کنترلگری
در مقابل
خودمختاری حمایتی(دسی و رایان، ۱۹۸۵)
محدودکنندگی
در مقابل
سهلگیری(بکر، ۱۹۶۴)
اقتباس از: گرولنیک، ۲۰۰۳٫
نظریه های مختلفی در مورد فرزندپروری وجود دارد، که در زیر به برخی از آنها اشاره میشود:
۲-۱-۷-۱- نظریه سبکهای فرزندپروری دیانا بامریند
یکی از پیشگامان حیطه فرزندپروری بامریند است که تلاش کرد فرزندپروری را تعریف کند و اشخاص را در سبکهای فرزندپروری مختلف طبقه بندی نماید. بامریند در سال ۱۹۹۱ دو عامل که در فرزندپروری ضروری بود را تشخیص داد:
عامل اول، پذیرش[۵۸] و پاسخدهی[۵۹]: به میزان حمایت والدین و حساسیت آنها نسبت به نیازهای کودکان و تمایل آنها به تحسین کردن از کودکان خود وقتی که توقع کودکان آنها مناسب و به جا است، گفته می شود. والدینی که دارای پاسخدهی هستند، معمولاً مهربان هستند، اغلب به کودکان خود لبخند میزنند، از آنها تعریف و تمجید می کنند و فرزندان خود را تشویق می کنند. والدینی که میزان پاسخدهی آنها کم است اغلب خیلی سریع از آنها انتقاد می کنند، آنها را تحقیر و تنبیه می کنند، کودکان خود را نادیده میگیرند و خیلی کم با آنها در مورد بالا بودن ارزششان صحبت می کنند(سیگلمن و ریدر[۶۰]، ۲۰۰۹). این عامل به رابطه عاطفی میان والدین و کودک مربوط می شود(دواری، آچوی، ابوسری، فرح، ساخله، فید، خان[۶۱]، ۲۰۰۶). والدینی که پاسخدهی بالا دارند فردیت، جرات ورزی، شایستگی اجتماعی، عملکرد روانشناختی و خودتنظیمی فرزندانشان را پرورش میدهند(بامریند، ۱۹۶۶).
عامل دوم، کنترل سخت و طاقت فرسا: والدین کنترل کننده توقع دارند که کودکان از آنها پیروی کنند و به دقت کودکان را زیر نظر دارند تا مطمئن شوند که کودکان از قوانین آنها پیروی می کنند(سیگلمن و ریدر،۲۰۰۹). این عامل، به نقش فعال والدین در ترویج احترام و اجرای قوانین و آداب و رسوم جامعه به فرزندان اشاره می کند(دواری و همکاران، ۲۰۰۶). والدینی که کنترل بالایی دارند از طریق نظارت منظم فرزندشان به یکپارچگی خانواده میپردازند(بامریند، ۱۹۶۶).
بامریند با توجه به دو بعد مذکور چندین سبک فرزندپروری را به شرح زیر پیشنهاد می کند:
فرزندپروری استبدادی[۶۲]: این سبک فرزندپروری ترکیبی از کنترل و درخواست بالا و پذیرش و پاسخدهی پایین است. این والدین محیطهای ساختاریافته و منظمی را ایجاد میکنند(دارلینگ، ۱۹۹۹)، اغلب قوانین خود را به فرزندان تحمیل می کنند، از آنها انتظار دارند که از این قوانین پیروی کنند، خیلی کم علت پیروی از قوانین را به فرزندان خود توضیح میدهند و برای اینکه کودکان را وادار به پیروی از قوانین کنند، اغلب از مجازات و تنبیه بدنی استفاده می کنند. فرزندان والدین مستبد بیشتر دمدمی مزاج، غمگین، زودرنج، بیهدف، دارای اعتماد به نفس کم و ناراضی هستند(سیگلمن و ریدر، ۲۰۰۹). میزان افسردگی در این فرزندان بالاست و در مهارت های اجتماعی عملکرد ضعیفی دارند، با همسالانشان به خوبی کنار نمیآیند و در زمینه انگیزه موفقیت و ابراز اجتماعی نسبت به همسالانشان در سطح پایینی هستند(گرول نیک، ۲۰۰۳؛ ترجمه اسمعیلی و شیرافکن، ۱۳۹۱).
