استاندار فارس سپهبد «کریم ورهرام» نیز در بهمن ماه همین سال اعلان نمود: «دولت ایران از دو ماه قبل در خاک[۵۴۹] فارس و شاید هم همه نقاط کشور کلمه (عشایر) را از مکاتبات خود حذف کرده است، ما دیگر کسی را به نام (عشایر) نمی شناسیم. در فارس کلیه سازمانهای عشایری ارتش حذف شده و افسرانی که به نامه (افسران عشایری) نامیده می شدند از مناطق مختلف احضار شده اند[۵۵۰].»
بنابراین، قتل ملک عابدی که نه «مالکان» از آن خبر داشتند و نه مردم، بهترین بهانه حکومت محمدرضا شاه برای سرکوب و حذف عشایر گردید.
۴ – ۲ – ۵ عکس العمل حکومت:
محمدرضا شاه و دلتمردان او که گویا منتظر چنین واقعه ای بودند؛ خیلی زود عکس العمل شدید و تهدید کننده نشان دادند. اعلام عزای عمومی و تعطیل عمومی، تغییر سریع استاندار فارس، اعلان حکومت نظامی در فارس و شیراز، تغییر فرمانده لشکر ۱۰ فارس، سرکوبی شدید نقاطی که نسبت به آن سوء ظن پیدا شود و انجام اصلاحات ارضی در سراسر فارس؛ از جمله اقدامات و عکس العمل رژیم بود.
شاه در مراسم تقسیم املاک کرمانشاه اعلام داشت: «مهندس عابدی یک سرباز شهید وطن است. و من مقرر کردم که عزای ملی اعلام شود… [و] اطمینان می دهم که خونبهای او را از قاتلین او و محرکین قاتلین او خواهیم گرفت [.] بدین مناسبت در این محل اعلام یک دقیقه سکوت می کنم[۵۵۱].»
در همین روز- ۲۳ آبان ۱۳۴۱- دولت، اعلامیه زیر را منتشر کرد:
هموطنان عزیز چنانکه اطلاع یافتید مهندس ملک عابدی رئیس حوزه اصلاحات ارضی منطقه فیروزآباد فارس بر اثر یک توطئه ناجوانمردانه شهید شد. آنچه تا امروز روشن شده ایت است که توطئه به دست کسانی انجام گرفته که تا کنون چه مستقیم و چه غیر مستقیم از دسترنج رعیت سابق استفاده کرده اند. منافع این اشخاص در جهت عکس منافع ملی ماست و برای بنده و برده نگهداشتن فرزندان ایرانست. البته برای خواهران و برادران عزیز تردیدی نیست که معنی اجراء لایحه اصلاحات ارضی یعنی آزادی و سرافرازی ملت ایران و بنابراین جوان ناکام مهندس ملک عابدی شهید راه آزادی و سرافرازی ملت ایرانست. من امروز را حسب الامر شاهانه روز عزای ملی اعلام می دارم و فردا هم به همین مناسبت تعطیل عمومی است. باز هم به کسانی که در راه استقلال ما- آزادی ما و سربلندی ما در دنیای امروز اخلال می کنند چنانکه هفته پیش اعلام کردم می گویم که چرخ زمانه به عقب بر نمیگردد[۵۵۲]. اصلاحات باید به سرعت پیش برود و دولت با نهایت قدرت هرگونه توطئه را در هر کجا پیش بیاید در هم خواهد کوبید. و توطئه کنندگان را به ملت ایران معرفی خواهد کرد و به همین منظور:
-
- در شیراز که مرکز توطئه این عمل ناجوانمردانه شده بود حکومت نظامی اعلان شد تا مرکز هر فسادی را ریشه کن نماید.
-
- سپهبد ورهرام به استانداری فارس منصوب گردید.
-
- برای دستگیری قاتلین اقدامات سریع در جریان است.
-
- دستور داده شد در هر نقطه سوء ظنی در تهیه چنین توطئه برود به شدت سرکوبی شود.
-
- از امروز در سراسر فارس انجام اصلاحات ارضی اعلام گردید.
نخست وزیر- اسدالله علم[۵۵۳]
پس از این اعلامیه، سخنرانی های شدید و غلیظ و گفته های تهدید آمیز ارسنجانی- وزیر کشاورزی- و نیز استاندار فارس کریم ورهرام، مدام در روزنامه ها و مجلات منتشر شد. شاید، به همین دلیل بوده که امام خمینی (ره) در برخی نوشته ها و گفته های خویش- در سال ۱۳۴۱- به ارسنجانی حمله می کند، و او را همردیف اسدالله علم می شمارد.
وی در سخنرانی ۶ آبان ۱۳۴۱ در منزل خود- و پیش از جریان قتل ملک عابدی- ارسنجانی را مورد حمله قرار می دهد و عنوان می کند: «به حساب ارسنجانی هم روزی خواهند رسید[۵۵۴]». وی در پیام مورخ ۳ بهمن ۱۳۴۱ به ملت ایران، می گوید: «این است حال ما، تا آقای علم و ارسنجانی چه بگویند[۵۵۵]».
