آنکه در ولایت حلب و حران و کوفه و کرخ بغداد و مشاهد ائمّه و مشهد رضا (ع) و قم و کاشان و آوه و سبزوار و گرگان و استر آباد و دهستان جربادقان و همه بلاد مازندران و بعضى از دیار طبرستان و رى و نواحى بسیارى از رى و بعضى از قزوین و نواحى آن و بعضى از خرقان، همه شیعى اصولى امامتى باشند، بس عالم بخشیده است بر این گونه که بیان کرده شد و به هر ولایتى طایفهاى غلبه دارند و خطبه و سکّه مختلف است و احکام و فتاوى بر مذهب خود کنند (قزوینی، ۱۳۶۶: ۴۵۹).
۵-۴- طبرستان
نگارنده حدودالعالم، محدوده طبرستان را از ناحیه دیلمان در قرن چهاردهم هجرى از چالوس تا تمیشه مىداند (آملى، ۱۳۱۳: ۲۱۱). تمیشه در انتهاى مرز شرقى طبرستان و در شانزده فرسخى سارى و در سر راه استرآباد قرار دارد و به نوعى کردکوى کنونى است. از این رو، طبرستان شامل دشت و کوه و ساحل دریا بود که از ناحیه دیلمان تا مرز تمیشه وسعت داشت. شهرهاى مهم مناطق جلگهاى آن عبارت بودند از: سارى، آمل، تمیشه، ناتل و چالوس. همچنین شهرهاى کلار، کجور و فریم از مهمترین شهرهاى مناطق کوهستانى به شمار مىرفتند (ابن اسفندیار، ۱۳۶۶: ۲۶۶). سرزمین طبرستان از نظر جغرافیاى طبیعى داراى هواى معتدل، آب فراوان، زمین حاصلخیز و جنگلهاى انبوه است. بارانهاى پىدرپى و رطوبت و گرمى هوا در تابستان، گیاهان و درختان را چندان نیرومند مىساخت که به مناطق زیر خط استوا شباهت دارد (ابن طباطبا، ۱۳۷۲: ۴۱۱). با تمام این ویژگىها، شهرهاى آن پرجمعیت و دههاى آن بسیار آباد بود (اعتمادالسلطنه، ۱۳۷۳: ۸۹). کشاورزى رکن اساسى اقتصاد طبرستان بود و حتى بخشى از تولید خود را به خارج از این منطقه صادر مىکردند. وجود کوههاى سختگذر، رودهاى متعدد، جنگلها و باتلاقهاى بسیار در سرزمین طبرستان، از موانع طبیعى در ایجاد شبکه راههاى ارتباطى بوده است. در داخل طبرستان، مهمترین راهها از شهر مرکزى آن یعنى آمل منشعب مىگردی. یک راه از آمل به طرف غرب در جهت ساحل تا ناتل و چالوس و از آنجا تا کوهستان دیلمان امتداد مىیافت. این راه تا چالوس از مناطق هموار مىگذشت و سپس از مسیر کوه، شهرهاى کلار و کجور را به دیگر مناطق متصل مىساخت (پرگارى، ۱۳۷۸: ۸۷).
راه دیگر از آمل به طرف شرق مىرفت و از شهرهاى مامطیر (بابل) و سارى مىگذشت و به تمیشه مىرسید. تقریباً تمام راه از میان دشتهاى هموار مىگذشت و از نظر وجود رودها و مسیلهاى متعدد این مسیر، پلهاى بسیارى در نقاط مختلف میان راه ساخته شده بود که در برقرارى ارتباط این مناطق با یکدیگر نقش مهمى داشت. دو راه، طبرستان را به نقاط خارج از این منطقه مرتبط مىساخت: یکى از آنها در امتداد راه آمل به تمیشه تا استرآباد و گرگان کشیده مىشد. دیگرى راه آمل به رى بود. این راه با وجود اینکه از کمارتفاعترین معابر مىگذشت، از نظر کوهستانى بودن بسیار سختگذر بود و براى عبور کاروانهاى تجارى به ویژه دستههاى نظامى مناسب نبود (حدودالعالم من المشرق الى المغرب، ۱۳۶۲: ۲۱۱). از دیگر ویژگىهاى طبیعى طبرستان، وجود دریا و سواحل آن است و این، بهدلیل ناآشنایى با فنون دریانوردى و کشتىرانى، یکى از عوامل حفاظ طبیعى منطقه در مقابل دشمنان بود. رطوبت زیاد حاصل از نزدیکى دریا، در آب و هواى منطقه و زندگى آنجا تأثیرهاى زیادى مىگذاشت. شهرها و روستاهاى منطقه میان دریا و دامنه کوه واقعاند. این امر، موقعیتى طبیعى و استثنایى را در طبرستان از نظر اقتصادى و سیاسى فراهم مىکرد تا در موقع اضطرارى از کوه و دریا براى فرار از دست دشمنان مقتدر خود استفاده کنند. پراکندگى جغرافیایى، غناى اقتصادى و شرایط سیاسى این منطقه، موجب مىگشت تا شمار بسیارى از قبیلهها که با انگیزههاى متفاوت به این سرزمین کوچ کرده بودند، بتوانند به زندگى خود در آنجا ادامه دهند. چون طبرستان با دریا و کوه محصور شده است، کمتر از دیگر مناطق مىتوانست در مناقشههاى سیاسى نقش داشته باشد. از این