والدین مستبد معیارهای روشن و مشخصی را برای شکل دادن، کنترل، نظارت و ارزیابی رفتارهای فرزندانشان انتخاب می کنند. اطاعت کردن فرزندان از دستورات پدر یا مادر اهمیت خیلی زیادی دارد و برای اطاعت کامل گاهی این والدین از زور و تنبیه بدنی نیز استفاده میکنند. این والدین از فرزندانشان میخواهند که به صورت کامل رفتارهای مورد نظر آنها را بدون کمترین توضیحی اجرا کنند و مطیع قوانین باشند. در این سبک فرزندپروری تعاملات کلامی میان والد- فرزند کم است و به استقلال و فردیت فرزندان توجه نمی شود(گرول نیک، ۲۰۰۳؛ ترجمه اسمعیلی و شیرافکن، ۱۳۹۱).
فرزندپروری اقتداری[۶۳]: این والدین انعطافپذیر هستند، بر مسائل کنترل دارند و پذیرش و پاسخدهی آنها بالاست. آنها قوانینی را وضع می کنند، علت پیروی از این قوانین را به فرزندان خود توضیح می دهند، به نیازهای فرزندان خود پاسخ می دهند، محدودکننده نیستند و فرزندان خود را در تصمیم گیریهای خانوادگی مشارکت می دهند. این والدین در شیوه خود دموکراتیک هستند، به فرزندان خود احترام میگذارند و استقلال کودک را به رسمیت میشناسند(گرول نیک، ۲۰۰۳؛ ترجمه اسمعیلی و شیرافکن، ۱۳۹۱). در این شیوه هم استقلال کودک و هم پیروی از قوانین با ارزش میباشد، والدین تصمیمات خود را به عنوان یک بزرگسال اجرا می کنند ولی علایق کودک را هم به رسمیت میشناسند(بامریند، ۱۹۶۶). کودکانی که والدین آنها مقتدر هستند سازگاری بهتری دارند، آنها افرادی هستند جرأتورز، خوشرو و از نظر اجتماعی مسئول، متکی به خود و با والدین و همسالان سازگاری خوبی دارند(سیگلمن و ریدر، ۲۰۰۹). فرزندان والدین مقتدر فعال، مستقل و مهربان هستند و انگیزه زیادی برای موفقیت دارند(گرول نیک، ۲۰۰۳؛ ترجمه اسمعیلی و شیرافکن، ۱۳۹۱).
والدین مقتدر تعاملات کلامی با فرزندانشان دارند و آنها را تشویق و تقویت می کنند در نتیجه استقلال و فردیت فرزندان برای آنها مهم است. این والدین هنگام مواجهه با مسائل مختلف برای فرزندانشان دلیل و منطق میآورند(گرول نیک، ۲۰۰۳؛ ترجمه اسمعیلی و شیرافکن، ۱۳۹۱).
در سبک استبدادی و سبک اقتداری کنترل وجود دارد، میزان درخواست والدین از فرزندان زیاد است، والدین انتظار دارند فرزندانشان رفتار مناسب انجام دهند و از قوانین آنها پیروی کنند. با وجود این، والدین مستبد انتظار دارند فرزندانشان قوانین را بدون پرسشی اطاعت کنند ولی والدین مقتدر مایل به پرسش و پاسخ و توضیح دادن به فرزندانشان هستند. اگرچه در هر دو سبک کنترل روانشناختی وجود دارد ولی سبک اقتداری گرایش به کنترل روانشناختی پایین و سبک استبدادی گرایش به کنترل روانشناختی بالا دارد(دارلینگ، ۱۹۹۹).
فرزندپروری سهلگیرانه[۶۴]: در این سبک فرزندپروری، پذیرش و پاسخدهی والدین نسبت به کودک بالاست اما کنترل کمی بر کودک وجود دارد. این والدین بیش از حد آسانگیر هستند، قوانین و تقاضاهای خیلی کمی از فرزندان خود دارند و به ندرت بر رفتار آنان کنترل می کنند(دارلینگ، ۱۹۹۹). والدین به عنوان منبعی هستند که آرزوهای کودک را تأمین میکنند نه به عنوان ایدهآلی که کودک از آنها تقلید کند و نه به عنوان عامل فعال و مسئول برای شکل دادن یا تغییر رفتار آینده یا رفتار کنونی(بامریند، ۱۹۶۶). کودکان والدین سهلگیر اغلب تکانشگر، پرخاشگر، خودمحور، دارای خویشتنداری پایین، سرکش و بیهدف هستند، استقلال پایینی دارند(سیگلمن و ریدر، ۲۰۰۹)، قادر نیستند تکانههای خود را کنترل کنند و انگیزه پیشرفت کمی دارند(گرول نیک، ۲۰۰۳؛ ترجمه شیرافکن و اسمعیلی،۱۳۹۱) ولی مهارت های اجتماعی بالایی دارند و میزان افسردگی در آنها کمتر است(دارلینگ، ۱۹۹۹).
