با توجه به نتایج به دست آمده در جدول۴-۸ میتوان بیان کرد که بین دختران و پسران در متغیر تابآوری تفاوتی وجود ندارد و تنها در بعد دوری گزینی از متغیر راهبردهای مقابلهای، بین دو جنسیت تفاوت وجود دارد و میانگین دختران از میانگین پسران بیشتر است. (۰۰۱/۰>p ، ۴۳/۳t=).
۵- بحث و نتیجهگیری
هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش واسطهگری راهبردهای مقابلهای در ارتباط میان ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی و تابآوری بود. بدین منظور پس از جمع آوری اطلاعات با بهره گرفتن از ابزارهای مربوطه و استخراج دادههای کمی و انجام تحلیلهای آماری، یافتهها بر اساس مراحل پیشنهادی بارون و کنی (۱۹۸۶)، در قسمت پیش گزارش شدند. در این قسمت در راستای نتایج به دست آمده، یافتهها مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. پس از بحث پیرامون اطلاعات به دست آمده و نتیجهگیری از یافتهها، در آخر به کاربردهای نظری و عملی یافتههای پژوهش اشاره شده است. همچنین به بیان محدودیت در انجام پژوهش و پیشنهاداتی برای انجام تحقیقات آتی در این زمینه پرداخته شده است.
۵-۱- مرحله اول: پیشبینی تابآوری بر اساس ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی
در اولین گام جهت بررسی این سؤال که آیا ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی می تواند تابآوری را پیشبینی کند، از رگرسیون چند متغیره استفاده شد. در این مرحله،ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی (حل کردن مشکل، تهدید ادراک شده، کارآمدی مقابلهای، میزان درگیری، ثبات، شدت، فراوانی) به عنوان متغیر پیشبین و متغیر تابآوری به عنوان متغیر ملاک وارد معادلهی رگرسیونی شدند. نتایج به دست آمده از این مرحله حاکی از آن بود که بعد حل کردن مشکل از متغیر ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی، به نحو منفی و معنادار، و بعد تهدید ادراک شده از متغیر ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی، به نحو مثبت و معناداری تابآوری را پیشبینی میکنند.
یافتههای پژوهش حاضر در مورد رابطهی بین ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی و تابآوری، با تحقیقات انجام شده توسط آگایبی و ویلسون، (۲۰۰۵)، گارمزی، ماستن و تلگن (۱۹۸۴)؛ راتر(۱۹۹۹) و ورنر (۱۹۹۳)، همسو میباشد.
قبل از بحث در مورد نتایج بدست آمده باید به این نکته توجه کردکه بعد حل کردن مشکل مربوط به توانایی والدین در حل و فصل کردن مشکلات زندگی و اختلاف نظرهای موجود میباشد. بنابراین، قرار گرفتن کودکان در معرض تعارضاتی که نشان دهندهی عدم توانایی والدین در حل کردن آن میباشد، به مثابهی اعمال یک فشار روانی بر کودکان میباشد. در نتیجه، فراوانی این نوع تعارضات، به میزان زیادی با مشکلات کودکان در ارتباط است. در مقابل، تعارضاتی که به طور مؤثر و با مقدار کمی عصبانیت و یا پرخاشگری حل میشوند، منجر به مشکلات سازگاری کودکان نمیشوند. این نوع تعارضات تحت عنوان تعارضات سازنده مطرح میگردند، چون راهی انطباقی برای حل اختلاف نظرهای غیرقابل اجتناب در زندگی فراهم میدارند. در واقع تعارض کلامی اگر سازنده باشد نه تنها قابل پذیرش بلکه مطلوب است. زوجهایی که با هم تعارض سازنده دارند، در کنار هم میمانند، زیرا میدانند که چطور معقولانهتر مشکلات خود را حل کنند. زوجهایی که به ظاهر مشاجرهای ندارند و مسایلشان را حل نمیکنند، ممکن است از نظر هیجانی از یکدیگر فاصله بگیرند. زمانی که همسران از تعارض و احساسات همراه با آن مثل خشم، حسادت، تنفر، برای توجه به جنبههایی از رابطهشان که نیاز به تامل و کار دارد، استفاده میکنند، این تعارض میتواند پشتیبان آنها باشد. اگر همسران روش سازندهای را برای مقابله با تعارض به کار نگیرند، ممکن است به تدریج از یکدیگر جدا شوند. به طور خلاصه ترس از تعارض و احساسات و هیجانات منفی همراه با آن میتواند منجر به عدم درگیری در مسایل و عدم درگیری در مسایل میتواند منجر به طلاق هیجانی و نهایتا طلاق قانونی شود. این رویکرد، زوجها را تشویق میکند که در مورد مسایلشان به طور باز و صریح گفتگو کنند و از نادیده گرفتن آنها با این فرض که به مرور زمان حل میشوند، امتناع ورزند. شیری (۱۳۸۷؛ به نقل از کراسبی[۱۲۲]،۱۹۹۱)، دو دلیل قدرتمند را برای فرو نشاندن هیجانات منفی بیان میدارد. یکی دلیل اجتماعی و دیگری دلیل روانشناختی است. بسیاری از فرهنگها دارای تابوهایی علیه ابراز خشم هستند که میگوید: افراد شایسته و خوب خشم خود را نشان نمیدهند، خشم غلط است و نشان میدهد که برای رابطه اتفاقی افتاده است. با این پیام، لازم است که افراد احساسات درست و خالصشان را انکار کنند و آنرا دور از دسترس نگاه دارند. به عنوان مثال، برخی همسران با این اعتقاد اجتماعی شدهاند که در یک رابطه هرگونه اختلاف نظری غلط است. برخی به غلط میپندارند که لزوم ازدواج، هماهنگی به هر قیمتی است. چنین اعتقاداتی در دراز مدت برای یک رابطه میتواند ویران کننده باشد. دلیل روانشناختی فرو نشانی هیجانات منفی با عدم اعتماد به نفس و ناایمنی انسان مرتبط است. افراد فکر میکنند اگر اجازه دهند که دیگران بدانند واقعا چه فکر میکنند، آنها را دوست نخواهند داشت و حتمأ طرد میشوند. در نتیجه خشم و تعارض خود را نشان نمیدهند. به طور کلی افراد به دلیل این فرض مشهور که عشق متضاد تنفر است، نسبت به تعارض دارای نگرشهای منفی هستند. ولی حقیقت این است که هم عشق و هم نفرت دو احساس شدیدند و به جای تضاد بیشتر شبیه دو روی سکهاند و مرز بین آن دو بسیار ظریف است. بنابراین هنگامیکه احساسات منفی سرکوب میشوند، احساسات مثبت نیز میمیرند.
نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد که حل کردن مشکلات توسط والدین ممکن است میزان فشار روانی وارد بر فرزندانشان را به طور لحظهای کاهش دهد، اما منجر به تابآور شدن آنها در آینده نمیشود. در جهت توصیف چنین یافتهای و دلایل احتمالی آن میتوان به مدل سبکهای حل تعارض کیلمن و توماس[۱۲۳] (۱۹۷۵)، شامل: ۱- سبک رقابتی، ۲- سبک مشارکتی، ۳- سبک توافقی، ۴- سبک اجتنابی و ۵- سبک انعطافپذیر، اشاره کرد.
افرادی که از سبک رقابتی استفاده میکنند، تمایل به پرخاشگری و عدم مشارکت دارند. منافع خودشان را به هزینهی دیگری دنبال میکنند. افراد دارای این سبک با مقابلهی مستقیم و تلاش برای برنده شدن بدون انطباق اهداف و آرزوهایشان با اهداف و آرزوهای دیگران، کسب قدرت میکنند.
افرادی که دارای سبک مشارکتی حل تعارض هستند، برای رسیدن به اهدافشان بسیار قاطع عملمی کنند، اما میزان نگرانی آنها برای دیگران زیاد است. مشارکت جویان ممکن است به خاطر روابط از پا در آیند، زیرا انرژی زیادی برای حل تعارض میگذارند.
افرادی که از سبک توافقی استفاده میکنند، با این عبارات شناخته میشوند: “تو هم باید به سهم خودت قانع باشی"، یا “هنگامیکه اختلاف نظر وجود دارد، هر دو باید بخشی از ضرر را متحمل شوید و سهم خود را بپردازید” (ویلموت و هوکر[۱۲۴]، ۱۹۹۸). این سبک به اندازهی سبک مشارکتی منجر به حل مسایل نمیشود. سبک توافقی نسبت به سبک مشارکتی کمتر وقت گیر است و گزینهی تساوی را برای هر دو نفر تشویق میکند. نقطهی ضعف سبک توافقی این است که برای حل تعارض فرمولهای سادهای را ارائه میدهد که ممکن است بهترین راه حل برای همه مشکلات نباشد.
رفتارهای منفعلانه و غیر صریح، مشخصهی سبک اجتنابی است. اجتناب کنندگان نه پیگیر نگرانیهای خود و نه پیگیر نگرانیهای دیگران هستند. آنها از زیر بار مسئله با تغییر موضوع یا کنارهگیری از آن شانه خالی میکنند. سبک اجتنابی دارای فواید معینی است، به اجتناب گر فرصت میدهد تا در مورد اینکه آیا چیز خوبی از ادامهی بحث بیرون میآید و یا اینکه آیا دیگری میتواند موقعیت را بهتر اداره کند، بیندیشد. این سبک دارای مضراتی نیز هست که به قرار زیرند: این پیام را میرساند که اجتنابگر به اندازهی کافی به مقابله با مشکل اهمیتی نمیدهد؛ مشکل را زیر خاکستر پنهان میکند و این عقیده را تقویت میکند که تعارض بد است و باید به هر قیمتی از آن امتناع کرد. سبک اجتنابی معمولا موقعیت را برای تعارض بیشتر تسهیل میکند (ویلموت و هوکر، ۱۹۹۸).
سبک انعطافپذیر شامل یک رفتار غیر صریح و مشارکتی میباشد. افراد دارای این سبک، نگرانیهای شخصیشان را جهت ارضای خواستهها و نیازهای دیگران، کنار میگذارند. این افراد به تعارض با تسلیم شدن و منطقی بودن پاسخ میگویند که هر دو سودمند است، اما تنها زمانیکه خود این فرد اشتباه کند (زیرا او میتواند اشتباه خودش را متذکر شود، ولی اگر دیگری در اشتباه باشد صراحت کافی جهت ابراز آنرا ندارد). همچنین این سبک در یک موقعیت زیانآور، پیامدهای زیانبار احتمالی را به حد اقل میرساند. مضراتی نیز برای این سبک وجود دارد، این سبک گزینههای خلاق را کاهش میدهد، زیرا گفتگوی حقیقی را قربانی میکند.
بر اساس مطالب ذکر شده و یافتههای پژوهش حاضر مبنی بر وجود رابطهی منفی بین بعد حل کردن مشکل و متغیر تابآوری فرزندان، میتوان اینگونه نتیجه گرفت که اگر زوجین از یکی از راهکارهای توافقی، اجتنابی و یا انعطافپذیر در حل کردن مشکلات خود استفاده کنند، اگرچه به ظاهر مشکلات را بین خود حل کرده و فشار روانی کمتری را به فرزندان خود وارد میکنند، اما راهبردهای موثری را به فرزندان خود آموزش نمیدهند تا در هنگام مواجه شدن با مشکلات به کار برده و تابآوری و سازگاری خود را افزایش دهند. مثلأ هنگامیکه کودکان شاهد صحنههایی هستند که والدین هنگام برخورد با مشکلات خود از سادهترین راه حل استفاده میکنند تا از ادامهی بحث جلوگیری کنند، یا از گفتگو و صحبت در رابطه با مسائل خودداری میکنند تا از بوجود آمدن تعارض امتناع کنند و در نهایت یکی از والدین برای متوقف کردن بحث و مشاجره به خواستهی دیگری تن در میدهد و احساسات خود را فدای دیگری میکند، از این رفتارها الگو برداری کرده و در زمان مواجه شدن با مشکلات خود، عینأ همین راهبردها را استفاده میکنند: به راهبردهای خلاقانهتر فکر نمیکنند، از بحث کردن راجع به مشکلات میگریزند و یا تسلیم شرایط موجود میشوند. همهی این راهبردها در نهایت منجر به کاهش تابآوری کودکان و عدم سازگاری آنها با شرایط دشوار میشود که تاییدی بر یافتههای پژوهش حاضر میباشد.
