۳-۴-۱- چارچوبی برای تحلیل نابرابریهای جنسیتی
سه عامل سطح توسعه، منابع سنتها و قراردادهای اجتماعی، نقش اقتصادی و دسترسی به بازار کار؛ مهمترین عواملی هستند که نابرابریهای جنسیتی را تحت تأثیر قرار می دهند. آداب و رسوم و عرفهای اخلاقی، قوانین ونرمها، در جوامع درحالتوسعه نقشی تعیین کننده در بروز نابرابریهای جنسیتی دارد؛ به طوریکه به راحتی می تواند برای ورود زنان به بازار کار، ایجاد یا دسترسی آنان را به منابع مورد نیاز تحت تأثیر قرار دهد. عوامل نام برده ویژگیهای خاصی دارند. بعضی از این نرمها بیش از صد سال در میان مردم رواج داشته اند و در فرهنگ مردم نهادینه شده اند؛ همین عامل منجر به پایداری قراردادها و رسوم اجتماعی شده است، به طوری که تغییر آنها به سختی امکان پذیر است. از در تیپشناسی ویلیامسن ، این قراردادها، قراردادهای درجه یک نامیده میشوند که محدودیتهایی را بر سطوح پائین اعمال می کنند.
سیاستهایی که هدف آنها بهبود دسترسی زنان به آموزش، مراقبتهای بهداشتی، اعتبارات مالی و بازار کار است هزینهها و نیازهای فنی بیشتری را طلب می کند، اما معمولاً از نظر جامعه راحتتر پذیرفته می شود و این امور، مداخله در زندگی خصوصیشان تلقی نمی شود. اما تغییراتی که مستلزم دخالت در عقاید سنتی و هنجارهای اجتماعی نهادینه شده است، مقاومت بیشتری را ایجاد می کند و نیازمند دوره زمانی طولانی و حداقل یک دوره سی ساله است که بتواند عملی شود.
سوم، کندی این تغییرات به معنای ناتوانی در تغییر شرایط نیست. تجارب کشورهای مختلف مانند تونس، بنگلادش و مکزیک نشان داده است که تغییرات مهم ـ اگرچه کند ـ به نفع زنان در حال وقوع است، به خصوص دختران تحصیل کرده میتوانند به این روند شتاب بیشتری بدهند.
۳-۴-۲- متغیرهای وابسته نابرابری جنسیتی
در تمامی کشورها اطلاعات مربوط به نابرابریهای جنسیتی عمدتاً از دادههایی استخراج می شود که در آمار جهانی زنان سازمان ملل و گزارش توسعه انسانی سازمان ملل آمده است. علیرغم اینکه بعضی از شاخص های اجتماعی نظیر مرگو میر در بالغین یا کودکان تحت تأثیر سطح درآمد مناطق، بین مردان و زنان به شدت متفاوت است؛ اما سنجش نابرابریهای جنسیتی با محاسبهی شاخص هایی جهت سنجش اختلاف درآمد بین زنان و مردان به نظر کماهمیتتر از محاسبه شاخص هایی برای اندازه گیری اختلاف در تغذیه، تحصیلات، آموزش و بهداشت میباشد.
جهت سنجش نابرابریهای اجتماعی جنسیتی، برخی شاخص ها از جمله درصد تعداد کودکان مؤنث نسبت به کل کودکان زیر ۵ سال، تفاوت در نسبت وزن به سن بین دختران و پسران زیر ۵ سال، تفاوت در سنوات تحصیلی بین بالغین مؤنث و مذکر، تفاوت در واکسیناسیون و مراقبتهای بهداشتی بین دختران و پسران زیر ۵ سال به کار می رود.[۱۵۷] اما دراکثر مطالعات صورت گرفته در جهان، عواملی از قبیل اختلاف در برخورداری از آموزش، مراقبتهای بهداشتی، پستهای سیاسی و درآمد را به عنوان عوامل تبعیض در مورد زنان بیان کرده اند. در عین حال، شاخص های بدستآمده که بیشتر مورد توجه قرار گرفته است عبارتند از «شاخص توسعه جنسیتی»[۱۵۸]، «شاخص توانمندسازی جنسیتی»[۱۵۹] و «شاخص توسعه انسانی»[۱۶۰]. این سه شاخص از سال ۱۹۹۴ به بعد در گزارشات سالانهی سازمان ملل متحد برای کشورهای مختلف محاسبه شده است. در نهایت حاصل کلیه محاسبات «شاخص تبعیض جنسیتی»[۱۶۱] است.[۱۶۲]
میتوان گفت این شاخص ابعاد سهگانه بهداشت و سلامت باروری، توانمندسازی و مشارکت در نیروی کار را میسنجد و بیانگر میزان ضرر وارده بر پتانسیل پیشرفت انسانها (نشأت گرفته از وجود تبعیضات جنسیتی) است.[۱۶۳]
نتایج مطالعاتی که در سال ۱۹۹۸ با بهره گرفتن از این سه شاخص انجام شده، نشان داده است که برابری در توزیع منافع توسعه بین زنان و مردان در جوامعی که طی سی سال گذشته و قبل از آن به پیشرفت بیشتری دست یافتهاند، بیشتر بوده است و شکاف جنسیتی آنان در بهداشت و تحصیلات به سرعت کمتر شده است. در کشور های درحالتوسعه نیز سطح تحصیلات برای زنان به طور پیوسته درحال افزایش است.
