۳۶ و ۳۷- « وقت است دست و روی بشوییم، نماز را / مریم نشسته بر لب جو دستماز کن.» (همان:۳۴۶). ۳۸- «آفاق و کوه و جنگل و دریا و هر چه هست / بینم به گرد کعبهی کویت نماز کن.» (همان) ۳۹ تا ۴۱- «محراب ابروی تو گرم نیست قبلهگاه / با چشم مست گو که بخواند نماز من.» (همان: ۳۵۲) ۴۲- «مضطر که میشویم به فریاد میرسند / با دلشکسته، قُرب و قبول دعا ببین.» (همان: ۳۶۴) ۴۳- «به سر ارادت اگر شبی در خضر میکده وا کُنی / به طواف کعبهی دل رسی و وضو به آب کُنی.» (همان: ۴۱۷) ۴۴- «به یگانه تیر دعا که من به هوا کُنم، به هدف زنم / تو هزار تیر جفا همه به هدف زنی و خطا کُنی.» (همان: ۴۱۸) ۴۵- «به چه حرمت و به چه حجتی رسدت دعا به اجابتی / که ز دلشکسته به حاجتی نرسیدهیی که روا کنی.» (همان) ۴۶- «سزای همت خود سر نمینهم به سجود / چه جای بود تو ای پادشاه ملک وجود.» (همان: ۵۰۳) ۴۷ تا ۵۰- «اگر نماز شهیدان ظهر عاشورا است / نماز من به خدا نیست جز قیام و قعود.» (همان: ۵۰۴) ۵۱- « کلید گنج سعادت بود دعای سحر / که این کلید همه قفلهای بسته گشود.» (همان) ۵۲- «عبادت نردبان کن تا برآیی / از این دو چاه ویل جاودانه.» (همان: ۵۷۸) ۵۳ و ۵۴- «مرغان سحر به سوزوساز انگیزند / تا ذوق عبادت به نماز انگیزند.» (همان: ۶۱۷) ۵۵- «به پای ما نیایش میکنی باز / تمنای گشایش میکنی باز.» (همان: ۶۲۲) ۵۶- «هم از این رو بود که مسجود است / ورنه سجده از آن معبود است.» (شهریار، ۱۳۸۷، ج۲: ۷۷۸) ۵۸- «دل که خود را غریب دید و وحید / دست یازد به دامن توحید.» (همان: ۷۸۲) ۵۹- «سر تعظیم در پای سمندت سوده کرنش را / دل ذرّات تسبیح جمال جاودان گوید.» (همان: ۸۴۰) ۶۰- چو شب زد خیمهی نیلی و دامنها فرو ریخت / به محراب افق قندیل ماه آسمان افروخت.» (همان: ۸۴۳) ۶۱ تا ۶۳- «شباهنگت به ذکر حلقهی تسبیح میپرداخت / صبا با نونهالان سجدهی تعظیم میآموخت.» (همان) ۴-۲ حمید سبزواری حمید سبزواری شاعر آگاه و با ایمان و سخنور توانا و چیره طبع، انعکاسی از روح بزرگ جامعهای است که یکپارچه در جهت هدفها و آرمانهای الهی قدم برداشته است و در راه اعتقادات خود خطرها را به جان پذیرفته و رنجها و سختیهای بسیاری را متحمل شده است. در جریانهای سیاسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ اشعار سبزواری رنگ ملی و میهنی داشت البته ملیگرایی که علیه ستم و ستمگری و بر ضد جهل و به حمایت از مظلومان باشد نه ستایش جائران و سیاه نامگان. بعد از قیام نیمهی خرداد سال ۱۳۴۲ شعر سبزواری تحت تأثیر این حرکت انقلابی قرار گرفت و رنگ روشن مذهبی به خود پذیرفت. (سبزواری،۱۳۶۷: چهل و یک و چهل و دو) چهارپارهای دربارهی نماز و قصاید و غزلیاتی با اشارات مذهبی آغازی برای اشعار پرصلابتتر سبزواری در این عرصه است که زمینه را برای ارتباط و