ادراک و فهم فرزندان از تعارضات موجود در خانواده، یک مسئلهی حیاتی در درک تاثیر مشکلات بر آنان است. هنگامیکه کودکان از وجود تعارضات آگاه میشوند، ارزیابیهای متعددی را نزد خود انجام میدهند که معنی و مفهوم این اختلافات را شکل میدهند (لازاروس و فولکمن، ۱۹۸۴). یکی از این ارزیابیها، احساس قرار گرفتن در معرض تهدید میباشد. در واقع، کودکان به دلایل مختلف توسط تعارضات والدینشان مورد تهدید قرار میگیرند. برای مثال، ممکن است از اینکه این اختلافات شدیدتر شده و به پرخاشگری بین والدینشان تبدیل شود و در نهایت آنها نیز به ماجرا کشیده شوند، هراس داشته باشند و یا ممکن است از اینکه این تعارضات منجر به جدایی و طلاق شود، واهمه داشته باشند.
به علاوه، تابآوری عمومأ به عنوان یک ویژگی مرتبط با منش، شخصیت و توانایی مقابله در نظر گرفته میشود که بر توانمندی، انعطافپذیری، توانایی تسلط یا برگشت به حالت عادی پس از مواجه شدن با تنش و چالش شدید دلالت دارد (لازاروس و فولکمن، ۱۹۸۴). همچنین در اغلب تعاریف، تابآوری به توانایی غلبه بر رویدادهای دارای بار استرس زیاد (شامل آسیبهای شدید، فاجعه، ضایعهی اقتصادی، آشوبهای سیاسی و فرهنگی و حفظ سلامت روانی و سرزندگی روانشناختی به رغم مواجهه با رویدادهای ناخوشایند)، اشاره میکند. ویژگی اساسی رفتار تابآورانه، حفظ عملکرد مناسب و سازگاری کارکردی در مواجهه با شرایط نامساعد، محدودیتهای مغلوب کننده و یا دست و پا گیر میباشد (آگایبی و ویلسون، ۲۰۰۵).
بر این اساس، میزان بالای تعارضات در خانواده، منجر به احساس بیشتر خطر و تهدید از جانب فرزندان میشود. ادراک حس تهدید در کودکان برای آنها شرایط سخت و استرسزایی را فراهم میدارد. نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد که بین میزان تهدید ادراک شده و تابآوری کودکان رابطهی مثبت وجود دارد. از آنجاییکه تابآوری، سازگاری مثبت در واکنش به شرایط ناگوار است (والر، اکاموتو، مایلز و هردل، ۲۰۰۳)، می تواند مؤید این نتیجه باشد که اگرچه میزان کم تعارضات سازنده در مشکلات کودکان نقشی ندارد، اما با بیشتر شدن اینگونه مشکلات و با وجود شرایط تنشزای موجود در خانواده، کودکان سعی میکنند تا بر استرس موجود غلبه کرده و خود را با شرایط وفق دهند که منجر به افزایش سازگاری و تابآوری آنها میشود. بنابراین، تابآوری صرفأ مقاومت منفعل در برابر آسیبها یا شرایط تهدید کننده نیست، بلکه فرد تابآور مشارکت کنندهی فعال و سازندهی محیط پیرامونی خود است. در واقع کودکان یاد میگیرند که چگونه شرایط را بپذیرند و چه راهبردهایی را استفاده کنند تا از پس مشکلات بر آیند.
۵-۲- مرحلهی دوم: پیشبینی راهبردهای مقابلهای بر اساس ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی
دومین سؤال پژوهشی حاضر چنین بود که آیا بر اساس ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی، میتوان راهبردهای مقابله ای آنها را پیشبینی کرد؟
برای پاسخگویی به این سؤال، نتایج آزمون آماری رگرسیون چند گانه نشان داد که بعد حل کردن مشکل از متغیر ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی توانسته است ابعاد مقابلهی رویارویی، دوری گزینی، خویشتنداری، راهبرد گریز/ اجتناب، مسئولیتپذیری، راهبرد حل مسئلهی مدبرانه، ارزیابی مجدد مثبت از راهبردهای مقابلهای را به نحو منفی و معناداری پیشبینی کند. همچنین، بعد فراوانی از ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی، متغیر دوری گزینی رابه طور منفی و معنادار، بعد میزان درگیری و ثبات از ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی بعد راهبرد گریز/ اجتناب را به شیوهی مثبت و معنادار، بعد تهدید ادراک شده از متغیر ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی، بعد راهبرد ارزیابی مجدد مثبت را به گونهی مثبت و معنادار و در نهایت، بعد شدت از متغیر ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی نیز بعد راهبرد ارزیابی مجدد مثبت را به طور منفی و معنادار پیشبینی کرده است.
یافتههای پژوهش حاضر در مورد نقش ارضای ادراک فرزندان در تعارضات زناشویی در استفاده از راهبردهای مقابلهای، با تحقیقات انجام شده توسط گریچ، سید و فینچام (۱۹۹۲)؛ گریفیس، دوبووو ایپولیتو (۲۰۰۰)؛ جنکینز، اسمیت و گراهام (۱۹۸۹)؛ لامکیس، مارگولین و جان (۱۹۹۸)؛ کامینگز، بالارد و الشیخ (۱۹۹۱) و گویک- موری و کامینگز (۲۰۰۰)، همسو میباشد.