الف) شاخص توسعه جنسیتی
دفتر برنامه ریزی توسعه سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۵، به انتشار شاخصی تحت عنوان شاخص توسعه جنسیتی در گزارش سالانه خود اقدام کرد. این شاخص میانگین سه پارامتر است که تفاوت جنسیتی را در سه زمینه امید به زندگی در بدو تولد، نرخ با سوادی و همچنین درآمد بررسی می کند.
ب) شاخص توانمندسازی زنان
این شاخص نیز به صورت میانگین سه پارامتری محاسبه می شود که هر یک اهمیت حضور زنان در جامعه را به نحوی بیان میدارند. این شاخص درصد زنان در پارلمان نسبت به مردان و نسبت زنان در میان مدیران ارشد، مدیران و متخصصان و کارکنان فنی، تولید ناخالص زنان نسبت به مردان و همچنین نسبت سرانه سهم زنان و مردان از درآمد ناخالص ملی را شامل می شود.
ج) شاخص توسعه انسانی
پس از پی بردن به شکاف عمیق بین کشورهای توسعه یافته و جهان سوم و عدم مساوات و نیز اختلاف زیادی که گروه های مختلف در هر جامعه از بهرهمندی امکانات اولیه دارد، به شاخص هایی جهت ارائه سنجش عوامل غیراقتصادی در توسعه یافتگی کشورهای مختلف توجه شد.
به همین جهت سازمان ملل متحد هر ساله به محاسبه «شاخص توسعه انسانی» برای تکتک کشورها می پردازد که برای محاسبه این شاخص، میانگینی از عوامل و شاخص های گوناگونی مانند متوسط درآمد سرانه، نابرابری درآمدی، میزان بهرهمندی شهروندان از امکانات بهداشتی و نیز آموزشی و نابرابری در دسترسی به امکانات بهداشتی و آموزشی در نظر گرفته می شود. علاوه بر آن، نابرابری موجود بین زنان و مردان در دسترسی به امکانات آموزشی و بهداشتی، یکی از پارامترهای مهم مربوط به سنجش نابرابری موجود در هر کشور در نظر گرفته می شود.[۱۶۴]
۳-۴-۳- متغیرهای مستقل نابرابری جنسیتی
۱) نقش اقتصادی زنان: معمولاً برای اندازه گیری نقش اقتصادی زنان از شاخص درصد زنان در میان جمعیت فعال استفاده می کنند. اندازه گیری این شاخص کار مشکلی است و از چند جهت قابل نقد است. یکی اینکه اشتغال زنان از نوع خانوادگی و غیرمزدی، به خصوص در نواحی روستایی، در نظرگرفته نمی شود. در بیشتر مناطق آسیای جنوبی و آفریقایی، زنان فعال اقتصادی کارگرهای خانوادگی هستند. به علاوه، این شاخص در شرایط مختلف کاری، توانایی سنجش تفاوت بین نحوه مدیریت زنان را ندارد. برای مثال، این شاخص تفاوتی بین زنی که به طور مستقیم سهمی از درآمد را ندارد و تحت سرپرستی شوهر کار می کند، با زنی که در مزرعه شخصی خود کار می کند و پس از فروش محصول، درآمد حاصل را مالک می شود قائل نمی شود. همچنین نمیتواند مشخص کند تحت شرایط محلی وقومی و نژادی مختلف چه مشکلاتی برای فعالیت زنان پدید آمده است.
