قضا را من و پیری از فاریاب رسیدیم در خاک مغرب به آب
مرا یک درم بود برداشتند به کشتی و درویش بگذاشتند (همان،۲۲۵)
۳-۵-۵-۲۰- سفربه اصفهان
در باب پنجم بوستان، داستان دوست اصفهانی سعدی بیان شده است. در این داستان، سعدی اشاره به بازگشت به وطن از شام و روم و عراق می نماید: در همین سفر است که به دیدار دوست دوره ی جوانی خود در اصفهان می رود.
به دیدار وی در سپاهان شدم به مهرش طلبکار و خواهان شدم
جوان دیدم از گردش دهر پیر خدنگش کمان، ارغوانش زریر(همان،۲۵۲)
۳-۵-۵-۲۱- سفر به تبریز
در تقریرات ثلاثه سعدی، شرح دیدار شیخ با آباقا و برادران جوینی در تبریز، این چنین آمده است: ((در وقت مراجعت از زیارت کعبه، چون به دارالملک تبریز رسیدم و فضلا و علما و صلحای آن موضع را دریافتم.)) (همان، ۸۰۸)
۳-۵-۵-۲۲- سرای اغلمش
(( سرهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاست و فهم فراستی زایدالوصف داشت.)) (سعدی ،۱۳۸۴، ۱۹)
این اغلمش از سال ۶۱۲ه.ق تا سال ۶۱۴ ه.ق. حکومت کرد و با ضربات خنجر یک فرد اسماعیلی از پای درآمد، پادشاه جبال (مادقدیم) بود…. همدان که جانشین ری شده بود بی شک در این هنگام، موقعیّت پایتخت را داشت.(هانری ماسه،۱۳۶۹ ،۴۸)
با توجه به سال وفات اغلمش(۶۱۴) و تولّد سعدی، می توان گفت حضور سعدی در همدان، در زمان اغلمش اتفّاق نیفتاده، بلکه سعدی سرای اغلمش را، در زمان حاکمان پس از او دیده است.
۳-۵-۵-۲۳- سفر به کیش
سعدی در گلستان از سفر خود به جزیره ی کیش و مهمانی بازرگانی طماع این گونه یاد می کند:
((بازرگانی را شنیدم که، صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده و خدمتکار، شبی در جزیره ی کیش مرا به حجره خویش درآورد.)) (سعدی، ۱۳۸۴،۷۵)
در زمان سعدی جزیره ی کیش به عنوان جزیره ای تجاری و مهم در جنوب ایران شناخته شده است.
۳-۵-۵-۲۴- سفر به کاشغر
سعدی در حکایت هفدهم باب پنجم گلستان از سفر خود به کاشغر، در زمان صلح محمّد خوارزمشاه با ختا چنین گفته است:(( سالی که محمد خوارزمشاه (رحمه الله علیه) باختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد، به جامع کاشغر در آمدم.)) (همان، ۹۸)
«دهخدا» گوید: (( شهری است مشهور در ماوراالنهر از ترکستان به بلاد ایغور از اقلیم ششم.
گفته اند در قدیم عیش و سرور و بزم افراسیاب بوده است و از شهرهای جنوب ترکستان محسوب می شده و حسن خیز بوده. در سالی چند از سنوات سابق بر این شهر آباد بوده اکنون مدّتی است گذشته که روی در ویرانی نهاده و به اندازه ی قصبه باقی مانده.)) (دهخدا،۱۳۳۸،مدخل کاشغر)
۳-۵-۵-۲۵- سفر به سومنات
سفر سعدی به سومنات، سفری شگفت و پرماجراست. درباره ی این سفر اختلاف نظر فراوان، بین کسانی که درباره ی سعدی تحقیقاتی انجام داده اند، وجود دارد. امّا آن چه برای ما مهّم است، اقرار سعدی به انجام چنین سفری است. سعدی این حکایت را این گونه آغاز می کند:
بتی دیدم از عاج در سومنات مرصع چو در جاهلیّت منات
چنان صورتش بسته تمثالگر که صورت نبندد از آن خوبتر(سعدی،۱۳۸۴،۲۹۲)
دیدن بت در سومنات، نشان از سفر سعدی به بتخانه آنجاست. در ادامه ی داستان از سکونت خود در بتخانه و آشکار شدن راز بت بزرگ، سخن می گوید. سعدی در ضمن بیان سفر به ادامه ی سفر خود از سومنات نیز پرداخته است. قزوینی درباره ی سومنات گوید:((سومنات از ولایت هند است و درکنار دریا واقع است. از عجایب آن ولایت آن است که بتی در میان بتخانه ی آن جا باشد که در وسط هوای آن بتخانه ایستاده و به هیچ طرفی از اطراف شش گانه متصل نشده و نچسبیده. هر که این بت را می دید از مسلمان و کافر تعجّب می نمود و در شب های خسوف ماه ، اهل هند به زیارت آن بت می روند و زیاده از صدهزار شخص در آن جا حاضر می شوند، زعم هندیان این است که چون ارواح از اجساد مفارقت نمایند، پیش این بت آمده به اذن این بت، منتقل به اجساد دیگر می شوند.))(قزوینی، ۱۳۷۳،۱۴۴)
۳-۵-۵-۲۶- سفر به بیلقان
سعدی در باب هشتم گلستان از سفر خود به بیلقان این گونه یاد می کند.
