وبلاگ

توضیح وبلاگ من

دانلود پژوهش های پیشین در رابطه با بررسی جامعه شناختی مهارت های اجتماعی و ارتباطی مؤثر بر بازدارندگی رفتارهای پرخطر ...

 
تاریخ: 04-08-00
نویسنده: فاطمه کرمانی

نظریه­ کنترل قدرت مدعی است که قدرتمندان مرتکب جرایم سودآورتر می شوند و محرومان و افراد فاقد قدرت به جرایم کمتر سودآور اقدام می کنند. از این منظر، فقدان قدرت تا حدود زیادی نوع بزهکاری ها را مشخص می کند. همچنین، قدرت خود می تواند موجبات بزهکاری را فراهم کند. نظریه­ قدرت سه دلیل عمده را برای بروز چنین وضعیتی بیان می­ کند: الف) انگیزه­ بزهکاری قدرتمندان قوی تر است. ب) قدرتمندان فرصت های انحرافی بیشتری دارند. ج) قدرتمندان در معرض کنترل اجتماعی ضعیف تری هستند(صدیق سروستانی، ۱۳۹۰: ۷۴-۷۵).
دانلود پایان نامه
هاگان دو مدل از خانواده را مطرح کرده و رابطه­ قدرت و کنترل را در آنها بررسی نموده است. در خانواده های پدرسالار[۳۲۴]، پدران نقش سنتی نان آوری را برعهده دارند، در حالی که مادران تمایل به انجام کارهای نوکرمآبانه داشته و امورات خانه را انجام می دهند(خانه دار هستند). در خانه­ی پدرسالار، از مادران انتظار می رود که رفتار دختران شان را کنترل کنند، در حالی که آزادی های بیشتری به پسران می دهند. در چنین خانه هایی، رابطه­ دختر-والدین می تواند به عنوان مکانیسمی برای آیین خانه داری ملاحظه شود، که این مسأله مشارکت و درگیری دختران در بزهکاری را کاهش می دهد، در حالی که، پسران برای منحرف شدن آزاد هستند، زیرا آن­ها توسط مادران کنترل نمی شوند. دختران بزرگ شده در خانواده­های پدرسالار طوری جامعه پذیر شده اند که بیشتر از مردان از مجازات های قانونی می­ترسند؛ در نتیجه، پسران در چنین خانواده هایی رفتار بزهکارانه ی بیشتری نسبت به خواهران شان نشان می دهند(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۸۲).
از طرف دیگر، در خانواده های تساوی گرا[۳۲۵]، که در آن شوهر و همسرش دارای موقعیت­های مشابه قدرت هم در خانه و هم در محیط کار هستند، دختران شکلی از آزادی را به دست می­آورند که نشان دهنده کاهش کنترل والدین است. در این خانواده ها، دختران دارای رفتار قانون شکنانه ای شبیه برادران شان هستند. در یک خانواده­ی تساوی گرا، دختران ممکن است فرصت بیشتری برای درگیری و مشارکت در رفتارهای مشروع موقعیت بزرگسالی داشته باشند و نیاز کمتری به نمایش نقش انحرافی داشته باشند. هاگان از روی طعنه، معتقد است که این روابط همچنین در خانواده هایی که مادران در غیاب پدران سرپرست و رئیس خانه هستند، رخ می دهد. هاگان و همکارانش دریافتند زمانی که پدران و مادران دارای موقعیت های مدیریتی یکسان هستند، شباهت بین میزان بزهکاری دختران و پسران شان زیاد است. به شکل ضمنی، احتمال بیشتری وجود دارد که دختران طبقه­ی متوسط قانون را نقض کنند، زیرا آن­ها کمتر از همتایان طبقه­ی پایینی شان کنترل می شوند. در خانواده هایی که هر دوی والدین دارای موقعیت های قدرت هستند، دختران احتمال بیشتری دارد که توقعات و انتظارات شغلی مشابه با برادران خود داشته باشند. در نتیجه، هردو جنس برای ریسک پذیری و درگیری در دیگر رفتارهای مرتبط با بزهکاری جامعه پذیر می شوند(همان: ۲۸۲).
