بــه نـــام نکــو گـــر بمیــرم رواسـت مــرا نــام بایــد کــه تــن مـرگ راست
(فردوسی، ۱۳۸۷: ۴۳۸)
جنگاوران ایرانی، دوست دارند با قدرمندترین پهلوانان دشمن مبارزه کنند تا بدین وسیله نام و آوازه کسب کنند.
بگـویش کـه در جـنگ تــو نیسـت نـام نـــه از کشتـنــت نیـــز یـابیـم کـــام
(همان: ۱۶۲۷)
یکی از اهداف جنگ های عادلانه در شاهنامه توسط پهلوانان،حفظ نام و دوری ازننگ و بدنامی است.
غلامرضایی درمورد ننگ پیمان شکنی نوشته است: «همچنین پیمانشکنی در جنگ،برای پهلوان ایرانی ناستوده و ننگ است. در شاهنامه چندین بار این سخن بر زبان پهلوانان رفته است. چون رستم و اسفندیار با یکدیگر پیمان میبندند که از سپاه دو پهلوان کسی کشته نشود و سرانجام دور از چشم رستم، دو فرزند اسفندیار به دست فرامرز و سپاهیان رستم به قتل میرسند، اسفندیار به رستم میگوید»: (غلامرضایی، ۱۳۷۶: ۴۹)
تـو گفتـی کــه لشکـر نیــارم بـه جنگ تـــو را نیـست آرایــش نـــام و ننــگ
نــداری ز مــن شــرم وز کــردگـــار نـتــرســی کــه پــرسنــد روز شـمـار
نـدانــی کـــه مــردان پیمــان شکــن ستــــوده نبـــاشنــد بــــر انجمـــن
(فردوسی، ۱۳۸۷: ۱۰۲۱)
و هنگامیکه سیاوش با افراسیاب پیمان بسته و کیکاووس سیاوش را به جنگ با وی بر میانگیزد، رستم به کیکاووس میگوید:
کســی کـاشتـی جـویــد و سـور و بزم نـه نیکــو بـود پیــش رفتــن بـــه رزم
ودیـگــر کــه پیمــان شکستـن ز شـاه نبــاشــد پسنــدیــدهی نیــک خـــواه
(فردوسی،۱۳۸۷: ۳۲۱)
در نظر رستم حفظ ایران و ناموس وطن بر هر چیزی حتّی جان او ترجیح دارد او دفاع از وطن را وظیفهای مقدّس میداند ومعتقد است که به نام نیک مردن برایش شایسته است و هرگز از مرگ نمیهراسد زیرا انسان میمیرد و فقط نام نیک از او باقی میماند. رستم در نبرد با اسفندیار، هنگام دیدن سیمرغ عقیدهی خود را بیان میکند:
بـــه نــام نکــو گــر بمیـــرم رواست مـرا نـام بایــد کــه تـــن مـرگ راست
تــرا نـــام بایـــد کـــه مــانـــد دراز نمـانـی همــی کــار چنــدیــن مســاز
(فردوسی،۱۳۸۷: ۱۰۲۸)
رستــم برای حفظ نام و دوری از ننگ، سعی میکند از جنگیدن با او بپرهیزد و به او میگوید:
مـن امــروز نـــی بهــر جنـگ آمـــدم پـــی پـــوزش و نــام و ننــگ آمــدم
(همان : ۱۰۲۹)
رستم در مقابله با اسفندیار برای حفظ نام خویش بسیار سخن میگوید و از هر دری میکوشد تا نام بلند خویش را به ننگ نیالاید و چون اسفندیار بر تقاضای خویش پای میفشارد، رستم به ناچار به فکر نبرد با او میافتد تا مبادا لکّهی ننگی به دامن نام نیک وی بنشیند و با خود میگوید:
ور ایــدونـک او را رســد زیـن گــزند نبـــاشـــد تـــو را نیـــز نـــام بلنـــد
همــی هــر کسـی داستــان هـا زننــد بــر آورده نــــام تــــو را بشـــکرنــد
(فردوسی،۱۳۷۴: ۲۷۵)
