۱-۹ اهمیت مرگ و مرگ اندیشی
مرگ حقیقت اسرار آمیزی است که از آغاز طلیعه تاریخ بشر تا هم اکنون و تا ورای مرزهای آینده مهمترین واقعه و حادثه زندگی بشر محسوب می شود. حادثه ای که وقتی واقع می شود از شدت عظمت و اهمیت، طومار همه دیگر حوادث زندگی را درهم می پیچد و همه وقایع زندگی در برابر این واقعه، کوچک و محو می شود و انسان با حقیقتی مواجه می گردد که همه هستی اش را در آن غوطه ور می بیند و در می یابد که از این حادثه هیچ راه گریزی نداشته و ناگزیر باید در برابر آن تسلیم گردد.
اهمیت مرگ آن سان است که باور به آن و نصب العین قرار دادن آن سبب می شود انسان راه رستگاری را بپیماید و حیات دنیوی خویش را در راستایی قرار دهد که هنگام مرگ از حیاتش نادم نباشد و مرگ را نیز مانند دیگر حوادث زندگی بر حق بداند و خود را در برابر آن بیمه نماید بطوری که به حیاتی برسد که دیگر مرگ در آن راهی نداشته و جاوید و حی ابدی گردد.
مرگ اندیشی، حقیقتی است که تاریخچه آن به سپیده دم تاریخ بشریت بازمی گردد و در اکثر ادیان سالفه ، منقرضه و زنده دنیا درباره حقیقت مرگ و احتضار و توصیه به مرگ اندیشی، آموزه ها و گزاره های ارزشمندی وجود دارد، این امر خود نشان دهنده نگاه ویژه همه مکاتب و ادیان به این امر و البته اهمیت توجه به آن در همه زمان هاست.
مرگ از چشم اندازهای مختلف می تواند مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد و از هرچشم اندازی که به مرگ نگریسته شود افق های وسیعی در پیش روی چشم متأملان آشکار می شود.
۱-۹-۱ چشم انداز فلسفه و عرفان اسلامی به مرگ
مرگ از چشم انداز مکانب مادی، پایان حیاتی پر از شور و نشاط و حرکت و از چشم انداز مکاتب الهی، آغاز حیاتی بزرگتر و وسیع تر است. به تناسب نوع نگاه به حیات مادی این دنیایی مرگ معنای متفاوتی خواهد داشت. در حقیقت آندسته از مکاتب که دنیا را منتهای آمال انسان می دانند و او را منحصر در ماده می کنند، مسلما مرگ، پدیده ای ناگوار و تاریک است. اما در مقابل تفکر وحیانی و دینی، با معبر دانستن دنیا به سوی سرای جاوید، مرگ آخرین پله صعود به عالم نور و حیات معرفی می نماید.
مرگ اندیشی با دوسویه ی نگاه وجودی و عدمی به مرگ در دوزاویه متقابل مطرح می گردد. دیدگاه های فلاسفه و فراتر از آن دیدگاه های عرفا به مرگ، والاترین افق های معرفت و برترین چشم اندازهای حکمت را در روبروی انسان می گشاید.
در فلسفه و عرفان اسلامی همه جهان هستی جلوه گاه تجلیات خداوند است و به سوی او باز می گردد و لذا تفسیر سیمای مرگ در چنین جهان بینی ای ، نوعی بازگشت به سوی خدا و ابدیت است لذا مرگ در این دیدگاه پیوند با ابدیت، خروج از ظلمات کثرت، رهایی از خاکدان طبیعت، بازگشت به سوی حقیقت، رجعت به سوی خداوند، برگشت در قوس سعود، رهایی از قفس تن، انتقال از نشئه ملک به نشئه ملکوت، سفر از جهان خاک به سوی فراسوی جهان افلاک، گذر از ماده به سوی مجردات، عبور از عالم کثرت به سوی عالم وحدت و فرار از عالم ظلمت به سوی عالم نور، و رهایی از جهات و ابعاد و پرواز در جهان بی قید و بی تعین و سیر از جهان کوچکتر به جهانی بزرگتر و اوج گرفتن به قله زندگی و پرگشودن در آغوش بی کرانگی رحمت خداوند است.
بنابراین زیباترین پردازش ها و تصویر سازی ها درباره مرگ را می توان در لابه لای کتب فلسفی و براساس مبانی دیدگاهی فلاسفه و عرفا یافت.
۱-۹-۲ چارچوب های نظری بحث از نگاه ملاصدرا و امام
مبانی امام و ملاصدرا ، قله رفیعی را بنا می نهد که با صعود بر آن می توان مرگ را در زیباترین جلوه هایش به تماشا نشست.
برخی از این مبانی عبارتند از :
حقیقت روح انسان، دارای تجرد است، و آنچه انسانیت انسان بدان معنا می شود همان نفس یا روح اوست، که مجرد و دارای حیاتی برتر از ماده است.