نقد: مهم ترین انتقادی که به نظریه های تضاد وارد شده این است که هیچ جامعه ای و حتی جامعه­ بدون طبقه­ی سوسیالیستی مورد ادعای مارکسیسم، عاری از بزهکاری و جرم نیست و واقعی­تر، فرض دورکیم است که بیان کرد بزهکاری یک پدیده­ بهنجار و حتی در جامعه­ قدیسان اجتناب ناپذیر است. همچنین، ارتباط معنادار بین نابرابری و استثمار طبقاتی با میزان جرم و بزهکاری در جوامع سرمایه داری(به عنوان یکی از پیش فرض های اساسی نظریه های تضاد)، در بسیاری از مطالعات تجربی تأیید نشده است. مثال نقض این مورد، کشورهای ژاپن و سوئد می باشد که علیرغم حاکمیت نظام سرمایه داری، دارای نرخ های پایینی از جرم و بزهکاری هستند. در نهایت، برخلاف نظریه تضاد، گروه های قدرتمند همه جا می توانند در ساختار قانونی، حقوقی و قضایی نفوذ کنند، چه نظام سرمایه داری، چه سوسیالیستی و یا انواع دیگر آن.
۳-۲-۴-۴- نظریه­ های تکاملی(تلفیقی)
مطالعه­ تبیین­های رفتار بزهکارانه نشان می­دهد که کمتر نظریه­ای، تحلیل خود را به نقش آفرینی یک علت واحد محدود ساخته است و بسیاری از آنها، دست کم اشاره­ای به اثرگذاری انواعی از علل متفاوت دارند. به تعبیر دیگر، در این نظریه ­ها نوعی تلفیق مشاهده می­ شود. اما در بسیاری موارد، یا بزرگ­نمایی یک متغیر، مانع به چشم آمدن این تلفیق شده است و یا آن که محققان نسل­های بعد به رسم زمانه که معرفی علت­ العلل یا علت غالب را بیشتر می­پسندید، آن را در یکی از دسته­بندی­های رایج گنجانده­اند و در عمل، آن را با ویژگی تلفیق معرفی نکرده ­اند. به این ترتیب، وجه تمایز رویکردهای تلفیقی نسبت به رویکردهای قبلی کم رنگ بودن این بزرگ­نمایی در آنها می­باشد و نقش آفرینی متغیرهای متعدد، به شکلی نسبتاً همسان و هم­عرض مورد توجه قرار می­گیرد(لبیبی، ۱۳۸۷: ۸۹-۹۰). از منظر رویکرد تکاملی، بزهکاری و جرم یک فرایند پویا است که هم به وسیله­ تجربیات اجتماعی و هم ویژگی­های فردی تأثیر می­پذیرد(سیگل و ولش، ۲۰۱۱: ۱۲۰).
از دیدگاه تلفیقی[۳۲۶]، نظریه­ های تک عاملی مانند ساختار اجتماعی و فرایند اجتماعی نمی ­توانند تبیین کاملی از جرم ارائه کنند، زیرا جرم مفهوم پیچیده­ای است و دربرگیرنده­ی برداشت مجرم، قربانی، افراد و عاملان کنترل اجتماعی است(سیگل، ۲۰۱۲: ۳۰۱).
سابقه­ نظریه های تلفیقی حتی می تواند به کار سزار لومبروزو با عنوان انسان بزهکار در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ برگردد که در آن استدلال نمود فهم کامل جرم و بزهکاری زمانی حاصل خواهد شد که متغیرهای زیست شناختی، روانشناختی و جامعه شناختی را باهم در نظر بگیریم. با وجود اظهارات لومبروزو، بیشتر نظریه پردازی در جرم شناسی در نیمه­ی اول قرن بیستم، مقدمتاً بر تأثیری که محیط( به طور مثال در جامعه شناسی) در تبیین بزهکاری و جرم دارد، تأکید می کردند(ترنر و بلوینس[۳۲۷]، ۲۰۰۹: ۳۴۱).
در نیمه­ی دوم قرن بیستم، و در پاسخ به ادبیات رو به رشدی که استناد می کردند که برخی نظریه ها فقط برخی رفتارهای بزهکارانه را در برخی از زمان ها تبیین می نمودند، دانشمندان شروع به تلفیق نظریه ها به امید فراهم آوردن تصویر کاملتری از چرایی وقوع انحرافات توسط افراد نمودند. برای دستیابی به این هدف، ابتدائاً آن­ها شروع به مجزا نمودن متغیرهایی کردند که مورد حمایت نظریه ها بودند و سپس، روابط بین این متغیرها را ترسیم نمودند. بدین وسیله، تلفیق نظری چیزی فراتر از قرض گرفتن مفاهیم از تعدادی نظریه می­باشد؛ در واقع، بسط چگونگی تأثیرگذاری و تأثیرپذیری این مفاهیم به وسیله­ مفاهیم باقی مانده می باشد(همان: ۳۴۱).