به علاوه، در سخنرانی ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۲، ضمن یادآوری تذکرات خویش به شاه در جریان رفراندم لوایح شش گانه، عنوان می کند که من به شاه نصیحت کردم و گفتم: «نکن این کار را، این رفراندم را نکن… اگر امروز ارسنجانی چهار تا رعیت را بیاورد برقصاند و بگویند: زنده باد؛ فردا چهار تا رعیت می آیند و می گویند: مرده باد…[۵۵۶]»
در هر حال، ارسنجانی از آتش بیاران معرکه گردید و با تهدیدات مداوم خویش، اوضاع فارس را به تدریج به سوی بحران و نابسامانی سوق داد[۵۵۷].
علاوه بر گفته های تهدیدآمیز رجال رژیم؛ حجم تبلیغات روزنامه ها و مجلات، نیز بسیار سنگین و گیج کننده بود. از همان آغاز واقعه، مطالب مندرج در مجلات و روزنامه های، تحریک آمیز و هدایت شده بود. تقریبا بیش از دو هفته، صفحات اول روزنامه های رسمی کشور- خاصه کیهان و اطلاعات- مختص ماجرای قتل ملک عابدی و پیامدهای آن بود. در همان نخستین روز، واقعه قتل ملک عابدی را «به تحریک مالکین» منتسب نمودند؛ و این خود زمینه مناسبی بود برای سرکوب آنان! روزنامه اطلاعات می نویسد: «عده ای افراد مسلح در جاده شیراز- فیروآباد به تحریک مالکین رئیس اصلاحات ارضی فیروزآباد را کشتند… مرحوم مهندس عابدی با شلیک پانزده گلوله به قتل رسید و مهاجمین از جلو و عقب به او حمله کردند… تعداد مهاجمینی که با تفنگ سر راه جیب حامل مهندس عابدی را گرفتند پانزده تا بیست نفر بود… رئیس دارایی شیراز و چند نفر دیگر نیز همراه مهندس عابدی بودند اما مهاجمین فقط او را به گلوله بستند[۵۵۸]».
روزنامه های گمنامی نظیر «آتش» نیز این گونه اطلاع رسانی می کردند: «پریروز مهندس ملک عابدی… در راه اجرای قانون اصلاحات ارضی قربانی مطامع چند مالک بزرگ فارس گردید[۵۵۹]».
عمال رژیم این را می دانستند که دست هیچ مالکی پشت پرده چنین قتلی نیست؛ و صرفا برای سرکوب و منکوب نمودن ایلات و عشایر منطقه و روحانیت اصیل این گونه تبلیغات دروغین را پراکنده می ساختند. حتی آنان برای انحراف افکار عمومی و اعمال فشار جنون آسا بر عشایر منطقه، نامه ناصرخان قشقایی را که از ژنو برای روزنامه های رسمی- نظیر اطلاعات و کیهان- ارسال شده بود؛ همچون «پیراهن عثمان» بردار و درفش خویش علم کرده بودند.
۴ – ۳ ماجرای نامه ناصرخان قشقایی:
ناصرخان قشقایی که در سال ۱۳۳۳ به دستور شاه کشور ایران را ترک و در آمریکا ساکن شده بود[۵۶۰]، در تاریخ ۱۹ آبان ماه ۱۳۴۱ نامه ای بدین مضمون به روزنامه های اطلاعات و کیهان می نویسد:
… خواهشمند است مقرر فرمایند شرح زیر را برای روشن شدن اذهان عمومی در آن جریده درج فرمایند [که] موجب کمال تشکر است.
از آنجا که هر کس مسئول مستقیم اعمال و افعال و اقوال خویش می باشد[،] خواستم بدین وسیله به اطلاع عمومی برسانم که این جانب هیچ گونه مسئولیتی درباره افعال و اعمال و اقوال کسان و خویشان و ایل و قبیله خود اعم از برادر و فرزند و دیگر بستگانم ندارم و در قبال ملت ایران و کشور عزیزم، بشخصه مسئول اعمال خود خواهم بود[۵۶۱].
این نامه موجبی شد تا برخی مجلات و روزنامه ها و نیز حسن ارسنجانی واقعه قتل ملک عابدی را به تحریکات وی منسوب نمایند. وزیر کشاورزی- حسن ارسنجانی- عنوان کرد: «نامه ناصر قشقایی دلیل توطئه قبلی است[۵۶۲].» ارسنجانی البته برخلاف تحلیل خود از نامه ناصر قشقایی می گوید: «چند روز پیش خسرو قشقایی نماینده خود و خواهرش را نزد من فرستاده بود که ظاهرا اقدام به تهیه اظهارنامه اصلاحات ارضی کند[۵۶۳]».
به احتمال زیاد در نتیجه گفته ارسنجانی بود که در مجله روشنفکر راجع به قتل ملک عابدی نوشته شد: «این توطئه که از چندی پیش در فارس تکوین شده بود، با نامه ناصر قشقایی که از ژنو فرستاده بود فاش گردید[۵۶۴]».
