ترادف یا هممعنایی[۱۰۳] یکی از شناختهشدهترین روابط مفهومی است که از دیرباز مورد بحث و بررسی دستورنویسانِ ادوار مختلف قرار گرفته است. معمولاً به هنگام تعریف هممعنایی چنین گفته میشود که اگر دو واژه هممعنا به جای یکدیگر به کار روند، در معنای زنجیره گفتار تغییری عمده حاصل نمیآید. باید توجه داشت که هممعنایی مطلق در هیچ زبانی وجود ندارد؛ یعنی هیچ دو واژهای را نمیتوان یافت که در تمامی جملات زبان بتوانند بطور یکسان به جای یکدیگر به کار روند و تغییری در معنا آن زنجیره پدید نیاید.[۱۰۴]
-
- ۱. حوزه های معناشناختی
یکی از موضوعاتی که در معناشناسی از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ مسأله حوزهی معنایی[۱۰۵] است که با توجه به آرای هِردِر [۱۰۶] و هومبلت[۱۰۷] از سوی گروهی از دانشمندان آلمانی و سوئیسی به ویژه ایپْسِن [۱۰۸] و پورتْسیگ[۱۰۹] در دهه دوم و سوم قرن بیستم معرفی شد و با آرای وایزگربر[۱۱۰] با عنوان نظریه حوزههای معنایی یا نظریه حوزهای انسجام یافت.
اشتراک در یک شرط لازم، سبب طبقهبندی واژهها در یک حوزه معنایی میگردد؛ برای مثال واژههای صلوه، زکوه، حج و جهاد همه در این جهت مشترکند که از فروع عبادات به حساب میآیند؛ از این جهت میتوان آنها را در «حوزه معنایی عبادات» جای داد؛ ولی مثلاً واژه «کفر» به دلیل نداشتن چنین ویژگی در این حوزه معنایی خاص جای ندارد. اعضای یک حوزه معنایی، واحدهای یک نظام معنایی را تشکیل میدهند؛ چنین واحدهایی به دلیل ویژگی مشترکشان همحوزه به حساب میآیند.[۱۱۱]
به مجموعهای از روابط معنایی دارای طرح در میان دسته های مختلف واژههای یک زبان، حوزه یا میدان معنایی میگوییم. خوشههای معنایی در همه زبانها وجود دارند. عبارت یا کلمهای که بتواند به شناخت رشتههای یک حوزه معنایی کمک کند، دارای اهمیت و اعتبار استراتژیک است؛ مانند رابطه کذب و افترا و ظلم در قرآن.[۱۱۲] در واقع میتوان گفت که واژگان، ساختی چندلایه دارند و این لایهها از لحاظ زبان شناختی، توسط گروههای خاصی ازکلمات کلیدی ساخته شدهاند که آنها را« میدانهای معناشناختی» مینامند. به نظر ایزوتسو، یکی از اصولی که در معنا شناسی مورد توجه است چگونگی تشکیل حوزههای معنا شناختی است، یعنی آن شبکهای از کلمات کلیدی که به لحاظ زبانی، نظامی از مفاهیم کلیدی را پدید میآورد. توجه به چگونگی تشکیل این حوزهها از این حیث اهمیت دارد که یک کلمه کلیدی به تنهایی و جدا از سایر کلمات کلیدی بسط و توسعه نمییابد. به قول ایزوتسو،” یک کلمه کلیدی به خصوص مهم در هر مرحله از سیرش تعدادی از کلمات کلیدی را در پیرامون خود گرد میآورد و یک، یا چند حوزه معنا شناختی را میسازد".[۱۱۳]
-
- ۱۱. ۱. چگونگی تشکیل حوزه معنایی
تشکیل حوزه معنایی به طرق گوناگون صورت میگیرد. طریق اول شکل گیری حوزههای معناشناختی، عبارت است از تشکیل حوزه بر اساس “ نسبت ترادفی “ میان دو یا چند مفهوم. مترادفها در یک واژگان میتوانند بینشهای با ارزشی در مورد روابط جانشینی یک واژه با دیگر واژگان زبان به دست دهد. که ما در فصل سوم (مفاهیم جانشین) به طور مفصل به آن خواهیم پرداخت.