رو، طبرستان در انزواى سیاسى به سر مىبرد و از سرزمینهاى پیرامون، تأثیر اندکى مىپذیرفت و به همان نسبت، در مسائل آنها، تأثیر اندکى مىگذاشت. مجموع این عوامل، زمینههاى استقلال نسبى طبرستان را از روزگاران بسیار دور فراهم آورده بود و هرگاه حکومت مرکزى در ایران ضعیف مىشد، حاکمان طبرستان به صورت مستقل عمل مىکردند و مشکلاتى براى حکومتها ایجاد مىکردند (جعفریان، ۱۳۸۸: ۲۸۷). به نقل از زکریاى قزوینى، چریکان حاکم طبرستان در جنگاورى مهارت داشتند و کسى مأموریت سرکوبى یاغیان خطه طبرستان را به عهده نمىگرفت (رابینو، ۱۳۶۵: ۱۱۴). زندگى مردم در سرزمینهاى کوهستانى و پستى و بلندى آن، آنان را نیرومند و ورزیده ساخته بود. گذشته از آن، قبیلههاى متعدد در آن به علت رقابت و فزونطلبى معمولاً با هم در نزاع و جنگ بودند و همین امر، روحیه جنگاورى را در میان آنان پرورش مىداد. به طورى که بخش عمده پیادهنظام سپاهیان حکومتهاى مختلف را تشکیل مىدادند. زاعهاى مداوم میان قبیلهها و حکومتهاى محلى و علاقه به آزادى از سلطه حکومتهاى غیر بومى و حفاظت سرزمینشان در برابر هجوم اقوام دیگر، ضرورت داشتن بعضى از استحکامات و قلعههاى متعدد را در مناطق مختلف موجب مىگردید (ستوده، ۱۳۷۴: ۷۴). در نتیجه منطقه طبرستان تا مدتها به پذیرش سلطه اعراب حاضر نشده بود و دور از دسترس حکومتهایى بود که مرکز آنها در شام یا عراق قرار داشت. به همین دلیل، منطقه امنى براى مهاجرت ساداتى بود که تحت فشار امویان و عباسیان قرار داشتند. حاکمان محلى این نواحى هم از دشمنان خلافت اموى و عباسى بودند. سادات علوى در برابر فشار منصور عباسى و پس از آن مهدى و هارونرشید عباسى به این منطقه کوچ کردند.
۵-۴-۱- کوچهاى سادات علوى به طبرستان و دیلم
وارد شدگان به دیلم از فرزندزادگان حسن بن على (ع) هستند و از جمله آنها، یحیى بن محمد بن عبداللّه بن حسن بن حسن (ع) و یحیى بن عبداللّه بن حسن بن حسن (ع) مىباشند (ابن طقطقى، ۱۳۶۰: ۱۴۴).
از فرزندزادگان زید بن حسن بن على (ع) و از میان منتقلشدگان از کوفه به دیلم، عبدالرحمن بن محمد بن عبدالرحمن بن قاسم بن محمد بطحانى است (فراى، ۱۳۶۳: ۲۴۱).
همچنین از اولاد عمر اشرف فرزند على زینالعابدین (ع)، ابومحمد حسن بن على بن حسن بن علىاکبر بن عمر اشرف است (قزوینى، ۱۳۶۶: ۱۴۱). برخى از مهاجران علویان به طبرستان از میان فرزندزادگان حسن بن على (ع) عبارتاند از ابوعبداللّه محمد اکبر و از مهاجران کوفه به طبرستان، عبداللّه بن حسن اعور و ابوالعباس احمد بن حسن بن محمد کابلى هستند (کیاگیلانى، ۱۴۰۹ ق: ۷۷). همچنین قاسم بن ابراهیم از نسل ابراهیم اشتر و از اولاد ابراهیم غمر، از جمله آنها ابوالحسین یحیى هادى صغیر و ابوعبداللّه محمد بن على بن سلیمان و ابوعبداللّه محمد بن على بن سلیمان بن قاسم رسى هستند (لسترنج، ۱۳۶۷: ۲۵۴).
از فرزندزادگان حسین بن على (ع) و از اولاد محمدباقر (ع) و از فرزندزادگان موسى کاظم (ع) افراد زیادى به طبرستان کوچ کردند. از جمله آنها، ابوجعفر محمد بن قاسم اشج و برخى از اولاد قاسم بن حمزه بن موسى کاظم (ع) و برخى از فرزندان حسین بن موسى بن اسماعیل بن موسى کاظم (ع) هستند (مرعشى، ۱۳۶۸: ۹۸).
از فرزندزادگان زید شهید و محمد بن حنفیه و عباس بن على (ع) و جعفر بن طیار و عقیل بن ابىطالب نیز به طبرستان کوچ کردند که مؤف منتقلالطالبیه نامهاى ایشان آورده است. از فرزندزادگان حسن بن على (ع) و از جمله از فرزندان عبداللّه بن حسن بن حسن، برخى به چالوس کوچ کردند که از جمله آنها عبداللّه بن حسن بن قاسم کابلى و مهدى بن حسن بن قاسم کابلى هستند (مسعودی، ۱۳۷۴: ۲/۴۵۱). از اولاد عیسى بن زید شهید در چالوس، عبداللّه بن حسین بن محمد است (یاقوت حموى، ۱۳۹۹ق: ۴/۲۱۱). از فرزندزادگان حسن بن على (ع) و از اولاد حسن بن حسن و ابراهیم بن غمر بن حسن بن حسن، به آمل کوچ کردند (یعقوبى، ۱۳۷۱: ۲/۴۱۲).