در توجیه یافتههای بدست آمده در پژوهش حاضر، همانطور که در فصل دوم توضیح داده شد، راهبردهای مقابلهای به دو دستهی مسئله مدار و هیجان مدار تقسیم میشوند. مقابلهی متمرکز بر مشکل (مسئله مدار)، میتواند معطوف به بیرون یا درون باشد. در مقابلهی معطوف به بیرون، هدف، تغییر موقعیت یا رفتارهای دیگران است. درصورتیکه مقابلهی معطوف به درون، شامل تلاشهایی است که برای بررسی مجدد نگرشها و نیازهای خود و کسب مهارتها و پاسخهای تازه انجام میدهیم. در مقابلهی هیجان مدار، هدف اصلی تمرکز بر هیجان و کنترل ناراحتی هیجانی است که بیشتر با تمرین جسمانی، مراقبت و بیان احساسات همراه است. معمولآ وقتی افراد احساس میکنند میتوانند دربارهی مشکل کاری انجام دهند از مقابلهی مسئله مدار استفاده میکنند و اگر موقعیت را فراتر از توانایی های خود تلقی کنند به مقابلهی هیجان مدار دست میزنند. ولی غالبآ ترکیبی از دو روش را استفاده میکنند. راهبردهای مسئله مدار شامل مسئولیتپذیری، جستجوی حمایت اجتماعی، راهبرد حل مسئلهی مدبرانه، ارزیابی مجدد مثبت و راهبردهای هیجان مدار شامل مقابلهی رویارویی، خویشتنداری، دوری گزینی، و راهبرد گریز/ اجتناب میباشد. مسئولیتپذیری به معنای پذیرش مشکل موجود و کنار آمدن با آن به گونهای منطقی، جستجوی حمایت اجتماعی به معنای تلاش در راستای کسب حمایت هیجانی و اطلاعاتی از دیگران، راهبرد حل مسئلهی مدبرانه به معنای تلاشهای سنجیدهی مسئله مدار برای حل موقعیت، ارزیابی مجدد مثبت به معنای تلاش برای یافتن معنای مثبت، مقابلهی رویارویی به معنای تلاشهای ستیزه جویانه برای تغییر موقعیت، خویشتنداری به معنای تلاش شخص برای تنظیم و کنترل احساسات خود، دوری گزینی به معنای تلاش در راستای جدا شدن از موقعیت، و راهبرد گریز/ اجتناب به معنای تلاش برای رهایی یا فرار از موقعیت میباشد (تیلور، ۱۹۹۹).
در تفسیر نتایج بدست آمده در این تحقیق مبنی بر وجود رابطهی منفی بین بعد حل کردن مشکل با تمام ابعاد راهبردهای مقابلهای میتوان اینگونه توضیح داد که هنگامیکه والدین قادر به حل مشکلات خود باشند و در واقع کودک در معرض یک تعارض سازنده قرار گیرد، میزان استرس تجربه شده توسط کودک کاهش مییابد. در نتیجه کودک موقعیت و شرایط زندگی را استرس زا قلمداد نکرده و از راهبردهای مقابلهای چه به صورت مسئله مدار و چه به صورت هیجان مدار به میزان کمتری استفاده میکند. در مقابل اگر کودکان متوجه شوند که والدینشان توانایی مقابله با مشکلات و رفع آنها را ندارند، بسته به اینکه موقعیت را استرس زا ارزیابی کنند یا خیر و بسته به اینکه چقدر به توانایی خود در کنترل موقعیت ایمان داشته باشند (بندورا، ۱۹۸۲؛ کومپاس، ۱۹۸۷)، از راهبردهای مقابلهای استفاده میکنند. بر این اساس، اگر احساس کنند که میتوانند موقعیت را کنترل کنند از راهبردهای مسئله مدار و در غیر اینصورت از راهبردهای هیجان مدار استفاده میکنند. استفاده از راهبردهای هیجان مدار به این معنی است که کودک احساس میکند برای رفع مشکل والدینش کاری از دست او ساخته نیست. این نتیجهگیری از طریق رابطهی مثبت تهدید ادراک شده از سوی فرزندان با راهبرد مسئله مدار ارزیابی مجدد مثبت، رابطهی منفی فراوانی تعارضات با راهبرد هیجان مدار دوری گزینی، رابطهی مثبت میزان درگیری فرزندان و ثبات تعارضات با راهبرد هیجان مدار گریز/ اجتناب و رابطهی منفی شدت تعارضات با راهبرد مسئله مدار ارزیابی مجدد مثبت، که در این پژوهش بدست آمده است، تأئید میشود. بر این اساس، کودکان در ابتدا نسبت به اختلافات پدر و مادر عکسالعمل نشان داده و از اینکه بگو مگوهای والدینشان منجر به پرخاشگری علیه فرزندان و یا جدایی و طلاق شود، دچار استرس شده و این مسئله را یک تهدید جدی به حساب میآورند. بنابراین در مرحلههی اول تلاش میکنند تا موقعیت را برای خود تغییر دهند و با بهره گرفتن از ارزیابیهای مثبت موقعیت را دوباره ارزیابی کرده و بیشتر به جنبههای مثبت، مذهبی و معنوی مسئله توجه کرده و راه حل مناسب را بیابد تا میزان استرس را کاهش داده و از پیامدهای ناگوار جلوگیری کنند. اما به مراتب که فراوانی و شدت تعارضات زیاد میشود، فرزندان احساس میکنند که برای حل مشکلات والدینشان کاری از دست آنها بر نمیآید. بنابراین برای کم کردن فشار ناشی از استرس موجود، از راهبرد هیجان مدار دوری گزینی یا فاصلهگیری از موقعیت استفاده میکنند. یعنی تلاش میکنند تا فکر خود را از مشکلات منحرف کرده و وانمود کنند که هیچ اتفاقی نیفتاده است. در این حالت شدت بالای تعارضات هیچ جای امیدی برای کودکان باقی نمیگذارد تا به گونهای مثبت به قضیه بنگرند. در توجیه وجود رابطهی مثبت بین بعد میزان درگیری ادراک شده و راهبرد گریز/ اجتناب در تحقیق حاضر میتوان