهند که در این میان، ارائه حمایتهای سازمانی مطلوب در قبال کارکنان به وابستگی و تعلق خاطر افراد به سازمان هایشان منجر خواهد شد (بیناستاک[۱۷]، دموران ویل و اسمیت[۱۸] ، ۲۰۰۳: ۳۶۱). در این میان، رینوسو، مورس، اسلگ و آیزنبرگر در تحقیقات خود بر روی کیفیت خدمات داخلی خاطرنشان کردند که فعالیتهای حمایتی داخلی سازمان در قبال کارکنان و نتایج و رفتارهای حاصل از این حمایتها، رابطهی تنگاتنگی با رضایت مشتریان بیرونی سازمان دارد (رائوب[۱۹] ، ۲۰۰۸: ۱۸۴).
از سوی دیگر یکی از مهمترین متغیرهای پیش بین نگرشهای مثبت شغلی و نیز عملکرد مطلوب فردی و سازمانی، انگیزش شغلی است. انگیزش شغلی مجموعه ای از نیروهای اثربخشی است که از درون و ورای وجود شخص سرچشمه می گیرد تا آغازگر رفتار مربوط به کار باشد و شکل، جهت، شدت و مداومت آن را تعیین می کند. اصولاً نظریه های مختلفی تبیین انگیزش شغلی وجود دارد که از میان آنها می توان به نظریه عدالت سازمانی، نظریه هدفگذاری و نظریه انتظار- ارزش اشاره کرد. یکی از نظریه های جدید در زمینه انگیزش شغلی نظریه خودتعیین کنندگی است که بر انواع گوناگون انگیزش در افراد به جای مقدار آن تمرکز دارد و توجه ویژهای به مفهوم انگیزش خودمختاری، انگیزش کنترل شده و بی انگیزگی به عنوان پیش بین های مهم پیامدهای عملکرد و بهزیستی دارد (گاگنه و دسی[۲۰]، ۲۰۰۵).
بر اساس نظریه خودتعیین کنندگی که اولین بار توسط دسی و رایان[۲۱] (۱۹۸۵) مطرح شده است، انگیزش انسان مبتنی بر نیازهای روانشناختی بنیادی خودمختاری، شایستگی و احساس تعلق است. خودمختاری به نیاز افراد به آزادی عمل برای پرداختن به فعالیت های موردنظر و نیز به آرزوی تبحر داشتن در فعالیتها اشاره دارد. شایستگی به نیاز افراد به ماهر شدن و اثربخش بودن در تعاملات خود با محیط اطلاق می شود و نیاز به وابستگی و احساس تعلق نیز به آرزوی افراد برای داشتن تعاملات بین فردی مطلوب و حس تعلق داشتن به یک زمینه اجتماعی خاص اشاره دارد (کوال و فورتیر[۲۲]، ۱۹۹۹).
در این راستا، والرند[۲۳](۱۹۹۷، به نقل از واکنر، ۲۰۰۲) مدل سلسله مراتبی انگیزش را مطرح کرد که مبتنی بر نظریه خود تعیین کنندگی دسی و رایان[۲۴] (۱۹۸۵) میباشد. به اعتقاد والرند (۱۹۹۷)، انگیزش شغلی دارای سه سطح انگیزش درونی، انگیزش بیرونی و بیانگیزگی است. در نظریه خود تعیین کنندگی چهار سطح برای انگیزش بیرونی بر مبنای سبکهای تنظیمی افراد تحت عنوان تنظیم بیرونی، تنظیم درون فکنی شده، تنظیم خودپذیر و تنظیم تلفیقی مطرح شده است. مطابق با نظریه خود تعیین کنندگی، افراد تلاش میکنند تا نقشهای اجتماعی و تقاضاهایی که از آنها انتظار میرود و به صورت درونی برانگیزاننده نیست را طی فرایند درونی سازی به ارزشهای شخصی و خود تنظیمی تبدیل کنند. به اعتقاد دسی و رایان (۲۰۰۰)، شش سبک تنظیمی وجود دارد که افراد در یک موقعیت ویژه برحسب سبک انگیزش خود در آن قرار میگیرند. این شش طبقه انگیزشی بین کمترین و بیشترین سطح خودمختاری قرار دارند و پیوستاری از بدون تنظیم (بیانگیزگی) تنظیم بیرونی، تنظیم درون فکنی شده، تنظیم خودپذیر و تنظیم تلفیقی (انگیزه بیرونی) و تنظیم درونی (انگیزه درونی) را تشکیل میدهند.