تحلیل روزنامه اطلاعات از «نامه قشقایی» این بود که خسرو قشقایی محرک و بدخواه اصلی است و دیگر برادران ناصر قشقایی و خود وی از این گونه اعمال خلاف کارانه مبرا هستند.
اشاره ای که آقای محمد ناصر قشقایی به برادر خود نموده مسلما نظر او متوجه اعمال و رفتار خسرو قشقایی است که اکنون در آلمان بسر می برد و از هر گونه تحریک و اعمال خلاف مصلحت ملک و ملت فروگذار نمی کند و آنچه دیگر برادران می کشند از رویه نامطلوب و کارهای زشت و تحریکات ناجوانمردانه او است… خوانندگان گرامی استحضار دارند که در حال حاضر که یکی از برادران قشقایی آقای محمد حسین قشقایی در تهران اقامت دارد … هرگز وارد معرکه و ماجراهایی [اینچنین] نمی باشد[۵۶۵].
در روزنامه «آتش» به همدستی حسینقلی خان رستم و خسروخان قشقایی اشاره شده که جهت «جلوگیری از اجرای اصلاحات ارضی در فیروزآباد و ممسنی و قشقائی» و مبارزه با آن «خسروخان حواله کرده است که در حدود سیصد هزار تومان از عواید او را حسینقلی خان رستم صرف» این کار نماید[۵۶۶].
۴ – ۴ قیام بهمن بهادری قشقایی
بهمن بهادری قشقایی فرزند سهراب خانی قشقایی و نواده صولت الدوله[۵۶۷] در سال ۱۳۲۲ در ایل قشقایی متولد شد. سرنوشت او تیره تر از خانواده اش که در خفقان و ستمهای حکومت شاهنشاهی می سوختند شد. زندگی بهمن را باید مرگ و سرخ و تدریجی نامید. زیرا از دوران کودکی شاهد وقایع تلخی بود که در جسم و روحش تاثیر گذاشته بودند. بهمن همین که خود را شناخت و این سراب فریبنده یعنی زندگی را لمس کرد دید جایی برای ماندن در وطن آنهم وطنی که پدرانش در آن جان باخته بودند ندارد. او را در حالیکه کودکی بیش نبود به یکی از بخش های فیروزآباد تبعید کردند[۵۶۸]. روح ناآرام او خیلی زود از مهلکه نجاتش داد و به انگلستان پناه برد. هنوز تحصیلات خود را تمام نکرده بود که قیام و شورش عشایر ستمدیده جنوب ایران را شنید.
سالهای ۴۱ تا ۴۳ نه تنها حکومت بلکه طبیعت هم سر ستیز با عشایر داشت و قحطی و خشکسالی بیداد می کرد برنامه اصلاحات شاه و فشار حاکمان که موجب شورش عشایر بویراحمد و کوهمره سرخی شده بود بر فقر و بدبختی های مردم می افزود. در اوایل این شورش قشقایی ها به علت تبعید بودن رهبرانشان ساکت بودند.
همکاری قشقایی ها با دکتر مصدق در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ شاه را بر آن داشت که درصدد انتقام برآید و ایل قشقایی را در زیر شدیدترین فشارها قرار دهد. دوران خفقان، سالها به طول انجامید تا اینکه برنامه خلع سلاح پیش آمد و مردم را به شدت تحت فشار قرار دادند. شکنجه، زندان، اخاذی برای به دست آوردن سلاحی کهنه و قدیمی بیداد می کرد. بعضی ها را جان به لب رسید و به کوه پناهنده شدند و یا مقاومت کردند و از بین رفتند طولی نکشید دستجاب کوچک از جمله دشتی، مسیح، خردل، بستان، حیدر موصلو، بلوط جعفرلو، محمد طیبی، برجعلی بوربور، و… که هر کدام به بهانه ای مختلف یاغی شده بودند خشم سران حکومت را برانگیختند.
اصلاحات ارضی در ایل قشقایی بیش از ایل بختیاری با مخالفت و واکنش منفی مواجه شد. شاید دلیل این امر وابستگی بیشتر سران قشقایی به زمین و حضور فعال آنها در مناطق ایلی بود در حالیکه سران بختیاری عمدتاً در شهرها زندگی می کردند و نفاق و چند دستگی داخلی نیز زمینه تطیع و سرکوب یکی توسط دیگری را فراهم می ساخت. مخالفت قشقاییها با اصلاحات ارضی در حقیقت مخالفت با سرکوب فزاینده دولت بود[۵۶۹].
در این روزهای بحرانی بود که واقعه قتل مهندس ملک عابدی رئیس اصلاحات ارضی فیروزآباد پیش آمد و بهانه ای به دست دولت داد تا بتوانند به خواسته های خود برسد[۵۷۰]. با پیش آمدن این حادثه برای پیدا کردن قاتل یا قاتلین که گمان می کردند مخالفان اصلاحات ارضی شاه بوده اند بسیاری از افراد ایل را دستگیر و تحت شکنجه قرار دادند. در آن زمان از سران ایل فقط خانواده سهراب خان قشقایی در ایران بودند که بهانه خوبی برای خارج کردن این خانواده از صحنه عشایر
فرم در حال بارگذاری ...