۱۳۰ - مدحـش مرا تلقین کند، الهـام یزدان هر نفس
در هر دعا آمین کند، ادریس و رضوان هر نفس
واژگان: تلقین کردن: در دهان نهادن، مطلبی را زبانی گفتن، یاد دادن. (معین) الهام: به دل افکندن، به دل انداختن. (معین) آمین: برآور، بپذیر، اجابت کن. (معین)
معنی و مفهوم: الهام خداوندی، پیوسته ستایش شاه اخستان را به دل من تلقین میکند. با هر دعایی که من برای ممدوح خود میکنم ادریس و رضوان برای آن دعا آمینی میگویند .
توضیحات: ادریس: توضیحات (۱/۵۷) رضوان: توضیحات (۲/۳۰)
۳-۳- ترکیببند سوم
عنوان ترکیب بند: در مدح جلال الدّین اخستان شروان شاه
مطلع ترکیب بند:
جـام زمــی دو قلــّه کـــن، خــاصّ بـــرای صبــحدم
فـرق مــکن، دوقـلّه دان، جــام و صـفای صبـحدم
وزن ترکیب بند: مفتعلن، مفاعلن، مفتعلن، مفاعلن در رجز مثمن مطوی مخبون.
تعداد ابیات: ۱۳۴ بیت
تعداد بندها: یازده بند
قافیه و حرف روی در تمام بندهای این ترکیببند یکسان است.
در بارهی این ترکیب بند:
این ترکیب بند نیز در مدح خاقان الکبیر، جلال الدّین اخستان سروده شده است. در دو بند اول به شیوهی تغزل، به توصیف بزم باده و طلوع زیبای صبح پرداخته شده است و فقط در بیتهای میان بند، تخلّص به نام ممدوح کرده است. در بند سوم نیز به توصیف باده و ادوات موسیقی پرداخته و باز در بیت میان بند به مدح شاه گریز زده است.
در بند چهار و پنج به ترتیب به وصف تصاویر آتش در آتش دان، بزم باده، وصف معشوق و عشق خویش پرداخته و باز در بیتهای میان بند از ستایش ممدوح سخن به میان آورده است. در بند هفتم شاعر فضا را به کلی عوض میکند و از بیوفایی زمانه و این که در سراسر عالم یک تن اهل دل پیدا نمیشود، سخن میگوید و مینالد و در بیت پایانی این بند به مدح شاه میپردازد.
چهار بند پایانی یعنی از بیت هشتاد و هشت به بعد تا پایان ترکیب بند به مدح شاه اختصاص یافته است که با این بیت آغاز میگردد:
تـاجــور جـهان چــو جــم، تخــت خــدای ممـلکت
خــاتــم دیــو بنــد او، بنــد گشـــای ممـــلکت
شاعر در ابیات باقی مانده، شاه را به بزرگانی چون جم، سلیمان و آرش مانند میکند و او را از نژاد کیان میشمارد و به توصیف رزم آوری و شجاعت شاه میپردازد. همهی این توصیفها با اغراق همراه است. در بند پایانی ضمن ادامه دادن به مدح شاه، ابیاتی آورده است که حکم شریطه و دعا در قصیده دارند، مانند این بیت که ترکیب بند با آن پایان مییابد:
شــاه جــهان گشــای را از شـــب و روز آن جـــهان
بـاد هــزار ســال عـــمر، اینــت دعــای راستــین
مدح جلال الدّین اخستان شروان شاه
بند نخست:
کلمات قافیه: نوای، صفای، قفای و …
حروف اصلی قافیه: ا
حرف روی: ا
حروف الحاقی: ی
ردیف: صبحدم
۱- جام ز می دو قلّـه کـن، خــاص بـرای صبـح دم
فرق مـکن، دو قبله دان، جام و صفای صبـح دم
واژگان: دوقلّه: دوقلتین، یک مقیاس و کیل و پیمانه است. (فرهنگ لغات) توضیحات
معنی و مفهوم: برای باده نوشی مخصوص صبحگاهی، جام شراب را به حدّ کمال پرکن. بین شراب و صفای صبحگاهی هیچ فرقی مجوی؛ زیرا که دو قبله برای نیایش تو به شمار میآیند.
