معنی و مفهوم: ما در مقابل نقش و حکم قضا، مانند طاس نرد سراسر وجودمان چشم است؛ ولی چیزی نمیبینیم و تسلیم حکم قضا هستیم.
آرایههای ادبی: نقش قضا اضافهی استعاری است. چشم کعبتین استعاره از خالهای روی طاس است. شاعر کوری و بیخبری در مقابل حکم قضا را به خالهای طاس مانند کرده است که شبیه چشم هستند ولی نمیبینند.
۷۱ - ز ایــن دوتــا کعبتیـن و ســی مهــره
گــروِ رقعــــهی قَــــدَر مــــاییــــم
واژگان: رقعه: پارهی چیزی، تکه، قطعه. (معین)
معنی و مفهوم: ما به وسیلهی ماه و خورشید که به دو طاس نرد مانند هستند و گردش همیشگی روز و شب، گرفتار صفحهی تقدیر شدهایم.
آرایههای ادبی: دوتا کعبتین استعاره از ماه و خورشید و سی مهره استعاره از سی شبانه روز است. رقعهی قدر اضافهی تشبیهی است .
۷۲ - دسـت خــون اسـت و هفده خَصلِ حریـف
وه کــه در شــشدر خـــطر مـــاییــــم
واژگان: دست خون توضیحات(۴/۵۷). خَصل: آنچه از نقود بر سر داو قمار گذارند. (فرهنگ لغات) ششدر: دارای شش در، در بازی نرد، شش خانه که بر یمین و یسار هر تخته باشد و دوازده خانه میشود، هرگاه مهره در میان دری که در منتهای تخته است از شش خانهی جانب خود، به هیچ خانه رفتن نتواند و رهایی آن بدون رهایی دادن حریف دیگر محال باشد. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: زندگی ما در این روزگار مانند داو هفدهم نرد، به آخرین مرحلهی خود رسیده است و ما در این میان مانند کسی که در مرحلهی آخر قمار هم در ششدر افتاده باشد، به نقطهی اوج خطر افتادهایم.
آرایههای ادبی: ششدر خطر اضافهی تشبیهی است. دست خون، هفده خصل و ششدر با هم تناسب دارند. شاعر برای نشان دادن اوضاع بسیار بحرانی زندگی، خود را به کسی مانند کرده که در داو آخر بازی نرد، به ششدر افتاده است.
توضیحات:
ششدر: کلمهای فارسی است و آن حالتی است که حریف یک یا چند مهره در خانهی یکم داشته باشد و جلوی آن شش خانه بر او بسته باشند، لذا اگر شش هم بیاورد، امکان حرکت مهرهها را ندارد. (شمیسا، ۱۳۸۵: ۱۱۶۷)
خصل: مقدار شرط بندی است که آن را میتوان نهایتاً تا هفده برابر زیاد کرد (در نهمین بازی) که به آن داو تمامی یا تمامی نَدَب یا دست خون میگویند. در فرهنگها، خصل را به معنی نقدی که بر سر داو میگذارند و یا شرط و گرو قمار نوشتهاند ولی استاد مدّرس رضوی عقیده داشتند که خصل علامتی است که حریف در موقع بازی میگذارد و هم اکنون نیز در بازی نرد، معمول است که هنگام داو کردن چوب کبریت یا نشانی میگذارند که حریف نتواند جر بزند. (همان: ۱۱۶۶)
۷۳ - غــرق طـــوفـــان وحشــتیم ایـــرا
نـــوح ایّــــام را پســــر مـــاییـــــم
واژگان: ایرا: زیرا، از برای آن. (برهان)
معنی و مفهوم: وحشت مانند طوفان نوح ما را در بر گرفته و غرق کرده است؛ چرا که ما همچون کنعان پسر نوح، با روزگار که همانند نوح در خیر و صلاح ما میکوشید، ستیزه کردیم و نافرمان شدیم.
آرایههای ادبی: طوفان وحشت و نوح ایّام اضافهی تشبیهی هستند. بیت به ماجرای کنعان پسر نوح تلمیح دارد که از پدر نافرمانی کرد و بر کشتی سوار نشد و بر قلّهی کوهی هلاک گردید.
