نمانم که ویران شود گوشـــه یــی بیابـــــد زمن هـــرکسی تـوشه ای
سوم بیست بر پیش یزدان بپــــای بباشـــــم مگــــر باشــدم رهنمای
ستاره شمر شست و سه سال گفت شمـــــار سه سالش بــد اندر نهفـت
( همان ، ج۳: ۳۸۱)
۴-۶-۳- فال زدن به پرنده (جغد،کلاغ ،کرم و شتر)
« معتقدات و باورداشت هایی که از صدا و جیغ و حرکات و سَکنات پرندگان حاصل شده است مثل : غارغار کلاغ، صدای جغد، مرغ حق، آواز کرّک و…نیز زوزۀ سگ و روباه و یا شُغال ( در شهرو روستا ومیان کوچ نشینان )، و هر چه از این دست باورداشتهای آن به دوره های کهن میرسد و هنوز در معتقدات عامّه وجوددارد.» (میهن دوست، ۱۳۸۰: ۳۳)
وحشی بافقی، دراین سروده خود به «فال پرنده» که همان تطیّراست. اشاره داردکه پیشینیان بر بال پرندگان فال می زدند . فال زدن از روی بال پرندگان از نظر اسلام ردّ شده است .
فال زدن به جانداران ( بوم یا جغد ، کرم و…)
فال زدن به جغد، تطیّر و نامبارک است .
بومی آمـــد نامـــــهٔ عنوان سیه بر بــال او نــــــامهای بتر ز روی نامبارک فال او
خانه شهری سیه گردد ز بـــــال افشانیش بر که خواهد سایه افکندن بدا احوال او
هر گه این بوم آمد و بر طرف بامش پر گشاد صحن گلخن گشت سقف خانه اقبـال او
از همه دیــوار ما کوتاهتریــــــد و نشست نـــامهای چون پر زاغ او زبان حال او
( همان ، ۲۱۵)
بازآمدهست بازی صیــــــاد هر نیـــــازی ای بــوم اگر نه شومی از وی چرا نفوری
(مولانا،۱۳۶۶: ۱۰۹۲)
فال زدن به کِرم سیب
دختر هفتواد، که سرگرم نخ ریسی بود، کرمی را روی سیب می بیند. آن دختر به آن کرم فالنیک می زند وآنرا با انگشت برگرفته بردوکدان خویش می نهد و میگوید: من امروز به اختر این کرم خواهم رشت. و این کارموجب رونق اقتصادی کارشان می شود.
چنان بــــد که آن دختــر نیکبخـت کـــــی سیب افکنده بـــــاد از درخــت
چو آن خـــوب رخ سیب انـــدر گزیــد یکـــــی درمیـــان کـــرم آکنده دیــد
چو برداشت از آن دوکدان پنبه گفــت بنام خداونـــــد بـــی یـــار و جفـــت
بشبگیر چــــون، ریسمان بــرشمــرد دوچنـــدان که هــــــرروز بــردی ببرد
بفالــــی گـــرفت این سخن هفتــواد زکــــاری نکــــردی بــدل نیـــز یاد
(فردوسی ، ۱۳۷۸،ج۷: ۳۹۳)
در این داستان، توسّل کردن به کرم سیب و آن را به فال نیک نگرفتن، موجب رونقکار وپیشرفت اقتصاد خانواده شدهاست. و این مسئله بهبود زندگی و کار وتلاش فراوان را دربرداشته است. و امیدبخشی به زندگی را افزایش داده است.
زانو زدن شتر پیشرو کاروان
هنگامی که اسفندیار برای دستگیر کردن رستم به طرف سیستان حرکت می کند، سر دوراهی دژ گنبدان وزابل، شتر پیشرو کاروان، زانو میزند. و باعث توقف کاروان می شود . اسفندیاربه این کار شتر فال بد میزند ومیگوید سر شتر را ببرند. تا فال بد به آن شتر، بازگردد.
« دژگنبدان بـــــود راهــــش یکی دگرسوی زابُــــل کشیــــــــد اندکـــــی
شتر آنک در پیش بـــــودش بخفت تو گفتــــــــــی گشتست با خــاک جفت
همین چوب زد برسرش ســــاروان زرفتــــن بمانــــــد آن زمـــــان کــاروان
جهانجوی را ان بد امد به فــــــال بفرمـــــود کش ســــر ببرنــــــد ویــــال
بدان تا بدو بــــاز گردد بــــــدی نباشد به جــــز فــره ایـــــــــــــــزدی
بریدند پــــرخاشجویان ســــرش بدو باز گشت آن زمــــــان اختـــــــرش
غمی گشت زان شتـــر اسفندیــار گرفت آن زمان اختـر شــــــوم خـــــوار »
( همان، ج ۶: ۳۰۱ )
۴-۶-۴- فال زدن به اشیا ء
به غیر از دنیای کهکشان وستارگان،«درنزد اقوام کهن، همه چیز جاندار بود. و جمادات، روح پنهان، داشتند، که به آن «مانا » میگویند. «مانا »می توانست از اشیاء به انسان منتقل شود.» ( شمیسا، ۱۳۸۸: ۲۸۲) چنان که فردوسی در داستان های شاهنامه به دفعات، همین اندیشه را وارد سروده هایش نموده است. مانند:
سُر خوردن بهی برروی زمین
پرویز به هنگام دیدار با خَراد و اِشتاد فرستادگان شیرویه، بِهی زرّین خویش را بر بالین، مینهد و می نشیند . ناگهان بهی سُرمیخورد و از رختخواب به زمین میغلتد. پرویز این واقعه، را به فالبد میگیرد و به اشتاد میگوید: به خاک غلتیدن این بِهی نمودار افول دولت من و پسرم شیروی است.
به بالین نهاد آن گرامـــــی بــِـهی بدان تـــا بپرسید ز هــــر دو رهـــــی
بهی زان دو بالش به نــرمـی بگشت بــیآزار گـــــردان ز مــــرقد گذشت
بدین گونه تا شـــاد ورد مهیـــــن همیگشت تـــــاشد به روی زمیـــــن
به پویید اِشتاد و آن بــــرگـــرفت به مـــالیدش از خــاک و بر سر گرفت
جهاندار از اشتاد بــرگــــاشت روی بـــــدان تــا نــدید از بهی رنگ و بوی
بهی رانهادند بــــــر شــــــاد ورد همــیبـــود بــرپای پیش این دو مرد
پــر انـــدیشه شد نامـــدار از بِهـی نـــدیـــد انــدرو هیچ فـــال بِهــــی
( فردوسی،۱۳۷۸ ،ج۹ :۵۸۷)
فرم در حال بارگذاری ...