رستم حتّی برای حفظ نام خود سختترین فاجعه را میآفریند ونا آگاهانه فرزند جوان خود سهراب را به قتل میرساند. پهلوانان انیرانی شاهنامه نیز برای نام و شرف مبارزه میکنند.یکی از این پهلوانان پیران است که عقیده دارد، برای جستن نام و ننگ میجنگد و در نبرد با ایرانیان به افراسیاب میگوید:
بـدو گـفـت پیـران کـه مــا را ز جنـگ چـه چـاره ست جـز جستـن نـام و ننـگ
(همان:۵۸۴)
پهلوانان ایرانی شاهنامه، دارای خصلت صداقت و مردانگی با دشمن هستند و هرگز به دنبال مکر و حیلهگری در میدان نبرد نیستند.سپاه دشمن را غافلگیر نمیکنند و شبیخون نمیزنند. مقوله ای که امروزه،در اکثر جنگ ها شاهد آنیم وحتّی یکی از مهارت های نبرد، شبیخون زدن به دشمن و اصل غافل گیری در جنگ است. امّا این کار در نظر پهلوانان شاهنامه ننگ است واز مردانگی به دور است:رستم در رزم کاوس با شاه هاماوران بسیار ناراحت ونگران است بعد از این که سپاه ایران دچار شکست میشوند، همه به نزد رستم میروند و رستم بعد از این که از این شکست ناراحت میشود، نامه ای به نزد شاه هاماوران میفرستد واز این که بر سپاه ایران کمین کردهاند، عصبانی شده وچنین مینویسد:(ر.ک، مهرآبادی، ۱۳۷۵: ۹۰-۸۹)
یکــی نــامــه بنــوشـت بــا گیـرو دار پــر از گــرز و شمشیـــر و از کـــارزار
کـــه بــر شــاه ایـران کمیـن سـاختـی بــه پیــوستـن انــدر بــد انــداختــــی
نــه مـردی بـود چاره جستن بـه جنـگ نـــه رفـتــن بـــه رســـم دلاور پلنــگ
کــه در جنـگ هـرگـز نســازد کمیـن اگـر چنــد بــاشــد دلـش پــر ز کـــین
(فردوسی،۱۳۸۷: ۲۲۸)
در داستان فرود سیاوش فریبرز نامه ای به پیران مینویسد و در آن، او را به مبارزهی آشکارو رودر رو میخواند و از شبیخون زدن برحذر میدارد و خطاب به او میگوید:
بگــویـش کــه کــردار گــردان سپهــر همیشــه چنیـن بــود پـــر درد و مهــر
یکــی را بــــرآرد بــــه چــرخ بلنــد یکــی را کنــد زار و خـــوار و نــژنــد
کسـی کــو بــلا جُست گُــرد آن بــود شبیخـــون نـــه کـــردار مــردان بـــود
شـــبیخــون نســـازنــــد کـــنداوران کســی کــو گـرایـد بـــه گــرز گــران
(فردوسی،۱۳۸۷: ۴۷۲)
آقای غلامرضایی در مورد تلاش قهرمانان برای سربلندی میهن خود میگوید:«قهرمانان شاهنامه،حیات و نام و نیروی خود را برای سربلندی وطن میخواهند و از فداشدن در راه میهن و هممیهنان ابا ندارند و جنگ را برای سربلندی میهن میپذیرند. رستم پس از آنکه ضربه ای بر سر پولادوند میکوبد و کارگر نمیافتد، در مناجات با خداوند میگوید». (غلامرضایی،۱۳۷۶: ۵۱)
کـه گـر مـن شـوم کشتـه بـر دست اوی بــه ایـــران نمــاند یکــی جنگ جـوی
نـــه مــرد کشــاورز و نـــه پیشـــهور نـه خـاک و نـه کشـور نـه بـوم و نـه بر
(فردوسی،۱۳۸۷: ۵۸۹)
و طوس درپایان یکی از جنگ ها که ایرانیان شکست میخورند، به گودرز میگوید:
فرم در حال بارگذاری ...