(دیوان کبیر، ۲۳۳۹۸)
۶۱)لفظ جبرم، عشق را بی صبرکرد
وآنکه عاشق نیست،حبس جبر کرد
(بیت ۱۴۷۳)
انقروی:
شارح ضمن این که این بیت را یکی از دشوارترین ابیات مثنوی میداند معتقد بر این است که معنای لفظی بیت را نمیتوان بیان کرد ولی مفهوم آن را میتوان شرح کرد و این گونه میگوید:«ای سائل اگر از جبر گفتهام دلیلش این است که من به عشق لفظ جبر اطلاق میکنم.هر آنکه عاشق نیست،چون طایفه قدریه ومعتزله،اوجبر را حبس کرده یعنی منع کرده.»(انقروی،۱۳۸۰: ۵۹۷)
نیکلسون:
شارح همچون دیگر شارحان، بیت را از مبهمترین ابیات مثنوی میداند وبرای سهولت عقیده دارد که"لفظ جبرم” را به معنای«استفادهی من از لفظ جبر»و “عشق” را مفعول “کرد” در نظر بگیریم وجبر مصراع اول را جبر محمود و"جبر” در مصرع دوم را به جبر مذموم توصیف میکند وبیت را این گونه تأویل میکند:«قدرت مطلقهی الهی مانع امکان آزادی از سوی آدمیاست.چنین نظری تلویحاَ به معنای جدایی میان خالق ومخلوق، تضادّ دو اراده و انقیاد ومقهور واقع شدن ضعیف تر است.اماّ عارفان که حق تعالی را عشق وخویشتن را با او یکی میدانند«مجبور نیستند بلکه بر عکس،آنان از حالت ربایش عاری از جبر(بی صبری) فناء نفس وآزادی کامل احساس وعمل که با اراده معشوق موافقت وهماهنگی دارد بهره میبرند.» (نیکلسون،۱۳۸۴: ۲۳۵)
فروزانفر:
به نظر میرسد که شارح به درستی معنی ومفهوم بیت را فهمیده است وبا استناد به ابیات دیگر مثنوی آن را توضیح داده است که در این جا خلاصهی سخنش که شجری از آن برداشت کرده،را بیان میکنم:
به نظر او،«مولانا میان جبر وعشق که خاصیتش، برخاستن عاشق از مراد خویشتن و پسندیدن آنچه راست که جانان پسندد،فرق گذاشته است و فرق آن، درآن است که عاشق مبنای کارش برآزادی است و عاشقانه، لطف وقهر او را میپذیرد ولی انسان جبری بر اکراه و ناخوشنودی، ولی این نکته را غیر عاشقان نمی فهمند واز فنای عارفانه(که نوعی جبر محمود است)به جبر مذموم تعبیر میکنند:یا به تعبیر مولانا حبس جبر میکنند،اینجاست که عشق این جبر را برنمیتابد و نسبت به آن دو بی صبر میشود .(فروزانفر،۱۳۸۲: ۵۵۱)
زمانی:
زمانی ضمن این که بیت را از دشوارترین ابیات مولانا بر میشمرد عقیده دارد که بیت در بیان رفع ابهام از ابیات قبلی است و معنی بیت را این گونه بیان کرده است «سخن گفتن من از جبر ، صبر را از عاشق حق در ربود، زیرا عاشق حق به چنان مجاهده و تلاشی افتاد تا خود را به مقام معیت برساند و هستی خود را در هستی حق فانی سازد. و حال آن که کسی که درد عشق حق را ندارد و از آن فارغ است، جبر را زندانی پندار کرده است . یعنی جبر را در جای نامناسبش به کار برده است.»(زمانی، ۱۳۷۸: ۴۶۸)
استعلامی:
«عاشق از رنج راه عشق خشنود است، امّا کسی که در تمام مسائل،«لفظ جبر» بر زبان میاورد، در حقیقت رنجها را با ناخشنودی میپذیرد. این گونه جبر را، عشق تحمل نمیکند. همه چیز را در لفظ جبر “حبس کردن” کار کسانی است که عاشق حق نیستند. «معیت با حق» بهاین معنی است که چون حق در همهی احوال با همهی کائنات همراه است، مشیت او در همهی اعمال و احوال ما مؤثر و فاعل مطلق است .»(استعلامی،۱۳۸۷: ۳۸۶)
گولپینارلی:
بر خلاف دیگر شارحان به تفسیر بیت نپرداخته و هیچ گونه بحثی بر روی این بیت نکرده است و به معنی لغوی آن بسنده کرده است: « سخن گفتن من از جبر، عشق را ناشکیبا ساخت، آن کسی که عاشق نیست جبر را زندانی کرده است.» ( گولپینارلی، ۱۳۸۴:۲۵۴)
نظر اجمالی:
توضیحی که فروزانفر با استناد به ابیات دیگر مثنوی داده است ما را از شرح دیگران هر چند که آنها هم قابل تأمّل هستند، بی نیاز میکند:
ناخوش او خوش بود در جان من
عاشقم بر رنج خویش و درد خویش
۶۲)این، معیّت با حق است و جبر نیست
جان فدای یار دل رنجان من
بهر خشنودی شاه فرد خویش
(مثنوی، بیت ۱۷۸۸-۱۷۸۷/۱)
این تجلّی مه است، این ابر نیست
(بیت ۱۴۷۴)
انقروی:
« این معنا که ما گفتیم، در هر حال همراه حق است و از حق مستغنی و مستقل نیست و در جمیع مراتب محتاج ارادت حق و آفرینش حق است، وگرنه جبر نیست، این معنای مذکور تجلی ماه حقیقت و ظهور نور وحدت است، پس این ابر خطا و ضلا لت نیست.»( انقروی،۱۳۸۰: ۵۹۸)
نیکلسون:
نیکلسون “تجلّی مَه” را اینگونه بیان میکند:« یعنی در دل که منوّر به حقیقت است جایی برای ترس وجود ندارد.» (نیکلسون،۱۳۸۴: ۲۳۵)
فروزانفر:
شارح فقط به معنی “معیّت” پرداخته و چنین میگوید:« معیّت: حالت چیزی که همراه دیگری باشد،آنکه قوام آنها بدوست و بدون او نتوانند بود، این حالت را صوفیان« معیت قیومیه» مینامند که لازم« رحمت رحمانیه.» است. (فروزانفر،۱۳۸۲: ۵۴۸)
زمانی:
فرم در حال بارگذاری ...