آرایههای ادبی: قلّه و قبله جناس لاحق دارند.
توضیحات:
دوقلّه: دوقلّه، دو مشک، مقدار ششصد ساع از آب، چه هر قلّه سیصد ساع است و در مذهب شافعی، این مقدار کرات … در حدیث آمده « اذا بلغ الماءُ قدر قلتین لم یَحمل خبثاً ». شافعیان به این حدیث بسیار استناد میکنند. قلّه، پیمانهی عربی است، اهل حدیث گفتهاند: «دوقلّه برابر است با پنج مشک بزرگ». (فرهنگ لغات به نقل از مفاتیح العلوم خوارزمی)
۲- بر تن چنگ، بند رگ وز رگ خُم، گشای خـون
کآتـش و مشک زد به هم، نافه گشـای صـبحدم
واژگان: چنگ، سازی است که سر آن خمیده است و تارها دارد. (معین) نافهگشا: نافه گشاینده، عطرافشان، مشک افشان و عطر آمیز. (فرهنگ لغات) مشک: نافهی آهوی ختایی است و عربان مسک خوانند. (برهان)
معنی و مفهوم: سیمهای چنگ را بر تن آن ببند و محکم کن و شراب سرخ را از رگهای خم جاری ساز؛ چرا که صبح نافه گشا، مشک شب را با پرتوهای آتشین خورشید آتش زد و مجلس را عطرافشان کرد.
آرایههای ادبی: رگ چنگ استعاره از تارهای سیم آن است. رگ خم اضافهی استعاری از نوع تشخیص و خون استعاره از شراب است. آتش استعاره از پرتوهای خورشید و مشک استعاره از سیاهی شب است. نافه گشای صبحدم اضافهی استعاری است.
توضیحات:
مُشک: در تحفهی حکیم مؤمن آمده است؛ مشک چهار قسم میباشد، یکی را «ترکی» نامند و از حیوانی شبیه به آهوی چینی به طریق حیض یا بواسیر دفع شده و بر روی سنگها منجمد میگردد و او در غایت خوش بویی است و بوی آن رعاف میآورد. دویم «تبتی» نامند و آن نافه است و از جمعیّت خون او در حوالی ناف به هم میرسد. و یکی «چینی» نامند و او خونی است که بعد از صید، موضع ناف او را بشکافته، اطراف او را به دست میمالند. و قسم چهارم را «هندی» نامند و آن خونی است که از ذبح آن حیوان به دست میآید با جگر و سرگین او خمیر کرده، خشک مینمایند. (معدن کن، ۱۳۷۴: ۵۵۶ )
۳ - جام چو دور آسـمان، در ده و بر زمین فـشان
جرعه، چنان که برچکد خون به قفـای صبـحدم
معنی و مفهوم: جام را در مجلس به گردش درآور و جرعهای از آن جام شراب سرخ فام را بر زمین بریز تا روی زمین همانند سرخی که وقت صبح بر کرانهی آسمان مینشیند، سرخ فام شود.
آرایههای ادبی: مصراع اول تلمیح دارد به رسم جرعه افشانی بر خاک که رسمی کهن بوده است. قفای صبحدم اضافهی استعاری است. خون استعاره از سرخی هنگام طلوع آفتاب است. دور جام در مجلس را به گشتن آسمان تشبیه کرده است.
جرعه افشانی بر خاک: توضیحات (۲/۱۹)
۴ - چرخ قرابهی تهی است، پارهی خـاک در میـان
پُـری آن قـرابـه ده، جرعــه بــرای صبـحدم
واژگان: چرخ: آسمان و فلک. (برهان) قرابه: شیشهی شراب، صراحی. (آنندراج)
فرم در حال بارگذاری ...