در خاک بیلقان برسیدم به عابدی گفتم: مرا به تربیت از جهل پاک کن
گفتا: برو چو خاک، تحمّل کن ای فقیه یا هر چه خوانده ای، همه در زیر خاک کن
(همان، ۱۲۸)
«دهخدا» گوید:(( شهر بیلقان که به ارمنی آن را فیداگران می گفتند، پس از خراب شدن بردعه کرسی اران قرار گرفت و اگر چه امروز ظاهراً کلیّه آثارآن شهر محو شده ولی جغرافی نویسان عرب محلّ تقریبی آن را به دست داده اند. بیلقان در چهارده فرسخی جنوب بردعه و هفت یا نه فرسخی شمال ارس در جاده ای که از برزند می آمد، قرار داشت و تا قرن نهم جای مهمّی محسوب بود. ))(دهخدا،۱۳۳۸،مدخل بیلقان)
۳-۵-۵-۲۷- سفر به بلخ بامیان
سعدی در باب هفتم گلستان گوید: ((سالی از بلخ بامیانم سفربود و راه از حرامیان ، پرخطر ، جوانی بدرقه همراه من شد.)) (سعدی،۱۳۸۴،۱۱۷)
«خطیب رهبر » گوید:(( بامیان تنگه ای است در میان هری و بلخ که میان آن و بلخ ده منزل است و بلخ را بدو نسبت داده، بلخ بامی گویند.))(خطیب رهبر،۱۳۷۸،۴۶۶)
۳-۵-۵-۲۸- سفر به هند
یکی از سفرهای پر حرف و حدیث سعدی، سفری است که به سومنات دارد. در بوستان حکایت شکستن بت سومنات و قتل برهمن معبد این شهر و فرار سعدی به هند، به صورت رسایی بیان شده است. سعدی، پس ازکشتن برهمن مجبور است معبد سومنات را ترک کند. او رفتن از سومنات را این گونه بیان می کند:
به هند آمدم بعد از آن رستخیز وز آن جا به راه یمن تا حجیز(سعدی،۱۳۸۴،۲۹۴)
۳-۵-۵-۲۹- سفر به روم
وجود مردی پاک ضمیر، زمینه ی سفرسعدی را به روم فراهم می کند. سعدی در باب دوم بوستان، حکایت سفر خود به روم را این گونه آغاز می کند:
شنیدم که مردی است پاکیزه بوم شناسا و رهرو در اقصای روم
من و چند سیّاح صحرا نورد برفتیم قاصد به دیدار مرد (همان، ۲۰۷)
شیخ در سبب تألیف بوستان، نیز اشاره ای به بازگشت خود از روم دارد که سفر سعدی به روم را تأیید می کند. او دلیل بازگشت خود از روم را، دوست داشتن مردم شیراز می داند.