یکى از نخستین کوچها که به قیام انجامید، آمدن یحیى بن عبداللّه بن حسن بن حسن علیهماالسلام به دیلم بود (مسعودی، ۱۳۷۴: ۲/۳۴۷). دیلم ناحیه کوهستانى بالاى سرزمینهاى ساحل گیلان است. به قولى میان طبرستان، جبال، گیلان و دریاى خزر قرار دارد (لسترنج، ۱۳۶۷: ۱۸۶). در سدههاى اولیه اسلامى شامل منطقه کوهستانى شرق سفیدرود و کوهپایه مشرف بر سرزمینهاى ساحل گیلان است. امروزه دیلمان شامل ناحیه کوچک سیاهکل در دشت و ناحیه کوهستانى دیلمان در جنوب آن است. یحیى بن عبداللّه به روایتى جزو همراهان حسین بن على صاحب فخ بود. چون او و یارانش کشته شدند، یحیى بن عبدالله مخفى شد و بهصورت ناشناس از شهرى به شهرى دیگر مىرفت تا پناهگاهى بیابد (اصفهانى، ۱۳۳۹: ۴۴۷).
یحیى از سال ۱۷۰ هجری فعالیت خود را آغاز کرد. گفتهاند شمار فراوانى از مردمان حجاز و تهامه و یمن با وى بیعت کردند. او مدتى را در یمن و مصر و مغرب سپرى کرد. پس از مرگ هادى عباسى، در زمانى که هارون به قدرت رسید، به بغداد بازگشت. هارون سخت در پى او بود تا آنکه به رى آمد و از آنجا به ماوراءالنهر (فرارود) رفت. در آنجا تحت حمایت خاقان ترک قرار گرفت. هارون از وى خواست تا یحیى را تحویل دهد، ولى او نپذیرفت. پس از دو سال و اندى، یحیى که نزدیک به یکصد و هفتاد نفر از یارانش از بصره و کوفه و خراسان همراهش بودند، به طبرستان و دیلم رفت. حرکت یحیى نخستین قیام شیعى در منطقه دیلم بود و سرآغاز حرکت گسترده سادات به طبرستان و دیلم شد (حقیقت، ۱۳۶۳: ۵۵). رفتن علویان و دیگر مخالفان عباسى به منطقه طبرستان و دیلم مىتوانست به نوعى به معناى بهرهبردارى از دشمن مشترک، یعنى عباسیان باشد. ابن طقطقى در تاریخ فخرى درباره این قیام مىنویسد: در آنجا مردم معتقد شدند که وى استحقاق پیشوایى دارد، پس با او بیعت کردند و گروهى از مردم شهرها گرد وى جمع شدند و رفتهرفته کار او بالا گرفت (ابن طقطقى، ۱۳۶۰: ۱۶۱). هارون رشید از رفتن یحیى بن عبداللّه به دیلم آگاه شد و فضل بن یحیى را به حکومت شرق گماشت و مأمور سرکوبى یحیى بن عبداللّه کرد. دستور داد هر گونه که مىتواند یحیى بن عبداللّه را آرام کند و اگر بپذیرد از بخشیدن هرگونه مال و جایزهاى در حق او دریغ نورزد. فضل در پى مأموریت خود رفت و نامهاى براى استمالت به یحیى نوشت. یحیى چون پراکندگى و تفرقه همراهان و اختلاف آراى آنها را دید، دعوت فضل را پذیرفت (اصفهانى، ۱۳۳۹: ۴۵۱). ولى به آن وعدهها و شرطهایى که فضل نوشته بود و گواهانى که او گماشته بود، راضى نشد. خود شرایطى جداگانه براى تسلیم نوشت و آنها را براى فضل فرستاد. فضل نیز آنها را براى هارون رشید فرستاد و او همه شرایط و خواستههاى یحیى را پذیرفت (همان). وقتى یحیى به بغداد آمد، هارون مقدمش را گرامى داشت و هدایاى بسیار به او داد. اما هارون مىکوشید تا نقشهاى بکشد و یحیى را به مخالفت با خویشتن متهم سازد. سرانجام به اتهام شکستن پیمان بیعت با هارون، زندانى شد و در زندان درگذشت (کیاگیلانى، ۱۴۰۹ ق: ۵۸).
