مشاوران مدارس همچنین میتوانند از نظریه های تخصصی مشاوره شغلی برای کمک به انتخاب شغل و آموزش کارآفرینی به عنوان یکی از شیوه های مناسب انتخاب شغل در عصر حاضر استفاده کنند. اما در حال حاضر از نظریه های مشاوره شغلی برای آموزش کارآفرینی کمتر استفاده شده است و تنها چند پژوهش داخلی توسط فکری، شفیعآبادی، نورانیپور و احقر (الف- ۲۰۱۲و ب-۲۰۱۲)، فکری و شفیعآبادی (۲۰۱۳)، فکری، شفیعآبادی، رفاهی و زابلی (الف-۲۰۱۴ و ب-۲۰۱۴) در این زمینه روی دانشجویان انجام شده است که اثر بخشی الگوی بومی شفیعآبادی، و نظریه گاتفردسون[۱] و نظریه کرامبولتز[۲] را در آموزش کارآفرینی نشان میدهد. همچنین پژوهشهای حریری (۱۳۹۳) و طاهری (۱۳۹۳) اثر بخشی الگوی چند محوری شفیعآبادی را روی مهارتها و رفتار کارآفرینانه دانش آموزان نشان داده است.
از آنجایی که مشاوره بدون شناخت کافی فرهنگ و اداب و رسوم جامعه امکان پذیر نیست کاربرد الگوهای بومی مشاوره همواره باید مورد توجه قرار گیرد. بر اساس الگوی بومی چند محوری شفیعآبادی (۱۳۹۲) انتخاب شغل فعالیتی پویا و هدفمند است که با توجه به نوع خویشتن پنداری میزان ارضای نیازها و توان تصمیمگیری در درون شیوه زندگی رخ میدهد. پویایی در انتخاب شغل مبین تحرک، تغییرپذیری، خلاقیت و شادابی است. خویشتن پنداری قضاوتی است که فرد در زمینههای موفقیت یا شکست، ارزشها، تواناییها یا ضعفها، اهمیت و یا اعتبار یا بیاعتباری خود دارد. ارضای نیازهای اساسی از عوامل مؤثر در انتخاب شغل است به طوری که اگر شغلی نیازهای فرد را برآورده نسازد در شرایط عادی انتخاب نخواهد شد و در نهایت فرد باید در مسیر رشدی انتخاب شغل تصمیم بگیرد و شغلی را که با خویشتن پنداریش همسوست و نیازهایش را برآورده میسازد برگزیند.
مقایسه الگوهای بومی و غیر بومی مشاوره شغلی میتواند نقش مهمی در شناخت هرچه بهتر روشهای مناسب مشاوره شغلی داشته باشد. نظریه یادگیری اجتماعی یک الگوی چند محوری خارجی است که چهار عامل: استعداد ژنتیکی، رویدادها و شرایط محیطی، تجارب یادگیری و مهارتهای انجام کار را عوامل مؤثر در انتخاب شغل میداند منظور از استعداد ژنتیکی هر نوع توانایی و آمادگی ویژه ذاتی است که از طریق وراثت حاصل میشود. رویدادها و شرایط محیطی در انتخاب شغل موثرند. عملکرد شغلی انسان نیز نتیجه تجارب یادگیری گذشته اوست. مهارتهای انجام کار با مواردی نظیر هدفها و باورها و ارزش گذاریهای شغلی فرد و میزان اطلاعات او از مشاغل مختلف بستگی دارد (کرامبولتز،۱۹۷۵، به نقل از شفیعآبادی، ۱۳۹۲). بنابرین مقایسه نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز با الگوی چند محوری شفیعآبادی میتواند اطلاعات مفیدی را در اختیار محققان و مسئولان آموزش و پرورش برای آموزش کارآفرینی قرار دهد. اما تا کنون در زمینه مقایسه اثر بخشی مشاوره شغلی در آموزش کارآفرینی روی دانشآموزان پژوهشی انجام نشده است. بنابرین با توجه به اهمیت ایجاد شغل ، نقش مدارس در ایجاد رفتار کار آفرینانه و کمبود پژوهشها در زمینه مقایسه الگوی بومی و غیر بومی بر رفتار کارآفرینانه این پژوهش به دنبال پاسخ به این سوال است که آیا بین اثر بخشی الگوی چند محوری شفیعآبادی با نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز بر رفتار کارآفرینانه دانشآموزان تفاوت وجود دارد ؟
اهمیت و ضرروت پژوهش:
انتخاب شغل مناسب در حقیقت علاوه بر امرار معاش فرد برای گذران امور زندگی بر رفتار اجتماعی و شیوه زندگی وی اثر میگذارد. در گذشته تنوع شغلی به اندازه امروز نبوده و اغلب فرزندان به صورت موروثی مشاغل پدران خود را انتخاب میکردند اما در جوامع امروزی با توجه به گسترش جمعیت و در نتیجه افزایش تقاضا و کاهش عرضه مشاغل ایجاد فرصتهای شغلی مناسب برای خود و دیگران یا به عبارتی کارآفرینی بسیار ضروری است.
