و درود خدا بر او، فرمود: هر گاه نیکوکارى بر روزگار و مردم آن غالب آید، اگر کسى به دیگرى گمان بد برد، در حالى که از او عمل زشتى آشکار نشده ستمکار است، و اگر بدى بر زمانه و مردم آن غالب شود، و کسى به دیگرى خوش گمان باشد، خود را فریب داد.
موضوع: جایگاه خوشبینى و بد بینى در جامعه(اخلاقى، اجتماعى)
دراین کلمه نورانی آن حضرت (ع)از سوءظن درمواردی که دلیلی برای آن وجود نداردنهی فرموده است و همچنین از اعتمادو حسن ظن بیجادرشرایطی که فساد و زمینه های عدم اعتماد آشکاراست.
وجوه بیانی و سیمای ادبی حکمت؛
الف. مجاز؛
(ٱلزَّمَانِ)مجازمفردمرسل(لغوی) به علاقه ظرفیت ،زمان رابه کاربرده،وافراد بشررا درهرزمانی اراده فرموده اند.
در قبل گذشت که روزگار از جمله وسایلى است که براى فراهم آوردن عوامل خیر و خوبى مردم در زندگى این دنیا و در عالم آخرت آماده شده است که در این صورت چنان زمانى را زمان خیر و صلاح مىگویند. همچنین روزگار یکى از وسایل زمینهساز براى نبودن خیر و صلاح است که در آن صورت مىگویند، زمانه فاسد شده و روزگار بدى است. نوع اول روزگارى است که نیکى و نیکوکارى روزگار مردمش را فراگرفته است و بر این اساس، امید کار خیر مىرود و ایجاب مىکند که به مردم خوشبین باشیم، و هر کس، در چنین زمانى، به آن کسى که کار پستى از او نزد مردم برملا نشده است بدگمان باشد، بدگمانى خود را در مورد نابجایى به کار برده و این خود، بیرون رفتن از حدود عدالت و ستمکارى است. و بعضى به جاى خزیه، حوبه روایت کردهاند که به معنى گناه مىباشد.(بحرانی ،۱۳۷۳ : ۵/ ۵۱۲)
استعاره؛
(إِذَا ٱسْتَوْلَى ٱلصَّلَاحُ عَلَى ٱلزَّمَانِ وَ…)استعاره مکنیه ،دراین عبارت صلاح به پادشاه قدرتمند تشبیه شده است.سپس مشبه به (پادشاه و سلطان حذف شده و استیلا که از لوازم پادشاهی است به آن نسبت داده وزمان و اهل آن نیز وجه شبه)بنابراین الصلاح مستعاروسلطان مستعارمنه است و زمان و اهل آن نیزوجه شبه و یاهمان جامع می باشد.وهمین طور است عبارت(وَ إِذَاٱسْتَوْلَى ٱلْفَسَادُ عَلَى ٱلزَّمَانِ… )
نوع دوم، زمان و روزگارى است که فساد بر روزگار و مردمش چیره شده است و بر این اساس، انتظار کار خلاف مىرود و جاى بدگمانى نسبت به مردم هست، پس هر کس در چنین روزگارى به فردى خوشبین باشد، براستى که خود را فریب داده است، یعنى خویشتن را گول زده و از حال خود غافل مانده است…( موسوی ؛۱۳۷۶: ۵/۲۹۳)
۳-۰۲۹(نهج البلاغه-حکمت۱۰۱؛
*وقالَ علیه ٱلسَّلامُ: ﻻیَسْتَقِیمُ[۵۴] قَضَاءُ ٱلْحَوَائِجِ إِﻻّ بِثَلَاثٍ- بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِکْتَامِهَا[۵۵] لِتَظْهَرَ-وَ بِتَعْجِیلِهَالِتَهْنُؤَ[۵۶] *
و درود خدا بر او، فرمود: بر آوردن نیازهاى مردم پایدار نیست مگر به سه چیز، کوچک شمردن آن تا خود بزرگ نماید، پنهان داشتن آن تا خود آشکار شود، و شتاب در بر آوردن آن، تا گوارا باشد.