در مطالعه اخیر کبیر و محمود، این مسئله که درآمد شخصی برای زنان مهم است، نشان داده شده است. بر اساس گزارش تهیه شده از مصاحبه انجام شده با کارگران زن در کارخانههای پارچهبافی بنگلادش، داشتن درآمد مستقل، روحیهی اتکابهنفس را در زنان افزایش داده ومنجر به کاهش وابستگی آنان به خانواده شده است.[۱۶۵]
برای سنجش نقش اقتصادی زنان معمولاً از سه متغیر، درصد زنان در شغلهای فنی و حرفهای، درصد زنان در بین حقوقبگیران و درصد زنان در میان کارکنان اداری- اجرایی و مدیران استفاده می شود. در مورد جنبه های گوناگون اشتغال در کشورهای مختلف، اطلاعات حاصل در سطوح مختلف، بیانکننده تبعیض گسترده و وسیع در مورد زنان است. از جمله این تبعیضها، نرخ پائین مشارکت، نرخ دستمزد پائینتر زنان در مشاغل مشابه با مردان، نسبت اندک زنان در مشاغل با ایمنی بیشتر و درآمد بهتر میباشد. در رابطه با بهره برداریهای سرمایه انسانی و تفاوتها در مهارت، توجهاتی صورت میگیرد اما تبعیض شغلی تنها قسمتی از تبعیض اجتماعی است و این اختلافات همیشه واقعی نیست. اینکه زنان برای رسیدن به مهارت ها و سرمایه انسانی، کمتر از مردان ارزشگذاری نمیشوند و برای ورود به بازار کار تشویق نمیشوند، همگی عوامل مهم تبعیض است. بنابراین محدود کردن تجزیه و تحلیل جنسیتی به طرف تقاضا اهمیت زیادی ندارد، بلکه لازم است تا آن را با تبعیض در طرف عرضه دید که توسط جامعه و ساختارهای موجود اجتماعی، مهارت و تحصیلات کمتری را بر زنان تحمیل می کند. زنان نسبت کمتری از کل نیروی کار را به ویژه در بخشهای غیرکشاورزی و در مناطق شهری تشکیل می دهند و عمدتاً در مشاغل کمدرآمد متمرکزترند. برای مثال در بمبئی نرخ مشارکت زنان در نیروی کار در سال ۱۹۹۱، ۷/۱۰ درصد بود در حالی که همین نرخ برای مردان ۷/۵۳ درصد بود.
نرخ فعالیت زنان در ایران برابر ۲/۱۹ درصد است که پس از پاکستان دارای کمترین نرخ فعالیت در بین کشورهای آسیایی در سال ۲۰۰۵ میباشد. در بین کشورهای اروپایی، ترکیه با ۸/۲۴ درصد دارای کمترین نرخ فعالیت زنان و دانمارک با ۹/۷۳ درصد دارای بیشترین نرخ فعالیت زنان است.
میزان بیکاری زنان به ویژه در کشورهای که با بحران اشتغال روبرو هستند، جدیتر، عمیقتر و وسیعتر است به طوریکه در مصر، ترکیه و شیلی نرخ بیکاری زنان تقریباً ۳ برابر مردان است. البته میزان بیکاری زنان در همه کشورها بیشتر از مردان نیست. در ایالات متحده بیکاری زنان کمتر از مردان ( ۶ درصد در برابر ۲/۶ درصد) و در بریتانیا ۶/۷ درصد در برابر ۵/۱۲ درصد بیکاری مردان است. مطالعه وضعیت نرخ بیکاری و تعداد مردان و زنان بیکار در سال ۸۵ نیز نسبت به دو دهه قبل نیز نشان میدهد که تعداد بیکاران مرد در این سال به بیشترین میزان خود در دهه قبل رسید یعنی به عدد بیش از ۱/۲ میلیون نفر و زنان نیز به ۸۴۷ هزار نفر که باعث افزایش نرخ بیکاری مردان از ۵/۸ درصد سال ۶۵ به ۸/۱۰ و درمورد زنان نیز از ۳/۱۳ به ۳/۲۳ درصد شد. همچنین در این سال تعداد مردان بیکار دارای رشد ۱/۶ درصدی و زنان بیکار نیز دارای رشد ۱/۱۲ درصدی شدند. مسئله قابل توجه در ایجاد روند مطلوب در بازار کار زنان، بهبود و اصلاح سطوح تحصیلی و مهارت زنان است، اما باید توجه داشت که تبعیض جنسیتی فقط با افزایش سطح تحصیلات و مهارت زنان قابل رفع نیست. برخی مطالعات گویای این واقعیت است که اگر احتمال استخدام مردی با تحصیلات متوسطه ۷۵ درصد باشد، برای زنی با همان شرایط ۵۰ درصد خواهد بود.