روش دومی که بدان طریق حوزهای معناشناختی تشکیل میگردد از طریق روابط همنشینی است و آن هنگامی پیش میآید که مفهومی کلیدی به تعدادی عناصر و اجزای ذاتی تجزیه شود. در این صورت هر یک از آن اجزاء سبب طرح مسائلی در اطراف خود می شود که حوزه معناشناختی مذکور را بسط و گسترش میدهد و ای بسا که هریک از آن عناصر حوزههای دیگری را بسازند که یا از طریق نسبت ترادفی یا تقابلی یا ” انشعاب مفهومی ” تشکیل شدهاند، البته این نکته اخیر درباره سایر طرق نیز پیش آمدنی است؛ یعنی، مثلاً در درون حوزهای که بر اساس نسبت تقابلی شکل میگیرد؛ زیرا حوزههایی میتوانند به وجود آیند که هریک درعین اینکه حوزهای خاصند، تحت حوزه بزرگتری واقع شوند.
گاه یک کلمه کلیدی در “ نسبت تقابلی ” با مفاهیمی دیگر قرار میگیرد و این رابطه سبب میشود که حوالی آن حوزه معنا شناختی تشکیل شود که محور آن همان نسبت تقابلی به لحاظ مفهومی است. حوزهای که ایزوتسو کار خود را با بررسی آن آغاز میکند بر همین اساس شکل میگیرد؛ یعنی از آنجا که مفهوم ” ایمان” در تقابل کامل با مفهوم ” کفر ” قرار میگیرد، بررسی حوزه ای که بر مبنای نسبت میان این دو شکل میگیرد، در تحلیل معنایی ایمان ضرورت مییابد.
افزون براینکه اساساً این طرح مفهومِ کافر به دست خوارج بود که خود مسأله ایمان را به ساحت توجه امت اسلامی وارد کرد. پس نقطه شروع به لحاظ تاریخی دیدگاه خوارج است، و به لحاظ معنا شناختی حوزهای که بر اساس نسبیت تقابلی فوق شکل میگیرد. اما اینکه در اینجا سخن از حوزه میرود به این دلیل است که مفهوم ” کفر ” نه تنها در مقابل ” ایمان ” قرار نمیگیرد بلکه به تدریج شبکهای از مفاهیم دیگر که هر کدام در رقابت با ” کفر” قد علم میکنند بافته میشود و تصویر پیچیدهتر میگردد. ایزوتسو نشان میدهد که این شبکه بدین نحو شکل میگیرد که ملاک کفر از دید خوارج پذیرفتن حجیت حکم بشری ،یعنی به بیان کلی، ارتکاب گناه کبیره است. بنابراین ، مفهوم” گناه کبیره” و “مرتکب کبیره” خود به صف کلمات کلیدی میپیوندد.[۱۱۴] علاوه بر روشهای فوق درحوزه سازی، ایزوتسو به طرق ثانوی دیگری نیز اشاره میکند که سبب بسط حوزههای معناشناختی میگردد. وی اعتقاد دارد که این طرق ثانوی عمدتاً بر اوضاع و احوال خاص تاریخی استوارند و غالبا غیر قابل پیش بینیاند؛ یعنی بر اساس اینکه چه موضوعی توجه مردم را در عصر خاصی به خود جلب کند، کلمهای به صورت کلیدی در میآید و خود بخود با طرح مسائلی جانبی در اطراف آن، کلمات کلیدی دیگری را نیز پیرامون خود گرد می آورد.[۱۱۵] مثلاً برای اینکه خوارج افراطی حتی فرزندان بیگناه کسانی را که کافر و یا مشرک میخواندند؛ به نام اینکه آنان نیز کافر و یا مشرکند، میکشتند، سبب طرح مسأله شأن دینی کودکان شدکه در کلمه “فطرت” یعنی گرایش طبیعی دینی، تبلور یافت و این کلمه کلیدی با گرد آوردن کلمات دیگری همچون ایمان، اسلام، کفر و طفل در اطراف خود، حوزه معناشناختی مستقلی را پدید آورد.