در طی سه دهه­ گذشته، شاهد رشد معناداری در گسترش و توسعه نظریه های تلفیقی بوده ایم. بیشتر این رویکردهای جدید، مقدمتاً عوامل محیطی مانند خانواده و همسالان را مورد توجه قرار می دهند؛ به علاوه، تلاش های شان حول ایجاد سازه های نظری ترکیبی از دیگر رشته ها مانند زیست شناسی و روانشناسی می باشد. حاصل این تلاش ها، انواعی از نظریه های تلفیقی می باشد که میزان زیادی از توجه تجربی را دریافت کرده است و خط مبنایی از معرفت و دانش را فراهم نموده که به وسیله­ آن نظریه های تلفیقی آینده می تواند گسترش یابد.
نظریه­ های تلفیقی[۳۲۸] را برخی محققان براساس نوع نگاه آنها به ماهیت رشد و تغییر انسان، در سه شاخه­ کلی دسته­بندی کرده­­اند: نظریه­ های دوره­ زندگی[۳۲۹]، نظریه­ های خصلت پنهان[۳۳۰] و نظریه­ های خط سیر[۳۳۱](سیگل، ۲۰۱۲). در این پژوهش، نظریه های رفتارهای پرخطر به خاطر اینکه چندین نظریه را باهم تلفیق نموده اند، در زمره­ی نظریه های تلفیقی(تکاملی) قرار می­گیرند.
۳-۲-۴-۴-۱- نظریه ­ها­ی دوره زندگی
این نظریه ­ها، مجرمیت و رفتار بزهکارانه را به عنوان یک فرایند پویا در نظر می گیرند که تحت تأثیر خصوصیات فردی، ویژگی ها و تجربیات اجتماعی می باشد. زمانی که افراد در زندگی خود اقدام به مهاجرت به جاهای دیگر می کنند، آن­ها به وسیله­ ادراکات و تجربیات متغیر، تحت تأثیر قرار گرفته و در نتیجه رفتارشان دچار تغییر می گردد، برخی مواقع در جهت بهتر شدن و برخی مواقع در جهت بدتر شدن(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۹۷).این نظریه ها مدعی­اند که ویژگی­های مورد بحث در خلال فرایند رشد و همراه با تغییر علل بیرونی تأثیرگذار بر رفتار، تحول می­پذیرند(سلیمی و داوری، ۱۳۸۵: ۴۳۶). به عبارت دیگر، عواملی که موجب وقوع رفتارهای بزهکارانه می­شوند، در طول دوره­ زندگی شخص تغییر می­ کنند(سیگل و ولش، ۲۰۱۱: ۱۲۰). نظریه های دوره زندگی در ادامه مورد بحث قرار می گیرند.
۳-۲-۴-۴-۱-۱- نظریه­ درجه­بندی سنی رابرت سامپسون و جان لاب
نظریه­ های متعددی بر چگونگی درگیری افراد در جرم تأکید می کنند. در یک کار مهم با عنوان فرایند شکل گیری(ساختن) جرم[۳۳۲](۱۹۹۳)، رابرت سامپسون و جان لاب[۳۳۳] در عوض بر این مسأله تمرکز نمودند که آیا محاکمه ها به همنوایی منجر خواهد شد یا نه(شرودر[۳۳۴]، ۲۰۱۵: ۲۲۹). لاب و سامپسون در صورت بندی نظریه­ درجه بندی سنی[۳۳۵] خود، بر داده هایی که به وسیله­ گلوک[۳۳۶] بیش از ۴۰ سال پیش از آن­ها جمع آوری شده بود، اتکا کردند(سیگل، ۲۰۱۲: ۳۰۱).
از نظر سامپسون و لاب، جرم می تواند هم به عنوان پیامد تفاوت های فردی پایدار و هم وقایع زندگی محلی درک شود. نظریه­ آن­ها دربرگیرنده­ی سه ایده­ مهم است. اول، بزهکاری در کودکی و نوجوانی می تواند به وسیله­ بستر ساختاری تبیین گردد که توسط کنترل های اجتماعی غیررسمی خانواده و مدرسه تعدیل شده است. دوم، آن­ها تشخیص می دهند که مقدار قابل توجهی از پایداری و استمرار در رابطه با رفتار ضد اجتماعی از بچگی تا بزرگسالی در انواع مختلفی از حوزه های زندگی وجود دارد. سوم، آن­ها استدلال می کنند که تغییر و نوسان در کیفیت پیوندهای اجتماعی غیررسمی در بزرگسالی با خانواده و شغل، تغییرات در مجرمیت در طول زندگی، علیرغم تفاوت های فردی پایدار در کودکی اولیه را تبیین می کند. سامپسون و لاب ادعا می کنند که مستقل از تفاوت های فردی پایدار، مکانیسم های کنترل اجتماعی غیررسمی، اثر علی بر فعالیت مجرمانه اعمال می کند و اینکه نوع کنترل اجتماعی در سنین مختلف، متفاوت است(پیکوئرو و همکاران، ۲۰۰۷: ۳۳).
