هرچه فرد از سطوح پایین مدیریتی به سطوح بالا ارتقاء مییابد. به مهارت فنی کمتری نیاز دارد. همچنین در سطوح پایین مدیریت که سرپرستان قرار دارند. مهارت فنی زیادی نیاز است. زیرا از آنها انتظار میرود تکنسین ها و کارکنان تحت سرپرستی خود را آموزش دهند.
با وجود اینکه مقدار مهارتهای فنی و ادراکی در سطوح مختلف مدیریت تفاوت میکند ولی مهارتهای انسانی شاخص مشترکی است که از اهمیت ویژهای در تمام سطوح مدیریت برخوردار است. بعبارت دیگر مهمترین توانایی یک مدیر، توانایی او در رفتار با مردم است. (ابراهیم پور، ۱۳۹۰)
پترسون (۲۰۰۴) معتقد است که مهارت های مدیریتی باعث بهبود عملکرد مدیریت شده و به کمک آن سازمان به اهداف خود نائل می گردد.
به نظر کاتز، مهارت توانایی را نشان می دهد که قابل توسعه بوده و خود را در عملکرد نشان می دهد و به ندت به بالقوه است. او لازمه مدیریت اثر بخش را دارا بودن مهارت های سه گانه، ادارکی، انسانی و فنی می داند که هر کدام می تواند به طور مجزا پیشرفت کنند. شایستگی ها یا مهارت های ادارکی، به توانایی ذهنی فرد در هماهنگ کردن همه فعالیتها و منافع سازمان مربوط است.
۲-۹- ضرورت تحول در آموزش و پرورش
امروزه اهمیت و جایگاه نیروی انسانی برکسی پوشیده نیست و به باور صاحبنظران محور توسعه پایدار به حساب می آید اما از آموزش و پرورش فعلی چنین شانیت و وجاهتی انتظار نمی رود و تحقیقات بر این مبناست که بزرگان ضرورت تحول در دستگاه تعلیم و تربیت را مطرح و مصر به پیگیری آن هستند. اصولا نظام آموزشی غیرهدفمند و به دور از فلسفه مبتنی بر نظام ارزشی جامعه قادر به ترسیم نقشه راه و مهندسی فرهنگی که انتظار از آن تبدیل به کشور اول در سطح منطقه مبتنی بر چشم انداز۲۰ ساله غیرممکن خواهد بود (صالحی، ۱۳۸۰).
برخی مشکلات مبتلا به نظام آموزش و پرورش ما فقدان فلسفه مبتنی بر مبانی تئوریک بومی برخاسته از نظام ارزشی، فقدان مهندسی فرهنگی هدفمند، دوری از رسالت اصلی و پرداختن به حاشیه ها و جوانب فرعی، عدم مشارکت پذیری و تعامل با عقبه فرهنگی و ناتوانی در بکارگیری انبوه نیروهای کارشناسی و تحصیل کرده عدم توفیق در مشارکت پذیرکردن آحاد جامعه و نهادهای موجود، اقتصاد زدگی و سیاست زدگی و انزوای مقوله فرهنگ و تعلیم و تربیت در باور و عمل نهادهای حکومتی و مردمی، گسست و فاصله ژرف بین نیروهای صف و ستاد، شکسته شدن هیمنه و اقتدار معلم، تنزل پایگاه اجتماعی معلم متاثر از شاخصه های مادی، عدم راه یابی نخبگان به آموزش و پرورش و رویارویی آن با فرار نخبگان، مهجوریت و مظلومیت آن درعرصه رسانه، حجیم و گسترده بودن، نگاه صرفا مصرفی به آن، پیرسالی در ساختار مدیریتی، سیستم مدیرتی انقباضی و مدار بسته و نبود بسترهای لازم برای مدیریت های خلاق، تمرکز شدید و خلأ تفکر اقتصادی در سیستم است.
۲-۱۰- ضرورت مشارکت در ایجاد تحول در آموزش و پرورش
آموزش و پرورش به عنوان نظامی اجتماعی نیازمند مشارکت و همکاری همه اجزای نظام است و این نظام بدون مشارکت موثر مردم و کارکنان در ابعاد علمی، فرهنگی، اقتصادی و عاطفی نمی تواند فرایند تعلیم و تربیت را به خوبی عملی سازد. پژوهندگان و متخصصان موضوع مشارکت معتقدند که این مفهوم تازه ای نیست و مترادف همکاری نمی باشد بلکه شیوه ای است از اداره امور متناسب با نیروهای جدید و قدرتمند فعال دنیای کنونی.