قیام یحیى نشان مىدهد که مناطق طبرستان و دیلم از نظر جغرافیایى و سیاسى مىتوانست براى یک نهضت شیعى، آمادگى داشته باشد. کمتر از هشتاد سال پس از یحیى، این تجربه با موفقیت انجام گرفت. وقتى از یحیى پرسیدند: چرا دیلم را برگزیده است، او گفت: «ان للدیلم معنا خرجه فطمعتُ ان تکون معى» من شنیده بودم که در دیلم خروجى براى ما خواهد بود، من دل بستم که من همان خروجکننده باشم» (اصفهانى، ۱۳۳۹: ۴۵۲). این حرکت دو نکته را نشان مىدهد: یکى وجود شمارى از علویان در طبرستان و دیگر، توجه ویژه دیلمیان به علویان. یکى از علل اساسى یکپارچگى سادات و مردم، مشترک بودن دشمن یعنى عباسیان بود. این دشمنى سبب مىشد تا مردم دیلم و طبرستان، علویان را به دشمن تحویل ندهند. حتى علویان براى جذب نیروى قیام، به مهاجرت به این مناطق تشویق مىشدند. آنچه علویان در این دیار بهجا گذاشتند و باعث محبوبیت و علاقه بیشتر مردم این مناطق به آنها شد، تقوا و دیندارى آنها بود. چنانکه ابن اسفندیار مىنویسد: آنچه سیرت مسلمانى است با سادات است (ابن اسفندیار، ۱۳۶۶: ۲۲۸).
عامل دیگر درباره ورود علویان به طبرستان، به زمان مأمون برمىگردد. او پس از آنکه بر امین پیروز شد، کوشید تا پایگاهى در جامعه به دست آورد. بدان علت که عناصر و خاندان عباسى بر امین تکیه مىکردند. براى ایجاد این پایگاه، مىتوانست حمایت مردم را که علاقه به علویان داشتند، جذب کند و از آن به عنوان ابزارى براى سرکوب قیامهایى بسازد که به نام علویان صورت مىگرفت. افزون بر آن مأمون مىدانست که علویان در زمان پدرش دردسرهاى زیادى براى او ایجاد کردند. از این رو، براى جلوگیرى از نارضایتى آنها سیاست جدیدى در پیش گرفت و موضوع ولىعهدى امام رضا (ع) و هوادارى از علویان را در پیش گرفت. با انتخاب امام رضا (ع) به ولىعهدى و آمدن ایشان به ایران، گروههاى فراوانى از سادات راهى ایران شدند. تسامح مأمون در برابر علویان در مقایسه با سختگیرى پدر و اجدادش در رفت و آمد سادات به ایران تأثیر بسزایى داشت. مولانا اولیاءاللّه آملى مىنویسد: چون خبر ولىعهدى امام رضا (ع) در جهان فاش شد، سادات علوى از اطراف شام و حجاز و عراق و یمن و مدینه و هرجا که بودند، روى به خراسان نهادند تا به امام رضا بپیوندند (اولیاءاللّه، ۱۳۵۲: ۶۱).
در نتیجه آزار و تعقیب علویان و مظلومیت آنها و قیام و شهادت آنها به دست عاملان خلفاى عباسى، گرایش مردم به علویان افزایش یافت و سرانجام در ورود سادات به منطقه طبرستان تأثیر داشت.
پس از مرگ متوکل، میان فرزندانش بر سر خلافت اختلاف افتاد و این سبب شد فرصتى براى علویان فراهم آید تا قیام بکنند (ابن اثیر، ۱۳۷۱: ۹/ ۴۱۶۷ ـ ۴۱۶۸). از جمله آنها یحیى بن عمر بن یحیى بن حسین بن زید بن على بن حسین بن على (ع) بود. مسعودى در مروجالذهب نسب او را از تبار عبداللّه بن جعفر طیار مىداند (مسعودی، ۱۳۷۴: ۲/ ۵۵۳). یحیى بن عمر نخست در زمان متوکل در خراسان خروج کرد. عبداللّه بن طاهر او را دستگیر ساخت. متوکل دستور داد او را به عمر بن فرج رخجى بسپارد. مدتى در خانه یحیى بن خاقان زندانى بود تا اینکه آزاد شد. به بغداد رفت، مدتى در آنجا بود، سپس به کوفه رفت و مردم را به رضا از خاندان محمد (ص) فراخواند. او در رفتار خود با مردم از روى عدالت و خوشسلوکى عمل مىکرد و مردى شجاع و جنگجو و نیرومند بود (اصفهانى، ۱۳۳۹: ۶۰۶).
وقتى یحیى براى بار دوم در زمان مستعین تصمیم به خروج گرفت، نخست به زیارت قبر امام حسین علیهالسلام آمد و براى زوارى که در آنجا بودند، تصمیم خود را آشکار ساخت. جمعى از حاضران دعوتش را پذیرفتند و اطراف او را گرفتند. یحیى به کوفه آمد و بسیارى با او بیعت کردند (اصفهانى، ۱۳۳۹: ۶۰۷).
چون خبر قیام یحیى بن عمر به بغداد رسید، محمد بن عبداللّه بن طاهر، والى بغداد عموزادهاش حسین بن اسماعیل را براى دفع یحیى مأمور ساخت. یاران یحیى بن عمر او را به جنگ حسین بن اسماعیل برانگیختند. در میان آنها مردى به نام هیضم بن علاء عجلى بود که با گروهى از خویشان خود به یارى یحیى آمده بود، ولى افراد آنها به سبب پیمودن راه زیاد خسته بودند. هنگامى که جنگ شروع شد، نخستین کسانى که فرار کردند، همین هیضم بن علاء و همراهان او بودند (اصفهانى، ۱۳۳۹: ۶۰۸). یحیى در میدان جنگ ایستاد و جنگید تا به شهادت رسید. سرش را نزد حسین بن اسماعیل آوردند. مردم کوفه قتل یحیى بن عمر را باور نمىکردند و حتى به فرستاده حسین بن اسماعیل دشنام دادند. اما وقتى یکى از برادران مادرى یحیى بن عمر به نام على بن محمد نزد مردم کوفه آمد و خبر قتل یحیى را داد، مردم با دیدن او، یقین به شهادت یحیى کردند (اصفهانى، ۱۳۳۹: ۶۰۹).