چو پاکان شیراز خاکی نهاد ندیدم که رحمت بر این خاک باد
تولّای مردان این پاک بوم بر انگیختم خاطر از شام و روم(سعدی ،۱۳۸۴، ۱۵۷)
در این که سعدی اهل سفر است، جای هیچ شکّی نیست. زیرا او از سال های غربت، سفرهای دور و دراز ، وقایع مهمی که در این سفرها برایش اتّفاق افتاده و سختی این سفرها بسیار سخن گفته است. از زندگی در بغداد، شام، زیارت خانه خدا، و شهرهای بسیار در آثارش یاد شده است. ادب دوستان و کسانی که در باره ی زندگی سعدی به تحقیق پرداخته اند، بر انجام چنین سفرهایی توسط سعدی صحّه گذاشته اند. بعضی حتّی مسیر سفرها را ترسیم نموده اند. گروهی نیز پاره ای از سفرها را مورد تردید قرار داده اند و دلایلی برای رد آن سفرها ارائه نموده که انجام این سفرها توسط سعدی غیر ممکن است. مثلاً عنوان می شود که انجام سفر سعدی در زمان ناصر خلیفه ی عباسی، از مکّه به بغداد، از نظر زمانی مشکل به نظر می رسد. یا سفر به کاشغر در زمان محمّد خوارزمشاه و صلح با ختا، و در خواست طلبه کاشغری از سعدی برای خواندن برخی از اشعار سعدی و مشهور بودن سعدی در آن زمان در کاشغر، از نظر تاریخی تناسبی با تاریخ تولّد سعدی ندارد. یا چگونگی انجام سفر به سومنات و کشتن برهمن معبد را توسط سعدی ، دارای اشکالاتی می دانند و برای بیان این موارد نیز دلایلی، مثل سعدی قاتل نیست یا عدم تناسب انجام این سفر با سن سعدی و زمان حضور او در بغداد و شامات عنوان نموده اند و بعضی با کمی پس و پیش کردن سن سعدی و تاریخ سفرهای او، این اشکالات را بر طرف نموده اند.
به نظر می رسد، سعدی برای برجسته کردن سفر خود، زمان هایی را عنوان می نماید که از نظر تاریخی موقعیّتی بر جسته دارند. مثلاً صلح محمّد خوارزمشاه با ختا، یک موقعیّت تاریخی بر جسته در تاریخ کاشغر است.
آن چه در بیان سفرهای سعدی حائز اهمیّت است ، ره آورد سفرهای سعدی است که در دو کتاب ارزشمند بوستان و گلستان و دیگر آثار او ، برای تربیت نسل های مختلف بشری ارائه شده است. پندهای ارزشمندی که می تواند زندگی هر فرد ساده، یا تغییر نگرش امیران و شاهان را شامل شود و در زندگی اجتماعی مردم تاثیر گذار شود. مهّم این نیست که سعدی به کجا سفر کرده است. بیان نکات تربیتی و اخلاقی موجود در داستان ها، تحفه ای است که سعدی از سیر و سفر در نقاط مختلف دنیا کسب کرده و به صورت تجربه، برای مردم ایران و جهان به یادگار گذاشته است.
۳-۶- ممدوحان سعدی
در این فصل، همه ی کسانی که سعدی در وصف آنان سخنی گفته است مورد بررسی قرار می گیرند. می دانیم سعدی در نعت رسول اکرم (ص) و ذکر خلفا، مدح و مرثیه ی پادشاهان، وزرا و افراد معاصر خود، اشعاری سروده است. اینک به اختصار به این مهم پرداخته می شود.
۳-۶-۱- رسول اکرم و خلفا
ستایش از صاحبان فضیلت و معرفت، در واقع بزرگداشت مکارم اخلاقی و کرامت انسانی ، خدا پسندانه و خرد پذیر است. چرا که چنین ستایش ها موجب تقویّت و نشر ارزش های معنوی و تحکیم حاکمیت دانش و اخلاق و ارزش های والای انسانی در جامعه ی بشری می شود، همّت های عالی را می پرورد و استعداد های حق جویان را برای کسب بزرگی ها و اقدام به عملی صالح بر می انگیزد. ستایش از انبیا و اولیای دین و بزرگداشت آنان از دیگر مزایای معنوی اشعار سعدی است. سعدی در دیباچه ی بوستان ضمن نعت رسول اکرم (ص) به ذکر خلفا می پردازد و در آغاز قصاید نیز، پس از شکر و سپاس الهی و منقبت پیامبر گرامی اسلام، به ذکر یاران پیامبر می پردازد. در این مبحث، ذکر پیامبر و خلفا به همان ترتیبی که سعدی آورده است، صورت گرفته است.
۳-۶-۱-۱- نعت رسول اکرم
در دیباچه ی بوستان، مثنوی زیبایی در نعت رسول اکرم وجود دارد که این گونه آغاز می شود:
فرم در حال بارگذاری ...