موضوع: روش بر طرف کردن نیازهاى مردم(اخلاقى، اجتماعى)
امام (ع) براى برآورده شدن حاجتها سه شرط تعیین کرده است، یعنى برآوردن حاجات را چنان که شایسته است مشروط به سه شرط کرده است:
نخست برآورنده حاجت آن حاجت را کوچک شمارد دوم آن را پنهان دارد. سوم به سرعت انجام دهد تا گوارا باشد… (بحرانی ؛۱۳۷۳ : ۵/۴۹۳)
وجوه بیانی وسیمای ادبی حکمت؛
الف. استعاره؛
تَعْظُمَ ؛استعاره مکنیه به خاطر نسبت فعل به غیرفاعل اصلی.وهمینطوراست « لِتَظْهَرَ »زیرافاعل این افعال درحقیقت انسان و یاچیزی(مستعارمنه) است که بزرگ شدن درباره آن قابل تصورباشد.درصورتی که دراین جمله عظمت حاجت(مستعارله) به معنی اضافه شدن و قزونی اجروارزش ان درنزد خداونداست.« لِتَعْظُمَ »استعاره تخییلیه وقرینه است (عرفان ؛۱۳۵۸ :۲/ ۱۵۴-۱۴۲)
لِتَهْنُؤَتاگواراباشد(گواراشدن حاجت) استعاره مکنیه،ازآرامش خاطرطالب حاجت به خاطررواشدن بدون زحمت خواسته اش می باشد.زیرادرآن حوائج (مستعارله یامشبه) به غذا (مستعارمنه یا مشبه به) تشبیه شده است وپس از حذف مستعارمنه یا مشبه به ،گوارا بودن را که از ویژگی های مشبه به است(استعاره تخییلیه) به عنوان قرینه ذکرکرده است. ( همان منبع)
فرق بین یاری رساندن(تعاون)وبرآوردن حاجت این است که تعاون کامل کردن یکدیگر(تکامل)است وهدف از ان مصلحت همگانی است ،ولی برآوردن حاجت ونیاز،کمک رساندن یکی به دیگری است،وآن یکی از فضیلت هاوبزرگی های اخلاقیست .چون کسی که بخاطربرآوردن حاجت برادرش درتلاش است،دل اوراآرام وآتش رنج وسختیش را خاموش می سازد ،این درصورتی است که باتعجیل آن را برآورده نمایدوپنهان نگهداردودرنظرش این عمل خودرا کوچک بداند، ولی اگربه تاخیراندازد وآشکارنماید ودرنظرخودزیاد بداند،باعث می شودخالصی وزلالی حاجت کدرگردد،ونور وپاداشش از بین برود.. ولام در«لتُظهِرَ»برای عاقبت ونتیجه است ،مانند؛لِدُّوالِلمَوتِ وَٱبنوا لِلخَرابِ برای مردن متولد شوید و برای ویران شدن بسازید ،بخاطراین که انجام دهنده کارنیکوهرگاه آن رانادیده بگیردکسی که به اونیک شده است آن را آشکارکرده و اورانزدمردم ستایش می کند ، ومردم نیز طبق عادت درباره او صحبت می کنند،واز آن ضرب المثلی می سازندوبهره می برند. (مغنیه ؛۱۳۵۸: ۴/۲۷۶)
ب.کنایه؛
مجموع این کلمه لا یَسْتَقِیمُ قَضَاءُالْحَوَائِجِ إِلاّ بِثَلَاثٍ… کنایه ازبرآورده نشدن نیازها (مکنی عنه)است که به صورت إیماءبیان شده است. (عرفان ؛۱۳۵۸ :۲/ ۲۱۵-۲۱۱)
برآوردن حاجت از مهم ترین فضیلت های انسانی ووظایف اسلامی است و درباره تشویق به آن احادیث زیادی وارد شده است که هرگاه درخواست کننده مسلمان مؤمن باشد گویی رایحه ی واجب شدن از آن به مشام میرسد.،وپاداش های فراوانی برای آن ذکر شده ،وامام که درود خدا براوباد-دراین کلام به شرایط کمال وتحقق آثارش در دنیاوآخرت آن اشاره نموده اند.پس هرعملی ازنظرصحت و قبول شرایطی دارد،وگفتارآن حضرت(ع)«لایَستَقیمُ»عدم کمال این عمل درصورت کامل نشدن ویژگی های آن را می رساند(کنایه تعریض)… ( ابن ابی الحدید؛۱۳۷۹-۱۳۶۸: ۷/ ۴۹۳)