ما در فصل دوم این تحقیق (معناشناسی تاریخی) به طور اجمالی به بررسی تاریخی واژه “ألم” خواهیم پرداخت.
-
- ۱. کلمات کلیدی
کلماتی را که نقشی واقعاً قطعی در ساختن جهانبینی تصوری دارند، « کلمات یا اصطلاحات کلیدی» مینامیم. مهمترین و دشوارترین کار دانشمند معنا شناس که میخواهد متنی را از این لحاظ مورد مطالعه و تحقیق قرار دهد ،استخراج اصطلاحات کلیدی از میان واژگان متن است.[۱۱۶]
پیدا کردن کلمات کلیدی در متن برای تحقق اصل اول روش سمانتیکی؛ یعنی فهم معنای کلمات در قالب نظام فکری، و نه به صورت مجزا، بسیار لازم و ضروری است. ایزوتسو معتقد است این کار در مورد قرآن چندان ساده نیست؛ زیرا این کلمات و تصورات در قرآن هر یک تنها و جدا از یکدیگر به کار نرفته است و معنای محسوس و ملموس خود را از مجموع دستگاه ارتباطاتی به دست میآورند.[۱۱۷]
-
- ۱۲. ۱.کلمه کانونی
کلمه کانونی کلمهای است که تعدادی واژگان کلیدی را در اطراف خود جمع میکند و در واقع نقش ایجاد وحدت و هماهنگی میان این کلمات را بر عهده دارد.[۱۱۸]در هر متن میتوان با تشکیل میدانهای معناشناختی به کلمه کانونی یا مرکزی دست پیدا کرد. در قرآن به نظر ایزوتسو، کلمه “ایمان” نسبت به تصدیق، تکذیب، عصیان، کفر،شرک و نفاق میدانهای معنایی درست میکند. در این میدانها میتوان کانونی بودن کلمه و مفهوم الله به خوبی یافت. میدانهای معنایی میتوانند روابط مختلفی با یکدیگر داشته باشند. مثلاً کلمه “ضلال” از سویی در میدان واژگانی “کفر” قرار میگیرد و از سویی دیگر در میدان واژگان” صراط". شناخت حلقههای اتصالی کار بسیار سهل و ممتنعی است. شناخت کلمه کانونی در رفع ابهام معنایی و در شناخت حلقههای اتصال میدانهای معنا شناختی نقش بسیار مهم و با اهمیتی دارد.کلمه کانونی لزوماً منحصر به فرد نیست و کانونی بودن یک کلمه یا مفهوم با تعدد آن سازگاری دارد.[۱۱۹] یعنی یک کلمه کانونی میتواند در میدانی دیگر به صورت واژگان کلیدی نمایان شود و یا بالعکس.