بیانگیزگی به حالتی اشاره دارد که در آن فرد فاقد انگیزه است و هیچ دلیلی برای انجام کار ندارد. به پیشنهاد والرند (۱۹۷۹)، بیانگیزگی در افرادی دارای دو منشأ درونی و بیرونی است. در بیانگیزگی بیرونی، دلیل عدم تمایل افراد به انجام کار این است که حس میکنند تلاشهای آنها هیچ گونه پاداش یا پیامد مثبتی به دنبال نخواهد داشت. در مقابل، افراد دارای بیانگیزگی درونی چنین میپندارند که مهارت، توانایی و صلاحیت لازم برای انجام اثربخش شغل خویش را ندارند و در نتیجه هیچ تلاشی در جهت انجام کار نخواهد کرد و دچار انفعال میشوند. تنظیم بیرونی اشاره به موقعیتهایی دارد که رفتار فرد مانند رفتارهایی که در نظریه رفتار گرایی به آن پرداخته میشود، کاملاً تحت کنترل پیامدهای بیرونی قرار دارد. در تنظیم بیرونی، افراد با نیت کسب پیامدهای مطلوب و یا اجتناب از پیامدهای نامطلوب به کار میپردازند در نتیجه تنها تا زمانی انرژی خود را در کار مصرف میکنند که آن کار، وسیلهای برای رسیدن به اهدافشان باشد.
انواع دیگر انگیزه بیرونی زمانی شکل میگیرد که تنظیم رفتاری و ارزشهای همراه با آن درونی شده باشد. تنظیم درون فکنی شده از نظر نوع تنظیم شبیه به تنظیم بیرونی است و رفتار در آن توسط پاداشها و تنبیهها هدایت میشود با این تفاوت که در تنظیم درون فکنی شده پاداشها و تنبیهها توسط خود فرد اعمال میشود و کمتر تحت کنترل محیط بیرونی و دیگران قرار میگیرد. برای مثال اگر کارکنان به این دلیل وظایف خود را به خوبی انجام دهند که احساس گناه نکنند، تنظیم رفتار آنها در سطح درون فکنی شده قرار دارد. با وجود این که رفتارهای افراد در این سطح،بیانگر عنصری از خود کنترلی است اما به نظر میرسد که از دیدگاه دسی و رایان (۲۰۰۰)، این قبیل رفتارها کنترل شده بوده و خودمختار نیستند. منشأ این تنظیم در درون فرد است اما کاملاً تحت کنترل عوامل بیرونی قرار دارد. در تنظیم خودپذیر افراد احساس آزادی و خودمختاری بیشتری میکنند چرا که رفتارهای آنها بازتاب جنبههایی از خودشان است. در این سطح افراد ارزش هر رفتار را درک کرده و آن را به عنوان ارزش خود پذیرفتهاند. برای مثال اگر فردی وظایف شغلی خود را به صورت قابل قبولی انجام دهد به این دلیل که باور دارد یک کارمند خوب بودن به او کمک میکند تا توانمندیهای بالقوه خود را به فعلیت رسانده و به شکوفایی برسد، در سطح خودپذیر قرار دارد. در این حالت افراد به دلیل همانند سازی با ارزشهای زیربنایی با فعالیتها، همه وظایف خود را به خوبی انجام میدهند حتی اگر به لحاظ درونی برانگیخته نباشند. رفتار در این سطح هنوز تحت تأثیر انگیزش بیرونی است اما از آنجایی که این افراد به کار فقط به عنوان منبعی برای لذت و خشنودی نمینگرند، از تعهد سازمانی و عملکرد بالاتری نسبت به افرادی که در سطح درون فکنی شده و بیرونی قرار دارند، برخوردارند (رایان و دسی، ۲۰۰۰). کاملترین نوع درونی سازی که به انگیزه بیرون اجازه میدهد تا کاملاً خودمختار و ارادی باشد، تنظیم تلفیقی است که در آن همانند سازی با دیگر جنبههای شخصی مانند ارزشها و علائق تلفیق میشود. در این نوع تنظیم، رفتار با سایر جنبههای شغل و زندگی فرد ترکیب میگردد و افراد حس میکنند که رفتار آنها بخش لازم و مکمل خودشان است و در نتیجه خود تعیین شده میباشد. از آن جایی که انگیزش در این سطح به واسطه میزان علاقمندی فرد به کار خود تعیین نمیشود. و علت برانگیختگی این است که کار وسیله مهمی برای دستیابی به اهداف شخصی محسوب میشود، تنظیم تلفیقی هنوز به طور کامل به انگیزش درونی تبدیل نشده است اما در عین حال شکل کاملاً خودمختار انگیزش بیرونی به شمار میرود. در نهایت، شکل کاملاً خود تعیین کننده انگیزش شغلی، انگیزش درونی است. انگیزش درونی به عنوان تلاشی که در غیاب پیامدها و پاداشهای بیرونی صورت میگیرند، تعریف میشود. (دسی و رایان، ۱۹۹۱).
انگیزش درونی به عنوان تعیین کننده رفتارهایی تلقی میشوند که صرفاً به خاطر خود آن کار انجام میشوند. (کانفر[۲۵]، ۱۹۹۰).