از آنچه گفته شد میتوان دریافت که تبعیض جنسیتی در بازار کار را باید از نظر اقتصادی و اجتماعی مطالعه کرد. به طور کلی، موقعیت نامطلوب زنان در اشتغال از لحاظ کمی و کیفی ترکیبی از سه نوع تبعیض است: فقدان نسبی تلاش جامعه و خانواده برای بهبود و اصلاح مهارت آنان، توجه نکردن به فرصتها برای مشارکت اقتصادی وسیعتر، و تبعیض در ورود و تحرک صعودی اشتغال. علاوه بر این، اندیشهی باطل در مورد برگشت اندک سرمایه در مورد تحصیل دختران که منجر به پائین بودن سطح آموزش و تحصیلات در میان شاغلان زن می شود و در نتیجه، کارفرمایان به علت پائین بودن مهارت و تحصیلاتشان از استخدام آنان در مشاغل بالا با درآمد بالا امتناع می کنند، از موضوعاتی است که باید به آن توجه شود.
مطالعات نشان داده است که تداوم کسب درآمد برای زنان اهمیتی فوقالعاده دارد. توماس در مطالعاتش دریافت که تأثیر قطع درآمد بر زندگی کودکان در خانوارهایی که درآمد توسط مادر کسب میشد، ۲۰ برابر بیشتر از خانوارهایی است که پدر درآمد را کسب میکرده است. همچنین درآمد زنان اثرات جانبی بر وضعیت کودکان دارد که مهمترین این اثرات به شرح زیر است:
اثرات درآمد زنان در مورد زنده ماندن کودکان، ۲۰ برابر بیشتر از درآمد مردان است.
درمورد سنجش قد به وزن، ۸ برابر بیشتر است.
در مورد سنجش قد به سن، ۴ برابر بیشتر است.
بدین ترتیب، اشتغال و کسب درآمد نه تنها برای زنان بلکه برای خانواده و جامعه اثراتی بسیار مهم به جا می گذارد و در نهایت می تواند به کاهش نابرابری جنسیتی در جامعه منجر شود.
۲) متغیرهای اجتماعی: این دسته از متغیرها شامل هنجارها و قراردادهای اجتماعی هستند که در مدت زمان طولانی وجود داشته اند. این متغیرها به دو دستهی اقتصادی و غیر اقتصادی قابل تفکیک هستند:
الف) متغیرهای غیراقتصادی عبارتند از: آموزش، بهداشت و تغذیه، باروری، قوانین و آداب و رسوم اجتماعی و سن ازدواج.
ب) متغیرهای اقتصادی- اجتماعی شامل: دسترسی به منابع از قبیل مالکیت، کنترل بر درآمد و دسترسی به اعتبارات مالی و غیره. تبعیضهای جنسی در قوانین و تجربه رفتار متفاوت با مردان و زنان در کسب منافع و موقعیتها در قوانین اکثر کشورهای جهان و حتی کشورهای مردم سالار نیز مشهود است. پژوهشگران از این بحث می کنند که اگرچه این امر باعث دسترسی نابرابر جنسیتها می شود، اما عملاً چنین شرایطی براساس هنجار مردان صورت گرفته است. دسترسی زنان به منابع، نقش اقتصادی آنان را تحتالشعاع قرار میدهد. احتمال ارتقای شغلی یا دریافت درآمد بیشتر برای زنانی که به تحصیلات، بهداشت و کار دسترسی دارند بیشتر از افرادی است که به این منابع دسترسی ندارند. در زیر به ذکر اثرات متفاوت متغیرها میپردازیم:
دسترسی به مراقبتهای بهداشتی: تبعیض جنسیتی در تغذیه در تحقیقات اخیر ملی بسیاری از کشورها مشاهده شده است. در کشورهای در حال توسعه، دختر بچهها در مقایسه با پسران خردسال از خوراک و مراقبتهای بهداشتی کمتری برخوردارند. سنتها، قوانین و عادات اجتماعی در بسیاری از مواقع دختربچهها را به «کودک کماهمیتتر» تبدیل می کند. موانع فرهنگی، اجتماعی و حقوقی موجود در برابر روند تکامل دختربچهها و زنان بیش از موانعی است که احتمالاً مردان با آن مواجهند.
جدول ۳-۱- نرخ مرگ و میر کودکان زیر ۵ سال (به ازای هر ۱۰۰۰ تولید)
سطح توسعه کشورها | نرخ مرگ و میر کودکان زیر ۵ سال | ||||
۱۹۷۰ | ۱۹۹۰ | ۱۹۹۸ | ۲۰۰۱ | ۲۰۰۴ | |
درآمد بالا | ۳۰ |
فرم در حال بارگذاری ...