اینگونه توضیح داد که میزان بالای تعارضات خانوادگی با میزان درگیری کودکان در جریان اختلافات والدینشان رابطه دارد (بوچانان، مککوبی، دورن بوش،۱۹۹۱؛ جانستون، کلاین و تسچان،۱۹۸۹). احساس درگیری در کودکان زمانی به وجود میآید که مثلأ یکی از والدین از کودکان بخواهد پیغامی را رد و بدل کنند، در مورد همسرش سوالاتی از آنها بپرسد و یا حسی در آنها بوجود آورد که احساساتشان و یا اطلاعاتشان را در مورد پدر یا مادر مخفی کنند. در این حالت ناخوشایند، کودک احساس میکند که ناخودآگاه باید از پدر یا مادر طرفداری کرده و به سمت یکی از آنها کشیده شود که این مسئله منجر به از دست دادن طرف دیگر شود. در نتیجه کودک سعی میکند تا از این مخمصه خود را خلاص کرده و با به کار گیری راهبرد اجتنابی گریز/ اجتناب رابطهی خود را با والدین کم کند تا میزان درگیری خود را کاهش دهد. تحقیقات نشان میدهد که راهبرد گریز/ اجتناب، سومین راه متداول بعد از تلاش کودک برای حل کردن تعارضات و واسطه قرار دادن خود بین پدر و مادر میباشد (گویک- موری، کامینگز، ۲۰۰۰). نکتهی حائز اهمیت این است که این راهبرد اگرچه کودک را برای مدتی کوتاه از گزند تعارضات والدین حفظ میکند، اما عادت استفاده از این راهبرد از رشد راهبردهای مقابلهای سازنده در کودک جلوگیری میکند (کریگ، ۲۰۰۱). وجودرابطهی مثبت بین بعد ثبات و راهبرد گریز/ اجتناب در این پژوهش نشان میدهد که در جریان این اختلافات، اگر کودک احساس کند که مشکلات والدینش اکثر اوقات بر سر دلایل ثابتی است که توانایی و قدرت حل آنها را ندارند، پس از مدتی سعی و تلاش برای حل و فصل مشکل، دست از تلاش کشیده و از راهبرد گریز/ اجتناب، استفاده میکند تا بین خود و تعارضات والدینش، فاصله ایجاد کند.
۵-۳- پیشبینی تابآوری بر اساس راهبردهای مقابلهای با کنترل ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی (نقش میانجیگری راهبردهای مقابلهای)
در این مرحله نیز جهت بررسی این سؤال که آیا میتوان میزان تابآوری دانشآموزان را براساس ادراکشان از تعارضات زناشویی با کنترل واسطهگری راهبردهای مقابلهای پیشبینی کرد، متغیر تابآوری به عنوان متغیر ملاک وادراک فرزندان از تعارضات زناشویی و راهبردهای مقابلهای با هم به عنوان متغیر پیشبین وارد معادلهی رگرسیونی شدند.
نتایج به دست آمده نشان داد که با وارد شدن متغیر واسطهای راهبردهای مقابلهای، بعد حل کردن مشکل به طور منفی و معنادار و بعد تهدید ادراک شده به صورت مثبت و معناداری تابآوری را پیشبینی کردند. علاوه بر این، نتایج حاکی از کاهش بتا در بعد حل کردن مشکل و بعد تهدید ادراک شده از مرحلهی اول به مرحلهی سوم است. این موضوع نشان دهندهی آن است که متغیر راهبردهای مقابلهای، نقش واسطهگری بخشی یا نسبی را بین بعد حل کردن مشکل و تهدید ادراک شده از متغیر ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی و تابآوری ایفا میکند. همچنین، ابعاد مقابلهی رویارویی، دوری گزینی، جستجوی حمایت اجتماعی و ارزیابی مجدد مثبت، تابآوری را به طور مثبت و معنادار و بعد راهبرد گریز/ اجتناب، تابآوری را به شیوهای منفی و معنادار، پیشبینی کردهاند.
با توجه به مطالب ذکر شده در فصلهای قبل، تابآوری یک سازهی چند بعدی است که یکی از ابعاد آن تسلط بر مهارتهای خاص (مثل حل مسئلهی فعال) است، که به افراد این امکان را میدهد تا با وقایع آسیبزای زندگی به خوبی مقابله کنند (کمپبیل، کوهن، استین، ۲۰۰۶). با توجه به اینکه تابآوری یک فرایند، توانایی، یا پیامد سازگاری موفقیتآمیز با شرایط تهدید کننده میباشد (ماستن، بست وگارمزی،۱۹۹۰)، استفاده از سبکهای مقابلهای مسئله مدار با توجه به تمرکز بر علت به وجود آمدن تنش و تلاش برای حذف یا کاهش استرس، میتواند به عنوان یک عمل سازگارانه در نظر گرفته شود که باعث میشود فرد خود را با شرایط وفق داده و در صدد رفع مشکل بر آید و به گونهی تابآورانهتری عمل کند. در تبیین این امر میتوان به الگوی لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴)، اشاره کرد که در فرایند مقابله، فرد با بهره گرفتن از راهبردهای مقابلهای مسئله مدار از مهارتهای شناختی برای حل مشکل استفاده میکند، یعنی راههای مقابله با مشکل بررسی شده و در واقع با یافتن راه حل مناسب، رضایت روانشناختی برای او حاصل میشود، در حالیکه سبکهای مقابلهای هیجان مدار زمانی استفاده میشوند که فرد از حل کردن مشکل عاجز شده و توانایی مقابله با آنرا در خود نمیبیند. در نتیجه بوسیلههی یکسری پاسخهای هیجانی سعی میکند از مشکلات دوری کند. این روند اگرچه برای مدتی کوتاه استرس را کاهش میدهد اما باعث میشود که فرد در شرایط استرسزای آتی نتواند از پس مشکلات بر آمده و آنها را به شیوهای موثر حل کند.