برای نگاه جدید ضرورت دارد وضعیت موجود مشارکت ارزشیابی شود در پرتو دستاوردهای حاصل از ارزشیابی تلاش های لازم برای سازمان دهی صورت پذیرد (پاتریشیا و نل، ترجمه اسلامیه، ۱۳۷۷).
در سالهای اخیر نظام آموزش کشور با مشکلات متعددی روبرو شده است. حل این مشکلات یکی از دغدغه های دست اندر کاران آموزش و پرورش است. طبق بیانات رهبر معظم انقلاب در گردهمایی روسای مناطق آموزش و پرورش کشور در مردادماه ۱۳۸۶، نیاز اصلی آموزش و پرورش ایجاد تحول بنیادین است و مهم ترین مانعی که بر سر راه ایجاد تحول در آموزش و پرورش وجود دارد، باقی ماندن بر پایه و اساس نظام قدیمی و کپی برداری شده قبلی است. مطرح شدن این مسئله از سوی رهبر معظم انقلاب اهمیت مسئله را دو چندان می کند بر این اساس وزارت آموزش و پرورش اقدام به تشکیل ستاد تحول بنیادین در آموزش و پرورش پرداخت که وظیفه اصلی این ستاد بررسی موضوع تحول در ابعاد مختلف با بهره گیری از همه نیرو های فکری و ظرفیتهای علمی و کارشناسی کشور با مشارکت دستگاههایی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی آموزش و پرورش، دولت و مجلس اسلامی است( طوسی، ۱۳۸۰).
تحول در نظام آموزش و پرورش یک موضوع علمی مبتنی بر مبانی نظری گسترده ای است که با کل نظام آموزش و پرورش مرتبط بوده و با مباحث دیگری از جمله تغییر، اصلاح، نوآوری و ارتقا هم ارتباط دارد. تحول نیازمند نواندیشی هایی در باز تعریف آرمانها، اهداف، نتایج و دستاوردهای آموزش و پرورش است که از طریق استقرار یک نظام فلسفه ی دقیق، علمی و مبتنی بر هویت ملی و دینی کشور امکان پذیر می شود از این رو در نظام آموزشی، پویایی نظام می تواند از یک سو، از تغییر و اصلاح و نوآوری آغاز و با تاثیر بر ارتقای نظام به نقطه غایی خود یعنی تحول در نظام آموزشی ختم شود و از سوی دیگر، می تواند با تحول رویکردهای نظری و باز تعریف آرمانها و دستاوردهای نظام آموزشی، منجر به تغییر، اصلاح و نوآوری شود تا بدان وسیله ارتقاء نظام آموزشی حاصل آید.
۲-۱۱- چالش های موجود در نظام معلمی
الف ) پایین بودن شأن و مقام معلمی در اجتماع
ب ) پایین بودن سطح دانش و مهارت حرفهای آنان
ج ) پایین بودن حقوق و مزایای معلمی.
این سه چالش نیز خود در به ثمر نرسیدن تحول بنیادین در آموزش و پرورش تأثیرگذار است و علت دیگر آن بیتوجهی به فلسفه تعلیم و تربیت در نظام آموزشی است. باید معلم را با فرهنگ جدید سر کلاس فرستاد و به این صورت است که تحول شکل میگیرد.
تا به امروز درباره نقش اساسی دستگاه تعلیم و تربیت به عنوان زیرساخت توسعه پایدار شعارهایی داده شده اما هنوز نقش آن باور نشده است در حالی که باید گفت آموزش و پرورش موتور توسعه جامعه است و اگر این را بپذیریم، نگاه ها به این دستگاه تغییر خواهد کرد. اما اگر جایگاه آموزش و پرورش به عنوان جایگاه نخست در راه تعالی جامعه تلقی نشود، اتفاق خاصی در آن نخواهد افتاد و به همین شکل فعلی به فعالیتش ادامه خواهد داد.
