مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیه آورده است که :
« این آیه درباره سرگذشت مریم است میفرماید» پروردگارش او را به طور نیکویی پذیرفت و به طور شایسته ای (گیاه وجود) او را رویاند و پرورش داد، مادر مریم باور نمیکرد او به عنوان خدمت گزار خانه خدا (بیت المقدس) پذیرفته شود به همین دلیل آرزو داشت فرزندش سپر باشد؛ زیرا سابقه نداشت دختری برای این کار انتخاب گردد ولی طبق آیه فوق خداوند این دختر پاک را برای نخستین بار جهت این خدمت روحانی ومعنوی پذیرفت» (مکارم شیرازی، ۱۳۸۸: ۶۱۳)
نگارنده بر این عقیده است که : در آیه فوق به کرامات خدا، تکامل معنوی، روحانی و اخلاقی حضرت مریم (ص) به بهترین وجه اشاره شده است. از آنجا که فرشتگان الهی عهده دار تربیت وی بودند خودشان هم از طرف پروردگار برایش خوراک و خوردنی میآوردند، و همه این الطاف و کرامات از جانب پروردگار به حضرت مریم عطا میشد زیرا مریم کوشیده بود که پروردگار، او را بپذیرد وخداوند هم بر اساس حکمت و شایستگی مریم به او ارزاق بی شمار از نوعی میوههای بهشتی عطا کرده بود که به فرمان خدا در غیر فصل آن آماده میشد، همگی حکایت از کرامات الهی در حق مریم بوده است.
« و هُزِّی إلَیکَ بِجِذعِ النَخلَهِ تُسَاقِط عَلیکَ رُطَباً جَنِیاً، و تنه درخت خرما را به طرف خود بگیر و بتکان؛ بر تو خرمای تازه میریزد» (قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای، المریم/۲۵)
طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیه آورده است که :
« اگر تکان دادن را به ساقه درخت و خرما ریختن را به نخله نسبت داده خالی از اشعار به این نکته نیست که نخله خشک بوده و در همان ساعت سبز شده و برگ و بار آورده و کلمه رطب به معنای خرمای پخته و رسیده است، چون قبل از رسیدنش آن را «بسر» میگویند و کلمه «جنی» به معنای «مَجنی» یعنی چیده شده است» (طباطبایی، ۱۳۸۷: ۵۶)
هجویری با اشاره به مقام عرفانی مریم و سخن گفتن فرشتگان با وی و همچنین کرامات خدا نسبت به وی به این آیه استناد کرده است.
از آن جا که خرما غذایی مطلوب بود خداوند از آن به حضرت مریم تناول کرد، پروردگار فرشته ای را مأمور کرد تا شاخه درخت خرما را بتکاند، و بدین وسیله رزق و روزی حضرت مریم را به او عطا کند. نکته دیگر اینکه خداوند بر اساس حکمت، و کرامات خود، وشایستگی افراد به برخی از آنها رزق بی شمار میبخشد.
« و تَحسَبُهُم أیقاظاً وَ هُم رَقُودٌ و نُقَلِبُهُم ذاتَ الیمینِ و ذاتَ الشِّمال و کَلبَهم باسِطٌ…، میپنداری که ایشان بیدارند در حالی که خفته اند و آنها را به پهلوی راست و چپ میگردانیم و سگشان بر آستانه غار دو دست خود را دراز کرده بود اگر بر حال آنها اطلاع مییافتی گریزان روی از آنان بر میتافتی و از مشاهده آنها آکنده از بیم میشدی» (قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای، الکهف/ ۱۸)
هجویری با اشاره به کرامات خدا و سخن گفتن سگ اصحاب کهف با اهل غار به این آیه استناد کرده است.
مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیه آورده است که :
« در این آیه قران به ریزه کاریهای مربوط به زندگی عجیب اصحاب کهف در آن غار پرداخته و آنچنان دقیق و ظریف، جزئیات ان را فاش میکند که گویی انسان در برابر غار نشسته و خفتگان غار را با چشم خود تماشا میکند و برای اینکه به اثر سرگذشت سالیان دراز از این خواب طولانی، اندام آنها نپوسد ما آنها را به سمت راست و چپ میگردانیم، تا خون بدنشان در یک جا متمرکز نشود، و فشار و سنگینی در یک زمان طولانی روی عضلاتی که بر زمین قرار داشتند اثر زیان بار نگذارد در این میان سگی که همراه آنها بود بر دهانه غار دستهارا گشوده و به حالت نگهبانی خوابیده بود» (مکارم شیرازی، ۱۳۸۸: ۴۰۶-۴۰۵)
نکته قابل فهم از آیه فوق این است که : درهای رحمت پروردگار بر روی بندگان خاص خدا باز بوده، و انسانها از هر صنف و گروهی میتوانند در راه رسیدن به حضرت حق قدم بردارند، مانند سگ چوپانی که همراه اصحاب کهف، جلوی در غار خوابیده بود. نکته دیگر اینکه خداوند انسان های مؤمنی همچون اصحاب کهف را مورد عنایت خود قرار میدهد، و راهنمایی و گمراهی انسانها هم به دست او صورت میگیرد زیرا کرامات الهی شامل حال کسانی میشود که در مسیر الی الله، حقیقت، وطلب یار قدم گذاشته باشند.
۳-۱۶- تفضیل انبیاء بر اولیاء :
سپس یک نفس انبیاء فاضل تر از همه روزگار اولیاء؛ از آنچه چون اولیاء به نهایت رسند از مشاهدات خبر دهند و از حجاب بشریت خلاص یابند؛ هرچند عین بشر باشند و باز رسول را اول قدم اندر مشاهدت باشد، چون بدایت این، نهایت وی بود، این را با آن قیاس نتوان کرد نبینی که همه طالبان حق از اولیاء متفقند که مقام جمع از تفاریق کمال ولایت بود و این معانی مر انبیاء را بدایت حال باشد؛ که اندر روزگار ایشان تفرقه صورت نگیرد»(هجویری، ۱۳۸۷: ۳۵۴-۳۵۳)
مقام و مرتبه انبیاء بر اولیاء برتر میباشد به دلیل اینکه انبیاء دو وظیفه داشتند: برخی از آنها از سوی خداوند برای بشر قانون و دستورالعمل میآوردند و برخی دیگر برای پاسداری و نگهبانی آن قوانین، و تبلیغ و ترویج آنها برا نگیخته میشدند و غالب رسالت آنها تبلیغ، تعلیم و ارشاد مردم به آموزه های پیامبران تشریعی بود و هر کدام از پیامبران حد و مقام والایی دارد و معارف الهی را متناسب با درجه سیر و سلوک خود بیان میکنند، به دلیل اینکه از جانب خداوند بر انبیاء وحی میشد از این رو بر اولیاء برتری بیشتری داشتند.
آیات مورد استناد هجویری به شرح زیر بیان شده است.
«فَلَّمَّا جَنَّ عَلَیهِ اَللَّیلُ رَأَی کَوکَباً قال هذا رَبِّی فَلَّما أَفَلَ قَال لا اُحِبُ الآفِلینَ، چون شب بر او پرده افکند، ستاره ای دید گفت این پروردگار من است و آنگاه چون غروب کرد گفت، غروب کنندگان را دوست ندارم» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الانعام/۷۶)
رضایی اصفهانی در تفسیر قران مهر ذیل آیه آورده است که :
« آموزها وپیام های آیه فوق این است که : موجودات ناپایدار را به عنوان معبود و محبوب خود انتخاب نکنید۲- با مطالعات کیهان شناسی، خداشناسی شوید ۳- برای شناخت معبود، مشاهده و تفکر و استدلال کنید.(رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۱۰۷)
هجویری با اشاره به این که وقتی بندگان خاص خدا به درجه ای میرسند، که از غلبه دوستی با او و شوق فاعل کل عالم را از او میدانند همگی ناشی از لطف الهی در حق آنها بوده است.
استدلال حضرت ابراهیم در آیه فوق به چند صورت ترسیم شده :
« الف: پروردگار و مربی موجودات باید همیشه در ارتباط نزدیک با آنان باشد، بنابراین موجودی که غروب و طلوع است خود اسیر قوانین طبیعت است؛ پس این سیاره چگونه میتواند حاکم و مالک و رب آنها باشد»(همان، ۱۳۸۹: ۱۰۶)
حضرت ابراهیم برای اینکه بتواند نظر بت پرستان نسبت به اسلام و معارف بلند آن را جلب کند گفت: «هذا ربی» نکته دیگر اینکه حضرت ابراهیم، به رازهای ملکوت عالم و اهل یقین اطمینان داشت و در عمق فطرت خویش به خدا ایمان آورده بود، و با منطق توحید به مبارزه با بت پرستی برخاسته و با سخنان بیدادگرش غافلان را متوجه خطاهایشان میکرد همگی حاکی از این بوده که نهایت ولایت، بدایت نبوت بوده و همه انبیاء ولی میباشند لذا از انبیاء صفات بشری را نفی کرده است.