بر این اساس، در توجیه رابطهی مثبت بین خرده مقیاس جستجوی حمایت اجتماعی از راهبردهای مقابلهای مسئله مدار با تابآوری، میتوان اینگونه استنباط کرد که، هنگامیکه کودکان مشکلات خانوادگی خود را با دوستان یا آشنایان خود در میان میگذارند، حمایت عاطفی و راه حلهای پیشنهادیشان، به آنها کمک کرده تا عاقلانهتر با قضیه برخورد کرده، دید خود را نسبت به شرایط تغییر داده و به گونهی مثبتتری به مسئله بنگرند که این روند منجر به افزایش تابآوری آنها در محیط استرسزا و سازگاری بیشتر با شرایط میشود. همچنین رابطهی مثبت خرده مقیاس ارزیابی مجدد مثبت از راهبردهای مقابلهای مسئله مدار با تابآوری در این پژوهش نشان میدهد، کودکانی که هنگام بروز تعارضات والدین، مشکلات را ارزیابی کرده و به جای منفی اندیشی به نیمهی پر لیوان مینگرند و نکات مثبت را مد نظر قرار میدهند، بهتر از پس مشکلات بر آمده و خود را با شرایط وفق میدهند. در واقع، مثبتاندیشی و در نظر گرفتن ابعاد معنوی و مذهبی، در پذیرفتن و کنار آمدن با مشکلات، به آنها کمک میکند.
در تبیین رابطهی منفی بین خرده مقیاس گریز/ اجتناب از راهبردهای مقابلهای هیجان مدار با تابآوری، میتوان اینگونه توضیح داد که انکار و انفعال از ویژگی افرادی است که از راهبردهای مقابلهای ناکارآمد هیجان مدار استفاده میکنند. یعنی انکار موقعیت استرسزا موجب کنارهگیری و اجتناب از آن موقعیت و ویژگی انفعالی موجب عدم تلاش برای حل مشکل و رفع آن میشود (پیرلین واسکولر، ۱۹۸۷). در نتیجه فرد هنگام مواجه شدن با شرایط سخت و استرسزا نمیتواند خود را با محیط وفق دهد که این مسئله منجر به کاهش سازگاری و تابآوری وی میشود. در واقع مقابلهی اجتنابی به عنوان راهبردی کوتاه مدت شناخته شده است که در درازمدت مانع سازش روانشناختی میشود (برایانت[۱۲۵]و هاروی، ۱۹۹۵).
یافتههای پژوهش حاضر با تحقیقات هرمان استال، استملر و پترسن(۱۹۹۵)؛ استینر، اریکسون، هرناندز و پاولسکی(۲۰۰۳)؛ پترسونو همکاران(۲۰۰۶)؛کمپبل، کوهن و استین (۲۰۰۶) و گودرزی و معینی (۱۳۸۵)، غضنفری و قدمپور (۱۳۸۷)؛ ربیعی، مولوی، کلانتری، عظیمی (۱۳۸۸)؛ همسو میباشد.
در مقابل، رابطهی مثبت بین خرده مقیاسهای مقابلهی رویارویی و دوری گزینی از راهبردهای هیجان مدار با تابآوری، با نتایج تحقیقات پیشین ناهمسو میباشد. شاید یکی از علل تفاوت نتیجهگیری در تحقیقات مذکور با تحقیق حاضر این باشد که جامعهی آماری پژوهش کنونی، دانشآموزان دورهی راهنمایی بودند در حالیکه جامعهی تحقیقات پیشین را دانشجویان تشکیل میدادند. بر این اساس، از آنجاییکه دانشآموزان ۱۴- ۱۲ سال، هنوز به بلوغ فکری کامل دست نیافتهاند، نمیتوانند از راهبردهای مسئله مدار به درستی استفاده کنند. بنابراین هنگام مواجه شدن با استرس بیشتر به صورت هیجانی پاسخ میدهند که این سبک مقابله میتواند باعث کاهش تنش آنها شده و تابآوری آنها را افزایش دهد. همچنین، عدم معناداری رابطهی ابعاد راهبرد حل مسئلهی مدبرانه و مسئولیتپذیری و معنادار شدن خرده مقیاسهای جستجوی حمایت اجتماعی و ارزیابی مجدد مثبت از سبکهای مقابلهای مسئله مدار با تابآوری در این پژوهش، این مسئله را تایید میکند که کودکان در این ردهی سنی قادر به بررسی علت ایجاد استرس، یافتن راه حل مناسب و مواجه شدن با آن نیستند و در این شرایط ممکن است از دیگران کمک بخواهند، به جنبهی مثبت یا معنوی مشکل متوسل شوند و نهایتأ به صورت هیجانی پاسخ دهند.
۵-۴- تاثیر عوامل جمعیت شناختی بر راهبردهای مقابلهای و تابآوری فرزندان
نتایج این پژوهش نشان داد که عوامل دموگرافیک شامل میزان تحصیلات والدین و شأن اجتماعی شغل والدین بر متغیرهای تابآوری و راهبردهای مقابلهای تاثیری ندارند. همچنین در رابطه با تفاوت ناحیهی آموزشی، میانگین دانشآموزان ناحیهی چهار در متغیر تابآوری و ابعادراهبرد حل مسئله مدبرانه و ارزیابی مجدد مثبت از متغیر راهبردهای مقابلهای، از میانگین دانشآموزان ناحیهی دو بیشتر است.