یکی از اهداف مهم آموزش و پرورش و وظایف به حق مسئولان در درجه اول، حس توجه به معلم و ایجاد فضایی مناسب و بر اساس عدالت و رفع تبعیض برای اوست تا بتواند در این فضا خود را وقف جامعه و نسل هوشیاری بکند که دیگر با کلمات متناقض و بی توجهی، نمی توان آن ها را به بازی گرفت، توجه به معلمانی که شعله های آگاهی، روشنی، تحوّل و بالندگی از آن ها نشأت می گیرد و اگر معلم را رها کردیم و در وادی غم معیشت گرفتارش ساختیم، نسلی طغیان گر رها شده است و جامعه به گرداب رذیلت و پستی هدایت می شود و این نه شعار و بازی با کلمات که واقعیّتی است که آن را لمس می کنیم و با نگاه عمیقی به اطراف خود خواهیم دانست که معلّمان چقدر می توانند الگو باشند و در ساختن و بارور نمودن اندیشه و رشد و شکوفایی مؤثرند و فراموش نکنیم که جوامع پیشرفته، مسلماً رشد و تحولات شگرف خود را مدیون انسان هایی می دانند که عمر خود را صرف تعلیم و تعلم می نمایند و در تغییر اساسی و بنیادی ساختار جامعه بسیار تأثیر گذارند و توجه به آنان در واقع ارج نهادن به جامعه و تمامی ملّت است و بی توجهی به آنان، در نظر نگرفتن نسلی است که چونان سیلی ویرانگر، ریشه ها را به مخاطره انداخته، همه چیز را از بین می برد.
۲-۱۲- چالش های موجود در نظام یاددهی – یادگیری و بسته های آموزشی
۱- کتابهای درسی: با توجه به اینکه هر ساله شاهد تغییرات در کتابهای درسی هستیم امااغلب آنها مفاهیم گویایی برای دانش آموزان ندارند، آنها را نقاد و تحلیل گر بار نمی آورند، کاربردی نیستند و اصولآ کارهای علمی آزمایشگاهی و تحقیقاتی جایگاه بسیار اندک در موضوعات درسی دارد
۲- شیوه ها و روش های تدریس: اصولآ نظام آموزشی غیر هدفمند که هماره شیوه های تدریس سنتی را سر لوحه کار خود قرار دهد معلم نقش محوری را در کلاس درس ایفا میکند و بیشتر مبتنی بر سخنرانی و استفاده از مهارت های کلامی است و این عامل سبب می شود دانش آموزان در فرایند تدریس و یادگیری و ایفای یک نقش فعال فرصت مشارکت کمتری را پیدا کنند. دانش آموزان در این نوع سیستم صرفآ مطالب را حفظ می کنند و امتحان می دهند و مجالی برای بروز استعدادها ی خلاق نمی یابد و به تدریج تحرک و پویایی خود را از دست می دهد.
۳- تغییر مدیران و اعمال سلیقه در نظام آموزشی: یکی از معضلاتی که امروزه دامنگیرآموزش و پرورش بوده این است که اغلب برنامه ها و تصمیمات اتخاذ شده با تغییر مدیران دستخوش تغییر و تحول میشود و بعضا نگاه های سلیقه ای و صدور بخشنامه ها و آیین نامه های متعدد و گرفتاری در وادی سلایق شخصی و تن دادن به آزمون و خطا ضربات جبران ناپذیری را بر پیکره نظام آموزشی وارد کرد.
۴- عدم هماهنگی با تکنولوژی روز دنیا: از آنجایی که جهان امروز به انفجار دانش و اطلاعات روز رسیده و با توجه به اینکه در قرن ۲۱ زندگی می کنیم و با دنیایی مدرن کامپیوتر، ماهواره، اینترنت روبرو هستیم.
۵- متاسفانه تنها ابزار آموزشی ما در بسیاری از مدارس (گچ و تخته) می باشد و هنوز سیستم آموزشی ما نتوانسته با دنیایی تکنولوژی وفق پیدا کند یا به عبارتی دیگر نظام آموزشی ایران با دنیای مدرنیته امروز هماهنگ نیست.