« فَلَمَّا رَأَی الشَمسَ بازغَهً قَالَ هَذا رَبَی هذا اکبَرُ فلمَّا أفَلت قالَ یاقومِ إِنِّی بَریء ممِّا تشرکون، پس چون خورشید را برامده دید گفت این پروردگار من است این بزرگتر است و هنگامی که افول کرد گفت ای قوم من، من از آنچه برای خدا شریک میسازید بیزام. (قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای، الانعام/۷۸)
هجویری با اشاره به این که یک نفس انبیاء فاضل تر از همه روزگار اولیاست و در روزگار آنها تفرقه صورت نمیگیرد و ابراهیم(ع) به غیر از غلبه و اجتماع حق بر دلش، غیر از آن را مشاهده نکرد به این آیه و آیه بعد استناد کرده است.
رضایی اصفهانی در تفسیر قران مهر ذیل آیه آورده است که :
« آموزههاو پیام های آیه : ۱- برائت از شرک فریاد ابراهیمی است ۲- اول استدلال کنید و اگر مؤثر نشد، برائت و بیزاری بجویید ۳- در استدلال گام به گام و از کوچک به بزرگ پیش بروید) (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۱۰۸)
بت پرستان سنت زشت خود را متابعت از پدرانشان میدانستند و اذعان میداشتند، که بت پرستی را از پدرانشان به ارث برده اند غافل از اینکه با این عمل به خود ستم میکردند، و در برابر نعمتهای خدا به کفران آنها میپرداختند، و عبرتی است برای انسانها تا بدانند رهبران دینی از تهدیدهای دشمنان نمیترسند، بلکه با تمام قدرت توطئه های دشمنان را خنثی میسازند.
« بزرگی و کوچکی اجسام در عبودیت تأثیری ندارد، مهم آن است که این اجسام مادی ناپایدار و زوال پذیرند، پس نمیتوانند خدا باشند ولی ابراهیم راه توحید را گام به گام پیمود اول عبادت سیاره، و بعد ماه و بعد خورشید را بررسی و نقد کرد« (همان، ۱۰۸)
«فَلَّما رأی القَمَرَ بازغاً قالَ هَذا رَبِّی فَلَمَّا أفَلَ قال لَئِن لَم یهدِنی رَبِّی لاکُونَنَّ مِنَّ القَوم الظَّالِّینَ، چون ماه را در حال طلوع دید گفت این پروردگار من است، آنگاه چون ناپدید شد گفت اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود، قطعاً از گروه گمراهان بودم» (قران کریم، ترجمه الهی قمشه ای، الانعام/۷۷ )
رضایی اصفهانی در تفسیر قرآن مهر ذیل آیه آورده است که :
« ابراهیم با مشاهده طلوع ماه تابان،آن را خدای خویش خواند، ولی هنگام غروب ماه، ماه پرستی را نفی کرد این همان شیوه ای است که در مورد سیاره ای زهره یا مشتری به کار برد، تا شاید عقل و فطرت ستاره پرستان بیدار شود و هدایت گردند ۲- ابراهیم در استدلال خویش برای نفی شرک و اثبات توحید از روش گام به گام استفاده کرد۳- در راه شناخت لازم است به فیض و هدایت الهی تکیه کنیم که بدون آن نمیتوانیم به سرچشمه زلال معارف برسیم وگمراه میشویم» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۱۰۷)
نگارنده بر این عقیده است، نکته قابل فهم از آیه فوق این است : نشان دادن راه و هدف به انسانها، (هدایت) و گمراهی و بیراهه رفتن همگی سنت پروردگار بوده که بر بشر جاری است و ابراهیم پیامبر خدا بود و سرانجام نیکی داشت و میدانست که معبودان بی جان شایسته پرستش نیستند.