این یافتهها با نتایج پژوهشهای ونکاتش (۲۰۰۸)، ماکیسموس، رامادان و نعیم (۲۰۱۱)، نورد و وست (۲۰۰۱) و آیسمن، کاو و پاپکین (۲۰۰۵)، ناهمسو میباشد. طبق این تحقیقات، هر چه میزان تحصیلات، شأن اجتماعی شغل و میزان درآمد بالاتر باشد، میزان تعارضات در خانواده کمتر بوده و توانایی والدین در استفاده از راهبردهای مقابلهای مسئله مدار افزایش مییابد. بر این اساس هر چه والدین در استفاده از راهبردهای درست و سازگار شدن با شرایط تواناتر باشند، یادگیری راهبردهای مقابله با تنش و تابآوری در کودکان افزایش مییابد.
یافتههای حاصل را میتوان اینگونه تفسیر کرد که در کشور ما، افراد تحصیلکرده به راهبردهای مقابلهای مناسب مجهز نیستند، به همین دلیل در برخورد با مشکلات به طور هیجانی عمل کرده و نمیتوانند راهکارهای مناسب را به فرزندان خود آموزش دهند تا خود را با شرایط تنشزا وفق دهند. بر این اساس، جای خالی آموزش مهارتهای مقابلهای به افراد در آموزش و پرورش کشور به مراتب احساس میشود. همچنین از یافتههای این تحقیق میتوان این نتیجه را نیز برداشت کرد که از آنجاییکه تحصیلکردگان کشور با توجه به سطح تحلیلهای ذهنی خود، شرایط اجتماعی را بسیار پرفشار تلقی میکنند، موافق آموزش راهبردهای مقابلهای و راهکارهای موجود در جامعه، برای کاهش استرس و در نهایت وفق دادن خود با شرایط موجود جامعه به فرزندانشان نیستند که این مسئله منجر به کاهش تابآوری آنها خواهد شد. در واقع سازگار شدن با شرایط نامطلوب جامعه برای قشر تحصیلکرده به منزلهی عدم پویایی و تلاش برای تغییر دادن وضعیت موجود میباشد.
پر واضح است که دانشآموزان ناحیهی چهار دارای شرایط فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی پایینتری نسبت به دانشآموزان ناحیهی دو هستند. از آنجاییکه مشکلات اقتصادی میتواند یکی از دلایل مهم افزایش تعارضات در خانواده باشد، میتوان نتیجه گرفت که دانشآموزان ناحیهی چهار فشار روانی بیشتری را نسبت به دانشآموزان ناحیهی دو تحمل میکنند. با توجه به تعریف تابآوری مبنی بر توانایی فرد در غلبه کردن بر شرایط سخت محیطی و سازگار کردن خود با مشکلات، نتیجهی این پژوهش نشان میدهد که دانشآموزان ناحیهی چهار با وجود مشکلات فراوان در خانواده، از راهبردهای مقابلهای مسئله مدار شامل راهبرد حل مسئلهی مدبرانه و ارزیابی مجدد مثبت بیشتر استفاده میکنند.در واقع هنگامیکه کودکان احساس کنند منبع استرس قابل تغییر نیست، واقعیت استرسزا را پذیرفته، با نگاهی مثبت به موقعیت نگاه کرده و خود را با آن سازگار میکنند. در این شرایط آنها سعی میکنند بهترین راه حل را برای تغییر وضعیت انتخاب کرده و مشکلات خود را حل کنند.
نتایج پژوهش حاضر حاکی از آن است که در رابطه با شرایط زندگی دانشآموزان به عنوان یک عامل دموگرافیک، میانگین دانشآموزانی که تنها با یکی از والدینشان زندگی میکنند، در بعد ارزیابی مجدد مثبت از متغیر راهبردهای مقابلهای، نسبت به میانگین دانشآموزانی که با پدر و مادرشان زندگی میکنند بالاتر میباشد.
یافتههای این پژوهش با تحقیقات جارسولد[۱۲۶] (۲۰۰۷)، دمو و آکوک[۱۲۷] (۱۹۸۸)، ویس[۱۲۸] (۱۹۷۹)، گایدوبالدی و پری[۱۲۹] (۱۹۸۵)، نیل، آلپرن، اسپنس و پلانکت[۱۳۰] ( ۱۹۸۴)، والراستین و کلی[۱۳۱] ( ۱۹۷۴)، کوردک[۱۳۲] (۱۹۸۱)، همسو میباشد.
در توجیه این یافته، میتوان اینگونه توضیح داد که در بعضی خانوادهها تعارضات بین والدین و استرس ادراک شده توسط فرزندان به قدری زیاد است که طلاق به عنوان یک راهکار مفید میتواند ایفای نقش کند. در این شرایط خارج شدن یکی از والدین از زندگی فرزندان منجر به کاهش میزان استرس میشود. در واقع بعد از طلاق، یک آرامش نسبی به کودکان باز میگردد که منجر به خوشبینانه نگریستن به زندگی، دیدن زوایای مثبت و در نهایت کنترل عواطف منفی میشود. جارسولد (۲۰۰۷)، میگوید: هنگامیکه شما بدترین وقایع را در سنین کم پشت سر میگذارید، مواجه شدن با مشکلات دیگر در آینده به نظر آسان میآید. من هنوز هم مشکلاتی در زندگیام دارم اما وقتی آنها را با طلاق و جدایی والدینم مقایسه میکنم، میفهمم که هنوز هم میتوانم ادامه دهم.
همچنین، با توجه به نتایج پژوهش حاضر مشخص شد که در متغیر تابآوری و خرده مقیاسهای راهبردهای مقابلهای مسئله مدار، هیچگونه تفاوتی بین دختران و پسران وجود ندارد، همچنین در سه خرده مقیاس مقابلهی رویارویی، خویشتنداری و راهبرد گریز/ اجتناب، بین دختران و پسران تفاوتی دیده نشد، در حالیکه، در بعد دوری گزینی از متغیر راهبردهای مقابلهای هیجان مدار، میانگین دختران از میانگین پسران بیشتر است.