۵-۴-۲- زهد و پارسایى علویان
مردمان طبرستان به زهد و علم و پرهیزگارى سادات علوى معتقد بودند و آنها با رفتار و گفتار خود اسلام را به مردم معرفى مىکردند. اهل طبرستان به نقل ابن اسفندیار از ستم و ناجوانمردى حاکمان خلیفه به ویژه محمد بن اوس که از سوى طاهریان در این منطقه بود، به ستوه آمده بودند. هر زمانى ساداتى به نواحى آنها مىآمدند، به او مىگراییدند و به زهد و علم و ورع آنها اعتقاد داشتند و معتقد بودند آنچه سیرت مسلمانى است، با سادات است (ابن اسفندیار، ۱۳۶۶: ۲۲۸).
طبرستان در این زمان زیر سلطه حاکمان طاهرى بود و ستم طاهریان و برخى از حاکمان محلى در گرایش مردم به علویان تأثیر زیادى داشت. در سال ۲۲۷ ق قارن بن شهریار باوندى که به پیروزى طاهریان در منطقه کمک کرده بود و به پاداش خدمتش دوباره به حکومت کوههاى شروین رسید، اسلام را پذیرفت. در این ایام، روند پذیرش اسلام از سوى جمعیت بومى طبرستان روندى شتابآهنگ داشت. بیشترین مردم مذهب سنت و فقه شافعى را برگزیدند. اما دیرى نگذشت که تشیع در طبرستان بهخاطر عملکرد سادات انتشار یافت. امامیه به ویژه در آمل و مشرق طبرستان یعنى گرگان طرفدارانى یافت. پیروان قاسم بن ابراهیم الرسى علوى (متوفى به ۲۴۶ق) در رویان و کلار مذهب شیعه زیدیه را تبلیغ مىکردند. یکى از مهمترین ناشران آموزههاى قاسم، جعفر بن محمد النیروسى، از مردم نیروس رویان بود. در نتیجه یکى از علل گسترش تشیع امامیه و زیدیه در منطقه طبرستان، زهد و پارسایى سادات علوى بود (فرای، ۱۳۶۳: ۴/۱۷۹).
۵-۴-۳- ستم حاکم طاهرى طبرستان
در سال ۲۳۷ هجرى قمرى، سلیمان بن عبداللّه به حکومت طبرستان گماشته شد. او فردى بىکفایت و ضعیفالنفس بود. پس از مدتى که دوباره به حکومت طبرستان رسید، محمد بن اوس بلخى راکه آدمى بىتدبیر بود، براى اداره امور طبرستان گماشت. حکومت آمل و رویان و چالوس در دست محمد بن اوس بود. محمد پسر خود، احمد را به حکومت چالوس و کلار نشاند (ابن اسفندیار، ۱۳۶۶: ۲۲۲).
چون ستم محمد بن اوس در رویان به غایت رسید، مردم آن دیار نزد سادات تظلمخواهى مىکردند تا آنها را از دست این ظالم خلاص کنند. سرانجام نزد محمد بن ابراهیم از سادات حسنى در کجور رفتند و گفتند ما از دست ستم جماعت محمد بن اوس به جان آمدیم و مقتداى اهل اسلام همیشه شما و آبا و اجداد شما بودند. ما مىخواهیم که سید عالى را بر خود حاکم گردانیم، تا در میان ما به عدالت رفتار کند. باشد که با تو بیعت کنیم تا به برکت تو از ستم حاکم طاهرى رهایى یابیم (مرعشى، ۱۳۶۸: ۱۲۹). محمد بن ابراهیم که تمامى منابع او را به دیانت معرفى کردهاند، خود را اهلیت این کار ندانست و سرانجام داماد خود را در رى به نام حسن بن زید براى این کار معرفى کرد و سرانجام دولت علوى در سال ۲۵۰ ق به دست او در طبرستان تشکیل شد (ابن اسفندیار، ۱۳۶۶: ۲۲۸). تشکیل یک دولت شیعه از سادات علوى صرفنظر از امامى یا زیدى بودن آنها، یک تشکل منسجم از سادات علوى بود و سادات نواحى دیگر ایران و مناطق اسلامى را به مهاجرت به این منطقه تشویق کرد. آنها در این منطقه از امنیت و آسودگى و احترام و محبوبیت برخوردار شدند. از همین رو، داراى یک قدرت سیاسى شدند. در پایان به سخن مولانا اولیاءاللّه استناد مىکنیم که مىنویسد: »سادات علویه از اطراف عالم بدو پیوستند و هرگاه که پاى در رکاب کردى، سیصد علوى شمشیرزن برنشستندى» (آملى، ۱۳۱۳: ۶۹).
