در مجمع ذیلصِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ[۲۱۴] فرموده: اصل آن (نعمت) مبالغه و زیادت است[۲۱۵]. علامه طباطبایی در ذیل همین آیه، نعمت را توفیق در دین واطاعت خداوند میداند[۲۱۶]؛ و زمخشری مینویسد: انعام در اینجا نعمت اسلام است؛ولفظ انعام به دلیل شمول بر تمامی نعمتها بهکار رفته است، زیرا کسیکه نعمت اسلام به او داده شده باشد همه نعمتها شامل او شده است[۲۱۷].
پس میتوان بیان کرد « مَا أَنْعَمَ » در این فراز از خطبه، نعمت اسلام است که شامل تمام نعم است[۲۱۸].
این فرمایش حضرت اشاره به این دارد که انسان باید به تمام نعمتهای الهی توجه داشته باشد و نکته جالب اینکه، حضرت با بیان جمله «الحمدلله علی ما انعم» ابتدا توجه به منعِم داشته اند و سپس نظر به انعام او[۲۱۹]. شایان ذکر است، عبارت « عَلَى مَا أَنْعَمَ» در جمله «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ »، استدلالی است براین اختصاص که همه ستایشها برای خداوند است. اِنعام که وصف فعلی خداوند است، مورد ستایش ستایشگر قرار گرفته است. واینگونه ستودن در قرآن کریم آمده است[۲۲۰]. الحمدلله رب العالمین.
نعمتهای الهی در قرآن کریم به دوگونه مطرح شده است: نعمتهای ظاهری ونعمتهای باطنی. وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَه[۲۲۱]
۴٫۱٫۱٫۳٫ تعریف لغوى و اصطلاحى شکر:
راغب در تعریف شکر آورده است: به یاد آوردن و تصوّر نعمت و اظهار آن نعمت است.و درمقابل شکر، کفر یعنى فراموشى نعمت و پوشیده داشتن آن است.[۲۲۲]
دانشمندان علم کلام در تعریف شکرگفتهاند:
«شکرالمنعم الذی هو عباره عن تعظیمه باللسان على الجمیل الاختیاری على معرفه المنعم[۲۲۳].شکرمنعم عبارت از بزرگداشت آن برزبان است در برابرنیکویی اختیاری وبرای شناخت نعمتدهنده» ؛ چه آن کار توسط زبان انجام گیرد یا توسط قلب یا عمل با اعضا و جوارح.[۲۲۴]
علامه طباطبایی در تعریف شکر میفرماید:
« کلمه” شکر” به معناى آن است که نعمت را طورى آشکار به کار ببرى که بفهمانى این نعمت از منعم آن است[۲۲۵]. »
«شکر عبارت است از اینکه نعمت ولى نعمت را در جایش مصرف کنى، و شکر عبادت بهاین است که از روى محبت انجام شود، و تنها براى خود خدا صورت بگیرد، نه منافع شخصى، و یا دفع ضرر شخصى، بلکه خدا را عبادت کنى، بدان جهت که خدا است، یعنى بذات خود جامع تمامى صفات جمال و جلال است، و او چون جمیل بالذات است، ذاتا محبوب است، یعنى خودش دوست داشتنى است، نه اینکه چون ثواب میدهد، و یا عقاب را بر میدارد»[۲۲۶]. « وشکر مطلق عبارت است از اینکه بنده بهیاد هیچ نعمتى نیفتد مگر آنکه خدا را هم با آن یاد آورد، و با هیچ چیزى تماس نگیرد که نعمتى از نعمتها باشد، مگر آنکه خداى تعالى را در آن اطاعت کند.[۲۲۷]»
علامه طبرسی نیز معتقد است، شکر در اصل به معنى اعتراف به نعمت است که با نوعى از تعظیم مقرون باشد[۲۲۸].
آیت الله جوادی آملی مینویسد:
« «شکر» آن است که انسان به نعمت منعم اعتراف کند؛ اعترافی که به عنوان تجلیل و تعظیم منعم باشد، در مقابل کفران که در آن، به عوض قدرشناسی از منعم، از نعمتها چشمپوشی میشود و مستور و منسی قرار میگیرد.[۲۲۹]»
درجای دیگر آوردهاند:
«شکر نعمت» در مقابل «کفران نعمت» است. شکر نعمت این است که انسان، سراسر جهان، اعم از آفاق و انفس و عالم و آدم، را نعمت خدا بداند و آگاه باشد که در کنار سفره نعمت خدا نشسته است و باید این نعمتها را بجا مصرف کند. کسی که اهل سیر و سلوک و تهذیب روح است باید شاکر باشد.[۲۳۰]»
از امام صادق درمعنای شکر آمده است:
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: شُکْرُ النِّعْمَهِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ تَمَامُ الشُّکْرِ قَوْلُ الرَّجُلِ- الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.[۲۳۱]«شکرنعمت اجتناب از محارم و شکرتام و کامل، گفتن جمله الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ است.»