نظریه­ سامپسون و لاب توانسته است هم ثبات و هم تغییر را در طول زندگی در کنار هم ملاحظه کند. در واقع، تغییر بخش مهم و کانونی نظریه­ آن­ها را تشکیل می دهد.
لاب و سامپسون با طرح نظریه­ درجه بندی سنی، دیدگاه دوره­ زندگی/تکاملی از جرم صورت بندی نمودند که برخی از اصول آن به شرح زیر است:
۱- خصلت های فردی و تجربه های بچگی برای فهم شروع رفتار بزهکارانه و مجرمانه مهم است. اما این به تنهایی نمی تواند تداوم جرم به دوره­ بزرگسالی را توضیح دهد.
۲- تجربه های افراد جوان و بالاتر می تواند گذار مجرمانه­ی دوباره ایجاد کند. در برخی موارد، افارد می توانند در جهت مثبت تغییر کنند، در حالی که برای برخی دیگر، تجربه های منفی زندگی می تواند مضر و آسیب رسان باشد.
۳- تجربه های منفی تکراری شرایطی را به وجود می آورد که شرایط نامساعد تراکمی نامیده می شود. مشکلات جدی در نوجوانی فرصت های زندگی را تحت تأثیر قرار می دهد و شاغل شدن و روابط اجتماعی را کاهش می دهد. افرادی که شرایط نامساعد آن ها افزایش یابد، در معرض خطر قرار می گیرند.
۴- تجربه ها و روابط مثبت زندگی می تواند به شخص کمک کند تا به جامعه دلبستگی و تعلق پیدا کند و به وی اجازه می دهد تا از مسیر حرفه­ی مجرمانه جدا شود.
۵- تجربه های مثبت زندگی مانند پیدا کردن شغل، ازدواج و غیره مکانیزم های کنترل اجتماعی غیررسمی به وجود می آورد که فرصت های رفتار مجرمانه را محدود می سازد.
۶- دو عنصر اساسی کنترل اجتماعی غیررسمی یا نقاط عطف، ازدواج و اشتغال هستند. نوجوانانی که در معرض خطر مجرم شدن قرار دارند، می توانند در صورتی که شغل خوبی پیدا کنند یا ازدواج خوبی داشته باشند، صاحب زندگی معمولی و عادی گردند(سیگل، ۲۰۱۲: ۳۰۱-۳۰۲).
یکی از کمک های بسیار مهم لاب و سامپسون شناسایی وقایع زندگی است که متخلفان جوان را قادر می سازد تا از جرم دست بردارند. مطابق به نظر آن­ها، مسیرها یا گذرگاه ها الگوهای دراز مدت در زندگی هستند، در حالی که مراحل گذر وقایع کوتاه مدت قرار گرفته در داخل مسیرها هستند. هم مسیرها و هم گذارها می توانند معنای ضمنی مثبت و منفی داشته باشند. یک گذار مثبت، برای مثال شامل فارغ التحصیل شدن از دانشگاه و یافتن یک شغل خوب می باشد، و یک مسیر منفی ممکن است عضویت در دار و دسته­ی بزهکاران باشد(پارکر و موون، ۲۰۱۵: ۸۱-۸۲). یک مفهوم مهم در نظریه­ سامپسون و لاب این است که حرفه های مجرمانه یک فرایند پویا است که در آن یک اتفاق مهم زندگی می تواند الف) گذر یا تحولی در چرخه ی زندگی ایجاد کند، و ب) جهت مسیر دوره­ زندگی یک شخص را تغییر دهد(سیگل، ۲۰۱۲: ۳۰۳).
دو نقطه­ی عطف در زندگی شامل اشتغال و ازدواج است که همانطور که اشاره شد، می­توانند افراد در معرض خطر را به مسیر درستی هدایت نمایند و از درگیری فرد در رفتارهای بزهکارانه و مجرمانه جلوگیری نمایند.