۵-۴-۴- علل گسترش فرهنگ شیعی در دورهی علویان
در بررسی علل گسترش فرهنگ دینی و مذهبی تشیع به واسطهی علویان در سرزمین طبرستان و بعدها به تَبَعِ آن درسراسر ایران میتوان موارد گوناگونی را ذکر کرد که در ادامه به برخی از مهمترین این موارد اشاره خواهیم کرد:
۱-حضور چمشگیر سادات علوی به عنوان مروّجین فرهنگ شیعه
یکی از اساس ترین دلائل اقبال عمومی علویان در گسترهی سرزمین طبرستان حضور چشمگیر سادات مهاجر به این منطقه بوده است. این مهاجرت، از همان قرن نخست هجری آغاز شد و در نیمههای قرن دوم هجری، سرعت گرفت. در اواخر قرن دوم و تا قرن سوم، گروههای زیادی از سادات، در شهرهای مختلف ایران از جمله قم، ری، اصفهان و گرگان در کنار سایر قبایل عربی مهاجر، زندگی میکردند. چند دلیل برای مهاجرت آنها به ایران وجود داشت. نخست آن که، آنها هم مانند سایر اعراب به دنبال زندگی بهتری بودند و مهاجرت به ایران را برای رسیدن به چنین هدفی مناسب میدیدند. مهم آن بود که، آنان به دلیل محبوبیتی که به عنوان نواده پیامبر (ص) داشتند، از سوی مسلمانان با استقبال بیش تری روبرو میشدند. دلیل دوم آن نیز این بود که در دوره اموی و عباسی، آنها در عراق و حجاز امنیت نداشتند. از زمان منصور عباسی که سرکوبی علویان را با شدت دنبال میکرد، علویان به اجبار به هر سوی میگریختند. در این زمان ایران هم محل مناسبی برای آنها بود. به هر روی فشار خلفای عباسی به سادات علوی موجب مهاجرت آنان به سوی ایران شد. در ایران نیز مناطق شمالی بهترین جا برای استقرار آنان بود. مردم نیز به سادات علوی گرایش داشته و همین گرایش زمینهساز حضور علویان در منطقه و قیام آنان علیه حاکمان عباسی شد. منطقه دیلم و مناطق شمالی ایران، از نظر جغرافیایی، سیاسی و امنیتی آمادگی ایجاد یک نهضت شیعی، نه الزاماً شیعه دوازده امامی را داشت. البته آشنایی بیشتر مردم کرانههای دریای مازندران با تشیع در قرن سوم ه. ق بود که به قیام و استقلال این سرزمین انجامید. در قرن سوم، به ویژه زمان متوکل، علویان مورد تعقیب بودند فرزندان اهلبیت به مناطق دور دست و امن، کرانههای دریای مازندران پناه میبردند (ابن اسفندیار، ۱۳۶۶: ۲۲۲).
محمدبن زید پس از آن که توانست با قیامهای متعدد، حکومت خود را در طبرستان مستقر سازد از علویان حمایت کرد (ابن اثیر، ۱۳۷۱: ۴/ ۴۷۴).
محمد بن زید نخستین کسی بود که بنایی بر قبر علی (ع) و امام حسین (ع) بناکرد و در این راه بیست هزار دینار خرج کرد. وی هر سال سی هزار درهم به مشاهد علی (ع) و حسنین (ع) و سایر اقربای خویش میفرستاد (جعفریان، ۱۳۸۸: ۲۹۶). در کتاب تاریخ طبرستان آمده است: «محمدبن زید اقدام به تشکیل حکومت نکرد بلکه وی زمانی که گروهی از بزرگان دیلم نزد وی رفتند از پذیرش حکومت خودداری ورزید و حسن بن زید معروف به «حالب الحجاره» را که در ری ساکن بود معرفی کرد و نمایندگان مردم نزد وی در ری رفتند و حسنبن زید دعوت آنان را پذیرفت و در ۲۵ ماه رمضان سال ۲۵۰ ه. ق به دعوت مردم رویان و کلای، عازم طبرستان شد. سادات آن دیار و بزرگان شهر، مقدمش را گرامی داشتند و به استقبال وی شتافتند و براساس کتاب خدا و سنت رسول الله و امر به معروف و نهی از منکر با وی بیعت کردند» (ابن اسفندیار، ۱۳۶۶: ۴۴۲). حکومت علویان که از سال ۲۵۰ ه. ق در مناطق مختلف شمال ایران آغاز شده بود تا سال ۳۱۶ ادامه یافت. به هر روی، مهاجرت سادات به ایران از جهت سیاسی و اجتماعی تأثیر مهمی در ایران داشت. خواهیم دید که در قرون بعد، سادات در هر شهر، نقیبی ویژه خود داشتند و به عنوان شریف، رئیس یا صدر، در تحولات اجتماعی و سیاسی شهر، نقش مهمی بر عهده داشتند. از جمله شهرهایی که شمار زیادی علوی در آن زندگی میکرد، شهر ری بود. از آثار بر جای مانده از مهاجرت سادات به آن، مرقد عبد العظیم حسنی (ع) است که در نیمه قرن سوم هجری در این شهر درگذشت. اصولا شمار علویان ساکن این شهر فراوان بوده است. شایان ذکر است که سادات علوی به دلیل انتساب به پیامبر (ص) و خاندان برگزیدهی او، در میان مردم طبرستان نیز از قرب و