۴-۰۳۰ (نهج البلاغه-حکمت ۱۲۰)؛ از امام (ع) راجع به قریش پرسیدند، فرمودند:
*وقالَ علیه ٱلسَّلامُ:أمَّا بَنُو مَخْزُومٍٍ فَرَیْحَانَهُ قُرَیْشٍٍ- نُحِبُّ حَدِیثَ رِجَالِهِمْ وَ النِّکَاحَ فِی نِسَائِهِمْ- وَ أَمَّا بَنُو عَبْدِ شَمْسٍ فَأَبْعَدُهَا رَأْیاً- وَ أَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا- وَ أَمَّا نَحْنُ فَأَبْذَلُ لِمَا فِی أَیْدِینَا- وَ أَسْمَحُ عِنْدَ الْمَوْتِ بِنُفُوسِنَا- وَ هُمْ أَکْثَرُ وَ أَمْکَرُ وَ أَنْکَرُ- وَ نَحْنُ أَفْصَحُ وَ أَنْصَحُ وَ أصْبَحُ*
و درود خدا بر او، فرمود: (از قریش پرسیدند) امّا بنى مخزوم، گل خوشبوى قریشند، و شنیدن سخن مردانشان، و ازدواج با زنانشان را دوست داریم، امّا بنى عبد شمس دوراندیشتر، و در حمایت مال و فرزندان توانمندترند که به همین جهت بد اندیشتر و بخیلتر مىباشند، و امّا ما (بنى هاشم) آنچه را در دست داریم بخشندهتر، و براى جانبازى در راه دین سخاوتمندریم. آنها شمارشان بیشتر امّا فریب کارتر و زشت روىترند، و ما گویاتر و خیرخواهتر و خوشروى تریم.
موضوع: (علمى، اجتماعى، تاریخى)روانشناسى قبائل قریش
دراین کلمه نورانی آنحضرت(ع)با معرفی برخی قبایل و طوایف از جمله قریش (بنی هاشم)برخی ازویژگی های مهم درزندگی اجتماعی انسان هارامتذکرشده اندکه هرکدام به نوبه خود درساماندهی زندگی اجتماعی وروابط میان افراد تاثیرزیادی دارد.از جمله سخنوری مردان و حسن تبعل(شوهرداری) زنان بنی مخزوم و دوراندیشی و آینده نگری و غیرت و تعصب درحمایت از سرمایه های مادی و انسانی درمورد بنی عبد شمس واز خود گذشتگی وبخشندگی وفصاحت و خیرخواهی درمورد بنی هاشم(قریش)
وجوه بیانی و سیمای ادبی حکمت؛
الف. مجاز؛
واژه های أَکْثَرُ(تعدادشان بیشتر) وَ أَمْکَرُ(تدبیرشان حیله گرانه تر) وَ أَنْکَرُ (زشت روی تر) هرسه مورد مجازعقلی به علاقه جزئیت است زیراتعداد و تدبیر و صورت نسبت به قوم جزءمحسوب می شود. آنها شمارشان بیشتر امّا فریب کارتر و زشت روىترند، برای بنوعبدالشمس وَنیز أَفْصَحُ وَ أَنْصَحُ وَ أَصْبَحُ« و ما گویاتر و خیرخواهتر و خوشروى تریم
بنابراین واژه های أَفْصَحُ وَ أَنْصَحُ وَ أَصْبَحُ (ما گویاتر و خیرخواهتر و خوشروى تریم)نیزمثل أکثر،أمکروأنکرمجاز عقلی به علاقه جزء می باشد(عرفان ؛۱۳۵۸ :۲/ ۱۲۳-۱۱۱)
ب.تشبیه؛
(أمَّا بَنُو مَخْزُومٍٍ فَرَیْحَانَهُ قُرَیْشٍٍ)بنومخزوم به گل تشبیه شده،بنابراین ابن مخزوم مشبه مفردمطلق حسی و ریحانه مشبه به مفردمقیدحسی و نوع تشبیه به دلیل حذف وجه شبه وادات ازنوع تشبیه بلیغ(مجمل و موکد ) (همان منبع : ۲۲-۱۹)
بنى مخزوم طایفهاى از قریشند، مخزوم، خود، پسر یقظه بن مرّه بن کعب بن لوى بن غالب است، و از جمله آنان، ابو جهل بن هشام بن مغیره و دودمان مغیره است، مخزوم بوى خوشى همچون گل میخک و رنگى چون رنگ آن داشت، و غالبا فرزند شباهت به پدر دارد، و از آن رو، این طایفه را گل خوشبوى قریش گفتهاند، و مغیره بن عبد اللّه بن عمر بن مخزوم به همان نام موسوم بود..