والدینی که سبک سهلگیرانه دارند، فرزندانشان را تنبیه نمیکنند، از بدرفتاریهای آنها چشمپوشی می کنند، اما مانند والدین مقتدر استقلال و فردیت را تشویق می کنند. آنها قوانین سخت برای رفتارهای فرزندان به کار نمیگیرند. بنابراین، کودکان مسئولیتهای کمی در خانه دارند(گرول نیک، ۲۰۰۳؛ ترجمه اسمعیلی و شیرافکن، ۱۳۹۱).
۲-۱-۷-۲- نظریه سبکهای فرزندپروری مککوبی و مارتین
مک کوبی و مارتین نظریه سبک فرزندپروری بامریند را به روز کردند و به تعریف سبک فرزندپروری با بهره گرفتن از دو بعد درخواست یا تقاضا(کنترل، نظارت، تقاضا) و پاسخدهی والدین(صمیمیت، پذیرش، مشارکت) پرداختند. از تعامل میان این دو بعد، چهار سبک فرزندپروری به وجود می آید که به طبقه بندی چهارسویه معروف است.
براساس نظریه مککوبی و مارتین، والدینی که سبک استبدادی دارند درخواست یا تقاضای زیادی از فرزندشان دارند ولی میزان پاسخدهیشان به فرزندشان کم است. والدینی که سبک اقتداری دارند هم میزان تقاضا و هم میزان پاسخدهی بالایی دارند. در نظریه مککوبی و مارتین دو نوع سبک فرزندپروری سهلگیرانه وجود دارد که سبک فرزندپروری افراطگر و سبک فرزندپروری غفلتکننده نام دارد. والدینی که سبک فرزندپروری افراطگر دارند، میزان درخواست و تقاضایشان از فرزندان کم میباشد اما در مقابل پاسخدهی بالایی دارند. این والدین، صمیمی، پذیرنده و صبور میباشند ولی اعمال قدرت کمی دارند. والدین غفلتکننده هم در تقاضا و هم در پاسخدهی در سطح پایینی قرار دارند، این والدین به کارهای خود مشغول هستند، خیلی به رفتارهای فرزندانشان توجه نمیکنند و اغلب مسئولیتهای فرزندپروری را نادیده میگیرند(بامریند، ۱۹۶۶).
سبک چهارمی که مککوبی و مارتین مطرح کردند، بیتفاوت- درگیرنشده[۶۵]نام دارد. در این سبک والدین درگیری عاطفی با کودک ندارند، انرژی کمی را صرف رابطه خود با کودک میکنند، نسبت به رفتارها و مشکلات کودک غافل هستند و بدون صرف وقت برای بهبود رابطه با فرزندانشان به برقراری ارتباط اقدام می کنند. بهکارگیری این سبک فرزندپروری منجر به رفتارهای غیرانطباقی، رفتارهای تکانشی و وضعیت تحصیلی و اجتماعی ضعیف در فرزندان میشود(شکوهی یکتا و همکاران، ۱۳۸۵).
۲-۱-۷-۳- نظریه سبکهای فرزندپروری شیفر
شیفر از جمله افرادی است که با توجه به دو بعد رفتار والدین یعنی آزادی- کنترل(سهلگیری- سختگیری) و گرمی- سردی(پذیرش- طرد) طبقه بندی انجام داد و به این ترتیب والدین را به ۴ دسته کلی به شرح زیر تقسیم کرد:
والدین گرم(با محبت) و آزادگذارنده: این والدین معمولاً دارای استقلال بوده و رفتار اجتماعی مناسبی دارند. از ویژگیهای کودکان این والدین، داشتن اعتماد به نفس، احساس استقلال، تمایل به تسلط بر محیط و گرایش به رفتارهای دوستانه نسبت به همسالان میباشد(شیفر، ۱۹۹۳؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۴).