۳-۲-۴-۴-۱-۲- مدل تکامل اجتماعی ریچارد کاتالانو و دیوید هاوکینز
ریچارد کاتالانو و دیوید هاوکینز[۳۳۷] در مدل تکامل اجتماعی[۳۳۸] اظهار می دارند که عوامل خطر مرتبط با سطح اجتماع، برخی افراد را مستعد و در معرض رفتارهای ضداجتماعی قرار می­ دهند. عوامل خطر از قبل موجود از طریق اجتماعی شدن تقویت شده یا خنثی می گردند. برای کنترل خطر رفتار ضداجتماعی، کودک باید پیوندهای اجتماعی را حفظ نماید. در طول دوره­ زندگی، درگیری در رفتار بهنجار و ضد اجتماعی کیفیت دلبستگی ها را مشخص می کند. تعهد و دلبستگی به نهادهای متعارف، فعالیت ها و باورها، جوانان را از تأثیرات جنایی در محیط شان جدا می سازد. مسیر بهنجار و موافق اجتماع، از طریق تحکیم پیوندها نسبت به دیگران و فعالیت ها، مانع بروز انحراف می شود. بدون سطح مناسبی از پیوند و تعلق، نوجوانان می­توانند تسلیم نفوذ دیگران منحرف گردند(سیگل، ۲۰۱۲: ۳۰۲).
رفتار ضداجتماعی می تواند به سه شکل ایجاد شود: الف) زمانی که اجتماعی شدن اتفاق نمی افتد یا به شکل ناقص صورت می گیرد، و این زمانی است که افراد فرصت مشارکت در زندگی سالم را از دست می دهند یا مهارت های شان برای عملکرد مناسب اجتماعی ناکافی است یا زمانی که محیط نمی تواند آنها را برای عملکرد اجتماعی مؤثر تقویت نماید. ب) رفتار ضداجتماعی حتی در صورت وجود دلبستگی و پیوندهای اجتماعی می تواند به وجود بیاید، زمانی که ارزیابی های افراد از هزینه-فایده، تحت فرض نفع شخصی محدود، در جهت رسیدن به منافع از طریق یک عمل غیرمجاز و غیرقانونی هدایت می شود. حتی کسی که دارای دلبستگی به جامعه باشد، اگر هزینه ی بالقوه ی منتج از عمل بزهکارانه پایین باشد، ممکن است در رفتار بزهکارانه مشارکت نماید. ج) رفتار ضداجتماعی زمانی به وجود می آید که فرد دارای دلبستگی و تعلق به واحدهای اجتماعی کننده­ خانواده، مدرسه، اجتماع یا همسالانی باشد که دارای باورها یا ارزش های ضداجتماعی باشند. زمانی که جوانان دارای دلبستگی به والدینی باشند که مواد مخدر مصرف می کنند یا در رفتار مجرمانه فعالیت می کنند، یا به مدرسه و اجتماع وابسته باشند که مصرف مواد را تحمل می کنند، یا با گروه همسالانی پیوند داشته باشند که دارای اعمال ضداجتماعی هستند، احتمال دارد که آنها به شیوه ای موافق با ارزش ها و هنجارهای این گروه ها رفتار کنند. بنابراین، دلبستگی و پیوند ضداجتماعی مسیر سومی برای رفتار ضداجتماعی ایجاد می کند(کاتالانو و هاوکینز، ۱۹۹۶: ۱۵۸).
۳-۲-۴-۴-۱-۳- نظریه­ تلفیقی دلبرت الیوت، سوزان ایجتون و راچل کانتر
در سال ۱۹۷۹، الیوت، ایجتون و کانتر[۳۳۹] یکی از نظریه های تلفیقی شناخته شده را مطرح نمودند. آن­ها با قرض گرفتن مفاهیمی از نظریه های فشار، یادگیری اجتماعی و کنترل اجتماعی، اظهار داشتند که افراد یکی از این دو مسیر را برای انجام بزهکاری دنبال می کنند. در مسیر اول، افراد دارای سطوح پایین کنترل اجتماعی شروع به تعامل با همسالان بزهکار می­نمایند. در این مسیر، کاهش کنترل اجتماعی با افراد اجازه می دهد تا با دیگر افراد بزهکار ارتباط برقرار کنند، فشار همسالان را از طرف آن ها تجربه کنند، و چگونگی انجام رفتار بزهکارانه را یاد می گیرند. در مسیر دوم، افراد دارای سطوح بالایی از کنترل اجتماعی، در شرایطی با شکست در دستیابی به ارزش های مثبت یا اهداف متعارف و پذیرفته شده مواجه می شوند. در نتیجه­ این تجربه، افراد شروع به تعامل با همسالان بزهکار می نمایند، فشار را از طرف همسالان خود تجربه نموده و یاد می گیرند که چگونه مرتکب تخلف و رفتار بزهکارانه شوند(ترنر و بلوینس، ۲۰۰۹: ۳۴۱).