ج.کنایه؛
النِّکَاحَ کنایه ازازدواج است وازدواج مکنی عنه و فَأَبْعَدُهَا رَأْیاً(دوراندیش تر)کنایه ازسنجیده عمل کردن است .ازانجا که لازمه انجام صحیح کارهاعاقبت اندیشی ودرنظرگرفتن نتیجه و ثمره کاراست.لذاعمل سنجیده وتوجه به فرجام کارها مکنی عنه است. لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا(توانایی درحمایت ازآنچه پشت سرشان است)کنایه ازدارایی های مادی و انسانی آن هاست.بنابراین مکنی عنه می باشد(کنایه تعریض) - لِمَا فِی أَیْدِینَا کنایه تعریض ازدارایی های مادی (مکنی عنه) است. (همان منبع: ۲۱۵-۲۱۱)
۴-۰۳۱ نهج البلاغه-حکمت۱۲۲ امام (ع) جنازهاى را تشییع مىکرد، شنید مردى مىخندد، فرمود:
*وقالَ علیه ٱلسَّلامُ:کَأَنَّ ٱلْْمَوْتَ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا کُتِبَ- وَ کَأَنَّ ٱلْحَقَّ فِیهَا عَلَى غَیْرِنَا وَجَبَ- وَ کَأَنَّ الَّذِی نَرَى مِنَ الأمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ- نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ[۵۷] وَ نَأْکُلُ تُرَاثَهُمْ[۵۸] کَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ- قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظٍ وَ وَاعِظَهٍ وَ رُمِینَا بِکُلِّ جَائِحَهٍ[۵۹]- طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ وَ طَابَ کَسْبُهُ- وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ- وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَکَ ٱلفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ- وَ وَسِعَتْهُ ٱلسُّنَّهُ وَ لَمْ یُنْسَبْ إِلَى بِدْعَهٍ قال ٱلرضی أقول وَ مِنَ ٱلنّاسِ مَن یَنسِبُ هذَا ٱلکَلامَ إلَى رَسُولِِ اللهِ ص*
و درود خدا بر او، فرمود: (در پى جنازهاى مىرفت و شنید که مردى مىخندد.)
گویا مرگ در دنیا براى دیگران، مقرر شده است، و گویا حق تنها بر دیگرانى به جز ما، حتمى گشته است، و گویا مردگانى که مىبینیم مسافرانى هستند که به زودى نزد ما برمىگردند، ایشان را در قبر نهان مىکنیم، و میراثشان را مىخوریم، گویى بعد از آنها زنده وجاودانهایم که همه پنددهندگان را از یاد بردهایم وخودرا هدف تیرهای بلاوآفت قرارداده ایم، خوشا کسى که نفسش را خوار و کسب و کارش را شایسته و نیتش را پاک و پسندیده و خوى خود را نیکو گرداند و زیادى مال و ثروتش را انفاق کرد و زبانش را از پرگویى بازداشت و شرّش را از مردم بازگرفتو به جاى آوردن سنت پیامبر اکرم (ص) بر او آسان بود و به بدعت منسوب نگشت.
سیدرضی(ره)گفته است:من می گویم بعضی افراد این سخن را به رسول خدا(ص نسبت می دهند)
موضوع:عبرت از مرگ یاران(اخلاقى، اجتماعى)
امام(ع)[دراین کلمه نورانی]هشت فضیلت را برشمرده است:خوار ساختن نفس ، کسب حلال،نیت پاک براى خدا، خوش خویى انفاق مالى که از حد نیاز بیشتر است ،خوددارى از پرگویى دورداشتن بدى و شرارت ،پایبندى به سنّت خدا و پیامبر (ص)… (بحرانی ؛۱۳۷۳ : ۵/۵۲۰)
فرم در حال بارگذاری ...