انگیزش شغلی خود تعیین کنندگی با پیامدهای فردی و سازمانی مطلوبی همچون عملکرد شغلی اثربخش، خشنودی شغلی و میل به ماندن در شغل رابطه مثبتی دارد. افرادی که از انگیزش شغلی خود تعیین کنندگی بالاتری برخوردارند، در مقایسه با کسانی که دارای انگیزش کنترل شده هستند، به میزان کمتری درگیر منازعات و تعارضهای بین فردی میشوند (دسی و رایان، ۲۰۰۰). ریچر، بلانچارد و والرند[۲۶] (۲۰۰۲) در پژوهش خود نشان دادند که حیطههای درونی انگیزش شغلی خود تعیین کنندگی به سطوح پایینتر فرسودگی شغلی، غیبت، قصد ترک شغل و بیماریهای جسمی می انجامد. پارکر، جیمیسون و آمیوت[۲۷] (۲۰۰۹) در پژوهش خود یافتند که افرادی که از نظر انگیزش خود تعیین کنندگی در سطح بالایی هستند احساس کنترل و اشتیاق شغلی بیشتری نسبت به کار خود دارند. در مقابل افرادی که از نظر خود تعیین کنندگی در سطح پایینی قرار دارند به میزان بیشتری دچار گرانباری نقش و شغل شده و شکایات جسمانی بیشتری دارند که این موضوع توسط ریچ[۲۸] (۲۰۰۶) تایید گردید. فیلیپ و والرند[۲۹] (۲۰۰۸) نشان دادند که محیط کاری پرستارانی که تقویت کننده حس خودمختاری در آنها است، منجر به تسهیل سازگاری روان شناختی (افزایش رضایت از زندگی، افزایش عزت نفس و کاهش افسردگی) در آنها میشود. همچنین فرنت، گاگنه و آستین[۳۰](۲۰۱۰) در پژوهش خود نشان دادند که انگیزش شغلی خود تعیین کنندگی میانجی گر رابطه بین کیفیت ارتباط با همکاران و فرسودگی شغلی است.
مدل تحقیق
هر مدل مفهومی به عنوان نقطه شروع و مبنایی جهت انجام مطالعات و تحقیقات است، به گونه ای که متغیرهای مورد نظر تحقیق و روابط میان آنها را مشخص می کند. به عبارت دیگر می توان گفت که به صورت ایده آل مدل مفهومی یا همان نقشه ذهنی و ایزار تحلیلی یک استراتژی جهت شروع و انجام تحقیق است به گونه ای که انتظار می رود در حین اجرای تحقیق متغیرها روابط و تعاملات بین آنها مورد بررسی و آزمون قرار گرفته و حسب ضرورت تعدیلاتی در آنها انجام شده است و عواملی نیز از آنها کم و یا به آنها اضافه شود (بازرگان و همکاران، ۱۳۸۸، ص ۶۹).
هدف تحقیق حاضر بررسی نقش حمایت سازمانی ادراک شده، عدالت توزیعی و انگیزش شغلی کارکنان بر واکنش به فن آوری اطلاعات نوین در سازمان سرمایه گذاری و کمک های اقتصادی و فنی ایران می باشد، لذا متغیر های تحقیق را می توان به شرح زیر نام برد:
حمایت سازمانی ادراک شده، عدالت توزیعی، انگیزش شغلی کارکنان، فن آوری اطلاعات نوین.
با توجه به متغیرهای معرفی شده و فرضیه های پژوهش مدل تحقیق به صورت زیر می باشد.
شکل ۱-۱- مدل مفهومی تحقیق برگرفته از مقاله هاشیم و همکاران[۳۱] (۲۰۱۲، ۲۲۲۷)
فرضیه های تحقیق
-
- حمایت سازمانی ادراک شده و عدالت توزیعی دارای رابطه مثبتی با انگیزش درونی و تنظیم همانندسازی شده می باشد.
-
- حمایت سازمانی ادراک شده و عدالت توزیعی دارای رابطه منفی با بی انگیزگی بیرونی و تنظیم بیرونی میباشد.
-
- انگیزش درونی و تنظیم همانندسازی شده دارای رابطه مثبتی با بهره مندی و پذیرش تغییرات فن آوری اطلاعات می باشد.
-
- بی انگیزگی بیرونی و تنظیم بیرونی دارای رابطه منفی با بهره مندی و پذیرش تغییرات فن آوری اطلاعات می باشد.
-
- بی انگیزگی بیرونی دارای رابطه منفی با بهره گرفتن از فن آوری اطلاعات می باشد.
-
- استفاده و بکارگیری فن آوری اطلاعات دارای همبستگی مثبت با بهره مندی و پذیرش تغییرات در زمانی که افراد بطور مستقل دارای انگیزه ی استفاده و بکارگیری فن آوری اطلاعات می باشند، می باشد.
-
- انگیزش نقش متغیر تعدیل گری در رابطه مثبت بین بهره مندی، پذیرش تغییر و بکارگیری فن آوری اطلاعات با حمایت سازمانی ادراک شده را ایفا می کند.
- انگیزش نقش متغیر تعدیل گری در رابطه مثبت بین بهره مندی، پذیرش تغییر و بکارگیری فن آوری اطلاعات با عدالت توزیعی را ایفا می کند.
فرم در حال بارگذاری ...