رابطه بدن انسان و روح او نوعی رابطه علی و معلولی است، به طوریکه نفس، بدن را انشاء می نماید و آن را مدیریت می کند و بدن برای نفس به منزله مرکب است، که با به سر آمدن حیات مادی، راکب (نفس) مرکب را وا می نهد.
جهان هستی محدود به جهان مادی نیست ، بلکه جهان ها و عوالم هستی بی کرانه اند و در یک دایره وجودی در قوس صعود و نزول، همه تجلیات هستی رو به سوی مبدأ بی انتهای عالم دارند.
همه کائنات در حرکتی ذاتی و جبلی رو به سوی مبدأ بی انتهای خویش دارند و حرکت جوهری حقیقتی است که در کنه عالم سریان داشته و هیچ ممکن الوجودی مستثنی از این قاعده نیست.
اصلی ترین عوالم هستی از دیدگاه امام و ملاصدرا عالم عقل، عالم مثال و عالم ماده است، که هر کدام دارای ویژگی ها و خصوصیات خاصی می باشند و البته متدرج و دارای مراتب هستند.
عالم احتضار در حقیقت خروج از عالم ماده و ورود به آستانه عالم برزخ و پایاین حرکت تدریجی نفس در عالم ماده است، که با ورود به این عالم نفس در نقطه ای از حیات قرار می گیرد که تمام اتفاقات گذشته خویش و آنچه پیش رو دارد را مشاهده می نماید.
مرگ حقیقت عدمی ندارد بلکه حقیقتی وجودی است و نوعی انتقال و مفارقت روح از بدن تلقی می شود و در حقیقت با مرگ تعلقات و محدودیت ها و حجب مادی می میرد و ابواب اراده و حیات بر نفس گشوده می شود.
۱-۱۰ بررسی مفاهیم
آنچه در هر پژوهشی از اهمیت والایی برخوردار است، معنای لغوی و اصطلاحی واژگان کلیدی آن می باشد؛ چراکه برداشت صحیح و دقیق از واژگان، در درک مقصود نویسنده و کمک به فهم درست و استفاده صحیح از مطالب، بسیار مؤثر است. لذا در ابتدای بحث به تبیین معانی لغوی و اصطلاحی واژگان کلیدی پژوهش می پردازیم و البته در هر بحث به تناسب آن ابعاد دیگر لغات را به بحث و بررسی خواهیم نشست.
۱-۱۰-۱ احتضار
«احتضار» مصدر ثلاثی مزید از باب افتعال و از ریشه «ح،ض،ر» می باشد و از نظر لغوی حضور و حاضر شدن است.[۱] در لغت عرب این واژه به این صورت ذکر نشده است، لذا برای روشن شدن معنا و مفهوم آن به بررسی ریشه لغت می پردازیم. اکثر لغتنامه های عرب واژه «ح،ض،ر» را به معنای «خلاف البدو» گرفته اند. «البدو» در لغت به معنای بیابان و روستا، و «خلاف البدو» یعنی در شهر بودن و در شهر حاضر بودن است و به بیان لسان العرب حاضر یعنی کسی که در شهر مقیم است.[۲] علاوه بر این معنا که عمومیت بیشتری دارد و برخی کتب لغت «حضر» را به معنای «ضد غایب شدن» هم نیز گرفته اند.[۳]
در زبان قرآن احتضار به معنای «جان کندن» و «حضور مرگ» است.[۴] مراد از حضور مرگ حضور اسباب و مقدمات آن می باشد. نکته اینکه واژه احتضار از باب افتعال یعنی «حاضر آمدن» است و محتضر یعنی کسی که مرگ او فرارسیده و وفات بر او حاضر شده است، بالجمله کسی را گویند که در حالت احتضار است.[۵] نامگذاری این حالت به احتضار از آن جهت است که ملائکه موکل یا بستگانش و یا مرگ بر او حاضر شده و حضور یافته اند.[۶]
۱-۱۰-۲ مرگ
مرگ به معنای موت و در زبان فارسی به معنای باطل شدن قوای حیوانی و حیات غریزی است، لذا عدم حیات است و لازمه آن زنده بودن است تا مرگ تحقق یابد.[۷]
در ارتباط با واژه «موت» باید بیان شود که اکثر قریب به اتفاق کتب لغت برای بیان معنای موت به «ضدالحیاه» اکتفا نموده و سعی در توضیح واژه «حیات» کرده اند.[۸] برای نمونه کتاب التحقیق در بیان معنای موت می نویسد: موت ضد حیات است و انواع موت بر حسب انواع حیات می باشد. موت انتفاء حیات است و حیات در هر شیئ به مقتضی ذات و خصوصیات وجودش می باشد.[۹]
به هرحال این واژه در لغت و معنای عرفی کاربردهای متفاوت آن بیشتر توصیف گر وجهه عدمی است و در لغت، فقدان و زوال را به همراه دارد. اما در فرهنگ قرآنی این لفظ به معنای زوال و زوال محض نیست. در زبان قرآن مرگ (یا همان موت) به معنای وفات است نه فوت، زیرا فوت به معنای زوال و نابودی است، ولی وفات به معنای أخذ تام و در اختیار گرفتن تمام و کمال یک حقیقت و انتقال آن به سرای دیگر است.[۱۰]
۱-۱۰-۳ أجل
«أجل» در اصل لغت به معنای «مدت معین»، «پایان مدت» است و شاید به استناد آیات قرآن، معنای «تمام مدت» برای آن پسندیده تر باشد.[۱۱]
در اصطلاح به حد پایانی معین شده برای زندگی انسان أجل می گویند.[۱۲]
۱-۱۰-۴ قبض روح
«قبض» در لغت به معنای «گرفتن» و «أخذ کردن» چیزی است و «روح» به ضم «ر» در عرف به معنای «روان» و «روح» است و در مقابل جسم و جوهر مجرد است و گاهی تعبیر به نفسی شده که بدن بدان حیات دارد.[۱۳]
لذا «قبض روح» به معنای گرفتن روح با همان حیات بدن است، لکن این ترکیب بدین صورت در قرآن ذکر نشده، تعبیر قرآن از این مسأله را می توان یک تعبیر دقیق تر و واضح تری دانست و آن «توفی» است.