۶- بی توجهی به نقش معلم: بی توجهی به نقش معلم در تحول آموزش و پرورش یکی از دلایل عقیم ماندن تحول نظام آموزشی است. مادامی که سه چالش اساسی مانند پائین بودن شآن و مقام معلم در جامعه، پایین بودن سطح دانش و مهارت حرفه ای و پایین بودن سطح حقوق و مزایای معلمی وجود داشته باشد نمیتوانیم تحول بنیادی را در آموزش و پرورش ایجاد کنیم زیرا تحول را باید از معلمان شروع کرد و بی توجهی به این امر باعث شده که بحث چند شغله بودن معلمان مطرح گردد.
۷- مدیریت متمرکز در آموزش و پرورش از چالش های فرآروی ساختار آموزش و پرورش کشورمان مدیریت متمرکز در این سیستم می باشد. سازمانهای متمرکز آموزشی همواره به خاطر کندی در انجام کارها، بی توجهی یا کم توجهی به نیازها و فرهنگ منطقه ای و تلاش و تثبیت وضعیت موجود نمی توانند تحولی نو در سراسر کشور ایجاد کنند.
کلیه تصمیمات، خط مشی هاو برنامه ریزی های سازمان در یک جا اتخاذ و تنظیم می گردد و سپس جهت اجرا به استانها و مناطق ابلاغ می شود و مدیریت های مناطق به خصوص مدارس در واقع گردانندگان صرف بخشنامه ها و آیین نامه هایی هستند که خود قادر به اضافه کردن یک سطر از آن را ندارند.
۸- توجه و نگاه کلی به کمیت ها در آموزش و پرورش آنقدر به حاشیه های سرگرم کننده از قبیل نوسازی و تجهیز مدارس، معیشت، مسکن، حقوق معلمان و به طور خلاصه خود را درگیر مسایل کمی کرده است که از پرداختن به موضوع اصلی که همانا فرایند صحیح تعلیم و تربیت است دور مانده.
۹- کمرنگ بودن مشارکت مردم در مباحث آموزش و پرورش: مشارکت مردم در انجمن اولیا و مربیان در حد بسیار پایینی است و در بسیاری از خانواده ها گاهی دیده شده که به این انجمن با نگاه دیگری می نگرند.
۱۰- بررسی صلاحیت مدیران و کارشناسان آموزش و پرورش: در حال حاضر افرادی که حتی در حوزه تخصصی خود نمی توانند کار کنند از طریق مجاری سیاسی، مدیریت آموزش و پرورش را به عهده می گیرند و در بعضی موارد تصمیماتی از سوی این افراد اتخاذ می شود که به صلاح آموزش و پرورش و نظام آموزشی نیست. از یک طرف عدم توفیق در مشارکت پذیری و تعامل با بیش از یک میلیون نیروی کارشناس و تحصیل کرده و عدم توانایی در استفاده بهینه از آنان و از طرفی دیگر نبود کارشناس متخصص تعلیم و تربیت به معنای واقعی از چالش های فرا روی آموزش و پرورش در این زمینه می باشد .
۲-۱۳- گزینه های پیش روی مدیران جهت ایجاد تحول
جهت هر تحولی سه گزینه اساسی پیش روی مدیران قرار دارد که عبارتند از:
۱- اصالت دادن به ذهنیت و تطبیق کارکرد سامانه با ساخت اولیه و رسمی.
۲- اصالت دادن به عینیت و کارکرد فعلی و تعدیل ذهنیت از طریق مراجع رسمی.
۳- تطبیق ذهنیت با عینیت سامانه، از طریق حفظ ذهنیت سامانه به عنوان آرمان و کمال مطلوب و پیش گرفتن راه اصولی برای رسیدن به نقطه آرمانی یعنی اصلاح ذهنیت دور از دسترس و عینیت بیگانه با ذهنیت و اجتناب از تغییرات آنی و آماده کردن پیش زمینه های تغییر و تحول.
در هر صورت برای استقرار نظامی جدید سه راه عملی در اختیار است:
۱- برای رفع نیاز، از نظام های موجود کنونی به صورتی کامل الگو گرفت.
۲- بدون توجه به نظام های موجود، نظامی کاملا جدید به وجود آورد.
۳- نظام های کنونی را مورد بررسی قرار داده و با شناخت نقاط قوت وضعف آنها، با تغییر در نقاط ضعف و تاکید بر نقاط قوت، نظامی همخوان و همساز با نیاز پدید آمده به وجود آورد.