البته باید این مطلب را در نظر گرفت که شکر کردن، تنها در محدوده زبان و در حدّ گفتن «الحمدلله» نیست. شکر، هم حیطه زبان و هم محدوده قلب و هم محور عمل را شامل میشود. عبد سپاسگزار کسی است که همه نعمتها را در همه مراحل، از آنِ خدا بداند و همه آنها را در راه خدا صرف کند[۲۳۲].
۵٫۱٫۱٫۳٫ الهام در لغت واصطلاح
واژه «الهام» مصدر «الهم» میباشد که اهل لغت آن را «الهام إلقاء الشیء فی الرّوع… » گفتهاند که
بهمعنای القاء چیزى است در قلب و آن مخصوص است بهاینکه از جانب خدا و از عالم ملکوت باشد[۲۳۳]؛
و این فرمایش رسول اکرم که میفرمایند: « إِنَّ الرُّوحَ الْأَمِینَ نَفَثَ فِی رُوعِی[۲۳۴] یعنی فرشته وحی به فکرم میانداخت، چیزی را به من القاء مینمود.» به همین مطلب اشاره دارد.
همچنین بیان شده: الهام آن است که خداوندمتعال بر دل بندگانش مىاندازد که کاری را انجام دهدیا آن را ترک کند. که نوعی از وحی میباشد که خداوند به هرکس از بندگانش بخواهداختصاص میدهد[۲۳۵].
در معنای اصطلاحی الهام، تعاریفی بیان شده است که در اینجا به تعدادی اشاره می شود: چیزی را به فکر کسی انداختن والقاء کردن؛ تقریبا همان معنی وحی را میدهد[۲۳۶].
همچنین گفته شده: قسمی از وحی است که آن نیز همچون ایحاء، اعلام مطلبی در خفاست. و همه آنها به معنی القاء در دل استفاده می شود بدین جهت که نوعی از اعلام در خفا میباشند[۲۳۷]. نیز آنرا تفهیم بهخصوصى از جانب خدا یا فرشته مأمور خدا دانسته اند[۲۳۸].
در تفسیر المیزان در تعریف «الهام» چنین آمده است:
«القاء مطلبی در دل آدمى است، و این خود افاضهاى است الهى، و صور علمیهاى ازنوع تصورى و یا تصدیقى است که خداى متعال به دل هر کس که بخواهد مىاندازد[۲۳۹].»
تعریف دیگری از الهام آنرا اختصاصی مؤمنان دانسته میگوید:
الهام حالت ویا حسی است که به ایمانداران دست میدهد واو را به موضوع حساس ناخودآگاه متوجه میسازد؛ منتهی به هر نسبت روحیه ایمان متوجه به مبدأ و مرکز هستی بیشتر و قویتر باشد بهتر این حالت را درک واز آن بهره مییابد. این حالت ویا احساس همواره رهنمون حقیقت واز خطا واشتباه برکنار است زیرا منشأ آن قلب پاک و بیآلایش است و از پاکی دل وروح وروان سرچشمه میگیرد و با وهم و خیال آمیخته نگشته و حقیقت خالص را نشان میدهد[۲۴۰]. این حالت ویا حس درمرتبه عالیاش به معنای وحی و ویژه پیغمبران بر حسب درجات آنان است[۲۴۱].
آیت الله دستغیب نیز ضمن آوردن نمونههایی، الهامات تکوینی را مخصوص موجودات اعم از نباتات و حیوانات و الهامات خاص را برای انسانهای مؤمن دانسته اند[۲۴۲].
الهام ممکن است از سنخ ادراکات باشد؛ یعنی خدا یک چیزی را به انسان میفهماند، و یا ممکن است از سنخ میل و گرایش باشد؛ یعنی میل به چیزی را در انسان الهام میکند[۲۴۳].
لازم به ذکر است، در مورد الهام تعبیر دیگری هم در روایات ما به کار رفته است و آن تعبیر «تحدیث» است. یکی از القاب حضرت زهرا محدَّثه (با فتح دال) است. و محدَّث به کسی گویند که ملائکه با او حرف بزنند و برایش حدیث گویند[۲۴۴].
در اینجا منظور از الهام آن معرفت و شعور درونی است که خداوند به انسان عنایت فرموده است[۲۴۵].
۶٫۱٫۱٫۳٫ تفاوت الهام و وحی
فرق الهام و وحی خیلی روشن نیست؛ هر دو ادراکی است که از روی اکتساب نباشد و معمولاً هم دفعتاً پیدا میشود. ولی الهام در عرف متشرعه به خصوص شیعیان یک اصطلاح خاصی پیدا کرده است و آن اینکه الهام ادراک خاصی است که خدا به اولیای خودش مرحمت میکند. الهام نوعی ادراک از سنخ وحی، اما ضعیفتر از وحی است. در بعضی روایات آمده است که فرق بین وحی و الهام این است که در وحی ملک حامل وحی دیده میشود، اما در الهام ملک دیده نمیشود و فقط اثر آن در قلب احساس میشود[۲۴۶].