به طور خلاصه، این نظریه استدلال می کند افرادی که هم سطوح پایین و هم سطوح بالایی از کنترل اجتماعی را تجربه می کنند، مستعد بزهکار شدن می باشند. متغیر مهمی که نقش برجسته را در گسترش بزهکاری در هر دو مسیر ایفا می کند، مواجهه و تعهد به همسالان بزهکار است(همان: ۳۴۲).
۳-۲-۴-۴-۱-۴- نظریه­ تعاملی ترنس ثورنبری، ماروین کرون، آلن لیزوت و مارگرات فارن­ورث
نظریه­ تلفیقی مشابهی در سال ۱۹۸۷ توسط ترنس ثورنبری و همکارانش[۳۴۰] مطرح شد. همانند نظریه­ الیوت و همکارانش، ثورنبری عناصری از نظریه های کنترل اجتماعی و یادگیری اجتماعی اخذ نمودند؛ به ویژه، آن­ها در نظریه­ تعاملی[۳۴۱] اظهار داشتند که بزهکاری مقدمتاً کارکرد ارتباط با همسالان بزهکار است. فرصت هایی که باعث نزدیکی و ارتباط با این همسالان می شود، نتیجه­ مستقیم و بلافصل پیوندهای اجتماعی ضعیف بوده(به طور مثال کنترل اجتماعی) که در طول زندگی افراد تجربه شده است. برخلاف الیوت و همکارانش، ثورنبری از نظریه­ فشار در توسعه نظریه­ تعاملی اش استفاده نکرده است(ترنر و بلوینس، ۲۰۰۹: ۳۴۲).
دو خصلت متمایز نظریه­ تعاملی ثورنبری و همکارانش، آن را از دیگر نظریه های تلفیقی به طور کلی، و از نظریه­ الیوت و همکارانش به طور خاص، مجزا می کند. اول، نظریه­ تعاملی بر وجود اثرات متقابل در ساختار علی شروع بزهکاری تأکید می کند. برخلاف بسیاری از نظریه ها که مسیرهای علی را در یک جهت(نوعاٌ از چپ به راست) فرض می کنند، نظریه­ تعاملی بر این فرض استوار است که متغیرهای مهم درون مدل دارای اثرات متقابل یا بازخوردی هستند. برای مثال، اگرچه پیوندهای اجتماعی ضعیف ممکن است منجر به این شود که فرد با همسالان بزهکار تعامل برقرار نماید، همچنین ارتباط با همسالان بزهکار پیوندهای اجتماعی را ضعیف تر می کند. دوم اینکه، نظریه­ تعاملی بر ماهیت تکاملی سبب شناسی بزهکاری و جرم تأکید می کند. به عبارت دیگر، ثورنبری نظریه ای را مطرح می کند که شروع، پایداری و دوام و ترک بزهکاری را تبیین می نماید و اهمیت انگاره ها در مراحل مختلف دوره­ زندگی را جرح و تعدیل می کند. قابل ذکر است که هرچند دلبستگی به والدین(پیوند اجتماعی) در تبیین شروع اولیه­ بزهکاری در دوره­ زندگی مهم است، این انگاره ها در تبیین تداوم بزهکاری زمانی که افراد دوره­ نوجوانی رشد را هدایت می کنند، نسبتاً ضعیف تر می­شوند(همان: ۳۴۲).
۳-۲-۴-۴-۱-۵- نظریه­ عمومی جرم و بزهکاری رابرت آگنیو
رابرت آگنیو[۳۴۲] در سال ۱۹۹۲، اظهار کرد که نظریه­ فشار مرتون دارای محدودیت هایی است و این مسئله موجب شده است تا این نظریه از حمایت های تجربی زیادی برخوردار نگردد. بدین منظور، آگنیو نظریه­ فشار سنتی را در قالب نظریه­ فشار عمومی[۳۴۳] مفهوم پردازی مجدد نمود. وی به جای تأکید بر طبقه­ی اجتماعی یا متغیرهای فرهنگی(چنان چه در نظریه­ فشار سنتی مورد تأکید بود)، احساسات و هیجان بستر موقعیتی را مدنظر قرار داد که در آن بزهکاری و جرم رخ می دهد(ترنر و بلوینس، ۲۰۰۹: ۳۴۲).