«توفی» یعنی تحویل گرفتن به تمام و کمال –که البته در جای خود مفصلا خواهد آمد-[۱۴] یعنی فرشته روح را می گیرد و تعلق آن را نسبت به بدن قطع می کند.
فصل دوم
عالم احتضار
۲-۱ چیستی عالم احتضار
۲-۱-۱ معنای عالم احتضار و وجوه تسمیه آن
در تبیین معنای احتضار بیان شد که احتضار و حالت جان دادن به تعابیر مختلفی در کلام معصومین و قرآن بدان اشارهشده است. در حقیقت هریک از این تعابیر بیان بخشی از ویژگیها و روشنکننده جهاتی از این امر است. عالم احتضار سرآغاز سفر انسان به جهان آخرت و سرای ابدی و نهایت مرتبه سیر وجودیاش در عالم شهادت است، ساعت نزع -یعنی جان کندن- و به عبارتی لحظه تهی کردن قالب جسمانی که از این ساعت سخت و دشوار به سوق تعبیر شده است. این امر برای خود عالمی دارد که به آن عالم احتضار اطلاق میگردد.
۲-۱-۱-۱ احتضار
همانطور که قبلاً اشاره شد هریک از این تعابیر وجهی داشته و واکاوی آن به شناخت حقیقت عالم احتضار کمک می کند. واژه «حضر» که معانی مختلف آن از نگاه لغویون تبیین گردید، در زبان قرآن کریم به معنای حاضر شدن حالتی خاص بر شخص و یا مشرف بودن شخص در مکان یا زمانی خاص است، این لغت چهار مرتبه به همراه موت بکار رفته است (حضر الموت) و مراد از آن حاضر شدن حالت مرگ بر شخص است. با عنایت به کاربردهای دیگر آن نیز میتوان همین معنای حضور و حاضر بودن را از آن درک کرد.
در همین رابطه حضرت علامه طباطبایی (قدس سره الشریف) در جلد هشتم کتاب نفیس المیزان، ذیل آیه شریفه «وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَهِ الَّتی کانَتْ حاضِرَهَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ…»[۱۵] میفرمایند: مقصود از «حاضر دریا بودن» در نزدیکى دریا و مشرف به آن قرار داشتن است.[۱۶] لغت «محتضر» نیز که در آیه ۲۸ سوره مبارکه قمر آمده است «وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَهٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَر»[۱۷]، به معنای حاضر شدن و مشرف شدن است قوم صالح را بر آب و صاحب تفسیر ارزشمند مجمع البیان ذیل آیه شریفه اشاره دارند که حضر و احتضر هر دو به یک معنا هستند.[۱۸]
در تفسیر ارزشمند جناب صدرالمتألهین (علیه الرحمه)، ایشان ضمن بیان توضیحاتی پیرامون آیات ۷ و ۸ سوره زلزال، اشاره لطیفی به وجه تسمیه احتضار می نمایند. ایشان معنای حضر در برخی آیات را حضور ذات شخص برای خودش معرفی می کنند و در همین ارتباط با اشاره به آیات سور مبارکه اعراف و آل عمران میفرمایند کسی که در غفلت از احوال نفس و روحش بوده هنگام کنار رفتن پرده ها و باز شدن دیدگانش و هنگامی که ذاتش برای او حاضر می شود در هنگامه برانگیخته شدن لب به سخن می گشاید و می گوید «ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَهً وَ لا کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرا»[۱۹] و نیز می گوید «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیدا».[۲۰]و[۲۱]
فرم در حال بارگذاری ...