ایزوتسو میگوید: « از “کلمه"کانونی مقصود من یک کلمه کلیدی خاص است که نماینده و و محدود کننده یک حوزه و محوطه تصوری یعنی به اصطلاح ما یک «میدان معناشناختی» نسبتا مستقل و متمایز در درون یک کل بزرگتر از واژگان است. مرکز تصوری یک بخش مهم معناشناختی واژگانی مشتمل بر عدهای از کلمات کلیدی است».[۱۲۰]
چون همه کلمات کلیدی، بنابر تعریف، اصطلاحات مهم هستند، برای ما تصمیم گرفتن درباره اینکه کدام یک از همه نامزدهای کلمه ِکانونی دستگاه شدن درمیان آنها باید برای این منظور دشوار است. کلمات کلیدی میدان معناشناختی “ألم” را میتوان در سه گروه عمده طبقهبندی کرد:
۱ـ کلماتی که نماینده تصورهای مربوط به ماهیت و طبیعت خود ألم است. مثل دنیا، مرض(بیماری)، وجع ، نصب ، سرور و…
۲ـ تصورها و مفاهیم وابسته به انتخاب خود انسان؛ تنهایی، ناامیدی، پوچی و…
تصورها و مفاهیم رهایی از درد و رنج مثل ایمان به خداوند، تقوی، زهد و … [۱۲۱]
-
- ۱. معنا شناسی همزمانی(توصیفی) و معنا شناسی زمانگذر(تاریخی)
معنا شناسی زبانی که بخشی از دانش زبان شناسی به شمار میرود، نیز به دو روش معنا شناسی تاریخی و معنا شناسی توصیفی تقسیم میشود.[۱۲۲] درواقع به واژگان میتوان از دو نقطه دید روانشناسی متفاوت نظر کرد. در زبانشناسی نوین این دو دیدگاه به نامهای « زمانگذر»[۱۲۳] «همزمان»[۱۲۴] خوانده میشوند. زمانگذر چنانکه ترکیب و اشتقاق کلمه نشان میدهد، عبارت از دیدی از زبان است که در آن عنصر زمان در هرچه مربوط به زبان شناسی است، علی الاصول مورد تأکید واقع میشود بنابراین واژگان از لحاظ زمان گذر، بستهای از کلمات است که مستقل از دیگران به روش خاص خود رشد میکند و تغییر میپذیرد. بعضی کلمات موجود در گروه و دسته ممکن است حالت توقف پیدا کند، یعنی در دوره ای از زمان(As) استعمال آنها موقوف شود؛ کلمات دیگر مدت درازتری(Bs) رایج میمانند؛ و نیز ممکن است در نقطه معینی از زمان (Cs) تاریخ خود را آغاز کنند.[۱۲۵]
در مقابل تریر و وایزگربر که بحث مطالعه در زمانی حوزههای معنایی را مطرح کردند، پورستینگ بحث مطالعه همزمانی حوزههای معنایی را ارائه نمود. از دیدگاه او روابط معنایی میان برخی واژگان وجود دارد که به هم آوایی آنان منجر میشود مثل اسب با شیهه.[۱۲۶]
در بحث معناشناسی زمان گذر ( تاریخی) با آوردن مثالی به نقش و تأثیری که فرهنگ و گفتمان میتواند در فهم متن داشته باشد اشاره میکنیم:
« آیا تا به حال از خود پرسیدهایم که چرا همه افراد یک شهر برای دیدن نمایشی (گفتمان نمایشی) که در یکی از سالنهای آن بر روی صحنه است، نمیروند؛ یا اینکه چرا گروهی سینما را انتخاب میکنند و گروهی دیگر نمایش را و برخی هم خواندن کتاب داستان را در اتاق خلوت. پس نخستین گام در جهت ارتباط، انتخاب یک گفته از میان گفتههای متعدد است که این کمترین تفاهم با گفتهپرداز را نشان میدهد. ریشه این تفاهم ارزشهایی از نوع شناختی، حسی ـ ادراکی، عاطفی و زیبایی ـ شناختی در متن یا گفته است که توانایی تشخیص آنها، یعنی همان توانش معنایی، به دانستههای دایره المعارفی یا اطلاعات عمومی گفته خوان و فرهنگ مشترکی که او و گفتهپرداز در آن رشد یافتهاند و نیز میزان علاقه او به دادههای شناختی، فرهنگی و هنری باز میگردد.