به طور خلاصه و مختصر الهام در لغت، القاء مطلبی است در نفس، و وحی در لغت یعنی اشاره سریع. وحی اعم از الهام است، زیرا وحی نسبت به جمیع موجودات میآید حتی حیواناتی مثل زنبور عسل و… در آیه شریفه هم آمده است: وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْل[۲۴۷]… امّا الهام این طور نیست بلکه دایرهاش ضیقتر یعنی محدودتر است[۲۴۸].
در مورد منظور حضرتاز الهام دو احتمال میتوان مطرح کرد: یکی اینکه منظور از این الهام همان الهام عامی باشد که خدا نسبت به همه انسانها و یا حتی غیر انسانها هم فرموده است و چون حضرت یکی از آنها هستند و این نعمت به ایشان هم داده شده است خدا را شکر میکنند. اما شاید احتمال قویتر این باشد که حضرت، خدا را شکر میکنند به این جهت که خدا الهامات خاصی به این خانواده عنایت فرموده است و اینجا تعبیر شکر مناسبتر از حمد است؛ چون در شکر این جهت لحاظ شده است که ستایش میکنم کسی را که به طور خاص نعمتی به من داده است؛ البته معنای اول هم غلط نیست؛ اما به نظر میرسد که این معنای دوم مناسبتر باشد و این یک نوع براعت استهلال است؛ یعنی چون بناست در این خطبه به مطالبی اشاره کنند که خدای متعال به ایشان الهام فرموده است، اول اشاره میکنند که خدا به ما بعضی چیزها را الهام فرموده است و من پیشاپیش به خاطر این نعمت اختصاصی خدا را شکر میکنم.
از جمله این الهامات آن الهاماتی است که مصحف حضرت فاطمهرا تشکیل داده است[۲۴۹].
همچنانکه ائمه اطهاردر بسیاری از روایات میفرمایند: « أَنِّی نَظَرْتُ فِی مُصْحَفِ فَاطِمَهَ در مصحف حضرت فاطمه نظر کردم.[۲۵۰]»
۷٫۱٫۱٫۳٫ ثنای الهی
«وَ الثَّنَاءُ بِمَا قَدَّمَ»
ثنا: از ریشه (ث ن ی) اخذ شده، قسمتی از ستایش است که با تکرار صادر گردد[۲۵۱]، در لغت یاد کردن به نیکویی و کلام زیبا[۲۵۲] است. برخی میگویند ثنا آنچه که در ستایش مردم، وقت بهوقت تکرار میگردد[۲۵۳]. همچنین در معنای ثنا گفتهاند: آنچه که انسان با آن ستایش یا نکوهش می شود، که برخی آنرا مخصوص
به مدح میدانند[۲۵۴]. ثنى در اصل بهمعنى عطف است واینکه به معنای درود آمده، چون که در مدح، صفات نیک به یکدیگر عطف میشوند[۲۵۵].
کلمات شکرگذاری سه تاست که عبارتند از: حمد، شکرو ثناء، که حضرت فاطمه به هرسه کلمه شکرگذاری را ادا فرمودهاند.
هریک را درجملهای بیان کرده اند: حمد بر انعام، شکر برالهام و ثناء بر تقدیم چیزهایی، سپس متعاقب آن به لف ونشر مرتب ذکر فرمودند که به ترتیب هرکدام توضیح یکی از جمله های اولی باشد[۲۵۶].
واما در توضیح این فراز باید گفت: ثناء ستایش مطلق است؛ بنابراین اعم است از نعمتهایی که خداوند به خود انسان عطا کرده و نعمتهایی که به سایر خلایق عنایت فرموده است.
و چون نعمتها از جهت شمول و عمومی بودن و نیز پی در پی بودن، ملاحظه می شود لذامناسب است که ستایش بصورت ثناء که تکرار ستایش است آورده شود[۲۵۷].
حضرت اشاره میکنند که خداوند نعمتهایی را قبل از خلقت بشر یعنی قبل از آنکه بشر موجودیت یابد آماده و با موجودیت انسان به او اعطاء کرده است، که اگر آنها نبود اصلاً کسی به وجود نمیآمد. یعنی اگر همه خلقتی که قبل از او شده نبود، او هم وجود پیدا نمیکرد[۲۵۸].
همه آثار خداوند متعال ناشی از اختیار اوست و چیزی جبری از خدا صادر نمیشود. پس واژه حمد، واژهای مناسب برای ستایش خداوند است. خداوند هم در قرآن، کلام خود را با حمد شروع فرموده است[۲۵۹].
۸٫۱٫۱٫۳٫ تفاوت «حمد»، «شکر»، «ثناء»
فرم در حال بارگذاری ...