والدین گرم(با محبت) و کنترل کننده: این والدین اجازهی کسب تجربه و یادگیری را از کودک میگیرند. آنها به جهت افراطی بودن موجب سلب آزادی لازم از فرزندانشان میشوند. کودکان این والدین معمولاً حالتهای خوداتکایی بیشتری را نشان می دهند و در مقایسه با کودکانی که والدین گرم و آزادگذارنده دارند، خصومت و پرخاشگری بیشتری از خود نشان می دهند(شیفر، ۱۹۹۳؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۴).
والدین سرد و کنترل کننده: رفتارهای سرد و خصومتآمیز این والدین که بیشتر با تنبیه میباشد به همراه سختگیری و محدودیت شدیدی که نسبت به فرزندان خود اعمال می کنند، موجب احساس خصومت شدید در فرزندان آنها می شود. از سویی عدم اجازه به کودک در ظاهر ساختن این احساس خصومت، کودکان را عصبی بار می آورد. این کودکان معمولاً در روابط اجتماعی ناموفق هستند و گوشهگیری، خجالت و عدم اعتماد به نفس در این کودکان وجود دارد(شیفر، ۱۹۹۳؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۴).
والدین سرد و آزاد گذارنده: همراه شدن فقدان محبت با عامل آزاد گذارندگی موجب بروز رفتار پرخاشگرانه به شدیدترین حالت در فرزندان این والدین می شود(شیفر، ۱۹۹۳؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۴).
۲-۱-۷-۴- نظریه سبکهای فرزندپروری کرون و پولساک
سبکهای فرزندپروری از نظر کرون و پولساک[۶۶] در برگیرنده دو بعد مثبت و سه بعد منفی است. دو بعد مثبت به شرح زیر است:
حمایت: میزان حمایتی که کودک در فعالیتهای خود از والدینش دریافت میکند.
ستایش: میزان بازخوردهای کلامی مثبت که کودک از والدینش دریافت می کند. همچنین سه بعد منفی عبارتند از:
سرزنش کردن: شیوهای که والدین از طریق آن واکنش کلامی منفی به کودکان خود نشان می دهند.
محدودیت: اجازه ندادن یا تشویق نکردن رفتارهای پاسخگویی خودانگیخته یا تصمیمسازی در کودکان.
بیثباتی یا ناهماهنگی: ادراک بیثباتی در رفتارهای والدین به وسیله کودک به طوریکه کودک رفتارهای والدین را در تمامی اوقات نسبت به خود غیرقابل پیش بینی ادراک میکند(کرون و پولساک، ۱۹۹۵؛ به نقل از پناه علیها، ۱۳۸۹).
۲-۲- پیشینه پژوهش
در این قسمت پژوهشهای پیشین در زمینه متغیرهای پژوهش ارائه می شود.
۲-۲-۱- پژوهشهای پیشین در زمینه مشکلات رفتاری کودکان با نیازهای ویژه و سبکهای فرزندپروری والدین
تیموری و یوسفی(۱۳۸۷) به مقایسه سبکهای فرزندپروری والدین دارای کودک نارسایی توجه- بیشفعال با والدین دارای کودک بهنجار پرداختند. یافتههای پژوهش آنها بیانگر این بود که میانگین سبک فرزندپروری مقتدرانه در گروه کودکان بهنجار بالاتر بوده و میانگین سبک استبدادی در والدین گروه بیشفعال بیشتر بوده و سبک سهلگیرانه در هر دو گروه یکسان بوده است. همچنین یافتههای پژوهش بیان می کند هر چه میزان مشکلات رفتاری کودکان بیشتر باشد، والدین بیشتر سبک استبدادی را اعمال می کنند.
علیزاده، آپلکویست[۶۷]، کولیج[۶۸](۲۰۰۷) به بررسی اعتماد به نفس والدین، سبکهای فرزندپروری و تنبیه بدنی در خانوادههای دارای کودک با نارسایی توجه- بیش فعالی پرداختند و به این نتایج رسیدند که والدین دارای کودک مبتلا به اختلال نارسایی توجه- بیشفعالی اعتماد به نفس کمتری دارند و در فرزندپروریشان، مشارکت و محبت کمتری را نشان میدهند.
فرم در حال بارگذاری ...