بدیهی است که نبود هر یک از این عوامل ارتباط گفته خوان با گفته را دشوار یا ناممکن میسازد. مثالی میآوریم: سفره هفت سین در مراسم عید نوروز، جنبه تاریخی، فرهنگی، ملی و سنتی دارد و گفتهای معنادار است. گفته خوان (بیننده یا نظارهگر) ایرانی توانش معنایی لازم را برای ارتباط با این گفته دارد، در حالی که همین گفتمان ممکن است برای فردی خارجی که با مراسم عید نوروز ایرانی آشنایی ندارد، کاملاً بیمعنا باشد و هیچ نوع توانش معنایی در او ایجاد نکند؛ چون سفره هفتسین برای چنین فردی گفته محسوب نمیشود. در این حالت است که ارتباط غیرممکن میشود.مثال دیگری که میتوان در زمینه توانش معنایی ذکر کرد، مراسم عزاداری عاشورای حسینی است. در اینجا توانش معنایی یعنی آشنایی گفتهخون با فرهنگ مذهبی عاشورا و اطلاعاتی که او از این فرهنگ دارد. با دیدن مراسم سینهزنی که موضوعی شناختی ـ عاطفی است، گفتهخوان بیهیچ درنگی، بین دادههای طبقهبندی شده در ذهن خود و آنچه در مقابل آن قرار دارد، تفاهم و ارتباط ایجاد میکند، در حالی که ممکن است همین مراسم برای فردی خارجی که با فرهنگ مذهبی ما بیگانه است، تنها از جنبه زیبایی شناختی (نحوه قرار گرفتن افراد و حرکت دستها، هماهنگی در رنگ لباسها، طرز راه رفتن یا ایستادن افراد، آوایی که از جمع به گوش میرسد و غیره) اهمیت داشته باشد».[۱۲۷]
-
- ۱. جهانبینی معناشناختی
واژگان در هر زبانی یک مجموعه اتفاقی و تصادفی از تعداد زیادی کلمات توده شده بدون نظم و قاعده بر روی یکدیگر نیستند. بلکه یک شبکه به هم گره خورده و پیوسته را تشکیل میدهند.
از دیدگاه مکتب بن و ایزوتسو، واژگان، نماینده جهان بینیها هستند و هر واژگان و سیستم معنایی یا نظامی نمایانده و در بر دارنده جهان بینی خاصی است که ماده خام تجربه را به صورت جهان با معنا و “تعبیر یافتهای تغییر میدهد. واژگان به این معنا یک ساختمان تک لایه نیست، بلکه تعدادی واژگانهای فرعی را که در عرض یکدیگر قرار گرفتهاند و مرزهای متداخل با یکدیگر دارند، شامل میشوند.[۱۲۸]
واژگان به عنوان حاصل جمع کلی همه میدانهای معناشناختی، همچون شبکه ای پیچیده وسیع از ارتباطات چند جانبه میان کلمات به نظر میرسدکه متناظر با یک کل سازماندار فراهم آمده از تصوراتی است که با یکدیگر از هزاران راه ارتباط و وابستگی دارند. چنین کل سازمانداری از تصورها که نماد (سمبل) آن واژگان یک قوم و یک دستگاه تصوری کلی است، همان است که ایزوتسو آن را به نام جهان بینی معناشناختی مینامد.[۱۲۹]
در مرحله نخستین پیش از اسلامی، اجمالاً سه دستگاه کلمات با سه جهانبینی مختلف مندرج در آنها وجود داشته است:
۱ـ واژگان بدوی محض که کهن ترین و برجسته ترین جهان بینی صحرانشینی را نمایش می دهد؛
۲ـ واژگان بازرگانی که طبیعتاً با واژگان نخستین ارتباط نزدیک داشت و بر روی آن بنا شده بود، و در عین حال نماینده روح و جهان بینی متفاوت، و نتیجه گسترش تازه اقتصاد بازرگانی مکه بود و کلمات و اندیشههای مخصوص بازرگانان این شهرعمیقاً در آن نفوذ کرده بود.
۳ـ واژگان یهودی - نصرانی که دستگاهی از اصطلاحات رایج در میان جهودان و ترسایان ساکن عربستان بود و دستگاه معمایی حنیفیان را نیز شامل میشد.