نکته قابل تامل آن است که برنامه های تدوین شده در جهت ایجاد تحول، بر حول هشت گام اصلی تحول پی ریزی شده است، یعنی کار با ایجاد فوریت و ضرورت آغاز و با تشکیل تیم راهنما و ترسیم دورنما و چشم انداز ادامه، و با رساندن پیام تحول به دیگران و کنار زدن موانع اجرایی به نقطه عطف خود رسیده و با کسب پیروزی های کوچک و سریع تا رسیدن به هدف نهایی و فرهنگ سازی ادامه می یابد. گاهی نگاه به کارنامه آموزش و پرورش بیانگر آن است که متولیان آن در دوره های گوناگون بعنوان عاملین تحول، تغییرات متعددی را در حیطه های گوناگون از جمله: نظام آموزشی، کتب درسی، نظام ارزشیابی، شیوه های تدریس، سیستم مدیریت و … را در دستور کار خود داشته و به اجرای آن اهتمام ورزیده اند، لیکن این تغییرات یا به نتایج پیش بینی شده دست نیافته و یا عمیق و تاثیرگذار نبوده و صرفا موجب تغییرات روبنایی در نظام آموزشی شده است. در واقع امروز آنچه دست اندرکاران آموزش و پرورش را به چالش کشیده این نکته است که چرا این برنامه ها نتوانسته موجب نوآوری، پیشرفت و تحول سیستم آموزشی شود.
۲-۱۴- بسترهای قابل تحول در آموزش و پرورش
بسترهای قابل تحول در آموزش و پرورش را میتوان تحت عناوین زیر بیان نمود. (رمضان زاده دارایی،۱۳۸۶)
الف) ساختار و تشکیلات درونی آموزش و پرورش.
ب) دستگاه ها و سازمانها و مراکز موثر بیرونی.
الف) ساختار و تشکیلات درونی:
حوزه درونی آموزش و پرورش باید بیشترین تغییرات را دربربگیرد و اصولاً این بخش، هدف اصلی در ایجاد تغییرات است، که خود از دو قسمت اداری و آموزشی تشکیل شده است.
بخش اداری ساختار تعلیم و تربیت: به آن بخش از کار ستادی گفته میشود که در مقام تصمیمگیریها و برنامهریزیها و ایجاد هماهنگی در مورد آموزش بهتر در واحدهای آموزشی قرار دارد. یعنی هر تصمیمی که در این بخش گرفته میشود به طور طبیعی باید در مدارس و در کلاسهای درس نمود پیدا کند. لذا در ایجاد تحول اداری در این وزارتخانه، باید این باور ایجاد شود که، اداره و کارستادی مکمل و ادامه کار آموزشی است، نه انجام امور صرفاً دستوری و بخشنامهای. یعنی در تدوین برنامهها و تعیین اهداف توسط این بخش، باید معلمان و دیگر افراد ذینفع نیز، بکار گرفته شوند تا آنها در این زمینه احساس بیگانگی نکنند، چرا که هر تصمیمی، باید توسط آنها اجرا شود و به همین خاطر، باید با واقعیتهای کلاسهای درس منطبق بوده و به اصطلاح در خط مقدم تعلیم و تربیت یعنی سر کلاسها و ارتباط معلم و دانشآموز جواب بدهد، در غیر این صورت در حد یک تصمیم باقی میماند و منتج به نتیجه نخواهد شد.
لذا، نهادینه شدن این فکر ضروری است که، بخش اداری باید در خدمت معلم باشد، همانطوری که معلم در خدمت دانشآموز است. متاسفانه در برخی موارد، نبود هماهنگی میان این دو بخش، کارها را با مشکل مواجه کرده است.
در آموزش و پرورش، هدف نخست، دانشآموز است و معلم و سیستم اداری با تمام امکانات باید در خدمت او باشند. ولی متاسفانه (برخلاف آنچه شعار داده میشود) در عمل برعکس است، چون ادارات ما آبادتر از مدارس است. وجود این چنین فضایی، کار تعلیم و تربیت را با موانع زیادی روبرو میکند. بنابراین در تغییرات بنیادی آموزش و پرورش، باید مدرسه محوری، مورد توجه جدی قرار بگیرد.
فرم در حال بارگذاری ...