منزلت خاصی برخوردار بوده و به واسطهی حضور خود، زمینههای آشنائی و اثر پذیری طبریها با فرهنگ شیعی را پدید آوردند. به بیان دیگر حضور علویان در منطقهی طبرستان، به تدریج بر افکار و اذهان مردم، تاثیرات مثبتی گذاشت به خصوص که مردم آنان را به پاکی، زهد و تقوا میشناختند. مهمترین عامل این حضور را بایددر حرکت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) زعیم و قائد علویان در اواخر قرن دوم و سوم هجری به سوی ایران دانست. سیاست فریبکارانهی خلافت عباسی در جلب حمایت و رضایت مخالفان و معترضان مختلف خود باعث شد تا مأمون توجهی خود را به شخصیت بارز شیعی آن زمان، یعنی حضرت رضا (ع) معطوف دارد. مأمون با زیرکی و سیاست خاصی تصمیم گرفت که با شعار بازگرداندن خلافت به فرزندان پیامبر (ص) و با همان شعاری که اسلاف او بیان کرده بودند، خلافت عباسی را از آشوبهای شیعیان در امان دارد. هدف مأمون تحمیل خلافت به امام و سپس جانشینی آن حضرت بود. کاری که فرجام آن شهادت پنهان آن حضرت به دست مامون و آغاز حکومت به ظاهر مشروع او بود که دیگر نمیتوانست با مخالفت علویان و پیروان او روبرو گردد. اما نفس حکمت و حضور امام در شهرهای ایران و سپس خراسان در تحکیم پایگاه شیعیان که هواخواهان حکومت علوی بودند اثرات مهمی داشت. اصلی ترین تاثیرحضور امام در ایران، حرکت و استقرار سادات و علویان در مناطق امن ایران خصوصا طبرستان بود که تحت پوشش زیارت و پیوستن به امام رضا (ع) صورت رفت که به دنبال خود ترویج و تبلیغ فرهنگ و مذهب شیعه را نیز به همراه داشت. بر شهادت امام رضا (ع) نیز موج جدیدی از احساسات شیعی را در بین علویان و پیروان آنها به وجود آورد و از طرف دیگر علویان که از طرف دستگاه خلافت احساس خطر جدی میکردند، به سرعت از اطراف مرکز خلافت پراکنده شدند و همانطور که گفته شد مهمترین منطقهی امن برای آنها مناطق شمالی ایران بود که شامل طبرستان و اطراف آن سرزمین میبود (آملى، ۱۳۱۳: ۵۸). البته شایان ذکر است سایر نقاط ایران همچون ری، بعضی از شهرهای خراسان، نواحی اصفهان، و قم نیز در ای زمینه پذیرای سادات علوی بوده اند؛ اما رشته کوههای موجود در طبرستان و قومس، دیلمان، و طالقان، عامل مهمی برای توفیق نظامی علویان در درگیری احتمالی با سپاه خلیفه و عاملان او بوده و با توجه به شرایط طبیعی این دیار، جایگاه امنی به شمار میرفت. از طرف دیگرنفوذ معنوی که به جهت انتساب به خاندان نبی در ایشان مشاهده میشد، در جذب ظاهری بعضی از حکام محلی طبرستان موثر واقع شد (قهرمانی نژاد، ۱۳۸۸: ۴۲). بنابر این گفتهی ظهیرالدین مرعشی در کتاب تاریخ طبرستان، رویان و مازندران، مبنی بر تمایل قلبی اسپهبدان مازندران و طبرستان به شیعه (ظهیر الدین مرعشی مینویسد: «چون سادات خبر غدر (حیله) مأمون نسبت به حضرت رضا (ع) را شنیدند، به کوهستان دیلمان و طبرستان پناه بردند. بعضب بدانجا شهید گشتند و مزار و مرقد ایشان مشهور و معروف است وچون اسپهبدان مازندران در اوائل که اسلام قبول کردند، شیعه بودند و با اولاد رسول (ع) حُسن اعتقاد داشتند، سادات را د این ملک مقام آسانتر بود». را باید با همین جهت، تحلیل و تفسیر نمود. به عبارت دیگر استقرار و نفوذ علویان در این مناطق به نحوی بود که حتی اسپهبدان و کسانی که از دورهی حاکمان ساسانی باقی مانده بودند، به هر علت ممکن به سوی ایشان تمایل پیدا کردند (مرعشی، ۱۳۹۱: ۶۹). بعدها تشکیل رسمی حکومت مستقل علویان در طبرستان که مرکز ثقل جنبشهای شیعی در ایران قرار گرفت به گسترش فرهنگ دینی و مذهبی تشیع کمک شایانی کرد. به نحوی که اثرات سازندهی آن تا به امروز نیز قابل مشاهده است.
۲-انطباق اعمال و رفتار علویان با آموزههای شیعی و مکتب ناب اسلامی
آموزهها و تعالیم شیعی که به علت دوری از عرصههای قدرت و ثروت، همگونی بهتری با اسلام راستین و همخوانی بیشتری با آرمان والای طبریها مبنی بر آزادی از فشار روز افزون حاکمان به ویژه تازیان بیگانه داشت، خود از مهمترین عوامل اقبال و گسترش این مذهب در طبرستان و دیگر مناطق ایران بوده است.