کارآفرینی به عنوان سمبل و نماد تلاش و موفقیت در امور تجاری بوده و کارآفرینان پیشگامان موفقیتهای تجاری در جامعه هستند. نیل اسملسر[۳]، کارآفرینی را یکی از دو شرط ضروری توسعه اقتصادی میداند[۴].
دراکر[۵] (۱۹۷۵، به نقل از احمدی، شافعی، و مفاخری نیا، ۱۳۹۱) اعتقاد دارد کارآفرینی بیش از آنکه یک ویژگی شخصیتی باشد یک الگوی رفتاری است. این الگوی رفتاری را میتوان به مردم آموزش داد تا آن ها یاد بگیرند که چگونه به طور کارآفرینانه رفتار کنند.
از آنجا که دومین پایگاه اجتماعی بعد از خانواده برای دانشآموزان مدرسه میباشد بنابرین مدرسه نقش مهمی را در آموزش و پرورش آن ها ایفا میکند و عمده مسئلهای که بعد از فارغالتحصیلی ذهن آن ها را درگیر میکند انتخاب شغل و یافتن شغل مناسب میباشد. لذا با توجه به محیط آموزشی مدارس نقش مهم آن ها برای آموزش چنین رفتاری همزمان با آموزش دروس تخصصی تحصیلی خود احساس میشود تا در زمان پایان تحصیلات و یادگیری رفتار کارآفرینانه راه و هدف مشخصی را برای ایده ها و ایجاد شغل مناسب داشته باشند.
در دهه ۱۹۹۰، زمانی که آموزش کارآفرینی در دانشگاهها فراگیر شده بود، تنها در تعداد معدودی از مدارس کشورهای پیشرفته از قبیل آمریکا، انگلیس، آلمان و ژاپن و آن هم به طور آزمایشی، کارآفرینی آموزش داده میشد. اما اکنون میتوان گفت، در مدارس آمریکا که تعداشان بیش از تعداد کل دانشگاههای جهان است، کارآفرینی آموزش داده میشود (کاتاز[۶]، ۲۰۰۳). تنها از طریق آموزش و پرورش میلیونها دانشآموز کارآفرین است که میتوان میلیونها شغل ایجاد کرد (سانتر[۷] ۱۹۹۸، به نقل از حسینیخواه ۱۳۸۷).
امروزه اهمیت و جایگاه استفاده از خدمات مشاورهای بیش از پیش بر ما نمایان است. در حقیقت هر چه بر میزان تحصیلات و آگاهی مردم افزوده میشود و هر چه زمان به جلو گام برمیدارد، علاقه افراد جهت اخذ مشاوره و راهنمایی از مشاورین با تجربه و خبره بیشتر میشود [۸]. یکی از انواع مهم مشاوره راهنمایی و مشاوره شغلی است با توجه به تنوع مشاغل نیاز به مشاوره و راهنمایی شغلی احساس میشود و تا به حال کمتر به این امر اهمیت داده شده است. مشاور شغلی با بررسی جوانب مختلف شغلی و شخصیتی میتواند نقش مهمی را در کمک به ایجاد شغل مناسب برای خود و دیگران از طریق آموزش کارآفرینی داشته باشد.
مشاوران مدارس اغلب در مدارس بیشتر به حیطه بهداشت روانی و تحصیلی میپردازند و در حوزه شغلی تنها به معرفی مشاغل در هفته مشاغل اکتفا میکنند و عملا راهنمایی و مشاوره شغلی در مدارس نقش کمرنگی را در هدایت شغلی دانش آموزان ایفا میکند.
با توجه به مطالب بیان شده میتوان به اهمیت مقایسه دو الگوی بومی و غیربومی و آموزش رفتار کارآفرینانه به دانشآموزان پی برد. لذا نتایج پژوهش حاضر میتواند مورد استفاده وزارت آموزش و پرورش، و مشاوران مدارس و مشاوران شغلی قرار گیرد.
اهداف پژوهش:
هدف اصلی:
مقایسه اثربخشی الگوی چند محوری شفیع آبادی با نظریه یادگیری اجتماعی بر رفتار کارآفرینانه
هدف جانبی:
فرم در حال بارگذاری ...