آیین اسکندری عبدی بیگ
صحنهی بزمی که عبدی بیگ شیرازی توصیف می کند هم از نظر نحوهی برگزاری وهم از نظر محتوایی متفاوت است با آنچه که در اسکندر نامه آمده است . نخست این که این بزم آرایی نه بزم پس از تسلیم است بلکه بزم پس از صلح است . در واقع هیچ یک از طرفین درگیری نه به طور خاص پیروز میدان هستند و نه هیچ کدام شکست خوردهی میدان. به لطف وملاحت کینفوی چینی این صلح اتّفاق افتاده است و آشتی عاشق و معشوق است.
عبدی بیگ به روش مألوف خود در این داستان نخست مقدّمهای در باب اهمّیّت فضیلت کرم و احسان و حسن آداب میهمان و میزبان می آورد و سپس حکایتی نیز در این خصوص چاشنی مطلب می کند و بعد از آن به بزم آرایی صحنهی میهمانی اسکندر و خاقان می پردازد:
کــــرم بهترین شیوه ی آدمی است گرامی ترین خصلت آدمی است
در انــــدیشه ی هـــــمّت راستان کف زرفـــشان بهتر از دُر ستان
ز بخشش کسی کو ندارد هــــراس رســـاند رساننده اش بی قیاس
دهنده زدادن نـــگردد خــــــراب زکاوش شود چـشمه دریای آب
نماند تهی دست مــــــرد کـــریم که داد و ستد هست رسم قدیم
بده دست آنچه داری بده مـــرد وار چو خواهی که دیگر دهد روزگار
چو نبود تهی دستت از نیـــک و بد چــه سان چیز دیگر توانی ستد
(عبدی بیگ شیرازی ، ۱۹۷۷م:۷۸)
چنان که عبدی بیگ گزارش می کند ، پس از صلح دو فرمانروا، چنین به ذهن خاقان خطور می کند که برای عذر تقصیر رفته و جنگی که میان آن دو در گرفته است و سخنان درشت و آزار دهندهای که او در حقّ اسکندر گفته بود ، او را به میهمانی فراخوانده و عذر تقصیر رفته باز خواهد :
نــــــوای نــی بــزم اسکــــندری چنین کرد در نغمه سحرآوری
که چون گرم شد صحبت هر دو شاه هوس کرد خاقان جمشید شاه
کــه چون شد مشرّف به شاه آن دیار کند خـــدمتی در خور شهریار
کند پــــادشاهــــــــــانه مهمانیی نماید بـــــــه او رسم خاقانیی
کشد پیشکش هـــای بیش از گمان فــــزون تر ز اندیشه ی مردمان
(عبدی بیگ شیرازی ، ۱۹۷۷م:۸۱)
اسکندر افتخار حضور در این بزم را صادر می کند و با عزّت پای بر مسند جانان می نهد تا هم از میهمان نوازی خاقان بهره برد وهم از دیدار یار منتفع گردد:
سکندر خرامان و خاقان چین فلک مانده سرگشته حیران زمـین
بدین حشمت اسکندر سرفراز بــه ایــوان خـاقان قدم زد بـه ناز
همه ره پر از فرش ابریشمین چه زربفت رومی چه کمخای چین
(همان: ۸۶)
گزارش هدایایی که خاقان در این میهمانی به اسکندر پیشکش می کند در محتوا تقریباً یکی است اماجزئیات آن به روشنی گزارش نظامی نیست :
دگـــر باره خاقان خسرو نژاد پــی پیشکش گــنج شاهان گشاد
زخیل غـــلامان سیمین بدن به هر دیده افزوده صد جان به تـن
خطایی کنیزان سیمین عــذار شکفته زرخــسارشان صــد بـــهار
زجـنس ستوران زرّینه زیـــن بــه زیبندگی همــچو خـوبان چین
جواهر به خروار وزر بــی شمار هـــــــزاران خــزینه زمـشک تتار
فراوان قماش خـــطا و خــتن به پوشیدن آسایش جـــــان وتن
چو خاقان کشید این بساط نیاز شـــد از خــلعت خسروی ســرفراز
(همان: ۸۸)
عبدی بیگ شیرازی در همین جا با آوردن گفتاری در صفت عدل و نصیحت جهان داران در باب رعیت پروری و کوتاه داشتن از رعیت دست لشکری ، به شیوه ی مأنوس با نقل حکایتی در این باب به سبک سعدی در بوستان ، گفتار خود را در دفتر اوّل به پایان می برد ودر دفتر دوّم به شرح آثار و تأسیسات اسکندر می پردازد.