تفکر شیعی مبتنی بر رویارویی با زور و بیداد و ستم، آرمان اجتماعی راستینی بود که جنبشهای شیعی از ابتدا در پی نیل به آن بودند. قیامهایی چون نهضت امام حسین (ع)، جنبش زید بن علی و دیگر علویان پیرو آنها، به خوبی گواه این زلال و همگونی و همخوانی با تعالیم ناب مذهب تشیع بوده است. این معنا برابر اندیشه قدرتهای حاکم اموی و عباسی که دین، قدرت و ثروت را تنها وسیله ای برای بیدادگری و به بندگی گرفتن مردم، به ویژه غیر تازیان قرار داده بودند، گرایش روز افزون طبریها به مذهب تشیع و دوری از حاکمان اموی و عباسی و باورهای آمیخته به نژاد پرستی و عربی آنان را در پی داشت. یکی از ویژگیهای علویان، آن بود که در برابر عباسیان ادعای خلافت داشتند، در حالی که سایر قبایل عربی چنین ادعایی نداشتند. این مسأله برای جریان هایی که با عباسیان مخالف بودند، بسیار اهمیت داشت. آنها در جستجوی رهبرانی بودند تا بتوانند مخالفت و مبارزه خود را با عباسیان مشروعیت بخشند. طبعا پذیرفتن علویان به عنوان رهبر، قدم مهمی برای جلب حمایت تودههای مردم در این مبارزات میشد. این مسأله سبب حساسیت حکومتهای وابسته به خلافت نسبت به علویان بوده و در بسیاری از موارد، به آزار و اذیت علویان منتهی میشد. در واقع آشنایی با روحیات علویان و محشور بودن با ایشان، مردم طبرستان را به صورت قلبی به مذهب تشیع رهنمون ساخت. زهد و پرهیزگاری عملی، صداقت در کردار و رفتار، حق طلبی و حق جوئی و دیگر صفات حسنهی علویان محبوبیت خاصی را برای آنان در بین طبرستانیان رقم زد و آنان را با پذیرش آموزههای شیعی از سوی آن مردم مواجه ساخت.
مورخینی که تاریخ طبرستان را در عصر فرمانروائی علویان بررسی کرده اند، بیش از هر چیز در باب فضائل اخلاقی و کرم و سخاوت و دستگیری آن خاندان از بینوایان و تشویقی که از اهل دانش و معرفت کرده اند سخن گفتهاند (جعفریان، ۱۳۸۲: ۳۷۵).
۳-صدور فرمانهای مذهبی از سوی حاکمان علوی
سازماندهی و ادارهی سرزمین طبرستان و دولت نوبنیاد شیعی آن بدون وجود قوانین خاص و مشخص عملاً نا ممکن بود. از این رو شاهد آن هستیم که حاکمان علوی از همان ابتدای تشکیل حکومت خود در طبرستان دست به اصلاحات و همچنین صدور فرامینی زدند که برای استحکام پایههای قدرت تفکر و دولت شیعی در طبرستان ناگزیر مینمود. از جملهی این فرامین و دستورات میتوان به فرمانهای صادره از سوی داعی کبیر اشاره کرد.
حسن بین زید علوی معروف به داعی کبیر که از شر مخالفان داخلی و خارجی خود در طبرستان آسوده شد به صدور فرمانهای مذهبی برای عُمّال خود در شهرها و بخشهای تابعه همت گماشت. تمام شواهد حاکی از آن است که وی از قیام و نهضت خود هدفی جز احیاء و توسعه و گسترش فرهنگ شیعی نداشت. تا قبل از ورود داعی کبیر به منطقه طبرستان، اجتماعات اولیهی نهضت، بیشتر به منظور چاره اندیشی در مقابل حملات احتمالی عمال طاهریان به رویان تشکیل میگردید و نهایت آرزوی آنان ایجاد حکومتی مستقل در رویان بود (درگاهی، ۱۳۸۷: ۱۱۴). ولی رهبری نهضت توسط داعی کبیر، از روز نخست این حرکت به آن جهتی اسلامی- شیعی داد و با مردم بر اساس مبانی اعتقادی شیعه بیعت کرد و همانطور که گفته شد دستورات و قوانین خاصی را در این راستا صادر نمود. حسن بن زید (داعی کبیر) در همان آغاز حرکت خود به مردم اعلام کرد که برای برپا داشتن کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و امر به معروف و نهی از منکر با شما بیعت میکنم (ابن اسفندیار، ۱۳۶۶: ۲۲۹). وی حرکت تبلیغ خود را بر همین اساس که از خط مشی خاص شیعیِ بر گرفته از شعار معروف امام حسین (ع) در نهضت راستینش بود، قرار داده بود. برای کارگزاران خود دستور العملی بدین شرح صادر کرد و همهی پیروان خویش را به عمل بدان تشویق و ترغیب نمود.
برای نمونه مضمون برخی از این دستورات را متذکر میشویم:
۱-مردم را به متابعت به کتاب خدا و سنت پیامبر وادار کنید به گونهای که در اصول و فروع دین از رفتار و گفتار علی (ع) پیروی کنند.
۲-از عقیده جبریه و مشبهه دوری گزینند.
۳-در اذان و اقامه «حی علی خیر العمل» بگویند.
۴-در اقامه هر عبارت را دو مرتبه بگویند.
۵-در نماز «بسم الله الرحمن الرحیم» را با صدای بلند بخوانند.
۶-برای نماز بامداد قنوت را واجب دانند.
۷-در نماز میت پنج تکبیر بخوانند.
فرم در حال بارگذاری ...