حکایت از این مهم دارند. بیت زیر می تواند، دلیل دیگری بر مدح ابش خاتون، در این شعر باشد.
بقای ملک باد این خاندان را که تا باشد خلل در دین نباشد (همان،۶۱۸)
گویا سعدی امیدی به ادامه حکومت این خاندان ندارد و به طور ضمنی این مطلب را بیان می کند.
فخر الدّین ابوبکر
فخرالدّین ابوبکر بن ابی نصر، وزیر ابوبکر بن سعد بود که سعدی در مقدّمه ی گلستان، از او به نیکی یاد می کند و می گوید: ((دیگر، عروس فکر من از بی جمالی سر بر نیارد، و دیده ی یأس، از پشت پای خجالت بر ندارد و در زمره ی صاحب دلان متجلّی نشود، مگر آن که متحلّی گردد به زیور قبول امیر کبیر عالم، عادل مؤید مظفّر منصور، ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکت، کهف الفقرا، ملاذ الغربا، مربّی الفضلا، محبّ الاتقیا، افتخار آل فارس، یمین الملک، ملک الخواص، فخرالدّوله و الدّین، غیاث الاسلام و المسلمین، عمده الملوک و السلاطین، ابو بکر بن ابی نصر(اطال الله عمره و اجل قدره و شرح صدره وظاعف اجره)که ممدوح اکابر آفاق است و مجموع مکارم اخلاق.)) (همان، ۱۳)
این وزیر علم دوست، در نظر ابوبکر ابن سعد محترم بوده و از خاصان درگاه ابوبکر بوده است.
«حمدالله مستوفی» درباره ی او می گوید: (( امیر فخرالدّین ابوبکر را اتابک از درجه ی ادنی به مرتبه ی اعلی رسانید چنان که، فروتر از اتابک، برتر ازو کس نبود و اولاد و خواتین امرا و مقربّان اتابک به تربیت او محتاج شدند و او سیرتی پسندیده و تدبیر تمام داشت و بر اتابک مشفق بودی.)) (مستوفی،۱۳۸۷،۵۰۶)
این وزیر در نظر سعدی محترم بود، در زمان اتابکی محمّد بن سعد، مورد غضب ترکان خاتون واقع شد و مخفیانه به قتل رسید و سعدی در مرگ او مرثیه ای زیبا سرود.
ذکر سعدبن زنگی(۵۹۹-۶۲۳)
در مدایح سعدی شعری با عنوان سعد بن زنگی وجود ندارد امّا (( دوران کودکی و نوجوانی سعدی در زمان اتابکی سعد بن زنگی است. این اتابک تا پایان عمر خود یعنی (۶۲۳ هـ.ق) حاکم فارس بوده، در آثار سعدی هیچ اشاره ای به این اتابک نیست.))(موحد،۱۳۸۸،۵۰)
امّا در مثنویی که سعدی در مدح ابوبکر بن سعد دارد، این گونه از سعد زنگی یاد می کند که:
نرفت از جهان سعد زنگی به درد که چون تو خلف نامبردار کرد
عجب نیست این فرع از آن اصل پاک که جانش بر اوج است و جسمش به خاک
خدایا بر آن تربت نامدار به فضلت که باران رحمت بیار
گر از سعد زنگی مثل ماند یاد فلک یاور سعد بوبکر باد(سعدی،۱۳۸۴،۱۶۰)
شیخ، از سعد زنگی با عنوان اصل پاک یاد کرده و برایش از خداوند طلب بخشش و رحمت نموده است.
علّت این که سعدی به نیکی از اتابک سعد یاد می کند، ظاهراً کارهای نیک ابوبکر بن سعد است. امّا بد نیست، بدانیم که سعد نیز در آبادانی شیراز کوشید. مستوفی گوید: ((بعد از قحط، وبایی عظیم بود، خلقی فراوان هلاک شدند. اتابک سعد در عدل و داد کوشید و ملک فارس را آبادان کرد. بیست و هشت سال پادشاهی کرد. از آثار او جامع جدید شیراز است و رباطی هم آن جا.))( مستوفی،۱۳۸۷، ۵۰۵).
ذکر تکله(۵۷۱-۵۹۱)
در اخبار شاهان پیشینه هست که چون تکله بر تخت زنگی نشست
به دورانش از کس نیازد کس سبق برد اگر خود همین بود و بس(سعدی، ۱۳۸۴، ۱۷۴)
((اتابک تکله، پسر اتابک زنگی است و او بیست سال بر فارس اتابکی کرد و مردی عادل و صلح دوست بود و وزیری داشت به نام امین الدوله کازرونی که به کرم و بخشش شهرت بسیار یافته.