۵-۳۳. مناظره میان نقّاشان چین و روم در اسکندر نامه ی نظامی
در اسکندر نامه ی نظامی این مناظره میان هنرمندان دو کشور در خلال میهمانیی اتّفاق افتاده است که پس از تسلیم خاقان به اسکندر دربزم وبارگاه شاهانه ی فرمانروای رومی به میمنت این رویداد به فرمان اوترتیب داده اند این رویداد در حضور دو فرمانروا اتّفاق افتاده است .
بـــه مهمان شه بود خاقان چین دو خورشید با یکدگر همنشین
ز روم و ز ایران و از چین و زنگ سماطین صف ها برآورده تنگ
(نظامی گنجوی، ۱۳۸۸: ۳۷۶)
آن طور که نظامی حکایت می کند در این جشن درباره ی ویژگی های هر ملّتی سخن به میان می آید و هر کس در بارهی سرزمین خود چیزی می گوید تا سخن به هنرمندی رومیان در هنر نقّاشی می رسد و آنان بر این ادّعا هستند که کسی میدان دار آنان در این فن نیست. چینی ها نیز بر این ادّعا هستند که هیچ ملّتی در این فن به گرد آنان نمی رسد. میان رومی ها و چینیان بر سر این موضوع اختلاف بالا می گیرد و دامنهی این اختلاف جدّی می گردد:
یکـــــی گفت نقّاشی اهل روم پسندیده شد در همه مــــرز و بوم
یکی گفت نشنیدی ای نقش بین که افسانه شد در جهان نقش چـین
ز رومــــی و چینی درآن داوری خلافی بـــــــــرآمد به فخر آوری
(همان: ۳۷۷)
در این مبارزه طلبی هنرمندانه ، مقرّر می گردد در دو سوی طاق آن عمارت، چینی ها در یک سمت قرار بگیرند و رومی ها نیز در سمتی دیگر به گونهای که هیچ کدام نتوانند شاهد کار دیگری باشند و نقشی را ترسیم کنند و زمانی که کار تمام شد پردهی حایل را از میان برداشته و هنر دو گروه را در این این فن داوری کنند:
برآن شد سرانجام کــــــار اتّفاق که سازند طاقی چو ابــروی طاق
میان دو ابـــــــروی طاق بــلند حجابی فـــــــرود آورد نقشبند
بر این گوشه رومی کنــد دستکار بـر آن گوشه چینی نگارد نگــار
نبینند پیـــــــرایش یکـــــدگر مگر مــــــدّت دعوی آید به سر
چــــــو زآنــکار گردند پرداخته حـجاب از میان گردد انـــداخته
ببینند کز هر دو پیکر کــــــدام نــو آیینتر آیـــد چو گردد تمام
(همان: ۳۸۹)
در این مبارزه سرانجام رومیان از نظر برانگیختن رنگ و نقش و چینیان در فنّ صیقل و آیینهکاری سرآمد شناخته شدند.
به صـورتگری بود رومــی به پای مصقّل همی کرد چینی سـرای
هر آن نقش کآن صفّه گیرنده شد به افروزش این سو پذیرنده شـد
بــر آن رفــت فتوی درآن داوری که هست از بصر هر دو را یاوری
نداند چو رومی کسی نقش بـست گه صقل چینی بود چیره دسـت
(همان: ۳۸۱)
در ادامه ی این داستان نیز نظامی نقلی از مسافرت مانی ، نقّاش وپیامبر باستانی ایران به چین می آورد که هم نشان دهندهی هنر خوب چینیان در نقّاشی است و هم بی همتایی مانی در این فن.
فرم در حال بارگذاری ...