یافتههای این پژوهش در رابطه با تفاوت نداشتن دختران و پسران در متغیر تابآوری، با نتایج حسین چاری و جلیلی(۱۳۸۹)، خلعتبری و بهاری (۱۳۸۹)، محمودی، رحیمی و محمدی (۱۳۹۰)، اسکهیل[۱۳۳] (۲۰۰۱)، جلیلی شیشوان(۱۳۸۸)، بشارت و همکاران (۱۳۸۷) و هنلی[۱۳۴] (۲۰۱۰)، همسو میباشد. در حالیکه با یافتههای ورنر (۱۹۹۳) و راتر (۱۹۸۷)، مبنی بر تابآورتر بودن دختران نسبت به پسران و همچنین با یافتههای مارتین و مارش[۱۳۵](۲۰۰۶)، مبنی بر تابآورتر بودن پسران نسبت به دختران ناهمسو میباشد. این اختلاف نتایج، شاید به دلیل تغییر کردن شرایط جامعه و کمرنگتر شدن نقشهای جنسیتی باشد. بر این اساس، اگرچه در گذشته از پسران انتظار بیشتری میرفت تا شرایط سخت را تحمل کرده و از پس مشکلات بر آیند، اما با توجه به شرایط کنونی جامعه، امروزه دختران پا به پای پسران در همههی شرایط خود را درگیر میکنند و در وضعیت تقریبأ مشابه با آنان به سر میبرند که میتواند منجر به عدم تفاوت جنسیتی در متغیر تابآوری شود.
همچنین، نتایج پژوهش حاضر با یافتههای فرایدنبرگ و لویس[۱۳۶] (۱۹۹۱) و پیکو[۱۳۷] (۲۰۰۱) و ماروویک[۱۳۸] (۲۰۱۱)، در رابطه با عدم وجود تفاوت بین دختر و پسر در استفاده از راهبردهای مقابلهای مسئله مدار، همسو میباشد. در حالیکه با پژوهشهای فولکمن و لازاروس (۱۹۸۰)، استون و نیل[۱۳۹] (۱۹۸۴)، مبنی بر استفادهی بیشتر پسران از راهبردهای مقابلهای مسئله مدار، ناهمسو میباشد. در توجیه این مسئله میتوان اینگونه اظهار داشت که دانشآموزان نمونهی این پژوهش، در یک ردهی سنی بین دوران کودکی و بلوغ میباشند که در این دوره هم آمادهی پذیرفتن نقشهای جنسیتی میگردند و هم سبکهای مقابلهای آنها تغییر میکند (پیکو،۲۰۰۱). تحقیقات گذشته نشان میدهد که انتظاراتی که از هر یک از جنسیتها میرود منجر به شکلگیری نقشهای جنسیتی میشود. مثلأ از پسران انتظار می رود که مستقل، منطقی و مسئله مدارتر عمل کنند، در حالیکه دختران با صفاتی نظیر احساساتی بودن، توصیف میشوند و انتظار میرود هیجان مدارتر عمل کنند (بم[۱۴۰]، ۱۹۷۴). در نتیجه یاد میگیرند که در جامعه انتظارات متفاوتی از آنها میرود و روشهای مقابلهای متفاوت در آنها تقویت میشود.
یافتههای این پژوهش در رابطه با استفادهی بیشتر دختران از راهبرد مقابلهای هیجان مدار دوری گزینی نسبت به پسران، با یافتههای تحقیقات متیود[۱۴۱] (۲۰۰۴)، اندلر و پارکر (۱۹۹۴)، شلتون، هارولد، والس[۱۴۲]، گویک- موری و کامینگز (۲۰۰۶)، دیویس، فورمن، ریسی و استیونز[۱۴۳] (۲۰۰۲)، الشیخ و ریتر[۱۴۴] (۱۹۹۶)، بیلی، ولف و ولف[۱۴۵] (۱۹۹۶) و دی و لیوینگستون[۱۴۶] (۲۰۰۳)، همسو میباشد.
۵-۵- کاربردهای نظری و عملی
پژوهش حاضر، به بررسی نقش متغیر ادراک فرزندان از تعارضات والدین در پیشبینی میزان تاب آوری دانش آموزان راهنمایی با واسطهگری راهبردهای مقابلهای پرداخته است و نتایج این تحقیق حاکی از آن است که هر دو متغیر در پیشبینی متغیر تابآوری نقشی اساسی را ایفا میکنند.
با توجه به اینکه والدین اصلیترین الگوهای کودکان در زندگی هستند، به نظر میرسد برگزاری کارگاههای آموزشی جهت آشنا نمودن والدین با سبکهای حل تعارضات در زندگی زناشویی و همچنین نحوهی استفاده از راهبردهای مقابلهای در برابر استرس ایجاد شده، منجر به تابآورتر شدن والدین شده که دستیابی به این مهم، مسلمأ تاثیر مستقیمی بر افزایش تابآوری فرزندان خواهد داشت. همچنین با توجه به آموزش پذیر بودن متغیر راهبردهای مقابلهای، این مسئله مطرح میگردد که اگر نظام آموزشی کشور، پرداختن به سبکهای مقابلهای را در برنامههای آموزشی خود قرار دهد، میتوان امید داشت که دانشآموزان طی دوران تحصیل خود این مهارتها را فرا گرفته و در زندگی آیندهی خود پیاده کنند که منجر به افزایش تابآوری هم در خود آنها و هم در نسل آتی خواهد شد. بر این اساس برگزاری کارگاههای آموزشی جهت آشنا نمودن معلمان با مفاهیم راهبردهای مقابلهای و تاب آوری نیز می تواند به شکلگیری این مهارتها در دانشآموزان کمک کند. افزون بر این، توجه به این نکته حائز اهمیت است که کاهش سطح فشار روانی در جامعه که بیشترین تاثیر تخریبی را بر افراد تحصیلکرده بر جای میگذارد، منجر به کاهش ادراک مشکلات اجتماعی و افزایش تابآوری فرزندان آنان که آینده سازان کشورند خواهد شد.
۵-۶- محدودیتها
فرم در حال بارگذاری ...