آخر کار بین تکله و پسر عمش قطب الدّین سنغر بن طغرل نزاع شد و طغرل، اتابک تکله را که شخصاً به جنگ او رفته بود به قتل رسانید و خود اتابک شد. )) ( اقبال آشتیانی،۱۳۸۷،۳۹۳)
چرا سعدی این گونه از تکله که قبل از سعدی می زیست یاد می کند، آیا سعدی همه ی اتابکان سلغری سلجوقی را قبول داشت؟ به نظر می رسد سعدی برای دادن پند به امیران، صفتی از شاهان گذشته را به نیکی یاد می نمود، و او را بدین صفت تشویق می کرد. تکله قبل از شیخ می زیست، امّا سعدی کم آزاری او را به عنوان درسی برای ابوبکر بیان می کند. عنوان می دارد، در اخبار شاهان پیشینه هست که این می تواند دلیلی بر تولّد سعدی، بعد از سال ۵۹۱ باشد. زیرا اگر آن چه بعضی از نویسندگان عنوان نموده اند، سعدی در سال ۵۸۵ متولّد شده است، را سال تولّد سعدی بدانیم، خود زمان اتابکی تکله را درک کرده است. پس تولّد سعدی نمی تواند در سال ۵۸۵ اتّفاق افتاده باشد، زیرا او عنوان شاهان پیشینه را برای ذکر خبر آورده است.
۳-۶-۲-۲ حاکمان مغول و عرب
شیخ اجل در جوانی رهسپار بغداد گردید و در مدرسه ی نظامیّه ی آن دیار به تحصیل مشغول گردید. این سکونت در مرکز دارالخلافه، آشنایی او با بزرگانی از حاکمان مغول واعراب را به وجود آورد که مدح برخی از آنان در آثارش دیده می شود.
هلاکو
سعدی در قصیده ای با عنوان در انتقال دولت از سلغریان به قوم دیگر به مدح هلاکو می پردازد. در هیچ جای قصیده ذکری از هلاکو نیست، امّا نشانه هایی وجود دارد که ممدوح هلاکو است. شعر با این بیت آغاز می شود که:
این منتی بر اهل زمین بود زآسمان وین رحمت خدای جهان بود بر جهان(سعدی،۱۳۸۴،۶۳۹)
یکی از دلایل انتساب این مدح به هلاکو کلمه ی ایلخان در بیت زیر است:
تا گرد نان روی زمین منزجر شدند گردن نهاده بر خط و فرمان ایلخان (همان،۶۳۹)
دلیل دیگر، بیت زیر است که می گوید:
سلطان روم و روس به منت دهد خراج چیپال هند و سند به گردن کشد قلان (همان،۶۳۹)
دیگر این که، در ماجرای سقوط سلغریان، سلجوقشاه با مغول جنگید و این بیت نیز نشان از جنگ او با مغولان است .
با شیر پنجه کردن روبه نه رای بود باطل خیال بست و خلاف آمدش گمان (همان،۶۳۹)
پس از بر شمردن صفات و بزرگی او، و نصیحت به نیکی و یادآوری ناپایداری روزگار، از او می خواهد برای جاودان ماندن نام خود به دیگران بخشش کند و از خدا می خواهد که نیّت و عمل وی را درست گرداند.
انکیانو
سعدی در مدح این امیر مغولی، سه قصیده ی بسیار رسا سروده است که از بهترین قصاید مدحی اوست، در قصیده ای که ۴۸ بیت دارد و با مطلع زیر شروع می شود:
بس بگردید و بگردد روزگار دل به دنیا در نبندد هوشیار (همان، ۶۲۷)
سعدی از همان آغاز، نصیحت خود را به این ترک، ترک تازانه شروع می کند و از او می خواهد که از سرگذشت دیگران در تاریخ پند گیرد و اکنون که قدرت دارد، کار نیک کند . در این قصیده ی مدحی، ابیات بسیار تندی وجود دارد که برای هر انسانی، می تواند مایه ی عبرت باشد. این گونه سخن با امیر مغولی نیز شهامت می خواهد. «ضیاء موحد» درباره ی این امیر می گوید: ((امیر انکیانو در سال ۶۶۷ هـ.ق به حکومت اقلیم فارس رسید و مردی چنان لایق و با شهامت بود که مدعیّان را ترساند.))(موحد،۱۳۸۸ ،۶۴)
سعدی با جسارت تمام به این امیر می گوید:
ای که دستت می رسد کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار(سعدی،۱۳۸۴، ۶۲۸)
ملک بانان را نشاید روز و شب گاهی اندر خمر و گاهی در خمار
کام درویشان و مسکینان بده تا همه کارت برآرد کردگار(همان،۶۲۸)
یا در قصیده ای دیگر که در مدح این امیر دارد، از همان بیت آغازین، نصایح خود را شروع می کند و می گوید:
بسی صورت بگردیده است عالم و از این صورت بگردد عاقبت هم
عمارت با سرای دیگر انداز که دنیا را اساسی نیست محکم (همان،۶۳۵)
و درس های از گذشتگان برای امیر، یاد آوری می نماید که دنیا ماندنی نیست و با بخشش نام نیک بدست آور.
به سیم و زر نکو نامی به دست آر منه بر هم که بر گیرندش از هم (همان،۶۳۶)
از پادشاهان نیک گذشته یاد می کند، سپس با لحنی تند می گوید:
حرامش باد ملک پادشاهی که پیشش مدح گویند و از قفا ذم (همان،۶۳۶)
پس از برشمردن اوصاف شاه به او می گوید :
چنین پند از پدر نشنوده باشی الا گر هوشمندی بشنو از عم (همان،۶۳۶)
در دیگر قصیده ی مدحی، که سعدی برای این امیر ترک می سراید، نیز همین روش ادامه پیدا می کند و نصایح تند سعدی از همان بیت اول آغاز می شود، که:
فرم در حال بارگذاری ...