فرض اصلی نظریه­ فشار عمومی این است که هرچه سطح فشار افزایش یابد، احتمال بیشتری دارد که افراد درگیر رفتارهای بزهکارانه شوند(استوگنر[۳۴۴]، ۲۰۱۵: ۲۰۱). آگنیو چهار منبع فشار را شناسایی نمود که فرد می تواند در طول زندگی خودش تجربه کند. اول، همانند نظریه پردازان فشار سنتی، وی شکست در دستیابی به اهداف ارزشی مثبت را به عنوان منبع فشار قلمداد کرد. برای نمونه، افراد ممکن است به خاطر عدم دستیابی به موفقیت اقتصادی یا موفقیت تحصیلی در مدرسه فشار را احساس نمایند. دوم، از بین رفتن محرک های مثبت ارزشمند می تواند به عنوان منبع فشار عمل کند. برای مثال، این فشار ممکن است زمانی رخ دهد که فرد یکی از نزدیکان خود را از دست بدهد، یا زمانی که یک رابطه­ عاشقانه به پایان می رسد یا زمانی که فرد کار مورد علاقه اش را از دست می دهد. سوم، آگنیو وجود محرک­های منفی را به عنوان منبع دیگر فشار شناسایی نمود که افراد ممکن است آن را تجربه نمایند. زندگی کردن در یک خانواده­ی بدرفتار، تحصیل در یک مدرسه­ی مخاطره آمیز یا کار کردن تحت نظارت یک ناظر دارای رفتارهای منفی یا خشن نمونه هایی از این نوع فشار است(آگنیو، ۲۰۰۹: ۳۳۲-۳۳۳). چهارم، فشار ناشی از فاصله­ی بین انتظارات و دستاوردها: زمانی که افراد خود را با همسالان شان که وضعیت مالی و اجتماعی بهتری دارند(مانند داشتن پول بیشتر یا تحصیلات بالاتر)، مقایسه می کنند، فشار را تجربه می کنند(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۰۸). هر کدام از این رویدادها می تواند منجر به ظهور عواطف منفی در افراد، همانند ترس، عصبانیت و پرخاشگری گردد.
بنابراین، جرم و روابط اجتماعی دارای اثر متقابل هستند. یعنی روابط خانوادگی، تجربه­ شغلی، عملکرد تحصیلی و روابط همسالان بر روی جرم تأثیر می گذارد. برعکس، رفتارها و اعمال ضداجتماعی اثر مهمی بر روابط خانودگی، تجربه­ شغلی، عملکرد تحصیلی و روابط همسالان دارد. درگیر شدن در جرم منجر به تضعیف پیوندها با دیگران مهم و تقویت ارتباط با همسالان بزهکار می گردد. پیوندهای نزدیک و صمیمی با همسالان مجرم باعث ضعیف شدن ارتباط و پیوند فرد با جامعه و هنجارهای متعارف آن می­ شود(همان: ۳۰۲).
۳-۲-۴-۴-۱-۶- نظریه­ حمایت اجتماعی فرانسیس کالن
فرانسیس کالن[۳۴۵] در سال ۱۹۹۴ نظریه ای را مطرح کرد که بر حمایت اجتماعی[۳۴۶] و اثرات آن بر نرخ های فردی و جمعی مجرمیت تأکید می نمود. برخلاف بیشتر نظریه های تلفیقی که عوامل مهمی را از نظریه­ های مختلف اخذ کرده و سپس آنها را در قالب یک نظریه­ واحد ترکیب می­ کنند، کالن نظریه­ تلفیقی را طرح کرد که دارای یک موضوع و تم معمولی بود که ریشه در تعدادی از نظریه ها در سطوح مختلف تبیین داشت. بدین معنی که وی اهمیت حمایت اجتماعی و اثرگذاری آن در رابطه با بزهکاری و جرم را برجسته نمود(ترنر و بلوینس، ۲۰۰۹: ۳۴۳).