توضیحات:
پسر نوح: نوح در آن هنگام چهار پسر داشت و چهار دختر. همهی فرزندانش مؤمن بودند مگر پسری که کنعان نامیده میشد، چون آن هنگام که خداوند علامت عذاب داده بود و عذاب آمد نوح به او گفت: یا کنعان ! ای پسر من ! با کافران مباش و با من در کشتی بنشین… . کنعان گفت: نه من تو را میخواهم و نه دین تو را، پس نوح پسر را گفت: ای پسر ! به عذاب خدای تعالی هلاک شوی، گفت: چه عذاب است؟ نوح گفت: عذاب نمیبینی؟ تو نمیبینی که آب از زمین و آسمان میبارد و دیر نیست که سیلاب جاری شود… . پسر گفت: من بر سر کوه میروم تا آب از من باز دارد… . پس ناگهان موجی برآمد و پسر را از نوح جدا کرد و کشتی در آب افتاد… . کنعان تنها ماند، پس بدوید و سر کوه رفت و کودک سه سالهاش را هم با خود میبرد. چند گاهی بماند چون آب بر سر کوه رسید، آن فرزندش را زیر پای خویش نهاد تا از سیل برکنار بماند امّا سودی نداشت و خود با همهی کافران غرق شد و مُرد. (یغمایی، ۱۳۸۴: ۷۷)
۷۴ - بـــاد نســبت بـــه مـــا کننـد زیــرا
هیــچ بـن هیــچ را پـــدر مــــاییــــم
معنی و مفهوم: اصل و نسب باد را که همواره در حرکت است و نشانهی پوچی است و هیچ حاصلی با خود ندارد به ما نسبت دادهاند؛ زیرا ما نیز در این جهان حاصلی نداریم و هیچ و پوچ هستیم.
آرایههای ادبی: هیچ بن هیچ را پدر ماییم کنایه از این است که هیچ حاصل و ثمری در جهان نداریم.
۷۵ - کــم ز هیــچانـــد، جمـله هیـچ کسـان
وز همـــه کــم عیـــارتــر مـــاییــــم
معنی و مفهوم: اهل عالم همگی از هیچ کمترند و هیچ نیستند و از همهی آنها سبکتر و بی ارزشتر ما هستیم.
۷۶ - جــرعــه چینـــان مجــلس همــهایـم
چـه عجــب، خــاک پــیسـپر مـاییــــم
واژگان: جرعه چین: جرعه چیننده، جرعه خورنده، قطره و چکه بردارنده. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: ما در مجلس بزم همه، بر خاک میافتیم و جرعههایی از شراب را که بر زمین میریزد، برمیچینیم و ریزهخوار همهایم، پس جای شگفتی نیست اگر چون خاک بر روی ما پا بگذارند و ما را پیسپر کنند.
۷۷ - دسـت غیـری مَبُـر، کــه در همــه شــهر
قلـــب کـــاران کیســه بُـــر مــاییـــم
واژگان: قلب کار: متقلّب، آن که زر قلب و ناسره سازد. (فرهنگ لغات) کیسه بُر: دزدی که عیّار است و از کیسهی مردم میرباید. (آنندراج)
معنی و مفهوم: نیازی نیست که دست دیگری را به جرم دزدی قطع کنی؛ زیرا ما هستیم که در همه جا دغل بازی و دزدی میکنیم.
آرایههای ادبی: کیسه بُر کنایه از دزد و جیببر است. بیت اشاره به این حکم فقهی دارد که دست دزد را باید قطع کرد.
۷۸- همچـــــو آیینـــــه از نفـــــاق درون
تــازه روی و سیـــه جگـــر مـــاییــــم
معنی و مفهوم: ما مانند آینه دو رو و منافق هستیم؛ زیرا ظاهر صورتمان همانند آینه درخشان و روشن است؛ امّا درونمان مانند پشت آینه سیاه وتیره است.
آرایههای ادبی: شاعر خود را در دو رنگی درون و بیرون به آینه مانند کرده است.
۷۹ - چنـد گــویی کـه کـس، بـه دِه در نیسـت
آنکــه کـس نیسـت، مــاحضـر مــاییـــم
معنی و مفهوم: تا کی میخواهی بگویی هیچ کس در ده نیست؟ آن کسی که نیست در حال حاضر ما هستیم که از تبار هیچ کسانیم، دیگران همه هستند.
۸۰ - هــر زمــان گــویی از سـگان کــه ایــد
ســگ خــاقـان تــاجـــور مـــاییــــم
واژگان: خاقان: پادشاه بزرگ. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: هر زمان از ما بپرسید که سگ چه کسی هستید، خواهیم گفت: سگ پادشاه بزرگ و تاجدار هستیم.
۸۱ - شــاه بَقـراطیـان، مظفّــر از اوســت
جــاه سـلجوقیـان، مـوفّـر از اوســت
واژگان: بَقراطیان: شهریاران خاندان بغرائیان (بگرائیان) که در گرجستان و ارمنستان فرمانروایی داشتند. (فرهنگ لغات) مظفّر: ظفر یافته، پیروز گردیده. (معین) سلجوقیان: خاندانی ترک که از ۴۲۹ ﻫ . ق تا ۷۰۰ ﻫ . ق در آسیای غربی سلطنت کردند. (فرهنگ لغات) مُوفّر: بسیار کرده شده، فراوان، افزوده شده. (معین)
فرم در حال بارگذاری ...