از فرجام نیک ابراهیم عبرت بگیرید و بدانید که شرک و بت پرستی ظلم است و معبودان بی جان شایسته پرستش نیستند.
هجویری آنجا که در تفضیل انبیاء و اولیاء بر ملائکه و مؤمنین سخن گفته به آیات قرآنی زیر استناد جسته است که به شرح زیر میباشد.
« یا اَیهَا الَّذینَ ارکَعّوا اَسجُدو وَاعبُدُوارَبَّکُم و افعَلُوا الخَیرَ لَعَلَکُم تُفلِحُونَ، ای کسانی که ایمان آورده اید، رکوع و سجود کنید و پرودگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید باشد که رستگار شوید»(قرآن کریم، ترجمه الهی قمشه ای، الحج/۷۷)
هجویری با اشاره به این که انبیاء و اولیاء بر فرشتگان فاضل ترند و برخلاف نظر معتزله که آنها ملائکه را برتر از انبیاء میدانند به این آیه استناد کرده است.
طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل آیه آورده است که :
« امر به رکوع و سجود در این آیه امر به نماز است و مقتضای اینکه رکوع و سجود را در مقابل عبادت قرار داده این است که مراد از جمله «اعبُدُواربَکُم» امر به سایر عبادات تشریع شده در دین به غیر نماز باشد مانند حج و روزه و مراد از جمله «وَاَفعَلوُالخَیر» که مراد از آن سایر احکام و قوانین تشریع شده در دین خواهد بود؛ چون در عمل کردن به آن قوانین خیر جامعه و سعادت افراد و حیات ایشان است.(طباطبایی، ۱۳۸۷: ۵۸۱)
در این آیه مؤمنان را به اطاعت از خالق خویش دعوت کرده و «اَعبُدوا» شامل همه نوع عبادت و بندگی در راه خدا شده، و «اَفعَلوا اَلخَیر» آن است که مسلمانان بر اساس ظرفیت خود نسبت به اعمال نیک اقدام کنند، همچنین اشاره به رکوع، و سجده که عمل به آن موجب فلاح انسان میشود و مهم تر از همه به سجدۀ فرشتگان در مقابل حضرت آدم با توجه به این که پیامبر خدا بود و نسبت به فرشتگان از برتری بیشتری برخوردار بود اشاره شده است.
۳-۱۷- فنا و بقا :
«پس علم فنا آن بود که بدانی دنیا فانی است و علم بقا آن که بدانی عقبی باقی است، اما بقای حال و فنای آن، آن بود که چون جهل فانی شود، لامحاله علم باقی ماند، و معصیت فانی شود و طاعت باقی ماند، چون بنده علم وطاعت خود را حاصل گردانید و نیز غفلت فانی شود به بقای ذکر، یعنی بنده چون به حق عالم گردد و به علم و ی باقی شود از جهل بدو فانی شود و چون از غفلت فانی شود به ذکر وی باقی شود و این اسقاط اوصاف مذموم باشد به قیام اوصاف محمود» (هجویری، ۱۳۸۷: ۳۶۱)
رحیمیان در مبانی عرفان نظری آورده است که :
« در مرحله فنا انسان مشاهده میکند که چگونه اشیاء این جهان صلابت ظاهری خود را از دست میدهند و سرانجام در آن بی نهایت هستی و احد و مطلق محو میگردند و در مرحله بقا همان اشیاء از همان واقعیت مطلق نامتمایز، به نحو تفصیلی، این بار به عنوان مظاهر و تعینات مطلق پدیدار میشوند»(رحیمیان، ۱۳۸۸: ۵۵)
هرچه جز او هست بقابیش نیست | اوست مقدس که فنا بیش نیست (نظامی،۱۳۸۳: ۴) |
هر چیزی جز ذات پاک و مقدس پروردگار فانی، و نیست میشود و خداوند پاک و مقدس است و وجود او از فانی شدن مبراست.
نگارنده بر این عقیده است که: فنا در واقع این است انسان، هستی خود را در سیر الی الله فانی کند، از خود رها شود و دنیای مادی را زیر پا گذارد، و در مراتب کمال انسانی به پویه اندازد. زمانی انسان از تعلقات خودی رها شده، و به بقای حق نزدیک
فرم در حال بارگذاری ...