کالن با ارائه­ قضایای متعددی، ارتباط بین حمایت اجتماعی و بزهکاری و جرم را تشریح نمود. اول اینکه، در سطح کلان، وی پیش بینی کرد رابطه­ معکوسی بین سطوح حمایت اجتماعی و جرم و بزهکاری در شهرها، ایالت ها و کشورها وجود داشته باشد، یعنی هرچه حمایت اجتماعی بیشتر باشد، میزان پایین تری از بزهکاری و جرم وجود دارد. دوم، افرادی که سطوح بالایی از حمایت اجتماعی را دریافت می کنند، احتمال کمتری وجود دارد که در رفتارهای بزهکارانه مشارکت نمایند. سوم، سطوح بالای حمایت اجتماعی منجر به کاهش اثرگذاری دیگر عوامل خطر می شود( به طور مثال، فشار همسالان منحرف). چهارم، سطوح بالای حمایت اجتماعی احتمال ترک و کنار گذاشتن فعالیت های مجرمانه را افزایش می­دهد. پنجم، سطوح بالاتر حمایت اجتماعی باعث اثرگذاری بیشتر پلیس و آژانس های تأدیبی می­گردد. سرانجام، هرچه حمایت اجتماعی بیشتر باشد، احتمال قربانی شدن(بزه دیدگی) افراد کمتر می شود(همان: ۳۴۳).
نظریه­ حمایت اجتماعی کالن تلاش منحصر به فردی برای تلفیق نظری است. زیرا این نظریه چندین نظریه را تحت عنوان نظریه­ عمومی استنتاج نمی کند. به جای آن، کالن به این نکته اشاره می کند که چگونه وجود حمایت اجتماعی تبدیل به فرایند علی اساسی در بین انواع نظریه های رقیب می گردد. به طور خلاصه، حمایت اجتماعی دارای اثر علی مستقیم بر جرم و بزهکاری می باشد. این نظریه اثر علی مستقیمی بر متغیرهایی دارد که به شکل نظری و تجربی با جرم و بزهکاری مرتبط می باشند( برای نمونه کنترل اجتماعی و فشار)، همچنین دارای اثر شرطی بر متغیرهای مرتبط با جرم می باشد(همان: ۳۴۴).
۳-۲-۴-۴-۲- نظریه­ های خصلت پنهان
این رویکردها افرادی خاص را دارای ویژگی­های زیستی و روانی تأثیرگذار بر تمایلات و آمادگی­های کجروانه و بزهکارانه می­دانند. سپس با تأکید بر ثابت ماندن این ویژگی­ها در طول دوران زندگی فرد، و نیز توجه به عنصر گزینش، مدعی می­شوند که جمع شدن اثرات آنها با تأثیر فرصت­ها و نیروهای اجتماعی، او را با شدت بیشتری در معرض بزهکاری قرار می­دهد(سلیمی و داوری، ۱۳۸۵: ۴۳۶). به چند نمونه از نظریه های خصلت پنهان در ادامه اشاره می شود.
۳-۲-۴-۴-۲-۱- نظریه­ یادگیری – سرشتی جیمز ویلسون و ریچارد هرنشتاین
جیمز ویلسون و ریچارد هرنشتاین[۳۴۷] کار را با تمسک به مضمونی مشابه با انتخاب که موضعی شناخته شده در رویکردهای گزینشی است، آغاز کرده و بر آنند که مرتکب شدن یا نشدن هر دو نوع رفتار کجروانه و غیرکجروانه، منافع و مضرات خاص خود را دارد. برای مثال، منافع ارتکاب کجروی می ­تواند تأیید همسالان یا بادآورده­های مالی باشد و منافع مرتکب نشدن آن، دور ماندن از مجازات و برخورداری از وجدانی آسوده(لبیبی، ۱۳۸۷: ۶۱). هرچه میزان منافع خالص ناشی از انجام جرم نسبت به منافع خالص ناشی از انجام ندادن جرم بیشتر باشد، گرایش به ارتکاب جرم بیشتر خواهد بود(سیگل، ۲۰۱۱: ۲۳۹). به این ترتیب، آن­ها بیش از هر چیز به مفهوم نسبت نهایی تفاوت میان منافع و مضرات حاصل از ارتکاب رفتاری خاص یا مرتکب نشدن آن اشاره می­ کنند و یادآور می­شوند که اگر منافع حاصل از انجام یک رفتار بیش از منافع ترک آن باشد، احتمال انجام پذیرفتن آن افزایش می­یابد.


فرم در حال بارگذاری ...

« رابطه-تبلیغات-شركت،-اعتماد-و-احساس-به-برند-مشتریان-بر-ميزان-فروش-بيمه-عمر93پژوهش های کارشناسی ارشد درباره تهیه و تعیین مشخصات نانوکامپوزیت های زیست تجزیه پذیر نشاسته- ... »
 
مداحی های محرم