این سه دستگاه اجزای سازنده واژگان عربی جاهلی یا پیش از اسلامی بودهاند.[۱۳۰]
نمودار روش معناشناسی۱-۱۵
فصل دوم
معناشناسی تاریخی
توجه به حوادث تاریخی در فهم بسیاری از موضوعات و مسایل تأثیرگذار است به گونه ای که بدون توجه به آن برخی از مسایل را نمی توان درک کرد. این نوع نگرش به تاریخ، اهمیت آن را به حدی بالا برد که در تاریخ تفکر غرب، در دوره مدرن نظری پیدا شد به نام اصالت تاریخ[۱۳۱] یا تاریخنگری، و حتی تاریخ زدگی. مطابق این نظر همه چیز تابع تاریخ، یعنی شرایط زمانی و مکانی است و لذا هر فکری فقط در ظرف زمان و مکان تاریخی خود معنا دارد. مضمون و ماهیت خود یک فکر، اهمیتی ندارد؛ بلکه آثار و عوارض موجود آن و تشخیص عوامل تاریخی پدید آورندهاش، اعم از اجتماعی و اقتصادی، مهم است.
این امر درباره فهم متون هم از اهمیت شایانی برخوردار است و بدون توجه به آن معنای برخی از واژگان و عبارات امکان پذیر نیست. از این جهت در مغرب زمین فرهنگنامههایی به نگارش درآمد که تاریخ تولد واژگان و حتی تاریخ استعمال یک واژه در یک یا چند معنا هم مشخص شده و در برابر آن واژه نوشته شده است. چنانکه ایزوتسو میگوید: « مقارنه دو نظام فکری که فاقد ارتباط تاریخیاند، آن هم به گونهای اتفاقی، ممکن است به مشاهده تشابهات و تفاوتهایی بیانجامد که فاقد دقت علمی هستند».[۱۳۲]
براساس آنچه بیان شد برای بررسی هر گزاره و عنصری در جامعه امروزی، شناخت و بررسی پایهی تاریخ آن جزو اصول انکار ناپذیری است که باید به آن پرداخت.[۱۳۳] به این ترتیب در معناشناسی برای فهم دقیق تر واژگان معناشناسی تاریخی مطرح شده است. مقصود از معناشناسی تاریخی شناخت معنایی است که یک واژه یا ترکیب در طی تاریخ داشته است.[۱۳۴] و در آن بررسی میشود که معنای اولیه واژه و یا ترکیب چه بوده و بعد چه تطوّراتی در آن معنا از آغاز تاکنون پدید آمده است.[۱۳۵]
به این معنا، معناشناسی تاریخی عبارت از آن نیست که تاریخ کلمات منفرد به صورت درونی ساخته شود تا از تغییر معنا آنها در جریان تاریخ، آگاهی حاصل آید؛ بلکه معناشناسی تاریخی حقیقی، بدان صورت که امروزه از این اصطلاح مفهوم میشود، تنها هنگامی آغاز میشود که تاریخ کلمات را به اعتبار کل دستگاههای ایستایی که به آنها تعلق دارند مورد تحقیق و مطالعه قرار میدهیم، به عبارت دیگر هنگامی که دو یا چند سطح مختلف زبان مثلاً عربی را در مراحل متفاوت تاریخ آن با فاصلههای زمانی از یکدیگر جدا شدهاند، با هم مقایسه میکنیم. با توجه به هدفی که از تجزیه و تحلیل خود داریم، فاصله زمانی ممکن است کوتاه یا دراز باشد. مثلاً، حتی زبان قرآن را میتوان همچون فرآیندی تاریخی در نظر گرفت که حدود بیست سال امتداد داشته و مشتمل بر دو دوره متمایز مکی و مدنی بوده است.[۱۳۶]
به طور کلی منظور از معناشناسی تاریخی شناخت معنای اولیه و معانی بعدی در طول تاریخ حیات لغت است. در معناشناسی تاریخی باید به دو سوال اصلی پاسخ داد: ۱ـ واژه چگونه پدید آمده است؟ ۲ـ واژه چه تطورات معنایی در طول تاریخش، از گذشته تا به حال پیدا کرده است؟[۱۳۷]
فرم در حال بارگذاری ...