پیوند عمیقتر سبزواری با نماز و نیایش فراهم میکند. در این راستا سبزواری شعری با عنوان «نیایش» دارد و در آن از خداوند میخواهد که غم نبود سوز و گداز و نیایش به درگاه حق را به وجودش عطا کند تا دلش گداخته شود و بشکند و شایستهی حضور خدا گردد: «الهی غمی سیـنه سوزم عطا کن دلـم را بسـوزان و دردم دوا کــن بسوزم دلی را که سوزی نـدارد سحـر کن شبی را که روزی ندارد بیفکن شراری به کاشـانه ی دل که روشن کند پرتوش خانه ی دل به طـور دلـم شعلـه ی ایـزدی زن به جانم شراری که سوزد خودی زن مرا خود زعرفان خود بهره ور کن بـه ملـک خـدا بینیـم رهسپـر کــن یکـی دیـده ام ده که چهر تو بیند بـه هـر سـوی آثـار مهـر تـو بینـد چنان کـن کـه تـا آشنای تو گردم رضـای تـو جویـم فـدای تو گردم مبادا آن که دارا و قیصـر شنـاسم به غـیر از تـو دارای دیگر شناسـم زنــم بوسـه بـر درگـه آزمنــدان کمـر بنـدم انـدر بـر خود پسنـدان سوای تـو جویم دگر نقش بنـدی زشــوق نوایـی، ز بیـم گـزنــدی.» (همان:۱) سبزواری دیدهای پر از بصیرت میطلبد تا بتواند خدا را به واسطهی آثار و نشانههایش ببیند تا دلش با انوار حق روشن شود و زمینهی شناخت و معرفت ذات لایتناهی فراهم گردد. سبزواری معتقد است به لفظ، نام خدا را آوردن نمیتواند چاره ساز باشد بلکه با تعظیم و فرمانبرداری به درگاه پروردگار است که بنده سیادت و ارج و قربی وافر دریافت میکند: « خـدا گویم و ناخدا را سـتــایم ستــم پیشـه سـازم خـطا را ستایـم ز بی مایه ای ناتوان مایه خـواهـم همی لقمه از خوان همسایه خواهـم به جـز آسـتـان تو جویـم پناهـی فــرو آورم سـر به صاحب کلاهـی به سویی گرایم که شیطان پسـندد کلامـی سرایـم که سلطـان پسنــدد بـرآرم سـری را که بشکسـته بهتر بکوبـم دری را کـه برجسـته بهــتر بـدان رو کنـم کآبـــرویی نـدارد بهـایـی به مـقـدار مـویـی نـــدارد مدیـح خسـان گویـم از بهر نانـی دوم چـون سـگان از پـی استخوانی به زر، گوهر خویشتن را فروشم زبان و دل و جان و تن را فروشم.» (همان:۲) آن چه که قدر مسلّم است این است که خدا صاحب جهان و توانای مطلق است، پس نباید ناسپاس باشیم و از غیر خدا طلب عزت و آبرو کنیم. لازم به ذکر است که در ادامهی مبحث، تقسیمبندی مفاهیم نماز و نیایش را در اشعار حمید سبزواری در کنار بررّسی و تحلیل اشعار او از نظر خواهیم گذراند. ۴-۲-۱ دعا سبزواری خدا را فرا میخواند و از او میخواهد که با قدرت بیمنتهای خود جهان را بیاراید. سبزواری میگوید برای حضور در نزد خداوند همین کافیست که اشتیاقی در سر و روزنهای نور در دل آدمی وجود داشته باشد: « الهـی به آن سـر کـه شـور تو دارد بـه آن دل کـه در سینـه نـور تو دارد به چشـمـی که غیـر از تو مهتر نبیند به جانی که جان بخـش دیگر نبینــد
فرم در حال بارگذاری ...